اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل
اشتراک و ارسال مطلب به:
به دلیل تورم افسار گسیخته و قیمت بالای اجاره خانه و ده ها دلیل دیگر سطح نارضایتی عمومی بالاست. احتمالا در سال تحصیلی آینده اعتراضات دانشجویی فراوان خواهد بود. دانشجویان باید با چشم باز در مورد این که خود چه کنند تصمیم بگیرند. دو موضوع را می خواهم بنویسم و تصریح کنم تا دانشجویان -به خصوص دانشجویان زبده که علی الاصول پتانسیل درخشش علمی و حرفه ای لازم را برای ساختن ایران آینده دارند- کمتر ضربه ببینند:
اشتراک و ارسال مطلب به:
پاییز سال گذشته به صفحه مددجویان بنیاد کودک از شعبه مهاباد سر زدم. اون موقع تنها ۲ مددجو منتظر کفیل بودند. من کفالت هردو را قبول کردم.
همان موقع هم نوشته بودم که محل امرار معاش این کودکان درآمد مقطعی است که مادرانشان با کار برای خانواده های طبقه متوسط دارند. نوعی از کارها که معمولا به مناسبت مهمانی و ..... فراهم می شود. وقتی در شهر حال و هوای سور وسات نباشد آن درآمد ها هم قطع خواهندشد.
امروز دوباره به همان صفحه سر زدم . این بار ۵۷ مددجو از مهاباد منتظر کفیل هستند! البته به علت مشکلات اقتصادی تعداد مددجویان از شهرهای دیگر هم افزایش محسوس داشته. اما در سایر شهرها تعداد مددجو از پارسال حداکثر سه برابر شده. نه مثل مهاباد ۲۸.۵ برابر. همین نشان می دهد که چه بر سر شهرهایی مثل مهاباد از پاییز ۱۴۰۱ تا کنون آمده.
جای تاسف اینجاست که در مورد کمک رسانی به این شهرها صحبتی نمی شود. اصلا انگار نه انگار.
هزار و یک بحث به درد نخور و جدل بر سر مسایل بی اهمیت می شود اما از این موضوع صحبتی نمی شود. بنیاد کودک هم در مهاباد و هم در سیستان و بلوچستان شعبه دارد.
آدرس سایت بنیاد کودک را در زیر می گذارم:
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
ما داریم در پژوهشکده فیزیک یک گروه اطلاعات کوانتمی راه می اندازیم. به این منظور پارسال پاییز آقای دکتر رحیمی کشاری را جذب کردیم. ایشان سخنرانی بازگشایی کنفرانس بهاره امسال را ارائه دادند. به تازگی هم آقای دکتر علی ملاباشی را جذب کردیم. ایشان دو روز پیش از ژاپن آمدند و به ما در پژوهشکده فیزیک ملحق شدند. قبلش در موسسه یوکاوای ژاپن (یکی از پرپستیژترین موسسات علمی ژاپن) پست داک بودند.از ۲۸ مرداد تا ۱ شهریور قراره مدرسه و کارگاه اطلاعات کوانتمی برگزار کنند. فقط یک هفته به مهلت ثبت نام مانده. از علاقه مندان دعوت می کنم که با مراجعه به سایت زیر هرچه زودتر ثبت نام کنند.
https://physics.ipm.ac.ir/conferences/qiqg/index.jsp
هزینه ثبت نام ۳۰۰ هزار تومان هست.
نگران نباشید!
این دفعه قرار نیست برای ناهار ساندویچ آماده بدهیم.
😃
این دفعه غذای گرم درست و حسابی در غذاخوری بانک مسکن خواهیم داد. چون این همایش برایمان مهم بود بودجه کافی برایش اختصاص دادیم. می خواهیم نسلی از فیزیکدانان درجه یک در زمینه اطلاعات کوانتمی در کشور بپرورانیم که چراغ این نوع پژوهش را تا سالها روشن نگاه دارند. در نتیجه گفتیم بهتره خوب خرجش کنیم و ناهار گرم دهیم تا جون داشته باشند کلاس های سنگین برنامه را با حواس جمع گوش کنند و در بحث ها شرکت فعال نمایند.
برای همایش انرژی بالا در آبان ماه هم همین طور. برای اون هم بودجه کافی کنار گذاشته ایم.
خلاصه پذیرایی این دو همایش از نوع پذیرایی مادران از بچه های کنکوری شان خواهد بود! منظورم اینه که با همان طرز نگرش.
اشتراک و ارسال مطلب به:
ویکتور فرانکل روانپزشک اطریشی و نویسنده چند کتاب ارزشمند با محتوای جست و جوی معنی برای زندگی بوده است. او تجربه دهشتناک زندانی شدن در اردوگاه های کار اجباری نازی ها را پشت سر گذاشته بود. همچنین نازی ها عمده عزیزان او را اعدام کرده بودند. کتاب هایی که او نوشته به درد ایرانیان امروز می خوردو سئوالاتشان را پاسخ می دهد. جامعه ما در حال گذار و در حال تحولات عظیم فکری، عقیدتی و معنوی است. اکنون سئوالاتی اگزیستانسالیستی برای عامه مردم ایران (دست کم عامه تحصیلکرده ها) مطرح می شود که قبلا فقط برای اقلیتی بسیار محدود و عمیق مطرح می شد. قبلا عامه مردم ایران به این سئوالات اصلا فکر نمی کردند. قبلا پیش پای اکثریت مردم راه مشخصی توسط بزرگترها گذاشته می شد. اکثریت مردم می بایست سرشان را پایین بیاندازند و همان راه از پیش تعیین شده را بپیمایند. به چیز دیگه ای هم اغلب فکر نمی کردند که سئوالات سخت اگزیستانسیالیستی برایشان پیش آید. آن قدر نگران قضاوت بزرگترها و حرف مردم و بدگویی های در و همسایه بودند که دیگه سئوالات اگزیستانسیالیستی برایشان مطرح نمی شد.
الان دیگه برای اکثریت مردم راه زندگی به اندازه قدیم قدر سرراست نیست. اولا مشکلات اقتصادی و تبعیضات اجتماعی اون راهی را که پدران و مادران در پیش پا می گذارند سنگلاخ کرده و پیمودن آن را تقریبا ناممکن ساخته. از سوی دیگه عصر اطلاعات باعث شده که کم مایگی بسیاری از بزرگترهای جامعه عیان بشه . در نتیجه مردم ازاونها خط نمی گیرند. مجبورند خودشان راه بیابند. وقتی چنین می کنند سئوالات جدیدی برایشان پیش می آد که قبلا فقط خیلی باهوش ها می پرسیدند. این سئوالات بی جواب در کنار ناامیدی و مشکلات اقتصادی و اجتماعی باعث می شه که عده بسیاری کم بیاورند و....
کتاب های فرانکل کمک می کنه که یا جواب سئوال را بیابید یا دست کم صورت مسئله را به طور بهتر و کم دردتری فرموله کنید. در نتیجه کمک تان می کنه.
بعد از جنگ جهانی دوم و آن همه ویرانی شرایط روحی دور و بری های فرانکل بسی بدتر از الان ما بوده. اگر فرانکل برای آن زمان و آن مردمان جواب یافته برای شما هم می تونه.
کتاب های فرانکل به فارسی ترجمه شده. اما بیش از کتاب هایش نقل قولی از او به عنوان «نامه ای به معلمان جهان» در ایران معروف هست. خوراک فضای مجازی شده. محتوای حرفش وقتی خارج از مضمون و در فضای فکری ایرانیان بازگو می شه همان عبارتی از آب در می آد که از بچگی بسیار شنیدیم: «دکتر شدن چه آسان! آدم شدن چه مشکل!» البته حرف های فرانکل خیلی عمیق تر و جدی تر و مفیدتر و کاربردی تر از این عبارت هست که در ایران هرکسی که از دکتری خوشش نمی آید به زبان می آره که حرصش را بخوابونه و با تحقیر و توهین به آن دکتر بینوا احساس برتری اخلاقی و انسانی کنه!
هرچند خواندن کتاب های ویکتور فرانکل را به شدت توصیه می کنم گمان می کنم بازنشر «نامه ای به معلمان جهان» در فضای فکری ایرانیان جز ضرر نتیجه ای نخواهد داشت.
حتما شما هم در مدرسه و دانشگاه معلم و استادانی دیده اید که از روی تنبلی درس آماده نمی کنند و به جای آن دانش اموزان یا دانشجویان را نصیحت می کنند. زبل ترهایشان از نصیحت به اصطلاح پدرانه شروع می کنند و به لاس زدن ختم می نمایند! این معلم ها و استادان معمولا بین شاگردهای میان مایه محبوب هستند اما گاهی شاگرد درست و حسابی ای هم پیدا می شود که به اتلاف وقت کلاس اعتراض کند. معلم و یا استاد مدعی اخلاقیات یا وطن پرستی (یا هرمدعای دیگری که وقت کلاس را با آن تلف می کند) روزگار ان شاگرد ممتاز را سیاه می کند. لشکر نوچه هایش هم کمکش می کنند. نامه ویکتور فرانکل به معلمان جهان در دست این دسته از معلمان و استادان ایرانی وسیله ای خواهد شد که بر سر آن شاگرد ممتاز بکوبند. چیزی که ابدا منظور و مقصود فرانکل نبوده!
اگر کتاب هایش را بخوانید خواهید دید عملکرد آن قبیل معلم ها چه قدر با روح کلام فرانکل در تضاد هست.
از قضا یکی از پیام های او این هست که برای یافتن معنی در زندگی تان علاقه و استعداد خود را کشف کنید و برایش انرژی بگذارید. برای شما شاید آن چه که به زندگی تان معنا و جهت می دهد رشته دانشگاهی باشد که انتخاب نموده اید.
اشتراک و ارسال مطلب به:
پارسال پاییز که شور و شوق تغییر و تحول اساسی کشور را در بر گرفته بود برخی از همنسلان من هشدار می دادند که زیاد هیجان زده نشوید چون که تغییری رخ نخواهد داد و بعد سرخورده می شوید. ( از بس در این دوران زندگی مان چرخه هیجان و شور تغییر و سپس سرخوردگی تکرار شده که چشم مان ترسیده!)
اشتراک و ارسال مطلب به:
همکاران عزیز
با سلام وعرض احترام
خواهشمندم اطلاعیه زیر را در بین علاقه مندان منتشر نمایید.
با تشکر
یاسمن فرزان
دبیر همایش
مدرسه فیزیک انرژیهای بالا ۲۶ - ۲۴ آبان ۱۴۰۲( ۱۷-۱۵ نوامبر ۲۰۲۳)
|
اشتراک و ارسال مطلب به:
دیشب آخرین قسمت سریال کراون را دیدم. سریال جذابی است به سه دلیل: ۱) تصویر سازی آن زیباست. به خصوص لباس های هنرپیشه هایش. همین طور برخی منظره ها در آن. البته با یلتسین در سریال موافقم که این باکینگهام همچین قصری هم نبود! قصر هر دوک محلی در ایتالیا از آن زیباتر هست. بعد از دیدن ورسای یا اپرای پاریس، باکینگهام رنگی ندارد. ۲) جمله بندی هایشان. هر جمله ای که لامصب اعضای سلطنتی (البته به استثنای دایانا) و نخست وزیرها به کار می بردند شبیه معمایی بود که باید حل می شد تا منظور فهمیده شود. برای من جالب بود. ۳) اشاراتی به وقایع تاریخی از منظر آنها که آن طرف میز نشسته اند. من از منظر آنها هیچ وقت به تاریخ ننگریسته بودم.
سرتا پای این نظام پادشاهی -حتی موفق ترینش که مال بریتانیا باشد- مهمل و مزخرف هست اما محبوبیت همین سریال و بعد هم آن همه بحث در باره این خانواده بی علم و بی هنر و بی ادب و درمانده در کار خویش در سطح جهان نشان می دهد که مردم مهملات را دوست دارند! حاضرند برای مهملات پول خرج کنند.
هرچی مهمل تر برای عموم مردم عزیزتر و گرامی تر!
همچین می گویند دایانا در کارهای خیریه بود که آدم فکر می کند صبح تا شب مثل یک مددکار می کوشید. این همه مددکار و پرستار صبح تا شب زحمت می کشند و سلامت خود را برای کم کردن درد نیازمندان به خطر می اندازند اما دیده نمی شوند. اما دایانا از محل مالیات های مردم لباس های فاخر می پوشید و می رفت چهار تا عکس با نیازمندان می گرفت و باز پول همان مردم را به آنها می بخشید و می شد قهرمان و فرشته نجات!
این را می فهمم که روحیه دادن به نیازمندان خودش مهم هست. اما دایانا با آن همه ناسازگاری از پس این کار نمی توانست برآید. یک روز می رفت و آنها را به آسمان ها می برد. فردایش خودش در خودش غرق می شد و از پس روحیه خودش هم بر نمی آمد چه برسد بخواهد نیازمندان را به اوج آسمانها ببرد.
اتفاقا در زمینه روحیه دادن به بیماران یا سالمندان هم عده زیادی بی نام و نشان در همه جای دنیا به طور سازگار و اصولی -آهسته و پیوسته و روز بعد از روز ، ماه بعد از ماه تلاش می کنند اما دیده نمی شوند. به جای آنها دایانا تشویق می شود.
نکته ام اینه که مردم همین را می خواهند! خیلی منطقی به مسایل نگاه نمی کنند.
در سطح خانواده گسترده هم همین هست. کسی که ثروتمند هست اما خیر واقعی به کسی نمی رساند و احیانا این ور و اون ور حق خوری هم می کند می شود محبوب همه. چرا!؟ هر از گاهی لطف کرده و به رویمان لبخند زده پس باید مدیونش باشیم. اما کسی که در سختی ها کنارمان بوده دستمان را گرفته و از سختی بیرونمان کشیده می شود فردی است که حوصله اش را نداریم و از او بدگویی می کنیم.
اشتراک و ارسال مطلب به: