روشنفکری

+0 به یه ن

در یکی دو سال این سئوال پر تکرار بوده: روشنفکری چیست و روشنفکر کیست؟ من جواب خود را به این سئوال ها می دهم. از نظر من، روشنفکری یک صفت برای شخص نیست بلکه یک «کار» هست. یک «کار جدی» که اگر بخواد درست انجام بشه کاری تمام وقت خواهد بود. روشنفکر مسایل روز را  که گریبانگیر عده ای زیادی از مردم هست یا قرار هست در آینده مهم بشود تحلیل می کند و برای بهتر پیش رفتن این مسئله راهکار می دهد. ابزار روشنفکر برای این کار ، ارتباط گرفتن با عموم مردم و حساس نمودن آنهاست. ممکن هست شخصی مسایل روز را تحلیل بکنه، راهکار هم بده منتهی به مردم برای اعمال راهکارش متوسل نشه. مثلا مشاوران سیاستمداران و اعضای اتاق های فکر، کارشان تحلیل و راهکاردادن هست اما کارآنها، روشنفکری نیست چون مستقیم ، سیاستمداران را تحت تاثیر قرار می دهند نه مردم را. یک روشنفکر، با تحت تاثیر قرار دادن مردم در یک نظام دموکراتیک به سیاستمدار فشار می آره که راهکار مورد نظرش را اعمال کنه. 

مورد لوئی پاستور را در نظر بگیرید. او محققی بود که به مسئله بسیار مهم زمان خود  (بیماری های واگیردار)، می پرداخت. لویی پاستور به کمک همکاران، در آزمایشگاه، راه حل را کشف کرد. این کارش بسیار ارزشمند بود ولی  این قسمت ازکارش، کار روشنفکری نبود. هر تحولی از جمله واکسیناسیون با مقاومت مردم رو به رو می شه. علی الاصول مردم حق دارند که نگران باشند. یک مثال از کار روشنفکری آن است که  در مورد فواید و مضرات واکسن، مطالعه (مطالعه نه تحقیق) کنی و بعد مردم را در مورد فوایدش آگاه کنی و آنها را مجاب کنی که در مقابلش مقاومت نکنند و احیانا از سیاستمداران بخواهند که برای تهیه واکسن سوبسید بدهند.

کار روشنفکری با کار دانشمند یا محقق فرق داره. در مثال بالا، توضیح دادم. یک روشنفکر برای این که کارش راانجام بده باید مطالعه وسیع درزمینه های مختلف داشته باشه اما به اندازه یک محقق یا دانشمند یا پزشک یا مهندس یا هر کارشناس دیگری لازم نیست که در یک حوزه تخصصی خیلی توی عمق بره. مطالعه ای نیمه سطحی هم برایش کافی است. اما یک روشنفکر به اندازه یک محقق، نیاز به قوه تحلیل و استدلال و همچنین نیاز به ابتکار عمل در پروراندن ایده های جدید دارد. از این رو در زمینه تحلیل و استدلال، باید ذهن خود را ورزیده نگاه دارد.

همان طوری که روشن کردم روشنفکری یک کار هست. نباید به واژه روشنفکری رنگ تقدس بخشید. نباید هم روشنفکری را مورد هجمه قرار داد و از آن به عنوان فحش استفاده نمود. روشنفکری هم مثل پزشکی یا مهندسی یا.... یک کار هست. کاری هم هست که علی الاصول برای جامعه لازم هست اما باز مثل هر شغل دیگری اگر درست انجام نگیرد بیشتر ضرر می رساند تا خیر.

آن چه که گفتم تعریف من از روشنفکر و روشنفکری بود. شاید تعاریف استانداردتری هم باشد که من از آنها ناآگاهم. در نوشته هایم اگر از روشنفکر سخنی به میان آورم منظورم این مفهوم است.


----------------


با تعریفی که من از روشنفکری کردم در زمان جنبش مشروطه ما روشنفکران قوی بسیاری داشتیم که حتما آنها را می شناسید و نیازی به یاد آوری نیست. روشنفکران عصر مشروطه در ایران و قفقاز، مفاهیم مدرن وروزآمد را می آموختند و در جامعه به شکلی تاثیرگذار، تزریق می نمودند. 

در دهه چهل و پنجاه هم روشنفکرانی داشتیم که به برخی مسایل کلان که عموم جامعه به آن بی توجه بودند فکر می کردند سپس راه حل هایی را پختند و به خورد مردم آن زمان دادند که تاثیر گذار شد. منتهی تاثیرگذاری اش را ما امروز نمی پسندیم. چرا؟ چون درجهت عکس قدمی بود که روشنفکران برداشتند و حکمرانی ما را، از مفاهیم دنیای مدرن، دورتر کردند.

مثل پزشکی ناحاذقی که داروی غلط به بیمار می دهد و حال او را بدتر می کند. مثل نجار نابلدی که کمد کج و معوجی می سازد که در آن بسته نمی شود.

از گذشتگان در گذریم و ببینیم در دنیای امروزمان مصداق روشنفکر کیست.  صدا و سیما، تعداد زیادی کارشناس دعوت می کند که به مسایلی می اندیشند و می پردازند که مردم عادی به آنها توجهی ندارند. ابزار قوی رسانه صدا و سیما را هم در اختیار دارند و هر چرت و پرتی هم که گویند از وبلاگ من (با هزار نفر خواننده) بیشتر تاثیرگذاری دارد. منظورم آنهایی هستند که در صداو سیما ظاهر می شوند و تئوری های  توطئه ای می بافند که به عقل جن هم نمی رسد چه برسد به عقل مردم عادی  و بعد هم چند تا فحش به شخصیت هایی می دهند که مردم عادی آنها را نمی شناسند. این شخصیت ها در رادارمردم عادی و غیرروشنفکر  نیست که بخواهند فحش بدهند. مردم عادی به کسی که جای پارکشان را اشغال کند یا ارث پدرشان را بالا بکشد فحش می دهند.مردم عادی، به فلان اندیشمند یا سیاستمدار چند هزارکیلومتر آن ور تر- که کاری به کارشان ندارد-  فحش نمی دهند!  آن مدعوان صدا و سیما هم با تعریف من روشنفکر هستند منتهی روشنفکرانی به غایت بد! حتی بدتر از روشنفکران دهه ۵۰.

دکتر عبدالکریم سروش چی؟ با تعریف من او هم در دهه هفتاد یک روشنفکر بود. آیا روشنفکر خوبی بود یا بد؟ عملکرد او در دوره های مختلف خوب یا بد بود. در دهه شصت،  دگماتیک رفتار می کرده و ضررش بیشتر از نفعش بود. اما در دهه هفتاد  با انتشار کتاب هایی همچون «آزادی چون روش» خیلی روشنگری می کرد و افق های دید مردمان دهه هفتاد را وسیع تر می ساخت. اما بعد از دهه هفتاد ، به تناقض گویی افتاد. شاید بتوان گفت او فقط برای دوره کوتاهی در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد، روشنفکری می کرد .  روشنفکر خوبی هم در آن دوره بود. قبلش یک انقلابی دگم اندیش بود بعد از مهاجرت هم یواش یواش دور وبر خودش کیش شخصیت راه انداخت و کم کم به صورت رییس یک فرقه که ورای نقد هست و دیگران را تکفیر می کند درآمد. مورد نقد مستمر واقع شدن از لازمه های اصلی روشنفکری است. وقتی یکی مثل سروش، راه این گونه نقد را برخود می بندد از دایره روشنفکری خارج می شود و به وادی دیگر می رود

کلی از روشنفکران بد معاصر گفتیم. در نوشته بعدی ام به مصادیق  روشنفکران خوب معاصر می رسم.


------------


من در نوشته هایم به پادکست های بی پلاس با اجرای آقای بندری اشاره نموده ام. علی بندری هم اطلاعات وسیع دارد و هم آنها را به بهترین و تاثیرگذارترین شکل در اختیار عموم مردم قرار می دهد و مخاطب جمع می کند. اما عنصر تحلیل و راه کار ارائه دادن در پادکست های او به قدر کافی قوی نیست که بتوان او را روشنفکر دانست. به نظر من می آید که اتفاقا علی بندری  و تیم او، توانمندی لازم برای افزودن این ویژگی به پادکست های بی پلاس را دارند. گمان من این هست که به قصد از تحلیل و راه کار ارائه دادن گریزان هستند که مبادا تبدیل به روشنفکر شوند!! بدگویی و هجمه  علیه روشنفکران، بسیاری را که پتانسیل روشنفکر خوب شدن دارند  از  روشنفکری  گریزان کرده است.

من از  پادکست های «مورخ پادکست» و «سینما مورخ» هم برای شما نوشته ام. آنها هم اطلاعات عمومی مردم را بالا می برند. خوش ساخت و جذاب هم هستند. اما فکر نمی کنم که به اندازه تیم علی بندری توان تحلیل بالا داشته باشند و قابلیت آن راداشته باشند که نقش روشنفکری ایفا کنند. کارشان  به عنوان پادکستر آموزشی  و در عین حال سرگرم کننده،  خیلی خوب هست و امیدوارم همین طور ادامه دهند.

آیا یکی مثل آقای دکتر مرادی مراغه ای(پژوهشگر تاریخ) را می توان  روشنفکر به حساب آورد یا خیر؟ ایشان بیشتر محقق هستند تا روشنفکر. در حیطه تخصصی خودشان  مطالعات عمیق دارند اما در خارج از این حیطه ، ادعایی ندارند. روشنفکر قرار نیست لزوما در شاخه ای از علم تا این حد غور کند که در سطح یک محقق باشد. اما باید از خیلی از شاخه های علم  اندکی سر در بیاورد. محققانی نظیر این  بزرگوار که نام بردم که علاوه بر کارتحقیقی خود با مردم هم در ارتباط هستند، بسیار بسیار ارزشمند ولی روشنفکر با تعریفی که مد نظر من هست نیستند.  

حال برسیم به 

فرد شناخته شده ای که به نظرمن تمام ویژگی های روشنفکر خوب و مفید را دارد. فکر می کنید منظورم کیست؟ منظورم دکتر فرهنگ هلاکویی است. هم معلومات وسیع (اما نه لزوما خیلی عمیق) دارد، هم قوه تحلیل قوی ای دارد، هم ذهن منظم دارد، هم راه نقد و انتقاد را نمی بندد، هم به مسایل کلان جامعه می اندیشد و راهکار می دهد، و هم خود توانسته مدیوم و ابزاری بسیار قوی برای ارتباط با طیف وسیعی از مردم و تاثیرگذاری بر آنها  بسازد.

در زمینه آخر، می توان گفت یک سلبریتی است.  روشنفکر لزومی ندارد سلبریتی باشد اما اگر سلبریتی شود تاثیر گذاری اش بیشتر خواهد بود. بنابراین سلبریتی شدن برای یک روشنفکر امتیاز هست نه  مایه سرافکندگی. اگر سلبریتی شدن  یا هر  عامل دیگری باعث شود که اطرافیانش از او یک قطب شخصیت نقدناپذیر بسازند آن موقع هست که  دیگر نمی توان او را روشنفکر نامید. مردم ما چه در ایران و چه در خارج  خیلی مستعد آن هستند که از یک نفر قطب شخصیت بسازند. ظاهرا ایرانیان مقیم آمریکا در قطب شخصیت ساختن گوی سبقت از ایرانیان مقیم داخل ربوده اند. نمونه اش همین دکتر سروش که تا در  ایران بود از او قطب کیش شخصیت نساخته بودند اما ایرانیان مقیم آمریکا از او چنین قطبی ساختند. هلاکویی واقعا هنر کرده که این همه سال در لس آنجلس سلبریتی بوده اما به آن ورطه نیافتاده. آگاهانه چنان عمل کرده که پیرامونیان نتوانند او را به آن ورطه بیافکنند.

هلاکویی نمونه  عالی برای یک روشنفکر معاصر بسیار مفید هست. این به آن معنی نیست که همه نظرات او را قبول دارم. بلکه به آن معنی است که آموزه هایی که به جامعه ایرانی در ۱۰-۱۵ سال اخیر تزریق کرده باعث شده مردم نقادانه تر بیاندیشند، منطقی تر با مسایل برخورد کنند، علمی تر بچه هایشان را تربیت کنند و.....

 البته هلاکویی بیشتر به مسایل اجتماعی می پردازد تا به مسایل سیاسی.

خوشبختانه در زمینه سیاسی هم ما هم در داخل ایران و هم در خارج صاحبنظران سیاسی  پرشماری داریم. اغلب آنها مورد غصب هستند. قرار نیست ما هیچ کدامشان را قطب کیش شخصیت کنیم اما خوب هست که سخنانشان را بشنویم و در نظراتشان تامل کنیم. برآیند سخنان آنها، نقشه  راه آینده را ترسیم می کنند.


-------------


روشنفکر دایم سیستم ها و ساختارها و نهاد ها را بررسی می کند و نقد می نماید و راه کارهایی برای بهبود آنها می دهد. اما مخالفت بی دلیل با سیستم یامنفی بافی های بی دلیل با روح روشنفکری بیگانه هست. این که روشنفکر حتما باید با همه چیز به خصوص با نهاد ها یا مفاهیم تثبیت شده مخالفت کند و در صدد ویرانی آن برآید (تصور اشتباهی که بسیاری در کشور ما دارند)  خود نیازمند دگم اندیشی است و در اندیشه آزاد جا ندارد. اگر سیستمی خوب کار کند چرا باید روشنفکر باید ساز ویرانی آن را کوک نماید؟! اتفاقا یکی از کارهای اصلی روشنفکری تلاش برای نگاه داشتن نهاد ها و مفاهیم وساختمان هایی که علی الاصول خوب کار می کنند اما  عده ای از سر نادانی یا از سر سودجویی ومنفعت طلبی شخصی و گروهی کمر بر ویرانی آن بسته اند.

اتفاقا یکی از دلایلی که مردم ما این روزها خیلی از روشنفکر و روشنفکری دل خوش ندارند و از این واژه کمابیش به صورت فحش استفاده می کنند علت آن هست که سالها منفی بافی و مخالفت بی دلیل و پرخاشجویی های بی دلیل، «ژست روشنفکری» قلمداد شده. عده بسیاری که حس خود-روشنفکر-بینی کرده اند  بر ویران کردن نهادها یا روال هایی اصرار ورزیده اند که کمابیش خوب کار می کردند. نهادها ویران شدند بدون این که جایگزین بهتری برایشان تدارک دیده شده باشد. از این رو، روشنفکران مورد غضب عمومی واقع گشته اند.


-----------


در جوامع بسته و غیر دموکراتیک عموما روشنفکران مورد غضب حاکمان یا توده های متعصب ناآگاه  قرار میگیرد و هزینه می دهند. گاهی جان خود را بر سر این کار از دست می دهند. اما این گونه مورد غضب واقع شدن لازمه روشنفکری نیست. اگر جامعه و حکمرانی آن به درجه ای از مدنیت برسد روشنفکران در آن ایمن خواهند بود.

می دانیم که بدن ماری کوری به خاطر آزمایش روی مواد رادیواکتیو آسیب دیده بود. الان دیگه کمتر فیزیکدانی به هنگام آزمایش آسیب می بیند چرا که استاندارد ایمنی در کار-به همراه پیشرفت فیزیک- پیشرفت کرده است. بعد از این که سریال ماری کوری را در دهه شصت پخش کردند خیلی ها تصورشان از دانشمند-به خصوص دانشمند زن- کسی بود که چنان به علم و تحقیق متعهد هست که به بدنش آسیب می خورد! چنین تصوری امروزه مایه تمسخر می شود.

روشنفکران بسیاری در طول تاریخ در جوامع بسته، زندانی، شکنجه و اعدام شده اند. اما همین روشنفکران عاملی شده اند که جوامعی به وجود آید که در آنها جان و مال روشنفکر به خاطر کارش به خطر نمی افتد.

برتولت برشت هم یکی از این روشنفکران بود. و از زبان گالیله در نمایشنامه خود چه خوش گفت که« "وای بر ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد"

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تلسکوپ ورا روبین

+0 به یه ن



ورا روبین، یک بانوی منجم بزرگ در قرن بیستم بود. چون چهار تا پسر داشت فرصت نمی کرد با منجمانی که علاقه مند به مطالعه مراکز کهشکان بودند رقابت کند. برای همین روی رصد ستاره های دورتر از مرکز کهکشان تمرکز کرد و سرعت آنها را اندازه گرفت. مشاهده او کشف بزرگی بود. شاهدی قوی براثر گرانشی ماده تاریک یافت.

البته داستان جمع آوری شواهد برای ماده تاریک خیلی طولانی است اما جای شک نیست که ورا روبین جزو شخصیت های مهم در این زمینه بوده است.

چند سال پیش این منجم بزرگ درگذشت. یک تلسکوپ سه آینه ای خیلی بزرگ در شیلی (همکاری بین المللی است موقعیت آن در رصدخانه ای در شیلی است) به نام ورا روبین نامگذاری شده است که اخیرا اولین نتایج خود را منتشر کرده. در تنها ۱۰ ساعت داده گیری بیش از دوهزارسیارک کشف کرده است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چرا آموزش همگانی جای روشنفکر را نمی تواند پر کند؟

+0 به یه ن

در نوشته قبلی ام ، تاکید کردم که اگر روشنفکران آگاهی داشته باشیم در بزنگاه های تاریخی مردم را اگاه می کنند تا ساختارهای درست و کارآمدی برپا سازند ، همین طور کارکرد ساختارهای مفید را تبیین می کنند و نمی ذارند که در میان شور و هیجان عمومی  این ساختار های مفید، تخریب شوند. یکی از دوستان فیس بوکی چنین نوشت:

 

«من با این ادعا که توده‌ی مردم ناآگاهند و نیازمند روشنفکران هستند که به آن‌ها بیاموزند مشکل دارم. من اصلا مطمئن نیستم مفاهیم استفاده شده در این ادعا معنای معلومی داشته باشند. در این زمانه که اکثر آدم‌ها در حد دیپلم سواد دارند و تخصص/مهارت خودشان را دارند و در عین حال مخاطب جریان سریع و پرفشار اطلاعات هستند، روشنفکر دقیقا یعنی چه؟ همین‌طور در جامعه‌ای که هزار جور تکثر در مجموعه‌ی باورها و ارزش‌ها هست، مردم یعنی چه؟

شاید مفیدتر باشد وقتی موضوع تحلیل وضع فعلی‌ دانش در جامعه و ارائه‌ی راهکار برای بهبود آن است، ارکان اصلی تحلیلمان مفاهیمی مثل «سیستم آموزشی رسمی»، «فرهنگ» و «جریان اطلاعات» باشد»

من  سئوال ایشان را با یک پیچ  از خودشان می پرسم « در این زمانه که اکثر آدم‌ها در حد دیپلم سواد دارند و تخصص/مهارت خودشان را دارند و در عین حال مخاطب جریان سریع و پرفشار اطلاعات هستند، چه نیازی به پزشک هست؟ چه نیازی به وکیل هست؟  چه نیازی به ......؟؟؟  این مردم باسواد از اینترنت سئوال می کنند جواب سئوال هایی که از پزشک و وکیل می پرسیدند می یابند و به کار می بندند!» در واقع خیلی ها این کار را می کنند.  لاف هم می زنند که پول دکتر ندادم و خوددرمانی کردم یا پول وکیل ندادم و خودم کارهای حقوقی ام را انجام دادم. اما بعد از یک مدت، گند این خودکفایی شان می زند بیرون. بارها و بارها شاهد این بوده ایم.

معمولا کم دانستن اما خود را دانا فرض کردن نتایج خیلی فاجعه باری دارد. وقتی تاریخ معاصر را ورق می زنیم همیشه این سئوال مطرح می شود که چه طور زمان جنبش مشروطه که تعداد باسوادان بسیار کم بود مردم خواهان یک نظام پیشرو تر و مدرن تر بودند اما در سال ۵۷ با این که تعداد تحصیلکرده ها به نسبت زمان مشروطه بسیار بیشتر بود........

جوابی که من یافتم این هست در زمان مشروطه مردم بیسواد به بیسوادی خود آگاه بودند و درنتیجه از روشنفکران زمان خود که بسی داناتر و آگاه تر بودند حرف شنوی داشتند.ساختارهای سنتی جامعه مانند ایل و.... هم از میان نرفته بودند. وقتی سران فاضل ایل که فرزندان روشنفکر داشتند، از ایده مشروطه حمایت کردند ایل هم پشت آنها می ایستاد.  اما  اکثر باسوادهای  سال ۵۷ از نوع کسانی بودند که کم می دانستند ولی دور وبرشان را افراد کاملا بیسواد پر کرده بود. در مقایسه باآنها توهم خود دانای-کل-بینی به آنها دست داد و شد آن چه شد.

 بابابزرگ های الان که زمان شاه دیپلم ریاضی گرفته اند را ملاحظه کنید. این تصور را دارند که دانای-کل هستند. با افتخار می گویند در مدرسه به ما درس نقشه کشی آموختند بنابراین به مهندس نیاز ندارم از مهندس های اکنون بیشتر می فهمم. نکته اینجاست که چون بابابزرگ هست  به احترام سنش کسی نمی خواهد دلش را بشکند. ولی واقعیت این هست که آن یک کوچولو درس نقشه کشی که پنجاه شصت سال پیش در مدرسه آموخته در مقابل دانش مهندسی حتی یک فوق دیپلم مهندسی امروز ناچیز هست چه برسد به دانش یکی که  دکتری یا کارشناس ارشد مهندسی دارد. منتهی این را قبول نمی کنند.  تصور کنید این بابابزرگ ها  ۵۰ سال پیش که جوان تر و پر مدعاتر بودند و دور وبرشان هم اغلب بیسواد بودند با ادعاهای توخالی شان چه ها کردند (که اکنون نتیجه اش را می بینیم.)

من هنوز روشنفکر را تعریف نکردم و کارکرد او را برای جامعه توضیح نداده ام. در نوشته بعدی ام به این تعریف خواهم پرداخت.

اما فعلا به جمله آخر دوست مان بپردازیم.اگر درست متوجه شده باشم منظور ایشان این هست به جای اتکا به روشنفکران برای آگاهی بخشی به مردم، باید سیستم آموزش رسمی بهبود یابد، فرهنگ عمومی بالا رود و جریان اطلاعات، آزاد و روان باشد تا تک تک مردم خود تصمیم های درست در ابعاد ملی را بگیرند. در این که همه این اقدامات باید انجام گیرد شکی نیست. اما برای گرفتن تصمیم های درست در سطح ملی، معلومات و توان تحلیلی بسی بیشتر از آن احتیاج هست که آحاد جامعه تمایل به کسب آن در مدارس یا از طریق اینترنت دارند. در همین مدارس  غرولند میلیون ها دانش آموز بلند هست که وقتی فیثاغورث چند هزار سال پیش قضیه اش را اثبات کرده ما چرا دوباره به خودمان زحمت دهیم در کلاس دوباره اثبات نماییم؟ این در حالی است که یک روشنفکر( همین طور مهندس و پژوهشگر فیزیک و....) باید ده ها و صدها قضیه ورای قضیه فیثا غورث اثبات کند تا ذهن او برای تحلیل ها ورزیده گردد. خیلی از مردم حال و حوصله اش را ندارند حتی اگر بهترین کتاب و معلم و ..... دنیا را هم داشته باشند. همین الانش هم فریاد شکایت چندین میلیون دانش آموز بلند هست که وقتی ویکی پدیا هست من چرا باید «حفظ کنم» که کدام سلسله بعد از کدام سلسله آمده و....؟ در صورتی که اطلاعات تاریخی یک روشنفکر که به طور فعال در ذهنش هست باید بسیار بیشتر از اینها باشد تا از آنها الهام بگیرد. جزئیات شاید از یادش رفته باشد ولی آن قدر باید تاریخ خوانده باشد که  هر پدیده نویی اورا به یاد فلان رویداد تاریخی بیاندازد. سپس می رود و از همان ویکی پدیا جزییات را می خواند و به تحلیلی می رسد. اما کسی که از بیخ از آن رویداد خبر نداشته باشد، زمانی که نیاز هست به یاد آن رویداد و به دنبال آموختن از آن رویداد نمی افتد.

الان بیست سال هست که

میلیون ها نفراز همنسلان من و نیز دهه شصتی ها و دهه چهلی ها، مخ ما را می خورند که برای چی در مدرسه آن همه مطالب «بیفایده» در مغزمان کردند که در زندگی مان  «هرگز» به درد نخورد!؟ در صورتی که کسی که قرار هست کار روشنفکری بکند نه تنها از تک تک آن مطالب روزانه استفاده می کند بلکه ده ها برابر آن مقدار، باید مطلب بیاموزد. آموختن  همگانی این همه مطلب که یک روشنفکر نیاز دارد ازیک طرف، هزینه بسیار زیادی بر سیستم آموزش تحمیل خواهد کرد. از سوی دیگر، ورای کشش و خواستن میلیون ها دانش آموز و والدین شان خواهد بود.

 

و اما در مورد گردش آزاد اطلاعات که البته اهمیت بسیاری دارد ولی جای کارکرد روشنفکران را نمی گیرد. بلکه، گردش آزاد اطلاعات ابزار کار روشنفکران هست. همان میلیون ها نفری که ناراضی بودند که چرا باید قضیه فیثاغورث را بعد از چند هزار سال دوباره اثبات کنند در بزرگسالی   از گردش آزاد اطلاعات، بهره نمی گیرند که  بیاموزند چگونه سیستم را درست کنند. بذارید یک مقایسه بکنیم. دنبال کننده های «آیسان اسلامی» ۱۴ میلیون نفرند. دنبال کننده های سریال «عشق ابدی» هم از همین حدودند. اما  دنبال کننده های کانال بی-پلاس علی بندری حداکثر ۲۰۰-۳۰۰ هزار نفر.  (مطالب خودمن بیش از یکی دو هزار نفر خواننده ندارد!)  بدون حضور روشنفکران و تاثیرگذاری آنها، شما انتظار نداشته باشید  که گردش آزاد اطلاعات، خیلی  عموم مردم را آگاه کند که تصمیماتی درست در مورد ساختار حکمرانی و نظایر آن بگیرند. این مسایل را از سریال عشق ابدی یا آیسان اسلامی نخواهند آموخت!

اما اگر روشنفکرانی آگاه باشند که به این مسایل فکر کنند و نتیجه فکر و تحلیل شان را به صورت یک قرص در اختیار توده های مردم قرار دهند می توان به آینده امید داشت. ببینید: قبل از استقلال آمریکا، وضع سواد عموم مردم آمریکا بسیار از اکنون ایران و یا حتی سال ۵۷ پایین تر بود. اما همین مردم ناآگاه توانستند یک قانون اساسی بنویسند که  این همه سال آنها را شوکت داده. علتش این بود که روشنفکران قدری داشتند که ایده ها را ساختند و پرداختند. سپس، پختند و به صورت غذایی قابل هضم به مردم دادند. نوابغی مثل بنجامین فرانکلین و حلقه فیلادلفیای او پشتش بودند. به کانال خوب و آگاهی بخش علی بندری اشاره کردم. در همین رابطه او یک پادکست بسیار آموزنده دارد که توصیه می کنم ببینید:

https://www.youtube.com/watch?v=tYFhMVkZbQc&t=6s

پی نوشت:

من بحث روشنفکر و روشنفکری ام را در روزهای آینده هم ادامه خواهم داد. به دو علت:
۱) هر اتفاقی برای کشور بیافته، نه تنها نیاز به روشنفکر و روشنفکری از بین نمی ره بلکه نیاز به آن بیشتر می شه.
در موقع تحولات بزرگ، روشنفکری بیش از روزهای عادی مورد نیاز هست.
۲) اونهایی که در عرصه رسانه دست برتر دارند با هم سر همه چیز می جنگند اما ظاهرا سر کوبیدن بر سر «روشنفکر و روشنفکری» متفق القول هستند. به این ترتیب، روشنفکر و روشنفکری هم قراره در عروسی و عزا سربریده بشه. در نتیجه مهم هست که نقش «روشنفکر و روشنفکری» و اهمیت آن برای جامعه برای مردم تبیین بشه که دست کم این سربریدن ابعاد کلان پیدا نکنه!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

امثال ما، در این شرایط برای آینده کشور خود چه کنیم؟

+0 به یه ن

بسیاری از ایرانیان مقیم خارج می خواهند در شرایط فعلی کاری برای کشورشان (ایران) و مردمشان (ایرانیان) انجام دهند. مثلا فکر می کنند در تظاهرات با شعارهای مورد تایید شان، شرکت کنند. اما نگران آن هستند که گروه های سیاسی مختلف که مورد تاییدشان نیست این گونه حرکات را مصادره کنند یا از آنها سو استفاده کنند. البته این نگرانی بجاست. احتمال این که این گروه ها از این حرکات سو استفاده کنند کمتر از آن نیست که این تظاهرات و این حرکات تاثیری داشته باشد.من نمی گم  در این حرکات، شرکت کنید یا شرکت نکنید. اما بدانید که تاثیر آنها -چه مثبت چه منفی- خیلی کم هست. بنابراین خیلی به نتیجه این حرکت تان دل نبندید و درنتیجه به خاطر آن، آن قدر جوش و خروش نشان ندهید که به خودتان یا روابطتان با عزیزانتان که با شما همنظر نیستند آسیبی بزند.

پس چه باید کرد؟! نشستن و نظاره کردن و منفعل بودن هم که درست نیست. بالاخره این ماییم که وقتی میلیونی جمع می شویم تاریخ را می سازیم. اگر منفعل باشیم برایمان تاریخ را  می سازند و طوری هم می سازند که بد را بدتر می کنند.

در هر حال حاضر (تا حدود دو هفته دیگه) کاری که امثال من و شما باید انجام بدهیم این هست که در دور و بر خودمان و بین مخاطبانمان در فضای مجازی برخی مسایل را جا بیاندازیم:

۱) معنای جرم و مجرم و عدالت و.....

(هنوز جا نیافتاده و در مواقع شور  و غلیان احساسات شاید حقوق انسانی به دلیل کج فهمی ها زایل شود.

۲) اهمیت ساختار در جلوگیری از فساد

۳) ویژگی های ساختار خوب فساد برافکن

۴) اهمیت معماری و شهرسازی در هویت جمعی مردمان و زیست مطلوب آنها

در مورد هرکدام، مفصل خواهم نوشت. لطفا آنها را با دقت بخوانید و سعی کنید در جمع اطراف خود هم جا بیاندازید.  اگر در همین یکی دو هفته آینده بر همین چند مورد  تمرکز کنیم بزرگترین خدمات را به کشورمان ایران و برای آینده این سرزمین کهن کرده ایم.

-----------

مردم ما، مردم نسبتا خوبی هستند. این را بارها ثابت کرده اند. ازجمله در همین هفته اخیر. دیدیم که با این که اوضاع قاراشمیش شد نه تنها  مردم ایران، به جان هم نیافتادند بلکه در خیلی از موارد دست یاری به سوی هم دراز کردند. رفتار های وحشیانه و..... کمتر دیدیم. مردم ما در مجموع به سواد و دانش اهمیت میدهند. خوش ذوق و باهنرند. پس چرا وضعشان این طوری هست و چرا چنین گرفتار آمده اند؟! برای این که در زمانی که باید تصمیم می گرفتند از دانش کافی برای آن نوع تصمیم گیری برخوردار نبودند. به دلیل همین کمبود آگاهی، سیستمی راه انداختند که نتیجه ای جز این نمی توانست داشته باشد. روشنفکران زمان، باید مردم را آگاه می کردند اما متاسفانه خود آن روشنفکران هم به اندازه کافی آگاه نبودند تا بتوانند بقیه را به آگاهی لازم برسانند.

 مدتی است که از هر سو، «روشنفکر» مورد هجمه قرار می گیرد. از یک سو، بیژن عبدالکریمی  و همفکرانش به روشنفکرها می تازند. از سوی دیگر سلطنت طلب ها.  جامعه روشنفکر خوب و صاحب نفوذ لازم دارد که بتواند تصمیمات درست بگیرد.  همان طوری که لوله کش و بنا و مهندس و پزشک و ..... خوب و بد و کاردان وناشی داریم، روشنفکر بد و خوب و کاردان و ناشی هم داریم. اگر لوله کشی کارش را بلد نبود و کارش را درست انجام نداد، قرار نیست ما  با صنف لوله کش ها دشمن شویم و آنها را سوژه هجمه قرار دهیم. قراره بگردیم لوله کش خوب بیابیم یا احیانا عده ای را برای این کار تربیت کنیم. در مورد روشنفکر هم همین طور. در دهه ۴۰، ۵۰ و ۶۰ ما عده ای روشنفکر داشتیم که متاسفانه آگاهی لازم را نداشتند که توده ها را آگاه کنند. برعکس آن چه که سلطنت طلب ها ادعا می کنند روشنفکران آن زمان مولد و موتور تحولات نبودند . پیش زمینه اجتماعی، که خود سلطنت هم در شکل گیری آن به آن شکل تاثیری بسیار بیشتر از روشنفکران داشت- باعث تحولات در دهه ۵۰ و ۶۰ شد. اما اگر روشنفکران کارشان را بلد بودند در مسایل کلیدی نظیر نگارش قانون اساسی یا فروپاشیدن و یا قوام گرفتن نهاد ها و ساختارها نقشی را می توانستند بازی کنند که خیلی بهتر از این می شد که شد!

از دهه هفتاد به این سو، آگاهی عمومی مردم در بسیاری از موارد بسیار بالا رفته. در واقع سختی های زندگی به آنها بسیار آموخته. روشنفکران می توانستند معلم مهربانی باشند که این آگاهی ها را بدون درد به مردم منتقل کنند. اما در غیاب چنین معلمان آگاه و مهربانی مردم به سختی و مشقت از معلم بیرحم روزگار آموختند.

در سال ۱۴۰۴، بسیاری از موضوعات کلیدی که لازمه ساختن آینده ای بهتر است بین مردم ایران جا افتاده. مردم ایران در سال ۱۴۰۴، مردم ساده اندیش سال ۱۳۵۸ نیستند (اشتباه تایپی نبود! دقیقا ۵۸ منظورم بود.)

با این حال، هنوز چند مورد هست که باید بین مردم جا بیافتد. قبلا چهار مورد را نام بردم. به آنها خواهم پرداخت. با پیش زمینه ای که داریم به کمک هم  می توانیم تا دو هفته آینده این موارد را هم به اندازه لازم جا بیاندازیم. اما باید کمک کنید. با توجه به وضعیت اینترنت شاید خوانش این رقوم برای ایرانیان داخل مقدور نباشد. اگر فقط بین ایرانیان مقیم  خارج هم این جا بیافتد در زمان لازم به ایرانیان مقیم داخل تسری می یابد.

می پرسید«آخه! مگه مخاطب ما سرجمع چند نفر است!؟» جواب آن که  خیلی کمتر از جمعیت ایران اما فیزیک به ما می آموزد که  در هنگام  گذار فاز، طول همبستگی به سمت ابعاد سیستم میل می کند و افت و خیزهای کوچک موضعی می تواند منجر به تاثیر سراسری شود. اکنون هم چنین موقعیتی و برهه ای است.

----------

در نوشته قبلی تاکید کردم که تا یکی دو هفته آینده، من و شما باید دست به دست هم دهیم که چهار موضوع را بین دست کم بخشی از جامعه ایرانی جا بیاندازیم. آیا در یکی دو هفته چنین چیزی ممکن هست؟ سخت هست اما  با توجه به مجموع شرایط، ناممکن نیست. البته جا انداختن این چهار مورد در چنین مدت زمان کوتاهی،  تمرکز و جدیت من و شما را می طلبد. از مورد آخر شروع کنیم:« 

«اهمیت معماری و شهرسازی در هویت جمعی مردمان و زیست مطلوب آنها

احتمالا بسیاری از شما بر من خرده می گیرید که «دلت خوشه ها! در این اوضاع قاراشمیش و در میان این همه آتش و دود و دل های نگران و ذهن های آشفته، چه جای طرح این موضوع هست.» اتفاقا چون طرح این مسئله، چنین واکنشی بر می انگیزد نیاز هست که به آن پرداخته شود. اگر من پاسداری از زبان فارسی یا زبان مادری را مطرح می کردم کمتر چنین واکنشی را می دیدم. چرا؟! چون اهمیت هویتی زبان برای مردم جا افتاده. دعوا سر اهمیت موضوع زبان نیست. دعوا سر مصادیق هست. منتهی چون مردم ما به اهمیت هویتی معماری و شهرسازی واقف نیستند نیاز به آن هست که برایشان شکافته شود. چرا الان در این هیری وویری جا انداختن این مسئله مهم هست؟! همین چند روز پیش بودکه یکی ازارزشمندترین آثار معماری  تهران-یعنی ساختمان شیشه ای صدا و سیما- در آتش سوخت اما انعکاس چندانی در رسانه های جمعی وفضای مجازی پیدا نکرد. این خیلی بد هست. این یعنی در تحولات پیشرو، آثار ارزشمند معماری ما آسیب ها خواهند دید و متاسفانه همتی برای بازسازی آنها هم نخواهد بود. متاسفانه مردم ما متوجه نیستند که دارند چه چیز مهمی را در این بیتفاوتی ازدست می دهند.

دوستی فرهیخته می گفت که همان طوری که برای ما درایران،  شعر عنصر اصلی هویتی است برای مکزیکی ها، نقاشی عنصر اصلی هویتی است. در اروپا، معماری و شهرسازی از عناصر اصلی هویتی هستند. به خصوص در ایتالیا و در اسپانیا. نه آن که چیز دیگری نداشته باشند. دارند. خیلی هم زیاد دارند اما معماری وشهرسازی گل سرسبد داشته هایشان هست.

پارسال که  یک ماه بارسلون بودم مفصل برایتان از اهمیت معماری و شهرسازی در  شکل گیری هویت این شهر نوشتم. هدفم از نوشته ها این بود که شاید مشوقی باشد که ما هم قدر داشته های معماری مان را بیشتر بدانیم و بکوشیم که آنها را غنی تر سازیم. اگر از این جهت غنی باشیم، در جذب توریست و سرمایه در آینده موفق تر خواهیم بود. پاسداشت همگانی از داشته های معماری همگانی به ما حس همدلی می دهد.

 در گذشته ای نه چندان دور وقتی در یکی از شهرستان ها، پولداری خانه ای باشکوه می ساخت بقیه پولدارهای شهر آن قدر حسادت  خانه او را می کردند که عملا آرزوی ویرانی آن خانه را در دل می پروراندند. جالبه که این بدخواهی از جانب سایر ثروتمندان بود نه فقرای شهر. اما بر آن قبایی عدالت طلبانه می دوختند و برای فقرا اشک تمساح می ریختند و احیانا در زمان بلبشویی فقرا را تحریک می کردند که آن خانه را غارت و حتی ویران سازند. این تنگ نظری از ندانستن شکل می گیره. اگر یک اثر معماری مهم، سازه عمومی یا اداری است که به همه مردم متعلق هست و باید پاس داشته شود. اگر حتی ملک خصوصی هم باشد نمای زیبای آن،  چشم رهگذران را می نوازد و از این جهت متعلق به رهگذران هم هست. به علاوه  آثار معماری بدیع متعلق به یک خاندان، بعد از چند نسل توسط شهرداری یا نهادهای دیگر خریداری می شوند و به عموم تعلق می گیرند.

این دید و این آگاهی را باید در مردم به وجود آورد.

بدخواهی نسبت به آثار معماری درخور توجه در تملک سرمایه داران شهر، آنها را به از شهر فراری می دهد. وقتی می روند سرمایه های شهر را هم با خود می برند و شهر را فقیرتر می کنند. «حرف درست کردن پشت سر دختران خاندان های ثروتمند و متنفذ (که از زمانی در شهرستان ها از روی تنگ نظری بسیار شایع بود) هم اثری مشابه-و به مراتب قوی تر- داشت. خوشبختانه این یکی دیگه به برکت جنبش زنان فروکش کرده. بدخواهی نسبت به ساختمان های زیبا هم کمتر شده اما هنوز به آن درک نرسیدیم که این ساختمان های زیبا و مجلل در شهر ما، سرمایه های مشترکمان و میراث مشترک برای فرزندانمان  هستند.

لطفا نوشته های من، درمورد میراث فرهنگی را ملاحظه کنید و آنها را با دیگران درمیان بگذارید:

http://yasamanfarzan.arzublog.com/category/8978/1

http://yasamanfarzan.arzublog.com/category/8978/2

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کودکان تیزبین ایران

+0 به یه ن

از خارج ایران نمی شه با داخل ایران تماس گرفت. با تبریز  و مراغه به طور محدود می شه. اما با تهران نمی شه. این موضوع میلیون ها ایرانی مقیم خارج را به شدت نگران خانواده هاشون در ایران کرده. خواستم بگم این قدر نگران نباشید :

 ۱- نگرانی فایده ای نداره و فقط خودتان را از پا می اندازه. 

۲- از دیشب که به مناطق مسکونی در ایران حمله نشده و در نتیجه خانواده شما ان شالله سالمند.

 ۳- اگر هم حمله بشه احتمال این که از بین این همه خانه به خانه کسان شما اصابت کنه خیلی کمه. هرچند ما به عنوان یک ملت از کشته شدن سایر هموطنان بیگناه -که در فراهم شدن این شرایط نقشی نداشتند -هم  عمیقا غصه می خوریم . 

۴-  سختی هایی که به  مردم مظلوم ایران در  این ۴۷ سال تحمیل شده آنها را قوی کرده. شما خیلی غصه  فامیل هایتان  در ایران را نخورید. به احتمال زیاد با هم جمع شده اند و دارند روحیه شان را  یک طوری سرزنده نگاه می دارند. ۵- نگران بچه های کوچک در ایران نباشید. خانواده ها که درایران جمع می شوند به آنها خوش می گذره. عموما از این که بابا مامانشون این روزها سر کار نمی روند و صبح تا شب به آنها خدمت رسانی می کنند خوشحال هم هستند. بچه ها عاقل تر از ما بزرگسالان هستند. دم را غنیمت می دانند.  خیلی هم خوب تشخیص می دهند . می بینند مصیبتی در جریانه اما از طرف دیگه می فهمند که کاری نمی توانند بکنند پس به بازی شان می رسند. در زمان اعتراضات بچه ها هم شعار می دادند چون فکر می کردند خودشان هم می توانند سهمی داشته باشند اما الان به درستی می بینند از آنها که هیچ- از بزرگترهایشان هم کاری بر نمی آید جز آن که دم را غنیمت شمرند و مراقب خود باشند.

-----------

یک خاطره: تله کابین نمک آبرود تازه افتتاح شده بود و ما خانوادگی سوار آن شده بودیم. وسط راه تله کابین ایستاد. نیلوفر سه چهار سالش بود. از بابا پرسید: «بابا! قورخوسان؟»  (بابا! می ترسی؟) بابا گفت :«یوخ! قیزیم!». نیلوفر در گوشی برگشت به من گفت :«یالان دییر». (دروغ می گه)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در این روزها

+0 به یه ن

چیزی که ما الان نیاز داریم آموزش کمک های اولیه است. آموزش امدادرسانی و آوار برداری های ساده دستی و نظیر آن هست. به فضای احساسی و شعارزده نیازی نداریم. چه بسا فردا، اصحاب قدرت از این فضای احساسی برای جنگ قدرت خود سواستفاده کنندودر این راه عده ای را هم نابود سازند.

اگر شور احساسی شما را برداشته و می خواهید پستی احساسی شورانگیز منتشر کنید یک مقدار اولش فکر کنید مبادا فردا همین  فضای احساسی که درست میکنید توجیه گر ظلمی برعده ای یا گروهی شود. اولش یک مقدار تاریخ معاصرخودمان را بخوانید و ببینید چه طور شعارها مورد سواستفاده می توانند قرار گیرند

-------

باز طبق معمول بار اصلی بحران بر دوش شانه های کادر درمانی کشور هست. خدا قوت به همه شان. ما مردم که قدردانشان هستیم وهمواره به زبان، از کادر درمانی تشکر می نماییم.. امید وارم در پس این دود و آتش،  شرایطی فراهم آید که نظر ما مالیت دهندگان در تقسیم درآمد کشور تاثیرگذار باشد. (احتمالش زیاد نیست که چنین شود اما آرزو بر میانسالان عیب نیست! به خصوص میانسالانی که کودکی شان در جنگ و جوانی شان در جست وجوی ذره ای امید، گذشته!) در آن صورت بالا بردن حقوق  پرستاران و حقوق معوقه آنها اولویت اول ما باید باشد. ادای دینی خواهد بود به کسانی که دراین سالها جانشان را کف دستشان گرفتند تا از ما مراقبت کنند.

-------

متوجه هستم که در این شرایط سخت جنگ، مردم ما نیاز دارند که بیش از پیش حس وطن دوستی یا  وطن پرستی پیدا کنند. خیلی هم خوب! اما در تعریف و تعیین مصداق های  حس وطن دوستی  مان باید هوشمندی به خرج کنیم.مصداق حس وطن دوستی باید این باشه که هوای هموطن را داشته باشیم. نه تنها سرهم کلاه نذاریم بلکه در این شرایط به هم کمک هم بکنیم. مصداق حس وطن دوستی باید این باشه وقتی ساختمان شیشه ای که در نوع خودش یک اثر معماری مهم هست آتش می گیره دلمون بسوزه و بعد از آن، به طریق اولی خودمان میراث فرهنگی و معماری مان را پاس بداریم. آن قدر دلمان بسوزه که بگیم حالا که من برای این اثر معماری درخور توجه کشورم کاری نمی توانم بکنم دست کم فردا، به شهرداری به طمع سود، رشوه نمی دهم که چند طبقه بیشتر بسازم. آیا این جنگ این قبیل وطن دوستی را در مردم ما بیدار خواهد کرد؟! قطعا، در بین بخشی از مردم چنین خواهد شد. اما متاسفانه حس وطن دوستی  عده بیشتری  از شور و  شعار فراتر نخواهد رفت! از این شور و شعار هم سواستفاده ها خواهد شد. شعار «نه به اعدام» که داشت بین مردم ما فراگیر می شد بین شعار های گوش خراشی که ظاهری ناسیونالیستی هم دارند گم خواهند شد. 

من و شما به سهم خود بکوشیم که در این شرایط برای تزریق حس وطن دوستی سازنده در جامعه کمک کنیم. نذاریم که  شعارهای «نه به اعدام» به حاشیه بره. شما که وطنتان را دوست دارید می دانید با هر اعدام چند نفر از هموطنانتان از این وطن دلزده می شوند؟! هر اعدامی حدود صد نفر کس و کار داره که بعد از اعدام او درصد بزرگی شان  حس وطن دوستی شان را از دست می دهند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نیاز بیش از پیش ما به کمک کردن و کمک گرفتن

+0 به یه ن

جنگ با خود سختی های بیشمار برای مردم عادی به همراه داره. ما  شهروندان ایران برای این که این سختی ها را پشت سر بگذاریم چاره ای نداریم جز این که به هم کمک کنیم و از هم کمک بخواهیم. ویژگی روانی خیلی از ما به این شکل هست که  کمک کردن برامون  خیلی راحت تر هست تا کمک خواستن. اگر در ذهن مان یک سد روانی خیلی بلند در برابر کمک خواستن باشه، در این شرایط جنگی،  شاید  آن قدر اذیت بشویم که خارج از توان جسمی و روانی مان باشه. از سوی دیگه، زندگی باید ادامه پیدا کنه. هم باید امور روزمره مان-(نظیر خورد و خوراک و بهداشت و....)  را رتق و فتق کنیم و هم باید از امور علمی و فرهنگی و هنری و ورزشی و..... غافل نشویم. اگر بخواهیم آینده ای روشن بسازیم نباید از دسته دوم فعالیت ها دست بشوییم و به امور حیاتی و روزمره بسنده کنیم. همه اینها مقدور نخواهد بود مگر این که همدل باشیم ودست هم را بگیریم و از هم کمک بخواهیم.

توجه کنید که همدلی به معنای همنظری نیست. ما شاید در امور مختلف با هم همنظر نباشیم. همین جنگ تحمیلی بر ملت ایران از جمله اموری است که دوقطبی و چند قطبی نظرات به وجود آورده. منتهی نکته اینجاست که آنان که این جنگ بر ما مردم تحمیل کردند و توان ادامه یا توقف آن را دارند،  اهمیتی به نظر ما نمی دهند. درنتیجه،  کار بسیار بیهوده ای است که ما مردم به خاطر اختلاف  نظراتمان در این برهه به جان هم بیافتیم. اگر با کسی از آشنایان در این امور این روزها جدل می کنید حواستان باشد که شاید دیری نکشد که به کمک او نیازمند  شوید. اگر از آن جنس افراد هستید که کمک خواستن برایتان-حتی از کسی که با شما میانه اش خوب است- مشکل هست  بیشتر مراقب جدل هایتان باشید چون اگر میانه تان با اوبه هم بخورد دیگه اصلا نخواهید توانست از او درخواست کمک کنید. این  درخواست کمک شاید برای خودتان نباشید. شاید برای آشنای سومی باشد. شاید برای آن باشد که در این شرایط سخت فعالیت های علمی فرهنگی و .... را ادامه دهید. ارزش این کمک ها و این نوع فعالیت ها برای آینده ایران بسی بیشتر از ارزش جدل های شماست.

الان وقت خوبی برای جدل نیست. یک علتش را بالا گفتم. دو علت دیگر آنند که اولا، این روزها، اعصاب ها خرد هستند و آستانه تحمل پایین. دلچرکینی سریع تر از روزهای عادی می تواند اتفاق بیافتد. ثانیا، وقتی چنین جنگی در جریان هست افراد در مواضع شان متعصب تر می شوند و هر نقدی، آن ها را متعصب ترهم می کند. ما در سیر حوادثی از این دست هیچ نقشی نداریم. فقط نظاره گریم. نتیجه نظاره هایمان همه ما را به طرز عمیقی تغییر خواهد داد و از ما انسان هایی جدیدخواهد ساخت. اما جدل هایمان در این برهه، تغییری در ما ایجاد نمی کند و فقط، زندگی سخت را سخت تر می نماید. جدل ها را بذاریم برای روزی که روزنه ای از امید گشوده شود. اون موقع برای ساختن آینده ای بهتر با هم جدل های جدی و سازنده می کنیم. اما فعلا باید جدل را بذاریم کنار.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عراق در دهه ۹۰ میلادی

+0 به یه ن

در سال ۱۹۹۰ میلادی صدام حسین به کویت حمله کرد. اون زمان در آمریکا جمهوری خواه ها بر سر کار بودند. با ریاست جرج بوش پدر. در انگلیس مارگرت تاچر سرکار بود. زمان تاچر انگلستان در صحنه بین المللی خیلی حضور داشت و آشکارا، تحرکات نظامی کرد. تحرکات آب زیر کاهی انگلستان که همیشه بوده و هست. در دوره هایی شمشیر از رو می بست و دوره مارگرت تاچر  یکی از آن دوره ها بود. در سال ۱۹۹۱ اینها به عراق حمله کردند و صدام حسین را شکست دادند.

بعد از شکست، صدام علیه مردم خود عراق وحشی تر شد.بعد از شکست کردها در شمال عراق و عرب های هور در جنوب علیه صدام به پا خاستند. اما صدام آنها را به طرز وحشیانه ای سرکوب کرد. حتی علیه مردم کرد خود عراق بمب شیمیایی زدبرخی از این کردهای عراق به ایران پناه اوردند. معلم زبان ما، کرد اهل مهاباد بود. از مصایب آنها چیزهایی می گفت که اگر بازگو کنم باورتان نمی شود. . در مورد کردها و مصایبشان زیاد می شنویم.  کردها در اروپا لابی هایی دارند که صدای مظلومیت آنها را به گوش جهانیان می رسانند. عرب های هور اون لابی ها را هم نداشتند. خدا می داند بر آنها چه گذشته. یک قسمتش این بود که هورها را که منبع معاش و ماهیگیری عرب های هور بودند خشک کرد. بعد از جنگ، دول غربی تحریم های گسترده ای علیه عراق اعمال کردند. می گفتند تحریمی بر دارو نیست اما  گویا این عدم تحریم شامل داروها و واکسن های دام و طیور نمی شد. اپیدمی ای آمد که به دامداری عراق ضربه زیادی زد. این سری اتفاقات باعث کمبود مواد غذایی شد. در اثر ماجراجویی های صدام حسین مردم بینوای عراق سالها زجر کشیدند. صدام سعی می کرد خود را مردمی نشان دهد. به نانوایی های بغداد سر می زد و برای مردم نان می پخت! از تمدن با شکوه باستانی عراق (بین النهرین) می گفت. تلویزیون عراق دایم آهنگ های پرشور ناسیونالیستی پخش می کرد. اما شکم گرسنه میلیون ها عراقی نه با آهنگ ناسیونالیستی سیر می شد نه با ۱۰-۲۰ قرص نانی که صدام در اقدامی نمایشی می پخت!

مملکت ساختار درست تصمیم گیری و اداری می خواهد. مملکت روابط کم تنش با دنیای خارج می خواهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راهنمای سلامت روان برای شرایط جنگ

+0 به یه ن




انجمن روان شناسی ایران ضمن تسلیت به ملت بزرگ ایران و محکوم نمودن جنگ و تجاوز، اعتقاد راسخ دارد صلح و آرامش بنیان سلامت روانی و اجتماعی جوامع انسانی است. این انجمن در پی تجاوز اخیر به سرزمین‌مان ایران، نگرانی جدی خود را در زمینۀ سلامت روانی جامعه به ویژه کودکان، نوجوانان و سالمندان ابراز می دارد. 
از این رو، کمیته مداخله در بحران انجمن روان‌شناسی ایران راهنمای سلامت روان در شرایط بحران جنگ را منتشر می نماید.

☘به نام زندگی،
در شرایطی که صدای انفجار جای صدای آرام طبیعت را می‌گیرد
 لازم است بیش از هر زمان دیگری از سلامت روان خود و اطرافیان‌مان مراقبت کنیم. 
جنگ نه‌تنها سلامت جسمی را تهدید می‌کند، بلکه سلامت روانی را نیز در معرض آسیب‌های جدی قرار می‌دهد: ترس، اضطراب، ناتوانی، درماندگی، سوگ، بی‌خوابی و بسیاری احساسات دیگر، بخشی از تجربه روانی افراد در بحران‌های جنگی است .

☘راهنمای زیر با بهره‌گیری از توصیه‌های منابع بین‌المللی نظیر سازمان بهداشت جهانی و با هدف ارتقای سلامت روانی در جامعه و حمایت از تاب‌آوری فردی و جمعی نگارش شده است. نکاتی که در ادامه می‌آید، می‌تواند به کاهش آسیب‌های روانی ناشی از جنگ و تقویت سازگاری در این شرایط دشوار کمک کند.


۱.⁠ ⁠احساسات خود را بپذیرید، سرکوب نکنید.
ترس، اندوه، خشم و اضطراب در زمان جنگ طبیعی‌اند. 
انکار یا سرکوب این احساسات نه‌تنها آن‌ها را از بین نمی‌برد، بلکه فشار روانی را افزایش می‌دهد.
 آگاهی از هیجان‌هایی که تجربه می‌‎شود، نام‌گذاری و پذیرش آن هیجان‌ها، پایه‌ بسیاری از درمان‌های روان‌شناختی مبتنی بر تروماست.

۲.⁠ ⁠به اطلاعات موثق و محدود دسترسی داشته باشید.
دریافت بیش از حد اخبار،
 به‌ویژه از منابع غیررسمی، اضطراب و نگرانی را تشدید می‌کند. راهکار توصیه‌شده، استفاده از منابع خبری معتبر و در عین حال محدودسازی میزان استفاده از اخبار است.

۳.⁠ ⁠از ارتباط انسانی غافل نشوید.
ارتباط اجتماعی یکی از مهم‌ترین عوامل محافظت‌کننده در برابر اختلال استرس پس از سانحه  و افسردگی است. 
ایجاد یا حفظ ارتباطات خانوادگی، دوستی و اجتماعی باعث کاهش احساس انزوا و افزایش تاب‌آوری روانی می‌شود .

۴.⁠ ⁠روال زندگی را تا حد امکان حفظ کنید.
حفظ عادات روزمره، 
به افراد حس پیش‌بینی‌پذیری، 
کنترل و ثبات می‌دهد که 
برای مقابله با بحران  بسیار ضروری است. این توصیه در برنامه‌های MHPSS 
 (خدمات سلامت روان و حمایت روان‌اجتماعی سازمان ملل) نیز تاکید شده است.

۵.⁠ ⁠تکنیک‌های ساده آرام‌سازی را تمرین کنید.
نفس‌عمیق، تمرین‌های توجه‌آگاهی (Mindfulness) و حرکات بدنی ساده از ابزارهای مهم برای تنظیم هیجانی هستند. 
این تکنیک‌ها توسط سازمان جهانی بهداشت به‌عنوان مداخلات سطح اول توصیه می‌شوند.

۶.⁠ ⁠مراقب کودکان و سالمندان باشید
در بحران‌ها، کودکان و سالمندان نیازمند توجه ویژه هستند. 
صحبت با زبان ساده، 
مداخلات مبتنی بر بازی، و ایجاد محیطی امن برای کودکان و مراقبت روانی مداوم برای سالمندان توصیه می‌شود.

۷.⁠ ⁠در صورت نیاز، از کمک حرفه‌ای استفاده کنید.
در صورت بروز نشانه‌های هشداردهنده مانند افکار آسیب‌رسان، اختلال خواب شدید یا بحران روانی، دریافت کمک تخصصی بسیار ضروری است. 

☘در کشور عزیزمان ایران،
 خدمات روان‌شناسی زیادی به صورت حضوری یا تلفنی، مانند خط 1480 سازمان بهزیستی کشور ارایه می‌شود و 
مرکز خدمات روان‌شناسی و مشاوره انجمن روان‌شناسی ایران با آدرس (https://iranpa.org/clinic/ ) از جمله این مراکز است. 

در پایان...
در دوران جنگ، لازم است هر انسان نه‌فقط مراقب جسم،
 بلکه روان خود باشد. کمیتۀ مداخله در بحران انجمن سعی خواهد کرد با انتشار مطالب علمی مبتنی بر شواهد، در کنار هم‌میهنان عزیز باشد.
 مراقبت از سلامت روان، نه‌تنها حق ماست، بلکه مسئولیت ما در برابر خود و جامعه نیز هست.
با هم، از این بحران عبور خواهیم کرد.

☘کمیته مداخله در بحران 
انجمن روان‌شناسی ایران☘

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در آستانه فصلی سوزان

+0 به یه ن

فصلی جدید در راه هست. تا یک هفته دیگر، بهار می رود  و تابستان  شروع می شود. تابستانی  که آغازش بسیار سوزنده و داغ  خواهد بود. آیا این تابستان میوه شیرین هم با خود خواهد آورد؟!. بستگی دارد که ما در این سالها چه نهال هایی نشانده باشیم. به نظرمن نهال هایی که ما ملت در پانزده سال اخیر نشانده ایم کم نبودند. جنس شان هم بد نبود. باید درتیرماه داغ و سوزان  پیش رو، از این نهال ها مراقبت کرد تا برای میوه دهی سالم بمانند. چگونه؟! با همدلی و به کار بستن خرد جمعی و شنیدن رهنمودهای عقلای ملت. عقلای ملت که هستند؟ فعلا بی نام و نشانند. یا دست کم، کم-نام و نشانند. آنان که پرآوازه اند اگر عاقل بودند به اینجا نمی رسبدیم. آن قدر سر و صدا راه نیاندازیم که صدای عقلا به گوش نرسد. اگر خوب و بادقت بنگریم عقلای ملت را خواهیم یافت و راه مان را هم با خرد جمعی خواهیم ساخت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل