پدران مظلوم ما

+0 به یه ن

از زبان بسیاری از دوستان همسن و سالم در تبریز در توصیف پدرشان -به خصوص اگر همنسل پدر من بوده باشند- جمله مشابهی شنیدم «پدر من خیلی مظلومه» یا «خیلی مظلوم بود.» فکرش را که می کنم می بینم همه شان مظلوم بودند.  خیلی زحمت کشیدند که کشور را ساختند. این روزها  نتیجه زحمات پدران ما را به حساب پهلوی ها می نویسند اما واقعیت این است که بار ساختن ها، همه، روی دوش پدران مظلوم ما بود. نسل انقلاب هم تا می توانست به آنها در سن میانسالگی اش ظلم کرد. خیل عظیم پشیمانان ۵۷، از نسل مظلوم پدر من باید شرمنده باشند که نیستند و به جایش از پهلوی ها حلالیت می طلبند! هیچ وقت هم نفهمیدند که آن جلال و جبروتی که شبکه من و تو از دوران پهلوی به رخ می کشد نتیجه زحمات و دانش و هنر نسل پدران ما بود نه پهلوی! پهلوی اگر از این هنرها و جربزه ها داشت در ۴۶ سالی که در خارج زندگی می کند رو می کرد. استادان دانشگاه، صنعتگران و کارآفرینانی را که این نسل انقلاب با ظلم  و دست خالی، از ایران بیرون کردند آن سوی آب ها هم از خود جربزه نشان دادند و دوباره شکوفا شدند. فرزندانشان از خودشان هم موفق تر شدند. مثال ها فراوانند: همین خانواده ارکانی حامد (فیزیکدان)، همین خانواده پرتوی ها (فیزیکدان)، همین خسروشاهی های سرمایه دار (مثلا دارا خسروشاهی مدیر عامل اوبر شده).... اگر پهلوی ها هم از خود جربزه داشتند آنها هم  آن سو شکوفا می شدند اما ما که غیر از پروژه های شکست خورده  از آنها چیزی در این ۴۶ سال نشنیدیم.

نسل پدران ما در تبریز وقتی کودک بودند جریان ایرانشهری وابسته به پهلوی،  ادبیات و  زبان مادری شان را با ظلم از آنها گرفت. هیچ وقت یاد نگرفتند که حرف های رمانتیک بزنند.   ادبیات زبان مادری که از آنها دریغ شده بود و از-مد-افتاده نشان داده می شد. با زبان و ادبیات فارسی هم ان قدر مانوس نبودند که حرف رمانتیک به زبان فارسی در دهانشان بچرخد. درنتیجه وقتی عاشق شدند  عشق شان را با عمل نشان دادند نه با زبان. اما برنامه های رادیو و تلویزیون و سینمای فارسی یا دوبله شده به فارسی، تصویر عشق را با زبان-بازی- آن هم با زبان فارسی برای معشوق شان ترسیم می کرد. معشوق هایشان تشابهی بین مرد عاشق پیشه روی پرده سینما که به فارسی حرف های عاشقانه می زد و مرد زندگی شان نمی دیدند. توسری ها به این نسل مظلوم شروع شد. از یک طرف بار ساختن کشور را به دوش می کشیدند و از سوی دیگر بار ساختن زندگی شان را و از یک طرف توسری می خوردند که خشن  و خشک هستند چرا که زبان بازی بلد نبودند. کسی نگفت که این مرد  هرچند زبان بازی عاشقانه بلد نیست اما در موقع سختی مثل کوه پشت  همسر و فرزندش ایستاد. آن زبان-باز ها که توی سر پدر من و همتایانش  می زدند، با همان زبان بازی اعتماد به نفس زنان را در مورد توانمندی هایشان له می کردند و دستاوردهایشان را به اسم خود می نوشتند. با همان زبان بازی نقاط ضعف زنان را به رخشان می کشیدند و با زبان بازی خود را خیلی  باگذشت وفداکار نشان می دادند که چنین زنی را تحمل می کند.  اما پدران مظلوم ما دستاورد خود را هم به اسم عشق شان تمام می کردند تا او حس خوبی نسبت به خودش داشته باشد......

خلاصه این که غیر از دخترهایشان هیچ کس قدر این نسل مظلوم و زحمت کش را ندانست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هیاهویی برای هیچ

+0 به یه ن

افرادی انگشت شمار به بهانه این که طرفداران تراختور پرچم ترکیه را برافراشته اند دارند علیه پزشکیان جو سازی میکنند. 

من البته وکیل و وصی پزشکیان نیستم و قصد دفاع از او را ندارم. با این جو سازی ها نه تنها هیچ آسیبی به پزشکیان نمی رسه بلکه محبوبیت او در بین صدها هزار نفر هویت طلب آذربایجانی افزایش پیدا می کنه. 

منتهی بیم آن می رود این قبیل جوسازی ها  بهانه به دست سرکوبگران در فضای حقیقی و مجازی دهد که با پاپوش دوزی، جوان های بی نام و نشان و بی پناه  پرشور طرفدار تراختور را به بهانه برافراشتن پرچمی از هستی ساقط کنند.

برای همین عرض می کنم: برافراشتن پرچم کشور همسایه بنا به قوانین ایران جرم نیست.

یکی از جوسازان مطلبی کنایه آمیز منتشر کرده  به این مضمون که  در حالی که  هر که نماد شیر و خورشید را بر سینه بزند « داخل گونی »می کنند کسانی را  که پرچم ترکیه را «تاب میدهند» توی گونی نمی کنند. از منظر او و همفکران -خوشبختانه -نه چندان پرتعدادش، این که جوانان مملکت را به خاطر برافراشتن پرچم همسایه داخل گونی نمی کنند  چنان موضوع نگران کننده ای است که برای تقبیح آن باید پست پشت سر پست منتشر کرد! . قرار نیست هر کسی سلیقه شخصی اش را مانند قانون به بقیه تحمیل نماید و در صورت برآورده نشدن سلیقه شخصی اش انتظار داشته باشد شهروندان را داخل گونی نمایند. در  پیشخوان هتل ها و رستوران هایی که مشتری خارجی دارند پرچم کشورهای مختلف را می ذارند.

عرض کنم که استفاده از نماد شیر و خورشید هم تا جایی که تبلیغ برای نظام پادشاهی نباشد مطابق قوانین ایران جرم نیست. هر شهروند ایرانی به نشانه دوستی با کشورهای همسایه می تواند پرچم آن کشور را تاب دهد. جرمی مرتکب نشده. اگر هم به یک نماد تاریخی مثل نماد شیر وخورشید علاقه دارد بنا به قانون موجود کشور،  می تواند  از آن استفاده کند البته باید تاکید نماید که منظورش تبلیغ برای سلطنت پهلوی نیست. اگر احیانا می خواهید پرچم کشور همسایه را برافراشید و کسی به شما ایراد گرفت، تاکید کنید که قصدم، نشان دادن دوستی با ملت این کشور هست. قطعا دوستی و همدلی با مردم ترکیه و جمهوری آذربایجان غیر قانونی نیست . مخالف شرع و عرف و اخلاق هم نیست. ترکیه که  حتی در ادبیات رسمی کشور، کشور دوست و برادر خوانده می شه . از کی تا حالا دوستی با مردم ترکیه جرم شده که اینها این قدر جوسازی می کنند؟!

ما می خواهیم از روابط  خارجی با همه کشورها تنش زدایی شود تا بتوانیم مناسبات معمولی اقتصادی و علمی و ورزشی وهنری و... با ملت های دنیا داشته باشیم. این جوسازان می خواهند دوستی ما با چند کشور دوست وبرادر فعلی را هم به هم بزنند. با ترکیه هم بخواهیم اره بدهیم تیشه بگیریم کی برایمان می ماند؟!

-------

همان طوری که قبلا نوشتم بین مردم آذربایجان ایران و مردم ترکیه پیوند و دوستی عمیق عاطفی و فرهنگی است. با مردم جمهوری آذربایجان پیوند و دوستی که چند مرتبه قوی تر هم هست. یک عده محدود ایرانی  در تهران و خارج (عمدتا در خارج) هستند که از این الفت و همدلی، ناخشنودند  و برای محکوم نمودن و زیر سئوال بردن این علاقه، آن را به سیاست های اردوغان یا علی اف نسبت می دهند. راستش تاجایی که من می بینم اردوغان خودش اون قدری در بین مردم آذربایجان ایران محبوب نیست که باعث پیوند باشه. کسی  را در دورو برخودم ندیده ام که عاشق چشم و ابروی اردوغان باشه. علی اف بعد از آزادسازی قره باغ محبوبیت بیشتری کسب کرده اما او هم باز اون قدر محبوب نیست که علت پیوند  عمیق باشه. اتفاقا برعکسه. یعنی مردم آذربایجان ایران نسبت به مردم جمهوری آذربایجان و مردم ترکیه حس همدلی دارند و اگر حاکمان آنها کاری در خدمت به مردم خودشان بکنه محبوب می شوند و گرنه، خیر.

دلایل خیلی زیادی  برای این پیوند عمیق هست. اول این که در سی پنج سال اخیر که تلویزیون ماهواره ای اومده بچه های اذربایجان ایران با کارتون های اون ور بزرگ شده اند، خانم های میانسالش از فشن-شو های اون ور الگو گرفته اند و پیرمرد وپیرزنانش با صدای موسیقی تلویزیون آن ور روی کاناپه به خواب رفته اند.

دوم این که کسانی که به موسیقی موغام و مسایل فرهنگی از این دست علاقه دارند برنامه های فرهنگی تلویزیون باکو را معدن گنج یافته اند.

سوم این که بیزنس های مختلف مراوده با این دو کشور همسایه و همزبان را مایه شکوفایی اقتصادی دانسته اند. زمانی نه چندان دور بزرگترین منبع درآمد آذربایجان شرقی توریست های درمانی ای بودند که از جمهوری آذربایجان می آمدند. صاحبان صنایع مراوده صنعتی با این دو کشور را برای شکوفایی اقتصادی خود حیاتی می دانند. کشاورزان محصولات خام خود را به ترکیه صادر می کنند و...

چهارم این که وقتی ما به ترکیه یا جمهوری اذربایجان می رویم فوق العاده زیاد به ما محبت می کنند. عامیانه بخواهم بگویم ما را «عزت تپان» می کنند. نمونه عرض می کنم: وقتی خاله ام برای دخترخاله ام آبستن بود مادربزرگم نزد دایی ام به ازمیر رفته بود. خانم های همسایه در ازمیر چندین پیراهن و پتو و حتی پوتین (پوتین فانتزی بچگانه مخصوص نوزاد) برای دخترخاله ام بافته بودند و هدیه داده بودند. پیرارسال هم که همین دختر خاله ام در آمریکا باردار بود خاله ام در بورسا زندگی می کرد. خانم های همسایه  باز به همان سبک چندین دست لباس و پتو برای نوه خاله ام بافتند که با خود به عنوان هدیه به دختر و نوه اش دهد. چنین محبت می کنند. محبت زنان همسایه ربطی به اردوغان ندارد. چنین محبتی را یک تبریزی  در تهران یا کرج نمی بیند. من که ندیده ام! من به جمهوری آذربایجان سفر نکرده ام اما عزیزانی که سفر کرده اند می گویند حتی از ترکیه هم بیشتر آدم را آنجا عزت تپان می کنند. مهمانی پشت مهمانی. هدیه پشت هدیه. یک وقت دیدی نصف شب با ساز و دهل آمدند و کلی هدیه اوردند!!

این را حتی فارس های بدون غرض هم مشاهده کرده اند و می گویند. مثلا در یکی از داستان های خانم گلی ترقی (رمان نویس توانمند ایرانی ساکن فرانسه) که عنوانش «اتفاق» است اشاره می شود که مادر شوهر قهرمان داستان که درسن بسیار کم از باکو به تهران مهاجرت کرده بود بعد از ۵۰ -۶۰ سال سراغ فامیل هایش را در باکو می گیرد و سری به آنها می زند. اونجا او را عملا محبت کُش می کنند از بس که خوراکی ها خوشمزه و نوشیدنی ها به خوردش می دهند و از این مهمانی به آن مهمانی می کشانند. داستان را سالها پیش خوانده ام. اگر درست یادم باشد قهرمان داستان به یک آشنای آذربایجانی (از آذربایجان ایران)  که قصد سفر به باکو دارد می گوید سراغی از فامیل های مادر شوهر من می توانی بگیری؟ او هم جواب می دهد که چرا نتوانم بگیرم ما ترک ها همگی یک فامیل بزرگ هستیم. (جوابی به این مضمون.) خانم گلی ترقی که بیغرض است این را دیده و در رمانش آورده. اما مغرضان نمی خواهند ببینند و تئوری توطئه می بافند.

ریشه پیوند عمیق که می گویم این چیزهاست نه آن چه که مغرضان می گویند و می نویسند. و چه مسخره که عده ای گمان می کنند این پیوند را با الدرم بلدرم راه انداختن و سراغ گونی گرفتن می توانند بگسلانند. آن سو محبت می کنند و عزت تپانی راه می اندازند این سو،  یک عده (البته عده ای بسیار قلیل و خوشبختانه رو به انقراض) الدرم بلدرم راه می اندازند و می خواهند زهر چشم بگیرند.


-------


در نوشته های قبلی ام تاکید کردم که تاب دادن یا نمایش پرچم کشورهای همسایه -که از قضا روابط دیپلماتیک حسنه ای با کشور ما دارند جرم نیست. بنابراین-برخلاف آن چه که برخی در فضای مجازی جو می انداختند- بنا به  قانون مملکت نمی توان به آن دسته از طرفداران تراختور که در استادیوم پرچم ترکیه یا جمهوری آذربایجان  تاب می دهند گیر داد. عده ای (البته قلیل اما پرمدعا و مدعی فرهنگسازی و فرهیختگی) انتظار داشتند با خشونت با تاب دهندگان پرچم کشورهمسایه برخورد شود. حتی اگر این عمل جرم بود -که نیست- باز هم خشونت و «توی گونی کردن» غیرقانونی بود. در دستگیر کردن مجرم حقوق قانونی و شهروندی او و خانواده اش باید رعایت شود. اگر در برخورد با دسته ای دیگر از دگراندیشان یا فعالان سیاسی و اجتماعی و مدنی، این مسایل قانونی و حقوقی رعایت نمی شود باید جلوی آن بی قانونی ایستاد. کسی که خود را-خیرسرش- فرهیخته و نویسنده و مستندساز مملکت می نامد دغدغه و شکایتش- نه از برخورد خشن با دسته ای از دگراندیشان- بلکه عدم خشونت و «توی گونی کردن» دسته ای از شهروندان هست که اتفاقا بنا به قوانین موجود کشور جرمی هم مرتکب نشده اند! واقعا که! 

بگذریم! دوستانی پرسیدند که چرا طرفداران تراختور پرچم ترکیه را برمی افرازند؟ چه بدونم؟! از خودشان بپرسید. به هر حال خودشان در جواب افترا زنان، بنری به استادیوم برده اند و صراحتا از تجزیه طلبی تبری جسته اند. هیچ کدامشان هم به این بنر اعتراض نکرد. اگر نظری عمومی تماشاگران هوادار تراختور این نبود آن کسانی را که بنر را به استادیوم برده بودند هووو می کردند. همچنان که چند روز پیش یک مداح را هووو کردند و از استادیوم بیرون کردند.  دیگه اون بنر- به- دست ها، از یک مداح حکومتی که «وصل تر» نیستند. وقتی مداح را هوووو کردند و بیرون نمودند اینها را هم می توانستند هووو کنند. اگر هووو نکردند و بین صفوف خود پذیرفتند نشانه آن هست که با محتوای بنر همدلی داشتند. والا، هیچ تعارفی برای بیرون کردن نداشتند.

واما در مورد پرچم ترکیه و اذربایجان: همان طوری که قبلا گفتم همدلی و پیوند عمیقی بین  ترک آذربایجان ایران و این دو کشور هست.  مردم آذربایجان ایران خواهان روابط  دیپلماتیک و تجاری و فرهنگی نزدیک تر با جمهوری آذربایجان هستند. این نزدیکی را برای شکوفایی اقتصادی خود لازم می دانند. همین طور از این که  برخی مسئولان و برخی فعالان محیط زیستی وابسته به جریان اصلاح طلبی، به غلط و برای «فرستادن افکار عمومی دنبال نخود سیاه»،  کاسه و کوزه مشکلات محیط زیستی را بر سر اردوغان  می شکنند ناراضی هستند. مثلا بخش ایرانی هورالعظیم را به عمد خود خشک می کنند ولی تبعات شوم محیط زیستی آن و مصیبت هایی را که بر سر مردم خوزستان می آورد به اردوغان نسبت می دهند. در شهر های صنعتی آذربایجان شرقی و اردبیل، تصفیه  فاضلاب مناسب نیست و رودخانه ها و دریاچه ها آلوده می شود.مسئولان به جای حل مشکل آسمون ریسمون می بافند و تقصیرات را بر گردن ترکیه اردوغان می اندازند! مردم آذربایجان ایران و اردبیل از این رویکرد خشمگین هستند. البته علت خشم از این سیاست، نه طرفداری از اردوغان بلکه انکار علت اصلی مشکل  و ترتیب اثر ندادن به شکایات محیط زیستی هست. من نمی دانم برای چه تراختوری ها پرچم ترکیه را تاب دادند ولی حدسم آن هست که منظورشان این بوده باشد که  دوستی آنها با ترکیه قوی تر از اینهاست که باور کنند مشکلات محیط زیستی شان -نه از مدیریت غلط داخلی- بلکه از ترکیه هست.  البته این فقط حدس من هست. منظورشان را از خودشان بپرسید (به جای این که با کسانی که می خواهند آنها در گونی شوند هم-آوا گردید!)


---------


در نوشته قبلی ام اشاره کردم که اگر برایتان جای سئوال یا تعجب هست که چرا برخی از طرفداران تراختور پرچم ترکیه یا آذربایجان را بالا می برند از خودشان سئوال کنید. پیش داوری نکنید و به انگ هایی که بدخواهانشان می زنند یا افراد نا ‌آشنا همین طوری  سرسری تکرار می کنند بسنده نکنید. اگر برایتان مهم نیست از مسئله بگذرید و ذهنتان را مشغول آن نکنید. اما اگر مهم هست از خودشان بپرسید. به صورت استفهامی بپرسید تا جواب دهند.

البته اگر یک نفر با لحن بازجویانه و خشن برود و از ایشان سئوال کند در جواب خواهند گفت اصلا «.....! حرفی داری؟!»

اگر یکی از این ترک های مقیم تهران را که عمری با گفتن جوک ترکی و سپس اضافه کردن «من خودم هم ترکم هااااااااااا!» دلقک مجالس بوده  بفرستید که چنین سئوالی کنند آنها هم از روی لج، جوابی می دهند که اتفاقا انگ ها را تایید می کند. بعدش هم آن ترک مقیم تهران یا کرج، خوشحال وخندان از این که بازجویی و اعتراف گیری اش به ثمر نشسته، بر می گردد پیش دوستان فارسش و برای خوش رقصی و خود شیرینی لاف می زند که مچشان را گرفتم و این طور هم الدرم بلدرم کردم. اولا لاف  و رجز خوانی  این افراد را باور نکنید. احتمالا نهایت الدرم بلدرم شان این بوده که سری تکان داده اند! ثانیا، واقعا فکر می کنید یک تراختوری از الدرم بلدرم دلقک مجالس فارس ها خواهید ترسید؟!

اما اگر یکی فقط از روی کنجکاوی این سئوال را  بین تراختوری ها مطرح نماید دلیل و انگیزه واقعی را خواهند گفت.

یک چیز دیگه: در تبریز، یک هموطن فارس شیرازی یا کرمانی را که نسبت به آنها پیشداوری ندارد بسیار بسیار بیشتر دوست دارند  تا ترکان مقیم تهران و کرج که آنها را سوژه ای برای به دست آوردن دل دوستان فارسشان می کنند. دسته دوم،  یک روز با گفتن جوک ترکی می خواهند در مجالس تهران خوش رقصی کنند و یک روز با رجز خوانی و الدرم بلدرم راه انداختن علیه همشهری هایشان. معلوم هست که این افراد اعتبار و احترامی بین مردم شهر خود ندارند. اما اگر یکی از شیراز یا کرمان به تبریز  برود و بگوید از فلان شهر اومدم -بای دیفالت- کلی به او محبت می کنند. من این را چند سال پیش نوشته بودم. دوستان شیرازی  و کرمانی فکر کرده بودند دارم شوخی یا تعارف می کنم. بعدش امتحان کرده بودند و دیده بودند واقعا همین طور هست.از شیرازی ها و کرمانی ها و همین طور تا حدودی از رشتی ها خوششان می آید. می گویند مودب و خونسرد و «حلیم» هستند. 

(منظور از حلیم اون غذا نیست ها! در تبریز می گن شیرازی ها حلیم هستند یعنی خوش اخلاقند.)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شناخت نیروهای جامعه

+0 به یه ن

اونهایی که ادعای رهبری جنبش دارند باید نیروهای اجتماع را بشناسند. تا نشناسند کاری نمی توانند از پیش ببرند.  مطالعه واکنش طرفداران تیم تراختور در شهرهای مختلف می توانست امکان شناخت رفتارهای جمعی را در چندین شهر مهم ایران فراهم کند.

می توانستند ترکیب جنسی (زن و مرد) هوادارانی که بیرون آمدند را ببینندو بسنجند. ترکیب پوشش آنها را (با روسری یا بی روسری) بررسی کنند. شعارها را بررسی کنند. درصد افرادی را که در هر شهر جشن گرفتند با درصد ترک های آن شهر مقایسه کنند. همه اینها اطلاعاتی هستند که برای کسی که ادعای رهبری جنبش دارد از طلا ارزشمند تر باید باشد.

یادتان هست در سال ۸۸ چه طور تهرانی ها ی طرفدار جنبش سبز، سعی می کردند که از دوستان تورک خود که در تهران ساکن بودند بخواهند که همزبانان خود در تبریز و شهرهای دیگر ترک نشین را  دعوت به شرکت در گردهمایی ها کنند؟ راه حلی هم که به ذهنشان رسیده بود این بود که این دوستان دیالوگ های فیلمفارسی ها را به ترکی ترجمه کنند تا به زعم خود غیرت ترکی آنها را تحریک کنند. کلی در ادبیات سبزهای آن زمان برای همراه نمودن تبریز، از کلید واژه های «کیشیلیخ» (مردانگی) و غیرت و ...... استفاده می شد که البته هیچ حسی برانگیخت (برعکس مظلومیت مهسا امینی کرد و خدانور لجه ای بلوچ در سال ۱۴۰۱ که به شدت احساسات مردمی را در آذربایجان برانگیخت.) 

از چند هفته پیش طرفداران آذربایجانی تیم تراختور در مورد طرفداران پرتعداد این تیم در شهرهای مختلف استان های آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل، زنجان، همدان، قزوین و حتی بین ترکمن های شمال شرق و قشقایی های استان فارس می گویند و می نویسند. اما جالب توجه هست که کمتر اشاره ای به طرفداران تهرانی یا کرجی این تیم می شود. حال آن که تعداد ترک ها در تهران و کرج با مجموع ترک های سایر نقاط قابل مقایسه است (شاید حتی بیشتر باشد.). ولی طرفداران تراختور چندان از ترک های تهران و کرج به عنوان هوادار اسم نمی برند.  خیلی روی آنها حساب باز نمی کنند. تا حدودی روی ترک های اسلامشهر حساب باز می کنند اما نه روی ترک های تهران یا کرج. البته بعد از پیروزی تراختور در این دو شهر خبر چندانی از جشن نبود. برآورد هواداران تراختور نادرست نبود. برآورد آنها از نیروهای اجتماعی، از  برآورد متفکران جنبش سبز که گمان می کردند با سردادن ندای «تورک کیشینین غیرتی» می توانند در تبریز شور و شوقی برانگیزند درست تراز آب در آمد.خیلی از اون تیپ هایی که روزی می خواستند تبریزی ها را تحریک کنند که از جنبش سبز حمایت کنند الان  پادشاهی خواه شده اند. ظاهرشان عوض شده اما از  این نظر  که نیروهای اجتماع را نه تنها نمی شناسند بلکه حتی انکار می کنند تغییری ننموده اند. (مصداق آن کس که نداند و نداند که نداند!).

اگر اونهایی که ادعای رهبری جنبش دارند همین رفتارهای اجتماعی طرفداران  تراختور را زیر نظر بگیرند می توانند در بزنگاه های تاریخی راهکارهای موثر ارائه دهند. منتهی به خودشان زحمت چنین شناختی نمی دهند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آسمان خراش جهنمی

+0 به یه ن

سالهاست که  به علت کمبود برق در تابستان، برق ادارات چند ساعت  در روز قطع می شود. این ادارات یا باید با بی برقی بسازند و یا ژانراتور داشته باشند. ژنراتور با گاٰزوئیل کار می کند. مخزن غیر استاندارد  گازوئیل هم می تواند منبع آتش سوزی های ویرانگر  در ادارات باشد. اغلب کسانی که پست اجرایی دارند و جایی رئیس کل هستند از استاندارد ها سر در نمی آورند. عموما آن قدر هم شعور ندارند که بروند و مطالعه کنند یا به  حرف کارشناس زیر دستشان یا مامور بازدید آتش نشانی اعتنا کنند.

مخزن ها ی گازوئیل ادارات حدود ۱۰۰۰ لیتری تا ۳۰۰۰ لیتری هستند. اگر آتش بگیرند واویلا می شود. متاسفانه برخی از این مخزن ها پلاستیکی هستند که بسیار قابلیت اشتعال دارند. با گذشت سالها افزودنی های گازوئیل باعث خوردگی آن می شود و خطر اتش سوزی افزایش می یابد. 

اگر به مسئولان امر هشدار دهید که  مخزن پلاستیکی را تعویض کنند  احتمالا جواب خواهید شنید «این مخزن ده سال هست که اینجاست و اتفاقی هم نیفتاده.» جواب را در آستین داشته باشید: « چون ده سال هست که اینجاست خورده شده و  احتمال نشت و اشتعال و... در آن بالا رفته و باید زودتر عوض شود.»

 سطح بی اطلاعی در مورد این نوع خطرات، چنان وخیم هست که برخی کارمندان یواشکی می روند در کنار این مخازن سیگار هم می کشند!

اگر اطلاع یافتید که چنین مخزنی در اداره شما به کار گرفته می شود شکایت کنید و بخواهید که آن را با مخزن استاندارد جایگزین کند. با یک بار گفتن شما، عمل نخواهند کرد. احتمالا برای دست به سر کردن، خواهند گفت  که بودجه نیست! دروغ می گویند! بودجه لازم برای این کار کمتر از ۲۰ میلیون تومان هست. ادارجات دولتی هرچه قدر هم فقیر شده باشند باز برایشان هم ۲۰ میلیون تومان رقم بزرگی نیست که نتوانند خرج کنند. همه ساله در هر کدام از آنها ، ده ها برابر این رقم، حیف و میل می شود. اگر این خرج را نکنند  و آتش سوزی راه بیافتد دست کم دو سه  میلیارد تومان خسارت خواهد داشت. اگر خسارت جانی هم داشته باشد که دیگه جبران ناپذیر هست. 

باید آن قدر مطالبه کنید که بالاخره مخزن تعویض کنند. ماه ها و ماه ها و ماه ها به طرق مختلف باید مطالبه کنید تا بالاخره عوض کنند. 

برای  مخزن گازوئیل، برعکس مخزن آب، ورق گالوانیزه مناسب نیست. ورق های فلزی  ارزانتر مناسب تر هستند. هزینه زیادی نمی خواهد. لطفا این مطلب را به اشتراک بگذارید. شاید جان هایی را نجات دهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ماهی از سر گنده گردد نی ز دم!

+0 به یه ن

مشکلات کشور ما از جهل و نفهمی و فساد و طمع در رده های بالای مدیریتی ناشی می شه که آن هم از ساختار معیوب قدرت هست. یعنی ساختار  رسیدن قدرت به گونه ای است که  نفهم ترین و طماع ترین و فاسدترین ها در بالای سر افرادی قرار می گیرند که از خود آنها  بسیار فهیم تر و پاک تر هستند. بعدش هم چون ساختار، شفافیت و پاسخگویی را نمی طلبه به بقیه زور می گویند و آزارشان می دهند.

این نکته مهمی است. در رده های پایین تر مدیریتی در کشور ما، برعکس آن چه که گفته می شود دزدی و فساد و ..... زیاد نیست. رده های بالا هستند که نتیجه زحمات صادقانه آنها را پایمال می کنند. البته اونهایی که خود در غرق فساد هستند سعی دارند چنان نشان دهند که «همه» همین طورند،  تا خود را تبرئه کنند. وقتی «همه» فساد باشند که دیگه عیب فساد کم تلقی می شه. برای همین چنین وانمود می کنند. گروه مهران مدیری چندین فیلم و سریال  (مثل هیولا، رحمان ۱۴۰۰ و.....)  ساخت که جا بندازه که «همه» یا فاسدند یا هنوز فساد  زیر زبانشان مزه نکرده که بفهمند چه چیز خوبی است! با واقعیت جامعه که من می بینم این تصویر سازگار نیست. افراد درستکار و .... در رده های پایین اداری اکثریت را تشکیل می دهند اما بعضا چنان «ریز دیده می شوند» که حتی دیده نمی شوند و نتیجه آن می شود که «همه».......

حالا این را چرا مطرح کردم؟! به طور مشخص در ذهنم،  مسایل ایمنی مربوط به آتش سوزی و سقوط آسانسور بود و همچنین استاندارد آزمایشگاه ها و شرکت های دانش بنیان. می دانید که برای پایان کار دادن به ساختمان ها توسط شهرداری، باید ایمنی آسانسور و موتورخانه چک شود. این را هم می دانیم که شهرداری ها از جمله فاسدترین و رشوه گیرترین نهادهای این کشور هستند و بقیه نهاد ها به گرد پایشان هم نمی رسند. با این حال، کمتر اتفاق می افتد که مامور بازدید رشوه بگیرد و گزارش ندهد. حداقل در مواردی که من سراغ دارم چنین نبوده. هرچند مطمئن هستم شما مثال نقض سراغ دارید. بگذارید این طور بگویم که دقیق تر باشد: موارد زیادی وجود دارد که آن کارمند با حقوق نه چندان بالا، به رشوه فکر نمی کند و درست عمل می کند. هم علم مربوط به ایمنی را دارد و هم صداقت لازم را. 

درمورد گرفتن گواهی ایزو برای آزمایشگاه ها و شرکت ها هم چنین هست.

اما در موارد بسیاری که تذکرات ایمنی توسط مامور بازدید کننده داده می شود مدیران رده بالای مجموعه  تذکر را پشت گوش می اندازند  و نادیده می گیرند. اگر هم مجبور باشند به آن بپردازند سعی می کنند با رشوه و یا ساخت و پاخت یا حتی تهدید رئیس رئیس رئیس آن مامور بازدید کننده موضوع را رتق و فتق کنند. گاه رشوه ای که می دهند بسی بیشتر از هزینه ای است که برای رفع مورد ایمنی لازم بود. یعنی اگر خطر گزارش شده را مرتفع می کردند  کمتر خرج  ودردسر بر می داشت. پس چرا مدیران رده بالا، باز هم سعی دارند که از راه ناصواب و فساد آلود مسئله را رتق و فتق کنند!؟ برای این که در ذهن آن رییس رده بالا و معاونان بیشعور تر از خودش، چنین جا افتاده که  مقام او بالاتر از آن باید باشد که یک کارمند دون پایه مثل مامور بازدید ایمنی به او دیکته کند که چه کند یا نکند؟! اگر حرف او را گوش کند ابهتش پیش معاونان  از بین می رود و آن ابهت و افسانه شکست ناپذیری عنوان «هیئت رئیسه» در پیش مدیران رده پایین تر از بین می رود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از شجاعت انجمن فیزیک تا شیمی دانان کشور

+0 به یه ن

وقتی «کرونایاب مستعان» رونمایی شد انجمن فیزیک ایران با شجاعت  توام با آگاهی و حس مسئولیت پذیری بیانیه صادر کرد. وقتی  عده ای سودجوی متصل به قدرت، خواستند از مفهوم کوانتم برای خود از جیب ملت کیسه بدوزند باز هم انجمن فیزیک ایران ساکت ننشست و قهرمانانه به میدان آمد و علی رغم تمام ریسک ها که درافتادن با قدرت دارد، جلوی کیسه دوختن از کوانتم  ایستاد. 

اما انجمن های شیمی ایران  پس از فاجعه انفجار در بندر عباس چه کردند؟! من خیلی از آنها انتظار قهرمانی ندارم. اما انتظار داشتم مطلبی علمی در مورد خطرات انباشت پرکلرات و نیترات آمونیم  برای بالا رفتن آگاهی عمومی منتشر سازند.


بعدش از جامعه فیزیک ایران ایراد می گیرند که چرا این قدر در بین هم چالش دارند. برای این که به اندازه سایر جوامع علمی ایران اهل محافظه کاری و الکی تعارف تیکه پاره کردن نیستند! وقتی فیزیکدانان ایران خود را وارد مسایل چالشی می کند طبیعی است که اختلاف ها هم پیش آید. هنری نیست که الکی قربان صدقه هم برویم و وارد هیچ مسئله جدی ای نشویم. این طوری اختلافی پیش نمی آید اما جهشی و اصلاحی هم صورت نمی گیرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پیروزی تراختور

+0 به یه ن

جمعه شب صدها هزار نفر در تبریز اردبیل ارومیه سلماس همدان مشکین خوی  و.....  ریخته اند در خیابان و جشن گرفته اند. اون وقت ایران اینترنشنال به جای این خبرها ، خبر می دهد که طرفداران  لیدی گاگا در ریو دی ژانیرو جمع شده اند. انگار خیلی چیز عجیبی است که در برزیل - در کشور کارناوال ها- طرفداران یک خواننده جمع بشوند!!! تازه جمعی که نشان می داد یک دهم جمعی که در میدان رشدیه تبریز بود نبودند. این  هم یک نشانه دیگر از این که اگر منبع خبری شما فقط ایران اینترنشنال باشد تصویری غلط از وقایع ایران خواهید یافت!


-------------


من خیلی از عوالمات  هواداران فوتبال سر در نمی آورم اما این را می دانم و درک می کنم که قرار نیست یک پژوهشگر فیزیک درونگرا از همه چیز سر در بیاورد و اگر سر درنیاورد آن را انکار کند!!!! خیلی از درونگراها  وقتی از حرکت های اجتماعی سردرنمی آورند   می روند توی فاز انکار یا حتی تحقیر! من دست کم اون قدر فهم دارم که این کار را نکنم!‌ طرفداری از تیم های فوتبال پدیده اجتماعی مهمی است و تبعات اجتماعی و حتی سیاسی عمیقی هم دارد. برای همین نوشته آقای محدثی (جامعه شناسی از خطه گیلان) را در مورد پیروزی تیم تراختور به اشتراک می گذارم:

«🔸روی‌داد🔸🔸🔸




♦️قهرمانی‌ی تیم فوتبال تراکتور تبریز را تبریک عرض می‌کنم! 


✍حسن محدثی‌ی گیلوایی

۱۲ اردی‌بهشت ۱۴۰۴



تیم تراکتور تبریز یکی از تیم‌های با سابقه‌ی فوتبال ایران است. در قبل از انقلاب و در جام موسوم به "تخت جمشید" نیز تبریز دو تیم معروف داشت: ماشین‌سازی و تراکتورسازی.


من عمری را در فوتبال سپری کرده ام. اما در مسابقات امسال لیگ برتر اتفاق متفاوتی رخ داده است که به‌نظر ام تاکنون نظیر نداشته است: شش تیم نخست جام از شش استان مختلف هستند. 


برای منی که مخالف مرکزگرایی هستم، این روی‌داد خوش‌حال کننده است. رقابت سالم بین استان‌ها در حوزه‌های مختلف به‌نفع ایران است.


اول: تراکتور از استان آذربایجان شرقی

دوم: سپاهان از استان اصفهان

سوم: پرسپولیس از استان تهران

چهارم: فولاد از استان خوزستان

پنجم: گل‌گهر سیرجان از استان کرمان

ششم: ملوان از استان گیلان


علاوه بر این، تیم‌های استان یزد (چادرملو اردکان) و استان لرستان (خیبر خرم‌آباد) و استان مرکزی (آلومینیوم اراک) نیز نهم تا یازدهم شده اند. برای اولین بار تیم‌های این استان‌ها چنین موفق بوده اند.


#فوتبال

#تراکتورسازی

#مرکززدایی

@NewHasanMohaddesi»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مسکن مهر

+0 به یه ن

ن کاری به کار دعواهای سیاسی ندارم.  وقتی که  «دانش روزنامه ای» و نظر کارشناسان جیره خوار بهمان جناح سیاسی و مریدان آنها، با مشاهدات و عقل  من نمی خواند به «عقل و مشاهدات» خودم بیشتر اعتماد می کنم تا تحلیل روزنامه های اصلاح طلب و کارشناس اقتصادی دولت روحانی و.....

چیزی که کاملا برایم روشن بود این بود که طرح مسکن مهر- حتی با وجود حیف و میل هایی که در خلالش شد- به نفع کشور بود. 

یکی می آید و طوطی وار حرف کارشناس اقتصادی زیر بلیط جریان اصلاح طلبی را برای من تکرار می کند: «طرح مسکن مهر باعث تورم شدوبزرگترین ضربه را به اقتصاد کشور زد.» گم شدن دکل و چای دبش ضربه نزد ها! مسکن مهر ضربه زد!!!

آن دیگری می آید و طوطی وار تکرار می کند با «مسکن مهر، به تولید انبوه بافت فرسوده پرداختند.»

با گفتن این حرف ها شاید آنها احساس فضل کنند اما من مجاب نمی شوم . این 

گونه ادعاهای روزنامه های وابسته به جریان اصلاح طلبی با مشاهدات مستقیم من نمی خوانند. اگر بگویند که منحل کردن «سازمان برنامه بودجه» در زمان احمدی نژاد، فساد مالی را در ایران گسترش داد من صد در صد با آن موافقم. هرگز گمان نمی کنم که این یک نظر سوگیرانه برای دعوای جناح ها و حقه ای برای تامین منافع گروهی است. وقتی در مورد طرح یارانه های احمدی نژاد ایراد می گیرند باز هم باورم می شود.   اما وقتی «طرح مسکن مهر» را از بیخ زیر سئوال می برند (منظورم انتقاد از نحوه اجرا  و حیف و میل های صورت گرفته نیست) من اصلا مجاب نمی شوم. 

تورم به تنهایی  خیلی فاجعه نیست. وقتی فاجعه می شود که با رکود همراه باشد.  تورم توام با رکود چیزی است که ما از حدود سال ۹۶ به این سو داشتیم.  

آیا مسکن مهر باعث این تورم  از سال ۹۶ تا به امروز شده!؟؟؟

در زمانی که طرح مسکن مهر اجرا می شود دست کم،  رکود کاهش می یافت. کارخانه های مصالح ساختمانی کار می کردند. مهندسان و تکنیسین هاو  کارگران، مشغول به کار می شدند. وقتی در این حجم ساخت و ساز صورت می گرفت رونقی به جامعه می آمد.

در همه جای دنیا و در همه ادوار تاریخ، وقتی وضع اقتصاد خراب می شود حکومت ها پروژه های ساختمانی بزرگ را در دستور کار می گذارند. بیشتر آسمان خراش های نیویورک در دوران رکود ساخته شده اند. سد هوور وپل گلدن گیت سان فرانسیسکو نیز هم! ترفندی است برای تزریق پول در جامعه و ایجاد اشتغال. افتتاح کارخانه و کارهای اقتصادی نظیر آن ثبات و ملزوماتی  می خواهد که در زمان های بحران اقتصادی میسر نیست. سرمایه گذاری در بخش سازه، در زمان بحران اقتصادی بهترین گزینه است که از قدیم الزمان به کار گرفته می شود. حتی من جایی خواندم داریوش در پی یک بحران اقتصادی دستور ساخت تخت جمشید را داد. از این ادعا، مطمئن نیستم ولی در مورد سد هوور و پل گلدن گیت مطمئنم. در این باره مقالات بیشماری هست. اگر به جای ساختن بناهای آنچنانی طرحی مثل مسکن مهر را در سطح وسیع ملی اجرا کنند که با یک تیر چند نشانه زده می شود. زندگی اقشار آسیب پذیر با داشتن خانه ای در سطح متوسط از این رو به آن رو می شود. یکی از مددجویان تحت کفالت از آن قشر خوش شانس بود که واحد مسکن مهر خانواده آنها را قبل از سر کار آمدن عباس اخوندی در دوره روحانی  تحویل دادند. زندگی  خانواده این مددجو از این رو به آن رو شد. چندین پله سطح زندگی شان بهبود یافت و از طبقه فرودست به طبقه متوسط بدل شدند. خودش هم که روانشناسی می خواند تبدیل شد به حامی کودکان طبقه فرودست و بی سرپرست و بدسرپرست. بعدش عباس آخوندی آمدکه خود ادعا می کند افتخارش این هست که نذاشته حتی یک واحد مسکن مهر افتتاح شود. متاسفانه بقیه مددجویانم به واسطه این افتخار جناب آخوندی در خانه هایی فرسوده بر روی گسل شمال تبریز ماندند که هر آن بیم آن می رود با زلزله ای روی سرشان خراب شود.12 مسکن مهررا در منطقه شهر صنعتی سهند ساخته اند که از گسل ها دور هست. اما حاشیه نشین های تبریز درست روی گسل نشسته اند. اگر جلوی طرح مسکن مهر توسط امثال عباس آخوندی گرفته نمی شد تا الان این خانواده ها از روی گسل تبریز به منطقه ای امن نقل مکان کرده بودند.

اگر امثال عباس آخوندی و روزنامه های وابسته به جریان اصلاح طلبی علیه مسکن مهر عمل می کنند برای منافع شخصی و گروهی خودشان هست. به قیمت تیره روزی و مشقت صدها هزار خانواده ، به منافع خود می رسند. شما چرا حرف های آن روزنامه هاو کارشناسان دوزاری سودجویشان را مثل طوطی تکرار می کنید؟! به شما چی می رسه!؟ آیا اظهار فضل این قدر شیرین هست؟! اگر هم اظهار فضل شیرین هست برای کسی بکنید که برایش کارشناس دوزاری روزنامه های اصلاح طلب یک شخصیت علمی آنچنانی است! دست کم پیش من این اظهار فضل را نکنید که سالها در برترین دانشگاه های دنیا بوده ام و موسی غنی نژاد و امثال او غول علمی  به نظرم نمی آیند. 

نوشته بعدی ام در جواب ادعای تولید انبوه بافت فرسوده  توسط طرح مسکن مهر است.

-----------


در ۲۱ آبان ۱۳۹۶ زلزله مهیبی در سرپل ذهاب کرمانشاه رخ داد و متاسفانه قربانیان زیادی گرفت. حدود ۶۲۰ نفر کشته و حدود ۱۰ هزار نفر مصدوم در پی داشت. از سراسر ایران برای کمک رسانی به منطقه رفتند. در آن هیری و ویری،  دشمنان طرح مسکن مهر مصدومان و آسیب دیدگان را رها کرده بودند و دنبال آن بودند که شاهد جمع کنند که ببینید مسکن مهر به تولید انبوه بافت فرسوده پرداخته! حال آن که کشته شدگان ساکنان مسکن مهر نبودند. چه بسا اگر عباس آخوندی عمل افتخار آمیز(!!!) جلوگیری از افتتاح حتی یک واحد مسکن مهر را انجام نمی داد درصد قابل توجهی از آن ۶۲۰ نفر قربانی در ظرف ۴ سال وزارت وی به خانه ای در مسکن مهر نقل مکان می کردند و زیر آوار نمی ماندند تا کشته شوند.

چیزی که مخالفان طرح مسکن مهر برروی آن مانور می دادند ریختن نمای سنگی برخی از واحد های خالی مسکن مهر و ترکیدگی برخی از لوله ها بود. ۶۲۰ نفر زیر آوار مانده و کشته شده بودند اینها روی ریختن نمای سنگی چند واحد خالی مانور می دادند.  از ریختن  نمای سنگی  وحتی ترکیدن لوله تا این که فرد زیر آوار بماند و احیانا از تشنگی و گرسنگی زیر آوار بعد از چند روز در تاریکی جان دهد فاصله بسیار هست! وقتی چند صد نفر زیر آوار بودند چه جای نگرانی برای سنگ نما بود!؟

علی الاصول اصلا نمای سنگی در منطقه زلزله خیزی مثل ایران خوب نیست. در کوچه های باریک شهرهایی مثل تهران نمای سنگی کار می کنند که با زلزله فروخواهند ریخت و کوچه را برای عملیات امداد رسانی خواهند بست.  دست کم واحدهای مسکن مهر در کوچه های باریک ساخته نشده اند و این مسئله را ندارند. اما هیچ لزومی نداشت نمای سنگی آن هم با رنگ مشکی برای مسکن مهر انتخاب می شد. می توانستند از این نماهای رنگی نسبتا ارزان قیمت اما شاد استفاده کنند که رنگ و رویی هم به محله دهد. هیچ جا این قدر از نمای سنگی برای ساختمان های محلات طبقه متوسط استفاده نمی شود. در همان ایتالیا که مرکز سنگ تراشی است در محلات طبقات متوسط از این همه نمای سنگی خبری نیست. فقط خانه های خیلی اعیانی از این قبیل نماها دارند. منتهی با کیفیتی درجه یک، نه سرهم بندی شده! چه لزومی دارد که نمای ساختمان های مسکن مهر سنگی باشد که فروریختن آن در زلزله بهانه ای به دست بدخواهانش بدهد؟ یا احیانا  این سنگ ها بر سر کسی بیافتند!؟ همان طوری که بارها گفته ام ساختمان های مدرن در زلزله می لرزند اما فرو نمی ریزند ولی نمای آنها یا تزئینات داخلی شان یا تایل سقف حمامشان شاید بریزد. هر چه از این زلم زیمبوها کمتر، بهتر.

بافت مسکن مهر کرمانشاه برعکس ادعا ها فرسوده نبود. ساختمان چند طبقه مهندسی سازی بود که لرزید اما فرونریخت. فقط نمای سنگی اش ریخت. اگر در آن  کسی سکنی داشت کشته نمی شد. ولی بافت واقعا فرسوده حاشیه شهری بر سر طبقه فرودستی که در آنها سکنی دارد به هنگام زلزله آوار می شوند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ایمنی کار و کارگر

+0 به یه ن

امروز، روز جهانی کارگر است اما وضعیت کار و  کارگر در کشور ما چنان نیست که جای تبریک گفتن داشته باشد.

درگذشت کارگران زحمت کش بندر عباس را که در انفجار هفته پیش جان باختند به خانواده های عزیز و دردمندشان تسلیت عرض می کنم

خشم من از این حادثه  هنوز فرو کش نکرده و گمان هم نمی کنم که فروکش کند. احتمالا این خشم ها تلنبار خواهند شد و به زودی خود منفجر خواهند گشت. 

خشم چنان شدید است که جای چندانی حتی برای سوگ باقی نمی گذارد. خشم از این که مملکت دست کسانی افتاده که نمی دانند انبار کردن پرکلرات یعنی چه! یا اگر می دانند آن قدر جان انسان ها برایشان بی ارزش هست که  اهمیتی نمی دهند.


 خشمی که روزی منفجر خواهد شد به جای خود! اما بگذارید باز هم تاکید کنم که انبارداری اصولی دارد. پروتکلی دارد.  به دلیل عدم رعایت این اصول و پروتکل ها، انفجارها و آتش سوزی ها خیلی وقت ها از انبارها شروع می شوند.

انبارکردن

مواد قابل اشتعال اصولی دارد. اگر به اندازه پرکلرات قابل اشتعال و انفجار باشند نباید در جایی مثل بندر رجایی تلنبار شوند. 


 اگر مسئولیت اجرایی ولو کوچک نظیر ریاست یک دانشکده یا پژوهشکده را دارید تا حدودی باید این چیزها را بدانید. اگر هم خود ندانید از کارمندان مجموعه تان که مسئول ایمنی هستند یاد بگیرید. خیال نکنید که چون به شما «دکتر! دکتر!» می گویند و مقام ریاست دارید و احیانا ماشین زیر پایتان از ماشین زیر پای  کارمند مدل بالاتر است حتما بیش از او می فهمید و نیازی ندارد به توصیه های او در مورد چینش ایمن مواد و وسایل در انبارها عمل کنید.


https://www.aparat.com/v/sak6238

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برای آزادی

+0 به یه ن

یکی از مغلطه هایی که زیاد می شنویم و متاسفانه بین مردم هم کمابیش خریدار پیدا کرده، دوگانه سازی بین «نان و معیشت» و «آزادی» است. چنان این دوگانه سازی را تصویر می کنند توگویی اگر ملت از حق آزادی خود دست بشویند نان از آسمان خواهد بارید و در رفاه و نعمت به سر خواهند برد. این نگرش از کجا نشات می گیرد؟ شاهد این مدعا چیست؟

با سلب آزادی، مردم مرفه نمی شوند اما جرئت  آن که محرومیت خود را بیان کنند از دست می دهند. روزنامه نگاران اجازه نمی یابند که از فقر گزارش تهیه کنند. محققان علوم اجتماعی اجازه نمی یابند که  آمار واقعی جامعه را که نشانگر فقر هست منتشر سازند.

سلب آزادی، محرومیت را از بین نمی برد فقط می تواند آن را بهتر بپوشاند.

#برای_آزادی

--------------------

نه تنها «آزادی» و «نان و معیشت» نافی همدیگر نیستند بلکه بدون آزادی نمی توان محرومیت را  در کشوری چون ایران از بین برد. شاید در چین توانستند این کار را بکنند (که شدیدا به ان شک دارم) اما در چارچوب فرهنگی  و اقلیمی  ایران از بین بردن محرومیت بدون آزادی امکان ناپذیر هست. طرز فکر مرکز گراها -چه از نوع جمهوری اسلامی چه از نوع پهلوی- آن هست که اگر بخشی از  سرمایه نفت را به سمت مناطق محروم سرازیر کنیم محرومیت از بین می رود. واقعیت را بخواهید چه در زمان محمد رضا شاه و چه در زمان جمهوری اسلامی در مناطق محروم بلوچستان کم سرمایه گذاری نشده. اما سرمایه گذاری بدون اعتماد به مردم منطقه و دادن آزادی به فعالان مدنی آنها نتیجه معکوس داشته. وقتی  سرمایه گذاری می کنند اما از نیروهای محلی استخدام نمی کنند محرومیت آنها از بین نمی رود. وقتی از نیروهای محلی استخدام می کنند اما اجازه نمی دهند تشکل صنفی داشته باشند باز هم محرومیت آنها از بین نمی رود. گاهی ریختن سرمایه کلان در مناطق محروم باعث از بین رفتن محیط زیست منطقه می شود و معاش سنتی مردم هم از دست می رود. شغل های نان و آب دار ناشی از سرمایه گذاری نصیب غیربومی ها می شود. غیربومی ها آنجا پول در می آورند و می برند جای دیگر خرج کنند. مردم محل هم دیگه نمی توانند مشاغل سنتی خود را که به محیط زیست آنجا استوار بود ادامه دهند.

غیر بومیان می آیند و قیمت زمین بالا می رود. برای چند زمین دار محلی شاید این خبر خوبی باشد اما برای اکثریت محروم  زندگی سخت تر می شود چرا که قیمت مسکن بالاتر رفته است.

برای رفع محرومیت آزادی لازم هست تا عقلای قوم و فعالان مدنی برای رفع واقعی محرومیت راهکار دهند. کسی که در تهران نشسته هرچه قدر هم مهربان و خوش نیت و باهوش باشد   نمی تواند بدون بازخورد از فعالان مدنی منطقه چنین راهکاری را طراحی کند.


----------


چند ماه پیش در فضای مجازی فیلم دختری پخش شد که می گفت درد من درد اقتصاد هست و حجاب اجباری فرع ماجراست. خیلی ها هم از واقع بینی این دختر تمجید کردند. چند روز بعد من دیدم دختران دانشجوی دانشگاه آزاد در سوهانک هم دم در دانشگاه همین حرف را میزنند. چیزی که من نمی فهمم این هست که چرا این دو مفهوم را در کنار هم می گذارند؟! آیابهنجار ساختن اجبار در انتخاب پوشش منجر به شکوفایی اقتصادی می شود؟! اتفاقا  اگر این همه خرج که حکومت صرف اجبار و کنترل پوشش بانوان و تا حدی مردان می کند صرف یک کار نیکو می کرد (مثلابا آن  پرستار بچه  برای یتیم خانه ها استخدام می کرد) زندگی بخشی از محرومترین اقشار جامعه بسیار بسیار بهبود می یافت.

اگر پوشش حجاب اجباری نبود توریست خارجی بیشتر به ایران می آمد و ارز وارد کشور می شد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل