نظر سریع القلم در مورد مهار فساد و نقد آن

+0 به یه ن

محمود سریع القلم:

«اگر از من به عنوان دانشجوی رشته توسعه بپرسند: فساد در ایران را چکار کنیم؟ من می گویم هر چقدر ایران با دنیا بیشتر کار کند، فساد کم تر می شود. لزومی ندارد ما سالی چند کنفرانس تشکیل دهیم از صاحبنظران دعوت کنیم که مسئولان و کارشناسان درباره فساد، علل فساد تاریخ فساد ، ریشه های فساد و…نظر بدهند و یک کیف همه بگیرند و بروند. 

اگر می خواهید فساد در ایران پایان پذیرد، سیستم بانکی ایران را جهانی کنید. شفاف کنید تا اگر یک نفر دو دلار از این جا به آن جا فرستاد، معلوم شود چه کسی چه ساعتی چه دقیقه ای چه ثانیه ای برای کی به چه منظوری فرستاده است. بعد می ببینید چه اتفاقی می افتد وقتی کشوری با دنیا ارتباط نداشته باشد، هر اتفاقی داخل خودش اتفاق می افتد.»


این نکته سریع القلم تا حدود زیادی درست هست. ریشه بخش عمده (اما نه همه) فساد مالی گسترده در ایران همین ایزوله بودن از دنیاست. با روش های معمول با دنیا تعامل نداریم. بانک هایمان به طور متداول با دنیا ارتباط ندارد. در معاهدات و تفاهم نامه های اقتصادی مرسوم دنیا نیستیم. در نتیجه خیلی از مراودات اقتصادی مان از طریق بازار سیاه بین المللی است که امکان سواستفاده را باز می کند. حتی اگر کسی با نیت خوب و پاک هم وارد این فضا شود بعد از اندکی به تدریج تبدیل به مفسد اقتصادی می گردد. طبیعت بازار سیاه او را به آن سمت می راند.  معاهدات و تفاهم نامه های متعددی که از دهه ۸۰ میلادی به این سو در دنیا شکل گرفته اند طوری طراحی شده اند که شفافیت  را بالا می برند و امکان پولشویی را کاهش می دهند.ایران از دهه ۸۰ به این از دنیا بُریده! برای همین از این سازوکارهای ضد فساد غافل مانده. اما فساد داخل ایران تنها به این موضوع محدود نمی شود. عوامل داخلی فساد هم فراوانند: اشخاص و نهادهای غیر پاسخگو، سیستم قضاییه نیمه-کارآمد، عدم آزادی پس از بیان برای کسانی مانند یاشار سلطانی که فساد مالی را افشا می کنند، ساختار معیوب. مثلا سازمان محیط زیست در حیطه تخصص خود باید بالای همه وزارتخانه ها و نهادها بنیشند اما به دلیل اشکال ساختاری، چنین موقعیتی ندارد و این نکته فساد آفرین هست. کشورهای بسیاری هستند که تحریم نیستند و برعکس ایران با دنیا ارتباط نرمال دارند اما باز هم فساد مالی آنها بالاست. علت این هست که ساختارهای داخلی آنها هم معیوب است.


پی نوشت

نگفتم  سیستم قضایی ما کاملا ناکارآمد است بلکه عرض کردم نیمه-کارآمد است. چون که همین سیستم قضایی ما برای  پی گیری از کلاهبرداری های کوچک -نظیر اختلاس یک کارمند شرکت خصوصی یا مستاجری که اجاره نمی پردازد- کارآمد است. همین هم باز غنیمت است و مانع از این می شود که قانون جنگل حاکم شود. در اختلاس ها و فسادهای بزرگ مقیاس تر است که قوه قضاییه ناکارآمد می شود.


-------

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به لحاظ ساختاری سازمان محیط زیست باید در راس نهادهای دیگر باشد

+0 به یه ن

«مهاجرت مدیر مطالعات سد چمشیر

حسین آخانی

وقتی خبر دار شدم که میثم فاضلی مدیر مطالعات سد چم شیر به کانادا مهاجرت کرده است اصلا تعجب نکردم. من زمانی که درگیر این سد بودم او پای ثابت مقابله با ما بود. یکبار با اصرار یکی از دوستان اجازه دادم که به دفترم بیاید. جلسه ای ۵ ساعته با او داشتم. 

خودش می گفت به اصرار همسرش آمده با من صحبت کنه. چون او حق را به من می داده است. وقتی آمد و صحبت کرد به هیچ کدام از حرفهایش نتوانستم اعتماد کنم. احساس می کردم که دروغ از سر و رویش می بارد. احساس می کردم آدمی است که هیچ حسی نداره، نه به ایران و نه به کاری که می کند‌. حس می کردم که همه این حرفها را می زند که مزدش را بگیرد. قطعا او خیلی قبل از آبگیری سد چمشیر برای مهاجرت اقدام کرده بود وگرنه چگونه یکسال بعد از آبگیری توانست از ایران برود؟ 

اتفاقا سلف او هم در سد گتوند به کانادا مهاجرت کرده است. 

امروز ایران گرفتار است. امروز سد چمشیر با شوری بالا می رود و سرزمین ما را نمکین می کند. اگر آن روزی که این جناب با اطلاعات غلطش آبگیری چم شیر را برای مسئولین توجیه کرده بود، یک وثیقه ۱۰۰ میلیاردی گرفته بودند که اگر حرفهایش دروغ بود باید به مردم و دولت خسارت بدهد، بقیه حساب کارشون را می کردند و یکی از این پروژه های ویرانگر به مرحله اجرا نمی رسید. 

میثم فاضلی - که اتفاقا همان روزها صاحب کودکی شده بود - خوب می دانست که او و امثال او چه بلایی سر ایران آورده اند. او نمی خواست فرزندش در کشوری بزرگ شود که پدرش هم در دانشگاه آزاد لباس استادی دارد و هم در وزارت نیرو توجیه کننده سدهای ویرانگر است. 

میثم فاضلی درست مانند رامبد جوان است. او هم دخترش را در کانادا به دنیا آورد ولی در ایران کاسبی می کند و بی شرمانه به اکولوژیستها توهین می کند. این دو یک ویژگی مشترک دارند، از منابع ایران می خورند یکی سد نمکی می سازد و دیگری افتخارش حمایت از گربه های ولگردی است که فضای پارکها را برای کودکان ما تنگ و یا بشدت آلوده کرده اند. 

هر دوی اینها با اکولوژیستها دشمن اند، چون اکولوژیست به معنای واقعی کلمه به شرافت ورزی در زندگی اعتقاد دارد، اکولوژیست نه مرگ رودخانه را می تابد و نه مرگ حیواناتی را تحمل می کند که باید کشته شوند تا سگ و‌گربه های آدمهای پولدار زیاد شوند تا پاچه کودکان مناطق محروم را بگیرند. 

بعد از ۵ ساعت گفتگو به میثم فاضلی جمله ای گقتم که به خاطر آینده بچه ات و اینکه به پدرش در آینده افتخار کنه، کمک کن این سد آبگیری نشود. ولی او‌ کاری کرد که چمشیر را آبگیری کنند تا او خرج رفتنش را فراهم کند.» 

https://t.me/environ_concerns


مصاحبه میثم فاضلی را در لینک بالا می توانید ببینید.بادی به غبغب می اندازد و می گوید سازمان محیط زیست بالادست ما نیست! اتفاقا عمده مشکلات محیط زیست کشور ما ان هم هست که سازمان محیط زیست بالادست وزارتخانه ها و سایر نهاد ها نیست و به لحاظ ساختاری یک نهاد توسری خور  و ویترینی است.  از جمله تغییرات ساختاری مهم که باید در این کشور صورت گیرد ارتقای سازمان محیط زیست است به گونه ای است  بر همه نهاد ها، امکان اعمال نظر در حیطه تخصصی خود  داشته باشد. در دانشگاه ها و ادارات و بیمارستان ها هم  واحد «سلامت محیط زیست و  ایمنی»باید بالای دانشکده ها و آزمایش گاه ها و واحدهای دیگر قرار گیرد تا دیگر شاهد فوت افراد بیگناه در حادثه هایی نظیر انفجار کپسول ها یی که به طور غیر اصولی نگاه داری می شوند نباشیم.


----------


در این وبینار من در موردبخشی از کوشش ها در زمینه «سلامت محیط زیست و ایمنی» در پژوهشگاه خودمان صحبت می کنم. ما در کشور کوششهای مردمی بسیاری  در زمینه هایی نظیر محیط زیست داریم که متاسفانه اغلب به نتیجه نرسیده اند. تک و توک اتفاق افتاده که به نتیجه نسبتا موفقیت آمیز رسیده اند. این  کوشش ها که در وبینار از آنها صحبت می کنم یکی از این موارد است. با همان فرمان ادامه دادیم و در این یک سال هم به توفیقات خوبی در این زمینه در پژوهشگاه رسیدیم. تقریبا می شه گفت اهمیت بخش 

HSE

جا افتاده. چهار سال پیش با دیده تحقیر به این مقولات می نگریستند. یا مسخره اش می کردند یا هر کدام خودرا معیار و دانای کل در این زمینه می دانستند بی آن که چیزی بدانند. جا انداختیم که پروتکل هایی در این زمینه هست.

https://www.aparat.com/v/sak6238?refererRef=channel_page


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در هفته دیزاین تهران چه می گذرد؟

+0 به یه ن

این روزها هفته دیزاین تهران هست و به این مناسبت گالری های تهران رویدادهای ویژه دارند.  به پیشنهاد دوستم که آرشیتکت هست . پنجشنبه عصر به یکی از گالری های تهران در مرکز شهر رفتیم. جمعیت موج می زد. حدود نیم ساعت توی صف ایستادیم تا توانستیم از در گالری وارد بشیم. به شوخی می گفتم که حتی جلوی مونالیزا در لوور هم این همه جمعیت نمی ایستد که اینجا جلوی تابلوها ایستاده اند. البته نمایشگاه ضعیف بود اما از بازدیدکننده ها براتون بگم. نسبت خانم ها به آقایان تقریبا سه به دو بود.  اغلب بازدیدکننده ها سن بچه های ما را داشتند. حجاب کاملا اختیاری شده بود. جمعیتی که در آنجا بودند از آزادی تازه یافته خود بسیار خرسند بودند و از آن لذت می بردند. به نظرم تا مدتی طبقه متوسط به همین منوال می خواهد ادامه پیدا کند و لذت ببرد. البته با توجه به این وضعیت معیشتی  فکر نمی کنم که این وضعیت خیلی پایدار بتواند ادامه یابد.

درصد قابل توجهی از جوانان بازدیدکننده با هم ترکی حرف می زدند.  نمی دانم  سازندگان فیلم و سریال های فارسی که تکلم به زبان ترکی در آنها نشانه کلاس-پایینی است در کدام دنیای موازی زندگی می کنند؟! درمیان تمام قشرها وطبقات اجتماعی و تیپ های تهران که پرسه بزنید زبان ترکی را خواهید شنید از جمله همین تیپ های هنری  بازدید کننده از رویدادهای هفته دیزاین!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حریفت مالجو هست یا نیست؟

+0 به یه ن

در چند روز گذشته، من چند مصاحبه محمد مالجو را با چند تا از این اقتصاددان های نئولیبرالیست که  مشاور دولت و.... هم بودند گوش کردم. البته نصفه و نیمه. به نظرم صحبت های آن نئولیبرالیست ها چنان غرض آلود و ضد مردمی آمد که رغبت نکردم تا آخر گوش کنم. قبل از این مصاحبه ها من گمان می کردم لب حرف چپ ها آن هست که دولت باید اقتصاد را در دست بگیرد تا از اقشار آسیب پذیر حمایت کند و لب حرف راست ها آن هست که دولت باید زمینه سود بیشتر و پایدار سرمایه داران را فراهم کند چرا که اگر سرمایه داران کشورپروارشوند سود آنها به کل جامعه هم سرریز می شود. نظر خودم هم این بود و هست که نه به آن شوری شوری باید باشد نه به این بی نمکی، بلکه بسته به مورد و شرایط دولت باید سیاست میانه ای اتخاذ کند.

در هرحال با شنیدن صحبت های این نئولیبرالیست های وطنی دریافتم که من اشتباه می کردم. لب حرف آنها این هست که «فقرا که همه جا و همیشه در رنج و مشقتند. اونها که باید همین طور بمانند اما نکته اینجاست که دولت نئولیبرال باید کاری کند  سرمایه دار هم به فقر و فلاکت بیافتد. اصلا چشمشان کور که مشکلات دارند! بروند مثل تایلند تجارت «موفق» (!!!!!) راه بیاندازند و سود کنند و بیایند به دولت مالیات دهند!!!!» 

از پیش ملاحظه کرده بودم که در زمان خاتمی و احمدی نژاد یعنی قبل از این که دور دست این مشاوران اقتصادی، بیافتد با همه مشکلات و نابسامانی های اقتصادی که بود دست کم پولدارهای ایرانی -ولو این که وابسته به حکومت نبودند- داشتند پولدار تر می شدند. از وقتی اینها دور برداشتند شرکت ها و وارد کننده ها و صادرکننده ها ی مستقل همه شروع کردند به ضرر کردن. فقط قشر باریک وابسته و وصل به قدرت و نوچه هایشان -که خیلی خودی محسوب شدند- سود های نجومی کردند. 

محمد مالجو سعی می کرد نظرات آنها را به چالش بکشد اما از پسشان بر نمی آمد. اولا به آمار کامل مورد نیاز برای بحث  دسترسی نداشت و ثانیا احتیاط می کرد که مبادا چیزی بگوید که برایش دردسر شود. با همه احتیاط ها  و محافظه کاری ها باز هم دستگیرش کردند! ای کاش دست کم حرفش را بدون خود سانسوری می زد!

الغرض! به نظرم اقتصاددان های چپگرا در کشور ما حریف این نئولیبرال ها نخواهند شد! به نظرم خود صاحبان مشاغل و سرمایه داران کوچک غیر وابسته باید خود به میدان آیند و دست کم مسایل و دغدغه های خود را بدون لکنت بیان کنند. قدرت جمعی آنها بیش از قدرت جمعی امثال محمد مالجوست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مصاحبه یاشار

+0 به یه ن

اگر نسل زد  ایران و حامیان میانسالشان موفق به ایجاد تحول سیاسی شوند احتمالا آزادی فردی  و بخشی از حقوق بشر تضمین می شود (شکنجه و شلاق از مجازات رسمی  حذف می شود و اعدام محدود می شود)، احتمالا با  دنیا هم وارد تعامل و دوستی می شویم و بخشی از فساد مالی  که  مربوط به  بازار سیاه  ناشی ازدور زدن تحریم هاست از بین می رود. اما متاسفانه من آگاهی و همت لازم را نمی بینم که ساختار های فساد پرور داخلی اصلاح شود. اگر نهاد های فرا حسابرسی، به همین شکل نگاه داشته شوند و تنها اسم  و اعضای آنها عوض شود، اعضای جدید هم پس از اندکی به اندازه همین مفسدان مالی امروزی (و شاید حتی بیشتر) فاسد می گردند و فساد می کنند. اگر نهادهای موازی تصمیم سازی و ....-که ورای پاسخگویی هم هستند- از بین نرونداز لحاظ کارآمدی یا مبارزه با فساد  اوضاع خیلی عوض نمی شود.

متاسفانه خیلی نمی بینم در مورد این مسایل  مهم  بین نسل زد یا حامیان میانسالشان بحث و صحبتی باشد.

من از بیژن عبدالکریمی انتظار ندارم بیاید و این قبیل بحث ها را انجام دهد. اون و امثال او می گویند همینی که هست خوبه و  تقصیر از دانشجویان هست که احترام بزرگتر نگاه نمی دارند. راهکار او و امثال  او برای حل مسایل کشور احترام بزرگ تر نگاه داشتن هست.

من از آن دانشجوی نسل زد هم انتظار ندارم که  پایه های تئوریک سازوکار دموکراسی و..... پی ریزی کند. هرچه قدر هم باهوش و شجاع و وطن دوست و.... باشند تجربه کافی برای آسیب شناسی ساز و کار های معیوب  ندارند. 

من از همنسلان خودم و بزرگتر از خودم  که خود را حامی این نسل زد آزادیخواه می دانند انتظار بیشتر دارم. شما که عمری در این مملکت کار کرده اید و راه و چاه را می شناسید شما باید به این قبیل بحث ها پا دهید.

نسل زد و برخی از حامیانش این همه هزینه دارند می دهند  شما هم پیش بیایید از تجربه تان بگویید تا این همه زحمت دست آخر به جای خوبی برسد. نه آن که یک گروه فاسد را بیرون کنند ولی نادانسته منشا فساد را نگاه دارند تا گروه بعدی که جایگزین آنها می شوند دوباره فاسد شوند و خون مردم را بمکند!

من سال ها برای خیریه بنیاد کودک  تبلیغ می کردم. بسیاری به تحقیر می گفتند  با کار «خیریه ای» نمی توان ریشه فقر را سوزاند پس باید کار بنیادی کرد. بسیار خوب! قبول! شما کار بنیادی کنید. آیا کاری بنیادی تر از ایجاد ساز و کار های مهار فساد برای ریشه کنی فقر هست!؟ اگر هست، معرفی کنید تا ما هم بشناسیم. اگر نه، بیایید  و در این بحث مرا یاری دهید. دست تنها دارم این بحث را جلو می برم. این طوری فایده ای نداره.

----------------

یاشار سلطانی: توسعه در قاب فعلی یک شوخی مضحک است



این مصاحبه با یاشار سلطانی  آموزنده  است. نشان می دهد چگونه فساد مالی در سطحی که در کشور ما وجود دارد جلوی توسعه اقتصادی را می گیرد و اقتصاد را فلج می کند. نشان  می دهد چرا مبارزه با نهادها و ساز و کار هایی که فساد را تسهیل می کنند باید جزو اولویت های ملت ایران باشد. برعکس  دهه های چهل تا هشتاد خورشیدی، در هر حال حاضر،  آزادی های فردی واجتماعی و حقوق بشر ونیز ارتباط نرمال با کشورهای دیگر دنیا، جزو اولویت ها و مطالبات اصلی مردم هستند اما با کمال تعجب مبارزه با فساد از طریق اصلاح ساختارها (حذف نهاد های موازی که  مسئولیت های خود را  فرافکنی می کنند و به هم پاس می دهند، حذف نهاد های مالی غیر پاسخگو و ورای حسابرسی، بازار سیاه صادرات و واردات، مراودات پشت پرده و غیر شفاف بین المللی و.....) جزو مطالبات اصلی مردم نیست. خیلی عجیب هست چون که معیشت و کیفیت زندگی مردم به طور مستقیم به این امور بستگی دارد. وقتی مردم همراه شروین حاجی پور زمزمه می کنند «برای یک زندگی معمولی» باید متوجه باشند که داشتن یک زندگی معمولی علاوه بر آزادی های فردی و اجتماعی، مینیممی از ثبات  و رونق اقتصادی را هم می طلبد و این ثبات و رونق اقتصادی میسر نخواهد بود مگر  با مهار فساد مالی از طریق بهبود ساختار های مربوطه.  در مصاحبه یاشار سلطانی این نکات تشریح شده. البته به زبان خودش، نه آن گونه که من بیان کردم. در قسمتی از مصاحبه یاشار سلطانی هم طبق مد روز(!!!) به اقتصادی دولتی می تازد و آن را عامل فساد مالی بر می شمارد! با این قسمت حرفش (هرچند مد روز است) موافق نیستم. اتفاقا فساد مالی در ایران همراه با خصولتی سازی شدت بیشتری گرفت خصولتی سازی  خود از عوامل گسترش فساد در کنار چندین عامل دیگر بود. نه آن که من طرفدار اقتصاد دولتی باشم! نه! بسته به شرایط کشور دولتی بودن یا نبودن برخی از صنایع می تواند درست یا غلط باشد. در هر مورد باید به دقت هزینه و فایده را حساب کرد و تصمیم گرفت. نباید حکم کلی ایدئولوژیک (نه از نوع مارکسیستی نه از نوع ایدئولوژی نئولیبرالیستی) داد. جز این نکته من بقیه حرف های یاشار را قبول دارم. یاشار در این مصاحبه افشاگری در مورد فلان فرد و بهمان فساد نمی کند. بلکه نشان می دهد چه طور فساد نهادینه شده و چه طور ضربه می زند.


اما صحبت های کسی که با یاشار دارد مصاحبه می کند،  حسابی روی مخ هستند! آخر مصاحبه که صحبت هایش از چالش فراتر می رود و تقریبا در قامت یک بازجو-خبرنگار اتهاماتی به یاشار وارد می کند. شاید هرکسی جای یاشار بود با یک دهم آن صحبت ها، برمی آشفت و قهر می کرد و می رفت و یا دعوا می کرد. اما یاشار به طمانینه پاسخ می دهد. یاشار سلطانی طبعا نیازی به دفاع من در برابر این گونه اتهامات ندارد و خود به شیوایی از خود دفاع می کند. اما من هم می خواهم نکته ای در دفاع بگویم. مصاحبه کننده چنان سخن می گوید که انگار این که یاشار و خانواده اش به گدایی و افلاس نیافتاده اند نشان از آن دارد که یاشار هم  خود از خدمت به فساد ارتزاق می کند. این طرز فکری است که قریب ده سال هست در جامعه تزریق می شود.  متاسفانه مهران مدیری به طرز موثری در جا افتادن این طرز فکر در جامعه کوشیده است. مثلا سریال هیولا و فیلم  رحمان ۱۴۰۰ می خواهند در ذهن مردم بچپانند که اگر کسی در گوشه ای از این خوان گسترده فساد لقمه ای بر ندارد ازاستیصال فرومی پاشد. درسته که اوضاع بد هست اما نه به این بدی! یکی مثل یاشار سلطانی یا آقای شرافت در سریال هیولا، اون قدر تخصص و اعتبار در جامعه و ....دارند که بتوانند یک زندگی  شرافتمندانه متعارف از لحاظ رفاه داشته باشد. یاشار سلطانی که زندگی لاکچری ندارد. یک زندگی معمولی دارد. خدا را شکر  تن و بدن هم خودش و هم خانواده اش سالمند. خرج دوا و درمان اگر نباشد زندگی می چرخد. یاشار سلطانی گرافیست هست. گرافیست ها زمانی درآمد خوبی داشتند. برعکس آن چه که مجری آن برنامه جلوه می داد به افلاس نیافتادن یک خانواده سه نفره سالم و دور از مسایلی همچون اعتیاد که پدر خانواده در آن گرافیست وروزنامه نگار هست و پدربزرگ و مادربزرگ خانواده معلم بوده اند چیزی عجیب و شک برانگیز نیست!  بیخودی  عده ای چو انداخته اند اگر برای این که به افلاس نیافتیم مجبوریم ما هم گوشه ای از این خوان فساد بنشینیم. آنان که چنین چو می اندازند اغلب می خواهند   عملکردخود را توجیه کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

احتیاج مبرم جامعه امروز ما به محققان چپگرای به-روز

+0 به یه ن

هر چند وقت یک بار متوجه یک پدیده جالب اجتماعی در ایران درحال تغییر و تحول امروز  می شوم و با خود می گویم کاش یک جامعه شناس کاربلد پروژه ای شروع کنه و این موضوع را  بررسی و تحلیل کنه. قبل از این که هرگونه راه حلی برای مشکلاتمان بیابیم و نسخه ای بپیچیم باید این پدیده ها ی جامعه پیچیده و متکثر امروز ایران را بشناسیم. هر بار ناخودآگاه با خودم می گویم لابد دکتر سعید مدنی هم  همین پدیده را که من -به عنوان فردی معمولی که علوم انسانی نخوانده- می بینم، دیده  و گروهی از دانشجویانش را گمارده تا روی این پدیده کار پژوهشی جامعه شناسانه انجام دهند. بعد یادم می افتد که دکتر سعید مدنی در زندان هست و از زندان نمی تواند این پدیده را ملاحظه کند. غصه می خورم. هر روز که او  و امثال او به عنوان جامعه شناس در حبس می ماند جامعه ایران از یافتن درمانی برای دردهایش دورتر می افتد. به تازگی هم که چندین جامعه شناس دیگر را دستگیر کرده اند. امیدوارم زودتر آنان را آزاد کنند که جامعه در حال تحول امروز ایران سخت به پژوهش های آنان نیازمند است.

--------

در کشور ما یک عده اقتصاددان هستند که به اردوی «نئولیبرالیزم» نسبت داده می شوند. اینان طرفدار سرسخت خصوصی سازی  هستند و به شدت به اقتصاد دولتی می تازند.  طوری از این نوع سیاست ها دفاع می کنند که گویی جزو مقدسات هستند نه راهکاری برای بهبود اقتصاد در شرایط  وزمینه ای که امکان رشد این نوع اقتصاد فراهم باشد. همان طور علیه  منتقدان این نوع رهیافت اقتصادی می تازند که طرفداران دگم اندیش هر نوع ایدئولوژی ناسنجیده ای. مثلا اگر کسی بگوید که در شرایط جنگ  تحمیلی برای جلوگیری از قحطی دولت ناگزیر بود که سیاست  اقتصادی دولتی پیش گیرد تا گوشت و برنج و روغن از سبد خانواده های  فقیر حذف نشود،  به او حمله می کنند که تو نمی فهمی اقتصاد آزاد چه قدر ارزش دارد و خیریه ای می اندیشی!. اگر در دوران هشت ساله جنگ آن سیاست اعمال نمی شد چه بسا اغلب   متولدان دهه شصت و پنجاه اکنون  به دلیل  سو تغذیه دوران کودکی ده ها برابر بیشتر مشکلات سلامت داشتند و کشور ما امروز به همین یک علت صدها برابر بیشتر مشکلات اقتصادی داشت. این چیزها را یا نمی فهمند یا اصلا برایشان مهم نیست. 


در برهه هایی هم رئیس جمهورهای کشور نظرات نئولیبرالیستی آنها را اعمال کردند (البته نصفه و نیمه و تا جایی که به نفع خودشان و اعوان و انصارشان بوده)! شاید این نوع سیاست در شرایط و زمینه کشورهایی که تحریم نیستند و با  کشورهای توسعه یافته روابط تجاری متعارف دارند، قوه قضاییه سالم و کارآمد دارند، سیستم حسابرسی شفاف دارند، بنگاه های بزرگ اقتصادی آنها زیر نظر قدرت ورای پاسخگویی نیست و...... سیاست های درست و مفیدی باشند. اما در کشور ما ، این نوع سیاست ها-  با شرایطی که همه می دانیم -جز فساد بیشتر و الیگارش های گردن کلفت تر نتیجه ای نداشته.

علی الاصول آن اقتصاددان ها باید این نکته را می دانستند. دل و جرئت   انتقاد از خود را ندارند که  تاسف خورند که  علی رغم شرایط موجود چرا چنین نسخه ای پیچیدند. به طریق اولی، دل و جرئت نقد محیط فسادپرور و قدرت های ورای پاسخگویی را که هیچ ندارند. برای همین دنبال رد گم کردن و فرافکنی هستند. هر بار یک موضوع جنجالی و حاشیه ای مطرح می کنند که کسی نپرسد  این رهنمود های شما چرا این قدر به فساد دامن زد. مدتی پیش هم این بزرگان نئولیبرالیزم دور هم جمع شدند و مقصر مشکلات اقتصادی ایران را معرفی کردند. به گفته آنها، مقصر، کی باشه خوبه؟! احمد شاملو!!! آدم نمی دونه بخنده یا گریه کنه!! بله دیگه! الیگارش هایی که مملکت را درسته قورت می دهند را ول کرده اند به احمد شاملو گیر می دهند که  هرگز  در اقتصاد یا سیاست گذاری اقتصادی ایران نقشی نداشت. سالهاست هم که از دنیا رفته و به آن دنیا-همانند سایر رفتگان- چیزی با خود نبرده. جز این که بقیه رفتگان باز یک سنگ قبر دارند. دشمنان شاملو حتی به همان یک سنگ قبرشاملو هم رحم نمی کنند. حالا بزرگان اقتصاددان نئولیبرالیست مملکت -که  گاه حتی مشاوران روسای جمهور هم بوده اند-  شاملو را عامل عقب ماندگی اقتصاد ایران معرفی می کنند.


----------

همان طوری که در نوشته قبلی گفتم این اقتصاددان های راستگرای ایران عملا کاری نمی کنند جز این که نسخه ای بپیچند که عمل نصف و نیمه به آن الیگارش ها را پروارتر کند. بعد هم به جای نقد به شرایط فساد پرور،  کاسه و کوزه ها را بر سر مردگان چند دهه پیش می شکنند! طبعا اگر آنها میدان دار باشند مبارزه با فساد مالی  معنای زیادی ندارد.

در کنار آنها اقتصاددان های چپ گرا باید به میدان  راه داشته باشند که این سیاست ها را نقد کنند. در این کش و واکش شاید نسخه ای کارآمد از تلفیق مناسب چپ وراست و نیز نقد شرایط فساد پرور پیچیده شود. وقتی اقتصاددان های چپ گرا مانند مالجو را دستگیر می کنند جامعه را از شانس اصلاح اقتصادی محروم می کنند.


----------


چند هفته پیش به کتاب خانم شیرین کریمی با عنوان «سووشون، پنجاه سال بعد» اشاره کردم که در آن با نقد تاریخی رمان سووشون، با برشمردن اسناد تاریخی به ظلم هایی که  به قوم قشقایی در دوره پهلوی اول رفته و رشادت ها و نیکوکاری های خان های قشقایی (که در رمان وارونه نشان داده شده) اشاره می کند. وقتی شنیدم که خانم شیرین کریمی دستگیر شده بسیار متاسف شدم. آخه برای چی؟ اتهامش چیست؟!


-------


یک فیلم بسیار تاثیرگذار در مورد انقلاب فرهنگی چین هست که من متاسفانه آن را کامل ندیده ام و عنوانش را هم نمی دانم. فیلم زندگی یک خانواده معمولی چینی را به تصویر می کشد و نشان می دهد در طول دهه ها اتفاقات و تصمیمات سیاسی چه بلایی بر سر این خانواده معمولی- که سرشان توی کار خودشان بوده- آوردند.  در قسمتی از فیلم، دختر خانواده می خواهد زایمان کند. او را به بیمارستان می برند اما از دکتر خبری نیست. بیمارستان در دست پرستاران انقلابی است که هیچ کدام دوره  تخصصی پرستاری ندیده اند. وضع زائو وخیم می شود و به اصرار مادر بالاخره دکتر می آورند. برگردن دکتر بینوا پلاکارد ضدانقلاب زده اند. او را با کلی توهین و تحقیر می آورند. اما دکتر بیچاره از گرسنگی توان ندارد که به سر مریض رود. مادر زائو به دکتر غذا می دهد. اما انگار دکتر غذا را چنان با ولع می بلعد که پس می افتد. زائو هم تاجایی که یادم هست می میرد.

بعد از دستگیری جامعه شناسان و اقتصاددانان و نویسندگان چپگرا در چند روز اخیر یاد این فیلم افتادند. اونها  -و امثال اونها همان دکترهایی بودند که می توانستند اقتصاد بیمار کشور ما را نجات دهند. اما به جای این که آنها را سر مریض آورند دستگیرشان کردند!

البته قبلا هم نوشته ام که من معتقدم هم انحصار در دست چپگراها فساد زاست و هم انحصار در دست راستگراها. هر دو باید باشند که تعادل ایجاد شود و سلامت نسبی اقتصادی برقرار گردد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مناظره محدثی و صحافی

+0 به یه ن

در این ویدئو دکتر محدثی با شخصی به نام ابراهیم صحافی (من ایشان را نمی شناسم و نمی دانم تحصیلاتش چیست. صفحه ویکی پدیا هم از او ندیدم) درمورد دکتر سید جواد سید طباطبایی مناظره می کند. دکتر محدثی، به نقد صریح دکتر سید طباطبایی می پردازد. خیلی کم اتفاق می افتد که من با جمله جمله یک نفر در مناظره ای موافق باشم. اما در اینجا-تا جایی که به خاطر می آورم- با جمله جمله دکتر محدثی موافقم.  کامنت های زیر ویدئو را خواندم و دیدم که اغلب نظر دهنده ها این طور برداشت کرده اند که آقای صحافی خیلی فاضل تر از دکتر محدثی است. احتمالا درصد عمده ای از آن نظردهنده ها جزو مریدان سید طباطبایی بوده اند. اما با شناختی که از مردم ایران دارم عموما حتی اگر پیش داوری نداشته باشند با شنیدن این مناظره به همان نتیجه خواهند رسید که آن نظردهنده ها ابراز کرده اند!  به دو دلیل بسیار مهم:  ۱) لحن و آوای صحبت این دو نفر. آقای صحافی با طمانینه و شمرده  و رسا صحبت می کند. مردم ما این را نشانه فضل می دانند و تا چنین  لحنی را می شنوند  اغلب بدون توجه به محتوا گمان می کنند گوینده فردی بسیار فاضل و داناست. در مقابل آقای محدثی تودماغی صحبت می کند. مردم این را نمی پسندند. این راهم اضافه کنم که آقای صحافی، ته لهجه تورکی دارد. در واقع آهنگ کلامش تورکی است. من  به دانشجویانم می گویم که اگر شمرده  و با طمانینه  و رسا صحبت کنید به عنوان یک معلم یا یک سخنران، لهجه شما نه تنها نقطه ضعف شما نخواهد بود بلکه نقطه قوت شما خواهد بود. این را هم به دانشجویان تورکم- وقتی به فارسی صحبت می کنند- می گویم و هم زمانی که دانشجویان -اعم بر فارس و تورک به انگلیسی سخن می گویند. تاکید می کنم که  اگر جویده سخن بگویید لهجه شما مزید بر علت خواهد بود که شنونده را پس زند. برای یک معلم یا سخنران یا در مناظره این لحن و پرهیز از جویده جویده سخن گفتن خیلی مهم هست. بسته به میزان هوش و دقت مخاطب می تواند حتی از محتوا هم مهمتر باشد.البته هرچه مخاطب با هوش تر و بادقت تر باشد به محتوا بیشتر از لحن توجه می کند اما حتی برای باهوش ترین و بادقت ترین مخاطب ها، باز هم لحن و شمردگی و رسایی کلام  اهمیت خود را از دست نمی دهد. ۲) محتوای صحبت های دکتر محدثی، نقد علمی مبتنی بر متدلوژی علمی است. عموم مردم حوصله آن را ندارند. دوست دارند یکی برایشان بیاید بگوید که  درست، چنین هست و تو هم قبول کن و زیاد پاپیچ نشو. آقای صحافی این انتظار را به خوبی برآورده می کند.

در نوشته بعدی ام، به محتوای حرف آقای صحافی خواهیم پرداخت  و نقدی از منظر دیگر بر آن مطرح خواهیم ساخت. نقدی علاوه بر نقد های بجای فراوان که آقای محدثی مطرح نمود.

------------

تا جایی که من برداشت کردم در مناظره بین  آقای محدثی و آقای صحافی،  لب حرف آقای صحافی آن هست که  برخلاف برداشت جامعه، رکن و هدف پروژه طباطبایی  بسط ایرانشهری گری نبوده است! بلکه دغدغه او ورود ایران به مدرنیته بوده است. معتقد بوده که مدرنیته و اندیشه مدرن را نمی توان مثل یک کالا وارد کرد بلکه باید بومی سازی کرد (البته کلمه بومی سازی را به کار نمی برد و شاید اگر متن مرا بخواند بگوید منظورمن این نبود). برای بومی سازی (یا هرچه که برداشت آقای صحافی است) باید سنت را شناخت. برای همین طباطبایی رفته سراغ ایده ایرانشهری تا سنت را بشناسد و بعد مدرنش کند. وقتی آقای محدثی می پرسد «سنت»  از نظر شما و طباطبایی چیست. جوابی می دهد با این مضمون که همه آن چه که داریم. بسیار خوب حالا من دو تا نکته دارم:


۱) مگه نمی گید که سنت همه آن چه که داریم هست و باید ابتدا آن را خوب بشناسیم. مگه  زبان و ادبیات و تاریخ و فرهنگ و آیین های تورکی جزو همین سنت نیست؟ دست کم سه چهار نسل  گذشته هم سید طباطبایی و هم صحافی هم که تورک بوده اند. مادر و مادربزرگشان که برایشان به تورکی لالایی خوانده اند و قصه گفته اند. بچه که بوده اند نمی گفتند «بچه ها برویم «قایم موشک» (یا «قایم باشک») بازی کنیم»،  می گفتند «گداخ گیزلن پانج اوینییاخ». خودشان هم که اعتراف می کنند برای حدود ۹۰۰ سال فرمانروایان این سرزمین ترک تبار بوده اند. چه طور این  ۹۰۰ سال فرمانروایی تورکان به اضافه ۳۰۰-۴۰۰ سال فرمانروایی عرب ها تاثیری بر سنت نذاشته؟! سنت فقط مال پیش از ۱۴۰۰ سال قبل هست!؟ اگر می خواهند مدرنیته را بر فرهنگ و سنت این سرزمین سوار کنند و لازمه این کار را شناخت  دقیق تر سنت می دانند پس نباید این همه با فرهنگ و زبان تورکی عناد کنند و آن را انکار نمایند و از دایره شناخت بیرون گذارند. اگر این کار را بکنند  پروژه تجدد شان با سر به زمین خواهد خورد. کما این که با سر به زمین خورده! می دانید در  میان دهه هشتادی ها و هفتادی های تبریز اردبیل مراغه اورمیه  میانه  زنجان  چه قدر استعداد ریخته؟ این استعداد ها می توانند ورود  مدرنیته  را به ایران تسهیل کنند. چنان که روزی امثال حسن رشدیه یا معجز شبستری یا مستشارالدوله یا میرزا جلیل  چنین کردند. اما وقتی این همه به زبان مادری شان می تازید از شماها بیزار می شوند. اگر هم از نفوذ منفی خود برای سد کردن راه آنها سو استفاده کنید  کشور از پتانسیل آنها محروم می شود.  در گذشته های دور و از یاد رفته به زور دنبال هویت ایرانی می گردند  و می خواهند به زور به ایران امروز و دنیای امروز بچسپانند. اما این همه پتانسیل موجود در ایران امروز را تحقیر  می نمایند و می خواهند تخریب کنند.


 ۲) آن مسئله و دغدغه مدرنیته غربی  و ورود آن به ایران بحث ۱۵-۲۰ سال پیش بود. الان چین نوینی در دنیا ظهور کرده که همه معادلات را به هم ریخته.  ده پانزده سالی است که  دارند در خود آمریکا هم به بچه هاشون چینی یاد می دهند. فقط اقتصاد چین نیست که پیشرفت کرده. مقالات علمی شان هم در ۱۰ سال اخیر هم رشد سهمگین  کیفی و هم رشد سهمگین کمی داشته. آن قدر در علم سرمایه گذاری کرده اند که فرهنگ پژوهشی خودشان را دارند کم کم غالب می کنند. آزمایشگاه های مهم و تاثیرگذار می سازند.  پول می ریزند و آزمایشگر و تئوریست  جذب می کنند.  در پاپ کالچر هم دارند دنیا را می گیرند. فعلا کره جنوبی در پاپ کالچر دل های جوانان ما را ربوده. فردا پس فردا بند های چینی  چنین خواهند کرد. دنیای امروز با دنیای غرب-محوری که آقای سید طباطبایی و آقای صحافی می شناختند و برای مسایلش راه حل می دادند فرق کرده. راه حل هایشان به درد دنیای ۲۰ سال پیش هم نمی خورد چه برسد به درد دنیای امروز که شرق و فرهنگ شرقی دنیا را متحول کرده.


۳) جدال بین تجدد و سنت هم باز مال نسل های قبل هست. حتی ما دهه پنجاهی ها هم- تا وقتی که به خودمان واگذار می شد و بزرگترها به ما گیر نمی دادند (که اغلب گیر می دادند!!!)- خیلی درگیر این تضاد نبودیم.  مسئله برایمان حل شده بود. مشکلی نداشتیم. نسل های قبلی- به خصوص  دو گروه به ظاهر متضاد ایرانیان تیپ لس آنجلسی و گروه تندروان اسلامگرا- خیلی درگیر این تضاد بودند  و هستند اما برای ما کمابیش حل شده بود. نسل زِد که دیگه اصلا از این نوع تضاد ها ندارد که آقای سید طباطبایی و یا آقای صحافی را لازم داشته باشد  به صورت یک منجی  وارد عمل شوند و تضاد را برایشان حل کنند! از همان کودکی با فرهنگ جهانی هم آشنا می شوند با فرهنگ محلی شان هم آشنا می شوند، از طرف خانواده آزادی آن را  دارند که  سنت ها و فرهنگ های مورد پسند خود را برگیرند یا حتی خود برسازند. مشکلی از این جهت ندارند که در عقاید سید طباطبایی به دنبال راه حل باشند.


۴)  اگر این قدراندیشه های طباطبایی برای امروز ما نامربوط هست پس  چرا باز درباره اش  مناظره گوش می کنم و می نویسم؟ برای این که طرفدارانشان موی دماغ ما می شوند و سر راه این  که ما از پتانسیل های موجود در بخش هایی از  فرهنگ بومی خود (به خصوص بخش تورکی فرهنگ مان) بهره ببریم  سنگ می اندازند.می خواهم ببینم حرف حسابشان چیه؟


------------

ر مناظره بین آقای محدثی و آقای صحافی، آقای صحافی پروژه طباطبایی (و تلویحا) پروژه خود را تبیین مدرنیته برای ایران و ایرانیان می داند. با یک لحن معلم وار و از موضع بالا هم تاکید می کند منظورش «مدرنیزاسیون» نیست بلکه منظورش «مدرنیته» است. انصافا در بقیه بحث آقای صحافی می کوشد و موفق هم می شود که لحن خود را فروتنانه نگاه دارد. برای همین هم به دل مخاطبان می نشیند. اما وقتی تاکید بر تفاوت «مدرنیته» و «مدرنیزاسیون» می کند بدجوری لحن «ما از شما بهتران این تفاوت ها را می فهمیم اما شما نمی فهمید» می گیرد. بگذریم! اما از بقیه صحبت او پیداست که آقای صحافی جنس علم مدرن را نمی شناسد. نمی توان دم از مدرنیته زد اما علم مدرن را نشناخت. علم مدرن از ستون های اصلی مدرنیته است (اگر نگوییم  اصل مدرنیته هست). علم مدرن هم ستون مدرنیته هست و هم کالا های جلوه گر در مدرنیزاسیون بدون  علم مدرن که به تکنولوژی مدرن انجامید نمی تواند ساخته شود.

 چرا  عرض می کنم که  علم مدرن را نمی شناسد!؟ جا به جا از صحبت ها مشخص است. محدثی می پرسد طباطبایی بر اساس کدام شواهد علمی ومشاهداتی فلان ادعا را در مورد تمدن ایران نموده؟!.  صحافی با لحنی که انگار دیگر نمی توان چون و چرایی در آن وارد آورد می گوید همین  ادعا را هگل را هم مطرح کرده. چنان اسم هگل را می آورد که شنونده گمان می کند  به شیوه مسجد و منبر باید صلوات بفرستد! در علم مدرن نقل قول از بزرگان، جای شواهد علمی را نمی تواند بگیرد. در علم و حکمت پیشا مدرن بود که نقل قول از ارسطو یا افلاطون و یا متون دینی حجتیت داشت. در علم مدرن، چنین چیزی نداریم!

در جای دیگر صحافی دانشگاه های ایران را به کل زیر سئوال می برد و برای  تاکید هم دانشگاه صنعتی  شریف را بی ثمر معرفی می کند و سپس ادعا می کند که به جز دکتر صدیقی، ایران هیچ جامعه شناسی مطرحی نداشته که کاری ارزشمند انجام دهد!!!! درمورد دانشگاه صنعتی شریف و دیگر دانشگاه های معتبر کشور که اصلا صلاحیت اظهار نظر ندارد و کاملا مثل عوامی که آنها را به این دانشگاه ها راه نمی دهند اظهار نظر می کند. ارزیابی عملکرد این موسسه علمی مانند دانشگاه شریف خود معیارها و  سازوکارهای علمی  مخصوص خود را دارد. بحثش اینجا نیست. البته که دانشگاه صنعتی شریف می توانست بهتر عمل کند و حتی با شرایط موجود بهتر و پرثمرتر باشد. اما در مجموع نمره قبولی می گیرد. سایر دانشگاه های خوشنام ایران هم همین طور.  اگر می بینید علی رغم وجود چنین دانشگاه هایی در کشور، کشور ما صنعتی و پیشرفته نشده به خاطر دلایل دیگر هست که خارج از بحث کنونی ماست و بیشتر به مبحث مبارزه با فساد و دموکراسی توسعه گرا و ارتباط با دنیا مربوط هست.

اما در مورد ادعای او در مورد جامعه شناسی در ایران! اولا این آقای طباطبایی و به پیروی از او آقای صحافی- از قرار معلوم وقتی  اطلاع نداشته باشند - ادعا می کنند وجود ندارد. طباطبایی ادعا می کرد ادبیات تورکی جز منظومه حیدربابا هیچ ندارد!! خیلی ادعای گنده و در عین حال غلطی است که تنها از نادانی گوینده می تواند ناشی شود.  خیلی ها قبلا جواب این ادعای گزاف و مسخره را داده اند. مردم کوچه و بازار  هم می فهمند و قبول می کنند که اگر خود از مقاله ای یا کتابی اطلاع نداشته باشند به معنای نبود آن نیست. انتظار می رود دو نفر فیلسوف هم درک کنند و قبول داشته باشند که ندانستن به معنای عدم وجود چیزی نیست! اما گاه غرور کاذب و فرهنگ  کیش شخصیت   چشم عقل فیلسوفان ایرانی را چنان کور می کند که گمان می کنند که اگر آنها با آن همه فضل و دانش از مقاله ای یا کتابی یا شعری خبر نداشته باشند چنین مقاله ای یا کتابی یا شعری از بیخ وجود ندارد!!!!


به هر حال بر خلاف ادعای گزاف صحافی هم پیش از انقلاب و هم در چند دهه اخیر مقالات جامعه شناسی بسیار ارزشمندی در مباحث گوناگون در ایران چاپ شده و می شود. مباحث کلیدی و مهمی را با معیار های علمی کنکاش کرده اند و به نتایج جالب و گاه غیر بدیهی رسیده اند. این که صحافی آنها را انکار می کند یک مقدار به کم مطالعه بودن او بر می گردد. یک مقدار هم باز به این بر می گردد که علم مدرن را نمی شناسد. خیال می کند مقاله درخور توجه باید در مورد کل جهان-یا دست کم ایران- گنده گویی ای نماید! شبیه همان چه که طباطبایی می کرد! حال آن که علم مدرن فروکاست گرایانه است. ما -محققان دوران مدرن و پسا مدرن- چه پژوهشگر فیزیک باشیم چه پژوهشگر  علوم انسانی- مسئله مشخصی را می گیریم آن را هم به مسئله های کوچکتر تجزیه می کنیم (فرو می کاهیم) و بعد به هرکدام از این زیر مسئله ها با دقت زیاد و با جمع آوری داده و شواهد علمی می پردازیم.  مثلا خانم مهتا بذرافکن پژوهش هایی دارد در مورد اثر خشکسالی بر زندگی جنسی زنان روستایی  در استان فارس. آن را هم تجزیه کرده به چند مسئله کوچتر مثل سن ازدواج، طلاق و.... برای هرکدام داده جمع کرده. احتمالا یکی با تصورات پیشا مدرن مثل صحافی اصلا دون شان خود می داند چنین مقالاتی را که روی این مسایل ریز می شود بخواند. به گمان او علم آن هست که از هگل نقل قول کنیم و فاضل بنماییم! یک جامعه شناس نظیر جامعه شناسان ایرانی در دنیای امروز را «ریزتر» از آن می بیند که مقالات شان را ببیند به خصوص اگر بلد نباشد از هگل نقل قول کند!!


نکته اینجاست که حتی فلسفه هم به سمت فروکاست گرایی گرایش پیدا کرده. فلسفه مدرن دیگه اونی نیست که در مکتب جواد طباطبایی یا صحافی و یا امثال آنها که کیش شخصیت را فلسفیدن می دانند بیاموزیم. اگر به فلسفه علاقه مندید خود را گرفتار کیش شخصیت هیچ کدام از این مدعیان نکنید. پژوهشگاه دانش های بنیادی، یک پژوهشکده فلسفه تحلیلی هم دارد که لینکش را پایین می گذارم. بررسی هایی که یکی از همکاران در این پژوهشکده داشت نشان داده که  بیش از ۷۰ درصد  مقالات فلسفه از ایران   که در مجلات معتبر بین المللی چاپ می شوند از همین پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه ما هستند.این نشان می دهد چه قدر فلسفه در ایران – علی رغم غرور و ادعاهای کیش های شخصیت آن-فقیر هست.  بنا به شهادت داده های چاپ مقاله، آن چه فقیر هست فلسفه در ایران هست نه دانشگاه صنعتی شریف و یا جامعه شناسی در ایران (برخلاف آن چه که صحافی می گفت!) خلاصه این که اگر به فلسفه علاقه مندید به همین پژوهشکده فلسفه سر بزنید و راهنمایی بگیرید. نروید ساغ کسانی که دنبال مرید برای جمع های کیش شخصیت هستند و مغز مریدان را می پوسانند و افق دیدشان را در حد نقل قول از فلاسفه قرون گذشته محدود نگاه می دارند!

 لینک پژوهشکده فلسفه:


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پژمان جمشیدی و خانواده فرهنگی اش!

+0 به یه ن

دوستان پژمان جمشیدی برای این که مخاطب را متقاعد کنند که پژمان بیگناه هست می گویند که او از خانواده فرهنگی بوده. منظور این که چون والدین او معلم بوده اند پس حتما او را خوب تربیت کرده اند و او دست به چنین کارهایی نمی زند. ابدا این دلیل متقاعد کننده نیست. من قبلا چند بار گفتم  باز هم تکرار می کنم: تربیت کلیشه ای والدین یا معلمان کنترلگر که فرزندانشان را محدود می سازد و مجبورشان می کند که  از کنجکاوی های متداول نوجوانان در سن بلوغ نسبت به جنس مکمل صرفنظر کند  لزوما شهروندانی با رفتار جنسی قابل قبول نمی سازد.اتفاقا کسی را که مادر و پدر یا معلم و مدیر مدرسه اش در نوجوانی خیلی از این جهت چشم و گوش بسته بار می آورند ممکن هست  وقتی به سن بالای چهل می رسد با ناشیگری و دست و پا چلفتی بازی با سواستفاده از قدرت و شهرت و ثروتمند که کسب نموده بخواهد  به خودش ثابت کند که «من هم از این کارها بلدم!» بعدش خیلی احتمال دارد که از نظر اخلاق جنسی کار نامربوطی انجام دهد. 

این تیپ ها در فضای آکادمیک فراوانند.

اگر در فضای آکادمیک  هستید خیلی احتمال دارد که با این قبیل تیپ ها مواجه شوید. اگر هم شکایتی در این باب شد حتما جدی بگیرید و پی گیری نمایید و گمان نکنید فلانی «بچه مثبت تر» یا «بچه ننه تر» از آن هست که برای خانمی مزاحمت ایجاد کند.  مزاحمت جنسی در محل کار اتفاقا بیشتر از این بچه ننه ها و بچه مثبت ها  سر می زند که حتی این را هم نمی دانند که  نه محل کار با مناسبات  روابط کاری، جای این کارها ست نه مجتمع مسکونی ای مانند آتی ساز که محل زندگی خانواده هاست!  حتی اگر اتهامات شاکی را باور نکنیم و روایت پژمان جمشیدی را بپذیریم باز هم نشان از آن دارد که این مرد میانسال،  با هنجارهای جامعه ای نظیر مجتمع مسکونی آتی ساز ناآشنا بوده! در این گونه مجتمع ها شاید ازدواج سفید  میانسالان یا دوستی دختر پسر جوان و نظایر آن حل شده باشد اما این روایتی که پژمان جمشیدی از خواندن صیغه محرمیت تعریف می کند به شدت مقبوح هست. همسایه ها نمی پسندند در مجتمع شان از این خبرها باشد!   احتمالا اگر پژمان جمشیدی تربیت شده خانواده فرهنگی نبود، تا این سن در کف خیابان آن قدر تجربه کسب کرده بود  که  به گونه ای دیگر عمل کند.  تربیت شدن در خانواده فرهنگی و قایم شدن پشت هویت «بچه معلم بودن» چنان چشمانش را بسته که حتی از او امکان آموختن در کف خیابان را هم گرفته!


دوم هم این که «پدر و مادر فرهنگی» (یعنی معلم های همنسل والدین ما)  هیچ جا آموزش جنسی درست و حسابی ندیده بودند که بتوانند فرزند یا دانش آموزی تربیت کنند که وقتی بر اسب  قدرت و ثروت تاختن آغازید از آسیب هایی از جنس آن که درمورد پژمان جمشیدی می بینیم مصون بماند. ما (نسل دهه پنجاهی) هم آموزش رسمی جنسی نداشته ایم. آموزش رسمی جنسی ما عبارت بود از لب گزیدن همان معلم ها در موقع مطرح شدن این گونه مسایل.  یعنی انکار کل ماجرا! تربیت و آموزش رسمی و علمی ای در کار نبود. اما در همان مدرسه های ما -در دهه شصت و هفتاد- تا بخواهید دانش آموزان  در گوش هم «جوک های بی تربیتی» می گفتند و از خنده ریسه می رفتند! از میان این جوک ها یک چیزهایی دستگیرمان می شد! اونها یی که بچه مثبت تر بودند همین جوک ها را هم نمی شنیدند که مثلا محبوب معلم و ناظم باشند. 

یک بچه معلم خوب و حرف گوش کن  با تربیت خوب می بایست آن جوک ها را  نشنود و گویندگان را با لب گزیدن به شیوه معلمان ساکت کند.

آیا همین کافی است که از او مردی یا زنی  بسازد که وقتی به قدرت و ثروت  رسید  از  آن موقعیت سواستفاده جنسی نکند!؟ گمان نمی کنم!


دهه شصت و هفتاد و به همراه  آن نوجوانی  نسل ما، گذشت. اینترنت آمد و امکان آموزش های متنوع را از همه نوع فراهم کرد. در زمینه جنسی امکان دو نوع آموزش فراهم شد:یک سری آموزش های علمی شامل آموزش های بهداشتی  (چه بهداشت جسمی چه بهداشت روانی)، آموزش های مربوط به مطالعات جامعه شناسی در این زمینه و...  یکی مثل من تا حدودی از این آموزش های علمی  بهره مند شدیم. یعنی لازمه آن را حس کردیم که باید آگاهی خود را در این زمینه بالا ببریم. درک کردیم این یک مسئله است که با شیوه انکار و  لب گزیدن نسل قبل نمی توان سر و ته آن را هم آورد. فکر کردیم که اگر آگاهی لازم را نیابیم نمی توانیم در دنیای پیچیده امروز، آسیب های  چالش های پیش آمده را خوب مهار کنیم. در نتیجه  خود من  مقالات متعددی در مورد خشونت جنسی، معنای آزار جنسی در محیط کار و نظایر آن خواندم تا وقتی  خانم پژوهشگر جوانی نگرانی ای از این جهت بیان می کند مثل گیتی معینی جواب  تحویلش ندهم!  شخصی با موقعیت پژمان جمشیدی - که به قول همان گیتی معینی صدها نفر دور وبرش «موس موس» می کنند- بیش از من نیاز داشت که این گونه مقالات را مطالعه کند اما شرط می بندم مطالعه نکرده! والا با این مسئله این گونه برخورد نمی کرد! 

اگر اهل مطالعه بود که همان دوره لیسانس دانشگاهش را تمام می کرد و آن را نیمه کاره رها نمی کرد! پدر و مادر معلم داشتن می تواند دو اثر متضاد داشته باشد: یک عده را علاقه مند به تحصیل و مطالعه می کند و عده دیگر را از هر چی درس و مطالعه هست دلزده می کند.

 واما نوع دوم آموزش ها که اینترنت آن را گستراند و فراگیر کرد:  در اینترنت همان طور که می دانید سایت های ممنوعه جنسی هم هستند که  همچون سایر کالاهای ممنوعه بسیار پرطرفدارند. اتفاقا کسانی که در نوجوانی گرفتار تربیتی خشک و بسیار پر دیسپلین بوده اند در میانسالی بیشتر کنجکاوند که به این سایت ها سر بزنند. در غیاب آموزش جنسی علمی، این گونه سایت ها آموزش کاذب مخرب می دهند. هر چه طرف چشم و گوش بسته تر باشد بیشتر هر مزخرفی را  که در آن سایت ها می بیند باور می کند. هرچه در نوجوانی بیشتر گرفتار دیسیپلین کور بوده باشد در میانسالگی  بیشتر خیال می کند برای اثبات مردانگی یا زنانگی خود باید، مزخرفات آن سایت را در عمل بازسازی کند. کسی که در میانسالگی حس می کند از این جهت آرد هایش را بیخته و الک هایش را آویخته اصلا دور از شان خود می داند که این گونه سایت ها را تماشا کند. می گوید «مگه من خودمم  چِمِه  که بنشینم  کارهای بقیه را از پشت مانیتور تماشا کنم؟!» اگر هم تماشا کرد می فهمد خیلی هاشون جلوه های ویژه هستند نه واقعی. اما مرد یا زن میانسال که  توسط والدینی که لب می گزیدند تربیت شده  کمتر متوجه می شود و بیشتر باور می کند. در مقالات علمی مربوط خشونت بر علیه زنان، می نویسند که باور کردن این سایت ها چه عواقبی دارد. در حالی که در جلوه های ویژه سینمایی برای تهیه آنها استفاده شده فرد ابله چشم و گوش بسته ای که می بیند گمان می کند باید چنین کند  و خلاصه کاردست خودش و پارتنرش می دهد.با نصیحت  یا لب گزیدن نمی توان جلوی تماشای این قبیل سایت ها را گرفت.  اما می توان گفت که هر چیزی را که در فضای مجازی می بینید باور نکنید. همین طور که در خردسالی والدین ما به ما گفتند که «وقتی در فیلمی هنرپیشه ای می میرد باور نکن و غصه نخور. فیلم سینمایی هست دیگه! واقعا که نمرده!» در مقطعی هم باید به آنها بیاموزند که «اولا از این سایت ها تماشا نکن. ثانیا اگر وسوسه خود را نتوانستی مهار کنی و تماشا کردی هرچه دیدی باور نکن! بیشترش جلوه های ویژه سینمایی است. حقه های سینمایی که قرار نیست واقعیت داشته باشد یا  در زندگی واقعی، تقلید شود.»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

توضیحات دکتر بایبوردی در مورد شایعه « ابر دزدی » در مرزهای ایران

+0 به یه ن

این پست را از تلگرام برداشتم یک فیلمی هم داشت که نتوانستم منتقل کنم. در انتها توضیحاتی اضافه می کنم: «چرا ابرهای بارانی در ایران نمی‌بارند؟
احمد بایبوردی:
🔹️‏ابرها بعد از رسیدن به مرز ایران معمولاً به دلایل طبیعی از بین می‌روند، نه به خاطر «بردن یا دزدیدن باران».
🔹️مهم‌ترین دلایل:
۱. عبور از زاگرس و پدیدهٔ فون
۲. کمبود رطوبت ورودی از غرب
۳. گرمای سطح زمین و خشکی خاک
۴. تغییر الگوهای اقلیمی منطقه.
🔹️قطعا خشگیدگی دریاچه ارومیه در کاهش بارندگی تاثیر دارد.
@yekansasi98
»
توضیحات تکمیلی خودم: یکی این که دکتر بایبوردی از استادان دانشگاه تبریز هستند که در مورد محیط زیست و کشاورزی فعالیت دارند. در میان فعالان محیط زیست در آذربایجان بسیار سرشناس هستند و سخن ایشان مرجعیت دارد. دوم در مورد این که چرا خشک شدن دریاچه اورمیه بارندگی را کاهش می دهد: علل متفاوتی می تواندداشته باشد. اولا این که وقتی خشک شده دیگه نمی تواند هوا را مرطوب کند. اما مهم تر این که وقتی آب داشت گرمای خورشید را در طول روز جذب می کرد. حرارت خورشید به انرژی جنبشی جریان های درون آبی دریاچه تبدیل می شد که به نوبه خود املاح و زیرموجودات درون آبی را یکنواخت می کرد. حالا خشک شده و سطح نمکین دریاچه با تابش خورشید داغ می شود و باعث می شود که کوره ای از هوای داغ بالا رود. جریان این هوای داغ به سوی آسمان ابر ها را یا ازبین می برد و یا پس می فرستد. این گونه هست که ابرها جلوتر نمی آیند. من متخصص هواشناسی نیستم اما در دوره لیسانس درس هواشناسی پاس کرده ام. یادش به خیر! وقتی من آن درس را می گذراندم دریاچه اورمیه در اوج پرآبی بود! .
پی نوشت:
درس هواشناسی که برای دانشجویان فیزیک ارائه می شه درس خیلی شیرینی است. اگر در دانشکده تان ارائه شد حتما بگیرید

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رضایت به چی؟

+0 به یه ن

احتمالا در مورد اتهامی که علیه «پژمان جشمیدی» مطرح شده شنیده اید. من نظری ندارم جز  از این  اصل کلی قضاوت که تا اتهامی ثابت نشده است فرض باید  بر معصومیت متهم باشد.

Innocent until proven guilty

 گیتی معینی متولد دهه ۲۰ یکی از هنرپیشه ایران  است که در برخی سریال ها بازی کرده است. من او را تا چند روز پیش نمی شناختم. او در مورد این قضیه اظهار نظری نموده است که بسیار شبیه  نظرات صحبت ها و قضاوت های عموم زنان همنسل خود  تا ۲۰ -۳۰ سال پیش است. البته  اغلب همنسلان او در سالهای اخیر نگرش امروزی تر و مهربانانه-تر-نسبت-به همجنسان خود پیدا کرده اند. اما این فرد با این که هنرپیشه هست و در اجتماع هم با تیپ هنری -که علی الاصول جزو پیشروترین اقشار جامعه هستند- حشر و نشر دارد نگرشی شبیه مردم ۶۰ سال  پیش دارد.  لینک صحبتش را اینجا می ذارم. نه به خاطر این که حرف ارزشمندی می زند! بلکه به این علت که هنوز رسوبات این نگرش واپسگرا، زن ستیز و ویرانگر در کشور ما هست. باید آن را شناخت تا از آسیب های ناشی از آن در امان ماند:

https://www.youtube.com/shorts/gF8hrmJ2WSo

یک ویدئوی دیگر را هم می ذارم که در آن یک نفر  که گویا دوره های حقوقی مربوط به مسایل تجاوز جنسی را دیده منتشر کرده. عنوان ویدئو هست: «خشونت جنسی و مفهوم رضایت.» من این فرد را هم نمی شناسم و حدس می زنم با بسیاری از عقاید و نظرات وی  خارج از این موضوع هم همسو نباشم.  اما آن چه در این ویدئو در مورد خشونت و .... می گوید مطالب استاندارد هست که در مباحث مربوطه توسط کارشناسان امر به جامعه آموزش داده می شود. در ویدئو به شبهاتی که در این امر  در جامعه ما وجود دارد  با بیانی شیوا پاسخ  می دهد:

https://www.youtube.com/watch?v=P7A0bxxvwPw

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل