خانیم سیندیران قابین سسی چیخماز

+0 به یه ن

خانیم سیندیران قابین سسی چیخماز= وقتی «خانم خانه» ظرفی می شکنه صداش در نمی آد (تلویحا یعنی اگر به جای خانم خانه یکی از خدمتکاران ظرف را می شکست در خانه غوغا می شد اما وقتی خانم خانه می شکنه موضوع کم اهمیتی تلقی می شه.)

حالا چی شد  یاد این ضرب المثل افتادم؟!

این روزها مد شده توی سر چپگراها می زنند و آنها را چپول می خوانند. اغلب حملات به چپگراها با ادبیات ورفتارهای لمپنانه انجام می گیرد. اما این لمپن ها پشتوانه ای از افراد یک مقدار مودب تر و با فرهنگ تر هم دارند که دست روی این نکته صحیح می گذارند که  کشورهای کمونیستی  عموما از نظر اقتصادی و فساد مالی داغون شده اند. اما نکته اینجاست که کشورهای بسیاری هم بوده اند که سرمایه داری افسارگسیخته بر گرفته اند. در آمریکای لاتین یا در اروپای شرقی بعد از فروپاشی بودند کشورهایی که به شرکت های آمریکایی چراغ سبز کامل نشان دادند و وام های آن چنانی با توکل و ایمان به سیستم سرمایه داری گرفتند و بعد، به ذلت و خواری ای گرفتار شدند ده مرتبه بدتر از ذلت و خواری کشورهای کمونیست زده که این همه روی بدبختی شان مانور داده می شود.

منتهی رسانه های مرجع وابسته به همان سیستم سرمایه داری زیاد به آن نمی پردازند. خانیم سیندیران قابین سسی چیخماز.

باز هم به این موضوع خواهم پرداخت. جا دارد بسیار بسیار به این موضوع پرداخته شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا درست هست که افراد را از زندگی خودمان و گروه های و جریان ها را از صحنه سیاسی کشور حذف نماییم؟

+0 به یه ن

من اینجا می خواهم در مورد درستی یا نادرستی این کار صحبت می کنم. این که چنین توانمندی ای داریم یا نداریم نکته دیگری است.  با فرض این که توانمندی آن راداریم سئوال را مطرح می کنم. معیار درستی یا نادرستی را فایده گرایی می گیرم نه  معیار اخلاقی.

منظورم  از حذف، این نیست که 

آیا مجازیم افراد را بکشیم یا نه. قطعا اخلاقا مجاز به چنین کاری نیستیم اما سئوال این هست که آیا درست هست با افرادی قطع رابطه کنیم یا ارتباطمان را با وی کم نماییم. این دیگه دست خودمان هست که با چه کسی نشست و برخاست نماییم. بحث اخلاقی نیست. بحث فایده و زیان هست.

قطعا حذف افرادی که  برخی بیماری های روانی نظیر خودشیفتگی یا اسکیزوفرنی دارند شرط عقل هست. افراد خودشیفته ۱۰-۲۰ درصد جامعه را تشکیل می دهند. یعنی به طور متوسط از هر ۱۰ نفر که می شناسیم یکی دو نفرشان خودشیفته اند. وقتی آنها را از زندگی خودمان حذف می نماییم تازه می بینیم زندگی بدون آنها چه قدر زیباتر هست.

حالا سئوال را به سطح اجتماع بکشانیم. آیا درست هست که جریان ها را حذف نماییم؟

گروه هایی که اگر قدرت گیرند ریشه دموکراسی را خواهند خشکاند باید محدود شوند والا جا برای بقیه نمی گذارند.


گروه هایی که  عامل کشورهای بیگانه هستند چی؟ فعالیت  اینها هم باید محدود شود. البته به علت حساسیت این موضوع باید در موردش چند پست دیگه هم بذارم.

اما همه آن چه که گفتم مقدمه ای بود بر این نکته که می خواهم بگویم:

جوامع و کشورهایی وضعیت مطلوب می گیرند که درآنها طرفداران سرمایه داری و چپگراها هر دو حضور فعال داشته باشند و همدیگر را مهار کنند. وقتی یکی به نفع دیگر کامل حذف می شود چهره زشت و ویرانگر دیگری رو نماید.

کشورهای کمونیستی که این روزها سمبل فلاکت تلقی می شوند   چون نیروهای راستگرا را کامل حذف نمودند به آن روز افتادند.

این روزها صداهای بلندی در ضدیت با «چپول»ها شنیده می شود. اگر چپگراها نیروی قوی ای بودند که بیم آن می رفت قدرت را قبضه کنند و عرصه را بر بقیه تنگ نمایند من هم با مخالفانشان همصدا می شدم. اما واقعیت این هست که چپگراها این روزها چنین رمقی ندارند. اگر همین چپ بی رمق  از عرصه اجتماع حذف شود یکه تازی افسار گسیخته راستگراها از آن سوی دیگر ویرانی به بار می آورد.

به علاوه اول به سراغ چپ های کلاسیک می روند و آنها را خفه می کنند بعد سراغ جریان های مهم میانی نظیر جریان های محیط زیستی یا فمینیستی می روند. حذف این نیروها که واقعا فاجعه به بار خواهد آورد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ]