آثار صد سال اخیر می تواند جاذبه توریستی چشمگیری باشد.

+0 به یه ن

قدمت بارسلون به امپراطوری روم باز می گردد. بخش هایی از تمدن رومی در این شهر باقی مانده است. اما جاذبه اصلی توریستی بارسلون قسمت باستانی آن نیست. توریست ها از دوردست ها برای تماشای بخش باستانی شهر نمی آیند. جاذبه اصلی توریستی بارسلون اماکن دیدنی ای است که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ ساخته شده است. گویا در آن دوره  بارسلون کارخانه داران ثروتمند زیادی داشت. معماران بزرگی هم داشت. از این دوره ساختمان های دیدنی بسیاری باقی مانده هست که بارسلون به آنها مشهور و معروف هست. توریست ها هم اغلب به خاطر آنها از دور دست ها به این شهر زیبا اما بسیار گران می آیند و خرج می کنند.

در نزد توریست ها بعد از آثار بجا مانده از صد سال پیش،  محله «گوتیک»  مقام دوم محبوبیت را دارد. درمورد واژه «گوتیک» و این سبک معماری- در حد سواد محدود خودم- در نوشته های بعدی خواهم نوشت. منتهی اینجا می خواهم به اهمیت تنوع  در اماکن دیدنی در جذب  توریست بنویسم. 

قبل از آن یک مقدار هم از پاریس بنویسیم. پاریس زیبا  چندان قدیمی نیست! قدمت آن – برعکس بارسلون و لندن و... به دوره رومی ها باز نمی گردد. در قرون وسطی پاریس دهکده کوچکی بوده و قدیمی ترین آثار تاریخی آن به همین دوره باز می گردد نه پیشتر. مشهورترین بنا در پاریس یعنی برج ایفل اواخر قرن نوزده بنا شده. با این قدمت نه چندان طولانی پاریس آن قدر دیدنی برای عرضه به توریست ها دارد که عروس شهرهای دنیا شناخته می شود. (بارسلون خیلی زیبا بود اما خیلی مانده که در زیبایی به پاریس برسد. پاریس چیز دیگری است!)

این ها را برای چی می گم؟! برای این که باستانگرایان ایرانی فکر می کنند تخت جمشید برای جذب توریست کافی است و گاه آثار دوره های بعدی و قبلی را تحقیر می کنند. تخت جمشید البته بسیار ارزشمند است. متاسفانه یک صدم رسیدگی لازم به تخت جمشید نمی شود. رویکردی که «تخت جمشید پرستان» یا «پاسارگاد پرستان» برگرفته اند گلی به سر این دو بنا نزده.  پاسارگاد سجده جوان ایرانی را لازم ندارد! پاسارگاد نگهداری علمی نیاز دارد. نگهداری علمی هم پول نیاز دارد. پول هم از طریق توریزم باید جذب شود. رویکرد باید عوض شود. هیچ شهروند ترکیه ای جلوی آثار باستانی پرتعداد این کشور سجده نمی کند اما هر کدام از آن بناها بارها و بارها بهتر از تخت جمشید و پاسارگاد نگهداری می شوند.  در این باره باز هم خواهم نوشت

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سفر بارسلون

+0 به یه ن

در ماه نوامبر امسال (۱۰ آبان تا ۱۰ آذر ۱۴۰۳) من و همسرم برای مسافرت کاری، در بارسلون بودیم.  آخرهفته های آفتابی، از دیدنی های شهر بازدید می کردیم.تجربه مفیدی بود که می خواهم بخشی از آن را با شما در میان بگذارم. بخشی که به نظرم برای ما ایرانیانی که می خواهیم با اتکا به داشته های فرهنگی مان آینده ای بهتر از گذشته بسازیم آموزنده خواهد بود.

این دومین باری بود که من به بارسلون سفر کردم. قبلا دو روز برای گردش در این شهر بودم و بیشتر اماکن مشهور دیدنی آن را سیاحت کرده بودم. برخی از آنها رااین بار به اتفاق همسرم سرفرصت بیشتری دیدیم. در مقام مقایسه باید بگویم تفاوت این بار دیدن من با بار قبل که از جنس توریستی بود تفاوت چلوکباب بود با  پفک نمکی! آگاهی که در سفرهای توریستی شتابزده به دست می آید خیلی سطحی تر از آن آگاهی هست که فرد مدت زمان نسبتا زیادی در شهری می ماند و سرفرصت به دیدن امکان توریستی می دهد و در این میان با محلی ها حشر و نشر- و احیانا همکاری- می کند.


--------

معمار  مشهور بارسلون:


وقتی نام بارسلون می آید اکثر افراد به یاد تیم فوتبال مشهور آن می افتند. اما من آگاهی چندانی در مورد فوتبال ندارم و در این باره سخن نخواهم گفت. توریست هایی که به این شهر سفر می کنند مدام نام آرشیتکت شهیر این شهر یعنی گائودی را می شنوند. گائودی معمار بزرگ بارسلونایی بود که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ می زیست. مشهورترین اثر وی که شهرت جهانی دارد کلیسای مشهور ساگرادا فمیلیا (خانواده مقدس = مریم مقدس، عیسی مسیح و همسر مریم مقدس) هست.ساخت این کلیسا بیش از صدوسی وپنج سال  پیش آغاز شده است اما هنوز به اتمام نرسیده. گفته می شود قدیمی ترین ساختمان در حال ساخت جهان هست. باز گفته می شود که ساخت این کلیسا دو سال دیگر بالاخره تمام خواهد شد.

سبک این کلیسا با همه کلیساهای دنیا فرق دارد. گائودی طبیعتگرا بوده و در طراحی این اثر این گرایش خود را به طور هنرمندانه ای به نمایش گذاشته است.

اگر نام 

Gaudi 

یا Sagrada Familia

را جست و جو کنید مطالب ارزنده ای می یابید.

در این مورد مطالب بسیاری هست. من خیلی به کارهای گائودی نخواهم پرداخت چرا که دیگران بهتر از من در باره اش نوشته اند و گفته اند. اما حیف می دانم این نکته تکنیکی بسیار هوشمندانه گائودی را نگویم. زمانی که گائودی این کلیسای عظیم را طراحی می کرد کامپیوتر که نبود! با روش های محاسباتی آن زمان امکان نداشت انحنای طاق ها را به درستی محاسبه نمود. تکنیکی که گائودی ابداع کرد استفاده از طناب بود. طناب در اثر گرانش به گونه ای می ایستد که تصویر آینه ای آن  مقاوم ترین انحنا برای ساخت طاق هست. برای طراحی گائودی، مدلی از سازه را از طناب ساخت. به جای محل ستون ها وزنه هایی آویزان نمود. البته در جنگ های داخلی مدل او از بین رفته. منتهی در موزه واقع در زیر زمین کلیسا مدل را بازسازی کرده اند. در مورد این تکنیک طراحی در یوتیوب ویدئوهایی هست. توصیه می کنم که حتما دقیقه ۴ تا ۹  این ویدئو را تماشا کنید.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عاشورای سال ۱۳۷۳

+0 به یه ن

در عاشورای سال ۱۳۷۳  در عملی جنایتکارانه در حرم امام رضا بمب گذاری شد و متاسفانه ۲۶ نفر جان باختند.

 صفحه ویکی پدیای این حادثه را با دقت و کامل بخوانید. به خصوص بخش مظنونان را.

آن چیزی که در اخبار آن روزها به ما گفته شد مورد شک و ظن جدی است. این را مسئولان خود جمهوری اسلامی می گویند.

حتما بخوانید . مرور این حادثه تلخ در  این روزها که انقلابی در سوریه  اتفاق افتاده از اوجب واجبات هست.  خوشبختانه انقلابیون سنی مذهب با سلام و صلوات وارد حرم حضرت زینب شده اند و احترام گذاشته اند.    تا کنون خوشبختانه تعرض خاصی علیه علویان این کشور رخ نداده. امیدوارم آنان که نمی خواهند سوریه روی آرامش را ببیند  نتوانند با خرابکاری بین مذاهب و اقوام  سوریه  اختلاف بیاندازد و همدلی شان را از بین ببرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یکی از تفاوت های ما و ایتالیایی ها

+0 به یه ن

گفته می شه ما و ایتالیایی ها خیلی اشتراکات فرهنگی داریم. بیراه هم نیست. مشابهت های ما با ایتالیایی ها قطعا خیلی بیشتر از تشابهمان با ژاپنی ها یا فنلاندی هاست. اما تفاوت ها هم بین فرهنگ ایتالیایی و ایرانی  کم نیست. من ندیدم در جایی کسی به این تفاوت ها اشاره کنه. گویی چنان از کشف تشابه ها هیجان زده می شویم که تفاوت ها را نمی بینیم.

فکر کنم بد نباشد یک سری نوشته منتشر کنم که از تفاوت ها بگم.

در برخی از این تفاوت به نظر من ما ایرانی ها ازایتالیایی ها بهتر هستیم. درسته که مد شده و هی توی سرخودمان می زنیم ولی باور کنید نقاط قوت بسیاری هم داریم که بدیهی فرض می کنیم. وقتی با ایتالیایی هایی که گمان می کنیم عین خودمان هستند مقایسه می نمایم تازه می فهمیم که چنین حسنی داشتیم.

در خیلی از موارد هم از ایتالیایی ها- این آغازگران رنسانس- عقب تریم. حال که در آستانه یک رنسانس ایرانی هستیم بد نیست در این موارد بنویسیم و تحلیل کنیم.

یک سری نوشته دراین باره سرفرصت منتشر خواهم نمود. اما فعلا یا توجه به حوادثی که در سوریه رخ می دهد عجالتا به یک مورد بسنده می کنم.

ایتالیایی ها  بناها و مجسمه های اعصار قبلی خود را در فراز و نشیب های تحولات سیاسی و جنگ ها حفظ می کنند.  فراز و نشیب هم از زمان باستان تا کنون کم نداشته اند. آنها هم مثل ما بارها توسط اقوام مهاجم غارت شده اند. بارها اختلافات فرقه ای و مذهبی در کشورشان رخ داده. چندین بار اشغال شده اند. در عصر مدرن انواع و اقسام ایدئولوژی های تند و تیز در آن جولان داده اند و باهم  تا آستانه جنگ داخلی پیش رفته اند. 

ایتالیایی های امروزین اغلب از موسولینی و فاشیسم بیزارند. در زمان موسولینی، بناهای باشکوه زیادی ساخته شده که برخی آشکارا نمادهای فاشیسم دارد. اما ایتالیایی ها در عین  بیزاری از آن ایدئولوژی بناها را به عنوان یادگار بخشی از تاریخ شان نگاه داشته اند.

این ویژگی ایتالیایی ها نه تنها ما خاورمیانه ای ها را متعجب می کند بلکه حتی مردم کشورهای سایر کشورهای اروپایی نظیر آلمان را شکفت زده می کند. 

این ویژگی به نظر من قوی ترین نقاط قوت فرهنگ ایتالیایی است.

یادم هست در بحثی یک هندی با افتخار در مورد بناهایی که مودی می سازد داد سخن می داد. دوست ایتالیایی گفت« ببین! موسولینی هم خیلی بنا ساخته. با انگشت هم اشاره کرد به ساختمان های عظیمی که در همان میدان از آن دوران به یادگار مانده است. با این همه او بدترین دولتمرد ایتالیایی تا کنون بوده است.»

برایم جای تاسف دارد که می بینم در فضای مجازی ایرانیان از دیدن آتش زدن مقبره حافظ اسد هلهله می کنند. آزادی زندانیان سیاسی از سیاهچاله های اسد جای شادی و هلهله دارد اما دیدن آتش سوزی در مقبره خیر!

صد تا مقبره حاکم ظالم فدای یک تار موی کودکانی که توسط حاکمان ظالم برای ماندن بر تخت قدرت کشته می شوند. اما با تخریب آن مقبره ها ظلم و دیکتاتوری پایان نمی یابد. می توان مقبره ها را نگاه داشت و تغییر کاربری داد . ایتالیایی های امروز با تخریب آثار دوران موسولینی به آزادی نرسیده اند. با  مهار تفکر فاشیسم و اموختن از گذشته، این آزادی را به دست آورده اند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مقبره ظالمان

+0 به یه ن

انقلابیون  مقبره حافظ اسد را آتش زدند. من با آتش زدن مخالفم. نگهش دارند و تغییر کاربری اش بدهند. بالاخره پول ملت صرف ساختش شده. آجر وبتن و تیر آهن و….. که گناهی ندارند. آتش که می زنند هوا را هم آلوده می کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

+0 به یه ن

همان طوری که چندین بار در ماه های اخیر نوشته ام شرایط ایران آبستن تغییرات و تحولات عمیق هست. اتفاقاتی که در چند روز اخیر در سوریه افتاد این تغییرات را تسریع خواهد کرد.

در میان مدت وضعیت سوریه آشوبناک خواهد بود. اما نتیجه تحولاتی که در ایران اتفاق خواهد افتاد در مجموع مثبت خواهد و وضع ایران بهبود خواهد یافت. منظورم از بهبود این هست که ساختار مالی ای جایگزین خواهد شد که کمتر فساد خیز هست، آزادی های فردی و اجتماعی بیشتر خواهد شد، اقلیت های دینی و قومی  و زبانی وجنسی  منزلت بیشتری خواهند یافت، حقوق بشر به طور عام و حقوق زن به طور خاص بیشتر به رسمیت شناخته خواهد شد، اداره کشور به خصص در زمینه اقتصادی و نیز زمینه محیط زیست و همچنین قوه قضاییه اندکی علمی تر و معقول تر خواهد گشت، آموزه های ایدئولوژیک کمتر بر گلوی آموزش در مدارس فشار خواهد آورد، از سیاست خارجی مان هم تنش زدایی خواهد شد.

این تحولات دیر یا زود در ایران اتفاق خواهند افتاد.  ملت ایران به زودی این تحولات را به وجود خواهند آورد. اتفاقات سوریه -مستقل از این که کدام گروه سرکار بیایند و از اسد بهتر باشند یا بدتر- تحولات قریب الوقوع ایران را  تسریع خواهد کرد.

بعد که اوضاع ایران بهتر شد کل منطقه به آرامش بیشتری خواهد رسید. سوریه و افغانستان هم خیر آن را خواهند دید.

امیدوارم تا آن موقع کمتر در سوریه کشت و کشتار شود و کمتر اموال  عمومی این ملت زجر کشیده آسیب ببیند.

چرا این آرزو را برای سوریه می کنم وبرای ایران نمی کنم؟ برای این که در سوریه دستم به هیچ جا بند نیست و جز آرزو برایش هیچ نمی توانم بکنم. اما  در ایران در حد دور و بر خودم می توانم تاثیر گذار باشم و سعی نمایم که در تحولات آسیب کمینه شود. حتی همین نوشته هایی هم که در مورد بارسلون منتشر می کنم تاحدودی با همین هدف هست.

تحولات بسیار سریع خواهند بود. الان وقت آن هست که آگاهی عمومی را چنان بالا ببریم که در تحولات بسیار سریع داشته های ارزشمندمان را از دست ندهیم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

طاق های ایرانی و رومی و عدم دقت در مرمت

+0 به یه ن

در این ویدئو -دقیقه ۴ تا ۹- فرق طاق های یونانی و رومی نشان داده شده است.

طاق رومی بسی مستحکم تر از طاق یونانی است. برای همین هست که طاق های یونانی هزارسال است که فروریخته اند اما طاق های رومی باقی مانده اند. دقت کنید که طاق رومی گرد هست. طاق های ما نوک تیز هستند. بالای آنها شبیه هشت هستند. این نوع طاق حتی مقاوم تر از سبک رومی است.

در خیلی از «نما رومی» های تهران دیده ام که به اشتباه طاق تزئینی  را به جای گرد طراحی کردن، تیز طراحی کرده اند. این دیگه نما رومی نمی شه. آش شلم شوربا می شه. 

از ان بدتر این که گاه  که بناهای تاریخی ما را که تعمیر می کنند طاق رومی می زنند!!

مثلا روی تلخه رود (آجی چای) و در مسیر فرودگاه تبریز پلی تاریخی است که قدمت آن به قبل از صفویه می رسد. دو چشمه از پل خراب شده بود و به اصطلاح ان را مرمت کردند. اما چه مرمت کردنی!؟ برداشته اند طاق گرد رومی زده اند. حتی  شعور ان را نداشته اند که چشمه های سالم آن پل را بنگرند و شبیه همان بازسازی کنند. 

به علت عدم تخصیص بودجه، بیشتر اثار تاریخی آذربایجانٍ ایران مرمت و نگهداری  نمی شوند و در معرض تخریبند. در این مورد هم خرج کردند این طوری گند زدند. 

اگر آگاهی عمومی  بالا برود، کمتر شاهد چنین تخریب   هایی خواهیم بود.

------

به دنبال نوشته ام در مورد عدم رسیدگی به آثار تاریخی آذربایجان و مرمت غیر اصولی پل منجم بر آجی چای، یکی از دوستان در فیس بوک نوشت: « امحا آثار باستانی سرزمین ترکان در ایران و کوچک نمایی یا کتمان واقعیتها دلایل فاشیستی هم دارد .

»

جواب من چنین است: « 

 اون هم هست ولی بی تفاوتی عمومی مردم و مسئولان محلی نقش خیلی مهم تری دارد. این که دانشگاه تبریز دانشکده معماری نداشته است در این ناآگاهی عمومی مردم آذربایجان تاثیر بیشتری داشته تا سیاست های دولت مرکزی. از وقتی که دانشگاه آزاد در تبریز رشته معماری آغاز کرده یک مقدار آگاهی عمومی مردم آذربایجان در مورد مسایل معماری بیشتر شده. معماری و رشته های هنری رشته هایی هستند که با محافظه کاری فرهنگی نمی خوانند. استادان و دانشجویان این رشته ها معمولا ابتکارعمل هایی در پوشش و روابط می زنند که با سنت های محافظه کارانه سازگار نیستند. برای همین همه شهرها اجازه نمی دهند که دانشکده های هنر و یا معماری داشته باشند. بعد از دانشگاه تهران و ( و به اعتباری دانشگاه خواجه نصیر)، دانشگاه تبریز و دانشگاه فردوسی مشهد قدیمی ترین دانشگاه های  مدرن کشور هستند که تقریبا همزمان تاسیس شده اند. اما هیچکدام دانشکده معماری ندارند. فرهنگ محافظه کاری این دو شهر اجازه نداده که  دانشکده معماری داشته باشند. آثار هنری و معماری هردوی این شهرها تاوان نداشتن دانشکده معماری را داده اند و می دهند. باز در خراسان، دانشگاه نیشابور دانشکده معماری برجسته ای دارد. اما تاجایی که من اطلاع دارم مراغه هم از دانشکده معماری محروم هست. باز خدا برکت بدهد به دانشگاه آزاد ودانشگاه غیرانتفاعی!


------------


حیفه اگر نگم چرا طاق    قوسی مقاومتره. سنگ در درون خودش ترک های ریزی داره که  اگر کشیده بشه می تونه از محل آن بشکنه.   اما  اگر  فشار به آن وارد بشه ترک ها به هم فشرده تر هم می شوند. درنتیجه سنگ نسبت به کشیده شدن  مقاومت کمی داره ولی نسبت به فشرده شدن خیلی مقاومه. وقتی طاق قوسی داریم  به همه سنگ ها فشار می آید. در شکل طاق ایرانی فشار بیشتر هم هست و درنتیجه مقاوم تره. اما در شکل یونانی  وسط سنگ ها از دو طرف کشیده می شه و درنتیجه  زودتر فرو می ریزه.


------------

دو نکته در مورد دوسه پست اخیرم اضافه کنم:


اول این که شکل انحنای بهینه طاق از نظر مقاومت، به اندازه دهنه و.... بستگی دارد. 

دوم: بذارید تبیین کنم که چه طور وجود دانشکده معماری در یک شهر می تواند به بالا رفتن دانش عمومی مردم شهر در مسایل معماری و نیز بالاتر رفتن سطح سلیقه آنها کمک کند.

دانشجویان معماری پروژه هایی  انجام می دهند  که برای اجرای آنها، باید در سطح شهر راه بیافتند و از آثار معماری درخور توجه طرح بزنند یا عکس بگیرند. تیپ این دانشجوها طوری است که توجه جلب می کند. از سوی دیگر هرچند دانشجویان معماری در محیطی قرار می گیرند که می آموزند از نظر تیپ و استیل باید خاص باشند اما از سوی دیگر از زمان مهندس سیحون و....آموزش داده می شوند که مردمی و خاکی باشند. بامزه اینجاست که همین خاکی بودنشان هم استیل و سبک خاص و توجه برانگیز دارد! شاید بتوان تنها بخش از قشر روشنفکری ایران هستند که مردمدار هستند و با رفتارشان مردم کوچه بازار را پس نمی زنند.

وقتی اینان با این ویژگی ها راه می افتند و در کوچه پس کوچه سنتی شهر از فلان بنای قدیمی طرح می زنند برخی از اهالی محله (اغلب مسن ها) می آیند سرک می کشند. پیرمردها و پیرزن های سنتی این محلات قدیمی بر دو دسته اند. یک دسته شان بدعنق و بداخلاق هستند و از هر غریبه ای بدشان می آیند و به طریق اولی، سایه  دانشجویان معماری را با این تیپ خاص شان  با تیر می زنند. دسته دوم خوش مشرب می شوند و زود رفیق می شوند. دسته دوم اغلب هم کنجکاو هستند و هم قصه گوی خوبی هستند.می آیند تا سر از کار این دانشجویان معماری  در بیاورند. آنها را به چای دعوت می کنندو گرم می گیرند. بعد ماه ها و سالها با آب و تاب به همه  تعریف می کنند که بناهای محله آنها آن قدر خاص و باارزش هستند که دانشجویان معماری می آیند و درباره شان تحقیق می کنند و...... چند نکته هم از آن دانشجویان معماری در مورد بناها یاد می گیرند و به بقیه بازگو می کنند. جوان تر های محله هم با این قصه ها شاید به موضوع کنجکاو شوند و بروند مطالعه ای کنند.

این طوری می شود که اهالی شهر کم کم در مورد داشته های معماری خود آگاه تر می شوند و در مورد تخریب آنها یا مرمت غیر اصولی آنها حساسیت نشان می دهند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کی بیشتر گاز هدر می ده؟

+0 به یه ن

انگار باز می خواهند گاز و بنزین و.... را گران کنند. برای این که صدای مردم درنیاد  بحث های انحرافی پیش می کشند. صحبت ها ی انحرافی معقول نما که اقشار مختلف جامعه را به جان هم بیاندازد. پزشکیان گفته: « ‏در منطقه ۱ و ۲ تهران به اندازه بقیه مناطق گاز مصرف می‌شود. استخر روباز گذاشتند که گرمایش آن در زمستان گاز زیادی مصرف می‌کند، خب چرا؟ نباید این روند را ادامه بدهیم.

«

ظاهرا هم خیلی حرف حسابی هست. من در منطقه ۱ زندگی می کنم اما استخر روباز که گرمایش با گاز شهری داره تا به حال در این منطقه ندیدم. اتفاقا هرچه استخر از این جنس در ایران دیدم یا شنیدم در  منطقه کردان وهشتگرد و..... هست. لابد لواسان هم از این استخرها دارد. اما در منطقه یک اغلب آپارتمان های چند طبقه هستند. عایق سازی ساختمان ها هم بهتر از مناطق دیگر هست. به علاوه هدر رفت گرما از واحد ها همدیگر را گرم می کند. چه طور ممکن هست این منطقه بیشتر از مناطق دیگر گاز هدر بدهد!؟


 ساختمان ویلایی به ان صورت درمنطقه ۱ نمانده که بخواهد استخر روباز فلان و بهمان هم داشته باشد. شما در همین منطقه این روزها ماشین های مدل بالا را می بینی که به اندازه ماشین های مدل پایین پایین شهری کثیف هستند. یعنی در همین منطقه هم دیگه مردم حال ندارند که ماشینشان را کارواش ببرند چه برسد که آن قدر آلاف اولوف داشته باشند که دراین منطقه استخر روباز بزنند. اگر باشد مربوط به چند آقازاده هست که در همین منطقه یک هم در اقلیت مطلق مطلق مطلق مطلق هستند. یعنی چند نفر در این کشور هستند که بتوانند در منطقه یک خانه ای به آن بزرگی داشته باشند که استخر روباز داشته باشد؟ غیر از چند اقازاده محدود که ته و تویش را بگردی می بینی جرایم خیلی خیلی بزرگ تری از اسراف در مصرف گاز دارند؟!


این قبیل  صحبت های انحرافی را دولتمردان به کار می برند تا مردم را به جان هم بیاندازند و بعد فلان کالای اساسی را گران کنند و شیره مردم را بکشند.

 چنین جمله ای  به شدت پتانسیل آن را دارد که مردم مناطق دیگر تهران  و شهرستان ها را علیه مردم یکی دو منطقه از تهران تحریک کند. سر این موضوع هوچی گری می کنند و کسی نمی پرسد تو که نگران چند استخر روباز هستی پس چرا نگران مشعل سوزی در میادین گازی یا هدررفت گاز در پالایشگاه ها نیستی؟  می دانی با این حجم از گاز که می سوزد و به هدر می رود و مردم منطقه را بیمار می کند چند استخر روباز را می توان گرم کرد؟! مگه رییس جمهور کشور نیستی؟ مگه چندین و چند دوره قبل از ان نماینده مجلس نبودی؟ جلوی دو تا از این اختلاس ها را بگیر و به جایش تکنولوژی استخراج و پالایش را به روز کن.  

مشعل سوزی در آن مناطق سلامت کودکان و سالمندان را به خطر می اندازد. ظاهرا نگرانی رییس جمهوری سرطان گرفتن مردم منطقه ای که در آن پالایشگاه یا میادین گازی وجود دارد نیست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از مافیای نسل اندر نسل ایتالیایی و یهودی تا مافیای کلنگی ایرانی

+0 به یه ن

با این شرایط تورم و نیز سیاست های اجتماعی حکمرانی، وضعیت فعلی نمی تواند پایدار بماند. دیر یا زود مردم ایران تحولات بزرگی را شکل  خواهند داد. کی ؟ چگونه؟ هیچ نمی دانم. فقط می بینم که وضعیت فعلی ناپایدار است. سئوال این هست که بعدش چه می شود؟ جواب این را می دانم. بسته به این دارد که همین حالا چه قدر تشکلات مردمی   گوناگون فعال و پوینده و با انگیزه و به-روز باشند. هرچه تشکلات مردمی زنده تر و فعال تر و واقع بین تر باشند بهتر می توانند جمع و جورش کنند و از دل آشوب، نظمی نوین و پایدار بیرون دهند.

در دهه های اخیر تشکلات مردمی متعددی شکل گرفته اند. اندکی از آنها مانند بنیاد کودک روز به روز رشد کرده اند و از تجارب آموخته اند و به بالندگی رسیده اندو اکنون در اوج فعالیت و تاثیرگذاری هستند. برای همین هست که من ۱۵ سال هست که  از این بنیاد حمایت می کنم و بقیه را نیز تشویق به این کار می نمایم.

اینجا هم از فرصت استفاده کرده و از شما می خواهم همیار بنیاد کودک باشید.. بنیاد کودک بسیاری از ارزش های ما را در دل دارد و در عرصه عمل در سطح وسیع کشوری به کار می بندد. سایت بنیاد کودک:

https://childf.com/

اما اغلب تشکلات مردمی در ایران به فترت دچار شده اند. زمانی جریان هایی  با شور وشوق مردمی در هیئت های اجرایی و مدیریتی آنها وارد شدند ولی به تدریج، این جریان ها تبدیل به مرداب شدند. انواع و اقسام تشکل های صنفی  در کشورما به این آسیب دچار شده اند تا جایی که اعضای این صنف رغبت نمی کنند که حتی اسم تشکل خود را ببرند. وقتی اسمش می آید بینی خود را به نشانه تعفن بالا می کشند و می گویند «کلاهم هم اونجا بیافته نمی رم بردارم! سراپا مافیاست.» 

نکته ایناست 

که مافیا هم درکشور ما مانند بسیاری چیزهای دیگر زود «کلنگی» می شود. مافیای ایتالیایی یا یهودی نیست که مانند ساختمان ها یا سنت های  دیرپایشان نسل اندر نسل بتواند ادامه یابد.

 مافیاهای تشکل های ایرانی   به حالت کلنگی رسیده اند. در فرهنگ هزار ساله «تیول داری ایران ما» وقت آن رسیده که این تشکلات از تیول آنها بیرون آید و به تیول نسلی جدید داده شود.

الان وقت آن هست که جریان های جدید  مردمی با فکرها و ایده ها و ارزش های جدید شکل  گیرند و یواش یواش این تشکلات را به تیول خود در آورند. اگر چنین کنند فردا که آشوب سر می رسد با ایده های نو مشکلات را رفع می کنند. فسیل های فعلی چنین توانی نخواهند داشت. در این باره باید بیشترفکر کنیم و بنویسیم و تبادل نظر نماییم.

فقط یادتان باشه، یک شخص نمی تواند به تنهایی جلوی مافیا بایستد. اگر تنهایی برای انتخابات صنفی کاندید بشوید هیچ شانسی ندارید. حتی اگر رای هم بیاورید باید در آنجا در زمین بازی همان مافیا بازی کنید. وگرنه پر وبالتان را می شکنند. همان پیر و فرتوت ها هم باز اون قدر قدرت دارند که بال و پر هر شخصی را بشکنند. اما اگر تیمی تشکیل دهید وبر سر یک سری ارزش ها و نیز یک سری برنامه ها به توافق برسید به راحتی می توانید آن مافیای فرتوت و کلنگی را از صحنه بیرون کنید و فضا را برای پیاده ساختن برنامه های خود مهیا سازید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پادکست ها و مصاحبه های تاثیر گذار

+0 به یه ن

در تحلیل های جامعه شناسان حرفه ای یا آماتور، اشارات بسیاری به پدیده هایی مثل تتلو و دنبال کنندگان میلیونی آنها در فضای مجازی می شه. به نظر من حتی بیش از اهمیت موضوع به آن پرداخته می شه. اکثریت آن دنبال کننده های میلیونی تتلو را جدی نمی گیرند که  بخواهند او را الگو قراردهند یا چیزی از او بیاموزند. بلکه به دلایل مختلف  دیگر او و امثال او را دنبال می کنند. اغلب می خواهند ببینند یک آدم می تونه چه قدر آنرمال بشه. اکثریت اتفاقا او را دنبال می کنند که فحشش بدهند و خود را خالی کنند. در جریان انتخابات هم دیدیم که طرفداری او و امثال او از کاندیداها فرق زیادی به حال کاندیداها نمی کنه. بنابراین به نظرم جامعه شناسان با  تمرکز بر تحلیل چنین پدیده هایی دارند بیخودی وقت خود را تلف می کنند. این درحالی است که اتفاقات مهم و تاثیرگذاری  در جامعه و فضای مجازی داره می افته ولی کمتر کسی به آنها توجه می کنه.

یک سری پادکست ها و برنامه ها در یوتیوب هستند که بیننده یا شنونده هایی از مرتبه ۲۰-۳۰ هزار نفر دارند. ۲۰-۳۰ هزار نفر خیلی کمتر از میلیون نفر هست اما کیفیت بینندگی و شنوندگی مهم تر هست. مثلا پادکست های آقای علی بندری را در نظر بگیرید. یا مورخ پادکست.  منٍ نوعی وقتی آنها را می شنوم به جهت فحش دادن و مسخره کردن نیست. می شنوم که چیزی از آنها یاد بگیرم. زبان ساده ای دارند که به هنگام سبزی پاک کردن و پشت ترافیک موندن و  فرم پر کردن هم می توانم گوش کنم! در نتیجه بیشتر وقت های هدررفته ام را می گیرند. اما من نوعی از آنها تاثیر می پذیرم. 

ای کاش جامعه شناسان به جای پرداختن بیش از حد به تتلو و امثال او به تاثیرگذاری این قبیل پادکست ها بپردازند. اینها خیلی افق های مردم را باز می کنند. درسته که ۲۰-۳۰ هزار نفر خیلی کمتر از جمعیت ایران هست اما مگر خواننده های نوشته های علی شریعتی یا حاضران در سخنرانی های او  در حسینیه ارشاد چه نفر بودند؟ کل دانشجوهای ایران در آستانه انقلاب فرهنگی ۱۸۰ هزار نفر بودند.  فکر نکنم در مجموع در آنها سال ها نوشته های شریعتی را ۵۰۰ هزار نفر بیشتر خوانده باشند. اما آن همه تاثیر گذاشت. برخی از پادکست های علی بندری هم ۱۰۰هزار یا ۲۰۰ هزار بیننده دارد.

البته دنیا عوض شده. من نوعی مثل جوان ۵۷ واله و شیدا و شیفته کسی نمی شوم. اگر خیلی کسی را قبول داشته باشم فوقش حرف هایش را به دقت می شنوم و تحلیل می کنم و بخشی از حرف هایش را می پذیرم.

به هر حال به نظرم این قبیل پادکست ها تاثیر بسزا در جامعه امروز ایران دارند.

خود این قبیل برنامه ها بر دو نوعند. برخی مانند پادکست های علی بندری یا مورخ پادکست بر اساس مطالعه چند مرجع به اضافه تحلیل های تیم تهیه کننده  هستند. برخی  هم بر اساس مشاهدات و تجارب خاص افراد هستند. در یوتیوب تعداد زیادی برنامه هست که درمورد تجارب  و مشاهدات ایرانیان مهاجر هست.  از زاویه دید جالبی به مسایل می نگرند. جامعه میزبان را تحلیل می کنند و اطلاعات واقعگرایانه به مخاطب ارائه می دهند که در واقع جواب سئوالات نپرسیده ایرانیان مقیم ایران هست. این قبیل برنامه ها در یوتیوب هم  حدود ۲۰-۳۰ هزار بازدید دارند. در این برنامه ها چالش های مهاجرت و ادغام در جامعه جدید و پیشرفت در آن  بازنمایی می شوند.

به عنوان مثال، مصاحبه خانمی به نام فیونا در برنامه «مخلصیم» را ببینید. برای افراد و خانواده هایی که مهاجرت می خواهند بکنند (مخصوصا به کانادا) آموزنده و تامل برانگیز هست. این مصاحبه، برای من که نمی خواهم مهاجرت بکنم و کسی را هم تشویق به این کار نمی نمایم هم جالب بود.  چرا؟چون با خودم گفتم چرا ما در ایران خودمان نخواهیم  جوان تر ها را تشویق کنیم که چنین بلندپروازی هایی داشته باشند. فعلا امکان چنین بلند پروازی ای در ایران برای خانم ها نیست. اما ۲۰ سال دیگر شاید باشد! چرا الان زنان جوان را تشویق نکنیم که در حد سقف شیشه ای (البته در ایران دیگه شیشه ای نیست حسابی از سیمان هست!) بلند پروازی کنند تا روزی که سقف بالا تر رود. در این باره بیشتر خواهم نوشت. اینجا نکته ام اینجاست که این قبیل مصاحبه ها تاثیر می گذارند. افق های ساکنان داخل ایران را هم وسیع تر می سازند.

تا سال ها تصویری که در داخل از ایرانیان مقیم خارج می گرفتند یا تصویر کلیشه ای بود که صدا وسیما می ساخت یا بدتر از آن تصویری بود که کمدی های کلیشه ای تر امثال شهره آغداشلو می ساختند: خانواده هایی ثروتمند و به ظاهر مدرن در خانه های مجلل لس آنجلس اما به شدت مردسالار که دختر و پسرهایشان را به زور مجبور به عروسی می کنند!

شاید در لس آنجلس از این قبیل خانواده های ایرانی یافت شود اما به هیچ وجه این تصویر را به کل ایرانیان مقیم خارج نمی توان تسری داد. یادم هست وقتی در استنفورد  (شمال کالیفرنیا) بودیم همین تصویر لس آنجلسی  از جمله سوژه های تمسخر وتحقیر ایرانیان بود. یعنی ایرانیان مقیم شمال کالیفرنیا هم آن را قبول نداشتند چه برسد به کل ایرانیان مقیم خارج. الان با این برنامه های جالب و متنوع و غیر کلیشه ای فرصتی برای مردم داخل ایران فراهم آمده که واقعیات را از دریچه ای دیگر ببینند. به علاوه مهاجرین هم از همدیگر تصویری ملموس تر می بینند و همدل تر می شوند. کلیشه های لس آنجلسی، ایرانیان مقیم خارج را هم از هم فراری می داد و دلزده می کرد.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]