دانشگاه آزاد

+0 به یه ن

دانشگاه آزاد

1) دانشگاه آزاد در چند دهه ی اخیر دانش آموزان با استعدادی را كه با "شیوه ی كنكوری درس خواندن" خیلی میانه نداشتند توانسته جذب كند. برخی از دانش آموختگان دانشگاه آزاد جزو بهترین تحصیلكردگان و كارشناسان و دانشپیشگان كشور هستند.

2) دانشگاه آزاد از خروج سرمایه ها از كشور جلوگیری كرده. درست است كه شهریه ی دانشگاه آزاد گاهی سرسام آور می شود اما اگر دانشگاه آزاد نبود همان خانواده ها فرزندان خود را برای ادامه ی تحصیل روانه ی خارج می كردند. هم هزینه بیشتر می شد و هم با خروج ارز از كشور به اقتصاد كشور ضربه می خورد.
3) شعبات دانشگاه آزاد در شهرهای كوچك و دور افتاده باعث رونق اقتصادی محل شده اند. اقتصاد خیلی از این شهرهای كوچك حول دانشگاه آزادش می چرخد. عده ای از مردم محل كارمند دانشگاه آزاد شده اند. به خاطر دانشگاه آزاد یكی دو تا رستوران و اغذیه فروشی باز شده. یكی دو تا آژانس تاكسی تلفنی باز شده. مردم خانه شان را اجاره می دهند.... این ها همه یعنی ایجاد اشتغال در شهرهای كوچك و رونق اقتصادی برای آنها. همان ارزی كه بدون دانشگاه آزاد از كشور خارج می شد باعث شده دستی به سروروی مناطق دور افتاده ی كشور كشیده شود.
3) حضور دانشگاه آزاد در این مناطق دور افتاده و رفت و آمد استادان و دانشجو ها تاثیر فرهنگی و اجتماعی غیر قابل باوری در مناطق دور افتاده كشور داشته. سطح فرهنگی این مناطق به طرز عجیبی به علت دانشگاه آزاد بالا تر رفته است. دانشگاه آزاد به دنبال خود پای اینترنت را هم به مناطق دور افتاده كشانده كه تاثیر فرهنگی آن می تواند در آینده ای نزدیك قابل مشاهده شود. دانشگاه آزاد باعث شده افق دید در این مناطق وسیع تر شود.
5) وقتی می خواهم اطلاعی علمی در مورد گوشه و كنار كشور داشته باشم تا مبنای تحلیل هایم باشد به اینترنت مراجعه می كنم. در اكثر موارد می بینم پژوهش مورد نظر توسط دانشجویان دانشگاه آزاد انجام گرفته است. شاید به علت سفر دانشجویان دانشگاه آزاد از شهرهای بزرگ به شهر های كوچك باشد كه آنها بیش از افراد مانند ما با مسایل گوشه و كنار كشور آشنا هستندو موضوع پروژه شان را موضوعی مرتبط با نیازهای مردم روستاها انتخاب می كنند. چنین پتانسیلی برای كشور سرمایه عظیمی برای توسعه ی پایدار است.
6) دانشگاه آزاد تهران مجهز به آزمایشگاه های نسبتا پیشرفته (پیشرفته در سطح ایران) است. حداقل در رشته ی فیزیك آزمایشگاه های دانشگاه آزاد در تهران جزو مجهز ترین آزمایشگاه های ایران است.
7) دانشگاه آزاد برای عده ی كثیری از فارغ التحصیلان دكتری اشتغال ایجاد كرده است. به این ترتیب دانشگاه آزاد جلوی فرار مغزها را می گیرد.

8) حضور دانشجویان دختر دانشگاه آزاد و همچنین خانم های استاد در شهرهای دور افتاده و همچنین رفت و آمد همسران استادان مرد در این مناطق نگاه سنتی مرد سالارانه را در این گونه مناطق چنان به چالش كشیده كه 25 سال پیش حتی قابل تصور نبود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بخشنامه در دانشگاه آزاد: تجسس ممنوع!

+0 به یه ن

به نقل از تابناك:


رئیس د‌انشگاه آزاد‌ اسلامی با استناد‌ به آیه 12 سوره حجرات و اصل 25 قانون اساسی با صد‌ور بخشنامه‌ای بر عد‌م تجسس د‌ر احوال شخصی د‌ر د‌انشگاه آزاد‌ اسلامی تاكید‌ كرد‌.

به نوشته فرهیختگان، حمید‌ میرزاد‌ه، رئیس د‌انشگاه آزاد‌ اسلامی طی بخشنامه‌ای به نمایند‌گان تام‌الاختیار ریاست د‌انشگاه د‌ر هیات امنای استان‌ها، د‌بیران هیات امنای استان‌ها، واحد‌ها و مراكز د‌انشگاهی و سازمان مد‌ارس سما با استناد‌ به آیه 12 سوره حجرات كه می‌فرماید‌؛ «ای كسانی كه ایمان آورد‌ه‌اید‌ از بسیاری پند‌ارها د‌ر حق یكد‌یگر اجتناب كنید‌ كه برخی ظن و پند‌ارها معصیت است و هرگز از حال د‌رونی یكد‌یگر تجسس نكنید‌ و غیبت یكد‌یگر را روا مد‌ارید‌» و همچنین اصل 25 قانون اساسی بر ممنوعیت هرگونه بازرسی یا ضبط و افشای مكالمات تلفنی، استراق سمع و هرگونه تجسس د‌ر امور شخصی د‌یگران د‌ر این د‌انشگاه تاكید‌ كرد‌.

رئیس د‌انشگاه آزاد‌ اسلامی د‌ر این بخشنامه بر برخورد‌ با آمرین و مرتكبین این اقد‌ام براساس قوانین جزایی و كیفری تاكید‌كرده و آورده‌است: با مرتكبین این اقد‌ام علاوه‌بر برخورد‌ قانونی براساس آیین‌نامه‌های انضباطی برخورد‌ خواهد‌ شد‌.»

میرزاد‌ه همچنین مسئولیت اجرای این بخشنامه را برعهد‌ه معاونان و مد‌یران مربوطه د‌ر سازمان مركزی و نمایند‌گان تام‌الاختیار ریاست د‌انشگاه، معاونان هماهنگی و روسای واحد‌ها و مراكز د‌انشگاهی و كلیه مد‌یران مربوطه واحد‌ها قرار د‌اد‌ه است.

پی نوشت مینجیق:
دم دانشگاه آزاد گرم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارتباط صنعت و دانشگاه از دیدگاه مینجیق

+0 به یه ن

در جلسه ای با حضور برخی از صاحبنظران كشور در مورد رسالت دانشگاه، یكی از سخنرانان هدف دانشگاه را خدمت به صنعت كشور برای رفع مشكلات صنعتی كشور خواند. این سخن به یكی از همكاران عزیز ما كه در جمع حضور داشت گران آمد. همكار ما بر آشفت و گفت كه: " دانشگاه محل تفكر و تربیت متفكر هست. دانشگاه هویتی مستقل دارد. زمانی چون وضع اقتصادی خراب بود برای تامین مخارج دانشگاه تصمیم به ارتباط با صنعت و در آمد زایی از آن طریق گرفته شد. اما این هدف اصلی دانشگاه نباید باشد. حداكثر وسیله ای برای تامین مخارج دانشگاه هست و بس."
(بااین كه در گیومه گذاشتم ولی نقل به مضمون هست. در واقع برداشتم خودم هست از سخنان ایشان.)

اما نظر خودم در این باره: كاملا موافقم كه وظیفه دانشگاه پرورش تفكر  هست. شان دانشگاه را به خادم صنعت فروكاستن جفاست به این نهاد. البته دانشگاه در خلا و ایزوله از بقیه ی جامعه نمی تواند بقا داشته باشد. دانشگاه با صنعت هم چون بقیه ی بخش های جامعه ناگزیر هست كه تعامل كند. اما نباید وامدار هویتی آن باشد. شاید ناگزیر شود به لحاظ اقتصاد به آن وابسته شود اما هویت مستقل خود را باید پاس بدارد. جامعه ای كه دانشگاهش هویتی والاتر از خدمت به صنعت برای خود نبیند شاید در كوتاه مدت پیشرفت های سریعی داشته باشد اما در دراز مدت "كم می آورد."  این نظرشخصی من هست.


در پست قبلی نظر و نگاه عطیه كارشناس اقتصادی وبلاگ مینجیق را در مورد "ارتباط صنعت و دانشگاه" می خوانید. جمله ی آخر عطیه را دوباره اینجا نقل می كنم:
"اما در مورد ارتباط صنعت با دانشگاه تا زمانی كه ما یادمان نیاید كه ما در چه درجه و مرحله ای از رشد اقتصادی هستیم، معمولا حرف‌هایمان شعارگونه خواهد بود."

در تایید حرف عطیه و در ادامه آن به بیان  مشاهده شخصی ام می پردازم و نگرانی و دغدغه ای را مطرح می سازم. چندی پیش دولتمردان  به صرافت افتادند كه یكی از شاخه های پژوهشی فیزیك آینده ی خوبی در صنعت خواهد داشت. تصمیم گرفتند بر روی آن سرمایه گذاری كنند. به نظر این اقدام و تصمیم شان خیلی هوشمندانه و عاقلانه و آینده نگرانه و عالمانه و مدرن می آید. بسیار عالی! اما نتیجه چی شد؟! سرمایه ها هدر رفت! چند نفر از همكارانمان را می شناسم كه به كار پژوهشی خودشان كه ربطی به آن مقوله نداشت پسوندی بی مسمی چسباندند كه كارخود را به آن مقوله بچسبانند و  از بودجه چیزی نصیبشان شود. با این كه شاخه پژوهشی شان فرسنگ ها با موضوع مورد نظر فاصله داشت با آن پسوند كارشان را در آن شاخه جا زدند و بودجه های كلان دریافت كردند. حالا این همكاران ما این بودجه را صرف كار پژوهشی كردند. هدفشان هم در كنار گرفتن بودجه نشان دادن ناكارآمدی سیستم در  داوری پروژه ها و تخصیص بودجه ها بود. می خواستند نشان دهند چه قدر آنها كه برای تخصیص بودجه ها به داوری پروژه ها می پردازند و به زعم خود بودجه تخصیص می دهند كه این شاخه را رشد دهند
ناآگاهند!
 با این حساب می توانید تصور كنید كه چه بودجه هایی توسط آدم های ناشایست و كلاهبردار  به اسم پروژه های كاربردی "هپلی هپو" می شود!! این موضوع اختصاص به ایران ندارد. مشابه دقیق این اتفاق همزمان در تركیه, مالزی و سنگاپور اتفاق افتاده.
خلاصه می خواهم بگویم به این سادگی ها هم نیست. در كشورهایی مثل ایران و تركیه و مالزی كه بنیه علمی و پژوهشی شان ضعیف هست به این راحتی نمی شه شاخه پژوهشی راه انداخت. با همان بودجه در ایتالیامی شد  كارهای درخور توجهی كرد.

پس چی كار باید كرد؟! جواب من-به افرادی مثل خودم - اینه كه همین كاری را كه بلدیم درست انجام بدهیم. جوابم برای سیاست گذاران علمی كشور چیست؟ از من سئوال نكرده اند! اگر سئوال بكنند می گویم باید فرصت و اطلاعات بسیار بیشتری به همراه یك تیم متشكل از شاخه های مختلف داشته باشیم كه  بر اساس اطلاعات دقیق برنامه ریزی نماییم. جواب این سئوال خودش یك پروژه ی تمام عیار می طلبد. با این دیدگاه  "دنیای الكترونیك داره به آخر می رسه. دنیای آینده دنیا ی   "شلستونیك" هست پس پول بریزیم در این زمینه از دنیا عقب نمونیم" تنها به رشد بیشتر شارلاتانیزم علمی كمك كرده ایم و شارلاتان های علمی هم علاوه بر این كه پول ها را هپلی هپو می كنند آبروی نهاد دانشگاه را هم از بین می برند.
این كه" تركیه و سنگاپور دارند در این زمینه سرمایه گذاری می كنند پس ما هم سرمایه گذاری كنیم" راه منطقی برای سیاستگذاری علمی كشور نیست!  ابتدا باید ببینیم بنیه علمی لازم برای آموزش و داوری پروژه ها را داریم یا خیر. قبل از تخصیص بودجه باید این بنیه به وجود آید.


پی نوشت
: "شلستونیك" معنایی ندارد همین جوری پراندم. یك زمانی خیلی مد بود بگویند:"دنیای الكترونیك داره به آخر می رسه. دنیای آینده دنیا ی ....."

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارتباط صنعت و دانشگاه از دیدگاه عطیه

+0 به یه ن

مطلب زیر به قلم عطیه (كارشناس اقتصادی وبلاگ مینجیق) می باشد:

در مورد تعریف صنعت كمی اختلاف هست اما آن چیزی كه برسرش عموماً توافق دارند این است:
مجموعه ای از واحدهای تولیدی و شركت‌هایی كه در تولید، توزیع و مصرف یك محصول فعالیت می‌كنند و این محصولات معمولا جانشنین نزدیك به هم هستند یعنی محصولات به هم شبیه هستند. (البته این خیلی تعریف ولنگ و بازی هست چون خیلی فضا را رقابتی دیده و الان در دنیا صنایعی داریم كه عموماً انحصاری هستند مانند صنعت نفت)

خب من فكر می‌كنم ما اگر یك كم فكر كنیم كه صنعت نفت یك صنعت تقریباً انحصاری در دنیا هست شاید آن وقت اظهار نظرهایمان كمی فرق كند.
نكته دوم این است كه ما در كدام مرحله از رشد اقتصادی هستیم كه حرف از ارتباط صنعت با دانشگاه و .... می‌زنیم؟

یك بخشی از صنایع ما كه دارند با تكنولوژی‌های صد سال قبل (اغراقه ولی منظور قدیمی بودن هست) كار می‌كنند لزوما به مهندسین داخلی اصلا نیازی ندارند و كلا حرف هم را نمی‌فهمند. یك بخشی دیگر از صنایع كه مدرن‌تر و به روزتر هستند، تكنولوژی‌ها را وارد می‌كنند، این بخش از ضنایع هم معمولا همراه با واردات تكنولوژی ، برای یك مدتی نیروی كار ماهر خارجی هم وارد می‌كنند (یا قراردادهای آموزشی می‌بینند و ...) بعد از مدتی از نیروی كار داخلی كه این تكنولوژی برایش چیزی در حد سفینه فضایی است، بی نیاز می‌شود. تا نیروی كار داخلی به این تكنولوژی وارد بشود، دوباره صنعت اقدام به ورود ماشین آلات جدید می‌كند و ... و ...
یك بخشی از صنایع ما هم اصولا های تك هستند، مثلا مثل صنایع نفت و هوانوردی و .... باز هم مشخص است كه به مهندسین داخلی نیازمند نیستند و .... از طرفی یادمان می‌رود كه هر چقدر تكنولوژی پیشرفت می‌كند، نیاز به نیروی كار یدی و مهندسی كم‌تر خواهد بود.

یادم هست كه رییس سابق ایران خودرو، یك تحقیقی در مورد صنایع ایران (سنگین و سبك) كرده بود و اگر درست یادم بیاید تنها یك درصد صنایع ایران (كه فكر می‌كنم مثلا 20 تا شركت را شامل میشد) نیاز به مهندسین داخلی داشتند. (این را مطمئن نیستم می‌گردم منبعش را پیدا می كنم، لطفا اگر كسی دقیق می‌داند بگوید و بنده را له نفرمایید اگر آمارها دقیق نیست)

بنابراین وقتی داریم از صنعت حرف می‌زنیم بهتره بدانیم در مورد چی داریم حرف میز‌نیم. مثلا یك دوستی گفته در تبریز مهندس خودروساز و ... تربیت كنیم در صورتی كه منطقه آذربایجان اصولا مزیت توریستی و تا حدودی كشاورزی دارد. اصلن حضور صنعت خودروسازی در آن منطقه دارد آسیب‌های محیط زیستی و اقتصادی برای مردم ایجاد می‌كند بعد ما می‌گوییم چون آنجا صنعت فلان هست پس مهندس فلان تربیت كنیم.

فكر كنم دیگر لازم به توضیح نیست كه چرا رشته‌هایی مثل مهندسی معماری (و تا حدودی عمران) در ایران پیشرفته‌تر و محبوب‌تر هستند چون مستقیما با تولید تكنولوژی و استفاده از آن سر و كار ندارند.

اما در مورد صنعت نفت ایران، حوصله توضیح زیاد ندارم، فقط یك نكته این كه: ما در صنعت نفت در دنیا از نظر تكنولوژی رده سوم (و شاید با تخفیف رده دوم) یعنی تكنولوژی‌های وارداتی‌امان عموما قدیمی هستند و به همین دلیل است كه منابع گازی ایران در حال سوختن برسرچاه‌ها است و نمیتوانیم ظرفیت كامل چاه‌های نفت امان را خالی كنیم و حتی در میادین مشترك رقبایمان به راحتی منابع متعلق به ما را می‌دزند. در بخش دریایی صنعت نفت هم خیلی خیلی عقب مانده هستیم و در حقیقت می‌شود گفت میادین دریایی امان عموماً بلااستفاده هستند و بقیه هم در مقایسه با میادین زمینی تولید قابل توجهی ندارند.

صنعت نفت در دنیا تقریباً انحصاری است. حضور صنایع خارجی هم منوط به خیلی از قوانینی است كه نه مردم و نه دولت ما حاضر به پذیرش هستند. تمام شركت‌های نفتی دنیا وقتی در یك میدان نفتی-گازی حاضر می‌شوند، مالكیت و حق برداشت آن را از دولت مركزی خریداری می‌كنند. دولت ما و مردم ما هرگز چنین قانونی را برنمی‌تابند و خب شركت‌ها هم نمی‌آیند دیگر. در نهایت تكنولوژی‌های قدیمی‌ترشان را به قیمت‌های گزاف به ما اجاره می‌دهند. (مثلا سرچ كنید كه هر مته حفاری در حدود روزی 3 میلیون دلار هزینه اجاره‌اش هست و ... ) البته این نكته را هم بگویم كه صنعت نفت ایران در مقایسه با رقبای منطقه (به جز عربستان) تقریبا دارای مزیت هست، به دلیل وجود گاز در چاه‌های نفت، عمدتا هزینه استخراج هر بشكه نفت ایران خیلی كمتر از رقبایی مثل قطر و ... است اما متاسفانه هنوز نتوانستیم از این مزیت در جهان استفاده كنیم. (البته خب رقیب جدی‌ای مثل عربستان داریم كه با افزایش ناگهانی عرضه می‌تواند در جهان كنف‌امان كند). ضمن اینكه حتی شركت‌های اقماری‌ای هم كه حول صنعت نفت ایران تشكیل می‌شوند، تقریبا واردكننده تكنولوژی هستند و ...

در مورد كشوری مثل نروژ هم، دلیل پیشرفت و متفاوت بودن صنعت نفت كشورش به این دلیل است كه صنعت نفت مثل صنایع دیگر در این كشور رشد كرد و پولش وارد بودجه دولتی نشد و تقریبا در چرخه اقتصادی دولتی قرار نگرفت و ... و واضح است كه نتیجه را دارید می‌بینید دیگر. دوستانی كه علاقه دارند عبارت "مصیبت منابع" را در اینترنت سرچ كنند كلی مطالب مفید به دست می‌آورند. اخیرا هم یك كتاب خوب با همین عنوان در ایران به فارسی ترجمه شده است. (من فرصت خواندن یك بخش كوچكش را به انگلیسی داشتم اما توصیه میكنم بخوانید)

اما در مورد ارتباط صنعت با دانشگاه تا زمانی كه ما یادمان نیاید كه ما در چه درجه و مرحله ای از رشد اقتصادی هستیم، معمولا حرف‌هایمان شعارگونه خواهد بود

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هویت های مختلف دانشگاه ها

+0 به یه ن

در نوشته قبلی ام اشاره كردم كه دانشگاه های استنفورد و بركلی در شمال كالفرنیا هویت ساز بوده اند. جالبه مقایسه ای بین این دو دانشگاه بكنیم. بركلی یك دانشگاه دولتی است ولی استنفورد دانشگاهی خصوصی. هر دو به لحاظ علمی بسیار بالا هستند اما فرهنگ و هویتشان فرق دارد.  در استنفورد از دانشجویان كارشناسی شهریه های سنگین می گیرند. (نه از دانشجوی دكتری. دانشجوی دكتری حقوق دریافت می كند شهریه نمی پردازد) معروفه كه استنفورد مال بچه پولدارهاست. دوست چینی ام می گفت زمانی در چین استنفوردی بودن مترادف با آریستوكراسی قلمداد می شد و با ذهنیت مائوئیستی آن روزگار فحش تلقی می شد! دانشجویان بركلی از اقشار كم درآمد تر هستند. هویت شهرهای مجاور این دو هم به تبع این تفاوت اندكی فرق می كند. در استنفورد مرتب نمایشگاه و  ... ترتیب می دهند. خیلی از ایرانی ها ی ساكن آن منطقه استنفورد به خاطر مراكز خرید شیكش می شناسند!
در مقابل بركلی محلی است كه از آن جنبش های اجتماعی دانشجویی برخاسته. در دهه میلادی كه جنبش های دانشجویی چهره فرهنگ غربی را تغییر داد بركلی یكی از مراكز اصلی حركت های دانشجویی بود. جنبش های ضد جنگ ویتنام و... از بركلی برخاستند. البته در خیلی جاها هم راه به تندروی كشیده شد. به هر حال هر جنبشی تندرو و كند رو ومیانه رو دارد. هركدام هم كاركرد خودشان را دارند.
 این دو دانشگاه فاصله ای كمتر از صد كیلومتر دارند اما هویتی متفاوت دارند.
گاهی می بینیم برخی از همكاران ما كه یك دانشگاه خارجی بیشتر ندیده اند اصرار دارند كه دانشگاه های ایران هم باید همان هویت و همان فرهنگ  را داشته باشد. ناگفته پیداست كه انتظار آنها  عملی نخواهد شد. بعدش شاكی می شوند و دلخوری می كنند و غرولند می نمایند.
دور از واقع بینی است كه بخواهیم برای همه دانشگاه ها یك الگوی هویتی ببریم! هر كدام با توجه به شرایط نیازها امكانات مادی و انسانی و.... هویتی مستقل و شاخص می توانند داشته  باشند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشگاه ضامن هویت یك دیار

+0 به یه ن


همان طوری كه می بینید سری نوشته هایم در مورد استنفوردها را كه برای اولین حدود شش سال و نیم قبل منتشر ساخته بودم  دارم دوباره در اینجا انتشار می دهم. هدفم  از بازانتشار این نوشته ها تا حد زیادی ایجاد پیش زمینه برای ورود به  بحث "دانشگاه ضامن هویت یك دیار" هست. در قسمت های بعدی داستان استنفوردها خواهیم دید كه چگونه راه افتادن دانشگاهی مانند استنفورد و نیز بركلی به آن منطقه كه در زمان تاسیس آن دانشگاه ها دور از تمدن بود هویتی داد كه بعد ها مركز علم و هنر و جنبش های اجتماعی شد.

من قبلا نظر كلی ام را در مورد گفتمان هویت طلبی در این یادداشت خلاصه كرده ام. همان طوری كه قبلا گفته ام این حركت اجتماعی نظیر هر حركت دیگری می تواند سازنده بشود یا ویرانگر. تا اینجای كار كه خوشبختانه بیشتر سازنده بود. در مجموع نمره ی خوبی می گیرد. اما كاستی هایی هم دارد. به نظر من از جمله كاستی های اصلی آن كم توجهی به جایگاه دانشگاه و فرهنگ دانشگاهی در بحث های هویتی است. در این گفتمان آن قدر كه باید  به نقش دانشگاه اشاره نمی شود.
وجود یك دانشگاه پویا و سرزنده و در سطح بالا می تواند برای هر دیار خود هویت ساز باشد. از طرف دیگر دانشگاه می تواند پاسدار  هویت محلی باشد. به خصوص در شاخه هایی نظیر ادبیات تاریخ معماری هنر مرمت آثار باستانی و نظیر آن. در این موارد مفصل باید سرفرصت صحبت كنیم.  قبل از این كه وارد بحث جدی بشویم من مطالب قدیمی ام را كه به نظرم برای ورود به بحث زمینه سازی می كند باز منتشر می كنم تا منظورم روشن تر باشد. بحث دانشگاه  به عنوان عاملی هویت ساز و پاسدار هویت می تواند به كج فهمی هایی منجر شود. لازم می دانم كه چند نكته را صراحتا تاكید كنم تا خدای ناكرده سو تفاهی پیش نیاید.

1) منظور من از دانشگاه هویت ساز یا پاسدار هویت دانشگاهی به لحاظ قومی یا نژادی یك دست نیست! بارها گفته ام و بار دگر هم می گویم نژادپرستی را در محیط دانشگاهی جایی نیست. دانشگاهی باید بكوشد بهترین استعداد ها را كشف كند و شكوفا نماید صرف نظر از ملیت, قومیت، زبان، جنسیت, وضعیت مالی، گرایش سیاسی و یا عقاید آن دانشجو.
اگر دانشگاهی دانشجویان از اقوام و ملیت های گوناگون داشته باشد باید افتخار كند. چنین تنوعی از جمله فاكتورهایی هست كه در كشورهای پیشرفته در گزارش هایشان به عنوان تعریف از دستاوردها می آورند.
ببینید! ابدا نباید به دنبال یك دست سازی  قومی در محیط دانشگاهی رفت.
خوشبختانه این مسئله به راحتی مورد قبول قرار می گیرد. مگر تیم تیراختور بازیكن غیر بومی ندارد؟! خیلی هم راحت پذیرفته شده است. پذیرفته شده كه برای این كه این آیكون  ونماد هویتی پیشرفت كند و صدرنشین شود باید نسبت به این مسئله با دید باز برخورد شود. در مورد دانشگاه به طریق اولی چنین باید باشد.
2) منظورم از توجه به نقش هویتی دانشگاه این نیست كه شكایت كنیم كه چرا به طور مثال دانشگاه تبریز در فلان رنكینگ جزو 500 دانشگاه اول دنیا نیست و برای این كه آن را به زور در این رنكینگ جزو 500 اول بچپانیم بیاییم مثلا دو سه تا دانشگاه دیگر شهر را هم با آن ادغام كنیم كه بهمان شاخص آن صعود كند!  بااین تدابیر باسمه ای و جهان سومی نمی شه دانشگاهی داشت كه هویت ساز باشد. دغدغه  رنكینگ دانشگاه هم بیشتر مال ایران و تركیه و سنگاپور هست! من در كشورهایی كه در تولید علم سرآمد هستند اصلا ندیده ام كه این همه نگران جایگاهشان در رنكینگ باشند و به زور بخواهند فلان شاخص را بالا ببرند تا رنكینگ دانشگاهشان دو پله برود بالا!
نمی دانم چرا مسئولان سیاست سازی های علمی كشور ما هركاری سنگاپوری ها می كنند می خواهند تقلید كنند. حالا سنگاپور خودش چیه كه بخواهیم از آن تقلید كنیم؟!!! این «سنگاپوری بازی ها» را ول كنیم! ببینیم نیازمان چیست. ببینیم توانمندی ها و نقاط ضعف مان چیست متناسب با همان برای دانشگاه هایمان برنامه ریزی كنیم.
 در این باره هم باید مفصل صحبت كنیم چرا كه خودش ظرافت های بسیار دارد.

پی نوشت: با این كه سنگاپور به لحاظ رفاه و در آمد سرانه وضع مطلوبی دارد اما مردم خوش و خرمی ندارد. این ادعا را هم براساس مشاهدات شخصی می كنم و هم در موردش مقالات زیادی نوشته شده كه می توانیددر اینترنت بیابید. از بس كه این مردم با هم چشم و همچشمی دارند و تمام سعی شان بر این هست كه فلان رنكینگشان بالا برود و از بهمان ساختمان سازی از دیگر كشورهای آسیای جنوب شرقی عقب نمانند. یك همچین دیدگاهی زندگی را تلخ می كنه. ما ببینیم خودمان چی نیاز داریم همون را بخواهیم. چه در زندگی شخصی و چه در فرهنگ دانشگاهی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ساختمان دانشگاه و پژوهشگاه

+0 به یه ن

ساختمان دانشگاه و پژوهشگاه باید استانداردهایی داشته باشد. لازم است اتاق همایش و كلاس های درس به لحاظ آكوستیك, دید بر روی تخته و یا صفحه نمایش, تهویه و مواردی از این دست به حد استانداردی رسیده باشند. اگر این استانداردها را نداشته باشد صدای پچ پچه های حضار چنان می پیچد كه تمركز بر روی سخنرانی ها را دشوار می كند. بوی عرق و... شركت كننده ها فضا را خفه می كند و سردرد می آورد و تمركز را دشوار می كند. اگر هم به لحاظ دید شیب و چیدمان صندلی ها درست طراحی نشده باشد آن كسانی كه در ردیف دوم و سوم می نشینند محكوم می شوند كه در كل سخنرانی  پشت و سر مبارك  آنهایی را كه  ردیف-جلو نشسته اند تماشا كنند. وقتی فضای اتاق سمینار استانداردها را نداشته باشند هرچه قدر هم كه افراد جدی باشند بعد از مدتی "شل" می شوند.  فضای سمینار را به فضای لودگی كشیده می شود و همین فضا در دانشگاه یا پژوهشگاه غلبه می یابد.
با تبدیل حساب نشده یك انباری به یك اتاق سمینار اغلب این استانداردها رعایت نخواهد شد. این استانداردها اتفاقی به دست نمی آیند. طراحی هوشمندانه می خواهند.  فخری نیست كه یك دسته فیزیكدان در یك محیط كه اتاق سمینارش آكوستیك و دید نامناسب دارد گرد هم جمع آیند و به اسم سمینار تیكه های سیاسی بپرانند و بعد هم به خودشان تبریك بگویند كه چه قدر درویش مسلك و خاكی  و در عین حال آگاه به مسایل سیاسی روز هستند كه در چنین محیطی به كار علم می پردازند. اگر دروس پایه شان را درست بلد بودند  و كمی هم همت داشتند و كمی هم عقلشان را به كار می انداختند می توانستند با راه های ساده و تغییرات كوچك استانداردها ی فضا را بهبود بخشند.

تازه فقط كه اتاق سمینار نیست. وضعیت سرویس های بهداشتی هم مهم هست و نیاز به طراحی دقیق دارد. نباید وضعشان به گونه ای باشد كه  همیشه كثیف باشند و كاربران آن دچار بیماری های عفونی شوند. كسی كه سرویس بهداشتی نامناسب رضا می دهد جای تشویق ندارد! سرویس های بهداشتی نباید بوی تعفن بدهند و اتاق ها نباید بوی كهنگی و عرق زیر بغل و بوی جوراب بدهند. لازمه حیات و سرزندگی علمی یك مركز علمی آمد وشد سخنرانان از مراكز دیگر ایران و جهان هست. اگر فضا بوی تعفن بدهند آبرویمان جلوی مهمانان و ویزیتورها می رود. به علاوه اگر احیانا ویزیتوری داشته باشیم كه بوی اؤدوپافَم بدهد كسانی كه به بوی تعفن خو گرفته اند چون "دباغ در كوی عطاران" هوش و عقل از كف می دهند و ندیدبدید بازی ای جلوی او در می آورند كه از وضعیت متعفن سرویس های بهداشتی هم آبروبَرتر هست. باز از مولانا وام بگیرم: مهمان بیچاره در چنین فضایی "حس آهو در طویله خران" را خواهد داشت نه حس حضوردر یك مركز علمی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشگاه و طبیعت

+0 به یه ن

فردا 13 فروردین یا روز طبیعت هست. 13 به در محبوب ما!
به این مناسبت می خواهم در مورد "مسئولیت دانشگاه" در قبال حفاظت از محیط زیست بنویسم. شاید صد سال پیش دانشگاهیان چنین مسئولیتی حس نمی كردند اما این روزها با توجه به تخریب گسترده محیط زیست, دانشگاهیان-- به خصوص در كشورهای پیشرفته-- عموما  یكی از وظایف دانشگاه را مسئولیت در برابر طبیعت می دانند. اهمیت دادن به حفظ محیط زیست جزو اخلاقیات دانشگاهی شده است. اتفاق مباركی است!

در این میان می خواهم دو نكته بگویم. ببنید! حمایت از محیط زیست رفته رفته تبدیل به یك نوع ژست شده. هرچیزی هم كه تبدیل به ژست بشود از یك سری آفات رنج می برد. از جمله این كه ریاكاری و تظاهر بلای جانش می شود. هستند كسان و گروه ها و حكومت هایی كه به تخریب وسیع محیط زیست می پردازند (با سیاست گذاری های غلط كشاورزی منابع آب را هدر می دهند, با صنایع غیراستاندارد آب و هوا را آلوده می كنند جنگل ها را از میان می برند و به این ترتیب محیط سالم زندگی را برای انسان و دیگر ساكنان كره زمین   آلوده می سازند) اما از آن طرف با كلی بوق و كرنا و تبلیغات می آیند یك پیشی را ناز می كنند و به این ترتیب خود را طرفدار محیط زیست -بلكه قهرمان آن- معرفی می نمایند.

دوم این كه یك عده اسم ترس بی اساس از فنآوری و مدرنیته  را گذاشته اند طرفداری از محیط زیست. این عده برای جریان حفاظت از محیط زیست مخرب هستند. مثلا این نوشته را از همشهری و همكارجوان ما  ببینید. از قرار معلوم آن قدر از رفیق خارجی طرفدار محیط زیستش حرف غیر علمی شنیده كه به طرفداران محیط زیست بدبین شده!

اگر دانشگاه های ما بخواهند به سمت طرفداری از محیط زیست بروند باید به هوش باشند تا از این دو آفت در امان بمانند.



پی نوشت:

13 به در به همه شما خوش بگذره. از بنیاد كودك اس-ام-اس دریافت كردم كه" همیار  گرامی!در سیزده به در با طبیعت مهربان باشیم!" راستش یك كم به من بر خورد كه یعنی من نمی فهمم نباید آشغال بریزم و شاخه ها را بشكنم؟!
می دانم كه خواننده های مینجیق بافرهنگ تر از آن هستند كه این یادآوری های ابتدایی  به آنها لازم باشد. اما
چون همه سال یادآوری می كنم
ترحم بر ماهی قرمز بی دندان
ستمكاری بود بر دیگر آبزیان

ماهی هفت سین خود را در آبگیر ها و رودخانه های طبیعی رها نكنید چون ممكن هست نر و ماده ای همدیگر را پیدا كنند و سریع تكثیر گردند. بعدش آب و غذا برای آبزیان بومی باقی نمی ماند.  اكوسیستم آن ضربه می خورد. در كشورهای پیشرفته  رها كردن ماهی قرمز در آب رودخانه ها جریمه دارد. جریمه ی رها كردن ماهی در رودخانه تایمز خیلی بالاست. اگر درست یادم مانده باشد 300 پوند!
پی نوشت دوم:
هفت سین ایرانی اصیل ماهی ندارد. ماهی قرمز حدود 80 سال پیش از چین وارد شده.
(همیشه پای چینی ها در میان هست!)

نقاشی هفت سین معروف كمال الملك ماهی ندارد.
در باكو هم "بایرام سفره سی" دارند. اما ماهی ندارد.
من مخالف گذاشتن ماهی در سفره هفت سین هستم. طفلكی ماهی در تُنگ تَنگ.
حضور ماهی در استخرهای شهری پارك ها خوب هست. هم جایش تنگ نیست و هم تخم پشه ها ومگس هارا می خورد و محیط را سالم می كند.
نه در تنگ ماهی در هفت سین و نه در آبگیرهای طبیعی.
فقط در استخرها و حوض های دست ساز بشر در شهر و روستا

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشگاه و سیاست

+0 به یه ن

انتظار داشتم در ادامه این نوشته ی من در مورد فیلم دربند بحثی داغ در بگیرد. اما انگار دوستان اغلب در تعطیلات هستند.

نظر خودم را در این باره می نویسم. به نظر من  دانشگاه باید به یك معنا "سیاسی" باشد و به معنای دیگر كاملا از سیاست ورزی كناره گیرد. اجازه بدهید نظرم را بشكافم.

 

محیط دانشگاه -و به خصوص كلاس های درس- باید یه گونه ای باشند كه دانشجویان و استادان با هر گرایش سیاسی در آن احساس "در خانه بودن" بكنند. فكر نكنند كه چون نگرش سیاسی آنها با جریان غالب موجود در آن فضا زاویه دارد در آنجا در معرض تخطئه هستند. سمینار و كلاس درس ریاضی و فیزیك و شیمی و زیست شناسی و.... جای بحث سیاسی یا شوخی و طعنه و كنایه سیاسی نیست. استادی كه وقت گذاشته باشد و درسش را درست آماده كرده باشد از این قبیل لوس بازی ها نباید در بیاورد. باید بیاید و درسش را فارغ از مسایل سیاسی بدهد و برود.

از سوی دیگر فكر و نظر و پارادایم های سیاسی باید در محیط های آكادمیك تولید شوند و به جامعه تزریق گردند. دانشگاه محل تولید فكر و پرورش متفكر هست و مسایل سیاسی از این جهت مستثنی نباید باشد. این فعالیت به طور مستمر و آهسته و پیوسته باید شكل بگیرد.

من ازاین كه استادان یك هفته مانده به انتخابات در فضایی هیجان زده فوری به صرافت بیافتند كه بیانیه ی سیاسی با ادبیات ژورنالیستی --و با چاشنی جملاتی به زعم خودشان باب مزه دهن عوام الناس-  صادر كنند مخالفم. این نوع  ماجراجویی سیاسی ضربات محكمی بر پیكر نه چندان تنومند دانشگاه های ما می زند بی آن كه فایده ای داشته باشد.

در ضمن بیانیه ای كه عده ای دانشگاهی آن را تهیه و امضا می كنند نباید چنان سیاست زده شود كه بر ورطه عوامفریبی بیافتد! اگر بنا بر عوامفریبی باشد مطمئن باشید كه نهادهای دیگری در جامعه هستند كه در این فن بسیاربسیار توانمند تر از استادان دانشگاه هستند. استادان دانشگاه هرچه قدر هم باهوش و به زعم خود مردمشناس باشند به گرد پای آنها در عوامفریبی نمی رسند. گیریم كه در عوامفریبی توفیق یافتند! فایده آن چیست؟! دانشگاهی كه برای رسیدن به یك هدف سیاسی متوسل به عوامفریبی شود  هویت دانشگاهیش را در پای هدف سیاسی قربانی كرده و این یعنی فاجعه!

كاری كه دانشگاه باید بكند آن هست كه نحوه تفكر نقادانه ی علمی را آرام آرام به جامعه تزریق كنند تا جایی كه مردم كوچه و بازار شعار های پوپولیستی را به آسانی نپذیرند. در این میان نقش دانشكده های علوم انسانی برجسته تر هست. اما همان طوری كه در بخشی از صحبتم در اینجا اشاره كرده ام فارغ التحصیلان رشته ای مانند فیزیك هم نقش یگانه ی خود را در جامعه برای پرهیز از تفكر غیر علمی بازی می توانند بكنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشگاه كجاست؟

+0 به یه ن

متن زیر به قلم دكتر آرش هست كه در روزنامه ی شرق به چاپ رسیده است. خوشحال می شوم نظرات شما را در مورد این متن بخوانم.

روزنامه شرق ، شماره 1952 به تاریخ 24/11/92، صفحه 9 (علم)

لینك 1

لینك 2

دانشگاه یك كتابخانه بزرگ نیست
دانشگاه كجاست؟

نویسنده: فیروز آرش*

هرسال كه می گذرد، دانشگاه ها از اندرونه و دانشجوهای خوب و جست وجوگر تهی تر می شوند. آموزش كه زمانی جایگاه ارزشمندی در جامعه داشت، اینك به وظیفه ای بی روح و از سر ناگزیری فرو كاسته شده است. جوان هایی كه در چندسال گذشته بدون ارزیابی توانمندی شان به دانشگاه ها فرستاده شده اند تا در جایگاه «استادی» بایستند، هیچ ایده ای از جایگاهی كه به آنها پیشنهاد شده است ندارند. آنها تربیت شدگان مركزهایی هستند كه دانشگاهشان می نامیم، بی آنكه بدانیم دانشگاه چیست. پژوهش دانشگاهی هم از افت چشمگیری رنج می برد و كارش بیشتر در تولید مقاله هایی تعریف می شود كه بود و نبودشان چندان تاثیری بر افزایش دانش و ایجاد دگرگونی در جامعه ندارند. گفتن اینكه دانشگاه های ما دستاوردی ندارند، ادعای درشت و ناخوشایندی است. به پشتوانه كدام گواه و دست آویز می توان چنین گفت؟
    پرسش را باید از جای دیگری آغاز كرد. دانشگاه چیست، چگونه جایی است و سبب وجودی اش كدام است؟ ویژگی هایی كه برخی مكان ها را شایسته این نام می كند چیستند و كاركرد آن كدام است؟ با كدام سنجه باید دستاوردهای آن را ارزیابی كرد و سرانجام، توانمندی و پیروزمندی آن را به داوری نشست؟
    پرداختن به این همه، دشوار است. دانشی با ابعاد چندگانه لازم دارد و اندوخته من در همه این زمینه ها بسنده نیست. اما دوسوم عمر من در دانشگاه گذشته است، در پژوهشگاه های بزرگ بوده ام و در دانشگاه های مختلف در كشورهای متفاوت درس خوانده و تدریس كرده ام. از این رهگذر آموخته هایی دارم كه به پشتیبانی آنها گمان می كنم می توانم تصویری از دانشگاه نشان دهم.
    
    دانشگاه كجاست؟
     پاسخ این پرسش، بنا به شناخت افراد و نقشی كه به آن نسبت داده می شود، متفاوت است. می توان آنها را در دو دیدگاه از دانشگاه دسته بندی كرد.
    
    دیدگاه آموزشگاهی
    در این نگاه، دانشگاه مجموعه ای از ساختمان ها، ابزار و انسان هایی با عنوان استاد و دانشجو هستند. كار این مجموعه بازخوانی دانش و فناوری گردآوری شده از دیگران و آموختن آن به نوآمدگان است تا توانمندی های لازم را برای انجام كار معینی به دست آورند و روانه بازار كار و جامعه شوند. در این نگاه، دانشگاه ابزاری است كه دانش آموزهای باهوش و پركار دبیرستانی را از كم توان ها جدا می كند تا بازار كار بتواند آنها را آسان تر شناسایی كند. بنابراین، دانشگاه را جایی می بیند كه مهارت های كاری می آموزد، گذرگاهی است به دوران بلوغ جوانان. همگان باید این دوره آموزشگاهی را بگذرانند تا از عهده انجام برخی كارهای معین برآیند و برای بازار كار آمادگی پیدا كنند. شاید هم اندكی روابط اجتماعی می آموزند كه لازمه كاركردن در محیط كاری است.
    در این دیدگاه، دانشگاه تفاوتی با آموزشگاه ندارد، مكانی است كه جوان ها در آنجا دانش فنی و مهارت های عملی می آموزند. دانش فنی نوعی آموزه است كه برای فهمیدن حرفه خاصی به آن نیاز دارید. برای نمونه، باید آمار بدانید تا بتوانید عملكرد بازار سرمایه را بفهمید، یا باید زیست شناسی بدانید تا بفهمید كار یك پرستار چیست، ترمودینامیك را باید بیاموزید تا بنیاد های كاركردن ماشین های گرمایی، مانند بخاری، یخچال و شوفاژ را بفهمید. دانش فنی به كتاب آشپزی ماننده است، فرمولی است كه به شما می گوید به تقریب باید چه كاری انجام دهید. مجموعه ای از قاعده ها و رویكردهاست كه می توان در كلاس درس یا در یك سخنرانی آموخت و به خاطر سپرد. این نوع دانش در كتاب ها گردآوری شده است و فراگیری هم از كتاب آغاز می شود. آیا دانشگاه كتابخانه بزرگی است؟ افزون بر این، اینك آموزش های «برخط» و از راه دور وجود دارند كه دست كمی از كلاس های درس سنتی ندارند. گفتارهای كلاسی استادان برجسته دانشگاه های بنام در فضای مجازی در دسترس همگان است و در آینده بر گستردگی و كیفیت آنها افزوده خواهد شد. با رشد آموزش مجازی یا از راه دور، دانشگاه رسالت خود را به عنوان آموزشگاهی كه دانش گردآوری شده را منتقل می كند، از دست می دهد. با پیشرفت آموزش مجازی، چه دلیلی دارد كه دانشگاهی مانند هاروارد یا ام. ای. تی سالانه 50هزاردلار شهریه بگیرد و دانشگاه های دولتی دارایی های عمومی را برای سرپا نگه داشتن این آموزشگاه ها هزینه كنند؟ به بیان دیگر، عمر این نوع دانشگاه به سر آمده است. ایرادی كه می توان به این گفتار گرفت این است كه می توان از روی دستور آشپزی، غذای معینی را تهیه كرد، اما دستپختی نخواهد شد كه یك سرآشپز چیره دست فراهم می كند. اگر كار دانشگاه را به آموزش چیره دستی كاهش دهیم، باید انتظار داشته باشیم كه دانشگاه به دانشجو بگوید «فلان درس را در تابستان یا در زمان معینی «برخط» بیاموز و هرگاه آماده بودی به دانشگاه بیا، كار ما از اینجا آغاز می شود.» بنابراین، كار دانشگاه آموزش دانش فنی نخواهد بود، بلكه آموزش دانش «عملی» خواهد شد. دانش عملی درباره انجام كار معین نیست بلكه درباره چگونگی انجام آن است. در این نگاه، دانش «عملی» مانسته دانایی و تدبیری است كه سرآشپز دارد و نمی توان در كتاب آشپزی یافت. دانشی است كه نمی توان آن را تدریس كرد و به خاطر سپرد، بلكه باید آن را آموخت و جذبش كرد، به تعدادی قاعده كاهش پذیر نیست و تنها در عمل وجود دارد.
    این دیدگاه آموزش عالی را به ابزاری برای كارپردازی كاهش می دهد و بازتاب نارسایی های اقتصادی جهان و زمانی است كه مشخصه دوران ماست. با این نگاه، دانشگاه به چیزی كه هنرستان حرفه ای می نامیم كاهش پیدا می كند.
    روشن است كه بخشی از آموزش دانشگاهی، تربیت دانشجو برای حرفه ای در آینده است. موضوع های مختلف دانشگاهی و آزمون هایی كه به مدرك دانشگاهی می انجامند، مجال های شغلی با حقوق های بهتر فراهم می آورند. دانش و مدرك دانشگاهی در رشته ای معین در موفقیت شغلی آینده سودمند هستند. جامعه این را موفقیت می داند و بر این باور پافشاری می كند. اگر موفق بودن با پول داربودن و توان خرید بالاهم ارز باشد، مدرك دانشگاهی ممكن است چاره ساز باشد. اگر موفقیت با مقدار دانشی از اینگونه كه در یك رشته به دست می آید اندازه گیری شود، مدرك دانشگاهی می تواند سنجه موفقیت باشد، اما آموزش دانشگاهی فراتر از این است؛ فراتر از به خاطر سپردن نوشته های كتاب ها و قاعده ها و قانون هاست؛ فراتر از مدركی است كه قاب می گیریم و به دیوار آویزان می كنیم. همه ما هویتی فرای شغل خود داریم. پس اگر هدفِ آموزش دانشگاهی چیزی فراتر از اینهاست، آن چیست؟
    
    دیدگاه دانشگاهی
    دانش فنی و عملی و مهارت های شغلی هدف هایی هستند كه آموزش دانشگاهی هیچ گاه چشم خود را بر آن نبسته است. اما دستاورد مهم تجربه دانشگاهی بسیار فراتر از آن است. همان گونه كه گفتم، دانش در كتاب ها گردآوری شده و فراگیری از كتاب آغاز می شود اما دانشگاه كتابخانه بزرگ نیست. واقعیت ها و تجربه ها را می توان با خواندن كتاب دریافت، اما كتاب نمی تواند بگوید چگونه می توان اندیشید، چگونه باید منطقی بود، چرا و چگونه ایده های پذیرفته شده را به چالش فراخواند بنابراین، اندیشه نو آفرید و روش تازه زیستن را پی ریزی كرد. پرورش انسان اندیشمند، بافرهنگ و خلاق، با بلوغ اجتماعی و حتی شور زندگی داشتن، آموزش كنشگری اجتماعی- از هر نوع- مجموعه ای است كه شاید بتوان آن را «دانش زندگی و شهروندی» نامید، اینها چیزهایی است كه تجربه دانشگاهی اند. نقش دانشگاه، افزودن به این نوع دانش، به خاطر خود آن است، بدون اینكه نسبتی با شغل و حرفه داشته باشد: پرورش شهروندان اندیشمند و مهربان كه سرشار از انگیزه و مهارت برای بهزیستی و شكوفایی افراد و جامعه اند.
    دانشگاه مكانی برای آموزش همه جانبه است؛ جایی است كه به هر نوع پژوهش، دانش پژوهی، تدریس و یادگیری ارج می گذارد و مسیرش را هموار می كند. دانشگاه جایی است كه دانشجویان متنوع با پرسش های بسیار متفاوت، با فرهنگ، رفتار، زبان، آیین و پس زمینه های گوناگون را می پذیرد؛ آنان را در محیط فراگیری به هم پیوند می دهد و هركس از دیگری می آموزد.
    گونه گونی اعضای این باشگاه به نوعی توانمندی می انجامد كه نه تنها واقعیت های موجود را می تواند ببیند بلكه می تواند بگوید كه وضعیت چگونه باید باشد. این مكان یادگیری همه جانبه، هدف های زیادی را برآورده می كند: در آنجا اكتشاف روی می دهد، كاربردها شناسایی می شوند، آموزش می دهد، یادگیری را آسان و تشویق می كند، با مساله های روز درگیر می شود. مكانی است كه در آنجا فرهنگ انسانی تولید و از آن پاسداری می شود. با آمیزه ای از همه اینهاست كه دانشگاه موتور نوآوری و رشد اقتصادی و نهاد اصلی نگه دارنده جامعه آزاد، باز، برابر و مردم سالار می شود. دانشگاه مكانی است كه در آنجا یادگیری گرامی داشته می شود و یافته های نو و دانش، به خاطر خود آنها ارج گذاری می شود. دانشگاه به دور از سودمندی های مادی آن، مكانی برای آموختن درباره مردم، ایده ها و فرهنگ است؛ زیرا در نهایت آنچه معنی پیدا می كند، زحمت و تلاشی است كه می كشیم تا بفهمیم، در نظم دنیا اثر بگذاریم، به بافه زیبای فرهنگ انسانی بپردازیم و خودمان را به انسانی بالاتر فرارویانیم. دانشگاه جایی است كه از ما انسان می سازد و این روح دانشگاه است: شعله ای كه فراموش می كنیم از آن نام ببریم، اما سرچشمه همه انرژی و پویایی ماست.
    آموزش دانشگاهی زندگی ها را دگرگون می كند، ماندگاری پیامدهای آن فراتر از یك یا دو نسل است. مدیریت های دانشگاه و استادهای آن در برابر گذشتگان كه با تلاش خود، ما را به اینجا رسانده اند و در برابر آیندگان كه زندگی شان به كار، گزینه ها و داوری های ما وابسته است، مسوولند. رویكرد ما در اداره دانشگاه باید با آمیزه ای از علاقه مندی، انسانیت، دقت، احترام و فوریت همراه باشد. دوران ما دوران دگرگونی های شتاب دار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. مردم از دانشگاه انتظار عمل، پاسخ، راه حل، حمایت و رهنمود و بازخوانی شرایط را دارند. ما ناگزیر هستیم این وضعیت را تشخیص بدهیم، تلاش خود را دوچندان كنیم تا نیازمندی های جامعه خود را برآورده كنیم. احساس مسوولیت در برابر این پیشنهاد ها فراتر از نگرانی وضعیت فردی است و وجدان كاری جامعه دانشگاهی را به چالش وامی دارد تا به پرسشی بنیادی و فوری پاسخ بدهد: هدف دانشگاه چیست و چگونه باید دنبال بشود؟
    پیش از پرداختن به پرسش بالا، لازم است بگویم، امروز آموزش دانشگاهی بیش از هر زمان دیگر درگیر «نوآوری»، كار و رشد اقتصادی است. دانشگاه وظیفه دارد با انرژی و با فوریت به این نیازمندی پاسخ بدهد. این پاسخ اما باید با اندیشه همراه باشد. چگونه می توان جامعه نوآور ساخت؟ چه دانشی، چگونه افرادی و كدام شرایط اجتماعی برای نوآور و كارآفرین بودن لازم است؟ دانشگاه چه كاری را باید انجام دهد یا از انجام آن دست بردارد تا چنین دانشی را فراهم آورد، افرادی را برای آن بپروراند یا شرایط اجتماعی لازم را آماده كند؟ پاسخ این پرسش ها نه بدیهی اند و نه آسان و نه تازه اند بلكه لازم می دارد كه به ارزش های بنیادی و اصول اولیه آموزش عالی برگردیم.
    برداشت ما از واژه «نوآوری» معمولابرداشتی ساده انگارانه است. آن را در یافتن كاربردهایی برای دانش نو، ارایه راه حل های فنی و حل مساله های مهندسی، به كار گیری روش های شناخته شده در مساله های تازه و شناسایی فرصت های جدید كارآفرینی تعریف می كنیم. نوآوری اما به همان اندازه كه فرآیندی تكنیكی است، یك فرآیند اجتماعی نیز است. بخش بزرگ عمر ما با تكرار عادت ها و واكنش های آموزه ای سپری می شود و هنجارهای اجتماعی بر ادامه آن پافشاری می كند. خیلی چیزها را به روش معینی انجام می دهیم، چون همیشه به این روش انجام گرفته اند یا این چیزی است كه آموخته ایم و همه همین كار را می كنند. این رویكرد تكراری دلیل دارد: روشی آزموده برای مساله های شناخته شده است و در بسیاری موارد نو هم پاسخ می دهد. در نتیجه، عمل ما به نتیجه مورد انتظار می انجامد و برهم كنش های اجتماعی را قابل پیش بینی و قابل مدیریت می كند.
    وقتی بخش بزرگی از زندگی و نظم اجتماعی ما اساسا محافظه كار و عادت گراست، نوآوری با مانع های جدی و مقاومت اجتماعی روبه رو می شود. تصور كنید چه پیش نیازهایی لازم است تا كسی یا گروهی از افراد بخواهند كارها را به گونه دیگری انجام دهند و نوآوری كنند. پیش از همه ویژگی های نوآوران را باید برشمرد: داشتن دانشی ژرف از مساله، بهره مندی از مهارت های لازم برای پروراندن راه حل جدید و به كاربردن آنها. اما فراتر از همه، نوآوران از توان تحلیل كردن برخوردارند، می توانند اندیشه نقدگرا داشته باشند و به دگراندیشی ارج می گذارند؛ امكان های جدید را می بینند و می توانند آنها را بشناسانند. نه تنها می توانند بیندیشند و عمل كنند بلكه می توانند دیگرگونه بیندیشند و دیگرگونه عمل كنند. این اما هنوز نیمی از داستان است. نوآوری در بستر فرهنگی - اجتماعی روی می دهد و شرایط فرهنگی و اجتماعی باید از نوآوران پشتیبانی كنند. نوآوران باید به دانش و مهارت دسترسی داشته باشند، بلندگویی برای اظهارنظر داشته باشند و بتوانند مخالفت كنند، آزادی و استقلال داشته باشند تا رفتار متفاوت داشته باشند. جامعه ای كه از نوآوری پشتیبانی می كند، آنی است كه دسترسی آزاد به دانش دارد، توان سهیم شدن در تولید جهانی آن دارد، جامعه ای است كه بازنگر است و همواره خود را به نقد می كشد، پرسیدن و مخالفت كردن را تشویق می كند، تفاوت ها را ارج می نهد، مخالف را می پذیرد و در نتیجه، پویایی پیوسته دارد، تغییر می كند، خود را پالایش می كند و بهتر می شود. به نیروهای آزاداندیش میدان می دهد و در مسیر آینده ای پایدار حركت می كند. در چنین جامعه نوآور نقش آموزش دانشگاهی چیست؟ كاركرد آن چگونه است و چه هدفی را باید دنبال كند؟
    دانشگاه باید به هر سه بعد نوآوری: بعد فنی، بعد شخصی و بعد اجتماعی پاسخ بدهد. فرآیند پاسخگویی از چهار بخش تشكیل شده است:
    1. دانشگاه دانش نو تولید و از دانش كهنه پاسداری می كند؛ پاسداری از دانش كهنه، بازگشت به آن و ارزیابی دوباره آن لازم است، چون بستری برای آفرینش دانش نو است.
    2. دانشگاه مكان یادگیری است. نه تنها به دانشجو، دانش و مهارت می آموزد بلكه توان اندیشیدن، تحلیل كردن، استدلال كردن، پروراندن اندیشه، اعتمادبه نفس، شهامت عمل كردن و چالش پذیربودن را هم به آنها می آموزد.
    3. دانشگاه مكان تعامل با دنیا، با مسایل مردم واقعی و جوامع واقعی است. با به كار گیری دانش و همگانی كردن آن در فرآیند تعامل، به درك و فهم نو می رسد.
    4. دانشگاه در فراهم سازی شرایط اجتماعی و فرهنگی كه به نوآوری و مردم سالاری بینجامد نقش محوری دارد. نمونه جامعه باز است. وظیفه دارد و می تواند رسمِ پذیرفته شده را به پرسش بكشد و دارندگان قدرت را به چالش بخواند. بحث و گفتمان را تشویق می كند و پذیرای دگرگونگی است؛ الگوی تعامل است و با تمرینشان این هنجارها و رفتارها را در جامعه گسترش می دهد. دانش، یادگیری، مردمسالاری و نوآوری در بنیاد به هم تنیده اند. دانش، یادگیری و نوآوری فقط در جامعه آزاد می تواند شكوفا شود و به نوبه خود، لازمه جامعه باز و آزادند.
    هر چهار كاركرد بالاآبشخور یك هدف است: ساختن جامعه ای كه مردمش بتوانند دنیا را آنگونه كه هست ببینند و بفهمند، افزون بر این، توانایی آن را داشته باشند كه دریابند این دنیا چگونه می توانست و می بایست باشد، آن را تغییر و به سوی بهترشدن سوق دهند. چهار ویژگی بالاتازه نیستند. دانش نو در بیرون دانشگاه هم تولید می شود. برای نمونه، نظریه نسبیت خاص در بیرون از دانشگاه پرورانده شد و می دانیم كه چه اثر ژرفی بر آگاهی، نوع نگرش و فناوری داشته است. موسسه های پژوهشی زیادی وجود دارند و همواره به دانش نو دست می یابند، اما هیچ كدام دانشگاه نیست. می توان در جایی به جز دانشگاه تدریس كرد، درگیر مسایل جامعه بود و در جهت برقراری مردمسالاری و برابری، نهادی ساخت. اینها نیز می توانند در بیرون از دانشگاه شكل بگیرند. دشواری در این نیست، بلكه پرسش مهم این است كه چگونه این چهار كاركرد را باید پیش برد تا دانش ما، دانشجویان ما و نهادهای ما توانایی تغییر دنیا و پیرامون خود را به دست آورند؟
     *گروه فیزیك، دانشگاه تفرش

شرح دفاع «جان هنری نیومن» از ارزش بنیادی آموزش دانشگاهی:واكاوی ماموریت دانشگاه


نویسنده: فیروز آرش*

دانشگاه باید به سه بُعد «نوآوری» پاسخ بدهد. این بُعدها عبارتند از بعد فنی، بعد شخصی و بعد اجتماعی. رویكرد دانشگاه از چهار بخش درهم تنیده تشكیل می شود: 1-تولید دانش نو، 2- مكانی برای یادگیری، 3- تعامل با دنیا و مسایل مردم واقعی و 4- فراهم سازی شرایط اجتماعی و فرهنگی كه به نوآوری و مردمسالاری بینجامد. هر چهار كاركرد بالاآبشخور یك هدف است: ساختن جامعه ای كه مردمش بتوانند دنیا را آنگونه كه هست ببینند و بفهمند، افزون بر این، توانایی آن را داشته باشند كه دریابند این دنیا چگونه می توانست و می بایست باشد، آن را تغییر و به سوی بهترشدن سوق دهند. چگونه این چهار كاركرد را باید پیش برد تا دانش ما، دانشجویان ما و نهادهای ما توانایی تغییر دنیا و پیرامون خود را به دست آورند؟
    هنگامی كه به جست وجوی پاسخ می گشتم، بارها با نوشته های «جان هنری نیومن» روبه رو شدم. به باور من، پاسخ پرسش بالادر بازگشت به ارزش های بنیادی آموزش دانشگاهی و آزادی نامحدود در پرسشگری است. یك و نیم قرن پیش «جان هنری نیومن» در توصیف آموزش دانشگاهی نوشت:
    
    1- پرورش خرد
    «آموزش دانشگاهی به خودی خود، پرورش خِرد است... گشودن ذهن، تصحیح آن، پالایش اندرونه اش، توانمند ساختن ذهن برای دانستن، تحلیل كردن، تحت كنترل درآوردن و استفاده از دانش است. توانمند ساختن ذهن برای چیرگی بر پیش فرض های خود است. آموختن انعطاف پذیری، روش ها، دقت در نقدگرایی، فرزانگی و حقیقت بینی و یافتن بیان شیواست.»
    
    2- نهاد یادگیری
    دانشگاه مكانی برای یادگیری است و نه جایی كه در آنجا تدریس می شود. دانشگاه نهاد یادگیری است و نه یك نهاد آموزشی. ویژگی های این جامعه با اعضای متفاوت، به یادآوری اش می ارزد: «دانشگاه محل همایش دانشجویانی است كه از هر بخش زندگی و با انواع دانش ها برهم می آیند.» تنوع پدیده ثانوی نیست، بلكه برای فرآیند یادگیری اساسی است. شاگردانِ با پس زمینه های متفاوت و فرهنگ های گوناگون، در رویارویی طبیعی با برداشت های فرهنگی، پیش فرض ها و پیش زمینه های سنتی مختلف، بدون دخالت استاد، به مقدار زیادی از هم می آموزند. (یكی از آسیب های بومی گزینی و پافشاری بر آن در دانشگاه های ایران، بی بهره كردن دانشجویان از این چشمه آموزشی مهم است. در این مورد خاص سخن زیاد است و جا دارد به آن اندیشیده شود). «جان هنری نیومن» می نویسد: «حتی در نبود استاد، دانشجوها حتما از یكدیگر یاد می گیرند. گفت وگوی بین آنها، برای هر یك، مجموعه از گفتارها و سخنرانی هاست. آنها هر روز از یكدیگر ایده های نو (خمیرمایه اندیشیدن)، اصول متمایز برای داوری و كنش می آ موزند». پیش نیازهای اجتماعی یادگیری و امكان های آموختن از برهم كنش بین فرهنگ های مختلف، مانسته های مستقیم پیش نیازهای اجتماعی برای نوآوری و قدرت نهفته در تفاوت های فرهنگی عامل برانگیزش نوآوری است. جامعه یادگیر همچنین جامعه كوچك نوآوری هاست.
    
    3- كنجكاوی فردی
    دانشگاه مكانی برای ارضای كنجكاوی فردی است. پژوهش دانشگاهی نمونه روشن آن است. پژوهش دانشگاهی پایانی در خود است بی آنكه هدفی از پیش تعیین شده را پیش رو داشته باشد یا دنبال كند: پاسخ به كنجكاوی فردی پژوهشگر است و بخشی از فرآیند یادگیری است. پاداش پژوهش، خود پژوهش است، لذتی است كه پژوهشگر از پی بردن به رازی كه برای او (و شاید فقط برای او) مهم بوده است، می برد. پیامدها و كاربردهای احتمالی آن نقش چندانی در انگیزه انجام پژوهش ندارد. بخشی از فرآیند دراز یادگیری است. گفتم پژوهشگر به خاطر خود دانش به پژوهش می پردازد. این نیرویی است كه خردورزی و جست وجوی حقیقت از آن برمی خیزد، به ما اجازه می دهد تا با روش ها و معیارهای خود كاوش كنیم، كه در دنیای مدرن امتیاز بزرگی است و مسوولیت بزرگی را بر ما تحمیل می كند. روح این آزادی آكادمیك به هرچیز دیگری كه دانشگاه باید انجام بدهد، جان می بخشد. وقتی پژوهش در محیط آموزشی (یادگیری) انجام می گیرد، بر سودمندی هر دو افزوده می شود. بنیاد دانشگاه هم بر همین نكته بنا شده است. پایبندی به اصول آكادمیك، گسترش فهمیدن را به همراه دارد و از محدود كردن آن جلوگیری می كند (دانشگاه نه اتحادیه كارگری است و نه سازمان مذهبی كه همه چیز را در چارچوب هدف های خود می بیند). این به یك دینامیك ظریف درونی می انجامد كه سرانجام بر ایستایی و خودخواهی چیره می شود. آمیزه ای از توانمندی نیاز، خلاقیت و كنجكاوی خردورز به اندازه ای پویاست كه ایستایی و درجازدن دانشگاهی در برابرش زیاد دوام نمی آورد.
    در این نگاه، دانش چیزی نیست كه یك بار برای همیشه فرا گرفته می شود، بلكه چیزی است كه با ذهن انتقادی زاییده می شود. هنگامی معتبر است كه آن را همواره پی بگیریم، بر آن بیفزاییم و پالوده اش كنیم. آموزش عمومی دانشگاهی درباره جهان و هر چیزی است كه در آن است و به دانشجو یاد می دهد تا آن را در دانشگاه و در بیرون از آن پی بگیرد. دانشی از این دست ما را آماده می كند تا در برابر خواسته های زندگی اثرگذار باشیم و در برابر شگفتی های آن آمادگی داشته باشیم. گفته می شود كه اینگونه یافته های كمیاب دانشگاهی در زمان بحران های اقتصادی ارزش عملی اندكی دارند. این داوری ناشایست و به دور از انصاف است. بگذارید از زبان «نیومن» به دفاع از ارزش بنیادی آموزش دانشگاهی برآیم. او نخست گفتار معترضان را بازگو می كند: «گفته می شود كه آموزش باید به موضوع های محدود و معین بپردازد و به نتیجه معین بینجامد كه قابل اندازه گیری است. ادعا می كنند كه هر چیزی و هر كسی بهایی دارد و اگر سرمایه گذاری بزرگی انجام گیرد، بازدهی بزرگی را هم باید انتظار داشت. در این صورت است كه سرمایه گذاری در آموزش را «سودمند» می دانند و «بازدهی» كلام آخرشان می شود. با چنین مبنایی، طبیعی است كه پرسش بعدی آنان این خواهد بود كه نمود هزینه دانشگاه چیست؟ اگر كالایی به نام «آموزش دانشگاهی» به یقین نمی آموزد كه چگونه كارگاه هایمان را بهتر كنیم، زمین های كشاورزی مان را بارورتر كنیم، به اقتصاد سروسامان دهیم، یا اگر نمی تواند كسی را وكیل كند، دیگری را مهندس، آن یكی را جراح یا به كشف هایی در شیمی، نجوم، زمین شناسی و علوم دیگر نمی انجامد، پس ارزش بازاری این كالاچیست؟»
    انگار كه «جان هنری نیومن» در زمان ما می زید. شگفت زده نشوید: نگارنده در رویارویی با جوانان بسیاری با همین نوع پرخاش ها روبه رو شده است. دانشجویی به من گفت، «اگر می توانم با كاركردن در جایی زندگی ام را تامین كنم، چه نیازی به دانشگاه رفتن دارم، این هدردادن وقت من است، پس از پایان دانشگاه هنوز باید به دنبال كار بگردم. همه چیز در خدمت پول درآوردن است.» گمان نكنید كه این فقط بازتاب سرآسیمگی جوانی است كه آینده روشنی در آموزش دانشگاهی نمی بیند. همكار من در دانشگاه هم اینگونه می اندیشد. یكی از اینها می گوید: «اگر در كار آزاد باشم، بیشتر از دانشگاه پول درمی آورم، به زندگی راحت تر دسترسی پیدا می كنم تا اینكه وضعیت ناخوشایند كنونی ام را تحمل كنم. افتخار و نام استاد دانشگاه داشتن حرف هایی هستند كه دیگر خریدار ندارند.» همكار دیگری در كلاس درسش می گوید «اگر نتوانید درس فیزیك تان را به پول تبدیل كنید، عمرتان را بر باد داده اید.»
    دفاع پرقدرت «جان هنری نیومن» از ارزش بنیادی آموزش دانشگاهی در برابر اعتراض های از نوع بالااینگونه است: «و كسی كه اندیشیدن را آموخته است، استدلال و تحلیل كردن را می داند، می تواند مقایسه كند و تمایز بگذارد... یك شبه وكیل، دادرس یا دولتمرد، پزشك، بازرگان یا زمین دار موفق، افسر یا مهندس، شیمیدان یا زمین شناس نخواهد شد، اما در جایگاهی از خردورزی قرار خواهد گرفت كه می تواند به سادگی و شكوهمندی از عهده هر علمی و هریك از پیشه های برشمرده، یا هر پیشه دیگری برآید كه دوست دارد یا استعداد خاصی نسبت به آن در خود سراغ دارد. در این نگاه، فرهنگ خردورزی بسیار سودمند است.» آموزش دانشگاهی به دانشجو توانمندی، مهارت های خردورزی و عادت های ذهنی پرسشگری می دهد كه برای تمام عمر به همراه اوست و این به راستی قلب نوآوری و كارآفرینی است.
    هنوز هم همین دفاع جانانه «نیومن»، راهنمای كارآفرین ها در كشورهایی با فرهنگ دانشگاهی است. روشن تر و از تجربه شخصی خود نمونه بیاورم: در آمریكا (و نیز در جاهای دیگر) شركت های كارآفرین برای جذب نیروی كار سالی دو بار به دانشگاه ها می روند و با فارغ التحصیل های بالقوه آن سال مصاحبه می كنند. به تعدادی كار پیشنهاد می كنند. رشته تحصیلی دانشجوها خیلی وقت ها با كار پیشنهادی به آنان ربطی ندارد. شركت ای. بی. ام یا اینتل ممكن است به دانشجوی سال آخر رشته زمین شناسی، تاریخ یا ریاضی كار پیشنهاد كند. آنها می خواهند مطمئن شوند كه مصاحبه شونده با ارزش های بنیادی آموزش مورد نظر «نیومن» سازگارند؛ توانسته اند خردورزی را در خود نهادینه كنند، از توان استدلال و تحلیل برخوردار شده اند، اعتمادبه نفس لازم را به دست آورده اند. معمولااین شركت های كارآفرین، به پذیرفته شدگان مصاحبه بین شش ماه تا یك سال آموزش جداگانه می دهند و آنان را برای كار مورد نظرشان آماده می كنند.
    
    ماموریت دانشگاه
    نگاهی به وبگاه دانشگاه های دنیا نشان می دهد كه همگی كمابیش یك هدف و ماموریت را دنبال می كنند. بگذارید نمونه هایی را برشمارم: در وبگاه دانشگاه جان هاپكینز می خوانیم: «ماموریت دانشگاه جان هاپكینز آموزش دانشجویان و پرورش توانایی های آنها برای یادگیری تمام عمر، پروراندن و پروبال دادن به پژوهش نو و مستقل و واگذاری دستاوردهای یافته ها به دنیاست.»
    در گزاره ماموریت ام. ای.تی می خوانیم: «این موسسه به تولید، پخش و پاسداری از دانش و همكاری با دیگران در بهره گیری از این دانش برای پاسخگویی به چالش های جهانی پایبند است...... هدف ما پروراندن توانایی، انگیزش شور برای كار خردمندانه، خلاق و موثر برای بهزیستی نوع بشر در تك تك افراد جامعه ام. ای.تی است.»
    دانشگاه آكسفورد: «هدف دانشگاه گردآوری بدنه دانشجویی چندملیتی از هر گوشه دنیاست. این هدف، تبادل فرهنگی و دانشگاه را ارتقا می دهد... »
    در گزاره ماموریت دانشگاه هاروارد این نكات حتی روشن تر بیان شده اند. با هم بخوانیم: «هاروارد می كوشد دانش تولید كند، ذهن دانشجوها را به این دانش باز كند. به دانشجوها بیاموزد از مجال آموزشی خود به بهترین صورت بهره مند شوند. برای این منظور، دانشگاه دانشجوها را تشویق می كند تا به ایده ها و بیان آزاد آنها احترام بگذارند. از اندیشه های انتقادی و كشف های نو لذت ببرند و با روحیه همكاری سازنده، به شایستگی برسند؛ مسوولیت های پیامدهای عمل خود را پذیرا شوند. هاروارد می كوشد موانع پیش روی دانشجوها در یادگیری را شناسایی و آنها را از میان بردارد تا هر فرد بتواند توانایی ها و علاقه های خود را بشناسد و بتواند همه پتانسیل های انسانی و خردگرایی خود را بپروراند. آموزش در هاروارد باید دانشجو را آزاد بپروراند تا تجربه كند، بیافریند، به چالش بخواند و رهبری كند. پشتیبانی هاروارد از دانشجو، بنیادی است كه بر پایه های آن خودباوری و عادت یادگیری تمام عمر بنا شده است: هاروارد انتظار دارد كه تخم دانش پژوهی و اخلاق دانشگاهی كه در دانشجو می كارد، راهنمای تمام عمر آنان برای پیشبرد دانش، افزودن فهم و خدمت به جامعه باشد.»
    دانشگاه كارنگی مِلون: «تولید و پخش دانش و هنر با پژوهش و خلاقیت هنری، تدریس و یادگیری و انتقال دستاوردهای خردورزی و هنری برای تعالی معنی دار و با دوام جامعه... آموزش رویاروشدن با چالش، پیشتازبودن و مهارت های گروهی. فراگیری ارزش های پایبندی به كیفیت، رفتارهای اخلاقی و احترام به دیگران.»
    برای اینكه گمان نكنید من فقط دانشگاه های درجه یك را برگزیده ام تا از دیدگاه خودم پشتیبانی كنم. گزاره ماموریت دانشگاه لویی ویل كنتاكی را هم بازگو می كنم: «دانشگاه لویی ویل... دانشگاه پژوهشی خواهد بود كه با دنبال كردن پنج رویكرد به هم مربوط زیر، به هنر، علم، خردورزی، فرهنگ و رشد اقتصادی شهروندان و اهالی متفاوت پایبند خواهد بود: 1- آموزش، 2- پژوهش، خلاقیت و فعالیت های دانش بنیان 3- تنوع پذیری، برابری، دسترس پذیری، 4- همكاری و 5- بازدهی نهادی برنامه ها و خدمات.»
    اگر به تحلیل این گزاره ماموریت بنشینیم، می بینیم كه هسته مركزی آن «خردورزی، فرهنگ و رشد اقتصادی شهروندان و اهالی گوناگون» است. همین واژه ها را در گزاره های دیگر هم می توان به روشنی سراغ گرفت. همه آنها بر انسانیت، فرهنگ و خردورزی و آزاداندیشی پای می فشارند. در هیچ جا سخن از تربیت كارگران و شهروندان ماهر در میان نیست، بلكه تاكید بر افراد مسوول در برابر فرهنگ انسانی است. اگر وظیفه دانشگاه فقط آماده ساختن افراد برای برآورده كردن خواست های فرد باشد، چگونه می توان اداره دانشگاه از بودجه عمومی را توجیه كرد؟ و اگر وظیفه دانشگاه آماده كردن عموم برای انجام وظیفه شهروندی باشد، چگونه می توان از آموزش هنر و علم جانبداری كرد؟ پس، وظیفه دانشگاه باید از هردوی اینها فراتر باشد.
    درواقع یكی از دستاوردهای آموزش دانشگاهی، آموزش درباره خود زندگی و فرارویاندن شخصیت انسانی است. شاید گمان كنید كه هر دوی این فرآیندها می بایست پیش از ورود به دانشگاه تكمیل شده باشد. اما سازوكار آموزش دبستانی و دبیرستانی ما فضای بیان آزاد نیست و پرورش شخصیت بدون دخالت انجام نمی گیرد. در نتیجه، جوان ها تنها پس از پایان دبیرستان شروع به شناختن خود می كنند. برای نمونه، دانش آموزی كه در دوران دانش آموزی تصور می كرد مثلادر شیمی تیزهوش است، شاید در دوران 20 سالگی دریابد كه اشتباه می كرده است و بدجوری گمراه بوده است. دانشگاه جایی است كه جوان در حدود 20سالگی وارد آن می شود، برای نخستین بار از خانه و خانواده دور می شود و به مسوولیت هایش جدی تر می اندیشد؛ برای نخستین بار با مفهوم آدم بالغ آشنا می شود و خود را بالغ می یابد. این آغاز تحول شخصیت اجتماعی اوست.
    دانشگاه همچنین می آموزد كه فراگیری فقط منتقدبودن و تحلیلگرابودن نیست، بلكه، داشتن ذهنی باز در برابر مردم، ایده ها، قصه ها و نظریه هایی است كه با آنها روبه رو می شویم. داشتن ذهنی باز به این معنی نیست كه با هر چیزی كه روبه رو می شویم، آن را بپذیریم، بلكه دانش آموخته بودن لازم می دارد كه درستی آنچه را كه گفته می شود، بسنجیم. اگر ادعایی از دلیل كافی برخوردار نیست، با گواه های مناسب و منطق پشتیبانی نمی شود، از پذیرش آن خودداری كنیم. آموزش دانشگاهی در یك معنی، آموزش اندیشیدن است.
    آزاداندیشی پایه آموزش دانشگاهی است. دلیل وجود دانشگاه هم همین است: جامعه آزاد برای مدیریت خود ناگزیر است كه شهروندان خود را تربیت كند تا بتوانند در شكل گیری و تولید ایده های نو، گشودن دشواری ها و پاسخ یافتن به چالش های اجتماعی، سهم داشته باشند. پیش نیاز آن تربیت جامعه ای با بدنه جوان و اندیشمند است كه می تواند دنیا را یكپارچه ببیند.
    ما معمولاخود را به صورت یك فرد می شناسیم و نه فردی كه عضوی از جامعه جهانی هستیم. آموزش دانشگاهی فرض می كند كه برای مدیریت خویش، باید خودمان را بخشی از جامعه جهانی بدانیم، چون زمینی را كه روی آن زندگی می كنیم با فرهنگ ها و جوامع دیگر شریك هستیم. فهمیدن اینكه رویدادی در یك نقطه زمین چه اثر چشمگیری در رویدادهای جاهای دیگر دارد، البته مهم است. در زندگی روزانه خود می بینیم كه تغییرات فیزیكی، زیستی، فرهنگی، اقتصادی و فناوری چگونه آغازگر دگرگونی در زمینه های دیگر می شود. طبیعی است كه انسان ها گروهی زندگی كنند، زبان و فرهنگ خود را داشته باشند. همچنین، اندیشیدن به اینكه انسان بودن به چه معنی است و چگونه باید زیست، طبیعی است. لازم نیست كه فرهنگ ها، زبان ها و روش های زیستی این جوامع یكسان باشند. اما باید بتوانیم بفهمیم كه در چه جنبه هایی مانند بقیه هستیم و در چه نمودهایی با دیگر ساكنان زمین متفاوتیم. آموزش دانشگاهی از دانشجو می خواهد كه درباره عضوی از جامعه بودن، داشتن فرهنگ و زبان بیندیشد. با كاوش در جوامع دیگر، در فرهنگ های آنها، آموختن زبان های متفاوت این چیزها را یاد می گیریم. امیدواریم كه در این فرآیند، دیگران را بفهمیم، همانندی ها و تفاوت هایمان را بپذیریم و از وجودشان خشنود باشیم.
    دانشگاه با آموزش دادن روش اندیشیدن، ما را آماده می كند تا با خواندن تاریخ، دیدن آفرینش های هنری، یادگیری درباره تجربه های گوناگون انسانی كه بازتاب دانسته ها، احساس ها و امیدهای دیگران از زندگی اند، درباره آنها فكر كنیم و بر احساس آزادی و مسوولیت پذیری خود بیفزاییم و به زندگی معنی دار و شرافتمند بیندیشیم. بنای دانشگاه بر این پایه است. دستاورد آن این است كه وقتی دانشجو دوره آموزش دانشگاهی اش را به پایان می رساند، فردی منطقی، تیزبین و منتقد و نیز دلیر و مهربان شده است. آزمون اینكه آیا توانسته ایم آموزش دانشگاهی به دست آوریم این است كه نه تنها از آموخته هایمان خشنودیم، بلكه، كششی برای ایده های نو، گفت وگو و جستارهای تازه در ما روییده باشد. این كشش و علاقه است كه پس از به پایان رسیدن دوره آموزش دانشگاهی دوام می آورد و كار پایه دستاوردهایی می شود كه ماندگاری دراز دارد.
    واقعیت این است كه دانشگاه های ما با مفهومی كه كوشیدم در این گفتار بپرورانم فاصله زیادی دارند. اینكه چگونه می توان دانشگاهی از این دست ساخت، گستره دیگری است و مجال و مقال دیگری را می طلبد.
    *گروه فیزیك، دانشگاه تفرش
    


 روزنامه شرق ، شماره 1956 به تاریخ 29/11/92، صفحه 7 (علم)

 

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]