به مناسبت از زیر بته در آمدن شازده سلجوقی

+0 به یه ن

 

اخیرا هم یک شازده سلجوقی سبز شده. در ایران عموم مردم سلجوقیان را چندان نمی شناسند. آمار بگیرید خواهید دید که بیش از ۷۰-۸۰ در صد مردم ایران فرق سلجوقیان و سلوکیان را نمی دانند. در ترکیه در این ۲۰ سال -یعنی بعد از ازدوغان- مرتب روی تاریخ سلجوق مانور هویتی داده اند. اما در ایران کمتر کسی می داند سلجوقیان کی بودند و کی بودند؟ اصلا در ذهنشان به طور فعال نیست. باز سلسله های پس ازصفوی را بیشتر می شناسند و نسبت به آنها حسی دارند.

هر کسی خود داند مبنای هویتش را چه می گذارد اما من الان در سن ۴۶ سالگی هیچ نمی خواهم مبنای هویتم را اجداد م یا سلسله های پیشین بگذارم. اتفاقا هرچه سنم بالاتر می رود بیشتر به این نتیجه می رسم که برای جواب این که «من کیستم» باید به خودم و دستاوردهای خودم تکیه کنم نه گذشته و گذشتگان. 

برخی می گویند وقتی سن از سی یا چهل می گذرد فرد یواش یواش می فهمد «اصالت خانوادگی» چه امر مهمی هست. بیشتر شان هم کشف می کنند که از خانواده ای اصیل هستند که نسبت به بقیه ارجحیت دارند.

شاید از نفهمی من باشد ولی هرچه سن من بیشتر می شود بیشتر متقاعد می شوم که دست یازیدن به مفاهیمی مثل اصالت  خانوادگی یا شکوه اجداد چند قرن قبل معنایی ندارد جز این که فرد یا ملت از این که  آینده اش  درخشان باشد امید فروبسته و دلش را به شکوه خیالی یا واقعی گذشتگان دل خوش کرده.

واقعیت را بخواهید من در این سن ۴۶سالگی به این که بچه های زیر دو سه سال در آغوش من آرام می گیرند و با شکلک های من می خندند بسیار بسیار بیشتر افتخار می کنم (هر کسی این هنر را ندارد که دل بچه های معصوم و بی آلایش را به دست آورد)تا  تمام فتوحات شاهان تاریخ دور و دراز ایران زمین اعم بر شاهان دوره باستان یا سلاطین ترک بعد از اسلام. 

روی سن ۴۶ سالگی هم تاکید می کنم چون در دهه سی زندگانی ام این طور نمی اندیشیدم. اون موقع تحت تاثیر آموزه های بزرگترهای عاقل تر از خودم خیال می کردم که برای این که عاقل شوم باید به سمت مسایلی نظیر اصالت خانوادگی یا گذشته پرشکوه گرایش یابم. سنم که از ۴۰ سالگی گذشت رفته رفته دریافتم این آموزه  شان هم مثل اکثر آموزه های دیگرشان به درد زندگی من نمی خورد و بهتر است دور ریخته شود. خودشان با اصالتشان خوش باشند کافی است. اما به من  اسارت اصالت را تحمیل نکنند. برای خودشان نگاه دارند. مفاهیم برساخته ای از این دست برای أمثال من که میراث مادی آن چنانی هم نداشته اند غل و زنجیر و زندان هستند. این غل و زنجیر و زندان نباشد دست کم آزادی کافی را دارم که برای رتق فتق أمور زندگی ام از کارشناسانه خبره کمک بگیرم بی آن که مقید ان باشم که بسنجم ببینم «اصالت» مورد نظر بزرگان و عقلای فامیل را دارد یا خیر.

آی که  از این «اصیل ها» چه قدر ضرر و زیان مالی (کلاهبرداری) و جسمی (پزشکی  ناشیانه) به  کسانی که خود را گرفتار زنجیر اصالت کرده اند رسیده!

در ابعاد ملی هم  اون تاریخ و میراثش برای جذب توریسم و یا داستان نویسی به کار برده شود بهتر است تا برای مبنای هویت ملی قرار دادن.

ترجیح می دهم به جای این که به خود ببالیم که میراث دار نیاکانی هستیم که فلان فتوحات را انجام داد به این دل خوش کنیم که مسایل روزمان را با علم روز و با مراجعه به کارشناسان خبره رتق و فتق می کنیم نه با توسل به راهکارهای گذشته های دور.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در دموکراسی ها هم باز حق گرفتنی است نه دادنی!

+0 به یه ن

در آینده دموکراتیک ایران کسی می تواند بهتر به مطالباتش برسد که در هنر مذاکره متبحر تر باشد. در نظام دموکراتیک هم فقط بر اساس «حق» و انصاف، به کسی حق نمی دهند. حتی در نظام دموکراتیک هم حق گرفتنی است نه دادنی! منتهی فرقش با نظام دیکتاتوری در آن هست که در نظام دموکراسی، با هنر مذاکره و تبحر در شناخت راه ها و روال های قانونی و نیز اندکی ابتکار عمل  می توان حق را گرفت و نیاز به ریسک جان برای گرفتن حق نیست!

باید  تمرین کنیم تا بتوانیم در این مذاکرات متبحر شویم تا در اینده دموکراتیک ایران بتوانیم از حق مان دفاع کنیم!

تبحر در هجو یا هزل کسانی که به حقوق ما (نظیرحقوق زبان مادری ما)  بی احترامی می کنند به معنای تبحر در مذاکره در گرفتن حق نیست. تا امروز امکان گرفتن حق از طریق مذاکره چندان باز نبود در نتیجه افراد و گروه های تحت ستم مضاعف، دلشان را با هجو مخالفان خوش می کردند.  باهوش تر و باسوادترهایشان  در هنر هجو متبحر می شدند! مثلا در بین هویت گرایان فرهنگ آذربایجانی، هنرهجو باستانگرایان و یا به قول خودشان هوخشتره ها به اوج رسیده!  اما با هنر هجو-- چه در دموکراسی و چه در دیکتاتوری-- نمی توان به حق و حقوق رسید. با این هجو کردن ها دیواری دور خود می کشیم که خود در آن زندانی می شویم! برای آینده ایران و برای گرفتن حق و حقوق خودمان باید به هنر های به درد بخور تر آراسته شویم.

مواردی داریم که در آن مهندس یا مدیر عاملی  در رشته و حرفه  خودش به اندازه کافی  توانمندی مذاکره دارد و موفق هست.  اما وقتی به مسئله حقوق زبانی می رسد -چون هیچ امیدی برای رسیدن به مطالبات نمی بیند- راه هجو و هزل در پیش می گیرد. بسیار هم  مورد تشویق همتایان خود ( همتایان از نظر سطح هوشی و معلومات عمومی منظورم هست) قرار می گیرد! شما که  علی الاصول مذاکره  برای گرفتن حق بلد هستید، در این دوران تحول که در پیش داریم هنر هجو را کنار بگذارید و راه های مذاکره برای گرفتن حق را به دیگران هم یاد دهید تا در فردای آزاد ایران،  افراد و گروه هایی که حس می کنند بیش از بقیه تحت ستم قرار گرفته اند، بتواند آرام آرام به حقوق خود برسند.

 به طور اتوماتیک در خانه کسی یا گروهی را نخواهند زد که حق و حقوقش را بدهند. نیاز هست که افراد و گروه ها بلد باشند که از راه مذاکره و.... حقشان را به دست آورند. این کار تمرین و ممارست و آموزش می خواهد.  قبل ازآن، لازم هست که از ذهنیت «ما مظلوم هستیم و به ما ظلم خواهد شد» دست بکشند. با این ذهنیت در دموکراسی هم کسی به حق و حقوقش نمی رسد چون از همان اول خود را شکست خورده می بیند و در نتیجه تلاشی نمی کند. اول باید آن ذهنیت را زدود. سپس مهارت های لازم را یاد گرفت. آن گاه برای گرفتن حق کوشید. این دو مرحله اول -به طور سریع وفوری- باید در دو ماه آینده صورت بگیرد. وقت تنگ هست. فرصت را نباید سوزاند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ناسیونالیزم ایرانی

+0 به یه ن

می خواهم یک نوشته در مورد ناسیونالیزم در ایران امروز بذارم. اما اول این ویدئوی آموزشی ١١ دقیقه ای را که بانمک هم هست ببینید:


 ناسیونالیزم ایرانی

«ایرانی نیستی اگر این پست را لایک نکنی و به اشتراک نذاری
احتمالا همه ما در فضای مجازی با پست هایی مواجه شده ایم که در انتهایش این جمله آمده. من که هیچ کدام را نه لایک کردم و نه به اشتراک گذاشتم اما شناسنامه ایرانی ام باطل نشده است!
چپ و راست این و آن از رختخوابشان بلند می شوند و معیارهای ایرانی بودن و نبودن صادر می کنند. چند قشر در ایران هستند که بخشی از شرح وظایفشان در واقع زورچپان کردن ایدئولوژی حاکم در ذهن هاست. درسته که  درایدئولوژی حاکم  فعلی، به نسبت  زمان پهلوی ناسیونالیزم  کمرنگ تر شده اما هنوز هم خیلی پررنگ هست. البته با تفسیری جدید که رنگ شیعه گری اش پررنگ تر شده (زمان شاه هم این رنگ بود اما کم رنگ تر). برخی از اعضای این چند قشر، کار خودشان را  زیادی جدی می گیرند و در خارج از ساعات اداری هم  طوطی وار  شعار های ناسیونالیستی با تفسیر حاکم در این دوره و یا دوره قبلی- سر می دهند. گاهی سر این موضوع به این وآن  می پرند. به کسانی سر این موضوع پرخاش می کنند درک  و فهم خیلی عمیق تری نسبت به مفهوم ملیت (به معنای مدرن آن) دارند. مطالعات خیلی وسیع تری در مورد تاریخ، فلسفه و کارکرد ناسیونالیزم و ملیت دارند. اما این افراد با همان درک سطحی شان از ناسیونالیزم و با معلومات ناقص کلیشه ای و شعار های طوطی وار  این  افراد فرهیخته تر را می کوبند. پشت شان هم گرم هست و می تازانند.

  از نظر من ایرانی بودن به همان شناسنامه هست و بس. اگر شناسنامه ایرانی داشته باشی ایرانی هستی. تمام! این به آن معنا نیست که لزوما آدم خیلی خاصی هستی یا خیلی خوبی یا خیلی به ایران و ایرانی خدمت رسانده ای. شاید یک ایران شناس حرفه ای  آلمانی باشد که دست کم در زمینه هایی از من وشما خیلی بیشتر در باره ایران بداند اما تا شناسنامه یا پاسپورت ایرانی نداشته باشد ایرانی نیست.
شاید یک نفر لهستانی باشد که خیلی بیشتر از فلان دارنده شناسنامه ایرانی که دایم این سرزمین را «این خراب شده» می خواند،  به فرهنگ ایرانی عشق بورزد اما او یک لهستانی است نه یک ایرانی. چون که شناسنامه ایرانی ندارد. دارنده شناسنامه ایرانی حتی اگر اقدام مجرمانه ای که به منافع ملی ضربه بزند انجام دهد معمولا ایرانی باقی می ماند. البته باید طبق قوانین ایران محاکمه و سپس مجازات شود. اما ایرانی بودنش سر جایش می ماند. (من نمی دانم آیا طبق قوانین ایران مجازات ابطال شناسنامه ایرانی هست یا نه. در هر صورت آن هم یک مسئله قراردادی و حقوقی است نه یک مسئله احساسی که رنگ تقدس به آن زد.)


در چارچوب اندیشه ناسیونالیستی، وقتی شناسنامه کشوری را داری به طور اتوماتیک برخی از حقوق به تو تعلق می گیرد. مثلا  علی الاصول هر دارنده شناسنامه ایرانی باید حق آموزش رایگان، حق برخورداری از یک سری خدمات بهداشتی رایگان مانند واکسیناسیون داشته باشد. 
مفهوم ملیت، حاصل خردجمعی یک سری عقلا بوده تا بر برخی از مشکلات فایق آیند. مثلا تا وقتی که معیار ملیت (به معنای مدرن آن ) باشد جنگ های داخلی مذهبی از بین می رود. می دانیم که در قرون گذشته و قبل از این مفهوم جنگ های داخلی بین فرق مذهبی  خسارات و کشته های زیادی بر جا می ذاشته. مفهوم ملیت جلوی بسیاری از کشتار را گرفت و جنگ های مذهبی و همچنین تضیع حقوق اقلیت های دینی  را کمابیش مهار زد(البته نه به طور کامل). 
 با مفهوم دولت-ملت، سر و سامان دادن اوضاع کشور نظیر ایجاد ایمنی در راه ها و ..... هم موثرتر می شود. این مفهوم مزایایی داشته که دنیا را گرفته. البته نمی توان هم گفت که بی ایراد هست. برای خیلی مسایل دنیای قرن ۲۱ نظیر گرمایش زمین راه حل مناسبی در قالب تقسیم بندی دنیا به کشور ها  و ملیت ها  یافت نشده است. اما هنوز که هنوز هست ظاهرا بهتر از سایر مفاهیم جوابگوی نیاز هاست. مقدس نیست!  بلکه، قرار داد هست! قراردادی عاقلانه که بهتر از قراردادهای آلترناتیو جوابگوی نیاز های بشر فعلی است.
حالا مسئله ما دارندگان شناسنامه ایرانی چیست؟! این هست که دست به دست هم دهیم تا حقوق  همه مان- صرفنظر از مذهب و عقاید، جنسیت، زبان، ثروت و...،  حتی مجرم بودن یا نبودن،  رعایت شود. اگر دسته جمعی در راه احقاق حق مان نکوشیم به آن نمی رسیم. مسئله مان این نیست که معیارهای من-در-آوردی برای ایرانی بودن صادر کنیم. این معیارهای من-در-آوردی به کل با حکمت پشت  ملیت در تضاد هست. حکمت ملیت این بود که یک عده -صرفنظر از دین و عقاید و قیافه و سلیقه و..... و تنها به علت تبعه یک کشور بودن- از یک سری حقوق نظیر بهداشت و آموزش اولیه، امنیت جانی و مالی و ناموسی و نظایر آن برخوردار باشند.


---------------------
آیا مشکل امروز کشور ما "ابی" است؟ آیا راه حل مشکلات امروز ایران، نسبت دادن همه عناصر هویتی مان به تاجیکستان هست؟


ببینید خبرگزاری فارس چه هلهله ای راه انداخته به خاطر حملات بی امان کاربران به خواننده ای به نام ابی در چند روز اخیر. 

https://www.farsnews.ir/amp/14010103000151

طبعا انواع و اقسام رانت خوران خوش خوشانشان می شوند وقتی می بینند کاربران نوک حمله شان را به سمت خواننده ای گرفته اند که تصمیم گرفته ترانه ٣٠ سال پیش خود را به مصلحتی در جایی نخواند.

این نوع ناسیونالیزم ایرانی ، تضمین کننده بقای رانت خوران هست. از طریق مانع شدن برای ایجاد اتحاد.
تا در بحث های هویتی تاثیر گذاری مناطقی مانند آذربایجان را انکار می کنند و به زور و سریش به تاجیکستان می بندند معلوم هست که حرکتی حاصل نخواهد شد.
برادران تاجیکستانی تان قراره کشور را از این رانت خواران نجات دهد؟ بابا! اونها توی کار خودشان مونده اند ! چه گلی به سر شما قراره بزنند؟!. مطمئن باشید با آن همه وابستگی اقتصادی که به پول هایی که کارگران تاجیک در روسیه در می آورند و به تاجیکستان می فرستند دارند روسیه را ول نمی کنند با شما عهد اخوت ببندند. این خط و این نشان. همچین این تاجیک ها که خودتان را برایشان هلاک می کنند شما را بفروشند که بیا و ببین!
زودتر دست از این ایرانشهری بازی های بی آتیه بر دارید. ببینید هموطنان خودتان که در این کشور زندگی می کنند چه دغدغه هایی دارند.
ما با تاجیکستان حتی یک کیلومتر هم مرز مشترک نداریم! حتی نمی توانند خط ما را بخوانند. باز برای افغانستانی ها سینه می زدید قابل قبول بود. اما تاجیکستان کجا ماکجا!

مشترکات فرهنگی ! مشترکات  تاریخی! کدوم مشترکات فرهنگی و تاریخی؟! من فقط یک مورد سراغ دارم که اون هم از جنس خیانت بود: افشین که با خلیفه بغداد همدست شد و به بابک خیانت کرد. بعد هم ثروت های آذربایجان را سوار شتر می کرد می فرستاد به سمت تاجیکستان. عجب ریشه های مشترک تاریخی ای! 
----------------------
هفت سین هم داریم، هفت شین هم داریم حتی هفت میم هم داریم!


ابوریحان سنت های عید را در کتابش به دقت توصیف می کنه. لابد شرح مراسم نوروز در منطقه خودشان یعنی خراسان بزرگ هست.
اسمی از هفت سین نمی آره. به جایش از سبز کردن هفت جور حبوبات صحبت می کنه.

اما ایرانشهری ها اصرار دارند که هفت سین را به چند هزار سال پیش و اون هم تاجیکستان نسبت دهند. اگر یک ترک آذربایجانی بگه این سنت منطقه ما بوده چهار تا شعر  که نه وزنش درسته و نه قافیه اش به ٦٠٠٠ سال قبل از خجند نسبت می دهند که به زعم خودشان ثابت کنه که اصیل آریایی  و از تاجیکستان است.

یک مستند  نه چندان مستند از تاجیکستان ساخته بودند که در آن ادعا می کرد که در تاجیکستان نه تنها هفت سین باستانی هست. هفت شین باستانی هست. علاوه بر این دو، "هفت میم باستانی" هست. این هفت میم باستانی هزاران ساله اصیل آریایی چی ها داشته باشه، خوبه؟! موز !!!!!! بعله!!! هزاران سال پیش در منطقه بری و سردسیر تاجیکستان در عید موز می ذاشتند سر سفره!!!شما گفتید ما هم باور کردیم! نکته اینجاست که این ایرانشهری ها تا اسم تاجیکستان می شوند چنان از خود بیخود می شوند و چنان هوش و عقل خود را از دست می دهند که موز در سفره هفت میم هزاران ساله را هم باور می کنند!


این همه به در ودیوار زدن ایرانشهری ها برای انکار تاثیر فرهنگ ترک ها و سایر اقوام بر رسوم حاضر ایرانی و نسبت به دادن آن به تاجیکستان چه عیبی داره؟ عیبش این هست که اقوام ایرانی را دلزده می کنه و مانع از اتحاد و اعتماد به یکدیگر برای حل مشکلات حال می شه. آیا باعث همدلی در ابعاد "خراسان بزرگ" می شه؟! نه بابا! کدوم اتحاد و همدلی! همین چند ماه پیش درست در ساعاتی که طالبان وارد هرات می شد در فیس بوک، یک "آریایی" ساکن هرات با یک "آریایی" ساکن تهران داشت دعوا می کرد که  آیا افغانستان در زمان هخامنشی یک "ساتراپی" بوده یا خودش مرکز هخامنشی بوده. سر این دعوا می کردند. این هم نتیجه اش برای حال و روز این "آریایی" های ساکن تهران و هرات!

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مفهوم دولت-ملت در قرن ۲۱ (نه ۱۴۰۰ سال پیش و نه ۲۵۰۰ سال پیش)

+0 به یه ن


 

در مورد این زیاد بحث شده که یکی از مشکلات حکومت حاضر این هست که با مفهوم دولت-ملت به معنای قرن ۲۰ امی و قرن ۲۱ امی سرسازگاری نداره وبه جایش مفهوم امت یا قبیله را قبول داره و به رسمیت می شناسه. این نگرشش هم با نظم موجود جهانی نمی خواند و دایم آتشی روشن می شود که دود آن به چشم ما شهروندان معمولی این کشور می رود.

آریایی پرست ها هم مشکل مشابهی دارند. اونها هم دولت-ملت به معنای مدرن کلمه را نمی فهمند.

خلاصه هر دوشان در اثر سودای ماجراجویی هایی دارند که کتکش را ما مردم معمولی می خوریم.

 

 

تا جایی که من می فهمم مفهوم دولت-ملت از این قرار  هست: یک محدوده جغرافیایی هست که نامش کشور هست. مرزهای این محدوده در معاهدات بین المللی معلوم و مشخص هست. عده ای از مردم هم هستند که شهروند رسمی آن کشور هستند. شهروندی هم با یک سری مدارک نظیر شناسنامه و پاسپورت که وجهه قانونی دارد معین می شود. مسئله «دل» و «احساس» نیست. یک مفهوم حقوقی هست.  کسی نمی تواند به استمساک به این که اجداد ۵۰۰ سال پیش او در منطقه ای زندگی می کنند آن منطقه را کشور خود و یا از آن خود بداند و مدعی شود. معیار همان قرارداد های بین المللی و همان مستندات حقوقی هست.

وقتی شهروند کشوری هستی، فارغ از مذهب و قومیتت یک سری حقوق داری که کسی نمی تواند آنها را به طور فراقانونی از تو بگیرد. اگر قوانین کشوری بر اساس مذهب یا زبان یا نژاد یا قومیت علیه گروهی تبعیض قرار گیرد، با مفهوم ملیت به معنای مدرن آن سرناسازگاری دارد.

 

وظایف شهروندی

 

از سوی دیگر یک سری وظایف هم به عنوان شهروند داری. این وظایف قانونی طوری وضع می شوند که کمترین محدودیت را برای ما ایجاد کنند اما امورات را رتق و فتق کنند. مثلا باید  مالیات بپردازیم، فرزندانمان را باید به مدرسه بفرستیم، حق نداریم سر کسی را ببریم ولو این که آن کس فرزند خودمان باشد، حتی حق نداریم درختان خانه خود را ببریم هر چند درخت را بابابزرگ خودمان کاشته باشد، باید واکسیناسیون عمومی را جدی بگیریم و.....

به عنوان شهروند وظیفه داریم این کارها را بکنیم. قوانین و ضوابط در یک واحد دولت-ملت مدرن جهت رفع نیازها و تامین منافع دراز مدت ملت وضع می شوند و همه شهروندان باید به آن قوانین تن دهند. در عوض از منافع عمومی هم بهره مند می شوند. کسی به آنها نمی تواند بگوید چرا فلان شغل قانونی را انتخاب کردید ویا بهمان معامله قانونی را انجام دادی.  هر شهروندی از هر کجای محدوده جغرافیایی یک کشور می تواند برود و در گوشه ای دیگر از آن معامله کند یا زندگی کند یا شرکت بزند یا ازدواج کند.

قانون جلویش را نمی گیرد و اگر کسی قلدری کند و جلویش را بگیرد، قانون به پشتوانه حکومت از او حمایت می کند.

 

مفهوم دولت-ملت نه مقدس هست ونه عاری از عیب و ایراد. اما مفهومی است که اکثریت دنیای مدرن آن را برگرفته و علی رغم همه کاستی هاکمابیش در کشورهایی که آن را به طور واقعی (نه صوری) برگرفته اند جوابگوی نیازهاست.

 

 

دولت-ملت پس از جنگ جهانی دوم و نقش پررنگ حقوق بین الملل

 

تا حدود دویست سیصد سال پیش،  در اروپا دایم جنگ های مذهبی و فرقه ای می شد. عده وحشتناک زیادی کشته می شدند. مزارع از بین می رفتند و قحطی می آمد. اون زمان هنوز دیدگاه دولت-ملت مدرن به وجود نیامده  بود و فقط مفهوم امت مسیحیت شناخته شده بود. سرش هم جنگ بود! بعدش یواش یواش مفهوم دولت-ملت زاده شد. اولش  این مفهوم خیلی ایراد داشت. در اروپا هم تا زمان هیتلر (و شکست مفتضحانه اش بعد از به آتش کشیدن همه دنیا) مفهوم ملت  مثل دیدگاه ایرانشهری ها مخدوش و معیوب بود. اونها هم مثل ایرانشهری های خودمان، باستان پرست بودند و دنبال استخراج افتخارات از اجداد هزاران ساله خود می گشتند. منتهی به جای کوروش و داریوش به یونان باستان و روم باستان در می آویختند. بعد از کلی خسارت و قربانی،  دیدند این نگرش نژادی به ملیت، نه تنها بهتر و کم آسیب تر از نگرش دینی نیست بلکه مخرب تر هست. یواش یواش مفهوم را پیراستند. سازمان ملل به وجود آمد. قوانین بین الملل و حقوق بین الملل بالید. یواش یواش بهترش کردند.

این که حدود ۷۰ سال هست که بین کشورهای مهم اروپا (آلمان فرانسه انگلیس کشورهای اسکاندیناوی، اطریش، اسپانیاو ایتالیا) یک رکورد بزرگ در تاریخ هست. قبل ازایجاد سازمان ملل،  اینها دایم مثل سگ و گربه با هم می جنگیدند.. اونهایی که می گویند قوانین بین الملل و سازمان ملل بیخود هست و به درد نمی خورد خیلی بی انصافی می کنند. در دوران استعمار کلاسیک هر زمان که این دول اروپایی به جان هم می افتند یک قحطی هم در ایران و هند می آمد. ما بیشتر چوب دعواهای اروپاییان را می خوردیم. من که خیلی قدردان سازمان ملل هستم والا در دوران زندگی من یک جنگی بین  این دول  اتفاق می افتاد و گندم ما را غارت می کردند گرسنه می ماندیم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

زیر سئوال بردن تمدن پیش از اسلام در منطقه به دلایل ایدئولوژیک، تف سربالاست.

+0 به یه ن



چند روز پیش، هفتم آبان بود که برخی آن را به یاد کوروش هخامنشی جشن می گیرند. همان طوری که می دانید عده ای در مورد ایران باستان،  افسانه سرایی های زیادی کرده اند. به طور خاص ، از استوانه کوروش ترجمه های جعلی عجیب و غریبی با انگیزه های سیاسی و ایدئولوژیک شده است که در صحبت های خانم دکتر هایده ترابی به طور دقیق به آنها پرداخته می شود.  از سوی دیگر جریان های دیگری هستند که از بیخ تمدن ایران باستان را زیر سئوال می برند یا پلید می دانند. مهمترین و قوی ترین آنها، برخی از نحله های فکری اسلامگرایی است که خود اطلاع دارید.

جریان هویتگرایی ترک های ایران، با این که به دوران اشکانی و مادها و سومری ها علاقه زیادی نشان می دهد اما در واکنش به تبلیغات ایرانشهری ها با دوره هخامنشی سرسنگین دارد!
من فکر می کنم زیر سئوال بردن هر دوره از تاریخ این سرزمین تف سربالاست! برای یک توریست تیپیکال از اروپا و آمریکا و شرق دور فرق زیادی که بین ترک و فارس و عرب و کرد وبلوچ و یا شیراز و تبریز و اصفهان و اردبیل و یزد و اورمیه نیست! اونها همه ما را مسلمانان خاورمیانه می شناسند و یک کاسه می کنند.  شاید هم حق با آنها باشد. تفاوت ها در برابر شباهت ها اندکند.

ما ترک های  آذربایجان، به جای این که انرژی مان را بذاریم تا با روز کوروش مقابله کنیم، بهتره   همان  انرژی را بذاریم تا از آثار تاریخی منطقه خود محافظت کنیم و آنها را به جهانیان بشناسانیم. توریست خارجی بار اول به بازدید تخت جمشید می رود (چون که مشهور تر هست). اگر به او خوش گذشت دوباره به ایران باز می گردد. پس بهتره سعی کنیم که او را جذب کنیم تا از تخت سلیمان باز دید کند. 
 بحث مرتبط: 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

من مشکوکم.

+0 به یه ن

در ایران دو جریان اجتماعی وفرهنگی نسبتا قدرتمند هستند که علی الاصول می توانند متحد هم باشند اما صبح تا شب در فضای مجازی علیه هم کار می کنند. این دوجریان همانا جریان هویتگرای ترکی و جریان باستانگرای ایرانشهری است. 

علی الاصول زمینه اتحاد این دو جریان سالهاست که فراهم هست چرا که دشمن مشترک قدری دارند که عرصه را بر هر دو تنگ کرده. این دشمن مشترک از سویی با ظلم و فساد مالی و رانت معیشت و پیشرفت را بر ملتی که این دو جریان هم به آن تعلق دارند سخت می کند. از سوی دیگر با هر دو هویت ترکی و ایرانشهری مشکل دارد و هویت دیگری را می خواهد تحمیل کند. 

اگر این دو جریان سیاست داشتند یا با هم متحد می شدند و یا ماکیاولی وار پلتیک می زدند تا دیگری  را بفرستند جلوی ظالمان و به این ترتیب هر دو را ضعیف کنند یا از بین ببرند. اما علی الظاهر در فضای مجازی ظالمان را ول کرده اند و صبح تا شب به هم می پرند.
به نظرم هر دو رودست خورده اند!


در فضای واقعی هم طرفداران این دوجریان را می بینیم. در فضای واقعی ظاهرا این دو با هم زیاد مشکل ندارند. هویتگرا شجریان گوش می کند و باستانگرا رشید بهبودف! تبریزی هویتگرا به شیراز سفر می کند و با تخت جمشید عکس می گیرد و شیرازی باستانگرا به تبریز سفر می کند و با آثار تاریخی آذربایجان عکس می گیرد. 
درعروسی ها هم با آهنگ ترکی و هم با آهنگ فارسی می رقصند.

در عمل و در زندگی. معمولی انگارکه مشکلی نیست. در فضای مجازی یا در استادیوم هاست که رو در روی هم قرار می گیرند.
برای همین من به تندروهای هر دو جریان مشکوکم. فکر می کنم به واقع هویتگرا یا ایرانشهری نیستند بلکه از طرف ظالمان مامورند که با تشدید گفتمان ایرانشهری یا هویتگرایی و هدایت آن به تندروی، بین مردم اختلاف بیاندازند تا ظالمان با فراغ بال ظلم کنند و به ریش و گیس هر دو جریان بخندند. همان جریان قدیمی "اختلاف بیانداز و حکومت کن "هست. 

وقتی یکی حرف تندروانه از جانب یکی از این دو جریان می زند چند منفعت برای ظالمان دارد. اولا اختلاف می افتد وامکان همبستگی از بین می رود. ثانیا، یک عده جو گیر می شوند و اونها هم حرف تندروانه می زنند. این عده جوگیر شناسایی می شوند و برایشان پرونده سازی می شود.

یک نتیجه جانبی هم دارد و آن این که جنس جور می شود برای دکان های مبارزه با پان ترکیسم. یک عده که با جو آذربایجان آشنا نیستندجنس قلابی این افراد را با قیمت گزاف می خرند.

------------

مباحث تاریخی در منطقه خاورمیانه جزو حساس ترین و اختلاف برانگیز ترین و جنجال برانگیز ترین مباحث هستند. 
عجیب نیست که  بحثی که  نقطه شروع آن بحث تاریخ هست  به جنجال  واختلاف  منجر شود. از این موضوع نمی توان نتیجه گرفت که امکان همبستگی بین مردم این منطقه نیست.

از دریچه دیگر اگر وارد بشوید اتفاقا می بینید که خیلی هم بین اقوام تفاهم هست.
مثلا اگر از دریچه کمک به کودکان نیازمند درسخوان وارد بشوید می بینید هیچ اختلاف قومی ای پیش نمی آید.
بنیاد های خیریه مردمی نظیر بنیاد کودک یا محک و موفقیت شان گواه مدعای من هست. در همه شهرها شعبه دارند خیلی هم خوب با هم کنار می آیند. 

یک بار دوستان اسپانیایی در مورد تاریخ اسپانیا در قرون وسطی برای من تعریف می کردند. به اون دوره ای که کشت و کشتار شروع شد که رسیدند با شوخی تعریف می کردند. برای من ایرانی که همیشه شاهد  بودم مردم در مورد وقایع چند هزار سال پیش هم با رگ گردن بیرون زده و با حالت عصبی حرف می زنند خیلی عجیب بود. 
تا جایی که تعجب خودم را نتوانستم پنهان کنم! در جواب دوستان اسپانیایی با همان حالت شوخ و شنگ و با خنده گفتند: 
It was such a long time ago!
 البته اضافه کردند که اگر بحث جنگ داخلی (دهه سی میلادی) پیش بیاید مردم اسپانیا هم حساس می شوند ولی دیگه نه سر مسایل چند صد سال پیش!


🍀@minjigh

اروپایی های امروزین به تاریخ علاقه مندند اما حیثیتی به آن نمی نگرند. برای سرگرمی یا عبرت گرفتن یا کنجکاوی به تاریخ می نگرند اما هویت خود را در قامت رجال تاریخی جلوه گر نمی بینند. برای همین هم موقع بحث تاریخی رگ گردنشان بیرون نمی زند! هویت خود را با دستاوردهای شخص خودشان در طول زندگی تعریف می کنند نه کرده های مردان قوم خود در طول تاریخ.
در اوایل قرن ٢٠ اونها هم یک رویکرد هویتی به تاریخ برگرفته بودند که اوجش در فاشیسم موسولینی بود. چوبش را خوردند و این رویکرد را کنار نهادند.
----------------

اغلب ما با والدین خود خود خودمان هزار جور اختلاف سلیقه داریم.اتفاقا خوب هم هست که اختلاف سلیقه داریم. اگر  کپی آنها بودیم اشکال داشت!  معنایش این می شد که هیچ تجربه و مشاهده و ادارک مستقلی نداشته ایم .

اون وقت سر تعصب به گذشتگان هزار سال پیش که هیچ معلوم هم نیست  به واقع از نسل آنهاییم یا خیر، رگ گردنمان می زند بیرون!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نبرد هوخشتره با اوزون حسن؟!

+0 به یه ن

یک مقدار دقیق تر نگاه کنید می بینید ابدا دلیلی ندارد دو جریان هویت گرایی وباستانگرایی رو در روی هم قرار بگیرند. باستانگرا ها به دوره ای از تاریخ این سرزمین اهمیت می دهند، هویت گراهای آذربایجان به دوره دیگری. مثلا باستانگراها به سلسله هخامنشی علاقه مندند. هویت گرایان آذربایجان به سلسله های قراقویونلو ها وآق قویونلو ها که حدود ١٥٠٠ سال بعد از آن بودند. شاید این دوسلسله قراقویونلو و آق قویونلو در مقاطعی با هم تضاد منافع پیدا کرده باشند و دعواهایی کرده باشند. اما امکان ندارد با شاهانی که ١٥٠٠ سال پیش از خود از دنیارفته اند سر جنگ می داشتند!!!!


 به طریق اولی، دلیلی ندارد امروز دو جریان هویت گرایی و باستانگرایی رو در روی هم قرار گیرند، این رو در رویی یکی از اختلافات اصلی و از موانع اصلی ایجاد اتحاد شده. نیک تر که می نگریم می بینیم اتفاقا این دو جریان می توانستند متحد طبیعی همدیگر باشند. یکی نیستند. دغدغه های متفاوت دارند. اما مشترکاتی هم دارند که می توانستند ائتلاف کنند و قدرتشان را بالا ببرند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جمع بندی بحث هویت طلبی

+0 به یه ن

سخن پایانی و جمع بندی بحث جریان هویت طلبی قومی و راهکار برای ایجاد همدلی ملی:


 ١-جریان هویت طلبی قومی جریان نسبتا قدرتمندی است که هزاران فعال مدنی و چندین میلیون هوادار و سمپات دارد. این جریان طیف وسیعی از مردم آذربایجان و ترک های سراسر ایران را شامل می شود: از نخبگان علمی و هنری و دانشگاهی و اقتصادی این منطقه گرفته تا روستاییان و حاشیه نشین ها. حاشیه نشین های هویت طلب، تیپ نیمه روستایی- نیمه شهری دارند. مطالبات آنها از جنس پاسداشت آب و خاک و سنت های حسنه به جا مانده از گذشتگان هست. بخش تحصیلکرده تر این جریان به مقوله هویت طلبی بیشتر از منظر حق می نگرد. این دو سر طیف با هم تضاد و تقابل ندارند اما طیف تحصیلکرده تر در بیان و مطالبه درخواست هایش دیپلماتیک تر رفتار می کند. 

 ٢- طبعا دول خارجی هم نظری به مصادره این جریان دارند. اما این جریان مستقل هست. به طور گزینشی برخی تاثیرات را از دستگاه های تبلیغات ترکیه یا کشور های دیگر می گیرد اما نه همه تبلیغات را. اتفاقا در ٢٥ سال اخیر توجه به سننی که توسط تلویزیون ترکیه تبلیغ نمی شود (نظیر آیین های باستانی ایرانی مثل یلدا یا آیین ها و مراسم شیعی) توسط این جریان بیشتر شده است که با این فرضیه که این جریان از حکومت آنکارا یا باکو خط می گیرد همخوانی ندارد. بیشتر تاثیری که این جریان از تبلیغات این دو کشور می گیرد تورکیزه کردن فرهنگ غربی است که در برپایی مراسم ولنتاین می توان آن را دید. 

 ٣- بیشتر جریان های سیاسی در تهران و خارج از کشور و همچنین برخی از جریان های ادبی در پایتخت شناخت درستی از ابعاداین جریان ندارند و به همین دلیل قادر به تعامل با آن نیستند. هر چند در مسایلی مانند اعتراض به فساد مالی در حاکمیت این دو با هم اشتراکات فراوان دارند اما به جای آن که همسو و همصدا شوند رو در رو قرار می گیرند و در اثر اصطکاک (مثلا دعواهای طولانی خسته کننده در توئیتر و ...) انرژی خود را ازدست می دهند.

 ٤- از عوامل مهمی که مانع از آن می شود که گفت و گوی سازنده ای بین جریان هویت طلبی و جریان های معترض در تهران و یا خارج از کشور ایجاد شود واسطه گری یک عده از ترک های مقیم تهران و یا خارج ویا ساکن برج عاج در خود آذربایجان هستند که این جریان را درست نمی شناسند اما به واسطه قومیت شان از آنها در اینباره سئوال می شود. در ١٥ سال گذشته، این گروه برای خودشان این نقش را تعریف کرده اند که برای خوشامد جریان های مخالف هویت طلبی اظهاراتی کنند و امتیازاتی (دست کم معافیت از "خر" خوانده شدن و به جایش فرهیخته لقب گرفتن) بگیرند. اطلاعات غلطی که می دهند و دلزدگی ای که با خودشیرینی برای مخالفان جریان هویت طلبی در میان هویت طلبان ایجاد می کنند مانع از تعامل سازنده می شود. 

 ٥- برعکس جریان های سیاسی، جنبش های حقوق زنان، محیط زیست، حقوق کودک و خیریه های مختلف پیوند بسیار نزدیک و ناگسستنی با جریان هویت طلبی دارند. طرفداران و فعالان این جنبش ها در منطقه خود با مردم از اقشار مختلف مردم برای حل معضلات در ارتباط و تعامل هستند. از سوی دیگر در قالب شبکه های ملی ، این فعالان از استان های مختلف با یکدیگر همکاری می کنند. وقتی معضلی ابعاد ملی دارد دست به دست هم می دهند تا با هم برای بهبود قوانین و.... بکوشند.

 ٦- ما چه نباید بکنیم؟

 از هر گونه اظهار نظر در سایت هایی که به قصد کل کل قومی راه اندازی می شوند بپرهیزیم. اصلا این توهم را نداشته باشیم که با آوردن استدلال های متقن ویا نصیحت یا شعار یا... می توانیم به آن دعواها خاتمه دهیم. دست کم ١٥ سال هست که این دعواها و این کل کل ها در اینترنت شبانه روز در جریان هستند. هزاران نفر هم مثل من و شما سعی کرده اند با استدلال یا با نصیحت یا با شعار این بحث ها را پایان دهند و ختم به خیر کنند. فایده ای نداشته! فقط خودشان خسته و رنجور شده اند و از هر دوطرف فحش خورده اند. 

 ٧- پس چه کنیم ؟ 

 در جهت تقویت جنبش های محیط زیستی ، جنبش زنان، جنبش حقوق کودک و خیریه های خوشنام بکوشیم. در همان شهر و استان خودمان که با فرهنگش آشنا هستیم این جنبش ها را تقویت کنیم. جنبش ها شبکه سراسری هستند و از همه کشور دست به دست هم داده اند و با مردم از همه اقشار به معنای واقعی کلمه پیوند دارند. وقتی ما این جنبش ها را در استان خود تقویت می کنیم عملا گوشه ای از این شبکه بزرگ را تقویت می کنیم. اختلافات و اصطکاک ها به این صورت رفع می شود. 🍀@minjigh



پی نوشت: اگر کسی به این سری بحث ها در مورد جریان هویت طلبی آذربایجان علاقه مند باشد می تواند نوشته های مرا  با کلیک بر لینک زیر ببیند:


این سری نوشته ها نتیجه مشاهدات شخصی و تحلیل شخصی من بود. امااین سری نوشته ها را در گوشه ای از فضای مجازی منتشر نمودم که  عده قابل توجهی از کسانی که خود را متعلق به جریان هویت طلبی می دانند آن را خواندند و نظر گذاشتند. کامنت مخالفی از جانب آنها دریافت نکردم. هر چه بازخورد از سوی آنان بود مثبت بود. خوشحالم که بگویم عده قابل توجهی از هموطنان کرد هم از جمله کسانی بودند که متن ها را خواندند. از جانب آنها هم نظرات لطف آمیز دریافت کردم. این برایم خیلی مهم و ارزشمند بود. چون که اگر در بیان بحث هویت طلبی  دقت کافی نشود  می تواند تنش زا باشد. به خاطر این که همان طوری که گفتم مسایل مختلف-- که مهمترینش مسئله توزیع آب بین استان ها ست-- می تواند تنش زا باشد. مهم هست که عقلای دو قوم (ترک و کرد) بیایند وسط و چاره ای بیاندیشند که هر دو قوم سود کنند و  با عنایت به مسایل محیط زیستی   به توسعه پایدار برسند.  واقعیت این هست که  سرنوشت دو قوم همسایه  با منابع مشترک به هم گره خورده.  پیشرفت و توسعه پایدار یکی، بدون پیشرفت و توسعه پایدار دیگری امکان پذیر نیست.
 از سایر دوستان هموطن هم که مطالب را خوانده بودند   بازخورد گرفتم. برای آنها این موضوع و این دید کاملا تازگی داشت.  از این منظر به موضوع ننگریسته بودند.
برخی هم  که تفریحشان جوک قومی گفتن هست و یا جزو کسانی هستند که از مبارزه با پانترکیسم برای خود دکان ساخته اند  (سرخود) نظر دادند. اما نظر آنها اهمیتی برای من ندارد!

نوشتن این سری مطلب برای خود من تجربه مفیدی بود. برایم روشن تر شد که هویت خود را باید چگونه تعریف کنم، در زندگی دنبال چه باشم  و چه چیزهایی را سرسری بگیرم. روشن تر شد با دیگران چه گونه مناسبات خود را تنظیم کنم.
وقتی تکلیف آدم با خودش در مسایل هویتی روشن تر باشد قوی تر می شود و کمتر می شکند و شخصیت خود را ازدست می دهد.
مثال می زنم: دانشجوی جوانی  از خطه آذربایجان را در نظر بگیرید که شاخ غول را شکانده و وارد دانشگاه صنعتی شریف شده. یک عده چنین  جلوه  می دهند که عضو دانشگاه صنعتی شریف بودن چنان جنبه هویتی مهم و پررنگی است که فرد  می تواند تا آخر عمرش  به آن ببالد و با این نقطه مثبت هویتی خوش باشد. 
واقعا هم دانشگاه صنعتی شریف در بسیاری از شاخه ها در ایران سرآمد هست اما در مجموع  در دنیا در مقایسه با دانشگاه های برتر دنیا جزو میان مایه هاست.  
به مثال خود باز گردیم:  دانشجو وارد دانشگاه شریف می شود می بیند در آن گروه هایی هستند که صبح تا شب جوک قومیتی --و به خصوص جوک  درجهت  تمسخر ترک ها  --می گویند.  می خواهد یک همشهری و همزبان پیدا کند و درددلی کند و می بیند: ای دل غافل! فعالترین اعضای این گروه ها خود کوچندگان از خطه آذربایجان هستند.  وقتی حوصله  دیگر اعضای گروه هم  از این جوک  های لوس و بی مزه  سر می رود اونهایی که می گویند «من خودمم ترکم هااااااااا» ول نمی کنند. 
این جوان دچار سرخوردگی می شود. یا باید شخصیت خود را له کند و او هم با توهین به قومیت خود و  هفت جدش همرنگ جماعت اون گروه شود (که در این صورت هرچند به ظاهر می خندند ولی از درون آتش می گیرد و از خود و ضعف شخصیتی خود  حالش به هم می خورد ! بعد از مدتی هم بدبخت این می شود که فارغ التحصیلان  شریف مقیم خارج به او بگویند «چه پسر باکلاسی!» . به این امید که  تایید از جانب فارغ التحصیلان مقیم خارج دانشگاه صنعتی شریف، خالی و تهی بودن او را جبران کند.) . یا افسرده می شود. اعضای اون گروه ها  به اندازه کافی بدجنس هستند که وقتی می بینند دانشجویی از این جوک ها ناراحت می شود در جهت آزار و اذیت هر چه بیشتر او  آتش تمسخر را تیز تر کنند.
اما راه سومی هم هست. این دانشجو به خود بگوید که به لحاظ هویتی دانشگاه شریف برای من حکم عبور موقت یا ترانزیت دارد و بس. در رزومه ام خواهم نوشت که دانشجوی شریف بودم ولی همه عمر قرار نیست به این دل خوش کنم که از شریف فارغ التحصیل شده ام. من باید اون قدر در کارم و تحصیلم موفق باشم که دانشجوی شریف بودن -حتی شاگرد اول دانشکده در شریف بودن- جزو کوچک و بی اهمیت رزومه ام  در مقابل دستاوردهای  علمی  و مدیریتی دیگر باشد. چنان درس می خوانم که  بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاهی بسیار معتبرتر پذیرش بگیرم و یا به استان خود برگردم و اونجا گروهی ایجاد کنم که  از شریف، پیشروتر و پیشتازتر در این شاخه علمی  یا تکنولوژیک باشد به گونه ای که پس از چندی در میان صاحبنظران این شاخه در دنیا، گروه ما مطرح تر و شناخته تر شود. این گونه هست که دانشجو از جو  دانشگاه شریف آسیب نمی بیند و تنها نفع می بیند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما و ترکیه

+0 به یه ن

ایرانشهری ها خیلی دوست دارند با سوژه قراردادن وقایع تاریخی یا آثار باستانی این منطقه، سر به سر سمپات های هویت طلبی بذارند. فکر می کنند این موضوع نقطه قوت شان هست و در این حوزه حتما هویت طلب ها را آچمز می کنند. حرفشان هم این هست که ترکان یک مشت بیابانگرد دور از تمدن بوده اند که بعدا به این منطقه مهاجرت کرده اند. یک عده از سمپات های جریان هویت طلبی هم دچار اشتباه استراتژیک می شوند ومی افتند توی دام دهن به دهن گذاشتن با اینها. سابقه حضور ترک ها در منطقه را به دوران سومر می رسانند و ….. 


 راستش هیچ کدام از ما نمی دانیم اجداد ٢٠ نسل قبل مان واقعا چه کسانی بوده اند که بخواهیم سر این چیزها تعصب نشان دهیم و ساعت ها وقت به خاطر بگو مگو سر این موضوعات بیخود تلف کنیم. اصلا اجداد ٢٠ نسل قبل من بیابانگرد های وحشی بوده اند. اجداد ٥٠ سال قبل شما آدم حسابی ترین و متمدین مردمان ساکن کره زمین بوده اند. خوب که چی؟! مهم این هست که الان هر کدام کجا ایستاده ایم و چه می کنیم!

 به طور مشخص در این نوشته می خواهم به محافظت از آثار باستانی بپردازم. ببینید! من نشنیدم در ترکیه ادعا کنند که آثار باستانی به جا مانده از تمدن های باستانی آسیای صغیر یا تمدن هلنی در منطقه ازمیر و…. توسط اجداد باشکوه و متمدن آنها ساخته شده. نشنیده ام هویتی به این آثار بنگرند. اما ترکیه ده ها مرتبه بهتر از کشور ما که هر مسئله تاریخی را تبدیل به مسئله ای هویتی وناموسی می کند و رگ گردنش به خاطرش می زند بیرون، آثار باستانی خود را مراقبت و مدیریت می کند. 

ترکیه مبنا را گذاشته روی حفظ آثار تاریخی جهت جذب توریست و کسب درآمد. انصافا هم موفق شده. ما هم باید این ناموسی کردن تاریخ باستان و آثار باستانی را بذاریم کنار. به جای الگو برداری از رفتار شکست خورده ایرانشهری ها (نظیر سجده در مقابل پاسارگاد اما شاهد تخریب سایر آثار تاریخی بودن) از راه و روشی الگو برداری کنیم که به موفقیت رسیده. البته نه دقیقا مثل ترکیه! ترکیه ای ها بیشتر از ما پولکی هستند. برای ما کسب درآمد هیچ گاه آن گونه که برای ترکیه مهم هست، فکر نکنم مهم شود! معمولا تا حدی که امکانات کسب کنیم به خودمان می گیم که چی؟! بیش از این در بیارم که چه شود؟! هر چه هم عمیق تر و درونگرا تر باشیم زودتر یه این حد می رسیم. ما در جهت حفظ آثار باستانی مان بکوشیم. در جهت جذب توریست هم بکوشیم تا خرج نگهداری آثار باستانی در بیاد. اما استفاده اصلی ای که ما با روحیه آذربایجانی مان از آثار باستانی خواهیم کرد الهام بخشی برای آفرینش های ادبی و هنری خواهد بود ونیز جایی برای ملاقات های عاشقانه. ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️

 به منظور چنین استفاده ها و کارکردهایی آثار باستانی منطقه مان را حفظ کنیم چون به آنها نیاز داریم🌺🌺 من روحیه خودمان را می شناسم . یک همچین استفاده ای است که روح امثال ما را سیراب می سازد. نه سجده در برابر آثار باستانی، نه اغراق در مورد شکوه پیشینیان جهت تحقیر سایر اقوام و نه کسب درآمد سرشار از توریسم. 🍀@minjigh

 این یک واقعیت هست که تماشای شبکه های ترکیه ای حدود ٢٥ سال هست که در آذربایجان ایران و نیز در میان ترک های تهران و کرج بسیاررواج یافته. حتی اونهایی که هر جوانی را که طرفدار تراختور هست و به استادیوم می رود پانترک می خوانند و می خواهند سر به تنش نباشد، جلوی برخی برنامه های تلویزیون ترکیه میخکوب می شوند. طبعا تاثیر زیادی هم تلویزیون ترکیه بر مردم آذربایجان می گذارد. 

من می ترسیدم مردسالاری به شیوه ترکیه به مردهای ما هم سرایت کند اما خوشبختانه این اتفاق نیافتاد. به یک دلیل ساده: مردها سریال های ترکیه را خیلی با دقت نگاه نمی کنند و تنها به اندازه ای از حظ بصری بسنده می کنند! اما متاسفم که بگویم که سریال های ترکیه ای و سریال های مشابه که از شبکه های ماهواره ای فارسی زبان پخش می شود در بین بانوانی که زمان زیادی جلوی این سریال ها تلف می کنند تاثیر منفی گذاشته. مثلا زنان خودشیفته از قهرمان خودشیفته این سریال ها الگو بر می دارند.

 در هر حال الگو برداری ها خیلی انتخابی است! این طور نیست که هر چه در تلویزیون ترکیه تبلیغ می شود بی برو برگرد مردم آذربایجان قبول کنند. اگر به مذاقشان خوش بیاید می پذیرند وگرنه نمی پذیرند. "اؤز بیلدیخلارین هچ کسه ورمزلر!" 

 درصد عمده آن چه که از طریق ترکیه وارد فرهنگ آذربایجان می شود در واقع فرهنگ مدرن غربی است که اندکی ترکیزه شده! برای همین برخی جنبه های فرهنگ غربی زودتر از تهران وارد آذربایجان می شود. همین هم اندکی تنش ایجاد می کند بین تهرانی هایی که پیش فرض و لاف آن را دارند که این قبیل چیزها اول به تهران وارد می شود و بعد به شهرستان ها می رسدو اون قشری از تبریزی ها که خود داعیه دار پیشرو بودن این قبیل چیزها را دارند (ولی عصر اوشاقلاری). اهالی سایر مناطق ایران در مقابل این لاف تهرانی های بالاشهری کمتر مدعی می شوند ودر نتیجه کمتر تنش رخ می دهد! البته این یک مسىله خیلی فرعی و مختص قشر بسیار باریکی از جمعیت تهران و تبریز هست! 

برسیم به موضوعاتی که درصد بزرگتری از مردم مشمول حالش می شوند. یک عده از مردم ایران خیلی دوست دارند ایرادهای ترکیه را برجسته کنند و صدچندان نشان دهند. با این کار احساس بزرگی وحشمت می کنند. جریان هویت طلبی لزوما دنباله رو ترکیه نیست اما دنبال آن هم نیست که از ترکیه ایراد بگیرد. برعکس! دنبال آن هست که اگر آنها در زمینه ای خوب عمل می کنند از تجربیات شان بیاموزد. نسبت به بقیه کشورها هم همین نظر را دارد اما به علت قرابت فرهنگی و زبان نزدیک، آموختن از این همسایه غربی آسان تر و کم مانع تر هست و در نتیجه بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سلام بر تغییر

+0 به یه ن

حدود ٢٠ سال پیش، دلنوشته یک مامای شیرازی را می خواندم که از دست یک خانواده قشقایی که پسرخواه بودند و صاحب هفتمین دخترخود شده بودند عصبانی بود. نوشته از سر دلسوزی برای دختران این خانواده بود با این حال، دیگری انگاشتن آن خانواده در نوشته موج می زد. از روایت خاطره هم معلوم بود که این خانم فقط از فرط دلسوزی برداشته این متن را نوشته. قدم خاصی که به بهبود وضع آن هفت دختر بیانجامد برنداشته.فقط به مخاطبانش این پیام را داده که ای مردم! بدانید و آگاه باشید که این قوم که "دیگری " هستند اون قدر پسری هستند که اسم دخترانشان را "قزبس" می گذارند. 

طبعا چنین نوشته هایی هیچ کمکی به رشد اجتماعی و بهبود وضع زنان نمی کند. اتفاقا برعکس! این برخورد و این "دیگری انگاری" باعث می شود اعتماد بین اون اقشار و کادر پزشکی و درمانی از بین برود که خود منشا مصیبت های تازه خواهد شد(مثلا به جای مراجعه به بیمارستان و توسل به پزشکی مدرن ممکن هست به رمال و…. متوسل شوند.)
 در بین دوستان مدرسه من خانم هایی که پزشکی خوانده اند و در روستاهای آذربایجان طرح گذرانده اند کم نیستند. اونها هم با این گونه مسایل رو به رو شده اند اما چون زبان خانواده های مراجع را کامل و با تمام ظرافت هایش می دانستند و با همان زبان با آنها سخن می گفتند خانواده های مراجع را دیگری نمی پنداشتند. مثل کوه پشت دختران و زنان جوان مراجع ایستادند و واقعا تحولی در زندگی شان ایجاد کردند.

 چون از همان مردم بودند و ظرافت های اون فرهنگ را درک می کردند می دانستند که همان فرهنگ مردسالار و پدر سالار در خود ظرفیت هایی دارد که به یک خانم دکتر در موقعیت او قدرت می بخشد که تغییر اساسی ایجاد کند. در فرهنگ سنتی آذربایجان ( تا جایی که می دانم همچنین در فرهنگ سنتی کرمانشاه و….) اگر زنی از خودگذشتگی از یک سو و جربزه از سوی دیگر از خود نشان دهد، حرمت و منزلتی می یابد که مردها هم از او حساب می برند. یعنی به دیسیپلین او احترام می گذارند و قدردان کوشش هایش برای بهبود وضع موجود می شوند. یک جورهایی نقش مادر جمع را بازی می کند. شخصیت های تاریخی نظیر زینب پاشا هم داریم که چنین بوده اند. جامعه تهران چنین حرمتی را برای زن توانمند قایل نیست. زنی که این طور برای بهبود اوضاع به پا خیزد در تهران نه تنها حرمت نمی یابد بلکه از سوی مردان، لقب افتخاری سلیطه هم دریافت می نماید! اما ما در فرهنگ مان این ظرفیت را داریم. خانم دکترهایی هم که از تبریز و اردبیل و…. برای طرح به روستاهای اطراف می روند عموما از این ظرفیت نهایت استفاده را می برند. الگوی رفتاری آنها - آگاهانه یا نا آگاهانه - مادربزرگ یا عمه بزرگ یا ….خودشان هست نه لزوما فلورانس نایتینگل! چون الگو برای مردان و زنان روستا بیگانه نیست نسبتا آسان آن را قبول می کنند. 

 بعد از چند مدت، اهالی روستا در دختر بچه هایشان ، یک خانم دکتر آینده می بینند. زنی قدرتمند و عاقل و تحصیلکرده. خانم دکتر روستا از خودشان هست. با زبان خود آنها سخن می گوید. "دیگری" نیست. پس دلیلی ندارد که دختران خود آنها چون او نشوند. دیگر دختر را حقیر نمی بینند. نگاه ها تغییر می کند. 

 وای به روزی که این ارتباط و این زبان مشترک بین تحصیلکرده های ما و اقشار کمتر تحصیلکرده جامعه از بین برود. متاسفانه جریان ایرانشهری-دانسته یا نادانسته- با تحمیل فرهنگ آذری به جای ترک، دارد همین زبان مشترک را از بین می برد. اگر در زمان مشروطه ، روشنفکران تبریز اون گونه توانستند در جهت اهداف بسیار مدرن و پیشرو، لوطیان شهر و مردم عامی و بیسواد شهر را همراه سازند به دلیل همین زبان مشترک بود که متاسفانه با تلاش های صد ساله و تحمیل هویت نامانوس به قشر تحصیلکرده تر کمرنگ تر شده است. جریان هویتگرا کمر همت به احیای آن بسته. 🍀@minjigh

 جامعه ما به سرعت در حال تغییر هست و متناسب با آن روابط و رفتارها و عرف ها هم باید تغییر کنند تا ناسازگاری و تنش به وجود نیاید. مناسبات بین افراد خانواده- چه خانواده هسته ای و چه خانواده گسترده- که ٥٠ سال پیش مناسبات درست و کارآمدی به حساب می آمدند، با توجه به وضعیت اقتصادی نابسامان، دشواری یافتن شغل، تغییر سبک زندگی و انتظارات متفاوت افراد از خود ودیگران نسبت به قبل، دیگر به درد امروز نمی خورند. در گذشته نه چندان دور شاید کارآمد بوده اند اما اکنون نیاز به بازبینی دارند.

 انتظار بیهوده ای است که بخواهیم همه افراد و همه خانواده ها بتوانند نرم ها و هنجار ها و رفتارها را به روز کنند. اتفاقا مشاهده من می گوید که افرادی که تحصیلکرده تر ند و موقعیت شغلی مهمی دارند در این کار ناموفق تر عمل می کنند چون فرصت کافی برای این گونه بازبینی ها نمی یابد.

 اگر سریال ها و فیلم ها با موضوع خانوادگی یا شغلی توسط افراددلسوزی که جامعه و نیازهای آن را به نیکی می شناسند تهیه شود کمک بزرگی به حل این معضل می کنند. چنین افرادی می توانند سریال ها و فیلم هایی بسازند که مردم با کاراکترهای آن احساس نزدیکی و همذات پنداری کنند. با دیدن خود در این آینه، متوجه اشتباهات خود می شوند و راه و روش بهتری بر می گیرند. 

 شاید در ٦٠ درصد موارد، این قبیل مسایل ما شبیه ایتالیایی ها باشد. حدود ٨٠ در صد مشترک با ترکیه ای ها. حدود نود درصد مشترک بین تبریز و تهران و شیراز و اصفهان. اما همین ١٠ درصد تفاوت هم مهم هست و دانستن ظرافت هایش تغییر قابل توجه در زندگی میلیون ها نفر به وجود می آورد. به خاطر همین ده درصد تفاوت لازم هست که فیلم ها وسریال هایی توسط افرادی که واقعا فرهنگ آذربایجان را می شناسند ساخته شوند. این چنین فیلم هایی نه تنها به نفع مردم خود آذربایجان هست بلکه دوبله آن به فارسی و تماشای آن توسط مردم اقصی نقاط کشور همدلی و تفاهم بیشتری بین مردم به وجود می آورد. شاید بتوان آن را به کشورهای دیگر منطقه هم فروخت و ارزآوری کرد.

 اونهایی که مخالف این روند هستند دارند همه جوره به ملت ضربه می زنند. برخی هم ظاهرا با سریال و فیلم ترکی مشکل ندارند اما ازهمان هم می خواهند استفاده کنند که هویتی نامانوس را تحمیل نمایند. مثلا ترکی را مخصوصا آغشته به عبارات فارسی می کنند. یا دیالوگ های فیلمفارسی ها ی ٥٠ سال پیش را به زبان ترکی ترجمه می کنند. گمان می برند فرهنگ کنونی آذربایجان باید چیزی شبیه ٥٠ سال پیش حاشیه شهر تهران باشد(که نیست). این قبیل کارهای فرهنگی به درد ما نمی خورد. محصولات فرهنگی برخاسته از فرهنگ زنده مردم برآورنده نیاز ما خواهد بود. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ][ 6 ][ 7 ]