کمپینی برای پرداخت حق عضویت انجمن فیزیک

+0 به یه ن

اگر  ۶۰-۷۰ درصد اعضای انجمن حق عضویت خود را بپردازند مشکلات مالی انجمن مرتفع می گردد اما برای این که اعضا متقاعد شوند که چنین کنند، یک کمپین لازم هست. از یک سو هیئت مدیره باید گزارشی از فعالیت ها و مخارج و مداخل جهت آگاهی رساندن به اهمیت موضوع  به اعضای انجمن ارائه دهد تا مردم متقاعد شوند فعالیت های انجمن  خرج دارد و نیاز به پرداخت حق عضویت هست. از سوی دیگر کسانی مثل خود من که دستی در وبلاگ نویسی و یا تریبونی بین فیزیکدانان کشور دارند باید پویشی را  برای رله کردن این پیام آغاز کنند و دوستان و آشنایان خود را تشویق به پرداخت حق عضویت نمایند. اگر چنین پویشی آغاز شود  ۶۰-۷۰درصد اعضا حق عضویت خود را می پردازند.

علاوه بر حق عضویت امکان حمایت مالی توسط خیرینی که عضو هم نیستند وجود دارد. در سایت انجمن لینک های مربوطه را می توانید بیابید. اما من صلاح نمی دانم امسال انجمن برای رفع مشکلات مالی اش همزمان هم برای پرداخت حق عضویت و هم برای جذب واقف تلاش گسترده کند.  صد البته در حمایت مالی باز خواهد ماند اما در کمپین تبلیغاتی و آگاهی بخشی برای تشویق به حمایت، نباید  تمرکز روی بیش از یک مورد باشد. به دو دلیل:

۱) اولا   تعداد فیزیکدان های وبلاگ نویس و فعال در فضای مجازی که چنین دغدغه ای دارند محدود هست و حوصله  و زمان خوانندگان آنها، حتی محدودتر. اگر همزمان  روی پرداخت حق عضویت و روی پرداخت هدیه نقدی مانور داده شود فرصت و حوصله کافی برای  هیچ کدام از دو موضوع نخواهد ماند و کمپین کارآیی نخواهد داشت.

۲) اگر همزمان هم در مورد جذب واقف تبلیغ وسیع کنیم هم در مورد پرداختن حق عضویت، مخاطبان هر دو مورد خیال خواهند که دیگری با حمایت مالی خود نیاز را مرتفع خواهد ساخت پس خود عقب می کشند! سرمایه داران با خود می اندیشند که تا خود اعضا هستند ما چرا پول دهیم؟ اعضا هم فکر می کنند که تا میلیاردرها هستند چرا آنها پول بدهند؟

من ۱۷سال وبلاگ نویسی مستمر کرده ام. از سال ۸۸،  در جذب کفیل به سمت نهاد خیریه بنیاد کودک کوشا بوده ام. موفقیت نسبی هم در این امر داشته ام. اجازه بدهید از تجربه خودم بگویم:

 اولا، یک یا دو پست برای جذب حامی مالی کافی نیست. از سوی دیگر، حوصله مخاطب بعد از ۶-۷ هفت پست متوالی در این مورد سر می رود و تعداد مخاطبان ریزش پیدا می کند. با ۶-۷ پست باید جذب خود را انجام دهیم. اگر تقسیم به دو قسمت (حمایت مالی مستقل به صورت وقف و حق عضویت) شود اثرگذاری کم می شود.

دوم هم این که  وقتی مخاطبان از سه چهار منبع مختلف در مورد بنیاد می شنیدند تشویق به کفیل شدن می کردند. از این رو اگر همزمان چند نفر وبلاگ نویس یا فعال در فضای مجازی مثل خود من بنویسند شانس موفقیت بالا خواهد رفت.

سوم هم این که وقتی افراد تشویق می شوند که حمایت مالی نمایند که حس کنند اگر آنها وامثال آنها کمک نکنند کارها می خوابد.

من در سال ۸۸-۸۹ پست های متعدد در مورد بنیاد کودک با محوریت شعبه تبریز گذاشتم و حامی ای نیافتم. اما دست آخر یک پست گذاشتم که جمله «آس» تاثیرگذارم را برای آن رزرو کرده بودم: «اگر ما کفیل نشویم فکر می کنید چه کسی از این کودکان حمایت خواهد کرد؟» همان گونه که پیش بینی می کردم بعد از آن جمله پیام ها در پی وی سرازیر شد که چگونه باید کفیل شد؟ در ظرف دو سه روز همه مددجویان شعبه تبریز کفیل پیدا کردند. البته تنها اثر ان جمله نبود بلکه در پست های قبلی در مورد اهمیت موضوع نوشته بودم. تا آن پست آخر اکثریت متقاعد شده بودند  که کفالت بنیاد کودک  کار خوبی هست اما گمان می کردند  بقیه افراد این کار خوب را  انجام می دهند پس نیازی به آنها نیست.

چهارم هم این که کمپین های این حقیر در وبلاگی ساده بر دامنه گمنام آرزوبلاگ (دامنه ای از خود تبریز به زبان ترکی آذربایجانی) برای جذب کفیل موثرتر بودند تا فیلم های تبلیغاتی  پربیننده و  خوش آب و رنگ سلبریتی ها برای بنیاد کودک. خلاصه این که رنگ و لعاب تبلیغاتی آن قدر مهم نیست که محتوا مهم هست.

 

 

من فکر می کنم فعلا برای امسال و سال آینده کمپین را باید روی تشویق به پرداخت حق عضویت متمرکز کرد. فکر کنم همین برای رفع نیاز کافی باشد. اگر چند سال بعد به دلیل بالا رفتن مخارج و تورم ، حق عضویت ها کفاف ندادند کمپینی هم برای جذب واقف راه می اندازیم. توجه کنید که آن موقع با وجود و حضور حدود ۱۰ هزار عضوی که به اندازه پرداخت حق عضویت درگیر مسایل عملی انجمن هستند، یافتن واقف ساده تر می شود. وقتی با این کمپین، اعضا را در رتق و فتق امور مالی انجمن درگیر کردیم، همان اعضا  خودشان واقف هم می یابند. به عبارت دیگر آن قدر انجمن در جامعه شناخته می شود که یافتن واقف برای انجمن مثل آب خوردن خواهد بود.

به علاوه، این ده دوازده هزار نفر عضو انجمن، هزار و یک مهارت و امکانات ویژه  و شبکه اجتماعی دارند. اگر درگیر مسایل عملی انجمن شوند از آن مهارت ها و امکانات ویژه و شبکه ها به نفع انجمن استفاده می کنند. پس از این کمپین وضع مالی و همچنین قدرت و نفوذ انجمن  در جامعه چندین پله صعود  خواهد کرد و به دنبال آن، موقعیت  و ارج و قرب اعضا نیز هم!.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حق عضویت انجمن فیزیک

+0 به یه ن

مطابق سایت انجمن فیزیک، این انجمن ۲۵۴۹ عضو پیوسته، ۱۳۱۷ عضو وابسته و ۸۳۷۰ عضو دانشجویی دارد. طبعا حق عضویت پیوسته بیش از دانشجویی است (د راین جور چیزها سیاستگذاری های انجمن منطقی و معقول هست.)
اگر حتی نصف این اعضا هم حق عضویت خود را پرداخت کنند انجمن فیزیک مشکل مالی چندانی نخواهد داشت اما تا جایی که من می دانم متاسفانه کمتر از ده درصد اعضا حق عضویت می دهند. این درحالی است که دانشگاه ها مکلف به بازپرداخت حق عضویت استادان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی هستند:
به طور مثال، آیین نامه داخلی پژوهشگاه ما این امکان را فراهم ساخته که از محل پژوهانه شخصی اعضای هیئت علمی حق عضویت انجمن های علمی پرداخته شود.
انجمن فیزیک با این ملاحظه که وضع مالی مردم و دانشگاه ها خراب هست اصرار زیادی برای پرداخت حق عضویت نمی ارزد.
درست است که وضع مالی درخشان نیست اما آن قدر هم خراب نیست که ۹۰ درصد اعضای انجمن قادر به پرداخت حق عضویت سالانه نباشند. قطعا بیش از نصف اعضا اگر بخواهند می توانند چنین حق عضویتی را پرداخت کنند بی آن که فشار مالی خاصی به آنها تحمیل شود.
بیشتر افراد پرداخت نمی کنند چون فکر می کنند همان طوری که در سالیان قبلی پرداخت ننمودند و اتفاق بد خاصی نیافتاد می توانند همین رویه (عدم پرداخت) را ادامه دهند.
هشدار از طرف انجمن برای قطع عضویت در انجمن در صورت عدم پرداخت حق عضویت مشکلی را حل نمی کند. چون اغلب اعضا فکر نمی کنند با عضویت، امتیاز خاصی به دست می آورند. در نتیجه در مورد چنین هشداری بی تفاوت خواهند بود. اتفاقا تنها کسانی ناراحت و دلشکسته خواهند شد که جزو آن اقلیت هستند که به واقع به دلیل کمبود مالی قادر به پرداخت حق عضویت نیستند. اینها به واقع دلشکسته می شوند و حتی ضربه روحی می بینند. سخت هست که آدم را به خاطر بی پولی از جمعی که خود را متعلق به آن می داند طرد کنند. اما کسانی که قادر به پرداخت حق عضویت هستند با قطع عضویت هیچ حس ناراحتی نمی کنند!
به جای هشدار، هیئت مدیره باید در مورد هزینه های فعالیت های انجمن و درآمدها گزارش شفاف سالیانه ارائه دهد تا اعضا متوجه شوند که اگر به دلیل کمبود مالی انجمن قادر به ادامه فعالیت نباشد چه ضربه ای به جایگاه علم در کشور و به دنبال آن جایگاه خودشان در کشور (به عنوان قشر فیزیکدان یا علاقه مند به فیزیک) وارد می شود. منفی بافان تصور می کنند اگر فعالیت ها قطع هم بشود اتفاقی نمی افتد. وقتی آدم نعمتی دارد قدرش نمی داند!
گزارش هایی شفاف باید باشد که مردم متوجه شوند چه قدر فعالیت های انجمن مهم هست. و چه حیف خواهد بود اگر به دلیل خست در پرداخت حق عضویتی ناچیز این فعالیت ها بخوابد!
در واقع جامعه فیزیک ایران جامعه خسیسی نیست. اگر مجاب بشود که لازم هست حق عضویت پرداخت می کند. آن بیست یا سی درصد اعضا هم که واقعا مشکل مالی دارند تشویق می شوند که به طریقی دیگر به انجمن همیاری رسانند که چه بسا ارزش آن بیش از حق عضویت باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کانال مینجیق

+0 به یه ن


من کانال تلگرامی مینجیق را دوباره احیا کردم:
@monjoog

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خاطراتی در مورد دورریز مواد غذایی- از زنجان و ازمیر تا پاریس و کالیفرنیا

+0 به یه ن

حدود ده سال پیش، من و شاهین به دعوت دانشگاه تحصیلات تکمیلی به زنجان رفتیم. برای شام هم به اتفاق برخی از استادان آن دانشگاه و عده ای از دانشجویان تحصیلات تکمیلی که اغلب دختران جوان ساکن خوابگاه بودند برای شام به رستورانی رفتیم. یادم نیست مهمان دانشگاه بودیم یا دونگی حساب کردیم. درهر صورت غذا خوب و شاهانه بود. حجم آن هم زیاد بود. بعد از سیر شدن ما مقدار زیادی غذا ماند. من ظرف خواستم که بقیه غذا را بردارم. (در تهران خودم ظرف می برم تا یک بار مصرف هم نخواهم اما اونجا شهر غریب بود و من ظرف نداشتم.) به دانشجوها اصرار کردم که بقیه غذا را بردارند ببرند خوابگاه. دیدم همه تنبلی می کنند و به هم نگاه می کنند . شاید هم فکر می کردند این کار قدیمی و از مد-افتاده مادربزرگ هاست که آنها به عنوان خانم-دکترهای-بعد-از-این نباید انجام دهند. کفگیر به دست گرفتم و ظرف ها را پر کردم و دادم ببرند. با چشمان از تعجب گرد شده می نگریستند!
غذایی که من آن امشب جمع کردم به قیمت امروز قطعا بیش ازیک میلیون تومان ارزش داشت. چه طور وقتی گفته می شود یک میلیون تومان در سال حق عضویت انجمن فیزیک را باید پرداخت عده ای مشکلات مالی را پیش می کشند اما در دورریز غذا به یاد مشکلات مالی نمی افتند؟!
مستقل از مشکلات مالی، دورریز غذا به لحاظ محیط زیستی فاجعه هست. به خصوص اگر غذا گوشتی باشد.
--------------
ما در سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ در آمریکا (استنفورد) بودیم. در اون زمان آمریکایی ها خیلی مواد غذایی دورمی ریختند. البته طرفداران محیط زیست شدیدا از این عادت آمریکایی انتقاد می کردند. شنیدم در حول و حوش سال ۲۰۱۱ در امریکا نهضت «زباله صفر» راه افتاد. بعدش هم فراموش شد. البته این نوع جنبش ها هرچند باز بایستند ولی باز هم اثر خود را می ذارند. الان وضعیت در آمریکا از این جهت چه طور هست؟
در اروپا هیچ وقت ریخت و پاش مواد غذایی نبوده. همیشه به اندازه مصرف می کردند و می کنند. شاید به این دلیل که اروپایی ها هم تاریخ طولانی دارند و هم سنت مکتوب قوی. دوران قحطی هایشان را به راحتی فراموش نمی کنند. در همان پاریس طلایی وارد موزه می شوی و نقاشی های زیبا از دورانی که محاصره و قحطی پاریسی ها را وادار به خوردن موش ها کرده بود می بینی.
در کشور ما هرچه خانواده ها در قدیم فقیر تر بودند بیشتر تصور و توهم آن را دارند که اجدادشان در پر قو بزرگ شده اند! در خانواده های خان هاو تاجران که خانه های اجدادی شان در شهرهای ایرانیان امروز تبدیل به موزه شده اند بسیار از خاطرات تلخ قحطی های گذشته گفته می شود. اما پای صحبت خانواده هایی بنشینید که قبل از ده چهل رعیت یا حاشیه نشین شهری یا خدمتکار خانه ثروتمندان بوده اند گمان می کنی همه تاریخ ایران، دوران بریز بپاش دهه پنجاه وجشن های دوهزار پانصد ساله پادشاهی بوده است! چرا؟ برای این که خاطرات پیش از دهه چهل این دسته از ایرانیان آن چنان توام با تیره روزی بوده است که ترجیح داده اند فراموش کنند. ولی خانزاده ها و تاجرزاده ها خاطرات فقر و فاقه سالیان پیشین را به عنوان مشاهده گر شوکه شده به یاد دارند. خودشان شخصا آن قدر زجر نکشیده اند که در ذهن شان خاطرات را بلوکه کنند. ولی در اروپا رعیت زاده و فئودال زاده هر دو با مراجعه به موزه ها همه آن سالهای قحطی و وفور نعمت را به عنوان میراث مشترک به یاد دارند.
در تبریز-با کمال افتخار- ما اهل دورریز نیستیم. اتفاقا- تا ابن اواخر- در حاشیه فقیرنشین تبریز دورریز مواد غذایی بیشتر بود تا محلات اعیان نشین آن. قپی امدن حاشیه نشین های تبریز عبارت بود از«آپاردیم آتدیم چایا» که دود از کله هم تبریزی های قدیمی و نیز طرفداران محیط زیست این شهر بلند می کند. عرض کردم «تا همین اواخر». از دو سه سال پیش گرانی چنان بیداد می کند که دیگه بساط این «قپی» ها از حاشیه ها برکنده شده. جای خیلی تاسف هست که گسترش فقر کشنده باعث برچیده شدن آن شده نه گسترش آگاهی محیط زیستی. این نیز بگذرد. به هر حال یک سری تغییرات بنیادی در اداره کشور -لاجرم -اتفاق خواهد افتاد و دوباره اقتصاد ما رونق خواهد گرفت. امیدوارم این به معنای رواج دوباره مصرفگرایی نباشد. امیدوارم وقتی وضعمان بهتر شد و دستمان به دهانمان رسید شروع به ریخت و پاش نکنیم. هم به خاطر محیط زیست وهم به خاطر آینده نگری. دوره رونق اقتصادی هم باز سر خواهد آمد و بهتر است در دوران وفور آدم پس انداز کند. ما هم مثل اروپایی ها خاطرات را ضبط کنیم و خاطره مشترک ملی نماییم.
درمورد دیدگاه محیط زیستی ایرانیان مطلبی در نوروز ۱۴۰۰ ضبط کرده بودم که لینک آن را دوباره می گذارم. ارزش گوش دادن دارد. نشنیده ام کسی از این دیدگاه به مسئله بنگرد:
این مقدمه ای بود که می خواستم برای دورریز مواد غذایی در ترکیه بنویسم. اما طولانی شد. آن را در پست بعدی می آورم. خاطره بامزه ای از ترکیه و زنده یاد دورموش عزیز هست.

---------------
یاد همکار عزیزمان دورموش دمیر نازنین -که اواخر سال پیش از دنیا رفت -گرامی باد! در سال ۲۰۱۳ به دعوت وی من و شاهین به ترکیه رفتیم. سعی می کردند شعبه ای از آی-سی-تی-پی را در منطقه ییلاقی زیبا در نزدیکی ازمیر بنا نهند. چند هفته ای در انجا مهمان گروه دورموش بودیم. اون دور و بر چند رستوران بیشتر نبود. مدیر یکی از رستوران ها خانم میانسال قابلی بود که با درایت رستوران خود را اداره می کرد.
برای ناهار به همراه دانشجویان و پست داک های گروه و البته میزبانمان دورموش به آن رستوران رفته بودیم.
دورموش به یاد یکی از سالادهایی که مادرش تهیه می کرد افتاد و از مدیر رستوران خواست که نظیر آن را تهیه کند. سالاد هزار جور صیفی جات و سبزی داشت. یکی یکی از آنها نام برد. خانم هم رفت و بعد از مدتی با سالاد بازگشت. بیشتر سبزی ها را هم در همان باغچه به عمل می آورد. حجم سالاد زیاد بود. یک مقدارش را خوردیم و بعدش بلند شدیم که بیاییم. به مدیر رستوران برخورد. به ما یا دورموش هم که چیزی نمی خواست بگه. اومد دانشجوها و پست داک ها را با لحنی مادرانه سرزنش کرد که «یا آدم چیزی را سفارش نمی ده یا اگر بده باید بخوره. کلی زحمت سالاد را کشیده ام!» هیچ چی دیگه! نشستیم و با کلی خنده سالاد را تا آخر خوردیم و تمام کردیم اون وقت بلند شدیم. 😋😃

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قپی مینجیقی

+0 به یه ن

پز دادن وقپی آمدن من عبارت است ازاین:

 

نه تنها حق عضویت خود را در انجمن فیزیک  همه ساله می پردازم، از محل پژوهانه ام  حق عضویت اعضای گروهم را هم پرداخت می کنم. بقیه هم بپردازند، بعدش بیایند پز بدهند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قپی آمدن به سبک دانمارکی

+0 به یه ن

در سریال بورگن  (در مورد یک  خانم نخست وزیر دانمارکی بود) وقتی به عنوان دانمارکی به جهان سوم پز می دادند فساد مالی آنها و بری بودن خودشان از فساد  را به رخ می کشیدند. پز دادن هم داره دیگه! زلم زیمبو را در هر کشور جهان سومی که رانت خواری و پولشویی بیداد می کنه می شه راه انداخت. اما بری از فساد بودن هست که خاص و ارزشمند  هست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خارج نشین عزیز! پز چیزی را بده که پز دادن داشته باشه!

+0 به یه ن

پزی که آشنایان خارج نشین از به زعم خودشان حشمت و شکوه و تشریفات آمریکا می دهند اغلب لنگه ابروی مرا می بره بالا! البته چیزی به آنها نمی گویم. برای چی خودم را «بده» کنم؟ اگر به این چیزها دل خوشند بذار باشند!

اما از اون زلم زیمبویی که اونها با بوق و کرنا از آمریکا نشان می دهند گنده تر و رنگین ترش در همین تهران هم هست.  این جور زلم زیمبوها از روش های پولشویی مفسدان مالی هستند که درکشور فت و فراوانند! منتهی ما همیشه در تهران جنبه منفی قضیه را می بینیم.و البته حق هم با ماست. واقعا جنبه منفی قضیه پررنگ هست.

مثلا  در تهران هروقت به عیادت آشنایان در بیمارستان های آن چنانی می روم چشمم دنبال این هست که ببینم مدیریت پسماند بیمارستانی در آن چگونه هست و متاسفانه می بینم علی رغم همان زلم زیمبو ظاهری، سرنگ مصرف شده را قاطی زباله های معمولی می کنند. چشمم را آن زلم زیمبو نمی گیره اما حالم را این وضعیت بهداشتی به هم می زنه.

اون وقت آشنایان در خارج،  ورژن ساده تر همان زلم زیمبو را توی چشم ما می کنند وبه زعم خودشان به ما پز می دهند. یکی شان از این گوشه خارج پز می ده، اون یکی هم از آن ور خارج به به چه چه می کنه!

 اون قدر هم هوشمند نیستند که بفهمند دست کم برای این که چشم ماها را در ایران بگیرد به جای آن زلم زیمبو که در محل زندگی ما بهترش هم هست عکس چند تا سطل زباله مخصوص پسماند بیمارستانی بفرستند.

من نمی دانم. احتمالا در بیمارستان های خصوصی آمریکا، هم زلم زیمبو دارند هم روش های اصولی مدیریت پسماند. دمشان از این جهت گرم!

 (خوشبختانه در آمریکا گذر من به بیمارستان نیافتاده بودو از بیمارستان هایش اطلاعی ندارم.)

همان آمریکا  در سطحی دیگر دارد به محیط زیست و بهداشت عمومی ضربه می زند. در ابعاد وسیع هم ضربه می زند. کانادا هم با اون همه ادعایش همین طور. (باز اروپا بهتر هست.)

پیشرفت های امارات متحده عربی (هرچند تحسین مرا به جهت مدیریتی بر می انگیزد) اما آن قدر ها چشمم را نمی گیرد. نه به خاطر دیدگاه چپگرا! اتفاقا خود من همیشه یادآوری می کنم که در دهه هشتاد میلادی که این امارات داشت پیشرفت میکرد و از ما جلو می زند خود-عاقل-پنداران با تحقیر آن را ویترین شیشه ای می خواندند و پیش بینی می کردند که به زودی بشکند. جالب آن که دیوار آهنین در همسایه شمالی آن روزی (شوروی) که شکست ناپذیر می نمود در هم شکست ولی این ویترین شیشه ای هنوز پابرجاست و روز به روز هم رنگین تر می شود.

من از این جهت به امارات خرده نمی گیرم. بلکه از آن جهت که در ابعادی بسیار وسیع آبها را می آلاید و گازگلخانه ای به هوا منتشر می کند خرده می گیرم.

اگر رفتید خارج، پز زلم زیمبو به دوستان و فامیل ندهید. این طوری سطح خود را از منظر آنها پایین می‌ آورید و نَدید-بَدید می نمایید چرا که در همین تهران- با این همه فساد مالی و پولشویی در مراکز خرید و بیمارستان های خصوصی آن چنانی- از این زلم زیمبو ها گنده ترش هم هست! ببینید استانداردهای «ایمنی، بهداشت و سلامت» در آن کشورهای پیشرفته چگونه است؟ اگر بهتر ازایران بود پز آنها را بدهید بلکه اینجا هم یاد گرفتیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عیاری از طراران؟ به چه قیمت؟

+0 به یه ن

من قبلا در مورد اهمیت انجمن فیزیک به طور عام و اهمیت خاص آن در این برهه زمانی نوشته ام. این را هم نوشته ام که انجمن که نهادی است مردمی باید به کمک حق عضویت اعضای آن و هدایای نقدی و غیر نقدی کوچک اما پرشمار علاقه مندان به فیزیک نیازهای مالی خود را مرتفع سازد. خبردار شده ام که امسال انجمن فیزیک از مشکل مالی رنج می برد. با توجه به وضع اقتصادی کل کشور این خبر دور از انتظار نبود! در نتیجه چند پست برای تشویق به پرداختن حق عضویت خواهم گذاشت. اما قبل از آن می خواهم حرف آخر را اول بزنم. حتما عده ای خواهند گفت ما چرا کمک مالی بنماییم. ازگل گیت هست، چای دبش هست، فلان هست، بهمان هست و.... از همان ها بگیرید.

ببینید! اگر کشور هم روزی درست اداره شود که آن بودجه عمومی به جای چای دبش به انجمن مردم-نهادی چون انجمن فیزیک سپرده نخواهد شد. اگر مملکت درست اداره شود به وزارت آموزش پرورش و وزارت علوم بودجه بیشتری می دهند که بخشی از آن به معنای بالا رفتن حقوق معلمان  و استادان فیزیک هست. بعد که وضع مالی این قشر بهتر شد با فراغ بال بیشتری می تواند حق عضویت در نهادی مانند انجمن فیزیک را پرداخت کند.

حالا که مملکت این طوری فشل اداره می شود و هر روز از یک رسوایی مالی پرده برداری می شود چی؟! آیا نباید با این رسوایان همنشین شد و از آن چیزی برای یک هدف ارزشمند نظیر حمایت از انجمن فیزیک کند؟! خیر! ابدا، خیر! برای این که به این شکل از آنها پولی تیغ بزنید باید به زبان آنان سخن بگویید باید تظاهر کنید با آنها هم-مسلک هستید. بعدش کم کم شبیه آنها می شوید. دیگر از هویت خود دور می شوید. دیگه نمی شه شما را شناخت! این وسوسه را از سر بیرون کنید. فکر می کنید اونها به همین راحتی و بدون چشمداشت می آیند و برای اعتلای علم به انجمنی چون انجمن فیزیک که جلوی خیلی از ناراستی های شبه-علمی می ایستد کمک مالی کنند؟! قطعا خیر! هزاران بار لب چشمه می برند و تشنه باز می گردانند. در این اثنا، از شما میخواهند که مزخرفاتی را که می گویند «توجیه علمی» کنید. خدا اون روز را نیاورد که انجمن فیزیک برای رفع مشکلات مالی خود  مجبور بشود فلان ادعای خرافی منسوب به  ازگل-گیت را توجیه کند. مگه ما خودمان  مرده ایم که بگذاریم فشار مالی انجمن فیزیک را به این جا رساند. یعنی از بین دوستداران فیزیک در ایران یکی دو هزار نفر پیدا نمی شود که بتواند سالی یک میلیون تومان حق عضویت بپردازد؟! دانش آموختگان  جوان شاید نتوانند اما  دانش آموختگان جا افتاده تر (متولدان دهه شصت و قبل تر) حتما آن قدر به دهانشان می رسد که سالی یک میلیون تومان برای این کار بتوانند خرج کنند. اگر در طول سال یک مقدار دور ریز مواد غذایی شان را کمتر کنند حتما بسی بیشتر از یک میلیون تومان می توانند پس انداز کنند تا حق عضویت بپردازند.

شتر سواری که دو لا دولا نمی شه. هرکاری ملزوماتی داره. اگر نهادی دموکراتیک و غیروابسته و آزاده برای فیزیک می خواهیم خرجش را هم باید خودمان بدهیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چگونه ویژگی مثبت و منفی رؤسا در نهاد های استبدادی و دموکراتیک بروز می کند؟

+0 به یه ن

چه نهادی دموکراتیک باشد و چه استبدادی، شخصی یا تعداد محدودی از اشخاص برای مدتی باید در راس آن قرار گیرند. هر فردی هم ویژگی های مثبت دارد وهم ویژگی های منفی. فرد کاملا مثبت و کاملا منفی نایاب هست.
در نهادهای استبدادی برای مدتی محدود آن رئیس که ویژگی های مثبتش بر ویژگی های منفی اش می چربد منشا خیر می گردد و گل می کند. منتهی بعد از اندکی، ایده ها ته می کشند و این شخص هم لجبازتر و کهنه-مغزتر می گردد. این دفعه ویژگی های منفی اش جولان می دهند و آسیب می رسانند.
در مقابل در نهاد های دموکراتیک، به دلیل اینرسی زیاد و بازخورد مداوم از جمع، ویژگی های مثبت رئیس یا هیئت رئیسه به سرعت فرصت ظهور نمی یابد.اما در دموکراسی وقتی ثمر آن حاصل می شود پایدار تر هست. از آن جالب تر این که اگررییس یا هیئت رئیسه از حدی بالاتر و بهتر باشند حتی ویژگی های منفی آنها هم در میان مدت و دراز مدت منشا خیر می شود. این هنر شگفت آور دموکراسی است که محال هست در استبداد بروز کند. این ادعای من -مانند بیشتر ادعاهایم- حاصل تجربه زیسته و مشاهدات شخصی است از سالها ارتباط با نهادهای علمی کشور. در زیر با ذکر مثال و مصداق، ادعایم را تبیین می نمایم.
سپس نتیجه گیری می کنم.

اگر رئیس یک نهاد استبدادی فردی شل و ول و یا دهن-بین و ضعیف باشد واویلاست. اما وقتی همین شخص در راس یک نهاد دموکراتیک قرار می گیرد میدانی فراهم می شود که افرادی که در زمینه های مختلف بیش از او آگاهی دارند ایده های مناسب ارائه دهند و کارها بهتر انجام شود. (باور کنید این را از روی مشاهده می گویم.) این هست هنر دموکراسی!
از سوی دیگر اگر رئیس یک نهاد استبدادی ذاتا فرد خودرایی باشد بازهم واویلاست! اما وقتی همین شخص در راس یک نهاد دموکراتیک قرار می گیرد باعث می شود جریان های پوپولیستی مخرب و سطحی کمتر فرصت جولان بیابند. باعث می شود در برابر برخی کژی ها و بدعتها، «نه» قاطع گفته شود. (باور کنید این را هم از روی مشاهده می گویم.) این هست هنر دموکراسی!
حتما دیده اید که برخی افراد هستند که گمان می کنند بقیه به دنیا آمده اند که به ایشان یا هرکس یا نهادی که ایشان امر کند خدمت کنند. بعد هم هیچ قدردانی و تشکری نمی کنند. باز وقتی چنین کسی در راس نهاد استبدادی است واویلاست. ولی وقتی به طور موقت رییس یک نهاد دموکراتیک می شود (بنا به تعریف در نهاد دموکراتیک ریاست دوره ای است و بعد از مدتی تغییر باید بکند) رفتار و منش او باعث می شود که مردم به آن نهاد خدمت کنند. بعد هم که ناسپاسی می کنند مردم از آن شخص عصبانی و دلخور می شوند، نه ازدست نهاد. رییس که عوض شد دلخوری از نهاد از بین می رود چرا که نهاد هم-معنی با رئیس تلقی نمی شود. در نهاد های استبدادی اگر رییس گنددماغ باشد مردم از نهاد هم بدشان می آید.
اینها نمونه هایی از خروار بودند. دموکراسی مدینه فاضله نیست. آرمانشهر نیست. با استقرار نهاد دموکراتیک، یک شبه مشکلات حل نمی شود. اتفاقا خیلی هم اینرسی دموکراسی، برای تغییر بالاست. اما امکان آن را فراهم می آورد که ویژگی های مثبت افراد هم افزایی کنند و آسیب های ناشی از ضعف ها و صفات منفی افراد کمتر به جمع وبه نهاد آسیب برساند. یکی از نتایج بحث آن هست که در نهاد دموکراتیک خیلی نباید در انتخاب افراد مته به خشخاش گذاشت. «فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست؟!»
گل بی خار البته پیدا نخواهد شد اما اگر دموکراسی باشد ملالی نیست! دموکراسی گل های خاردار را یک جا جمع می کند. با هم عطر افشانی می کنند و خارهایشان همدیگر را خنثی می نمایند. این همه افشا گری ها وانگیزه خوانی ها که در فضای مجازی در مورد شخصیت ها باب شده به نظرمن زیاده روی است. به جای آن بهتره که برای دموکراسی بکوشیم. زور من در این کوشش در حد تلاش برای قوی تر شدن نهاد دموکراتیک انجمن فیزیک هست. شما اگر زورتان بیشتر هست قدم بزرگتری بردارید ما هم دنبال شما می آییم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دکتر مجتهدی مدرسه البرز و بنیانگذار دانشگاه صنعتی شریف

+0 به یه ن

یکی از همکاران کتابی از دکتر مجتهدی به عنوان «به مملکت تان خدمت کنید» معرفی کرده است. من نظرهای زیر را در ادامه آن گذاشته بودم که پاک کردم. اما اینجا باز نشر می دهم. چرا مهم هست؟ برای این که حالا که در آستانه تغییرات بزرگ هستیم برای آینده، باز ازگذشته مان الگویی پرایراد و اشکال بیرون نکشیم. متناظر قرن بیست یکمی دکتر مجتهدی را پروار نکنیم! بیخودی یک الگوی معیوب را تقدیس نکنیم. گنده نکنیم که سپس، پنجاه سال دیگر هم تقلا کنیم که ازشر آن خلاصی یابیم.
و اما نظرهایم:
مجتهدی
هر روز صبح در مدرسه البرز در گوش یک مشت پسر نوجوان می خوانده که آینده ایران در دستان شماست. همین شده که وقتی از دیوارهای تنگ آن مدرسه بیرون می آمدند و کسی را می دیدند که از مدرسه ای دیگر آمده و از آنها هم موفق تر هست از حسد می ترکیدند و آزارها به آن شخص می رساندند. دیدگاه سکسیستی فارغ التحصیلان این مدرسه و آزارهایی که ما ها از دست آنها دیدیم هم از تربیت همین بابا نشات می گیره. هر آزاری که من به عنوان یک زن و یک شهرستانی غیر رشتی (مجتهدی رشتی بود و در تبعیض قایل شدن معروف!) از فارغ التحصیلان البرز دیده ام (که خدا می داند کم نبوده اند) از چشم این شخص دیده ام
چنین نگاه و نگرش سکسیستی و شووینیستی در بین فارغ التحصیلان مدارس سمپاد پسرانه مشاهده نمی شود. سمپادی ها از همان نوجوانی می دانسته اند که آسمان پاره نشده مدرسه آنها بیافته. دست کم می دانستند در همه شهرها مشابه مدرسه آنها هست. در همان شهر خودشان هم معادل دخترانه مدرسه هست که با آنها رقابت دارد. مدرسه البرز به طور تکینه ای در سایه رهنمود های مجتهدی، دانش آموخته های شووینیست و سکسیست پرورانده. نه آن که همه دانش آموخته های البرز چنین باشد ولی بین آنها شووینیست و سکسیست بیش از سایر مدارس هست.
اصلا از عنوان این کتاب هم که معرفی شد («به مملکت تان خدمت کنید» ) شعار گلدرشت می بارد. اگر همین چیزها را در گوش چند پسر تازه بالغ بخوانید خیال می کنند مثلا چه خبره؟!. بعدها می افتند به جان بقیه ای که از خودشان به لحاظ آکادمیک موفق ترند که من تربیت شده ام تا «خدمت» کنم پس تو چه حق داری در موقعیت شغلی بهتر از من قرار گیری؟!
نمی خواهم بگویم ذهنیت همه فارغ التحصیلان البرز چنین هست (مثال نقض سراغ دارم) ولی به طرز مشهود اگر از یک نفر بوی این تفکر را استشمام می کنید به احتمال زیاد از دست پرورده های مستقیم یا غیر مستقیم مجتهدی از مدرسه البرز می باشد.
از دانشگاه صنعتی هم خوب شد بیرون انداختندش. والا اونجا را هم مثل مدرسه البرز اداره می کرد. صبح ها می ایستاد ناخن ها را نگاه می کرد. پروفسور رضا و.... بعدا اومدند آنجا را به صورت یک دانشگاه مدرن درآوردند. خدا رحم کرد مجتهدی اونجا ماندگار نشد که طوطی واری درس جواب دادن بشود هنجار دانشگاه شریف.
مجتهدی نمادی مشهود و گلدرشت بود از «یک دیکتاتور خیرخواه» که بقیه را «آدم می کند» و به خدمت به مملکت می خواند. بسه دیگه! دوره این طرز فکر به سر آمده!
دنبال پارادیم بهتر و به-روزتری باشید.
حتما برمن خرده خواهید گرفت که «بزرگش نخوانند اهل خرد آن که نام بزرگان به بزرگی نبرد». خواهید گفت که مجتهدی برای ساختن ساختمان های صنعتی شریف چنین و چنان زحمت کشید.
انگار من هم بچه مدرسه ای عاصی ای هستم که با ایراد گرفتن از مجتهدی می خواهم نام و ننگی برای خودم دست و پا کنم!
من با این قبیل خدمت ها بیگانه نیستم. مگه ساختمان اصلی اون دانشگاه چند طبقه هست؟! همسر خود من ساختمان نه طبقه آی-پی-ام (چند طبقه هم زیر زمین دارد) را در دوران ج ا (نه دوران وفور نعمت زمان ساخت صنعتی شریف) ساخت. روزی چند بار پله های ساخته نشده را بالا و پایین می رفت (بخوانید کوهنوردی می کرد) و می آمد و نظارت می کرد . کجا مجتهدی چنین زحمتی کشیده؟ اصلا ساختمان هایی که ساخته سرجمع چند طبقه بوده که بخواهد این قدر زحمت بکشد؟! منتهی بعد از ساخت و اتمام آن برعکس مجتهدی، همسرمن به فکر کار پژوهشی بود نه این که خود را سمبل «خدمت به وطن» به دیگران بفروشد و از دیگران به خاطر آن توقع داشته باشد. کسی که بعد از مجتهدی رییس دانشگاه شریف بود به لحاظ آکادمیک از خودش والاتر بود. اگر او واقعا خادم بود باید کلاهش را هوا می انداخت و می گفت «به به! یکی عالم تر از من سکان کشتی را از من گرفت، پس من هم بروم به کار علمی ام بچسبم.» یک آدم علمی این کار را می کند. اما مجتهدی تا آخر عمر غرولند می کرد که چرا نذاشتند رئیس دانشگاه صنعتی شریف بماند؟!
یک مدتی هم در روزنامه های اصلاح طلب به او میدان می دادند که غرولند هایش را بعد از دهه ها منتشر کند چون که بخشی از غرولند ها علیه شاه بود چرا که قدر او را ندانسته، او را از ریاست دانشگاه شریف برداشته بود!
اصرار مجتهدی برای رئیس ماندن از
همان دیدگاه دیکتاتور مآب شرقی نشات می گیرد که هر چه می کشیم از آن می کشیم! او اگر می خواست به جوانان خدمت خالص بیاموزد می بایست با وقار کنارمی کشید و به جای غرولند در عرصه ای که کس بهتری از او نبود فعالیتی نو آغاز می کرد نه آن که شعار گلدرشت خدمت به مملکت دهد اما رفتارش شبهه ایجاد کند که وقتی شخص صالح تری برای یک مقام هست هنوز به آن مقام چشم دارد!
بنیانگذاری هر چه قدر هم سخت باشد به اندازه به راه درست آوردن سیستمی که معیوب بنا نهاد می شود نیست. من در همین جریان دانشگاه صنعتی شریف، به پروفسور رضا و بقیه که آن را از سیطره فکر بسته مجتهدی به سمت یک دانشگاه امروزی هدایت کردند بسی بیشتر احترام قایلم تا بنیانگذار آن.
حلوا حلوا کردن بنیانگذاری و نادیده گرفتن اهمیت به راه درست آوردن از جمله دلایلی است که در این کشور این همه نهاد موازی بی مصرف به وجود آمده که در پای هم می لولند و مانع کارآیی هم می شوند. یکی نهادی معیوب بنا می نهد و به دلیل بنیانگذاری آن حلوا حلوا می شود و دیگری به جای سعی در اصلاح آن (که چشم کسی را نمی گیرد) می رود کلی بودجه صرف می کند و یک نهاد معیوب دیگر به موازات آن می سازد تا او هم حلواحلوا شود.
رفتارهای مدیریتی مجتهدی الگوی بسیاری از مدیران نسل بعد از او بوده که با کله شقی و لجاجت ضربه ها می زنند و با دلزده کردن جوانان فهیم تر از خودشان، سهمی هم در فراری دادن مغزها -در کنار مسایل دیگر و کلیدی تر- دارند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل