هر بار که من در فضای مجازی انتقادی از عملکرد «بهترین مادرهای دنیا» (بخوانید خودشیفته های درجه یک دنیا) نمودم بعد از دو سه روز موجی از دهن کجی ها به من در فضای مجازی آغاز می شود. ظاهرا به خود نوشته ایراد نمی گیرند بلکه بعد از آن خودشان را موظف می دانند به هرچه من می نویسم دهن کجی کنند.
بسیاری از آنها را نمی شناسم اما برخی را که از نزدیک می شناسم مورد توجه قرار داده ام. از دم از جمله کسانی هستند که از این رابطه مادر و فرزندی -به سبک وابستگی شرقی- بیشترین ضربه ها را خورده اند. اتفاقا این مادران خودشیفته نیستند که به من حمله می کنند. اونها همچین خودشان را قبول دارند که نوشته مرا به خود نمی گیرند. معمولا فرزندان آنان هست که به من حمله می آورند. گویی که بدجوری دست روی زخم شان می گذارم. زخم هایی که عمری انکار کرده اند.
در یک مورد از جانب مرد جوانی این حمله ها شد که یکی از این «بهترین مادرهای دنیا» را داشت. من شاهد ان بودم که خانم والده اش زندگی اش را از هم پاشاند و عشقش را فراری داد و بعد هم نذاشت روی کار علمی اش تمرکز کند و موجب افت شدید تحصیلی و علمی اش شد. داغ عشقش هم سرد نشده اصرار کرد که دوباره ازدواج کند.مادر همسر جدیدش هم باز اون «بهترین مادرهای دنیا» بود که عملا آن مرد جوان را پادوی خود ساخت.
صد البته من در مورد زندگی شخصی آن مرد چیزی ننوشتم. در مورد فرح پهلوی و دو فرزند خودکشی کرده اش نوشته بودم که آن مرد به من در فضای مجازی حمله کرد. سلطنت طلب هم نبود. اتفاقا در طیف فکری هویت طلبان آذربایجان قرار می گرفت و علی الاصول تعصب آن چنانی نسبت به خاندان پهلوی نمی بایست داشته باشد.
خلاصه این هست تاوان نوشتن در این مورد.
یک مورد دیگر هم یک زن همسن من بود که خود مادر دو فرزند بود. هر وقت که اسم مادر می آمد احساساتی می شد و اشک می ریخت. یک کمی غیرعادی است. اگر والدین آدم فوت کرده باشند یا بیمار و در آستانه فوت باشند و یا خیلی از آدم دور باشند و امکان سفر نباشد احساساتی شدن معنی دارد. اما والدین او سالم و در شهر خودش حی و حاضر بودند! آن شدت از احساسات برای شنیدن کلمه مادر عجیب می نمود. در یک مورد خودکشی منجر به مرگ یک نوجوان که گرفتار باز یکی از این «بهترین مادر های دنیا» بود او و دیگران در مورد دل دردمند این مادر و ظلمی که بر او رفته بود قلمفرسایی می کردند. من هم نوشتم که مادر می بایست مراقب سلامت روحی و روانی نوجوانش بوده باشد.
از این جهت گفتم که خودشان فرزند نوجوان داشتند. فکر کردم با قدیسه ساختن از مادری که فرزندش را به سمت خودکشی سوق داده خود را رها می کنند که روح و روان فرزند خود را بخراشند.
او هم از آن زمان با من دشمن شد و هرچه می گفتم بر خود وظیفه می دانست دهن کجی کند. بعدش به طور اتفاقی فهمیدم او که این همه سنگ «مادر مادر» بر سینه می زند از سوی مادر خود طرد شده است و سالهاست قطع ارتباط کرده اند.
من هم این افراد را که به من این طوری دهن کجی می کنند بلاک می کنم.
جالبه که اونهایی که رابطه مادر و فرزندی سالمی دارند از این قبیل حرف ها براشفته نمی شوند. زندگی شان اون قدر روی روال هست که این حرفها را تهدیدی برای خود نمی دانند.
با این همه باید در این باره نوشت. نباید سکوت کرد. کمک می کند که افرادی که گرفتار مشکلاتی از این قبیل هستند به جای انکار دنبال راه حلی باشند که کمتر ضربه بخورند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل