+0 به یه ن
هر چند وقت یک بار متوجه یک پدیده جالب اجتماعی در ایران درحال تغییر و تحول امروز می شوم و با خود می گویم کاش یک جامعه شناس کاربلد پروژه ای شروع کنه و این موضوع را بررسی و تحلیل کنه. قبل از این که هرگونه راه حلی برای مشکلاتمان بیابیم و نسخه ای بپیچیم باید این پدیده ها ی جامعه پیچیده و متکثر امروز ایران را بشناسیم. هر بار ناخودآگاه با خودم می گویم لابد دکتر سعید مدنی هم همین پدیده را که من -به عنوان فردی معمولی که علوم انسانی نخوانده- می بینم، دیده و گروهی از دانشجویانش را گمارده تا روی این پدیده کار پژوهشی جامعه شناسانه انجام دهند. بعد یادم می افتد که دکتر سعید مدنی در زندان هست و از زندان نمی تواند این پدیده را ملاحظه کند. غصه می خورم. هر روز که او و امثال او به عنوان جامعه شناس در حبس می ماند جامعه ایران از یافتن درمانی برای دردهایش دورتر می افتد. به تازگی هم که چندین جامعه شناس دیگر را دستگیر کرده اند. امیدوارم زودتر آنان را آزاد کنند که جامعه در حال تحول امروز ایران سخت به پژوهش های آنان نیازمند است.
--------
در کشور ما یک عده اقتصاددان هستند که به اردوی «نئولیبرالیزم» نسبت داده می شوند. اینان طرفدار سرسخت خصوصی سازی هستند و به شدت به اقتصاد دولتی می تازند. طوری از این نوع سیاست ها دفاع می کنند که گویی جزو مقدسات هستند نه راهکاری برای بهبود اقتصاد در شرایط وزمینه ای که امکان رشد این نوع اقتصاد فراهم باشد. همان طور علیه منتقدان این نوع رهیافت اقتصادی می تازند که طرفداران دگم اندیش هر نوع ایدئولوژی ناسنجیده ای. مثلا اگر کسی بگوید که در شرایط جنگ تحمیلی برای جلوگیری از قحطی دولت ناگزیر بود که سیاست اقتصادی دولتی پیش گیرد تا گوشت و برنج و روغن از سبد خانواده های فقیر حذف نشود، به او حمله می کنند که تو نمی فهمی اقتصاد آزاد چه قدر ارزش دارد و خیریه ای می اندیشی!. اگر در دوران هشت ساله جنگ آن سیاست اعمال نمی شد چه بسا اغلب متولدان دهه شصت و پنجاه اکنون به دلیل سو تغذیه دوران کودکی ده ها برابر بیشتر مشکلات سلامت داشتند و کشور ما امروز به همین یک علت صدها برابر بیشتر مشکلات اقتصادی داشت. این چیزها را یا نمی فهمند یا اصلا برایشان مهم نیست.
در برهه هایی هم رئیس جمهورهای کشور نظرات نئولیبرالیستی آنها را اعمال کردند (البته نصفه و نیمه و تا جایی که به نفع خودشان و اعوان و انصارشان بوده)! شاید این نوع سیاست در شرایط و زمینه کشورهایی که تحریم نیستند و با کشورهای توسعه یافته روابط تجاری متعارف دارند، قوه قضاییه سالم و کارآمد دارند، سیستم حسابرسی شفاف دارند، بنگاه های بزرگ اقتصادی آنها زیر نظر قدرت ورای پاسخگویی نیست و...... سیاست های درست و مفیدی باشند. اما در کشور ما ، این نوع سیاست ها- با شرایطی که همه می دانیم -جز فساد بیشتر و الیگارش های گردن کلفت تر نتیجه ای نداشته.
علی الاصول آن اقتصاددان ها باید این نکته را می دانستند. دل و جرئت انتقاد از خود را ندارند که تاسف خورند که علی رغم شرایط موجود چرا چنین نسخه ای پیچیدند. به طریق اولی، دل و جرئت نقد محیط فسادپرور و قدرت های ورای پاسخگویی را که هیچ ندارند. برای همین دنبال رد گم کردن و فرافکنی هستند. هر بار یک موضوع جنجالی و حاشیه ای مطرح می کنند که کسی نپرسد این رهنمود های شما چرا این قدر به فساد دامن زد. مدتی پیش هم این بزرگان نئولیبرالیزم دور هم جمع شدند و مقصر مشکلات اقتصادی ایران را معرفی کردند. به گفته آنها، مقصر، کی باشه خوبه؟! احمد شاملو!!! آدم نمی دونه بخنده یا گریه کنه!! بله دیگه! الیگارش هایی که مملکت را درسته قورت می دهند را ول کرده اند به احمد شاملو گیر می دهند که هرگز در اقتصاد یا سیاست گذاری اقتصادی ایران نقشی نداشت. سالهاست هم که از دنیا رفته و به آن دنیا-همانند سایر رفتگان- چیزی با خود نبرده. جز این که بقیه رفتگان باز یک سنگ قبر دارند. دشمنان شاملو حتی به همان یک سنگ قبرشاملو هم رحم نمی کنند. حالا بزرگان اقتصاددان نئولیبرالیست مملکت -که گاه حتی مشاوران روسای جمهور هم بوده اند- شاملو را عامل عقب ماندگی اقتصاد ایران معرفی می کنند.
----------
همان طوری که در نوشته قبلی گفتم این اقتصاددان های راستگرای ایران عملا کاری نمی کنند جز این که نسخه ای بپیچند که عمل نصف و نیمه به آن الیگارش ها را پروارتر کند. بعد هم به جای نقد به شرایط فساد پرور، کاسه و کوزه ها را بر سر مردگان چند دهه پیش می شکنند! طبعا اگر آنها میدان دار باشند مبارزه با فساد مالی معنای زیادی ندارد.
در کنار آنها اقتصاددان های چپ گرا باید به میدان راه داشته باشند که این سیاست ها را نقد کنند. در این کش و واکش شاید نسخه ای کارآمد از تلفیق مناسب چپ وراست و نیز نقد شرایط فساد پرور پیچیده شود. وقتی اقتصاددان های چپ گرا مانند مالجو را دستگیر می کنند جامعه را از شانس اصلاح اقتصادی محروم می کنند.
----------
چند هفته پیش به کتاب خانم شیرین کریمی با عنوان «سووشون، پنجاه سال بعد» اشاره کردم که در آن با نقد تاریخی رمان سووشون، با برشمردن اسناد تاریخی به ظلم هایی که به قوم قشقایی در دوره پهلوی اول رفته و رشادت ها و نیکوکاری های خان های قشقایی (که در رمان وارونه نشان داده شده) اشاره می کند. وقتی شنیدم که خانم شیرین کریمی دستگیر شده بسیار متاسف شدم. آخه برای چی؟ اتهامش چیست؟!
-------
یک فیلم بسیار تاثیرگذار در مورد انقلاب فرهنگی چین هست که من متاسفانه آن را کامل ندیده ام و عنوانش را هم نمی دانم. فیلم زندگی یک خانواده معمولی چینی را به تصویر می کشد و نشان می دهد در طول دهه ها اتفاقات و تصمیمات سیاسی چه بلایی بر سر این خانواده معمولی- که سرشان توی کار خودشان بوده- آوردند. در قسمتی از فیلم، دختر خانواده می خواهد زایمان کند. او را به بیمارستان می برند اما از دکتر خبری نیست. بیمارستان در دست پرستاران انقلابی است که هیچ کدام دوره تخصصی پرستاری ندیده اند. وضع زائو وخیم می شود و به اصرار مادر بالاخره دکتر می آورند. برگردن دکتر بینوا پلاکارد ضدانقلاب زده اند. او را با کلی توهین و تحقیر می آورند. اما دکتر بیچاره از گرسنگی توان ندارد که به سر مریض رود. مادر زائو به دکتر غذا می دهد. اما انگار دکتر غذا را چنان با ولع می بلعد که پس می افتد. زائو هم تاجایی که یادم هست می میرد.
بعد از دستگیری جامعه شناسان و اقتصاددانان و نویسندگان چپگرا در چند روز اخیر یاد این فیلم افتادند. اونها -و امثال اونها همان دکترهایی بودند که می توانستند اقتصاد بیمار کشور ما را نجات دهند. اما به جای این که آنها را سر مریض آورند دستگیرشان کردند!
البته قبلا هم نوشته ام که من معتقدم هم انحصار در دست چپگراها فساد زاست و هم انحصار در دست راستگراها. هر دو باید باشند که تعادل ایجاد شود و سلامت نسبی اقتصادی برقرار گردد.
اشتراک و ارسال مطلب به: