رسانه - قسمت اول

+0 به یه ن

یک سری مطلب در مورد «رسانه» می خواهم منتشر کنم. برداشتهای شخصی من  بر اساس مشاهدات هستند. جریان هایی هم در کشور و هم در دنیا وجود دارند که پیروانشان را از دنبال کردن اخبار برحذر می دارند. می گویند که «انرژی منفی» صادر می کنند و....

خوب! اگر-خدای ناکرده- واقعا یک مشکل حاد در زندگی خودتان داشته باشیم (مثل درگیری با سرطان  پیشرفته و نظایر آن) اخبار دنیا و ایران را دنبال نخواهیم کرد. لازم هم نیست کسی توصیه ای در این باره بکند. طبیعی است که در چنین شرایطی دنبال اخبار نرویم.

اما وقتی مشکل حاد شخصی یا خانوادگی نداریم، باید اخبار را دنبال کنیم. این طرز فکر غلط هست که تصمیمات در جای دیگر (می خواهد در گوادولوپ یا پشت درهای بسته اجلاس فراماسونرها باشد می خواهد در عالم بالا) گرفته می شوند. بعله! پشت درهای بسته خیلی چیزها را می بُرند و می دوزند. اما به هیچ وجه، فعالِ ما یشا نیستند. ساده سازی و ساده انگاری مفر ط هست که گمان کنیم یک عده محدود در دنیا همه چیز را تعیین می کنند. این طرز فکر، برای نفی مسئولیت فردی از ماست. 

در این نقطه خاص و حساس از  تاریخ طولانی این سرزمین که ایستاده ایم،

حدود ۸۰ میلیون ایرانی بزرگسال داریم که رفتار جمعی آنها نقش اصلی تعیین کننده برای آینده این سرزمین و نسل های آینده دارند. ما هم به اندازه ای که انرژی می گذاریم در میان آن ۸۰ میلیون نقش داریم. ما ها که دستی در نوشتن در فضای مجازی داریم اندکی بیشتر از بقیه ۸۰ میلیون تاثیر می گذاریم.

پس ما باید تا حدودی اخبار را دنبال کنیم تا تاثیرگذاری ای که داریم در جهت واقعی باشد.

در نوشته های  بعدی ام به تفصیل نشان خواهم داد که چرا اتکای صرف به رسانه ایران اینترنشنال خطرناک هست. به نظر این حقیر، بیش از هفت ساعت دیدن شبکه ایران اینترنشنال در هفته فرد را خنگ و گیج می کند تا جایی که در حل و فصل مسایل زندگی معمولی اش هم در می ماند چه برسد به ایجاد تحول ملی در جهت آینده ای بهتر. به تفصیل نشان خواهم داد چرا این ادعای به ظاهر عجیب را می نمایم. اگر بیش از ۱۰ ساعت در هفته شبکه ایران اینترنشنال در خانه تان روشن باشد و حرف هایش به گوشتان بخورد -چه با دقت گوش کنید و چه به ظاهر از گوش دیگر به در کنید- باز آن قدر خنگ می شوید که از عهده حل و فصل مسایل معمولی زندگی تان بر نخواهیدآمد!

رسانه خوبی که بتوانیم به آن یکسره اعتماد کنیم  و از آن اطلاعات و تحلیل دریافت کنیم نداریم. پس بهتر هست از هر چمن (هر رسانه) گلی بچینیم و خود، فکرِخود را به کار اندازیم وتحلیل نماییم.  نمی گویم حتما باید ایران اینترنشنال را بایکوت کرد.  اما نباید به آن بسنده کرد. در این راستا پادکست های وزین و صفحات مجازی فرهیختگان و روشنفکران، علی الاصول نقش مثبتی می توانند داشته باشند. البته نباید حرف هیچ کس را دربست پذیرفت و کیش شخصیت راه انداخت. با دیده نقادانه باید نگریست. از سوی دیگر هم، نگاه تکفیری (چه تکفیر دینی و چه تکفیر روشنفکری!!!) نباید به دیدگاه های افراد داشت.

یکی دیگر از اشکالات روشنفکران چپ ۵۷، نگاه تکفیری شان به دیدگاه های متفاوت به خصوص لیبرال بود. در قبل از انقلاب، یکی  مثل آیزایا برلین دو بار به ایران سفر کرده بود! چپ ها خودشان خودسانسوری کرده بودند و از نظرات و دیدگاه وی خود را محروم ساخته بودند. حالا هم شاکی هستند که شاه راه رشد همه روشنفکران را بسته بود و در غیاب آنها مذهبیون یکه تاز شدند. البته ساواک  در بسته شدن فضای روشنفکری خیلی نقش داشت ولی خود این روشنفکران هم نادانسته در بسته شدن فضا  نقش داشتند. به طور مثال، ساواک جلوی آیزایا برلین را نگرفت. اما خود جریان روشنفکری چپ با امثال او سرسنگینی می کردند.

-----------


از قرار معلوم در چند سال اخیر رسانه ایران اینترنشنال، در جذب بیننده، از سایر رسانه های خارج از کشور گوی سبقت ربوده. مردم ما به طور سنتی، به بی بی سی اعتماد نمی کنند و به سمت ایران اینترنشنال جذب شده اند.

البته اعتماد نکردن به بی بی سی شرط عقل هست. غرض ورزی آن مشهود هست. اما از سوی دیگر حرفه ای گری بی بی سی هم غیر قابل انکار هست. بی بی سی، ده تا برنامه خوب می سازد و محتوای قابل تامل ارائه می دهد و در میان یکی دو تا سوژه غرض ورزانه خود را هم قاطی می کند و به خورد مخاطب می دهد.  برنامه های صرفا علمی بی بی سی  انصافا واقعا کیفیت بالایی دارند. برنامه های صرفا فرهنگی آن هم -تا جایی که به سیاست نیالاید- خوبند. 

ولی من از ایران اینترنشنال از این برنامه های پرمحتوا خیلی کم دیده ام. ایران اینترنشنال، تعداد خیلی کم ومحدود از «کارشناسان» و «تحلیلگران» دارد که هر روز همان ها را دعوت میکند و می آیند حرف های احساسی و شورانگیز می زنند بی آن محتوایی داشته باشند که مخاطب خود از قبل نداند. مثلا یک خانم جوان را -که اسمش یادم رفته- به عنوان فلان متخصص اقتصاد از فلان دانشگاه معتبر مرتب دعوت می کنند که نظر کارشناسی اقتصادی دهد. شروع می کند به آه و ناله که «ای وای! وضع اقتصادی مردم خرابه!» دیگه این حرف ها را زدن که کارشناسی نمی خواد. در یک مهمونی معمولی هم مردم همین حرف ها را می زنند. البته این شبکه کم محتوا، مخاطب ایرانی را دفع نمی کند چون که حرف های احساسی که زده می شود با احساسات او رزونانس می کنند. منتهی دست  آخر ، فقط وقت مخاطب را تلف می نمایند.

تک و توکی از کارشناسانی که دعوت می کنند علی الاصول قوه تحلیل دارند. مثل آن آقای قاضیان جامعه شناس. منتهی او هم از بس وارد  بحث های احساسی می شود و می بیند مجری ها فقط همان را از او می خواهند کم کم تحلیل علمی را کنار گذاشته. از بس مصاحبه می کند دیگر نه وقت تحلیل دارد و نه نیازی می بیند.

دست کم، بی بی سی از این جهات یک مقدار سطح بالاتری دارد. بگذریم که بی بی سی هم به اندازه کافی با زمان جلو نیامده و در غرض ورزی هایش و تصویرش از مردم ایران در قرن بیستم به سر می برد، نه در قرن بیست و یکم.

در مورد ضعف های این دو رسانه (ایران اینترنشنال و بی بی سی ) باز هم خواهم نوشت.  در انتها خواهم گفت چرا وقت می گذارم و این ضعف ها را بیان می کنم


---------


یاد گل آقا به خیر!  صدا و سیما را به سخره می گرفت که در جریانات ۱۸ تیر از گل و بلبل می گفت. البته ایران اینترنشنال این روزها از  صدا و سیما هم پیشی گرفته!  در حالی که در دانشگاه تهران قیامتی به پابود ایران اینترنشنال  مسئله جوان ایرانی را گرانی کادوهای روز ولنتاین عنوان می کرد.


--------


نقطه ضعف اصلی و آشکار رسانه های خارج از کشور آن هست که در داخل کشور خبرنگار مستقر ندارند. وقتی رسانه ای خبرنگار مستقر نداشته باشه چی را میخواد مخابره کنه؟! طبیعی است که محتوای برنامه اش بشه آب بستن به مطالب با حرف های احساسی! تک و توک که خبر درخور توجهی  از شون میشنوی  درواقع بازتاب خبرهایی هست که خبرنگاران برجسته داخلی مانند یاشار سلطانی با تحمل ریسک ها و خطرات در همین رسانه های داخلی منتشر می کنند.

من بارها در زندگی شخصی گفته ام. برای ما که در داخل ایران زندگی می کنیم هرازگاهی آرایشگاه رفتن یا با اسنپ جایی رفتن به اندازه  ده ها ساعت گوش کردن به تحلیل های اجتماعی برنامه های ایران اینترنشنال در ایجاد تصویر درست و به دردبخور از جامعه آموزنده هست.  من این را از روی مشاهده و پیش بینی می گویم. پیش بینی هایی که من  برای حل و فصل مسایل زندگی معمولی ام بر اساس آن چه که در اسنپ یا آرایشگاه زنانه شنیده ام انجام داده ام بسیار صائب تر در آمده تا پیش بینی ها و تحلیل هایی که دوستان و همکاران به سبک باز تولید استدلال برنامه های ایران اینترنشنال انجام داده اند. مثال ها و مصداق ها را سرفرصت خواهم آورد. 

اما فعلا برگردیم سراغ بحث اهمیت خبرنگار. 

همان طوری که گفتم نداشتن خبرنگار مستقر برای یک رسانه در آن سطح ضعف بزرگی است. اما رسانه های «معاند» در ایران از طرف حاکمیت حق داشتن خبرنگار ندارند. یادم هست حدود ۲۰ سال پیش بی بی سی یک خبرنگار مستقر در ایران داشت. یک  خانم انگلیسی که با یک مرد ایرانی ازدواج کرده بود. خبرنگاری در قد و قواره یاشار سلطانی نبود اما از هیچ چی بهتر بود. در شمال شهر تهران مهمونی می رفت می آمد گزارشش را در بی بی سی می داد. با مادرشوهر ایرانی اش حرف می زد می امد گزارش می داد. گزارش ها ابدا در سطح کنکاش درمورد فساد مالی و ساختاری نبودند اما حاکمیت همان صحبت های عروس و مادرشوهر را هم تحمل نکرد و بیرونش کرد و بعد هم نذاشت خبرنگار مستقر داشته باشد.

(خیلی باحاله! یکی از گزارش هایش این بود که زنان ایرانی برنج پختن ملیت های دیگر را قبول ندارند و معتقدند که در کشورهای دیگر برنج را شفته می کنند! ظاهرا این حرف مادرشوهر و خواهر شوهرهاش چنان به او گران امده بود که گزارش تهیه کرده بود😅! همان  گزارش هم برای امنیت ملی ما خطرناک تلقی شد 🤨و گزارشگر را بیرون کردند و دیگر نذاشتند خبرنگار خارجی مستقر از رسانه هایی مثل بی بی سی  در کشور باشد!)


-------


بی بی سی قطعا ارزش خبرنگار را مستقر می داند و به نقش خطیر آن آگاه هست. اما از عملکرد ایران اینترنشنال به نظرم می رسد که چندان اهمیتی به این موضوع نمی دهد! گردانندگان آن تصورات و تخیلاتی دارند که  بر این اساس برنامه می سازند. خیلی هم دنبال این که فکت جمع کنند تا تصورات و تخیلات را به واقعیات نزدیک تر سازند نیستند (این برای یک رسانه یعنی فاجعه! وای  بر ملتی که منبع اطلاعاتی اصلی اش این رسانه باشد!) 


مثال می زنم: یکی از مجریان این برنامه که خیلی هم وقت برنامه را می گیرد معتقد هست (و به صراحت هم می گوید) همان طوری که در دوران مشروطه آذربایجان در تحولات نقش پیشرو داشت حالا این نقش به اصفهان سپرده شده و همه ملت ایران از شعارهای اصفهان پیروی خواهند کرد. این اعتقاد در ایران اینترنشنال باعث شده که خبرهای مخابره شده از خطه آذربایجان را بازتاب ندهند. وقتی  در متروی تهران یک نفر می زند زیر آواز، در مورد آن گزارش تهیه می کنند،   اما در تبریز، اپرا اجرا می شود و ایران اینترنشنال کلامی در موردش نمی گوید! 

هویت طلبان آذربایجان چنین تعبیر می کنند که این ازضدیت گردانندگان با ترکی است. گمان نمی کنم!  ترک ستیزی بیشتر از جانب نسل های قبل تر و وابستگان به جریان پان-ایرانیستی  بود که تاریخ مصرفشان گذشته.  عوامل ایران اینترنشنال به علل دیگری، رویدادهای آذربایجان را مسکوت می گذارند. برای این که در کله شان رفته که خبرها قرار هست از جای دیگری برخیزند. (البته مسکوت گذاشتن توسط ایران اینترنشنال، مختص آذربایجان نیست. همین هفته پیش دهدشت کهکیلویه سه شب قیامت بود. بعد از سه شب تازه تازه ایران اینترنشنال به طور خیلی مختصر آن را پوشش داد. این در حالی است که روزی بیست تا گزارش مردمی در مورد قیمت چهار تا سیب زمینی پخش می کند. گویی مردمی که در ایران زندگی می کنند نمی دانند سیب زمینی گران شده و حتما باید از رسانه های آن سوی آبها بشنوند!)

در اوج اعتراضات آبی  تابستان سال ۱۴۰۰، که هم در خوزستان هم در اصفهان اعتراضات مردمی در جریان بود تحلیلگران و مجریان ایران اینترنشنال فکر می کردند که اصفهان شده است رهبر اعتراضات ایران. این درست هست که هموطنان اصفهانی در ساختن شعار های جذاب  قافیه مند و نیز روش های ابتکاری اعتراض (مثل پهن کردن سفره خالی) استعداد ویژه دارند ولی این ویژگی برجسته، لزوما به آنها در اذهان ایرانیان نقش علمدار و راهبر و راهنما نمی دهد. 

همان سال من نظرات مردم دیگر استان ها را در کانال ها و گروه های محیط زیستی و غیر محیط زیستی می خواندم. یک صدم همدلی که اعتراضات خوزستان برمی انگیخت، اعتراضات اصفهان بر نمی انگیخت. در گروه های محیط زیستی که نظر عمومی این بود که وقتی برخلاف تذکرات طرفداران محیط زیست اصرار ورزیدند که فلان کارخانه و بهمان کارخانه به استان اصفهان منتقل شود باید فکر این روزها را می کردند. اما در حمایت از  خوزستان ، مردم مظلوم-پرست ایران از سایر استان ها، حاضر بودند به خیابان بریزند. چنان که در حمایت از خوزستان در تابستان ۱۴۰۰  در تبریز به خیابان آمدند اما این گونه فکت ها، باعث این نشد که تحلیلگران و گردانندگان ایران اینترنشنال تصویر  مخدوش خود را ترمیم کنند.


---------


حس «مظلوم واقع شدن» از جمله لازمه های یک فرد یا جمع هست برای این که ملت ایران  از وی یا ایشان به حمایت برخیزند. حتی بین ایرانیان مقیم خارج هم این ویژگی هست. نمونه اش آن که  شخصیتهایی که رسانه ها-صبح تا شب- رویشان مانور می دهند ده ها فراخوان می دهند اما تعداد کسانی که حاضر می شوند از صدنفر تجاوز نمی کند اما وقتی حامد اسماعیلیون فراخوان داد (البته در زمان مناسب و مکان مناسب) چند ده هزار نفر در برلین حاضر شدند. مطمئن باشید غیر ازاو که مردم  ایران او را سمبل مظلومیت خارج از کشور می دانند اگر کس دیگری  همان فراخوان را- در همان  زمان و مکان- می داد  تعداد شرکت کننده ها از هزار نفر تجاوز نمی کرد. مردم ایران اصفهان را سمبل مظلومیت نمی دانند که به آن سمت پیشرویی  دهند. خوزستان و بلوچستان و..... از این جهت خیلی بیشتر به دل عموم مردم ایران می نشینند. شعارهای هوشمندانه با مطالبات اقتصادی اصفهانی ها، آن قدر در کل کشور طنین نیانداخت که شعار «زن زندگی آزادی» («ژن ژیان آزادی») از دل کردستان. (تحلیل روانشناختی اش را دکتر هلاکویی همان موقع انجام داد. توضیح داد که چرا برای مردان «سالم»، از هر قومی این شعار، معجزه می کند. البته تاکیدش روی «سالم» بود. مخالف شعار که آن را هجو کردند از آن سلامت برخوردار نبودند. تحلیل روانشناسی اش را هلاکویی گفته.)

درسته که شعارهای ساخته اصفهانی ها منظوم و قافیه دار بودند و بر وزن شعارهای متعارف پیشین هم بودند که به مذاق مجریان ایران اینترنشنال خوش می آمد اما ملت ایران شعار «زن زندگی آزادی» از کردستان را بر گرفتند  که قافیه نداشت و وزنش هم شباهتی به شعارهای آشنای آنان نداشت.

همشهری های ما هم در ساختن شعارهای منظوم کم از اصفهانی ها ندارند منتهی اغلب شعارهایشان به ترکی هست. ترکی ندانستن دست اندر کاران ایران اینترنشنال مانع از آن می شود که بفهمند.  برای رسانه ای که زبان مادری درصد بزرگی از مخاطبانش ترکی است، ترکی ندانستن، ضعف بزرگی است اما آن قدر کم فهم هستند که گمان می کنند چیزی در ردیف نقطه قوت است.


توماج صالحی خیلی به دل مردم سراسر ایران می نشیند اما اصفهانی بودنش در این مورد نقشی ندارد. خودش را هم بیشتر لر معرفی می کند چون می داند این گونه بیشتر همدلی برخواهد انگیخت. خود توماج که در یکی از کلیپ هایش که این طوری تبار خودش را معرفی می کنه: « 

تیر توی سینه اهوازم، فقر بلوچم، کولبر کُردام، زبان مادری، عربم تُرکم، من پسرایرانم، بختیاری ام نماد جرات

» دقت کنید تُرک نه ترکزبان ویا آذری! این طوری است که محبوب دلها می شود. او می داند که اصفهانی معرفی کردن خودش چندان احساسات مخاطب را برنخواهد انگیخت اما مجریان ایران اینترنشنال نمی دانند. آن سر دنیا نشسته اند و گمان می کنند اصفهان سردمدار اعتراضات خواهد شد.  شاید اگر اسم  توماج، به جای توماج (یک اسم ترکمنی   که نام یک مبارز بود)، یک نام متعارف از خانواده های مذهبی یا غیر مذهبی اصفهان،  مثل علی یا داریوش، بود،چنین به دل نمی نشست که  وقت دستگیری، مردم – از سراسر ایران- برای آزادی اش روزشماری کنند.


 (یک وقت سوتفاهم نشه که من با اصفهانی ها مشکلی دارم ها! نه!  اتفاقا من اصفهانی ها را تحسین هم می کنم. من با شبکه «ایران اینترنشنال» مشکل دارم!  برای این که یک وقت چنین سوتفاهمی پیش نیاد که خدای ناکرده – قصد من بد گفتن از اصفهانی ها بود، در نوشته قبلی ام به برخی از ویژگی های  مثبت فرهنگ اصفهانی که در سایر ایرانی ها کمتر دیده ام می پرداخته ام. تا هم اگر سوتفاهمی بوده رفع شود و هم تمرین کنیم که این ویژگی های خوب اصفهانی ها را یاد بگیریم. )


---------


همان طور که فلاسفه طبیعی قرون وسطی (قبل از گالیله) خیلی نیازی نمی دیدند فرضیات خود را به بوته آزمایش بسپارند، سیاستگذاران ایران اینترنشنال هم گمان نمی کنند با فرستادن خبرنگار باید مدام تصویر خود را از وقایع ترمیم و به روز کنند. از منظرشان ردیف کردن حرف های احساسی تکراری کافی است که برنامه هایشان را پر کنند.

متاسفانه عموم مخاطبان هم چیزی بیش از این نمی خواهند!  چیزی که مایه تاسف هست همین هست!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برخی از ویژگی های مثبت اصفهانی ها که کمتر درباره اش سخن گفته می شود

+0 به یه ن

در نوشته بعدی اشاره می کنم که مردم ایران معمولا مهر کسی را به طور خاص به دل می گیرند و دنبالش راه می افتند که فکر کنند درباره اش جفا شده. در مورد اصفهانی ها چنین حسی ندارند. فکر می کنند  اتفاقا به اصفهان بیش از شهرها و استان های دیگر رسیدگی شده.  نیک که بنگرید مظلوم نبودن که عیب نیست! شهرهای دیگر هم اگر می توانستند امکانات را به سمت خود جذب می کردند. همین ویژگی هم از نقاط قوت اصفهانی است.


به شیراز در دوران پهلوی و زندیه خوب رسیدگی شده بود. به یزد و مشهد و قم در دوره جمهوری اسلامی. اما هر حکومتی که  از زمان ساسانی تا به امروز آمده به طور ویژه به اصفهان رسیده. از هر دوره آثار تاریخی در اصفهان هست. پس اصفهان یک سری ویژگی های برجسته دارد که بقیه ندارند.  

 یک مقدارش به خاطر این است که کمتر از اغلب شهرهای ایران زلزله خیز هست و درنتیجه آثار بهتر مانده. دوم این که مردم اصفهان بیش از مردم اغلب دیگر شهرهای ایران، قدر آثار تاریخی شان را دانسته اند و حفظ کرده اند. این خودش خیلی مهم هست! در مجموع باید یاد گرفت چه طور مردم برخی از شهرها مثل اصفهان و یزد خودمان در ایران یا مردم رم و فلورانس در ایتالیا یا مردم بارسلون در اسپانیا یا مردم پاریس در فرانسه، این طور خوب آثار تاریخی شان را در گذر حوادث و در تند باد انقلاب ها و جنگ ها و قحطی ها و  (بد تر از همه) از حرص و ولع تصرف اماکن عمومی جهت استفاده شخصی یا برج سازی یا تجاری سازی، حفظ می کنند. 


دوم این که  تا جایی که من دیده ام تنگ نظری اصفهانی ها  به نسبت مردم سایر مناطق جهان سومی کمتر هست. از این جهت، به غربی ها نزدیک ترند. مثال می زنم. مردم شهرهای دیگر غر ولند می کنند که سرما را ما تحمل می کنیم ولی برف نصیب شهر بغلی می شود! اما من از یک راننده اصفهانی شنیدم  که  می گفت «عیب نداره هرجای ایران که  برف بباره برکت خداست. شهرهای دیگه هم بباره ما خوشیم که بر ایران برف بارید».  مردم اصفهان وقتی امکاناتی فراهم می شود بسیج می شوند که آن را نصیب اصفهان کنند. اگر موفق نشدند،  برعکس مردم خیلی از شهرهای دیگر ایران، قهر و ترش نمی کنند!. با خوشرویی و دل-گندگی برخورد می کنند. بعد از مدتی هم از در پشتی ندای «اناالشریک» سر می دهند. 😃 اینها همه از عقل هست. با همین تکنیک هاست که در طی قرون و اعصار امکانات را روانه اصفهان نموده اند. راستش اروپایی ها هم همین کار را می کنند. منتهی، رویه اروپایی ها از اصفهانی ها هم ظریف تر و زیرپوستی تر هست.


سوم این که سعی می کنند وقتی وارد جایی می شوند آمار تسهیلات و امکانات موجود را خوب بگیرند تا اگر لازمشان شد استفاده کنند. مثلا دوست  وهمخوابگاهی اصفهانی ام می گفت مادرم به من یاد داده وقتی وارد هتل یا مهمانسرایی شدی اول همه جای اتاق را بگرد ببین چه چیزهایی فراهم کرده اند تا اگر لازم شد استفاده کنی و نروی از بیرون بخری. دانشگاهیان اصفهان هم خوب آمار، امکانات و تسهیلات پژوهشی را در می آورند  تا اگر واجد شرایط بودند استفاده کنند. 

اینها از ویژگی های مثبت اصفهانی هاست که خوبه بقیه هم از اونها یاد بگیرند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ابراهیم نبوی و خودکشی

+0 به یه ن

قبلا نوشته بودم که مشکل ما ملت ایران این هست که اندیشه ورز سیاسی که بتونه راه درست نشان بده کم داریم.  تازه  خوب خوب هاشون اونهایی هستند دایم توی سر ملت می زنند و همه کاسه و کوزه ها را سر ملت می شکنند. همین روزها مثالش را می بینید. تقصیر خودکشی ابراهیم نبوی را هم گردن مردم می اندازند. می گویند روحیه حساس و نازنازی ای داشت  اما مردم بی احساس به او گفتند ساندیس خور. او هم قهر و ناز کرد رفت خودش را کشت.

اگر این قدر روحیه نازنازی ای داشت چرا همین طوری بی حساب کتاب حرف می زد که مردم به او چنین بگویند؟ او در اظهار نظر عمومی گفته  بود از اعدام های ده شصت ۳۰ سال گذشته و همه فراموش کرده اندپس شما هم دوباره یادآوری نکنید. تصور کنید کسی را که آن موقع ۲۰ سالش بوده و برادر یا خواهر یا دوست صمیمی اش اعدام شده. آیا وقتی او  ۵۰ ساله می شود فراموش می کند؟ یا فرزند  اعدامی ها که آن موقع ۱۰ سال سن داشتند آیا وقتی   ۴۰ ساله می شوند فراموش می کنند؟. انتظاردارید چندین هزار نفر از این دست، این جمله را از زبان او بشنوند و هیچ کدامشان به او یک «ساندیس خور» هم نگوید؟ 

این ابراهیم نبوی فعال سیاسی بود. اعدام -آن هم در این وسعت- در سی سال فراموش می شود؟ هنوز از مضرات اعدام مشروطه طلبان بعد از صد سال می گویند. هنوز از مضرات اعدام  امیرکبیر بعد از ۲۰۰ سال می گویند. حتی هنوز از مضرات اعدام حسنک وزیر بعد از ۱۰۰۰ سال می گویند. اون وقت نبوی خیال می کند بعد از ۳۰ سال اعدام های پرتعداد دهه شصت فراموش  خواهد شد! اشرار و قاتلان نبودند که اعدام شدند. یک عده دانشجوی جگرگوشه خانواده بودند. چه طور ممکن هست فراموش شود؟! تازه اعدام همان اشرار هم به راحتی فراموش نمی شود. خیلی هایشان تبدیل به اسطوره محلی می شوند.  دانشجو و دانش آموز کتابخوان که جای خود دارد.


به 

گفته آشنایان ابراهیم نبوی او در نیمه اول دهه هشتاد هم که عزیزکرده جامعه روزنامه خوان ایران بود دست به خودکشی زده بود. اون وقت که اصلا اصطلاح ساندیس خور ابداع نشده بود. ملت برای اون اقدام به خودکشی هم مقصرند؟!

نوشته بعدی ام هم مربوط به این خواهد بود. درمورد تصمیم ها و رویکردهای غلط خود ابراهیم نبوی که منجر به این فاجعه شد خواهم نوشت. نه به خاطر خود ابراهیم نبوی! به خاطر این که همگی سعی کنیم از این گونه اشتباهات بپرهیزیم. همین طور از باشکوه نشان دادن این نوع اشتباهات حذر کنیم تا عزیزان خود را به سمت این نوع اشتباهات سوق ندهیم.

فعلا باز بنویسم:

#اعدام_نکنید

مجاهد_ کورکور#

پخشان _عزیزی#

احمدرضا _جلالی#


کسی که روحیه حساسی داره و سابقه خودکشی هم داره، به لحاظ روانی  خیلی باید مراقب خودش باشه. باید تحت نظر روانکاو باشه. نباید کاری بکنه و حرفی بزنه که دیگران را علیه خودش تحریک کنه تا اونها با او به تندی رفتار کنند. نمی شه حرف های تحریک آمیز زد، روی زخم دل مردم  ناخن کشید و بعد هم انتظار داشت که اونها برنگردند با آدم تندی کنند. انتظار نباید داشته باشه که بقیه ملاحظه روحیه حساس او را داشته باشند. خودش باید مراقب باشه که به بقیه چیزی نگه که اونها تحریک بشوند در جواب حرف تندتری بزنند.

برای یک نفر درونگرا مثل من تعداد محدودی دوست که چند ماه یک بار همدیگررا می بینیم کافی است.اما یکی مثل ابراهیم نبوی نیاز داشت دور وبرش شلوغ باشه و دایم معاشرت کنند. چنین فردی باید مراقب باشه که افراد را با بداخلاقی از دور وبرش نراند. والا تنها می ماند و به افسردگی اش دامن می زند.

فردی که پا به سن می ذاره نیاز داره که از نظر مالی تامین باشه.  تا ۴۰ سالگی شاید فرد بخواد سبک زندگی بوهمیین داشته باشه و یک کوله پشتی ویک جفت کتونی   هم برایش کفاف بده اما در سنین بالاتر می خواد رفاه داشته باشه. برای این کار باید زندگی اش حساب و کتاب اقتصادی داشته باشه. پس انداز کنه. به موقع به فکر تهیه مسکن باشه و....

این کارها را اگر به موقع نکنه و ولخرجی بی حساب و کتاب کنه، بعدا تامین مالی لازم را نخواهد داشت. زمینه افسردگی هم اگر داشته باشه کمبود مالی می تونه او را در هم بشکنه.

ادامه دارد....


دست آخر این که آدم باید در ایده ال سازی های سیاسی و .... ارتباطش را با واقعیت از دست نده. برای خودش در ذهنش دنیایی نسازه که با واقعیت روی زمین متضاد باشه. من در دهه هفتاد و هشتاد نوشته های ابراهیم نبوی را می خواندم. از نوشته های او فقط دو نکته یادم مونده. یکی این که اصرار داشت حول و حوش «محسن کدیور» یک کیش شخصیت

بسازه.

  دایم تاکید می کرد که

محسن کدیور خیلی نابغه هست که در رشته برق در دانشگاه شیراز قبول شده. تلویحا نتیجه گیری می کرد که محسن کدیور شایستگی رهبری داره. چیزی که نبوی درک نمی کرد این بود که برای جوانان دهه هشتاد و هفتاد، رشته برق دانشگاه شیراز اون معنایی که برای همنسلان او داشت، نداشت.  همان موقع بود که خود ما المپیادی ها در نظر جامعه بروبیایی داشتیم. کسی برق دانشگاه شیراز را حلواحلوا نمی کرد! به علاوه خود ما که المپیادی بودیم و در دهه هفتاد موقتا حلوا حلوا می شدیم خودمان را آن قدر مهم تلقی نمی کردیم که ملت حول و حوش ما کیش شخصیت بسازند چه برسد که بخواهیم حول محسن کدیور چنین کنیم. ما اصلا علیه مفهوم «کیش شخصیت» میخواستیم بشوریم. من براین باور بودم و هستم که بیش از نصف مشکلاتمان از همین کیش شخصیت ناشی می شود. اون وقت ابراهیم نبوی در پی آن بود که کیش شخصیتی جدید  با محوریت «محسن کدیور» بسازد.

دومین چیزی که از او به یادم مانده تمسخر اصطلاح «پابرهنگان» بود. گویا می خواست با تسمخر این مفهوم، از دهه شصت فاصله بگیرد. به واقع  طبقه متوسط از دهه شصت بیزار هست اما نه به دلیل  تکریم لفظی «پابرهنگان» بلکه بیشتر به دلیل تضییع آزادی های فردی و عدم رعایت حقوق بشر، کمبود کالاهای روزمره، جنگ و ناامنی و نیز ترویج ریا و تظاهر. اتفاقا یکی از جنبه های ریا شصتی این بود که تنها به لفظ، «پابرهنگان» تکریم می شدند. کار اساسی برای آنها انجام نمی شد. از منظر ما پابرهنگی جای تمسخر نداشت. حمایت ریاکارانه ومتظاهرانه  از آنها جای تمسخر داشت. ابراهیم نبوی عوضی گرفته بود و خیال می کرد اگرواژه پابرهنه را مسخره کند می پرد در دل طبقه متوسط. شاید بخش سطحی نگر طبقه متوسط از این نوع تمسخرها خوششان می آمد اما طرفداران سطحی بیش از این که به آدم خیر برسانند شر می رسانند. یک نفر آدم با روحیه حساس دور وبرش را نباید با طرفداران سطحی پر کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کمبود شدید مددکار اجتماعی

+0 به یه ن

چیزی که اغلب بزهکاران جوان (نظیر اسی در فیلم زندان زنان خانم منیژه حکمت) نیاز دارند مددکاراجتماعی هست نه زندانبان سختگیر. مددکار اجتماعی دلسوز و دوره دیده نیاز امثال اسی و بخش بزرگی از جامعه از طیف های دیگر است. متاسفانه ما در کشور مددکاراجتماعی کم داریم و در نتیجه باید قدرشان رابیشتر بدانیم. مددکار اجتماعی کم هست و افراد نیازمند به آنها بسیار. 

در سال ۹۶ در جراید گزارش دادند که کشور ۵۰ هزار مددکار اجتماعی کم دارد. در آن سال تنها ۱۰ هزار مددکار اجتماعی در کشور فعال بودند که برای یک کشور بالا ۸۰ میلیونی یعنی فاجعه. از ان زمان به کنون گمان نمی کنم کمبود مددکار اجتماعی برطرف شده باشد بلکه به گمانم  کمبودبیشتر هم شده.. احتمالا آنها هم مثل پرستارها یا مهاجرت کرده اند یا بازنشسته شده اند یا به علت سختی کار و کمبود درآمد ترجیح داده اند تغییر شغل دهند. 

به خصوص در مناطق محروم کمبود شدید مددکار اجتماعی هست. کمتر مددکار اجتماعی حاضر می شود در نقاط محروم دوام بیاورد. در نتیجه باید دو چندان قدر آن دسته از مددکاران اجتماعی را دانست که حاضرند در نقاط محروم  فعالیت کنند. کسانی مانند پخشان عزیزی را عرض می کنم. پخشان عزیزی نه تنها در مناطق محروم بلکه در مناطق خطرناک -که مددکاران اجتماعی به طور متعارف توسط کارفرمای خود منع می شوند حضور یابند -جان بر کف می گرفت و حاضر می شد. قدر چنین مددکاری را چگونه باید دانست؟! نمی دانم آیا راهی هست که بتوان از او قدردانی کرد یانه. اما می دانم دست کم نباید اعدامش کرد!!!! حتی اگر هم بنا به اقتضای شرایط سخت کاری اجبارا جرمی هم مرتکب شده باید مجازات او تخفیف بخورد و با توجه به خدماتش در تسکین درد آدم ها و نیاز مبرم جامعه به خدمات او، مورد عفو واقع شود. بنا به  گفته وکیلش که جرمی هم مرتکب نشده. 

#اعدام_نکنید

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مقبره ظالمان

+0 به یه ن

انقلابیون  مقبره حافظ اسد را آتش زدند. من با آتش زدن مخالفم. نگهش دارند و تغییر کاربری اش بدهند. بالاخره پول ملت صرف ساختش شده. آجر وبتن و تیر آهن و….. که گناهی ندارند. آتش که می زنند هوا را هم آلوده می کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

+0 به یه ن

همان طوری که چندین بار در ماه های اخیر نوشته ام شرایط ایران آبستن تغییرات و تحولات عمیق هست. اتفاقاتی که در چند روز اخیر در سوریه افتاد این تغییرات را تسریع خواهد کرد.

در میان مدت وضعیت سوریه آشوبناک خواهد بود. اما نتیجه تحولاتی که در ایران اتفاق خواهد افتاد در مجموع مثبت خواهد و وضع ایران بهبود خواهد یافت. منظورم از بهبود این هست که ساختار مالی ای جایگزین خواهد شد که کمتر فساد خیز هست، آزادی های فردی و اجتماعی بیشتر خواهد شد، اقلیت های دینی و قومی  و زبانی وجنسی  منزلت بیشتری خواهند یافت، حقوق بشر به طور عام و حقوق زن به طور خاص بیشتر به رسمیت شناخته خواهد شد، اداره کشور به خصص در زمینه اقتصادی و نیز زمینه محیط زیست و همچنین قوه قضاییه اندکی علمی تر و معقول تر خواهد گشت، آموزه های ایدئولوژیک کمتر بر گلوی آموزش در مدارس فشار خواهد آورد، از سیاست خارجی مان هم تنش زدایی خواهد شد.

این تحولات دیر یا زود در ایران اتفاق خواهند افتاد.  ملت ایران به زودی این تحولات را به وجود خواهند آورد. اتفاقات سوریه -مستقل از این که کدام گروه سرکار بیایند و از اسد بهتر باشند یا بدتر- تحولات قریب الوقوع ایران را  تسریع خواهد کرد.

بعد که اوضاع ایران بهتر شد کل منطقه به آرامش بیشتری خواهد رسید. سوریه و افغانستان هم خیر آن را خواهند دید.

امیدوارم تا آن موقع کمتر در سوریه کشت و کشتار شود و کمتر اموال  عمومی این ملت زجر کشیده آسیب ببیند.

چرا این آرزو را برای سوریه می کنم وبرای ایران نمی کنم؟ برای این که در سوریه دستم به هیچ جا بند نیست و جز آرزو برایش هیچ نمی توانم بکنم. اما  در ایران در حد دور و بر خودم می توانم تاثیر گذار باشم و سعی نمایم که در تحولات آسیب کمینه شود. حتی همین نوشته هایی هم که در مورد بارسلون منتشر می کنم تاحدودی با همین هدف هست.

تحولات بسیار سریع خواهند بود. الان وقت آن هست که آگاهی عمومی را چنان بالا ببریم که در تحولات بسیار سریع داشته های ارزشمندمان را از دست ندهیم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از مافیای نسل اندر نسل ایتالیایی و یهودی تا مافیای کلنگی ایرانی

+0 به یه ن

با این شرایط تورم و نیز سیاست های اجتماعی حکمرانی، وضعیت فعلی نمی تواند پایدار بماند. دیر یا زود مردم ایران تحولات بزرگی را شکل  خواهند داد. کی ؟ چگونه؟ هیچ نمی دانم. فقط می بینم که وضعیت فعلی ناپایدار است. سئوال این هست که بعدش چه می شود؟ جواب این را می دانم. بسته به این دارد که همین حالا چه قدر تشکلات مردمی   گوناگون فعال و پوینده و با انگیزه و به-روز باشند. هرچه تشکلات مردمی زنده تر و فعال تر و واقع بین تر باشند بهتر می توانند جمع و جورش کنند و از دل آشوب، نظمی نوین و پایدار بیرون دهند.

در دهه های اخیر تشکلات مردمی متعددی شکل گرفته اند. اندکی از آنها مانند بنیاد کودک روز به روز رشد کرده اند و از تجارب آموخته اند و به بالندگی رسیده اندو اکنون در اوج فعالیت و تاثیرگذاری هستند. برای همین هست که من ۱۵ سال هست که  از این بنیاد حمایت می کنم و بقیه را نیز تشویق به این کار می نمایم.

اینجا هم از فرصت استفاده کرده و از شما می خواهم همیار بنیاد کودک باشید.. بنیاد کودک بسیاری از ارزش های ما را در دل دارد و در عرصه عمل در سطح وسیع کشوری به کار می بندد. سایت بنیاد کودک:

https://childf.com/

اما اغلب تشکلات مردمی در ایران به فترت دچار شده اند. زمانی جریان هایی  با شور وشوق مردمی در هیئت های اجرایی و مدیریتی آنها وارد شدند ولی به تدریج، این جریان ها تبدیل به مرداب شدند. انواع و اقسام تشکل های صنفی  در کشورما به این آسیب دچار شده اند تا جایی که اعضای این صنف رغبت نمی کنند که حتی اسم تشکل خود را ببرند. وقتی اسمش می آید بینی خود را به نشانه تعفن بالا می کشند و می گویند «کلاهم هم اونجا بیافته نمی رم بردارم! سراپا مافیاست.» 

نکته ایناست 

که مافیا هم درکشور ما مانند بسیاری چیزهای دیگر زود «کلنگی» می شود. مافیای ایتالیایی یا یهودی نیست که مانند ساختمان ها یا سنت های  دیرپایشان نسل اندر نسل بتواند ادامه یابد.

 مافیاهای تشکل های ایرانی   به حالت کلنگی رسیده اند. در فرهنگ هزار ساله «تیول داری ایران ما» وقت آن رسیده که این تشکلات از تیول آنها بیرون آید و به تیول نسلی جدید داده شود.

الان وقت آن هست که جریان های جدید  مردمی با فکرها و ایده ها و ارزش های جدید شکل  گیرند و یواش یواش این تشکلات را به تیول خود در آورند. اگر چنین کنند فردا که آشوب سر می رسد با ایده های نو مشکلات را رفع می کنند. فسیل های فعلی چنین توانی نخواهند داشت. در این باره باید بیشترفکر کنیم و بنویسیم و تبادل نظر نماییم.

فقط یادتان باشه، یک شخص نمی تواند به تنهایی جلوی مافیا بایستد. اگر تنهایی برای انتخابات صنفی کاندید بشوید هیچ شانسی ندارید. حتی اگر رای هم بیاورید باید در آنجا در زمین بازی همان مافیا بازی کنید. وگرنه پر وبالتان را می شکنند. همان پیر و فرتوت ها هم باز اون قدر قدرت دارند که بال و پر هر شخصی را بشکنند. اما اگر تیمی تشکیل دهید وبر سر یک سری ارزش ها و نیز یک سری برنامه ها به توافق برسید به راحتی می توانید آن مافیای فرتوت و کلنگی را از صحنه بیرون کنید و فضا را برای پیاده ساختن برنامه های خود مهیا سازید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پادکست ها و مصاحبه های تاثیر گذار

+0 به یه ن

در تحلیل های جامعه شناسان حرفه ای یا آماتور، اشارات بسیاری به پدیده هایی مثل تتلو و دنبال کنندگان میلیونی آنها در فضای مجازی می شه. به نظر من حتی بیش از اهمیت موضوع به آن پرداخته می شه. اکثریت آن دنبال کننده های میلیونی تتلو را جدی نمی گیرند که  بخواهند او را الگو قراردهند یا چیزی از او بیاموزند. بلکه به دلایل مختلف  دیگر او و امثال او را دنبال می کنند. اغلب می خواهند ببینند یک آدم می تونه چه قدر آنرمال بشه. اکثریت اتفاقا او را دنبال می کنند که فحشش بدهند و خود را خالی کنند. در جریان انتخابات هم دیدیم که طرفداری او و امثال او از کاندیداها فرق زیادی به حال کاندیداها نمی کنه. بنابراین به نظرم جامعه شناسان با  تمرکز بر تحلیل چنین پدیده هایی دارند بیخودی وقت خود را تلف می کنند. این درحالی است که اتفاقات مهم و تاثیرگذاری  در جامعه و فضای مجازی داره می افته ولی کمتر کسی به آنها توجه می کنه.

یک سری پادکست ها و برنامه ها در یوتیوب هستند که بیننده یا شنونده هایی از مرتبه ۲۰-۳۰ هزار نفر دارند. ۲۰-۳۰ هزار نفر خیلی کمتر از میلیون نفر هست اما کیفیت بینندگی و شنوندگی مهم تر هست. مثلا پادکست های آقای علی بندری را در نظر بگیرید. یا مورخ پادکست.  منٍ نوعی وقتی آنها را می شنوم به جهت فحش دادن و مسخره کردن نیست. می شنوم که چیزی از آنها یاد بگیرم. زبان ساده ای دارند که به هنگام سبزی پاک کردن و پشت ترافیک موندن و  فرم پر کردن هم می توانم گوش کنم! در نتیجه بیشتر وقت های هدررفته ام را می گیرند. اما من نوعی از آنها تاثیر می پذیرم. 

ای کاش جامعه شناسان به جای پرداختن بیش از حد به تتلو و امثال او به تاثیرگذاری این قبیل پادکست ها بپردازند. اینها خیلی افق های مردم را باز می کنند. درسته که ۲۰-۳۰ هزار نفر خیلی کمتر از جمعیت ایران هست اما مگر خواننده های نوشته های علی شریعتی یا حاضران در سخنرانی های او  در حسینیه ارشاد چه نفر بودند؟ کل دانشجوهای ایران در آستانه انقلاب فرهنگی ۱۸۰ هزار نفر بودند.  فکر نکنم در مجموع در آنها سال ها نوشته های شریعتی را ۵۰۰ هزار نفر بیشتر خوانده باشند. اما آن همه تاثیر گذاشت. برخی از پادکست های علی بندری هم ۱۰۰هزار یا ۲۰۰ هزار بیننده دارد.

البته دنیا عوض شده. من نوعی مثل جوان ۵۷ واله و شیدا و شیفته کسی نمی شوم. اگر خیلی کسی را قبول داشته باشم فوقش حرف هایش را به دقت می شنوم و تحلیل می کنم و بخشی از حرف هایش را می پذیرم.

به هر حال به نظرم این قبیل پادکست ها تاثیر بسزا در جامعه امروز ایران دارند.

خود این قبیل برنامه ها بر دو نوعند. برخی مانند پادکست های علی بندری یا مورخ پادکست بر اساس مطالعه چند مرجع به اضافه تحلیل های تیم تهیه کننده  هستند. برخی  هم بر اساس مشاهدات و تجارب خاص افراد هستند. در یوتیوب تعداد زیادی برنامه هست که درمورد تجارب  و مشاهدات ایرانیان مهاجر هست.  از زاویه دید جالبی به مسایل می نگرند. جامعه میزبان را تحلیل می کنند و اطلاعات واقعگرایانه به مخاطب ارائه می دهند که در واقع جواب سئوالات نپرسیده ایرانیان مقیم ایران هست. این قبیل برنامه ها در یوتیوب هم  حدود ۲۰-۳۰ هزار بازدید دارند. در این برنامه ها چالش های مهاجرت و ادغام در جامعه جدید و پیشرفت در آن  بازنمایی می شوند.

به عنوان مثال، مصاحبه خانمی به نام فیونا در برنامه «مخلصیم» را ببینید. برای افراد و خانواده هایی که مهاجرت می خواهند بکنند (مخصوصا به کانادا) آموزنده و تامل برانگیز هست. این مصاحبه، برای من که نمی خواهم مهاجرت بکنم و کسی را هم تشویق به این کار نمی نمایم هم جالب بود.  چرا؟چون با خودم گفتم چرا ما در ایران خودمان نخواهیم  جوان تر ها را تشویق کنیم که چنین بلندپروازی هایی داشته باشند. فعلا امکان چنین بلند پروازی ای در ایران برای خانم ها نیست. اما ۲۰ سال دیگر شاید باشد! چرا الان زنان جوان را تشویق نکنیم که در حد سقف شیشه ای (البته در ایران دیگه شیشه ای نیست حسابی از سیمان هست!) بلند پروازی کنند تا روزی که سقف بالا تر رود. در این باره بیشتر خواهم نوشت. اینجا نکته ام اینجاست که این قبیل مصاحبه ها تاثیر می گذارند. افق های ساکنان داخل ایران را هم وسیع تر می سازند.

تا سال ها تصویری که در داخل از ایرانیان مقیم خارج می گرفتند یا تصویر کلیشه ای بود که صدا وسیما می ساخت یا بدتر از آن تصویری بود که کمدی های کلیشه ای تر امثال شهره آغداشلو می ساختند: خانواده هایی ثروتمند و به ظاهر مدرن در خانه های مجلل لس آنجلس اما به شدت مردسالار که دختر و پسرهایشان را به زور مجبور به عروسی می کنند!

شاید در لس آنجلس از این قبیل خانواده های ایرانی یافت شود اما به هیچ وجه این تصویر را به کل ایرانیان مقیم خارج نمی توان تسری داد. یادم هست وقتی در استنفورد  (شمال کالیفرنیا) بودیم همین تصویر لس آنجلسی  از جمله سوژه های تمسخر وتحقیر ایرانیان بود. یعنی ایرانیان مقیم شمال کالیفرنیا هم آن را قبول نداشتند چه برسد به کل ایرانیان مقیم خارج. الان با این برنامه های جالب و متنوع و غیر کلیشه ای فرصتی برای مردم داخل ایران فراهم آمده که واقعیات را از دریچه ای دیگر ببینند. به علاوه مهاجرین هم از همدیگر تصویری ملموس تر می بینند و همدل تر می شوند. کلیشه های لس آنجلسی، ایرانیان مقیم خارج را هم از هم فراری می داد و دلزده می کرد.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هفت موردی که باید به آن بپردازیم.

+0 به یه ن

در ادامه پست قبلی می خواهم بنویسم ما که در فضای مجازی و حقیقی فعال هستیم  باید به چه مسایلی در آستانه تحول عظیم در کشور و منطقه بپردازیم:

۱ـ  به رسمیت شناختن حقوق زنان.در این زمینه از دو سال پیش فضای مجازی خوب عمل می کند. همین روند را باید ادامه داد. 

۲- اهمیت حفظ محیط زیست،  ایمنی و سلامت. در این زمینه حرف زیاد زده می شود ولی از عمل کمتر خبر هست. من معتقدم در نقطه ای که ما ایستاده ایم باید نهضت «از محل کار شروع کنیم» راه بیاندازیم. صحبت های من درفایل زیر در همین راستاست. در این زمینه باز هم خواهم نوشت. بسیار هم خواهم نوشت. تجربیات خودم در این زمینه ارزش انتقال به دیگران را دارد.

https://www.aparat.com/v/sak6238

۳- توجه به معیشت اقشار فرودست در عین توجه کامل به بهبود وضعیت اقتصادی. در این باره باید بیشتر صحبت کنیم و چالش های احتمالی را  بررسی نماییم تا وقتی زمینه فراهم شد اقداماتمان  از شعار دادن فراتر رود و به ثمر بنشیند.

۴-توجه به حقوق اقوام  و اقلیت ها و فراهم آوردن زمینه ای برای رشد جنبه های مثبت فرهنگ آنها . در این زمینه هم فعالیت های مثبتی در فضای مجازی انجام می گیرد باید به  ادامه  این روند کمک کنیم. از آن سو ، خودپسندی قومی را چه از جانب قوم پارس و چه از جانب اقوام دیگر مسکوت بذاریم تا به خودشان مشغول شوند. اگر ما مسکوت بگذاریم از جانب فرزندان خودشان آن قدر مسخره خواهند شد که مجبور می شوند دست بردارند. ما اگر با خودپسندی قومی در فضای مجازی  مبارزه کنیم وقت و انرژی مان تلف می شود.

۵- توجه به مسئله آموزش عمومی در مدارس ، دانشگاه ها و جامعه .....

این شامل مسئله آموزش زبان مادری هم می شود. در مسئله  آموزش باید به یافته های علوم شناختی و علوم تربیتی توجه کرد. نباید مسئله را هویتی نمود. امکانات را هم باید در نظر گرفت. هم امکانات مادی و هم امکانات انسانی. اول باید معلم و دبیر را تربیت کرد بعد سیستم آموزشی را تغییر داد. اگر  بهترین سیستم آموزشی را هم راه بیاندازید اما معلم بلد نباشد آن را بیاموزد به درد نخواهد خورد.

در آموزش باید روش فکر کردن را آموخت نه لزوما مهارت هایی که چه بسا با این سرعت پیشرفت تکنولوژی  در آینده ای نه چندان دور به کار نیاید.

۶- ارتباط با کشورهای دیگر باید براساس سنجش سود و زیان و با هوشمندی باشد. در این زمینه فرهنگ ما از همه زمینه های دیگر بیشتر می لنگد. در زمینه های دیگر (موارد ۱، ۳، ۴، ۵) فرهنگ مردم ما بسی  بالاتر از فرهنگ حاکمانمان هست. در زمینه محیط زیست ایمنی و سلامت هم باز فرهنگ مردم اندکی بالاتر از فرهنگ حاکمان می باشد اما در زمینه ارتباط با کشورهای دیگر فرهنگ مردم ایران به همان بدی فرهنگ حاکمان هست! حاکمان از سوی بام می افتند، ملت از سوی دیگر بام. مردم ما بین بیگانه ستیزی و واله بیگانه شدن در نوسانند. اپوزیسیون هم از دم هم از حاکمیت و هم از مردم در این زمینه بدتر هست.  هم از بیگانه ستیزی و هم از بیگانه پرستی، ضربه  دیده ایم   و خواهیم دید. در این زمینه باید بسیار نوشت. من نوشته های متعدد در ماه های اینده در این زمینه منتشر خواهم کرد.

۷-برخورد کارکرد گرا (به جای برخورد هویتگرا) به گذشته و میراث فرهنگی. به گذشته بنگریم تا از اشتباهات گذشته بیاموزیم نه آن که برای خودمان افتخارات بتراشیم. از گذشته استفاده کنیم تا آینده ای افتخار آمیز بسازیم نه آن که در باتلاق گذشته در مانیم.

از میراث فرهنگی همه دوره ها و جای جای ایران محافظت کنیم چرا که سرمایه ای ارزشمند هستند. هم برای تولید هنری و ادبی و هم برای جذب توریست و در آمد زایی.   به این ترتیب مخارج ترمیم ها هم  از در آمد گردشگری تامین می شود. توجه اغراق آمیز به بخشی از تاریخ ایران و ستیزه با بخشی دیگر عملا به ضرر همان بخش  محبوب  هم تمام می شود چرا که بقیه اقشار جامعه را علیه آن تحریک می کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقش من و تو

+0 به یه ن

چند سالی است (کمابیش از زمانی که شبکه من و تو راه افتاد) که مد شده که روشنفکران زمان پهلوی دوم را به خاطر وضعیت کنونی کشور سرزنش می کنند. راستش من فکر نمی کنم توان و توشه روشنفکری در ایران آن قدر بوده باشد که بتواند انقلابی راه بیاندازد و حکومتی ساقط کند.

اما اگر جریان روشنفکری  در دهه ۵۰ فهمیده تر بود و تناقضات فکری اش را به جای در زرورق پیچیدن حل می کرد، می توانست در کسانی که بعدا به قدرت رسیدند تاثیر مثبتی بگذارد.

وقتی فیلمساز درجه یک کشور آن دغدغه غلیظ و شدید و در ضمن سراپا تناقض در مورد مسئله غیرت و ناموس داشت، نتیجه هم  همین شد. اگر به جای رمانتیک کردن قتل ناموسی، ارزش های دیگری را در فیلم هایش به خورد ملت و نیز حقوقدانان و قانون نویسان  می داد چه بسا، امروز، این قدر قتل ناموسی ومسایل مربوطه نداشتیم.

وقتی  فیلمساز درجه یک کشور در زمینه  رابطه کارگر و کارفرما گاه از سوراخ سوزن رد می شد و گاه از در دروازه رد نمی شد، نتیجه آن شد که چند دهه پدر ما- طبقه متوسط-  را به بهانه حمایت از کارگران در آوردند و بعد هم بین طبقات شکاف انداختند. آخر شر  هم کارگران را به جرم اعتراض به دیرکرد پرداخت حقوقشان شلاق زدند. (حالا خوبه که شکاف بین طبقات داره ترمیم می شه. یعنی دیگه طبقه متوسط و کارگر خود را جدا از هم نمی دانند و سرنوشت خودرا مشترک می دانند. در دهه هشتاد بسیار شکاف افتاده بود و این دو رو در روی هم قرار می گرفتند.)

وقتی مستند ساز درجه کشور در آستانه صنعتی شدن و سربرافراشتن تجهیزات نفتی فیلمی می سازد که انگار این تشکیلات  خود به خود سبز می شود نتیجه این می شود که ملت  و حکومت هنوز بعد از گذشت ۵۰ سال درک ندارد که  تاسیسات نیاز به نگه داری دارد. نیاز به به-روز شدن دارد. نیاز به توجه به مسایل ایمنی دارد .... نتیجه این می شود که تاسیساتمان فرسوده و ناکارآمد می شود. لوله های درون شهری آب پس می دهد و حکومت زنان خانه دار در آشپزخانه را مقصر معرفی می کند! به دلیل تکنولوژی فرسوده،  ثروت ملی در فلر ها می سوزد وهوا را آلوده می کند. اگر- مطابق فیلم مستند گلستان- بنا به خود به خود سبز شدن تاسیسات نفتی بود چرا امروز فلرها به طور خود به خود به-روز و کارآمد نمی شوند؟! نتیجه این می شود که پلاسکو می سوزد و فرزندان ملت را به آغوش آتش و آوار می کشد.

 

البته جنبه مثبت را هم باید دید. اگر فعالیت های مثبت   کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و فعالان حقوق زن و نیز مددکارانی نظیر خانم ستاره فرمانفرما  و نیز استادان دانشگاه های فنی و پزشکی در قبل از انقلاب نبود وضع مان نظیر افغانستان یا بدتر می شد.

الان هم فیلمسازان و مستندسازان خوبی داریم. مثلا خانم رخشان بنی اعتماد را در نظر بگیرید. هیچ کدام از ایرادهایی که در بالا گفتم در فیلم های ایشان نیست.

 تحولاتی که در منطقه صورت می گیرد نشان از آن دارد که ما اکنون، در آستانه یک تحول عظیم دیگر هستیم.  امثال من و شما در این که تحول صورت گیرد یا نگیرد هیچ نقشی نمی توانیم ایفا کنیم. ریز تر از آنیم که تاثیری در این باز ی غول ها داشته باشیم. اما خود را خیلی هم کوچک نگیریم. این که بعد از این که  بعد از این که گرد و خاک ها خوابید چه بیرون آید به  عملکرد امروز من و شما بستگی دارد. می توانیم برخی از مسایل را جا بیاندازیم. بذارید چند محور برگزینیم و سعی کنیم آنها را جا بیاندازیم. نوشته های بعدی ام به این موضوع خواهند پرداخت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل