+0 به یه ن
قبلا نوشتم که در کشوری با مختصات ایران -با تکثری که داره و با فهم و سابقه ای که ما از دیکتاتور دلسوز یا صالح داریم- تصورکارآمد تربودن دیکتاتور دلسوز یا صالح نسبت به دموکراسی در ایجاد ثبات، امنیت و توسعه اقتصادی بیشتر یک توهم هست. چون دیکتاتور و طرفدارانش تاریخ را تحریف می کنند و منتقدان را سرکوب می نمایند این تصور را ایجاد می کنند که بسیار کارآمد بوده اند و در دوران آنها توسعه و رشد چشمگیر بوده. اما در دموکراسی این نوع سرکوب هاو خفه کردن ها کمتر امکان پذیره. در نتیجه در دموکراسی اشکالات عیان می شه. همین عیان شدن اشکالات مزیت دموکراسی است چون می شه برایش چاره اندیشی کرد. در دیکتاتوری مشکلات را زیر فرش قایم می کنند تا جایی که گندش دیگه در می آد.
در دیکتاتوری به شکل ایرانی اش که شخص اول مملکت راجع به همه چیز نظر می ده و کارشناسان را هم به هیچ می گیره امکان اشتباه خیلی زیاده. شاید در رفتن به سوی دموکراسی بهتر باشه این نکته شناخته شده در فرهنگ خودمان را ملاک قرار بدهیم که «همه چیز را همگان دانند.» در واقع اگر یکی از کارکردهای دموکراسی را این بدانیم که صدای کارشناسان و صاحبنظران در امور شنیده بشه برنامه ها پخته تر می شه و توسعه پایدار میسرتر می شه.در این صورت دموکراسی با کارآمدی و توسعه گرایی تلفیق می شه و دوام می آره. باید دید چه سازوکارهایی می توان چید که این هدف عملی بشه و تنها در حرف باقی نمونه؟
اشتراک و ارسال مطلب به: