انباری از آتش و دود

+0 به یه ن

بسیاری از این آتش سوزی های کشنده وخسارت بار از انبارها در محل کار شروع می شن. وقتی در انبارها، مواد اشتعال زا به طور غیر اصولی کنار هم قرار می گیرند می توانند فاجعه بیافرینند. کپسول های گاز در آزمایشگاه ها، بیمارستان ها، بازار آهن آلات و...  از عوامل انفجار می توانند باشند. در سال های اخیر موارد چندی را شاهد بودیم که کپسول های گاز عامل اصلی انفجار یا آتش سوزی بودند.

 

کپسول های گاز، چه خالی چه پر، حتما باید کنار دیوار ی محکم قرار گیرند  و با زنجیری به دیوار مهار باشند. این  کار، برای جلوگیری از افتادن آنهاست. اگر در هوای آزاد هستند (که توصیه می شود باشند) نباید مستقیم روی زمین قرار بگیرند. باید با سطحی مشبک اندکی بالاتر از زمین قرار گیرند تا رطوبت زمین باعث پوسیدگی آنها نشود. اگر رویشان تاریخ انقضا یا تاریخ بازبینی نوشته شده است حتما باید جدی گرفته شود. برخی از کپسول ها بعد از  تاریخ انقضایشان تبدیل به بمب ساعتی می شوند.

 

در همان یکی دو ماه اول مدیریتم در پژوهشکده فیزیک، ترتیب ساماندهی انباری های پژوهشکده را با عنایت به مسایل ایمنی دادم. چند کپسول هم در حیاط بود. برایشان پایه مشبک ساختیم که روی زمین نباشند. نیروهای خدماتی خود پژوهشکده زحمت ساخت پایه را کشیدند. هزینه چندانی هم نداشت.  هزینه هایش قاطی هزینه های جاری پژوهشکده بود و لازم نشد برای این کار تنخواه ویژه ای درخواست دهیم. از نظر اجرایی و هزینه ، این کارها چندان دشوار نیستند. اما معمولا به آنها توجه نمی شود. ولی وقتی کپسول ها منفجر می شوند هزینه های کلان انسانی و مادی روی دست می گذارند. ما به کمک کادر اجرایی پژوهشکده، انباری های پژوهشکده فیزیک را ساماندهی کرده ایم. اما نمی دانیم در سایر انباری ها که تحت نظر پژوهشکده ما نیستند چه خبر است؟ امیدوارم آنها هم حواسشان به مسایل ایمنی در انباری ها باشد. نظارت بر این چیزها، وظیفه واحد «سلامت ایمنی محیط زیست» یا

HSE

در ادارات و.... هست. این واحد تنها نظارت می کند و گزارش می دهد. این که آیا هشدارهای این واحد و واحدهای نظارتی دیگر (نظیر  بازرس آتش نشانی و.... که برای پایان کار هر ساختمان می آیند) جدی گرفته می شود یا نه، به مسئولیت پذیری و فهم و شعور مدیران بستگی دارد.

 

و اما محتوای کپسول ها!

کپسول نیتروژن نسبتا کم خطر هست. بیشتر هوا (چهار پنجم) هم نیتروژن هست. درنتیجه اگر گاز نیتروژن، به بیرون نشت کند فاجعه ای نمی آفریند. با این حال با کپسول اکسیژن  شوخی نمی توان کرد. درست هست که یک پنجم هوا اکسیژن هست اما اکسیژن -برعکس نیتروژن- اشتعال زاست. اگر یادتان باشد چند سال پیش انفجار کپسول های اکسیژن در انبار یکی از بیمارستان های تهران فاجعه آفرید. اگر در انبار خانه یا محل کار شما کپسول اکسیژن هست، در مورد پیچیدگی های نگهداری آنها بیشتر مطالعه کنید.

 

هلیم و سایر گازهای بی اثر که واکنش شیمیایی ندارند هم نسبتا بی خطر هستند. اما یک وقت هلیم را با هیدروژن اشتباه نگیرید. کپسول هیدروژن از آن پرخطر هاست. اگر نشت کند با اکسیژن هوا ترکیب می شود و فاجعه می آفریند. حتما لوله های انتقال گاز هیدروژن در محل اتصال به کپسول یا دستگاه باید بست مخصوص داشته باشند. بعید نیست از خود-همه-چیزدان-پنداران بشنوید که «گیریم هیدروژن نشت کرد. مگه چی می شه؟! همان آب را تولید می کنه دیگه! همان

H2O!

بیسواد!!»

یک «بیسواد» هم به گیسمان می بندند. امان از کسانی که کم می دانند اما خود را بسیار دانا می پندارند. برای مسایل ایمنی این دسته از افراد، خود از بمب اتم هم خطرناک ترند! درسته که محصول آب هست. اما فرآیند بسیار انرژی زاست و می تواند منجر به انفجار شود.

 

یاد یک خاطره تلخ افتادم. ده سال پیش که اسید پاشی در اصفهان رخ داد (در سالگرد دهم آن جنایت ویژه، علیه  زنان کشور هستیم) یک عده با همان استدلال ها توصیه می کردند در صورت وقوع اسید پاشی فلان ماده بازی (قلیایی) را به صورت بپاشید تا اسید را خنثی کند!!. صورت زنان سرزمین من، ظرف آزمایشگاهی نیست. ترکیب اسید و باز انرژی زاست و به سوختگی بیشتر صورت می انجامد. امیدوارم این قبیل وحشیت ها از کشور برچیده شود. اما اگر هنگام آزمایش و... اسید بر روی کسی ریخت باید با آب خنک فراوان به سرعت آن را شست تا آسیب کمتری رساند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آتش سوزی در شادآباد تهران

+0 به یه ن

آتش سوزی در شادآباد تهران که سه کشته به همراه داشت.

باز هم عدم رعایت نکات ایمنی در محل کار جان هموطنانمان را گرفت و در این وضعیت افتضاح اقتصادی، خسارت ها زد! «آتش‌سوزی در وسعت ۱۰ هزار متری در بازار آهن تهران رخ داد که به واسطه آن تعدادی از انبارها و مغازه‌های اطراف نیز دچار آتش‌سوزی شد.


محل حادثه انباری از مواد اشتعال‌زا از جمله سیلندرهای گاز، چسب‌های پولیکا و مصالح ساختمانی بود»  باوضعیتی که من در محل  های کار  و ذهنیت مدیران می بینم جای تعجب نیست که چنین حوادثی به این تواتر در کشور ما رخ می دهند.  خوشبختانه جلوی بیشتر این ها را می توان گرفت.   حتی مدیران  رده پایینی نظیر خود من می توانیم با پی گیری هایمان وضعیت تلنبار کردن غیر اصولی سیلندرهای گاز و نظیر ان را بگیریم. ماها نمی توانیم جلوی جنگ و حمله را بگیریم اما جلوی این قبیل مسایل در محل کار را می توانیم بگیریم. فعلا که همین گونه حوادث از بین مردم عادی بیگناه بیشتر قربانی می گیرند.

منبع خبر


با هشتگ زدن «ایران تسلیت»، «تهران تسلیت» نمی توان جلوی فاجعه  بعدی را گرفت! اما با  راه انداختن جنبش «از محل کار شروع کنیم» می توان!

توضیحات این جانب در مورد «از محل کار شروع کنیم.»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عشق با بوی گاز و گازوئیل

+0 به یه ن

سریال خانه سبز در دهه هفتاد که یادتان هست. پسر ۱۸ ساله خانواده، فرید برای خودش و عروسش -که دختری ۱۷ ساله از شهرستان بود که مادرش هم فوت شده بود- در پشت بام آلونکی ساخته بود. دلخوشی شان هم این بود که در«باغ کولر» شان قدم بزنند. هر از گاهی هم پدر فرید، پنجره را باز می کرد و داد می زد «من به خدا خیلی خوشبختم» که البته کارتن خواب های خیابان با پرخاش پاسخش را می دادند. به این ترتیب، به ما بینندگان یادآوری می شد که همین که کارتن خواب نیستیم و سقفی بالای سرمان هست باید همصدا با شخص اول سریال از ته دل حس خوشبختی کنیم. سریال هر چه بود از رنگ سبز زیاد استفاده کرده بود. عروس هم گاه روسری و مقنعه قرمز سر می کرد که نسبت به سایر سریال ها که زنها در آن مشکی پوش بودند جلوه بصری بیشتری داشت.

از این رو سریال بسیار محبوب شد. چنان محبوب که با الهام از همین وضعیت فرید و همسرش یک سریال دیگر ساختند. این زوج از آنها هم ساده زیست تر بودند و در یک موتور خانه،  آشیانه عشق خود را بنا نهاده بودند!!! درست شنیدید در یک موتورخانه. لوله ها وشیرها را رنگارنگ کرده بودند که مثلا زیبا باشد! در همان شرایط فلک زده هم صبح ها می نشستند و به استکان چای چشم می دوختند به امید این که تفاله چای ظاهر شود و نوید از آمدن مهمان بدهد. ومهمان هم- معمولا از فک و فامیل شوهر- سرزده  برایشان می آمد و آنها از خوشحالی سر ازپا نمی شناختند.

 خلاصه در دهه هفتاد، درست همان زمان که آقازاده ها بار خود را می بستند، این گونه در بین همنسلان من فرهنگ سازی می کردند که ساده زیست و قانع باشیم.

جالب آن که ما، دهه پنجاهی ها، هم  عموما می پذیرفتیم. همچین بچه مثبت هایی بودیم و سرمان توی کار خودمان بود.

 

آلونک در پشت بام  از نظر ضوابط شهرداری غیرمجاز هست. خیرسرشان، پدر و مادر فرید در سریال، هر دو وکیل بودند اما ظاهرا این را نمی دانستند!!!

زندگی در موتورخانه-حتی در اوج عشق!!!!- هم اصلا درست نیست. سالم و ایمن نیست.  یک زندگی مشترک توام با عشق، مینیممی از استانداردهای سلامت و ایمنی را باید داشته باشد. موتورخانه آلودگی های مختلف (صوتی و بو و....) دارد.  یعنی چه که با عشق زندگی کنید و به این شرایط قانع باشید!؟

سلامت و ایمنی مهم هستند.

 

به هر حال زندگی در موتور خانه، فانتزی احمقانه سریال های دهه هفتاد بود که گذشت. اما واقعیت تکان دهنده موجود آن هست که همین اکنون در خیلی از ادارات و کارخانجات و  کارگاه ها و البته در معادن، محل کار کارگران و تکنیسین ها و... در مکان های ناایمن هست.  حتی وقتی اتاق هایی ایمن و مناسب  موجود هست کارگران و تکنیسین ها را در اتاق هایی ناایمن با هوایی آلوده و شرایط نامناسب جای می دهند. اتاق خوب ها را  خالی نگه می دارند برای مهمان یا آدم مهم ها !!!

شما را به خدا- اگر در اداره ای، دانشگاهی، کارگاهی یا کارخانه ای حرفتان برو دارد نسبت به این مسایل بی تفاوت نباشید. همین انتقال کارگران به اتاق مناسب به دور از آلودگی صوتی و..... یعنی این که پدر یا مادر یک خانواده عمر سالم بیشتری خواهد داشت و در هنگام مراجعه به خانه کمتر با کودکان معصوم خود عصبی خواهد شد. این یعنی نسل آینده کمتر عقده ای خواهند بود.

 

 

 

پی نوشت: کلمه شهرستانی را وقتی من به کار می برم بار معنایی منفی ندارد. خودم هم شهرستانی هستم. اهل تبریزم. غرضم از تاکید بر شهرستانی بودن عروس این بود که در تهران کس و کاری نداشت. نمی توانست وقتی از رطوبت و گرمای «باغ کولر» ها به تنگ می آمد و حوصله خانواده شوهر را نداشت بپرد برود به خانه پدر و مادرش. چاره ای نداشت جز این که وضعیت همان آپارتمان را تحمل کند ودلش خوش باشد که سبز هست.

 

پی نوشت دوم: قدیمی ها شناور شدن  تفاله چای بر روی فنجان چای را نوید بخش آمدن مهمان می دانستند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ]