پژمان جمشیدی و خانواده فرهنگی اش!

+0 به یه ن

دوستان پژمان جمشیدی برای این که مخاطب را متقاعد کنند که پژمان بیگناه هست می گویند که او از خانواده فرهنگی بوده. منظور این که چون والدین او معلم بوده اند پس حتما او را خوب تربیت کرده اند و او دست به چنین کارهایی نمی زند. ابدا این دلیل متقاعد کننده نیست. من قبلا چند بار گفتم  باز هم تکرار می کنم: تربیت کلیشه ای والدین یا معلمان کنترلگر که فرزندانشان را محدود می سازد و مجبورشان می کند که  از کنجکاوی های متداول نوجوانان در سن بلوغ نسبت به جنس مکمل صرفنظر کند  لزوما شهروندانی با رفتار جنسی قابل قبول نمی سازد.اتفاقا کسی را که مادر و پدر یا معلم و مدیر مدرسه اش در نوجوانی خیلی از این جهت چشم و گوش بسته بار می آورند ممکن هست  وقتی به سن بالای چهل می رسد با ناشیگری و دست و پا چلفتی بازی با سواستفاده از قدرت و شهرت و ثروتمند که کسب نموده بخواهد  به خودش ثابت کند که «من هم از این کارها بلدم!» بعدش خیلی احتمال دارد که از نظر اخلاق جنسی کار نامربوطی انجام دهد. 

این تیپ ها در فضای آکادمیک فراوانند.

اگر در فضای آکادمیک  هستید خیلی احتمال دارد که با این قبیل تیپ ها مواجه شوید. اگر هم شکایتی در این باب شد حتما جدی بگیرید و پی گیری نمایید و گمان نکنید فلانی «بچه مثبت تر» یا «بچه ننه تر» از آن هست که برای خانمی مزاحمت ایجاد کند.  مزاحمت جنسی در محل کار اتفاقا بیشتر از این بچه ننه ها و بچه مثبت ها  سر می زند که حتی این را هم نمی دانند که  نه محل کار با مناسبات  روابط کاری، جای این کارها ست نه مجتمع مسکونی ای مانند آتی ساز که محل زندگی خانواده هاست!  حتی اگر اتهامات شاکی را باور نکنیم و روایت پژمان جمشیدی را بپذیریم باز هم نشان از آن دارد که این مرد میانسال،  با هنجارهای جامعه ای نظیر مجتمع مسکونی آتی ساز ناآشنا بوده! در این گونه مجتمع ها شاید ازدواج سفید  میانسالان یا دوستی دختر پسر جوان و نظایر آن حل شده باشد اما این روایتی که پژمان جمشیدی از خواندن صیغه محرمیت تعریف می کند به شدت مقبوح هست. همسایه ها نمی پسندند در مجتمع شان از این خبرها باشد!   احتمالا اگر پژمان جمشیدی تربیت شده خانواده فرهنگی نبود، تا این سن در کف خیابان آن قدر تجربه کسب کرده بود  که  به گونه ای دیگر عمل کند.  تربیت شدن در خانواده فرهنگی و قایم شدن پشت هویت «بچه معلم بودن» چنان چشمانش را بسته که حتی از او امکان آموختن در کف خیابان را هم گرفته!


دوم هم این که «پدر و مادر فرهنگی» (یعنی معلم های همنسل والدین ما)  هیچ جا آموزش جنسی درست و حسابی ندیده بودند که بتوانند فرزند یا دانش آموزی تربیت کنند که وقتی بر اسب  قدرت و ثروت تاختن آغازید از آسیب هایی از جنس آن که درمورد پژمان جمشیدی می بینیم مصون بماند. ما (نسل دهه پنجاهی) هم آموزش رسمی جنسی نداشته ایم. آموزش رسمی جنسی ما عبارت بود از لب گزیدن همان معلم ها در موقع مطرح شدن این گونه مسایل.  یعنی انکار کل ماجرا! تربیت و آموزش رسمی و علمی ای در کار نبود. اما در همان مدرسه های ما -در دهه شصت و هفتاد- تا بخواهید دانش آموزان  در گوش هم «جوک های بی تربیتی» می گفتند و از خنده ریسه می رفتند! از میان این جوک ها یک چیزهایی دستگیرمان می شد! اونها یی که بچه مثبت تر بودند همین جوک ها را هم نمی شنیدند که مثلا محبوب معلم و ناظم باشند. 

یک بچه معلم خوب و حرف گوش کن  با تربیت خوب می بایست آن جوک ها را  نشنود و گویندگان را با لب گزیدن به شیوه معلمان ساکت کند.

آیا همین کافی است که از او مردی یا زنی  بسازد که وقتی به قدرت و ثروت  رسید  از  آن موقعیت سواستفاده جنسی نکند!؟ گمان نمی کنم!


دهه شصت و هفتاد و به همراه  آن نوجوانی  نسل ما، گذشت. اینترنت آمد و امکان آموزش های متنوع را از همه نوع فراهم کرد. در زمینه جنسی امکان دو نوع آموزش فراهم شد:یک سری آموزش های علمی شامل آموزش های بهداشتی  (چه بهداشت جسمی چه بهداشت روانی)، آموزش های مربوط به مطالعات جامعه شناسی در این زمینه و...  یکی مثل من تا حدودی از این آموزش های علمی  بهره مند شدیم. یعنی لازمه آن را حس کردیم که باید آگاهی خود را در این زمینه بالا ببریم. درک کردیم این یک مسئله است که با شیوه انکار و  لب گزیدن نسل قبل نمی توان سر و ته آن را هم آورد. فکر کردیم که اگر آگاهی لازم را نیابیم نمی توانیم در دنیای پیچیده امروز، آسیب های  چالش های پیش آمده را خوب مهار کنیم. در نتیجه  خود من  مقالات متعددی در مورد خشونت جنسی، معنای آزار جنسی در محیط کار و نظایر آن خواندم تا وقتی  خانم پژوهشگر جوانی نگرانی ای از این جهت بیان می کند مثل گیتی معینی جواب  تحویلش ندهم!  شخصی با موقعیت پژمان جمشیدی - که به قول همان گیتی معینی صدها نفر دور وبرش «موس موس» می کنند- بیش از من نیاز داشت که این گونه مقالات را مطالعه کند اما شرط می بندم مطالعه نکرده! والا با این مسئله این گونه برخورد نمی کرد! 

اگر اهل مطالعه بود که همان دوره لیسانس دانشگاهش را تمام می کرد و آن را نیمه کاره رها نمی کرد! پدر و مادر معلم داشتن می تواند دو اثر متضاد داشته باشد: یک عده را علاقه مند به تحصیل و مطالعه می کند و عده دیگر را از هر چی درس و مطالعه هست دلزده می کند.

 واما نوع دوم آموزش ها که اینترنت آن را گستراند و فراگیر کرد:  در اینترنت همان طور که می دانید سایت های ممنوعه جنسی هم هستند که  همچون سایر کالاهای ممنوعه بسیار پرطرفدارند. اتفاقا کسانی که در نوجوانی گرفتار تربیتی خشک و بسیار پر دیسپلین بوده اند در میانسالی بیشتر کنجکاوند که به این سایت ها سر بزنند. در غیاب آموزش جنسی علمی، این گونه سایت ها آموزش کاذب مخرب می دهند. هر چه طرف چشم و گوش بسته تر باشد بیشتر هر مزخرفی را  که در آن سایت ها می بیند باور می کند. هرچه در نوجوانی بیشتر گرفتار دیسیپلین کور بوده باشد در میانسالگی  بیشتر خیال می کند برای اثبات مردانگی یا زنانگی خود باید، مزخرفات آن سایت را در عمل بازسازی کند. کسی که در میانسالگی حس می کند از این جهت آرد هایش را بیخته و الک هایش را آویخته اصلا دور از شان خود می داند که این گونه سایت ها را تماشا کند. می گوید «مگه من خودمم  چِمِه  که بنشینم  کارهای بقیه را از پشت مانیتور تماشا کنم؟!» اگر هم تماشا کرد می فهمد خیلی هاشون جلوه های ویژه هستند نه واقعی. اما مرد یا زن میانسال که  توسط والدینی که لب می گزیدند تربیت شده  کمتر متوجه می شود و بیشتر باور می کند. در مقالات علمی مربوط خشونت بر علیه زنان، می نویسند که باور کردن این سایت ها چه عواقبی دارد. در حالی که در جلوه های ویژه سینمایی برای تهیه آنها استفاده شده فرد ابله چشم و گوش بسته ای که می بیند گمان می کند باید چنین کند  و خلاصه کاردست خودش و پارتنرش می دهد.با نصیحت  یا لب گزیدن نمی توان جلوی تماشای این قبیل سایت ها را گرفت.  اما می توان گفت که هر چیزی را که در فضای مجازی می بینید باور نکنید. همین طور که در خردسالی والدین ما به ما گفتند که «وقتی در فیلمی هنرپیشه ای می میرد باور نکن و غصه نخور. فیلم سینمایی هست دیگه! واقعا که نمرده!» در مقطعی هم باید به آنها بیاموزند که «اولا از این سایت ها تماشا نکن. ثانیا اگر وسوسه خود را نتوانستی مهار کنی و تماشا کردی هرچه دیدی باور نکن! بیشترش جلوه های ویژه سینمایی است. حقه های سینمایی که قرار نیست واقعیت داشته باشد یا  در زندگی واقعی، تقلید شود.»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]