ارتباط با نوکیسه ها

+0 به یه ن

احساس دوگانه و متضاد نسبت به نوکیسه ها موضوعی است که در بیشتر جاهای دنیا حل نشده باقی مانده است. در اروپا -به خصوص در انگلیس- که فرهنگ طبقاتی دیرپا دارد این موضوع بسیار پررنگ هست. حتی در آمریکا هم که تاریخ چندان دور و درازی ندارد از همان صد سال پیش هم حرف و حدیث های  «پول قدیمی، پول نو» بین طبقه پولدار رواج داشت.  حدس می زنم در شرق دور ، به خصوص در کشورهایی مثل تایوان و سنگاپور که  در انقلاب چین پولدارها ی چینی، به آنها مهاجرت کردند این مسئله نوکیسگی  و حواشی آن پررنگ تر باشد.

حس انزجار از کسانی که تا دیروز فقیر بودند اما الان «افه» می ذارند حسی نیست که با چند پست در فضای مجازی از بین برود. من هم قصد ندارم چنین نصیحت بیهوده ای بکنم.

اما در کار بیزنس، باید سود و زیان را سنجید. من شاید خوشم نیاید که دوست صمیمی خودم را از بین نوکیسگان انتخاب کنم اما اگر ملکی داشته باشم که بخواهم اجاره بدهم برایم مهم نخواهد بود که مستاجر نوکیسه باشد (یا حتی پیشکار یک نوکیسه باشد) یا پولدار قدیمی و «اصیل». مهم این خواهد بود که به موقع اجاره اش را بدهد، ملک را تخریب نکند، کاری نکند که همسایگان شاکی شوند، کار خلاف در ملک نکند و مرا به لحاظ قانونی به دردسر نیاندازد. اینها معیارم خواهد بود  نه آن که آیا بابابزرگ بابا بزرگش پولدار بوده یا خیر.

در مناسبات بین کشورها هم بیشتر باید به این اندیشید که با کی می شه قراردادی بست که بیشتر به نفع کشور باشد.

این که از دیدن توسعه و پیشرفت امارات  و امثال آن، قلقلکمان بشه  یک جورهایی طبیعی است. اما این نوع  قلقلک ها نباید مانع از همکاری های سازنده با اونها بشه. به هر حال پول دارند و زیر ساخت های زیادی را فراهم آورده اند. مدیریت شان درجه یک بوده که توانسته اند چنین کنند. ما هم چیزی که داریم مغز است و جوانان مبتکر و خوش ذوق و خوشفکر. در همکاری اگر باز شود چه ها که می تواند حاصل شود! از برکت استعداد های ایرانی و مدیریت و سرمایه گذاری اماراتی منطقه خلیج فارس به تندی می تواند  جای پاریس و لندن و میلان را در دنیای دیزاین و مد و.... بگیرد. در مرحله بعدی می تواند از  قطب های علمی دنیا گردد. این دانشگاه نیویورک ابوظبی (شعبه دانشگاه نیویورک در ابوظبی)  تا همین الانش – در همین مدت کوتاه  از تاسیسش -- چه کرده! و چه ها خواهد کرد. به خصوص اگر همکاری با ایرانیان،  روانتر گردد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ریشه تکثر

+0 به یه ن

در نوشته قبلی ام گفتم که فرهنگ ایالات متحده آمریکا خیلی متکثر هست و همین ما ایرانی ها را در ارتباط با آنها گیج می کند. می خواهم در این نوشته و نوشته بعدی یک مقداری به ریشه این موضوع بپردازم. با توجه به این که  از بدو تاسیس این کشور، به رسمیت شناختن آزادی های فردی و جمعی مرام  پدران بنیانگذارآمریکا- به خصوص بنجامین فرانکلین- بوده، خرده فرهنگ های متنوعی در آن کشور رشد کرده. انواع و اقسام  مذاهب و آیین ها و.... توانستند خرده فرهنگ خود را در داخل این کشور گسترش بدهند. سبک های زندگی متنوع در آن شکل گرفته. سبک های تربیتی بسیار متنوعی هم در آن واحد در آن دنبال می شوند. در اوایل قرن ۲۱ که ما آمریکا بودیم دایم در رادیو و تلویزیون صحبت از بازی گرگم به هوا بود. تاکید می کردند که به هنگام بازی گرگم به هوا حتما یک بزرگتر باید ناظر باشد که بچه ها به هم آسیب نزنند. به نظر من خیلی لوس می آمد. می گفتم ما یک عمری این بازی را کردیم و کسی هم آسیب ندید. اما  آنها می گفتند در آمریکا بچه ها به هنگام بازی همدیگر را بدجوری هل می دهند. داشتم برای خودم نتیجه می گرفتم که آمریکایی ها بچه های خود را زیادی لای پنبه بزرگ می کنند که با پدیده  عجیبی مواجه شدم: از آن سو هم  اردو های تابستانی ای بودند که بچه ها را تا حد شکنجه در سختی قرار می دادند.مثلا روی بچه عسل می ریختند و جلوی کندو می ذاشتند تا زنبور ها نیش بزنند. یا والدینی بودند که هندونه و خربزه را با چاقوی قصابی توی دهان بچه یکی دو ساله می ذاشتند. معتقد بودند که بچه باید این جور بار بیاد تا دست و پا چلفتی و ترسو نباشه! این همه تفاوت در طرز تربیت باعث می شه که شخصیت های خیلی متفاوت و متضادی  در این مملکت بزرگ بشوند. در ایران یا ترکیه یا اروپا این همه تفاوت نیست.  گستره محدودی از رفتارها در کشورهای ما هنجار تلقی می شه و اگر کسی خارج از این گستره باشه از طرف خود جامعه آن قدر به او تذکر داده می شه که مجبور بشه مثل بقیه باشه.


در آمریکا چون به آزادی ها  و انتخاب های شخصی بهای زیادی داده می شه سبک های زندگی و سبک های تربیتی و 

درنتیجه شخصیت های خیلی متنوعی به وجود می آید.

سی سال پیش در ایران، جامعه به فرد و خانواده دیکته می کرد چه میز ناهارخوری ای باید بخرد، در هنگام عروسی چه کادویی بدهد و.... وای به حال کسی که این دیکته ها را جدی نمی گرفت.  همچین چپ چپ نگاهش می کردند و چنان پشت سرش صفحه می گذاشتند که انگار با او پدرکشتگی دارند. الان مردم بیشتر قبول می کنند که بذارند بقیه سبک زندگی شان را خود انتخاب کنند.


----------------


در ایران هم  از مردم و هم از تحلیلگران  سیاسی اظهارات و پیش بینی های بسیار قاطع و به دور از شکی  درمورد عملکرد سیاستمداران آمریکا و کشور های اروپایی می شنویم.  به خصوص با قاطعیت و با لحنی که می خواهند افراد ساده اندیش را از رویا پردازی بیدار کنند با شدت و حدت تمام می گویند که این حکومت ها  فقط به منافع خود می اندیشند و بنابراین فلان کار را خواهند کرد یا نخواهند کرد.

 البته که هر کس یا حکومت عاقلی به فکر منافع خویش هست اما این که منافع را در چه تعریف می کند چندان بدیهی نیست. مثل کشور ما نیست که حرف، حرف یک نفر باشه و بقیه ملزم به اطاعت از آن حرف باشند.


 صاحبان کارخانه اسلحه سازی منافع خود را در چیزی می بینند که متضاد با  (به طور مثال) صاحبان کارخانه های داروسازی است.  هردو هم قوی هستند و می خواهند  و می توانند برخی از سیاستمداران را تحت تاثیر قرار دهند. 

به علاوه، هر کدام از این کشورهای دموکراتیک علاوه بر دو سه حزب اصلی و حاکم -که تجسم «سیاست پدر ندارد»  هستند- چند حزب فرعی هم دارند که چندان شانس وسهمی در قدرت ندارند اما ایده آل های خودشان را دارند. برخی از این حزب های فرعی اتفاقا خیلی هم فاشیست هستند و از بس تندرو هستند جامعه پذیرای آنها نمی شود. اما برخی از آنها آرمانگرا هستند. افرادی همچون خود من عضو آن می شوند تا دغدغه هایشان را  (مانند حفظ محیط زیست، حقوق زنان، حمایت از آموزش و پژوهش، حقوق کودکان و....) مطرح کنند. اما چون دون شان خود می دانند که  در برخی  از بازی های کثیف سیاست وارد  شوند، چندان شانسی برای صعود به بالای دنیای سیاست ندارند. اما این به آن معنی نیست که  این نوع احزاب هیچ نقشی ندارند. این احزاب در جریان سازی و گفتمان سازی، نقش کلیدی دارند. گاه که احزاب اصلی  می بینند که گفتمان یکی از آنها چنان قوی شده که می تواند رای ها را به سمت خود سرازیر کند، خواسته یا ناخواسته  گفتمان آنها را بر می گیرند و بخشی از دغدغه های آنها را عملی می سازند.


اگر افرادی داشتیم که این سیستم را بشناسد و دیپلماسی بلد باشد، می توانست در راه رسیدن به اهدافمان کمک مهمی باشد.

خطابم به آنهاست که با گفتن این که «اینها همه شان به فکر منافع خودشان هستند» به زعم خود همه بچه های رویا پرداز بی تجربه را واقع بینی  می آموزند! اینی که شما می گید که در ردیف «از کرامات شیخ ما چه عجب! دست باز کرد و گفت وجب!» هست. اگر خیلی کارتان درست هست یکی را پیدا کنید که  ساختار درونی این قدرت ها را بشناسد، بداند که هرکدام مزه دهانشان چیست و منافع را در چه تعریف می کنند و بعد هم بتواند به خوردشان دهد که منافع آنها همانا در راستای خواسته های ماست. اگر بلد نیستید دیگه این همه ژست همه-چیز-دان نگیرید. بگذارید تا شاید برخی از جوان ها با سعی و خطا بتوانند این مهارت ها را بیاموزند. شاید هم با زرنگی منبعی یافتند که با مطالعه آن بتوانند سریع بیاموزند و نیاز به سعی و خطا هم نباشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارتباط با ثروتمند تر

+0 به یه ن

در گذشته های نه چندان دور، مناسبات ایرانیان با کشورها و فرهنگ های دیگر را مذهب و ایدئولوژی محدود می کرد. مذهب افراد را به مسلمان پاک و کافر نجس تقسیم بندی می کرد و مانع از ارتباط می شد. ایدئولوژی چپ گرا یا راستگرا بر اساس سرمایه داری خط کشی می کرد. ناسیونالیزم هم حس برتری کاذب نسبت به دیگری می داد.

اکنون، اکثریت مردم ایران- اعم برپیر و جوان و مذهبی و غیر مذهبی چندان وقعی به این خط کشی ها نمی گذارند. اما هنوز در ارتباط با کشورها و فرهنگ های دیگر موانع  بسیاری  در ذهن ایرانیان هست.

مانع  اصلی کنونی به نظر من بیشتربه مسئله توانگری و نداری بر می گردد. در ارتباط با کشورهای ثروتمند یا شیفته و واله می شوند یا  چنان مضطرب می گردند که پرخاش می کنند. در ارتباط با کشورهایی که دارند رشد می کنند و از ما جلو می زنند خشمگین می شوند. وقتی هم که به ملت های فقیرتر از ما می رسند باز گیج می شوند و راه افراط و تفریط می روند. یا آنها را تحقیر می کنند یا برای این که برای خودشان ثابت کنند مثل اون کشورهای ثروتمند پدرسوخته نیستند شروع می کنند به کولی دادن به فقیرتر ازخود به این امید واهی که آنها مرام خواهند داشت و قدرخواهند دانست. پس از اندکی اغلب همین کشورهای فقیر پشت ایران را خالی می کنند و نشان می دهند که کشورهای ثروتمندتر را به ایران-با وجود کولی هایی که داده -ترجیح می دهند. این رفتار آنها بدجوری باعث سرخوردگی ایرانی ها می شود.

در زندگی معمولی در ارتباط با همسایه ها و فامیل و دوست و آشنا هم همین مناسبات هست. این مناسبات برای اغلب ما حل نشده باقی مانده است. کسی  در موردش به طور مدون و به منظور حل مسئله صحبت نمی کند. با این که دغدغه ذهنی بسیاری است اما  این روزها درمورد آن حرف زدن از حرف زدن در موردروابط جنسی تابوتر می باشد. درنوشته های بعدی ام به این موضوع خواهم پرداخت.  من دراین زمینه تجربه زیاد دارم. مفتخرم که بگویم دست کم برای خودم این مسئله را حل کرده ام. راه حل را می خواهم با شما در میان بگذارم. نوشته هایم مفید خواهند بود. شاید به درد بهبود روابط بین الملل نخورند اما حتما به درد روابط با آشنایان  از طبقات اجتماعی مختلف خواهند  خورد.


--------

ارتباط با ثروتمند تر از خود در زندگی معمولی


خوبه که دور و بری هایمان  از خودمان ثروتمند تر باشند.  دست کم باعث می شود که آدم فکرش نماند که آنها ندارند و حسرت ما را می خورند.  اگر آشنایان همه پولدارتر از ما باشند دست کم می توانیم با خیال راحت و بدون نگرانی از نداری آنها، از داشته هایمان لذت ببریم.

اما از  ارتباط با آدم ثروتمند می توان ضرر عاید شود. در بیشتر موارد، فرد ثروتمند کار بدی علیه آدم نمی کند اما ارتباط بیش از اندازه با او باعث عقب ماندن فرد می شود.

اول این که وقتی فردی،‌دایم با پولدارتر از خودش همنشین می شود هوا برش می دارد که خود هم جزو همان طبقه اجتماعی است. بعد در تصمیم گیری های اقتصادی اش یا حتی در تصمیم گیری های عاطفی اش دچار اشتباه محاسباتی می شود. در گذشته که ازدواج ها بر اساس خواستگاری سنتی یا نیمه سنتی بود خانواده هایی که  دایم با پولدار تر خود معاشرت می کردند به خواستگاران همسطح خود از نظر اقتصادی فخر می فروختند. اغلب هم خواستگارثروتمند نصیب شان نمی شد.  این موضوع اهمیت خود را از دست داده.  اما مسئله شریک اقتصادی پیدا کردن هنوز به قوت خود باقی است.وقتی خانواده ای پس اندازی دارد باید آن را سرمایه گذاری کند. برای این کار مشاور اقتصادی و شریک لازم هست. در دربار ثروتمندان، شریک و مشاور اقتصادی مناسبی برای امثال من پیدا نمی شود. اِشِل های اقتصادی آنها متفاوت با ماست. نه مشاوره های اقتصادی شان به درد ما میخورد و نه شراکت شان با ما جور در می آید.

شریک ها و مشاورانی که دردربار آنها به تور ما خواهند خورد اغلب شارلاتان از آب در می آیند. یارو به دربار فرد ثروتمند آمده که او را تیغ بزند. اما فرد ثروتمند دستش را می خواند و او را به لب چشمه می برد و تشنه بر می گرداند. او هم به سراغ امثال من و شما می آید و می خواهد پس انداز اندک ما را بالا بکشد.

من به چشم خودم دیده ام که کسانی که خیلی دور و بر ثروتمندان می پلکند و با همسطح خود کمتر مراوده می کنند در سرمایه گذاری هایی که وضع اقتصادی آنها را یک پله بالا ببرد در می مانند.

برای شراکت  و گرفتن مشاوره اقتصادی باید رفت سراغ افرادی که از نظر اقتصادی همتراز خودمان هستند.

مثل کمونیست های دهه شصت خط ونشان کشیدن برای ثروتمندان فامیل و محله درست نیست. جی جی باجی شدن با آنها هم درست نیست. یک فاصله ای را حفظ کردن با آنها --توام با حفظ احترام متقابل --بهترین راه هست.  بهتر است آدم دوست گرمابه و گلستانش را از بین افراد همتراز اقتصادی اش انتخاب کند. این طوری در زندگی موفق تر خواهد بود.

-----رابطه با کشور ثروتمند تر از خود


تجربه چهل و چند ساله شعار دادن علیه ثروتمندترین و قدرتمندترین کشور دنیا نشان می دهد که این کار چه قدر برای منافع ملی زیانبار هست. من نیازی نمی بینم نتایج زیانبار این رویکرد را تحلیل کنیم. همه روزه ما ایرانی ها-چه ساکن ایران باشیم وچه خارج نشین- اثرات منفی این رویکرد را در زندگی روزمره مان می بینم و درک می کنیم.

اما نباید از اون سوی پشت بام افتاد و گمان کرد اعتماد و تکیه صد در صدی به آمریکا یا هر قدرت دیگری می تواند برای ما بهروزی آورد.

آمریکا کشوری بزرگ و پر جمعیت هست و شهروندان آن را طیف گسترده ای از افراد با خرده-فرهنگ های بسیار متفاوت و متکثر، تشکیل می دهند. 

در صد قابل توجهی از مردم آمریکا  را افرادی بی اندازه صادق، بی شیله پیله، زحمتکش و شجاع تشکیل می دهند که  آخر «مرام» و «معرفت» هستند تا جایی که مرام و معرفت آنها، ما را شگفت زده می کند. ورای  انتظار هست. نمونه اش را ما در تاریخ خودما ن داریم: هوارد باسکرویل قهرمان و شهید آمریکایی انقلاب مشروطه که اکنون   در گورستانی در تبریزآرمیده. از خودگذشتگی و یکرنگی آن مرد جوان و مرام خانواده اش، هر کسی را شگفت زده می کند. در جامعه فیزیک هم از این تیپ آمریکایی ها داریم. شاید برخی از شما پروفسور ایوا سیلورستاین را بشناسید. او یکی از استادان دانشگاه استنفورد هست. وقتی من و شاهین در استنفورد بودیم به علت آشنایی با ما به ایران علاقه مند شد و در یکی از کنفرانس های  نظریه ریسمان که درایران برگزار می شد شرکت کرد. هرچه از دستش بر می آید بدون هیچ چشمداشت و  بی هیچ غل و غش برای جامعه فیزیک ایران انجام می دهد. 

البته ما تعداد زیادی همکار خارجی به این شکل داریم اما خوشبینی وسادگی معصومانه ایوا یک چیز دیگه است!

از این نوع دوستان خوش قلب آمریکایی بیش باد!

اما همه آمریکایی ها، ایوا سیلورستاین نیستند!!!

در کشورهایی که حکومت مستقر درست و حسابی ندارند، یک سری سرمایه گذار آمریکایی رخنه می کنند و آنجا هر جور کثافتکاری ای -که در خود آمریکا اجازه ندارند انجام دهند  -پیاده می کنند. فکر کنم بیشتر شما،  قسمت دوم فیلم پدرخوانده را دیده اید. در فیلم  اشاره می شود که مافیای آمریکا در کوبا پیش از انقلابش چه آتشی می سوزوند. تازه اون فقط قسمت کوچکی از ماجرا بود. در کشورهای اروپای شرقی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شرکت های آمریکایی تازاندند و تالاندند. در کشورهای  کوچک آمریکای مرکزی، سرمایه گذاران بی صفت آمریکا با پول های خود به اسم سرمایه گذاری انواع و اقسام فساد راه می اندازند.

مثلا داستان مکافی در بلیز را بخوانید یا گوش کنید ببینید چه آتش ها که نسوزانده. حتی میلیاردهای  آمریکایی بعد از جنگ جهانی دوم در ایتالیا هم  خیلی آتش ها سوزوندند.  بخشی از شهرت جذابیت دختران ایتالیایی -که امروز رمانتیسیزه شده-- به آن دوره بر می گردد. البته در آن دوره چندان هم رمانتیک نبود. از فقر مطلق دختران جنگزده ایتالیایی سو استفاده می کردند و هربلای سادیستی که می خواستند برسرشان می آوردند.

خلاصه این که خدا به ما عقل داده تا  در ارتباط با آمریکایی ها یا هر ملت قدرتمند و ثروتمند دیگری از آن استفاده کنیم. نه مطلقا ردشان کنیم نه مطلقا آنها را بپذیریم. افراد صاف و ساده  و یکدل و یکرنگشان یا برخی از ان-جی-او هایشان  می توانند دوستان و متحدان خوبی باشند. اما افراد و شرکت های طماع و فاسدشان را نباید راه بدهیم. نباید به طمع سرمایه گذاری ای که می کنند درها را بی قید و شرط  به روی آنها باز کنیم. باید هزینه و فایده را بسنجیم. قید و شرط و ضوابط لازم برای آسیب نخوردن را وضع کنیم و به آن وفادار باشیم.

در مجموع اگر شریک اصلی خود را کشور های همتزار خودمان یا اندکی بالا تر از خودمان مثل ترکیه ، ایتالیا یا اسپانیا  انتخاب کنیم بهتر است تا این که شریک اصلی مان خیلی خیلی از خودمان قوی تر باشد. در مورد اول دست مان باز تر خواهد بود. شریک اصلی ما آمریکا ویا چین نباشد بهتر هست. ولی بهتر است که با هیچ کدام ازاین ابر قدرت ها در نیافتیم والا نمی ذارند زندگی مان را بکنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ]