از خوزستان تا آذربایجان: آلایندگی ناشی از بهره برداری غیر اصولی از معادن و منابع

+0 به یه ن

می خواهم به برخی بلاها که حکمرانی مرکز گرا با بهره برداری غیر اصولی از معادن و منابع بر سر محیط زیست آذربایجان و به تبع آن  بر سر سلامت و معیشت مردم روستاها  و شهرهای این منطقه می رسد مطلبی بنویسم. هروقت کسی چنین موضوعی را مطرح می سازد  راستگراهای افراطی و مرکزگراهای افراطی  -حتی اگر خود به شدت حتی بیشتر ازما منتقد حکمرانی فعلی باشند- با شدتی حتی بیشتر از مسئولان سعی در ساکت کردن (در واقع خفه کردن) گوینده می نمایند. با ادبیاتی حتی فاشیستی تر از آنان که از این وضعیت  مستقیم سود می کنند و خواهان ادامه وضع موجودند! این مرکزگرایان و راست های افراطی به زعم خود یک «شاه استدلال» دارند که با بیان آن می توانند هر دهانی را ببندند: «پس خوزستان چی؟ اگر بخواهیم به حرف شما را گوش بگیریم اهوازی ها هم خواهندگفت که درآمد نفت تنها باید به خوزستان اختصاص یابد اون وقت شماها هم از گرسنگی می میریدنکته اینجاست که   این استدلال به دو دلیل  مطالبه گران آذربایجان را مجاب نمی کند. اول این که گمان نمی کنند آن قدر وابسته به نفت هستند که  اگر نباشد از گرسنگی می میرند. کشور همسایه غربی شان -ترکیه- را می بینند که نفت ندارد اما به همت و تلاش مردمش و حکمرانی نسبتا خوب مسئولانش وضع مالی بدی ندارد. خودشان را از مردم آنجا پایین تر نمی دانند که با قطع درآمد نفت از گرسنگی بمیرندفکر می کنند اگر حکمرانی درست باشد همین صنایع سنتی آذربایجان به اضافه میل شدید جوانان آذربایجان به ایجاد استارت-آپ های مدرن وضع مالی شان را بدون درآمد نفتی هم بهتر می کند.دوم هم این که اگر در حق مردم خوزستان بیشتر هم ظلم می شود نه تنها توجیهی به ظلم به آذربایجان نیست بلکه بیش از پیش نشان می دهد  که سیستم معیوب هست و باید اصلاح شود.

به بلاهایی که سر معیشت و سلامت مردم آذربایجان به خاطر بهره برداری غلط از منابع می آید بعدا خواهم پرداخت. الان به مناطق نفت خیز جنوب و جنوب غربی می پردازم. تکنولوژی منسوخ باعث شده که مشعل سوزی هنوز برقرار باشد. دود ناشی از مشعل سوزی هوا را آلوده می کند و مردم منطقه را دچار به مشکلات حاد سلامت می نماید. علاوه بر آن ثروت ملی دود می شود و می رود هواگرمایش زمین را هم  تشدید می کند. گویا چند سال پیش  بودجه ای برای به روز کردن تکنولوژی استخراج کنار گذاشته بود که  اختلاس شد و صرف برج سازی در تهران-جهت پولشویی- شد. سر و ته قضیه را که می گیری به همین مسئله فساد مالی می رسی.   در تحولاتی که در کشور در آینده ای نه چندان دور رخ خواهد داد باید یکصدا به دنبال آن باشیم که ساختاری چیده شود که چنین فسادهایی در آن ناممکن شود. منتهی مرکزگراها و راستگراها چنین مطالبه ای را سخت تر می کنند. آن که از فساد ها بهره می برد طبیعی است که مطالبه گران رسیدگی به وضعیت محیط زیستی  معادن و چاه نفت  را سرکوب کند. اما ببینید بخش های  مرکزگرای افراطی و راست گرای افراطی اپوزیسیون چه قدر ابله هستند که مهر تایید بر این سیستم معیوب می زنند و طرف ظلم می ایستند بی آن که خود سود چندانی ببرند. سود فساد را یک عده دیگر می برند اون وقت این بخش از اپوزیسیون مفت و مجانی عمله ظلم می شوند و در سرکوب معترضان به مفسدان کمک می رسانند.

----------

در بالا به اثرات مخرب محیط زیستی شیوه های منسوخ  استخراج نفت و گاز در جنوب و جنوب غربی کشور داشتم و تاکیدم سر این موضوع بود که  متهم ردیف اول فساد مالی استاینجا می خواهم در مورد بهره برداری از معادن و منابع آذربایجان بگویم. در  قره داغ (ارسباران) آذربایجان شرقی هم معدن طلا هست و هم معدن مس. در منطقه تکاب آذربایجان غربی  هم معدن طلا هستطلا که می شنویم شاخک هایمان تیز می شود و گمان می کنیم معدن طلا باید ثروت بیاورد. اما متاسفانه معادن طلا در آذربایجان برای مردم محل بدبختی آورده. چند سال پیش (سال ۹۶ ) که خبر شلاق خوردن کارگران معدن طلای تکاب روح  وروان  عموم شهروندان ایرانی را  تکان داد. از  این حرکت شوم  و شرم آور هم که بگذریم استخراج غیر اصولی این معادن  برای مردم محلی مصیبت شده است. برای استخراج طلا و مس و.... باید ازمواد شیمیایی سمی استفاده شود. پروتکل هایی وجود دارد که این مواد شیمیایی سمی وارد آب ها و خاک  و هوای اطراف معدن نشود والا آب و خاک و هوای آلوده سلامت انسان ها، دام ها، محصولات کشاورزی ، درختان و حیات وحش منطقه را تهدید می کند. هم به دلیل سهل انگاری و هم به دلیل فساد مالی و گدابازی برای خرج کردن برای کاهش آثار آلایندگی، در برخی موارد پروتکل ها رعایت نمی شوند و مواد سمی به کار رفته در معادن جهت استخراج به منابع آب وخاک و هوای روستاییان و عشایر راه باز می کند. هم آمار بیماری بین آنها بالا می رود و هم دام هایشان تلف می شود و امرار معاش سنتی آنها مختل می گردد. موقعی که طرفداران محیط زیست اعتراض می کنند از جانب مسئولان جواب می شنوند که شما مخالف توسعه هستید  و نمی فهمید که ما ناچاریم  از این معادن بهره برداری کنیم تا اشتغال ایجاد کنیم. در صورتی که  طرفداران محیط زیست مخالف توسعه یا بهره برداری نیستند. فقط می گویند پروتکل ها باید رعایت شود که سلامت ومعیشت مردم محلی به خطر نیافتدبه علاوه  اشتغالزایی ناشی از استخراج معدن  در استان های فارس نشین  اتفاق می افتد. مثلا مس بعد از استخراج از معادن آذربایجان به استان کرمان منتقل می شود و در آنجا اشتغال ایجاد می کند. از  سود کارخانه های مس کرمان  در استان کرمان چند بیمارستان می سازند اما منطقه معادن که به علت این بهره برداری های غیراصولی با مشکلات سلامت دست وپنجه نرم می کنند از امکانات درمانی بی بهره می مانند. شغل های سنتی خود نظیر دامداری را هم نمی توانند  ادامه دهند چرا که دام ها به علت آلایندگی معادن تلف می شوند.

این مصایب به معادن مس و طلا خلاصه نمی شود. از بستر خشک شده دریاچه هم مواد شیمیایی -باز هم به شیوه غیراصولی استخراج می شود. حتما تبلیغات بلور کاوه را دیده اید. از وقتی من به یاد دارم در بوق و کرنا هم می کنند که این بلورهای کاوه تولید ملی هستند وسر ما منت می ذارند و وادارمان هم می کنند که به این بلورها افتخار کنیم! مجموعه بلور کاوه چندین کارخانه در استان های فارس نشین دارد اما مواد اولیه خود را  از طریق کارخانه کاوه سودا در آذربایجان شرقی تامین می کند. فعالان محیط زیستی منطقه به شدت نسبت به آلایندگی این مجموعه هشدار می دهند اما اغلب سرکوب می شوند.

ما داریم به سوی تحولات عظیم در کشور پیش می رویم. یکی از بدیهی ترین و در عین حال مهم ترین مطالبات مردمی باید این باشد وقتی  از معدنی یا چاه نفتی یا منبعی بهره برداری می شود سرمایه گذاری لازم برای کاهش اثرات مخرب محیط زیستی و سلامت آن انجام شود. همه تمهیدات -هرچه قدر هم هزینه داشته باشند- باید به کار روند تا آلایندگی این معادن به مینیمم رسد. اگر درختی قطع می شود چند نهال به جای آن باید توسط شرکت بهره بردار در منطقه کاشته شود. اگر تردد ماشین آلات و کامیون های معدن راه ها را ناایمن و شلوغ برای اهالی می کنند راه های بهتری باید  از محل سود معدن کشیده شوداگر با وجود همه تهمیدات بازهم آلایندگی ناگزیر هست باید بهترین خدمات بهداشتی و درمانی به خرج معدن برای مردم منطقه و دام های آنها فراهم گردد. اگر به حیات وحش منطقه آسیب می رسد  یک مقدار دورتر منطقه حفاظت شده برای حیات وحش به خرج معدن ایجاد گردد. اینها مینیممی است که انتظار می رود فراهم شود. در واقع قانون موجود هم بخشی از این مطالبات را الزامی کند اما بهره برداران از معادن به تعهدات محیط زیستی و سلامت عمل نمی کنند و به جایش کارهای سطحی نمایشی انجام می کنند و معترضان را سرکوب می نمایند.

برخی می گویند سود حاصل از هر معدن یا چاه نفت باید در همان استان خرج شود. این مطالبه به نظر من افراطی است. چون به مناطق محروم از معادن و منابع ظلم می شود. اما  معقول هست که  علاوه بر ملزوماتی که در بالا گفتم درصدی از سود معادن هم باز صرف خود منطقه شود.

باید سیستم های نظارتی چنان باشند که بهره برداران از معادن نتوانند از زیر این گونه تعهدات شانه خالی کنند. بدون  رسانه های آزاد و سیستم قضایی سالم و طرفدار حق و عدالت (و نه  طرفداربهره برداران آلاینده)  این امر میسر نخواهد شد.

----------

حدود ده سال پیش یکی از همشهری های ما، عکسی از دود بلند شده از پالایشگاه تبریز را به سایت تابناک فرستاده بود و خواهان رسیدگی مسئولان برای کاهش آلایندگی پالایشگاه تبریز شده بود. یکی  کامنت گذاشته: « مگه بار اولته که دود می بینی؟ باید بیایی دودهای پالایشگاه آبادان را ببینی! این که چیزی نیست

این که گفتم واقعی بود.

بله درسته! صنایع و معادن آذربایجان دارند آلایندگی محیط زیستی ایجاد می کنند. مال خوزستان حتی بیشتر! اما قرار نیست ما مسابقه تاب آوری در برابر آلایندگی ها بین استان ها راه بیاندازیم و در مورد میزان تاب آوری  قوم خود لاف بزنیم! اصلا چرا باید ریه های لطیف فرزندمان این آلودگی را تحمل کنند؟ به جای آن باید دست به دست هم دهیم و بخواهیم تا مسئولان به جای اختلاس و خوردن حق مردم، فیلترها و .... را درست کنند تا این وضعیت آلایندگی به سلامت ما و فرزندانمان و سایر جانداران ساکن کره زمین آسیب نرساند.

موضوع یک جنبه کوچک قومی هم دارد. من  این جنبه را انکار نمی کنم. اما اصل موضوع همان فساد مالی و اداری است. اتفاقا فاسدانی که جیب ها را به بهای سلامت مردم  پر می کنند راست گرایان و مرکزگرایان افراطی را  بی جیره و مواجب به خدمت می گیرند که همان ها صدای اعتراض فعالان محیط زیستی مناطق پیرامونی خفه کنند. اپوزیسیون فشل راست گرا و مرکز گرای افراطی هم نادانسته و نفهمیده-بی آن که خود سودی برند- ابزار دست آنها می شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فساد ناپذیری افراد یا فساد ناپذیری سیستم؟

+0 به یه ن

هرچه قدر هم سیستمی شفاف و از نظر مبارزه با فساد خوب طراحی شده باشد باز کلاهبرداران راهی بر دور زدن آن می یابندپس چرا این همه بر سیستم و ساختار پیشگیرانه از فساد تاکید می ورزم؟ برای این که اکثریت کلاهبردار نیستند و نمی خواهند باشند. اکثریت بالای ۸۰ درصد می خواهند آدم های درستکاری باشند. اما سیستم و ساختار فسادپرور همین اکثریت درستکار را آرام آرام به سمت نادرستی سوق می دهددر داستان ناهید توصیف کردم که چگونه.

ساختار را باید سالم طراحی کرد. اون اقلیت کلاهبردار که سیستم را دور می زنند با مجازات مهار می شوند. اما اگر سیستم ناسالم باشد و شهروندان درستکار را به سمت فساد براند  اقدامات تنبیهی به جایی نمی رسند.

وقتی  می گوییم سیستم اداری و... باید طوری طراحی شود که افراد به طور طبیعی از فساد گریزان باشند  برخی می گویند پس اون موقع فرق آدم  خوب و بد از کجا معلوم شود. تاکید می کنند که اتفاقا ارزش خوبی وقتی معلوم می شود  که علی رغم این که سیستم خراب است و اکثریت را به سوی فساد سوق می دهد پاک و سالم باقی می مانند.

وظیفه و هدف ساختار این نیست که شهروندان را به لحاظ اخلاقی امتحان کند و خوب و بد را نمایان سازد! وظیفه و هدف ساختار به انجام رساندن اموری که به آن محول شده در نهایت کارآمدی است. برای این منظور باید سیستم طوری باشد که فساد آن کم شود تا کارآیی بالا رود. برای این کار سیستم باید طوری طراحی شود که کاربران به این باور برسند که «زیرآبی رفتن» به ضرر آنها تمام می شود و با روال درست پیش رفتن به نفع خودشان هست. اون وقت  امور به خوبی  و با فساد کمتر و با مزاحمت کمتر جلو می رود. عالیخانی-وزیر اقتصاد خوشنام دوره محمدرضا شاه در دهه چهل که شکوفایی اقتصادی آن دوره تا حد زیادی وامدار درایت اوست- در خاطراتش می گوید که از جمله کارهایی که کرده بودیم این بود که اگر ارباب رجوع باز می گشت و سریش می شد که کارش را زودتر از موعد و خارج از روال راه بیاندازند  نوبت او را عقب می انداختیم. (چیزی به این مضمون) این طوری کمتر پارتی بازی صورت می گرفت. واقعا هم اگر ارباب رجوع خیالش راحت باشد که به موقع به کارش رسیدگی می شود چه کار دارد که راه بیافتد پارتی پیدا کند و سریش شود و دست به جیب برای رشوه شود؟! مگر این که درخواست غیرقانونی داشته باشد. اکثریت که درخواست غیرقانونی ندارند و فقط می خواهند کار قانونی شان راه بیافتد دنبال این چیزها نمی روند.

---------

نظر یکی از دوستان در فیس بوک : «در مورد مبارزه با فساد چه در سطح مایکرو و چه در سطح میکرو میخواهم کشور سنگاپور را مثال به زنم .سنگاپور قبل از سال ۱۹۵۹ غرق در فساد اداری و پلیسی بود با نخست وزیری لی گوان یو قوانین ضد فساد سخت شد ، حقوق کارمندان دولتی افزایش یافت تا انگیزه رشوهخواری کاهش یابد.در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ چند پرونده بزرگ فساد در میان وزرا و مقامات عالی رتبه افشا و پیگرد شد این پیام روشنی بودکه هیچ کس بالاتر از قانون نیست.

نتیجه: از دهه ۱۹۷۰ به بعد سنگاپور به تدریج شهرت جهانی برای دولت پاک پیدا کرد .بر اساسcorruption percepion indexدر سال ۲۰۲۳ از ۱۰۰ امتیاز ۸۳ را کسب کرده و رتبه پنجم و کمترین فساد در میان ۱۸۰ کشور جهان شده است. در سال ۲۰۲۴ با امتیاز ۸۴ از ۱۰۰ به رتبه سوم جهان برای کمترین فساد در بخش دولتی رسید .

در گزارش TICPI ایران امتیاز ۲۴ از ۱۰۰ را به دست آورد و در رتبه ۱۴۹ از ۱۸۰ کشور جهان قرار گرفت

--------

با روند موجود به نظر می رسد که به زودی وضع اقتصاد و معیشت مردم چنان وخیم می شود که باابعادی بسیار بزرگتر از آبان ۹۸ اعتراضات مردمی شکل می گیرند. امید من این هست که این اعتراضات، از جنس شورش کور پابرهنگان به منظور عقده گشایی و غارت ثروتمندان نباشد. خیلی بعید می دانم که  چنین شود. امیدوارم خیلی قبل تر از آن که خشم عمومی-به خصوص خشم فقرا- به آن حد برسد اعتراضات شکل بگیرند وسازوکار های سالم و ضدفساد را جایگزین ساز وکار های معیوب و فساد پرور فعلی نمایندبه تبع آن اقتصاد هم رشد می کند و وضع مردم هم بهتر می شوداما اگر اعتراضی شکل نگرفت (یا اعتراض شد و مثل آبان ۹۸ به نتیجه ای جز سرکوب نرسید) اون وقت چی؟ اگر وضع موجود ادامه یافت چی؟ آیا همه (یا اکثریت مردم به استثنای یک عده از جان گذشته) رفته رفته به فساد مالی می غلطند؟ برخی-به خصوص برخی ایرانیان مقیم خارج- ادعا می کنند که سالهاست این اتفاق افتاده و جز آنان که مهاجرت کرده اند و درنتیجه پاک و منزه باقی مانده اند، بقیه ایران در فساد می غلطندهر شاهدی هم که بر این مدعایشان بیابند بسیار خوشنود می شوند تا جایی که هر پاپوش دوزی ای که اینجا در تهران از روی حسد یک عده علیه رقیبش می کند ایرانیان مقیم لندن بی آن که  از پشت پرده ها خبر داشته باشند بُل می گیرند و هیاهو می کنند و می گویند دیدید فلانی هم که در ایران ماند فاسد شد!؟ فقط ما خوبیم که مهاجرت کرده ایم! دیگه از همان خارجی ها که ادعا می کنند مثل آنها پاک و منزه شده اند یاد نگرفته اند که

Innocent until proven guilty.

موافقم که فساد خیلی گسترده است اما در همین دوره و در همین ایران هم باز می شود بدون آلوده شدن به فساد زندگی کرد. خیلی ها هم همین کار را می کنند. راه چاره این هست که فرد افراد سالم را بیابد و با هم مراوده و معامله و.... داشته باشند. بقال و بوتیک و میوه فروشی هم که از او خرید می کند شبیه خودش باشد. مدرسه ای که بچه اش را می فرستد هم همین طور. وکیلش هم همین طور. بنگاهی اش هم همین طور. طرف معامله اش هم همین طور. دوستان دورهمی اش هم همین طور . این کار تا حدی زیادی شدنی است. این طوری سالم زندگی کردن در همین جامعه خیلی هم سخت نیست.

اتفاقا اون ایرانی های مقیم داخل که  خیلی اصرار دارند که ثابت کنند که «همه» در ایران فاسد شده اند، همان هایی هستند که می خواهند خود به سوی فساد بغلطند و می خواهند خود را توجیه کنند. چون اگر «همه» کاری را انجام دهند به کسی به خاطر آن کار نمی شود خرده گرفت. مثل عمل دفع گوارشی می شود. درسته هیچ کس از آن خوشش نمی آید اما چون همه آدم ها عمل دفع را انجام می دهند به کسی نمی شود ایراد گرفت که چرا چنین می کنی. اما فساد در جامعه ما آن قدر هم زیاد نیست که مثل عمل دفع همه گیر باشد. در همه اقشار، قطعا بالای ۳۰ درصد افراد درستکار هستند. تعداد درستکاران این قدر زیاد هست. لازم نیست فرد حتما مرتاضی باشد که مزایای دنیا را ترک کرده باشد تا آلوده به فساد نشود. کافی است  دوروبری های خودش را از آن ۳۰ درصد درستکار  بچیند. اون موقع زندگی متداولش را هم می کند و زجری هم بابت درستکاری اش نمی کشد. درستکاری برایش خیلی طبیعی می نماید.

مثال می زنم: اگر کارتان به وکیل و.... افتاد نروید سراغ  وکیلی که اولین حرفی که می زند آن هست که «من در دادگاه پارتی دارم، پول بده دو سوته کارت را ردیف می کنم.»  بروید به سراغ وکیلی که به شما سختی های کار را نشا ن می دهد و ریسک ها را تشریح می کند و به دقت می گوید چه مدارکی باید جمع کنید. این وکیل هست که پول شما را نخواهد خورد و برای پرونده شما زحمت خواهد کشید و احتمالا به نفع شما حکمی خواهد گرفت.

اگر پایتان درد می کند نروید سراغ ارتوپدی که  در حال پول شمردن و به رخ کشیدن ماشین و املاکش  می گوید  عمل می کنم بهتر از روز اول می شود. بروید سراغ ارتوپدی که می گوید اگر آستانه درد از این حد تا این حد هست با فلان ورزش یا فیزیوتراپی درست می شود اگر بیشتر شد عمل می کنیم. اگر حوصله آن وکیل و این ارتوپد را دارید که به جای لاف برایتان علمی و تخصصی صحبت می کنند می توانید در همین جامعه هم بدون این که به فساد آلوده شوید زندگی نسبتا خوبی داشته باشید.

پی نوشت: اگر سازوکار های فساد پرور با سازوکارهای ضد فساد جایگزین شوند، افراد درستکار در هر قشر به بالای ۸۰ درصد می رسد.

----------

 

حرص و طمع و زیاده خواهی مال جوامعی است که ثبات سیاسی و اقتصادی آنها کم هستوقتی فردا معلوم نیست مردم-آگاهانه یا ناخودآگاه- سعی می کنند امروز زیاده بخواهند که فردا که اوضاع سخت می شه درمانده نمانند. وقتی روال ها ثابت هست و تورم آن چنانی نیست و ثبات اداری و اقتصادی تا حدودی هست  - و مهمتر از همه این که -وقتی افراد در برابر قوانین و ضوابط برابر باشند حرص و ولع ها کم می شه. حتی وقتی امکانی را به افراد پیشنهاد می کنی می گویند بذارید بقیه که احتیاج بیشتری دارند اول برگیرند.

---------


 

داستان کوتاه:

یارو- در جمعی که ازقضا، استادش هم در آن جمع نشسته -با تحکم و از موضع بالا به پایین گفت: «حرمت نگه دارید

ما هم هاج و واج که چه حرمتی شکسته که ایشان چنان سراسیمه امر بر«حرمت نگه داریدمی فرمایند.

بعد از مدتی فهمیدیم که معنای «حرمت نگه دارید» آن هست که وقتی دروغ هایی که من و کسانی که با آنها نون به هم قرض می دهیم رو شدند به روی خود نیاورید که دروغ گفته ایم!

پایان داستان کوتاه

اگر به جای ساز وکار های شفاف برای رتق و فتق امور بر این  که فلانی «پسر/دختر خوبی است و نجیب است و حرمت نگه می دارد» اتکا کنیم و مسئولیت ها را بدون نظارت و اصرار بر پاسخگویی به افرادی بسپاریم که  اتفاقا در برخورد اول خیلی سربه زیر و محجوب به نظر می رسند بعد از مدتی چشم باز می کنیم و می بینیم دور افتاده دست همین نوع افراد که در داستان کوتاه اول پست گفتم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تحولات عظیم در کشور به وقوع خواهد پیوست.

+0 به یه ن

تغییراتی عمیقی در راه هست. تغییرات ریشه ای. نکته اینجاست که اگر جایگزین کردن سیستم فساد پرور با سیستمی شفاف تر و پاسخگوتر جزو مطالبات گسترده مردمی نباشد حتی تغییرات و تحولات ریشه ای هم فساد را از بین نخواهد برد. فقط این قشر فاسد می روند و قشری دیگر-با ظاهر ولباس و ایدئولوژی و شعار هایی دیگر- سر بر می آورند. این قشر دیگر حتی اگر در ابتدا فاسد نباشد و قصد فساد هم نداشته باشند در سیستم و ساختار اداری و مالی فساد پرور به تدریج فاسد می شوند. فساد ریشه کن نمی شود مگر این که راهکارهای مهار فساد نظیر نظارت و پاسخگویی و شفافیت جا بیافتند..------

------

یکی از دوستان در فیس بوک : «نیم نگاهی به اختلاس ها و ثروت مسئولین نشان می دهد که آنها مدیریت بسیار هوشمندانه در کسب هزاران میلیارد ثروت داشته اندجواب مینجیقبله. خیلی هوشمند بوده اند و هستند. با بخشی از این اختلاس ها برای خودشان نوچه و طرفدار و کاسه لیس هم خریده اند که این همه توانسته اند دوام بیاورند. همان سوپرناسیونالیست های راست افراطی  مدعی رهبری اپوزیسیون یا پدری ملت، یک صدم اینان درایت ندارند. اونها حتی برای حمایت در زمان بازنشستگی آشپز خانه خودشان آن قدر ناخن خشکی نشان می دهند که آشپز بعد عمری می رود از آنها به دادگاه شکایت می کند! اما اینها خیلی زرنگند. خوب می دانند کجا باید کیسه را شل کنند که برای خود عِده و عُده جمع کنند».

--------

هم اوضاع داخلی کشور و هم وضعیت بین المللی نشان از آن دارد که وضعیت کنونی ناپایدار است و تحولات عظیمی در حکمرانی کشور گریزناپذیر می باشد. کسی نمی داند این تحولات به چه صورت آغاز خواهد شد و چه قدر طول خواهند کشید و چه قدر هزینه خواهد داشت. متاسفانه به نظرم نمی رسد هزینه ها کم باشند. اما نقطه تعادل نهایی به نظرم از وضعیت کنونی بهتر خواهد بودهرچند در سیر تحولات مردم و خواست آنها شاید تعیین کننده اصلی نباشند اما در  انتها، نقطه تعادل نهایی  را مطالبات و انتظارات و اگاهی های   عمومی مردم  تعیین می کنند.

نقطه تعادل پس از تحولات سال ۵۷  مطابق با همان مطالبات عمومی  مردم در  نیمه دوم دهه ۵۰ بود. به طور مثال مطالبه عمومی مردم آن روز آن بود که «بنیاد پهلوی» را مصادره کنند و اسمش را بگذارند «بنیاد علوی» و بسپارند به یک مرد روحانی دایم الوضوخیال می کردند با  این روش فساد از این بنیاد ریشه کن می شود. درک نمی کردند که علت فساد بنیاد پهلوی نه اسم او بود ونه پوشش و وضعیت وضوی متصدی اش. بلکه به این علت بود که زیر لوای قدرت،  سیستم نظارت شفافیت و پاسخگویی درست و حسابی نداشت. دیگه متوجه نبودند که اگر نهادهای غیر پاسخگو زیر لوای قد رت را گسترش دهند و به آن هم رنگ تقدس هم بدهند تا غیر-پاسخگو-تر بشوند فساد رشد هم خواهد کرد. مطالبه  انقلابیون ۵۷ شفافیت نهاد ها و پاسخگو کردن بنیادهای تحت لوای قدرت نبود. بلکه مطالبه آنها، بخشیدن رنگ تقدس به این نهادها بود. نتیجه را دیدیم.

 

در سال ۵۷ مردم به لباس همدیگر کار داشتند. به سینما رفتن هم کار داشتند. به کنسرت رفتن هم کار داشتند. نتیجه وضعیت  بگیر ببند دهه شصت بود. تا همین دهه هشتاد هم -با وجود آن همه اذیت که از طرف گشت ارشاد و .... شده بودند باز هم از  گیر دادن به تنبان هم بر نداشته بودند. شما رمان های خانم زویا پیرزاد که در دهه هفتاد هشتاد نوشته اند بخوانید. قهرمان داستان در خیابان به آرایش خانمی رهگذر گیر می دهد! خانم زویا پیرزاد نه تنها حکومتی نیست بلکه حتی  مسلمان هم نیست. زویا پیرزاد ارمنی است اما در دهه هشتاد همسان عموم ایرانیان خیال می کرده که گیر دادن به آرایش یک دختر جوان در خیابان توسط یک زن میانسال نه تنها اشکال ندارد بلکه نشانه ثبات شخصیت اوست!!

 

از خیلی جهات مطالبات ایرانیان امروز عوض شده. توجه به ازادی های فردی واجتماعی، حقوق بشر، محکومیت شکنجه و اعدام های  فله ای، حقوق زنان، حقوق کودکان، حقوق حیوانات، حقوق اقلیت ها، حقوق زبانی، حفظ محیط زیست، توجه به آینده به جای گذشته، علمی اندیشیدن و از خرافات عبور کردن و..... در صدر مطالبات مردمی هستند. از این رو می توان امید داشت که نقطه تعادل نهایی پس از تحولات بهتر از اکنون خواهد بود. اما هنوز در یک مورد به اندازه کافی آگاه نیستیم و آن، راهکار های مبارزه بافساد هستبیشتر مردم هنوز از اهمیت سازوکارهای نظارتی و شفافیت نهاد ها در کم کردن فساد آگاه نیستند. از خیلی هاشون بپرسید خیال می کنند که اگر این بار بنیادهای غیر شفاف و غیر پاسخگو مصادره شود و نامش به یک نام شیک امروزی تبدیل شود و متصدی آن را به جای مردی که بر پیشانی او جای مهر هست یک مرد کراواتی بگیرد فساد از آن رخت بر می بنددخیال می کنند مشکل در این چیزهاست.

 

بیایید دست به دست هم دهیم و اهمیت شفافیت و پاسخگویی و نظارت را در کاهش فساد بین مردم جابیاندازیم و آن را تبدیل به مطالبه عمومی کنیم. اگر شما به من کمک کنید می توانیم. چندین و چند پست در این باره خواهم گذاشت. برخی تکراری اند و برخی جدید. لطفا آنها را بازنشر دهید یا بر آنها نقد بنویسید یا محتوای آن را -چه به تایید چه به نقددیگران بازگو کنید. می خواهم بحثی در این موضوع در جامعه درگیرد تا موضوع جابیافتد وتبدیل به مطالبه عمومی شود.

ملت ما برای تغییر و تحول هزینه سنگینی داده است و سنگین تر از آن را هم تا رسیدن به نقطه تعادل بعدی خواهد پرداخت. حیف است که به علت ناآگاهی  از مکانیزم های مبارزه بافساد مالی و اداری دوباره از این چاه به چاه عمیق تری گرفتار آییم. کمک کنید تا آگاهی عمومی را در این موضوع بالا ببریم. باشد که بعد از تغییرات وتحولات سیستمی کم فساد تر بسازیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پادکست سکه

+0 به یه ن

"نقش فرهنگ در توسعه اقتصادی ایران چیست؟"


تعریف فرهنگ چیست؟ آیا توسعه فرهنگی بر توسعه اقتصادی مقدم است؟ اهمیت توسعه فرهنگی در مقابل توسعه سیاسی و اقتصادی چیست؟ تا چه اندازه ناکارآمدی‌های اقتصادی ایران به فرهنگ مربوط می‌شود؟


مهمان: محمد فاضلی

لینک پادکست

https://sekkepodcast.ir/ep13/

مجری: مهدی ناجی

تدوین و تنظیم: ایمان اسلام‌پناه

تولید محتوا: مبین گودرزی، محمدعلی مردان

گرافیک: علی ملک‌محمدی

کارگردان: بهداد گیلزاد‌کهن



موسیقی:

Olafur arnalds - Near light


#اپیزود_سیزدهم

#فرهنگ_توسعه

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرهنگمان فساد پرور است یا سازوکارهای دیوانسالاری مان؟

+0 به یه ن

من چندین بار تاکید کرده ام که «کیش شخصیت» از عوامل گسترش انواع و اقسام فساد در کشور ماست. در بالاترین و کلانترین سطح حکمرانی کشور ما کیش شخصیتی غالب است که نهادهای تحت فرمان مستقیمش را از بازرسی و حسابرسی مستثنی می کند و تصمیم هایش را ورای نقد می سازد. نتیجه را می بینیم.

اما  فقط در سطح کلان نیست که  کیش شخصیت ویرانی و فساد می آفریند. در سطح خرد هم کیش شخصیت  و اثرات زیانبار آن مشهود است. در همین جامعه فیزیک ایران، بزرگترین آفت، کیش شخصیتی است که از حدود سی سال پیش تا کنون حول و حوش برخی ساخته شده است. بعد از این هم که آنان به دست طبیعت از میدان خارج می شوند نسخه ضعیف تر و معیوب تر خود را جانشین می سازند.  

چند روز پیش  من در انتهای پستی، نوشتم :« تا این فرهنگ ارادات وکیش شخصیت- در ابعاد ریز و کلان کشور- هست نمی توان با فساد مبارزه نمود.»

دوستی در فیس بوک پشت سر آن نوشت: « 

و خیلی فرهنگ‌های دیگر، مثلا "حق نان‌ونمک"....«

از آن دوست ممنونم که این موضوع را مطرح کرد. از قرار معلوم بیان من بد بوده که منظورم را نرسانده و از سیر استدلالی که داشته ام منحرف گشته است. عصاره این سری صحبت های من  اتفاقا آن هست که برای مبارزه با فساد لازم نیست کل فرهنگمان را عوض کنیم یا مردمان را عوض نماییم. چنین تعویضی اصلا عملی نیست. نه می توانیم کل فرهنگ مان را عوض کنیم  و نه می ارزد که  چنین کنیم. می شه داستان «کلاغه خواست راه رفتن کبک را یاد بگیره راه رفتن خودش هم یادش رفت!» کافی است سازوکارهای مهار فساد را- که با تکنولوژی آسان تر و کاراتر هم شده اند- فعال سازیم. آن گاه همین جنبه های فرهنگی به جای فساد، پویایی و صلح و صفا می زایند.


 در نوشته بعدی ام به همین جنبه فرهنگی «حق نان و نمک» می پردازم و بعد باز به کیش شخصیت باز می گردم. نشان خواهم داد با برگرفتن سازوکارهای درست اداری فسادزایی آنها مهار می گردد. نشان خواهم داد چگونه کیش شخصیت رشد می کند و چگونه با معرفی سیستم های ارزیابی کارآمد- به جای منویات و تاییدات قطب کیش شخصیت- ابزار اعمال قدرت فسادآمیز از دست قطب کیش شخصیت گرفته می شود و سلامت باز می گردد.

---------

دوستی در فیس بوک در جواب یکی از پست های من نوشت: « بسیاری از مردم خاورمیانه را با بردن به رستوران و حساب کردن پول غذای‌شان می‌توان به راحتی "خرید"؛ چون می‌ترسند اگر به خواسته طرف نه بگویند انگ «نمک‌بحرامی» و «نمک‌نشناسی» بهشان می‌خورد، پس باید حرمت نان و نمکی که با طرف خورده‌اند را نگاه دارند. خلاصه فساد نه از اتاق‌های تاریک قدرت، که از میزهای پرنور رستوران آغاز می‌شود!«


حق نان و نمک نگاه داشتن از جمله جنبه های بسیار بسیار ریشه دار در فرهنگ ماست که اتفاقا خیر وخوبی اش بسیار بیشتر از ضرر آن هست. این گونه جنبه های فرهنگی را اگر جامعه بگیری چیز زیادی از آن باقی نمی ماند. حتی اگر بهترین و کم تناقض ترین و مدرن ترین قوانین را وضع کنیم باز به عرف و سنت هایی از این دست نیاز داریم. با تنها قانون نمی شود جامعه اداره کرد. عرف مهمتر از قانون هست.

با یک رستوران بردن، فلان رئیس پای درخواست غیرقانونی و اختلاس-آمیز را امضا نمی کند. اتفاقا آنان که از فساد پروار می شوند حساب کار و مظنه هر امضا را خیلی خوب می دانند. امضای خود را ارزان و برای یک شام در رستوران نمی فروشند! 

با یک شام، کارمندی را نمک گیر کردن به درد کارهای یک-کم-خارج-از-روال از این دست که در زیر مثال می زنم می خورد نه به درد فسادهای آنچنانی که رشوه ها یا باجگیری های متناسب آنچنانی می طلبد:

اونهایی که در کشور ما می خواهند کار اقتصادی (منظورم کار اقتصادی قانونی و مفید و اخلاقی است؛ کار فساد آمیز منظورم نیست) نیازمند مجوز های متعدد هستند. سیستم بوروکراتیک کند هست. درخواست  به طور معمول ماه ها در کارتابل مسئول مربوطه  خاک می خورد. در طول این مدت نرخ دلار بالا می رود و هزار اتفاق می افتد که اون فرد متضرر می شود. برای این که تاخیر به وقوع نپیوندد او به آبدارچی یا  منشی دست چندم آن مسئول نزدیک می شود و با او طرح دوستی می ریزد و او را مهمان می کند تا نمک گیر کند. در انتها از او می خواهد که نامه او را در کارتابل بیابد و بالای نامه ها قرار دهد تا رئیس زودتر ببیند و امضا نماید.  سطح فسادی که  با یک رستوران بردن می توان راه انداخت در همین سطح هست نه بالاتر.

 سیستم کارتابل-همه جای دنیا- از این قبیل تبعات به دنبال دارد. اگر سریال کراون را دیده باشید در همان فصل اول پدر الیزابت به او یاد می دهد که یک شاه ویا ملکه وقتی به دفترش می رود باید اول از همه  ورقه های کارتابلش را زیر و رو کند چون که منشی ها نامه هایی را که نمی خواهند شاه یا ملکه ببینند زیر می گذارند! در سریال می بینیم که الیزابت وقتی برای اولین بار به عنوان ملکه به سراغ جعبه قرمزی که رویش «کویین» نوشته شده بود می رود همین کار را می کند.


چه باید کرد!؟ برای این که این فساد کوچک از بین برود آیا ما باید با سنت ریشه داری مثل حق نان و نمک را از بین ببریم؟. اولا که چنین مبارزه ای از سوی امثال ما، محکوم به شکست هست ثانیا اگر هم موفق بشویم  در کنار آن هزار و یک منفعتی که جامعه از این فرهنگ می برد از بین برده ایم. جز با یک حرکت فاشیستی که روح جامعه را در هم می شکند نمی توان به جنگ چنین سنت ها و باورهایی رفت.

اما با اندکی ابتکار عمل می شود جلوی ان قبیل سواستفاده ها را گرفت. اتوماسیون کارهای اداری و کارتابل، آن نقش را  از ابدارچی می گیرد. می توان صفحه شکایات ارباب رجوع را فعال کرد که اگر در اداره ا ی کار یکی، بیش از حد طول کشید حق شکایت داشته باشد و........


---------

در دهه هفتاد و هشتاد، مقدار قابل توجهی بودجه برای حمایت از پژوهش به دانشگاه ها و پژوهشگاه ها تزریق شد. از سوی دیگر نسل جدیدی از استادان جوان استخدام شدند که می بایست به تدریج ترفیع و ارتقا بگیرند. در آن زمان هنوز سیستم ارزیابی و داوری مناسبی برای ارزیابی کار پژوهشی اندیشیده نشده بود. جامعه علمی کشور کوچکتر از ان بود که بتوان به اندازه کافی داور تخصصی یافت. چنین معضلی برای کشورهای پیشرفته اما کوچک نظیر سوئد نیز وجود دارد. منتهی سوئد برای ارزیابی به داور خارجی متوسل می شود. من خودم چندین بار توسط همکاران سوئدی به داوری دعوت شده ام. ایران بسته تر از آن بود و هست که به داور خارجی رجوع کند. راه حل دم دستی ای  که یافتند دست به دامان «پیشکسوتان» شدن برای توزیع امکانات بین دانشجویان و پژوهشگران و نیز ارزیابی آنها جهت ترفیع و ارتقا و .... بود.

این پیشکسوتان در اوایل این روند آدم های بدی نبودند. به برخی شان  در جریان انقلاب فرهنگی ظلم ها شده بود و از این رو، سمپاتی عمیق ماها را هم داشتند. اما وقتی این اختیارات  را به آنها سپردند در اغلب موارد (البته نه همواره) هم  بسی بیشتر از ظرفیت علمی  آنها بود و هم بسیار بیشتر از ظرفیت اخلاقی آنها. کم کم نوچه پرور شدند. هر کسی جلوی انها دولا راست می شد از امکانات برخوردار می شد . بعد هم همان نوچه ها، منتقدان قطب کیش شخصیت را می کوبیدند.

گذشت و گذشت و ساز وکارهای دیگری برای ارزیابی اندیشیده شد. جامعه علمی کشور بزرگتر شد و یافتن  داور تخصصی آسانتراز پیش گشت. معیارهای ارزیابی کمی تر و فرموله شد.   طبعا آن بساط کیش شخصیت این تحولات را بر نمی تافت و علیه این قبیل تغییرات موضع می گرفت. مثلا به ارزیابی از روی شماردن تعداد مقالات چاپ شده در مجلات معتبر بسی تاختند و گفتند نمی شه کیفیت کار پژوهشی را  کمی و فرموله کرد. البته این حرف درست هست ولی جایگزین پیشنهادی آنها تنها تملق و دولاراست شدن جلوی پیشکسوت بود. هرکسی که  نقش رخت آویز پیشکسوت را در جلسات بازی می کرد «عمیق» خوانده می شد اما آن که به جای نگاه داشتن کلاه و پالتوی استاد پشت در جلسه، می رفت پژوهش می کرد و مقاله می نوشت «بسیط» خوانده می شد و تحقیر می گشت. علی رغم همه این سنگ پرانی ها کمی کردن ارزیابی استادان به پیش رفت.

البته که این کمی کردن نیاز به اصلاح دارد. مثلا وزنی که به هر  مقاله ریاضی  در ارتقا داده می شود باید متفاوت از وزنی باشد که به هرمقاله شیمی  داده می شود چرا که سنت های این دو رشته متفاوتند. الان دیگه دانشجویان دکتری هم می توانند از روی شرکت در سخنرانی ها تشخیص دهند  کار پژوهشی کدام استاد غنای بیشتری دارد. لازم نیست «پیشکسوتی» کیش شخصیت راه بیاندازد و فلانی را «ستاره» بنامد و دیگری را «عمیق» معرفی کند و بر سر آن یکی باعبارت «بسیط» بکوبد!   کیفیت سمینارها و پاسخگویی به سئوالات پس از آن خود به قدر کافی گویا هستند. اما برای ارتقا و ترفیع در سطح کلان دانشگاه های کشور ناگزیر از استفاده از معیارهای آماری مقالات  نظیر تعداد ارجاعات هستیم.  

این مثال بود. نکته ام این هست که معیارهای ارزیابی کمی و فرموله شده، جایگزین بهتری برای نظر و ارزیابی ریش سفید یا قطب کیش شخصیت هست. البته  خود این نوع کمی کردم خود معایبی دارد اما باز بهتر از آن هست که کیش شخصیت شکل گیرد وتنها معیار ارزیابی و سپس برخورداری از امکانات،  دولاراست شدن جلوی قطب کیش شخصیت شود.

----------

یکی از دوستان در لینکد این: « تو ایران نمیشه ، هر مدیری هر جا مشغول میشه دنبال اینه که دوست و رفیقای خودش رو ببره پیش خودش ، حتی تو شرکتهای خصوصی هم همین شکله ، فرهنگ ما فساد پروره و به هیچ وجه درست نخواهد شد . تنها چیزی که برای مدیرها مهمه حفظ سمت و مقام خودشونه ، اونایی هم که اینجوری نیستن اصلا خودشون دنبال مدیریت و این چیزا نمیرن ، میگن حوصله درگیری نداریم راست هم میگن چون آخرش یا باید استعفا بدن یا برکنار میشن .«

جواب من: 

«

فرهنگ ما فساد پرور نیست. مکانیزمهای موجود فساد پروره. این دو خیلی با هم فرق دارند.  معمولا وقتی خارجی با همان فرهنگ خارجی اش با همین مکانیزم ها سروکار پیدا می کنه از مشابه ایرانی اش هم فاسد تر می شه. 

چرا این ادعا را می کنم؟ چون در ابعاد کوچک امتحان کرده ام و دیده ام که وقتی مکانیزم ها درست می شوند همین مردم ایران به گونه ای دیگر عمل می کنند و اتفاقا خیلی هم منظم و قانونمند می شوند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از رقصی این چنینی در میانه میدان تا رقصی «آن چنانی» در میانه شاپینگ مال لاکچری!

+0 به یه ن

چند هفته است که هر روز  یک فیلم جدید از رقص یا شوی لباس یا رویدادی از این دست در فضای عمومی منتشرمی شه که  رنگ وبوو لعاب  غلیظ «بورژوازی» هم داره. فرقش با ویدئوهای رقص و آواز و.... در فضاهای عمومی که قبلا پخش می شد اینه که  در قبلی ها، معلوم بود یک عده از شهروندان از روی ذوق خودشان جایی می رقصند یا آواز می خوانند. اما اینهایی که جدیدا بیرون می آد معلومه که بدون هماهنگی با برخی نهادها ومجوز گرفتن ها امکان پذیر نمی توانند باشدبعد از پخش این ویدئوها، سیلاب توهین و تهمت به برگزار کننده های این برنامه ها در فضای مجازی روانه می شه. کلی هم فحش ناجور- اغلب با درونمایه جنسی ضدزن- هم چاشنی آن می شهطبق معمول، اغلب این توهین ها و فحش های آبدار جنسی توسط جریان راستگرایانه افراطی مدعی سوپرناسیونالیزم  منتشر می شه. در نظر اول  چپگراها می بایست با این رویدادهای بورژوایی مخالف باشند اما اونها اتفاقا می گویند ببینید مبارزات مردمی کف خیابان چه قدر موفق بوده که حاکمیت این قدر عقب نشینی کرده یا خواسته با برگزاری این رویدادها خودش ابتکار عمل رقص و آواز را -که از جمله حربه های مبارزاتی بدون خشونت بوده- به دست بگیره. پشت پرده قضیه هرچه که بوده باشه، چند ساعت بعد می شنویم که دست اندرکاران آن رویداد بازخواست شده اند و اون مکان تجاری پلمب شده و....

حالا اصل قضیه چیست؟! الله اعلم!

 

ما چه واکنشی در برابر  این رویدادها داشته باشیم؟ به نظر من، تنها نظاره گر باشیم و بس! به نظرم ما ها نباید خیلی مشغول این قبیل رویداد ها شویم. نه دست اندرکاران این رویداد ها را قضاوت کنیم و نه واکنشی نشان دهیم.

می ترسم اگر هر نوع واکنشی نشان دهیم بعد بفهمیم که بازیچه دسیسه ای  شده ایم و پشیمان شویم! کل ماجرا هم اون قدرها در برابر این واقعیت که ۵۷ درصد مردم ما از شدت فقر سوتغذیه دارند مهم نیست.

 

  به جای درگیر شدن با این نوع موضوعات،  امثال ما الان  باید به مقوله مهار فساد مالی بپردازیم. منظورم افشاگری در مورد فلان دزدی یا اختلاس نیست. اون کار را خبرنگاران قهرمانی همچون یاشار سلطانی انجام می دهند. ما فوقش یاشار سلطانی را قهرمان می خوانیم و نوشته هایش را بازنشر می دهیم. منظورم این هست که جا بیاندازیم که جلوگیری از فساد مالی ساختار مناسب می خواهد پاسخگویی می خواهد شفافیت می خواهد و........

منظورمن این هست که مطالبه چنین ساختار شفاف و پاسخگو و نظارت-محوری را  بین مردم معترض و خواهان تغییر رواج دهیم. مردم را مجاب کنیم که وقتی اعتراض می کنند چنین ساختاری را مطالبه نمایند نه فقط تغییر آدم هایی را که در یک ساختار معیوب فساد خیز غیر شفاف و غیر پاسخگو به فساد گراییده اند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

استراتژی و تاکتیک

+0 به یه ن

همان طوری که می دانید چند وقت پیش اعلام کردند که همایون شجریان قرار است در میدان آزادی کنسرت مردمی برگزار کند که البته بعدا کنسل شد. در این میان، اپوزیسیون سوپر ناسیونالیست راستگرا هرچه توانست علیه همایون شجریان و این کنسرت لجن پراکنی کرد. حالا از این که یک جریان مدعی ملی گرایی و ایران گرایی چرا باید علیه یک موسیقدان ایرانی  چنین موضعی داشته باشد بگذریم! از اون جالب تر این که اینان که

مدعی اند چه طور پتانسیل جمع شدن مردم- در شمار هزاران نفره -در جایی مثل میدان آزادی را درنیافتند؟ می توانستند این رویداد را به صورت مانوری بی دردسر و بی خطر برای جمع شدن هزاران نفر در میدان آزادی ببینند. وقتی می گم اینان فقط رجز خوانی بلدند و از تاکتیک و استراتژی نظامی هیچ نمی فهمند این هم یک نشانه اش! می گویند فرح هم در طراحی این میدان نقشی داشته. او هم فهمی از استراتژی و... ندارد والا چنین میدانی نمی ساخت که بعدا بلای جان سلسله شان شود. تازه اسمش را هم گذاشته بودند «شهیاد».

قبلا گفتم که از صفویان خوشم نمی آد. اما انصافا شاه عباس استراتژی و تاکتیک بلد بود. درسته که بیخ گوش کاخ و حرمسرایش میدان نقش جهان را که از میدان آزادی هم  بزرگ تر است ساخت. اما دور تا دور میدان نقش جهان بسته است. اگر مردم در میدان نقش جهان تجمع کنند تک تیراندازان می توانند در حجره های طبقه ۲ دورتادور آن مستقر شوند و معترضان را قتل عام کنند. ولی میدان آزادی از دور وبر باز هست و چنین امکانی برای سرکوب فراهم نمی سازد.

خلاصه این که اپوزیسیون بالای ۶۰ ساله خارج از کشور با همین حمله به همایون شجریان - به جای استفاده از پتانسیل میدان آزادی- برای چندمین بار ثابت کرد که این کاره نیست و فقط هارت و پورت می کند.

در بین همین دهه هشتادی هاو دهه نودی ها که از کودکی گیم بازی کردند خیلی ها هستند که بهتر از پیرمردان مدعی سلحشوری در بین اپوزیسیون، استراتژی و تاکتیک بلدند.

در سال ۸۸ و در طول جنبش سبز در تهران و دو شهر فارس نشین شیراز و اصفهان تظاهرات پرشمار سکوت شد. استراتژی این جنبش روبان سبز بستن، بادکنک سبز هوا کردن، ساعت ۹ شب اتو به برق زدن و پرهیز کامل از خشونت حتی در مقام دفاع از خود بود. این جنبش به هیچ کدام از اهداف خود نرسید. طبعا آنان که بر مسند قدرت سوارند نه از روبان سبز ترسی به دل راه می دهند نه از بادکنک سبز ولو این که صدها هزار نفر از طبقه متوسط در پایتخت و دو شهر فارس نشین این سمبل ها را در همبستگی با هم نشان دهند. به نظرمن تنها دستاورد جنبش سبز، کاهش یافتن جوک های قومیتی و  ایجاد احساس نیاز طبقه متوسط به طبقه کارگری بود. طبقه متوسط این شهرها فهمیدند بدون حمایت طبقه کارگر و نیز سایر قومیت ها نمی توانند کاری پیش ببرند. یک خورده از باد دماغشان خوابید!

اندکی بعد در تبریز واورمیه جنبش محیط زیستی برای اعتراض به خشکاندن دریاچه اورمیه شکل گرفت. این جنبش با خشونت  سرکوب می شد تا این که در تهران هم فراخوانی در حمایت از دریاچه اورمیه در میدان آزادی داده شد. هرچند تجمعی در تهران شکل نگرفت اما در فضای مجازی بازتاب خوبی داشت. همین بازتاب کافی بود که گوشی دست حاکمیت بیاید که وقتی تهران پشت تبریز می ایستد «این تو بمیری دیگه از اون تو بمیری ها نیست»! همین کافی بود که احیای دریاچه اورمیه بشود موضوع اصلی تبلیغات انتخاباتی حسن روحانی و اولین موضوع طرح شده در هیئت دولت پس از تشکیل کابینه. نتیجه این شد که چند سالی حقابه دریاچه اورمیه را دادند و خشک شدن آن چند سالی به عقب افتاد. هرچند این حرکت مثبت خیلی ناچیزبود اما برای یک کشور خوگرفته به استبداد مانند ایران،  دستاورد مدنی و دموکراتیک خیلی بزرگ و باشکوهی بود که باید از آن درس آموخت.

 

گذشت و گذشت. دی ماه ۹۶ پیش آمد. آبان ۹۸ پیش آمد. اعتراضات آبی خوزستان در سال ۱۴۰۰پیش آمد و تبریز به پشتیبانی اهواز برخاست. از اینها می پرم تا برسم به ۱۴۰۱نحوه اعتراضات مردمی در سال ۱۴۰۱ با سال ۸۸ خیلی فرق داشت. تقریبا همه شهرها واستان ها (به استثنای خراسان جنوبی) در این جنبش شرکت کردند. همه قومیت ها. همه طبقات اجتماعی. استمرار مقاومت این جنبش، اصلا، قابل مقایسه با جنبش سبز نبود. هرچند در قانونگذاری تغییر حاصل نشد اما تا اینجا، نتیجه آن افزایش عملی آزادی های فردی و اجتماعی در سطح جامعه در تقریبا همه استان های ایران بود. همین طور از برکت این جنبش، مزاحمت خیابانی توسط مردها علیه دختران به طرز چشمگیر و معجزه آسایی کاهش یافت.

مطالبات تمام نشده.هرچند آزادی های فردی خیلی مهم هستند اما مطالبه اصلی ما مبارزه با فساد مالی است. من هرگز نمی خواهم که دوگانه «آزادی فردی» و «معیشت» بسازم چون به چنین دوگانه ای اعتقاد ندارم. این دو نه تنها در تقابل با هم نیستند بلکه می توان نشان داد محدود کردن آزادی های فردی خود یکی از عواملی است که  به معیشت مردم ضرر می رساند. بدیهی ترین دلیل آن هست که وقتی آزادی های فردی محدود می شود گردشگری کاهش می یابد و کشور از اشتغالزایی و درآمد زایی ناشی از توریست خارجی محروم می شود. گردشگر ایرانی هم بیشتر تمایل دارد برای سفر ارز از کشور خارج کند. اما بهبود اقتصاد مستلزم مبارزه با فساد مالی است و این مبارزه مقوله ای است مجزا از کسب آزادی های فردی (جدا ولی نه لزوما متضاد).

طبعا آنان که از فساد مالی منتفع می شوند به این آسانی دست برنخواهند داشت. بازهم، اعتراضات میلیونی و شجاعانه مردمی لازم هست که آنها را وادار کند دست بردارند. تجربه جنبش سبز نشان می دهد اگر استراتژی خیلی رمانتیک و مامانی باشد راه به جایی نمی برد. از سوی دیگر خشونت هم نه در کشور ما خواهان دارد و نه ما را به جای خوبی می رساند. خشونت کلامی و نمایشی در رکیک ترین وجه در بین اپوزیسیون راستگرای افراطی رواج دارد اما دیده ایم که فراخوان های آنها جمعیت چندانی را جلب نمی کند. مردم  نجیب ایران -چه در داخل و چه در خارج- عملا آن همه  خشونت را پس می زنند و به دنبالش راه نمی افتند. پس چه باید کرد؟! به نظر من بایددنبال استراتژی هوشمندانه و ابتکاری بود. این هم از اپوزیسیوین فرتوت و پیر بر نمی آید. اگر بر می آمد در همه این سالها کاری می کردند و راه به جایی می بردند. ذهن جوان و دید جوان می خواهد. خوشبختانه جوانان شجاعی داریم که کم دانش هم نیستند! آن قدر هوش و ابتکار دارند که تاکتیک ها و استراتژی های هوشمندانه ابداع کنند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

با چه زبانی از حق خود دفاع کنم؟

+0 به یه ن

نوشین نیکفرد

دانشٰآموخته ى جامعه شناسی فرهنگى

۲۳ شهریور ۱۴۰۴

 

وقتی از تبعیض زبانی حرف میزنم، بعضیها میپرسند مگر مشکلات بزرگتر نداریم؟ چرا باید الان به زبان فکر کنیم؟ پاسخ ساده است: زبان فقط وسیله حرفزدن نیست، ریشه هویت و احساس برابری آدمهاست. وقتی کسی نتواند به زبان مادریاش آموزش ببیند یا وقتی زبانش در جامعه جدی گرفته نشود، احساس میکند شهروند درجهدو است. همین حس تبعیض آرام آرام به بیاعتمادی، ترک تحصیل، شکاف اقتصادی و حتی بحران سیاسی تبدیل میشود.

 

پس توجه به زبان، بیتوجهی به مشکلات بزرگتر نیست؛ برعکس، راهی است برای اینکه آن بحرانها عمیقتر نشوند و جامعه منسجمتر بماند.

هیچکس نباید در وطنش غریبه باشد؛ زبان مادری، خانهی دل است.

 

 

#زبان

#تبعیض_زبانی

#نوشین_نیکفرد

 

@NewHasanMohaddesi

 

در تایید نظر خانم نیکفرد اضافه می کنم با زبان هست که فرد از حق خود دفاع می کند،  مطالبه جمعی   برای مبارزه با ظلم و فساد می کند ، از ایده های علمی یا تجاری اش دفاع می کند و…. وقتی فرد زبانش را باز  کند لهجه اش مسخره شود که نمی تواند این کارها را بکند. در نتیجه ظلم زبانی انواع و اقسام  ظلم های دیگر را در پی دارد

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دست کم جلوی آلایندگی را باید گرفت.

+0 به یه ن

پرسیده شد: «با توجه به کاهش یافتن میزان متوسط بارش، بالا رفتن جمعیت و میل کشاورزان به دست آوردن رفاه، شما اگر جای مسئولان مملکت بودید چه کار می کردید تا  جلوی خشک شدن دریاچه را بگیرید؟»

- جلوی هدررفت محصولات کشاورزی را می گرفتم. هدررفت محصولات کشاورزی مترادف با هدررفت آب هست بی آن که کشاورز از آن سود اقتصادی کندبرای جلوگیری از هدررفت محصولات کشاورزی اقدامات زیر را انجام می دادم: الفارائه تسهیلات برای ساخت سیلوها و سردخانه های مناسب و مجهز وکارآمد برای جلوگیری از خراب شدن محصولات کشاورزی. ب- ایجاد ثبات در روابط خارجی و مبنا قرار دادن توسعه پایدار اقتصادی در روابط خارجی. در ۳۰ سال اخیر وضعیت چنین بوده که برخی سالها برخی محصولات صادر شده و کشاورزان سال بعد از آن محصول بسیار کاشته اند اما روابط خارجی به هم خورده و محصول صادر نشده و کشاورز به خاک سیاه نشسته. سال بعد باز هم از آن محصول بسیار کاشته به این امید که دوباره گشایشی حاصل شود و ضرر و زیان سال گذشته جبران شود. اگر روابط خارجی ثباتی داشته باشد و میزان صادرات با توجه به وضع اقتصاد و نیز محدودیت های محیط زیستی به میزانی استاندارد تعیین شود همه ساله کشاورز مقدار محدودی می کارد و می فروشد و سودی محدود اما با ثبات می کند. آن وضعیت قمار گونه در سود وزیان کشاورزی -که هم محیط زیست را ویران می کند  هم اقتصاد را و هم روح و روان خانواده کشاورز را- جای خود را به سود با ثبات و حساب شده می دهد. ج- استانداردی برای به کار بردن سموم و کودها تعیین می کنم تا صادرات کشاورزی به خاطر عدم برخورداری از استاندارد لازم برگشت نخورند. در مصرف داخلی هم سلامت هموطنان را تهدید ننمایند. استانداردها را از طریق بسته های تشویقی (میزان معینی کود و سموم سوبسید داده شده)، آموزش از طریق رادیو، کمک گرفتن از کارشناسان وزارت کشاورزی مستقر در  حوضه دریاچه اورمیه و مهمتر از همه از طریق میدان دادن به  تسهیلگران محیط زیست در محل به کشاورزان  می آموزم و اعمال می کنم. د- در روستاها تسهیلات لازم برای ایجاد صنایع تبدیلی می دهم.

- درآمد های جایگزین برای کشاورزان از طریق گسترش اکوتوریسم و توریسم روستایی و نیز صنایع تبدیلی ایجاد می کنم تا سطح زیر کشت را پایین بیاورند.

- تسهیلات لازم برای تبدیل کشاورزی غرقابی به آبیاری قطره ای در اختیار کشاورزان می گذارم. خوشبختانه قبلا در این مورد توسط ان-جی-او های محیط زیستی  فرهنگ سازی شده  و کشاورزان به راحتی می پذیرند.

- زمینه های لازم برای جایگزین کردن محصولات پر آب-بر با محصولات کم-آب-بر را فراهم می کنم. از محققان کشاورزی که در آن اقلیم محصولات جایگزین مناسب می پرورانند حمایت می کنم. (مثلا یکی از محققان محلی نشان داده بود که با کاشت درختچه گوجی بری -که  این روزها خریدار بسیار دارد- سود کشاورزان بالا می رود و مصرف آب هم کم می شود. همین محقق در مورد کاشت صنعتی گیاهان دارویی پرسود اما از نظر آبی کم مصرف که  با اقلیم منطقه سازگارند بسیار کار کرده بود و دستاوردهای قابل توجهی داشت. با هزینه شخصی طرح پایلوت هم اجرا کرده بود اما مسئولان حمایت ننمودند.)

- دست واسطه ها و دلال ها را با عرضه مستقیم کالا کوتاه می کردم تا سود محصولات مستقیم به جیب کشاورز رود و او مجبور نباشد برای سود کافی برای فراهم کردن رفاه خانواده، سطح زیر کشت را گسترش دهد.

- از چالش های کنونی دریاچه تغییر میزان شوری زمین های کشاورزی است که کشت محصولات سنتی را در بسیاری از زمین های کشاورزی -به خصوص زمین  های نه چندان  مرغوب کشاورزان فقیر- ناممکن می سازد. اگر مسئول بودم از محققان کشاورزی که راه حل برای این معضل دارند حمایت می کردم و دست فعالان محیط زیستی را باز می گذاشتم  تا روش های نوین را به کشاورزان یاد دهند.

- به جای سخت گرفتن به فعالان محیط زیستی و دیدگاه امنیتی و مزاحم به ایشان داشتن، گوش شنوا می داشتم و به صحبت ها و راهکارهای آنها گوش فرا می دادم. آنها راه حل ها را به من می گفتم. این راه حل هایی هم که در بالا خواندید از آنها یاد گرفته ام.

تصفیه خانه های مناسب برای صنایع ایجاد می کردم. صنایع را موظف می نمودم  که فاضلاب خود را تصفیه کنند. مشکل حادتر کنونی دریاچه خشک شده اورمیه -که در تهران از آن بی خبرند- آلایندگی صنایعی چون «کاوه سودا» است. فعالان محیط زیست محلی این مصیبت را فریاد می زنند اما فریادشان خفه می شود و به تهران نمی رسد.

 

  در مورد آلایندگی کارخانه کاوه سودا اینجا بخوانید:

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شاهنامه، ترکان، اشکانیان

+0 به یه ن

فردوسی جا به جا در شاهنامه ترک ها را تحقیر کرده، با این حال اسپانسر خود شاهنامه، یک شاه ترک بود. از زمان سروده شدن شاهنامه تا همین اواخر و برآمدن پهلوی فرمانروایان ایران اغلب ترک بودند. اغلب آنها هم با سفارش دادن نسخ نفیس شاهنامه و نظایر آن در ترویج شاهنامه کوشیدند. در نوشته بعدی ام به رابطه ترک ها و شاهنامه می رسم. تشریح می کنم که چرا با وجود این همه توهین و تحقیر به ترک ها ، این قوم هم در طول تاریخ و هم اکنون باز هم این قدر به شاهنامه می پردازند. اما اکنون می خواهم به استفاده انحرافی از شاهنامه که در دوران پهلوی شد و اکنون هم ادامه دارد اشاره نمایم.

در دوران پهلوی، برخی روشنفکران ملی گرا سعی کردند در حول و حوش شاهنامه آیینی بسازند در تقابل با اسلام. البته خود خاندان پهلوی مسلمان بودند و هستند  تا جایی که  اسم بچه هایشان را علیرضا و غلامرضا و نورزهرا و ایمان فاطمه و نظایر آن می گذارند. برخی از روشنفکران سعی کردند چنین کنند. نتیجه پخته شدن آیینی بود که بدترین ویژگی دین های رسمی تررا به غلیظ ترین شکل دارد اما خوبی های دینی های متداول را هم ندارد. یعنی چه؟! بدترین خصوصیت دین، تعصب و تکفیر است.  این روزها به عینه می بینیم که آستانه توسل به تکفیر منتقد  در بین شاهنامه پرستان، از آستانه توسل به تکفیر بین مسلمانان هم پایین تر رفته است! اما این آیین من-در-آوردی برعکس دین هایی مثل دین اسلام یا مسیحیت، قادر نیست در زمان اضرارو اضطراب شدید یا سوگ های بسیار شدید مانند از دست دادن فرزند یا عزیز، به دل پیروانشان آرامش بخشد و آنها را از این نوع شوک ها محافظت کند. در واقع بدی های دین را داردولی خوبی اصلی اش را ندارد. البته  این آیین من-درآوردی همانند دین های شناخته شده تر، قابلیت کامیونیتی ساختن دارد. ولی برای کامیونیتی ساختن خیلی نیاز به آیین نیست. حول و حوش هزار و یک هدف مشترک هم می توان کامیونیتی ساخت.

دومین استفاده  که از شاهنامه توسط خود پهلوی ها شد، سعی بر ایجاد یک هویت ملی حول و حوش شاهنامه بود. به نظر متضاد می رسد که ملتی که در آن درصد بالایی ترک و ترکمن وعرب هستند حول و حوش یک دیوان شعر که درآن جا به جا در آن به ترک ها  وعرب ها توهین شده و در مقابل پارسیان را نژاد پاک خوانده حس هویت مشترک کنند. اما کمابیش در زمان پهلوی ها این ترفند جواب داد!. علتش هم این بود که اقتصاد-ولو به طور موقت و ناپایدار- رو به رشد بود و مردم ترک ایران هم تا درجه ای-البته کمتر از مرکزنشینان- از این اقتصاد رو به رشد بهره می بردند. از استثنائات که بگذریم بیشتر ترکان ایران در زمان پهلوی، توهین های فردوسی و شاهنامه به ترکان را با گفتن این که ما آذری هستیم ترک نیستیم قورت می دادند تا از این اقتصاد رو به رشد عقب نمانند. اما الان که از یک طرف اقتصاد هم داغون هست و از طرف دیگر، چهره زشت تخریب محیط زیست توسط بهره برداران مرکز گرای معادن در آذربایجان چهره خود را نشان داده و مردم محلی را بیمار ساخته و معیشت آنها را از بین برده، دیگه به زحمت بشود توهین ها را قورت داد. آن توجیه «شما ترک نیستید آذری هستید» هم خیلی کارآیی ندارند چون فک و فامیل  ترک های آذربایجان در خارج می روند تست ژنتیکی می دهند و می شنوند۶۰ -۷۰ درصد ترک هستند و ۳۰ در صد فارس. (من البته معنای این تست های ژنتیکی را نمی دانم ولی فک و فامیل که در خارج تست دادند چنین جوابی شنیده اند.)

به دلایلی که خواهم گفت ترک ها، باز هم، شاهنامه را خواهند خواند و از پتانسیل عظیم دراماتیک آن برای آفرینش های ادبی و هنری خود بهره خواهند برد. کمااین که اورهان پاموک نویسنده ترکیه ای برنده جایزه ادبی نوبل، چنین می کند. اما برای مبنای هویت ملی و حس ملیت شهروندان به دنبال بن و پی مستحکم تری باید بود. پی و بنیان مستحکمی نظیر رعایت حقوق شهروندی توسط حکمرانان و دموکراسی.

ادیبان و هنرمندان ترکیه هم  به شاهنامه علاقه نشان می دهند. چرا؟! به خاطراین که پتانسیل آن را برای زایش ادبی و هنری کشف کرده اند. ترک های ترکیه خیلی اهمیت نمی دهند چیزی که از آن به عنوان وسیله استفاده می کنند  «متعلق به فرهنگ خودشان» هست یا نیست. ترک های ترکیه هیچ ادعا نمی کنند هواپیما را خود اختراع کرده اند اما به هوشمندی دریافته اند که اگر از این وسیله استفاده کنند و شرکت بزرگ و تشکیلاتی عظیم مثل ترکیش ایرلاین یا فرودگاه استانبول را بسازند می توانند سود کنند. نگاهشان به شاهنامه هم از این جنس هست. خیلی کاری به این کار ندارند که شاهنامه مال خودشان نیست و در آن هم به ترک ها توهین شده. می بینند برای آفرینش ادبی به کارشان می آد، از آن استفاده می کنند. بین پارس ها این اخلاق وجود داره که می خواهند ثابت کنند فلان چیز ریشه در فرهنگ آنها داره و اگر نتوانند ثابت کنند نسبت به آن حس غریبی می کنند. این اخلاق به طرز غلیظ تر بین ارمنی هاو یونانی ها هست. ما ترک های آذربایجان هم از بس با فارس ها و ارمنی ها، مراوده کرده ایم این اخلاق را تا حدودی از فارسها و ارمنی ها گرفته ایم. اخلاق  آنها به ما هم سرایت کرده. ترک های ترکیه در این بند نیستند و در نتیجه راحت تر می توانند از وسایلی که سایر قوم ها تولید کرده ویا تولید می کنند بهره ببرند و آن وسایل را به خدمت خود در آورند. به شاهنامه بیشتر دیدگاه کارکردگرایانه و عملگرایانه  و ابزار گرایانه دارند تا هویت گرایانه.

برای جذب توریست به ایران و نیز جذب همکار علمی یا فنی خارجی به ایران برای شرکت در همایش ها به میراث فرهنگی مان نیاز داریم. من  تا سال ۲۰۱۶ مرتب مهمان خارجی داشتم. به تعداد بسیار زیاد. بعدش جریان دکتر احمد رضا جلالی و نازنین زاغری و دکتر میمنت چاووشی و... پیش آمد و من ترسیدم به مهمان های ما هم در مرز گیر بدهند. از آن پس دفتر مهمان خارجی را بستم تا زمانی که حکمرانی کشور بفهمد که چه قدر این کار غلط و مضر هست. بگذریم! بحث اصلی سر موضوع دیگری است. خیلی وقت ها خودمان مهمان های خارجی مان را می بردیم می گرداندیم. به اندازه یک تورلیدر آماتور من کار تورلیدری کرده ام. به شما اطمینان می دهم که برای هیچ توریستی جذاب نیست  که بحث های داغ ایرانیان را در اثبات این که ایران باستان سر و سرور دنیا بوده بشنود. حال و حوصله اش را ندارد.

از طرف دیگر، گردشگر معمولی  تنوع می خواهد. می خواهد از ادوارمختلف آثار ببیند. مسجد صورتی شیراز که یادگار دوره قاجار هست برای یک گردشگر معمولی به همان اندازه تخت جمشید یادگار هخامنشی جذابیت دارد.

 این رویکردی هویتی به ایران باستان به شیوه ای که  جریان های مشخصی دنبال می کنند کمک زیادی به جذب توریست نمی کند. یک خورده هم پسشان می زند. به نگاه کنید به ترکیه ببینید چه طور توریست جذب می کند و چه طور توانسته جزو پنج شش کشور اول در دنیا در جذب توریست باشد. رگ گردن شان برای هویت تاریخی ۲۰۰۰ سال پیش ورنمی قلمبد. حتی وقتی خیل عظیم توریست های فارس در آنجا خود را به در و دیوار می زنند تا ثابت کنند که ترک ها هیچ نداشتند و همه اینها از برکت پارسیان قدیم هست باز هم اهمیتی نمی دهند. تا وقتی که این فرد برای بلیط ترکیش ایر و هتل و رستوران و خرید سوغاتی پول می پردازد برایشان مهم نیست  که آیا نظر این گردشگری ایرانی این هست که اجداد ترک ها قوم برتر بودند یا کهتر! در مورد تکنیک های جذب توریست قبلا بسیار نوشته بودم. بخشی از آن که مربوط به جذب توریست از ترکیه هست دوباره به اشتراک می گذارم.


 

از ترکان به شاهنامه نه تنها هیچ ضرری نرسیده بلکه در طول تاریخ همیشه آن را ترویج هم کرده اند اما این تندروان مذهبی بودند که چند سال پیش نقاشی دیواری  شاهنامه ای ارزشمند مشهد را پاک کردند! وقتی شاهنامه دوستان این اشتباه بزرگ را مرتکب می شوند که می خواهند  آیین شاهنامه پرستی را جایگزین دین مردم کنند، بخش هایی از مسلمانان را علیه شاهنامه تحریک  می کنند و باعث می شوند  تندروان مذهبی به اثرات ملهم از شاهنامه حمله کنند. درسته که  این دسته از شاهنامه دوستان که به آن به صورت یک نوع دین 

می نگرند خود بسیار خشن و سرکوبگرند اما زورشان که قطعا به تندوران مذهبی نمی رسه! آیا آن شاهنامه دوستان خطه خراسان- که این روزها به تحقیر و تمسخر این جانب می پردازند -اون روزها که  نقاشی های دیواری مشهد را پاک کردند خودی نشان دادند و اعتراضی کردند؟! گمان نمی کنم! احتمالا رفته بودند قایم شده بودند.

به هر حال  اونها که از شاهنامه می خواهند دین استخراج کنند و به جنگ اسلام بروند بهتره بدانند که این جنگ مغلوبه خواهد بود. با شکست در این جنگ شاهنامه از بین نمی رود ولی خیل عظیم آثار هنری اعم بر نقاشی و مجسمه وهنرهای نمایشی و..... مورد تعرض قرار خواهد گرفت. هرچند من علاقه زیادی به شاهنامه ندارم اما این آثار هنری ملهم از شاهنامه بخشی از میراث فرهنگی ملت ما (اعم بر همه اقوام) هستند که من نمی خواهم آسیب ببینند. «خرد » حکم می کند که قبل از آغاز یک جنگ نیروی دشمن را باید بشناسید. من با اطمینان می کنم چهار تا پیرمرد شاهنامه پرست به اضافه تعداد معدودی جوان که در پی پیریزی هویت شخصی چند صباحی است که  شاهنامه پرست شده اند جلوی نیروی مسلمانان متعصب با انواع و اقسام هیئت ها و تشکیلات و شبکه ها که دارند مقاومت چندانی نمی توانند بکنند و شکست می خورند. به هنگام نبرد آن چهار تا پیرمرد که دستشان را روی قلب شان می گیرند و جوان ها را می فرستند جلو. جوان ها هم که می بینند این جنگ شباهتی به «خونه خاله» ندارد هویت عوض می کنند و می روند سراغ یک بازی دیگر به جز شاهنامه پرستی.  این جنگ مغلوبه هم باز به میراث فرهنگی ما آسیب می زند.

نظر زیر از دوستی در فیس بوک به نام آقای جعفری که با اجازه او باز نشر می کنم. این را هم من اضافه کنم که در غرب هم زیاد با اساطیر یونانی شوخی می شود و فیلم ها و کارتون کمدی بر اون اساس ساخته می شود.

«در داستان دیرسه‌خان اوغلو بوغاج هم دیرسه‌خان پسرش را با ترغیب دشمنانش به قصد کشت با تیر میزند. ولی مادرش واسطه می‌شود و پدر را آگاه و پسر را تداوی میکند و کینه او نسبت به پدر را برطرف میکند. بغیر از مقدمه کتاب که زنان را تقسیم بندی میکند، در متن داستانها تقاوت زیادی بین زن و مرد نیست. نمی‌توان از متنی حماسی که بیشتر بر مضامین جنگ و کشورگشایی استوار است، انتظار داشت که حتمن شامل دیدگاه فلسفی یا حالات روانی شخصیتهایش هم باشد. بالاخره داستایوسکی با یونان باستان که نیست. هرچند در داستان بیژن و منیژه هم بار حوادث بیرونی بر درون ارجحیت دارد. چیزی که در دده‌قورقود توجهاتی هم بدان شده است. در روابط بئیرک و بانو چیچک و یا دمرول و همسرش. بالاخره هر اثری ویژگیهایی دارد و برخی از آنها اثر را برجسته و منحصربفرد کرده است. شاهنامه و دده قورقود هم چنین هستند. اثرهایی که بهتر است بیشتر در بستر تاریخی و بعنوان متون تاریخی سنجیده شود. شاید بجای شاهنامه یا دده‌قورقود ما نیز میراثدار ارسطو و افلاطون بودیم در چنین وضعیتی قرار نمیگرفتیم.

جالب است که در دنیای معاصر ساختار شکنانی چون کمال عبداله نویسنده آذربایجانی در رمان یاریمچیق ال یازما(دست نوشته ناتمام) از دده‌قورقود و شخصیتهایش تقدس زدایی میکند. دده قورقود، قازان‌خان در رمان شخصی عیاش، مبتذل و جاسوس هم هستند. حتی شاه اسماعیل ختایی در حد یک ترسو ظاهر میشود و ... در ترکیه بسیاری فیلمهای طنز از روی شخصیتهای کتاب دده‌قورقود ساخته‌اند. ولی گویی در ایران این امر گناهی بزرگ و نابخشودنی است.»

برخی دوستان فارس گفتند فردوسی برای ما یک شاعر بزرگ هست و به خاطر خدماتی که او به زبان فارسی کرده، او را پاس می داریم. اگر قضیه فقط همین باشه من حرفی ندارم. خوبه که  انجمن های ادبی برای شاهنامه رویداد برگزار کنند و به همین اندازه اجازه داده بشه که ادبیات سایر زبان  ها  و گویش های رایج در ایران هم توسط علاقه مندان آن پاس داشته بشه. اگر بودجه دولتی برای شاهنامه در نظر گرفته می شه، به فراخور تعداد علاقه مندان برای سایر آثار ادبی مستقل از زبان آنها هم بودجه اختصاص داده بشه. اگر این طوری باشه همه خوشحال خواهیم بود و شکایتی نخواهیم داشت.

 اما ادعاهای خیلی بیشتری در مورد فردوسی و شاهنامه اش می شه نظیر این که خردورزی به  فردوسی  و شاهنامه اش گره خورده، شاهنامه مبنای آیینی هست که  قراره جایگزین دین بشه، شاهنامه و التزام به آن مبنای ملیت ایرانی هست، با خواندن شاهنامه می توان کشورداری و جنگاوری آموخت، شاهنامه یک اثر بزرگ روانشناسی و انسان شناسی است و..... اینها همه ادعاهایی هستند که به وفور شده ومن در مورد این ادعاها نوشتم. هرکدام ازاین ادعاها اگر جدی گرفته بشه و مقبول بیافته هیولایی می تواند رشد کنه که اوضاع نابسامان ما را نابسامان تر کنه. اما اگرشاهنامه تنها به عنوان یک دیوان شعر در کنار دیوان های شعر دیگه درنظر گرفته بشه، خیلی هم خوبه. قبلا هم گفتم، قوت شاهنامه در آفرینش هنری و ادبی غیر قابل انکاره. من از خود شاهنامه خیلی خوشم نمی آد اما بسیاری از آثار ادبی  و هنری را که شاهنامه را مورد ارجاع قرار می دهند بسیار  دوست دارم. برای حسن ختام و شیرینی کام، شعری که خانم سیمین بهبهانی سروده و در آن به قصه گردآفرید اشاره نموده در زیر می آورم. این است نگرش یک زن شاعر در عصر حاضر به فانتزی مردانه ۱۰۰۰ سال پیش در مورد قهرمانی زنانه:

 

خواهی نباشم وخواهم بود، دوراز دیار نخواهم شد 

تا(گود)هست میان دارم، اهل کنار نخواهم شد 

یک دشت شعروسخن دارم، حال ازهوای وطن دارم 

چابک غزال غزل هستم، آسان شکار نخواهم شد 

من زنده ام به سخن گفتن، جوش وخروش و برآشفتن 

ازسنگ وصخره نیندیشم، سیلم، مهار نخواهم شد 

گیسوبه حیله چرا پوشم؟ گردآفرید چرا باشم؟ 

من آن زنم که به نامردی، سوی حصار نخواهم شد

برقم که بعد درخشیدن از من سکوت نمی زیبد 

غوغای رعد زپی دارم فارغ ز کام نخواهم شد 

تیری که چشم مراخستست برکشتنم به خطا جستست 

برپشت زین ننهادم سر،  اسفندیار نخواهم شد 

گفتم ازآنچه که باداباد، گراعتراض و اگر فریاد 

تنهاصداست که میماند، من ماندگارنخواهم شد 

درعین پیری وبیماری، دستی به یال سمندم هست 

مشتاق تاختنم، گیرم دیگرسوار نخواهم شد

توصیه می کنم این پادکست را در مورد سلسله طولانی اشکانیان تماشا کنید. پادشاهی اشکانیان از جمله دوره های کمتر توجه شده و کمتر حلوا-حلوا شده تاریخ ایران زمین است. من قبلا مطالبی  درمورد کوزه های شبیه باتری به جا مانده از آن دوران  (پادکست درباره آن چیزی نمی گوید)و نیز شکست های سنگین رومیان از اشکانیان شنیده و خوانده بودم. از طرف دیگر، تجربه ام به من می گوید وقتی ایرانیان کسی را یا دوره ای را حلوا حلوا می کنند معمولا توزرد از آب در می آید اما وقتی به آن توجهی نمی کنند یا توی سرش می زنند معمولا  هزاران نکته جالب درباره اش هست. قبلا در مورد دوره های سلجوقی و قره قویونلو و آغ قویونلو این تجربه را داشتم. هر چه بیشتر درمورد این دوره ها خواندم دیدم اتفاقا چه خبرها ی جالبی  در آن دوره ها بوده. خلاصه با این سابقه ذهنی این پادکست در مورد اشکانیان را تماشا می  کنم. واقعا جالب است! یادتان هست پرسیدم که این شاهنامه  که از منظر برخی خردنامه است و این همه از نبردها گفته چه تاکتیک یا تکنیک یا استراتژی هوشمندانه و خردمندانه ای را به ما یاد می دهد؟ جواب عموم شاهنامه دوستان به من  چیزی نبود جز ورژن  اندکی مودبانه تر «خفه شو!». اما اگر خردورزی در  استراتژی ها و جنگ ها و مانورهای سیاسی می خواهید این پادکست را در مورد اشکانیان ببینید. شاهان آن دوران -بسیار ظریف و دقیق و هوشمندانه مانورهای سیاسی و نظامی می دادند. بیخود نبود که ۵۰۰ سال-دربرابر مشکلات و حملات بی امان رومی ها - دوام آوردند. امپراطوری بزرگ هخامنشی با یک حمله اسکندر از هم فروپاشید. اما اشکانیان بارها و بارها رومیانی را که می خواستند راه اسکندر را روند شکست دادند. با چی؟!  با استراتژی و تاکتیک های هوشمندانه سیاسی و نظامی و آمادگی  لجستیک پشت جبهه (با اسب در جبهه می جنگیدند و با شتر در پشت جبهه ارتش را تجهیز می کردند) نه با رجز و غرور (که شیوه مرسوم سلسله های محبوب ایرانشهری ها و نیز داستان های شاهنامه است). این را هم باید یاد داشته باشیم که پیروزی شکوهمند  اشکانیان در برابر کراسوس تا حد زیادی  مدیون همیاری یکی از سران قبایل عرب در منطقه میانرودان بوده است. آنان که بر طبل ایران پرستی و باستانگرایی می کوبند و آن را مترادف با عرب ستیزی می دانند حتی تاریخ باستان را هم درست و حسابی نمی دانند. پدران ارمنی های قفقاز که امروز مرتب سرود «ای ایران» می خوانند و  هوش و دل از ایرانشهری ها  می ربایند در جنگ های رومیان با اشکانیان کجا ایستاده بودند؟ خودتان پادکست را تماشا کنید و پاسخ را بیابید.

https://www.youtube.com/watch?v=TCAJ_92bDrw&t=11490s

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل