بازبینی تقابل دکتر و قدیس (مهاتما گاندی) بعد از دهه ها: تلنگری به سریع القلم

+0 به یه ن

سریع القلم، در همان صحبت هایش برای تایید این ادعا  که فقط باید فرادستان در سیاست باشند به عنوان مثال موفق و قابل تحسین فروغی را مثال می زند.  اتفاقا چندی پیش من فروغی را با سیاستمداران همترازش در هند و ترکیه مقایسه کرده بودم و نوشته بودم که چه طور محدودیت دید فروغی و باستانگرایی متوهمانه او باعث شد که در زمانی که می بایست سازوکارهای «چک و بالانس» برای مهار فساد در کشور شکل   گیرد این مهم اتفاق نیافتاد. http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-112209.html

متاسفانه فروغی حتی دوران باستان ایران را هم با دید باز ندید و گمان برد با گفتن «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» دنیا گلستان می شود! مگه دوران باستان ایران گلستان بود؟! تاریخ باستان ایران مملو هست از پدرکشی، پسر کشی، برادر کشی و..... همه شان هم خود را داعیه دار «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» می دانستند و حتی همین جنایاتشان را هم مصداق «کردار نیک» قلمداد می کردند.

در مورد هوش و ذکاوت فروغی بسیار گفته اند. چی چی اش باهوش بود که نفهمید دارد برسیستم استبدادی، مهر تایید می زند که او و امثال او را قربانی خواهد کرد؟! اگر باهوش بود با تحلیل  همان دوران باستان محبوبش درمی یافت چه در انتظار او و یارانش خواهد بود. همان سرنوشت که انوشیروان دادگر(!!!) برسر بزرگمهر آورد. همان سرنوشت که سورنا بعد از پیروزی درخشانش و خدمتی که به شاه ایران کرده بود یافت (کشته شدن به فرمان همان شاه از ترس محبوبیت و قدرت گرفتن سورنا). اگر فروغی باهوش بود دست کم تمهیدی می اندیشید و ساز و کاری تعبیه می کرد که شاه نتواند به این راحتی وزیر یا سردارش را بکشد . (البته فروغی خود کشته نشد اما سالها خانه نشین شد. اغلب اطرافیان و عزیزانش قربانی استبدادی گشتند که خود فروغی هم در قوام گرفتن آن نقش کلیدی بازی کرده بود.)

سئوالم این هست که چرادر هند یا ترکیه، دولتمردان همنسل فروغی هوشمندانه تر از فروغی عمل کردند؟ یک علت آشنایی بیشتر این دو کشور با غرب و مدرنیته (یکی به دلیل نزدیکی جغرافیایی و دیگری به دلیل استعمار) بود. دیگری این بود که در بین دولتمردان آن دوره در ترکیه و حتی در همان هند کاست بندی شده، متفکرانی از طبقات فرودست هم بودند و عقاید دولتمردان از طبقات فرادست را به چالش می کشیدند. یک کتاب برایتان معرفی می کنم به قلم فعال سیاسی-اجتماعی مشهور هندی آروندهاتی روی:

The Doctor and the Saint: The Ambedkar-Gandhi Debate: Caste, Race and Annihilation of Caste

من خود کتاب را نخوانده ام اما سخنرانی نویسنده را در موردش شنیده ام. در یوتیوب هست شما هم می توانید بیابید و بشنوید. در آنجا توضیح می دهد چه طور آن دکتر برخاسته از طبقات فرودست هند نظرات قدیس (گاندی) برخاسته از طبقه نسبتا فرادست را به چالش می کشد. البته نویسنده نظر دکتر را صائب تر می داند. 

برعکس آن چه سریع القلم گفت اتفاقا حضور اندیشمندان از طبقات فرودست در بدنه سیاسی کشورها باعث می شود که سازوکار های مناسب تر و کارآمدتر درآن قوام یابند.


سریع القلم با پیش کشیدن بحث  طبقات فرودست و فرادست دارد به جامعه آدرس غلط می دهد. راه جلوگیری از اظهارات غیر دیپلماتیک و آسیب زا توسط مقامات یک کشور (نظیر  آن چه که از دولتمردان جمهوری اسلامی به وفور سر می زند و سریع القلم هم به آنها اشاره دارد) منع ورود طبقه فرودست به عرصه سیاست نیست! راهش به رسمیت شناختن سازوکارهای دموکراتیک در کشور هست. مهمترین این ساز وکارها، رسانه های آزاد هستند. اگر رسانه ها آزاد بودند خبرنگاران کسانی را که اظهارنظرهای غیر دیپلماتیک در مورد مقامات کشورهای دیگر می کردند به چالش می کشیدند که چرا سخنی نسنجیده به زبان آوردید که به منافع کشورما ضرر می زند؟ در یک کشور دموکراتیک، دولتمرد یا خودش مقام انتخابی دارد یا  باید به بدنه ای منتخب مردم -مثل مجلس شورا- پاسخگو باشد. در هر دو صورت به خاطر حفظ مقامش از افکار عمومی می ترسید ودرجواب چالش خبرنگاران عذر خواهی رسمی می کرد. اگر یک بار این اتفاق می افتاد دیگه این گونه اظهارنظرها- نه از جانب فرزندان خانواده های فرادست و نه از جانب فرزندان خانواده های فرودست- تکرار نمی شد. 

اما در کشوری که سازوکارها دموکراتیک نیست و رسانه ها قدرت ندارند وبه جای آن کشور به شیوه کیش شخصیت، اداره می شود اظهارنظرهای آسیب زای  خارج از عرف دیپلماتیک بین المللی  اما خوشایند قطب کیش شخصیت فراوان اتفاق می افتد و توسط سیستم کیش شخصیت تشویق هم می شود. قطب بعد از مدتی که از تملق اطرافیان سیراب می شود هوس می کند که همین تملق را از جهانیان هم بشنود و چون نمی شنود عصبی می شود و از هرگونه فحاشی نسبت به دیگرانی که به او تملق نمی گویند استقبال می کند. سیستم تشویقی هم بر  اساس  خوشامد اوست. پس آنان که می خواهند در قدرت باشند از این گونه اظهارات بسیار می کنند. برخلاف ادعای سریع القلم، ربطی به فرادستی یا فرودستی خانواده فرد اظهار نظر کننده در زمان کودکی او ندارد. سیستم کیش شخصیت به این سو می رود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اپرای کوراوغلو در تبریز

+0 به یه ن

در تبریز اپرای کوراوغلو را به صحنه برده اند که مورد استقبال کم نظیر مردم هنردوست تبریز قرار گرفته. طبق معمول هم یک عده چشم دیدن این محبوبیت و موفقیت را نداشته اند و شروع کرده اند به دری وری گفتن. از جمله یک عده مدعی شده اند که  

  کوراوغلو اصلا متعلق به آذربایجان نیست!  برای من  که در تبریز بزرگ شده ام با شنیدن چنین ادعایی از تعجب شاخ در می آورم. افسانه کوراوغلو و تک تک شخصیت هایش در جای جای فرهنگ ما جا دارد. حتی  اسب های سیاه را به یاد اسب کوراوغلو «قیرآت» نام می نهند. من نشنیده ام که در دور وبر ما در اذربایجان کسی نام اسبش را «رخش» بگذارد. اما «قیر آت» فت و فراوان هست. 

البته در سالن های تئاتر همه دنیا می توانند افسانه ها و نمایشنامه های سایر نقاط دنیا را به صحنه برند. مثلا در تهران هم بینوایان ویکتور هوگوی فرانسوی را به صحنه برده اند. اگر احیانا در گوشه ای دیگر از دنیا هم کوراوغلو را به صحنه ببرند دلیل بر آن نمی شود که افسانه کوراوغلو برخاسته از فرهنگ آذربایجان و عجین شده با زندگی مردم آذربایجان نیست! اگر هم تا کنون چنین اپرایی اجرا نشده و به تازگی روی صحنه می رود شرم بر متولیان فرهنگی  که سالیان سال هست که مجوز چنین برنامه ای را نمی دادند. اپرای کوراوغلو تا همین اواخر در تبریز مجوز اجرا نمی گرفت اما داستانش سینه به سینه نقل می شد و مردم تبریز با اشتیاق ویدئوهای اپرای کوراوغلو اجرا شده در باکو را گیر می آوردند و تماشا  می کردند.


---====

از حدود ۱۵ سال پیش تئاتر در تبریز- هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی- رشد چشمگیر کرده. چند نفر از دوستان قدیم من در تبریز مرتب تئاتر می روند و با هم در مورد تک تک آنها بحث می کنند. عکس هایش را به اشتراک می گذارند. نمایشنامه های معروف غربی (فرانسوی و انگلیسی و...) در تبریز روی صحنه می رود. استقبال ازاین نمایش متوسط هست. قشری اهل تئاتر هستند که تماشاچیان را تشکیل می دهند. سالن  نیمه خالی می ماند. وقتی می بینید از  اپرای کوراوغلو یا ستارخان چنین استقبال می شود و چنان سریع بلیط های آن فروخته می شود و صندلی خالی در سالن نمی ماند و همه درباره اش صحبت می کنند و تکه هایی از فیلمش را به اشتراک می گذارند، نشان از آن دارد که موضوع این اپراها وموسیقی و کوریوگرافی آن  با فرهنگ مردم تبریز عجین شده و مردم با کاراکترهای آن حس همذات پنداری دارند. نشان از آن دارد که کوراوغلو را مال خود می دانند. حالا یک عده مسئول غرض آلود و صاحب «سیم کارت سفید» آمده اند و ادعا می کنند کوراوغلو مال این ملت نیست! . آفتاب آمد دلیل آفتاب! کوراغلو مال این مردم هست والا این گونه با آن ارتباط برقرار نمی کردند.

به زور نمی شه هویتی را به مردمی تحمیل کرد. اگر به جای کوراوغلو اپرای باستانگرای نوشته آخوندزاده را به در تبریز به صحنه می بردند شرط می بندم کسی بلیط نمی خرید. حتی همان دوستان من که نمایش های فرانسوی و انگلیسی و روسی رادرتبریز  با اشتیاق دنبال می کنند بعید می دانم علاقه ای داشته باشند که نمایشی با درونمایه شعاری باستانگرایانه را تماشا کنند.

باستانگراهای صد سال پیش داستان بافته بودند که زرتشت آذربایجانی بود و برفراز کوه سبلان (ساوالان) مبعوث شد. انتظار داشتند مردم آذربایجان از خوشحالی بالا پایین بپرند که این افتخار نصیب شان شده که زرتشت از آن خطه است. اما   این داستان یک ذره هم در آذربایجان نگرفته! اگر  کسی این داستان را در آذربایجان تعریف کند اکثریت مطلق مردم (بالای ۸۰-۹۰ درصد) با بی تفاوتی گوش می کنند و حداکثر پوزخندی می زنند. چه خوب شد که این هویت ساختگی دروغین را جدی نگرفتند! والا اگر امروز یک تاریخدان بر اساس شواهد تاریخی  استدلال می کرد که زرتشت برخاسته از شرق فلات ایران بود و نه از آذربایجان، پایه های هویتی شان سست می شد و احساس بی هویتی می کردند یا ستیزه با علم تاریخ و شواهد تاریخی، پیشه می کردند.  خوشبختانه مردم کوچه بازار خود آذربایجان بسی باهوش تر و بصیرتر و آگاه تر از همان تئوریسین های باستانگرایی بودند و به این دروغ ها برای هویت دل نبستند. مردم آذربایجان سمبل های هویتی خود را دارند و خیلی هم با آنها راحتند! لازم هم ندارند که با دهن کجی  با شواهد تاریخی  و علم تاریخ، خود را به زرتشت وصل کنند تا هویتی قابل قبول از منظر خود بسازند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

صحبت های جنجالی سریع القلم

+0 به یه ن


 به تازگی سریع القلم صحبت هایی کرده که جنجال آفرین شده.لب کلامش هم این بوده که طبقات فرودست نباید راه داشته باشند که به حاکمیت برسند. با اشاره به عبارات زشت و به لحاظ دیپلماتیک بسیار نامتعارف و مضر که برخی دولتمردان و جراید وابسته به حاکمیت در مورد دولتمردان و دولتزنان غربی بر زبان رانده اند ادعا کرده است که اینان چون  فرزندان طبقات فرودست بوده اند چنین عباراتی به کار برده اند.ادعا کرده است که   فرزندان خانواده های برخوردار  چنین سخن نمی گویند و با این عبارات سخیف برای کشور مشکلات سیاسی به وجود نمی آورند. در این که آن عبارات سخیف توهین آمیز علیه مقامات کشورهای دیگر برای کشور ما هزینه های گزافی دارد (و هزینه ها را ما ملت مظلوم می دهیم) شکی نیست. اما آیا واقعا گوینده همه این عبارات سخیف کسانی بوده اند که در کودکی در فقر بزرگ شده اند؟ اصلا و ابدا چنین نیست! برعکس آن چه که در دوران چپزدگی دهه شصت و هفتاد جلوه داده شد، آنان که بعد از انقلاب ۵۷ به قدرت رسیدند  لزوما از طبقات فرودست نبودند. بسیاری از آنان که اکنون بر اسب قدرت سوارند از نوادگان مجتهدان اواخر قرن نوزدهم ویا اوایل قرن بیستم هستند. شاید عموم طلبه ها و ملاهای متعارف در آن زمان -مثل   اکثریت مردم آن روزگار- در فقروفاقه می زیستند اما زندگی بیشتر مجتهدان از همان زمان ها هم لاکچری بوده. خیلی هاشون جزو طبقه مالکان و اعیانان بودند. اتفاقا برخی از کسانی که تندترین آن عبارات سخیف را به کار برده اند و نظر جراید غربی را به صورت منفی جلب کرده اند از همین خاندان ها بوده اند و از کودکی در ناز و نعمت بزرگ شده اند. 


به کار بردن این عبارات  توسط دولتمردان ایرانی ریشه در فقر کودکی آنها ندارد بلکه به خاطر آن هست که می بینند به خاطر به کار بردن این عبارات از امتیازات بیشتری برخوردار می شوند و  عیب هایشان  نادیده گرفته می شود. چون سیستم حاکمیت این ادبیات را تشویق می کنند آنها هم به کار می برند تا بیشتر از«سفره انقلاب» سهم بردارند و کمتر به دلیل زمین خواری و نظایر آن تحت پیگرد قانونی قرار گیرند.


من این عمر ۴۹ ساله را کرده ام و هیچ گونه ربطی بین میزان فقر یا ثروت  با میزان ادب افراد ندیده ام. درصد افراد مودب (یا بی ادب) در بین فقرا را همان قدر دیده ام که بین اغنیا. درصد افراد چشم و دل سیر را بین فقرا همان قدر یافته ام که بین اغنیا. درصد افراد با استعداد در زمینه های مختلف را در بین فقرا همان قدر دیده ام که بین اغنیا. اگر تفاوت قابل ملاحظه ای بود متوجه می شدم اما تفاوت یا نیست یا اگر هم باشد اون قدر کم هست که محسوس نیست.


قبلا پیش داوری داشتم که پولدار ها باید علی الاصول خوش-استیل تر و خوش سلیقه تر باشند.( خوش-استیل بودن برای یک دیپلمات مهم هست.)  اما کم کم مشاهداتم به من نشان داد که  حتی در این زمینه هم تفاوت آن قدر زیاد نیست. یکبار در یکی از این فیلم های فقر-نگاری به نظرم می آمد خانمی که نقش مادر خانواده فرودست را بازی کرده زیادی خوش استیل هست و مثل ملکه ها می ماند! به نظرم  این نکته ایراد فیلم آمد! جست و جو کردم ببینم که هنرپیشه آن کیست که این طور مثل ملکه ها می ایستد و به نظر منِ ناآگاه، به مادر خانواده فقر زده نمی آید! با کمال ناباوری فهمیدم اون خانم  هنرپیشه حرفه ای نبوده و در واقعیت از زنی که نقشش را بازی می کرد بسی فقیر تر و بینواتر بوده و مدت ها کارتون خوابی کرده!

در دهه شصت و هفتاد و در اوج چپزدگی هر که را پولدار بود می کوبیدند. حالا هم از اون ور بام می خواهند بیافتند. با این جور تقسیم بندی های الکی خودمان را از استعدادهای گوناگون کشور محروم نکنیم. درود بر آن کارگردان که در آن خانم کارتون خواب پتانسیل هنرپیشگی دید! از او یاد بگیریم.

سیستم آموزشی و تربیتی کشور باید چنان باشد که استعداد های گوناگون از اقشار و طبقات مختلف کشور را شکوفا کند. سیستم سیاسی هم باید طوری باشد که اجازه ورود نیروهای جوان مستعد از همه طیف ها و طبقات را به بدنه سیاسی کشور فراهم آورد. آن چه که گفتم ایده آلیستی که باید برای به دست آوردن آن بکوشیم نه آن که توجیه های مزخرف برای زیر سئوال آن بتراشیم.

سریع القلم برای توجیه نظر باطل خود (باطل به جهت این که می توان مثال نقض آورد و ابطال نمود!) به خاطره ورودش به دانشگاهی در آمریکا اشاره می کند. در هنگام ورود از او پرسش کرده بودند که آیا در کودکی اتاقی از آن خود داشته؟ گویا آنان را که اتاق نداشته اند رد می کردند. سریع القلم چنان می گوید که ببینید چه قدر کار درستی می کردند و ما باید از آنها بیاموزیم!. البته خودش هم می گوید که استادش گفته به دلیل شکایات سیاهپوستان -پس از دوسه سال- آن سئوال و آن معیار را برداشته اند. اگر در این داستان چیزی برای تحسین و آموختن باشد دقیقا همان سیستم هست که اجازه می دهد که گروه های مختلف شکایت خود را ابراز کنند و سیستم خطای خود را رفع می کند و بر سرنگاه داشتن  یک سیاست معیوب لجبازی نمی کند. این جنبه از آن سیستم را باید بیاموزیم نه اشتباهشان را که خودشان متوجه شدند و رفع کردند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

همایش گرانش و کیهانشناسی در دانشگاه خوارزمی

+0 به یه ن

شرکت فعال در همایش های تخصصی فیزیک ، برای پژوهشگران و  دانشجویان تحصیلات تکمیلی از واجبات هست. بدون شرکت فعال و موثر در این گونه همایش ها به تدریج محقق به رخوت دچار می شود. متاسفانه به دلیل قیمت ارز و نیز  مشکلات ویزا شرکت در همایش ها در کشورهای خارجی برای ما ایرانیان مقیم ایران سال به سال سخت تر و دشوارتر می شود. برای جبران ما باید دو کار انجام دهیم.  اول این که کنفرانس های آنلاین بین المللی را جدی بگیریم.  دوم این که اهتمام بر بالا بردن سطح همایش های داخلی داشته باشیم. در پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه دانش های بنیادی، ما در هر دو جهت کوشا هستیم. دو سال پیش تقریبا همین موقع ها بود که  گفتم دسته جمعی می خواهیم برای  شرکت در کنفرانس  شاخه فیزیک ذرات و میدان های انجمن فیزیک به شیراز رویم. آن زمان در کمیته علمی همایش بودم و  این گونه تشخیص داده بودم که  سطح علمی آن همایش ارزش شرکت دارد. (توضیح برای کسانی که عضو انجمن فیزیک نیستند: انجمن فیزیک چند شاخه دارد که هر کدام در سال یک همایش تخصصی برگزار می کند. محل همایش بین شهرها می چرخد. اعضای کمیته علمی هم هر سال متفاوت هستند.)  امسال هم اعضای پژوهشکده را در پژوهشکده فیزیک تشویق نموده ام که دسته جمعی در همایش گرانش و کیهانشناسی که در دانشگاه خوارزمی تهران در بهمن ماه برگزار خواهد شد ثبت نام نمایند. من جزو کمیته علمی نیستم ولی از لیست سخنرانان مدعو چنین برمی آید که این همایش هم ارزش شرکت کردن دارد. به لحاظ برنامه علمی عرض می کنم و در مورد کیفیت اجرایی برگزاری،  ارزیابی ای ندارم. کیفیت علمی همایش همان قدر که به سخنرانان بستگی دارد به شرکت کننده ها و شنوندگان هم بستگی دارد: « مستمع صاحب سخن را بر سر شوق آورد.» همین گروه پژوهشکده فیزیک اگر شرکت کنند کیفیت همایش از این جهت بالا خواهد رفت. دوستان دیگر علاقه مند هم اگر بیایند اثر هم افزایی بر کیفیت همایش خواهد داشت.


اگر ما می خواستیم چنین همایشی را در خارج شرکت کنیم مخارج آن  بیش از ۱۰۰ برابرمی شد. بنابراین این فرصت را از دست ندهید. شاید بد نباشد که این توضیح را هم اضافه کنم. انجمن فیزیک یک نهاد مردمی است و هزینه های ان بناست از طریق حق عضویت ها برآورده شود. در واقعیت این انجمن آن قدر عضو بالای خط فقر دارد که اگر حق عضویت شان را پرداخت می کردند مخارج انجمن تامین می شد. اما متاسفانه عمده اعضا -علی رغم تحصیلات علمی بالا و دنیا دیدگی و داشتن تجربه کارو زندگی در کشورهای پیشرفته و دموکراتیک- آن قدر دید و عمق ندارند که درک کنند آدم برای ایده آل هایش (حمایت از نهادی دموکراتیک و مردمی با هدف اعتلای علم!((دیگه ایده آل تر از این برای یک نفر استاد دانشگاه؟؟!!!)) باید سالی یک مقدار خرج کند به خصوص اگر از محل پژوهانه اش قابل بازپرداخت باشد! درنتیجه عمدتا حق عضویت را نمی پردازند و انجمن فیزیک همواره گرفتار کمبود بودجه است.

 برای رفع این مشکل به این همایش ها به عنوان منبع درآمد می نگرد. بخش عمده حق ثبت نامی که گرفته می شود به جیب انجمن فیزیک می رود. برای ناهار دو روز جداگانه مبلغی خواهند گرفت. البته علی الأصول شرکت کننده ها می توانند رسید دریافت کنند و با دانشگاه یا پژوهشگاه خود تسویه نمایند. دانشگاه ها بودجه کافی برای این کار دارند منتهی برخی از آنها دبه در می آورند و باز پرداخت نمی کنند و دانشجویان را به بهانه نبود بودجه سر می دوانند. حتی اگر امکان بازپرداخت نباشد باز به نظر من ارزش شرکت دارد. چون أولا برای کار پژوهشی ضروری است. ثانیا جای دوری نمی رود و صرف هزینه های انجمن فیزیک می شود. به علاوه برای ناهار می توانید با خود خوراکی بیاورید تا خرج اضافه نباشد.

لینک سایت همایش:

https://www.psi.ir/farsi.asp?page=ngc1404

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اگر از مهد کودک آموزش دهیم دیگه همه چی حله؟!

+0 به یه ن

طرح همیار پلیس در مدارس از سال ۱۳۷۴ آغاز شده. یعنی از ۳۰ سال پیش. این یعنی عمده کسانی که سن زیر ۳۷ سال دارند در کودکی با همین طرح بزرگ شده اند. یعنی از بچگی به طور سیستماتیک در گوششان خوانده اند که در رانندگی باید احتیاط کرد. سئوال: آنان که در خیابان ها لایی می کشندو در اتوبان ها با سرعت مرگبار رانندگی می کنند چه سنی دارند؟ عمدتا زیر ۳۷ سال. پس اون همه بوق و کرنای طرح همیار پلیس همه الکی و بی ثمر شد؟ احتمالا اگر آن طرح اجرا نمی شد اوضاع از این هم بدتر می شد. بی ثمر نبوده اما اون قدرها هم ثمر نداشته که الگوی رانندگی را خیلی نسبت به قبل بهبود ببخشه.

یک عده هستند که در مورد هر مسئله اجتماعی که صحبت می کنیم می گویند «این طوری نمی شود باید از مهد کودک و مدارس شروع به فرهنگسازی کرد.» مثلا وقتی از مشکلات اجتماعی سرراه گروه های دموکراتیک حرف می زنیم می گویند دموکراسی را باید از مهد کودک یا از مدارس ابتدایی آموخت. حرف قشنگی به نظر می رسه اما به دو دلیل ابدا کافی نیست.

1) یکی این که تا صبر کنیم مهدکودکی ها بزرگ شوند و به جایگاه ریاست جمهوری و.... برسند سی چهل سال باید بگذرد!12

2) طرح همیار پلیس در عمل نشان می دهد آموزش در سن کم همه چیز نیست. در ضمن الان دست کم ۳۰ سال هست که در عمده مهد کودک های ایران  همان مهارت ها و ارزش ها را می آموزند که در کشورهای غربی. مربیان آموزش دیده مهد کودک  دروس علوم تربیتی را خوانده اندو اعمال کرده اند که مربیان مهد کودک در فرانسه و سوئد و آمریکا. خیال نکنید در مهد کودک های ایران خیلی متفاوت اموزش می دهند.  از ۲۰ -۲۵ سال پیش مربیان و مادران دارند حرف های دکتر هلاکویی را در مورد تربیت کودک گوش می کنند. قبلش شاید با پکیج « دمپایی و کمربند» بچه بزرگ می کردند اما ۲۵ سالی است که با پکیج تربیتی هلاکویی و امثال او بچه ها را در همین ایران بزرگ می کنند. اون روانشناسان  و کارشناسان علوم تربیتی هم همان ها را آموزش می دهند که مشابهشان در آمریکا. البته نمی توان انکار کرد که این نسل جدید- به طور متوسط -بسی کم عقده تر و راستگو تر و آزاده تر و شجاع تر  از نسل هایی است که با پکیج «دمپایی و کمربند» بزرگ شده اند . همین آزادی های نسبی هم که از پاییز ۱۴۰۱ به دست آورده ایم مدیون  شجاعت وآزادگی همین نسل هستیم که تربیتی متفاوت از نسل قبل داشته اند.  ولی تا جایی که من می بینم در زمینه این که بتوانند دموکراسی بسازند یا با فساد نهادینه  مبارزه کنند چندان آگاه و هشیار نیستند. البته که آموزش از سن کم خوب هست ولی همه چیز نیست. درست چیدن قواعد بازی آن گونه که در پادکست  سیزدهم سکه شرح می دادند راه حل هست. پادکست قشنگ توضیح می ده که چه طور می توان قواعد بازی را طوری ریخت که به نتیجه دلخواه رسید. قبل از این که برای مهد کودک های ایران خواب جدیدی ببینید و ملت را هم از این که در بازه زمانی حدود ۱۰ سال آینده اوضاع بهتر شود ناامید سازید یکی دو ساعت از وقت های مرده تان را (مثل گیر کردن در ترافیک) به گوش دادن این پادکست اختصاص دهید

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نظر سریع القلم در مورد مهار فساد و نقد آن

+0 به یه ن

محمود سریع القلم:

«اگر از من به عنوان دانشجوی رشته توسعه بپرسند: فساد در ایران را چکار کنیم؟ من می گویم هر چقدر ایران با دنیا بیشتر کار کند، فساد کم تر می شود. لزومی ندارد ما سالی چند کنفرانس تشکیل دهیم از صاحبنظران دعوت کنیم که مسئولان و کارشناسان درباره فساد، علل فساد تاریخ فساد ، ریشه های فساد و…نظر بدهند و یک کیف همه بگیرند و بروند. 

اگر می خواهید فساد در ایران پایان پذیرد، سیستم بانکی ایران را جهانی کنید. شفاف کنید تا اگر یک نفر دو دلار از این جا به آن جا فرستاد، معلوم شود چه کسی چه ساعتی چه دقیقه ای چه ثانیه ای برای کی به چه منظوری فرستاده است. بعد می ببینید چه اتفاقی می افتد وقتی کشوری با دنیا ارتباط نداشته باشد، هر اتفاقی داخل خودش اتفاق می افتد.»


این نکته سریع القلم تا حدود زیادی درست هست. ریشه بخش عمده (اما نه همه) فساد مالی گسترده در ایران همین ایزوله بودن از دنیاست. با روش های معمول با دنیا تعامل نداریم. بانک هایمان به طور متداول با دنیا ارتباط ندارد. در معاهدات و تفاهم نامه های اقتصادی مرسوم دنیا نیستیم. در نتیجه خیلی از مراودات اقتصادی مان از طریق بازار سیاه بین المللی است که امکان سواستفاده را باز می کند. حتی اگر کسی با نیت خوب و پاک هم وارد این فضا شود بعد از اندکی به تدریج تبدیل به مفسد اقتصادی می گردد. طبیعت بازار سیاه او را به آن سمت می راند.  معاهدات و تفاهم نامه های متعددی که از دهه ۸۰ میلادی به این سو در دنیا شکل گرفته اند طوری طراحی شده اند که شفافیت  را بالا می برند و امکان پولشویی را کاهش می دهند.ایران از دهه ۸۰ به این از دنیا بُریده! برای همین از این سازوکارهای ضد فساد غافل مانده. اما فساد داخل ایران تنها به این موضوع محدود نمی شود. عوامل داخلی فساد هم فراوانند: اشخاص و نهادهای غیر پاسخگو، سیستم قضاییه نیمه-کارآمد، عدم آزادی پس از بیان برای کسانی مانند یاشار سلطانی که فساد مالی را افشا می کنند، ساختار معیوب. مثلا سازمان محیط زیست در حیطه تخصص خود باید بالای همه وزارتخانه ها و نهادها بنیشند اما به دلیل اشکال ساختاری، چنین موقعیتی ندارد و این نکته فساد آفرین هست. کشورهای بسیاری هستند که تحریم نیستند و برعکس ایران با دنیا ارتباط نرمال دارند اما باز هم فساد مالی آنها بالاست. علت این هست که ساختارهای داخلی آنها هم معیوب است.


پی نوشت

نگفتم  سیستم قضایی ما کاملا ناکارآمد است بلکه عرض کردم نیمه-کارآمد است. چون که همین سیستم قضایی ما برای  پی گیری از کلاهبرداری های کوچک -نظیر اختلاس یک کارمند شرکت خصوصی یا مستاجری که اجاره نمی پردازد- کارآمد است. همین هم باز غنیمت است و مانع از این می شود که قانون جنگل حاکم شود. در اختلاس ها و فسادهای بزرگ مقیاس تر است که قوه قضاییه ناکارآمد می شود.


-------

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به لحاظ ساختاری سازمان محیط زیست باید در راس نهادهای دیگر باشد

+0 به یه ن

«مهاجرت مدیر مطالعات سد چمشیر

حسین آخانی

وقتی خبر دار شدم که میثم فاضلی مدیر مطالعات سد چم شیر به کانادا مهاجرت کرده است اصلا تعجب نکردم. من زمانی که درگیر این سد بودم او پای ثابت مقابله با ما بود. یکبار با اصرار یکی از دوستان اجازه دادم که به دفترم بیاید. جلسه ای ۵ ساعته با او داشتم. 

خودش می گفت به اصرار همسرش آمده با من صحبت کنه. چون او حق را به من می داده است. وقتی آمد و صحبت کرد به هیچ کدام از حرفهایش نتوانستم اعتماد کنم. احساس می کردم که دروغ از سر و رویش می بارد. احساس می کردم آدمی است که هیچ حسی نداره، نه به ایران و نه به کاری که می کند‌. حس می کردم که همه این حرفها را می زند که مزدش را بگیرد. قطعا او خیلی قبل از آبگیری سد چمشیر برای مهاجرت اقدام کرده بود وگرنه چگونه یکسال بعد از آبگیری توانست از ایران برود؟ 

اتفاقا سلف او هم در سد گتوند به کانادا مهاجرت کرده است. 

امروز ایران گرفتار است. امروز سد چمشیر با شوری بالا می رود و سرزمین ما را نمکین می کند. اگر آن روزی که این جناب با اطلاعات غلطش آبگیری چم شیر را برای مسئولین توجیه کرده بود، یک وثیقه ۱۰۰ میلیاردی گرفته بودند که اگر حرفهایش دروغ بود باید به مردم و دولت خسارت بدهد، بقیه حساب کارشون را می کردند و یکی از این پروژه های ویرانگر به مرحله اجرا نمی رسید. 

میثم فاضلی - که اتفاقا همان روزها صاحب کودکی شده بود - خوب می دانست که او و امثال او چه بلایی سر ایران آورده اند. او نمی خواست فرزندش در کشوری بزرگ شود که پدرش هم در دانشگاه آزاد لباس استادی دارد و هم در وزارت نیرو توجیه کننده سدهای ویرانگر است. 

میثم فاضلی درست مانند رامبد جوان است. او هم دخترش را در کانادا به دنیا آورد ولی در ایران کاسبی می کند و بی شرمانه به اکولوژیستها توهین می کند. این دو یک ویژگی مشترک دارند، از منابع ایران می خورند یکی سد نمکی می سازد و دیگری افتخارش حمایت از گربه های ولگردی است که فضای پارکها را برای کودکان ما تنگ و یا بشدت آلوده کرده اند. 

هر دوی اینها با اکولوژیستها دشمن اند، چون اکولوژیست به معنای واقعی کلمه به شرافت ورزی در زندگی اعتقاد دارد، اکولوژیست نه مرگ رودخانه را می تابد و نه مرگ حیواناتی را تحمل می کند که باید کشته شوند تا سگ و‌گربه های آدمهای پولدار زیاد شوند تا پاچه کودکان مناطق محروم را بگیرند. 

بعد از ۵ ساعت گفتگو به میثم فاضلی جمله ای گقتم که به خاطر آینده بچه ات و اینکه به پدرش در آینده افتخار کنه، کمک کن این سد آبگیری نشود. ولی او‌ کاری کرد که چمشیر را آبگیری کنند تا او خرج رفتنش را فراهم کند.» 

https://t.me/environ_concerns


مصاحبه میثم فاضلی را در لینک بالا می توانید ببینید.بادی به غبغب می اندازد و می گوید سازمان محیط زیست بالادست ما نیست! اتفاقا عمده مشکلات محیط زیست کشور ما ان هم هست که سازمان محیط زیست بالادست وزارتخانه ها و سایر نهاد ها نیست و به لحاظ ساختاری یک نهاد توسری خور  و ویترینی است.  از جمله تغییرات ساختاری مهم که باید در این کشور صورت گیرد ارتقای سازمان محیط زیست است به گونه ای است  بر همه نهاد ها، امکان اعمال نظر در حیطه تخصصی خود  داشته باشد. در دانشگاه ها و ادارات و بیمارستان ها هم  واحد «سلامت محیط زیست و  ایمنی»باید بالای دانشکده ها و آزمایش گاه ها و واحدهای دیگر قرار گیرد تا دیگر شاهد فوت افراد بیگناه در حادثه هایی نظیر انفجار کپسول ها یی که به طور غیر اصولی نگاه داری می شوند نباشیم.


----------


در این وبینار من در موردبخشی از کوشش ها در زمینه «سلامت محیط زیست و ایمنی» در پژوهشگاه خودمان صحبت می کنم. ما در کشور کوششهای مردمی بسیاری  در زمینه هایی نظیر محیط زیست داریم که متاسفانه اغلب به نتیجه نرسیده اند. تک و توک اتفاق افتاده که به نتیجه نسبتا موفقیت آمیز رسیده اند. این  کوشش ها که در وبینار از آنها صحبت می کنم یکی از این موارد است. با همان فرمان ادامه دادیم و در این یک سال هم به توفیقات خوبی در این زمینه در پژوهشگاه رسیدیم. تقریبا می شه گفت اهمیت بخش 

HSE

جا افتاده. چهار سال پیش با دیده تحقیر به این مقولات می نگریستند. یا مسخره اش می کردند یا هر کدام خودرا معیار و دانای کل در این زمینه می دانستند بی آن که چیزی بدانند. جا انداختیم که پروتکل هایی در این زمینه هست.

https://www.aparat.com/v/sak6238?refererRef=channel_page


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در هفته دیزاین تهران چه می گذرد؟

+0 به یه ن

این روزها هفته دیزاین تهران هست و به این مناسبت گالری های تهران رویدادهای ویژه دارند.  به پیشنهاد دوستم که آرشیتکت هست . پنجشنبه عصر به یکی از گالری های تهران در مرکز شهر رفتیم. جمعیت موج می زد. حدود نیم ساعت توی صف ایستادیم تا توانستیم از در گالری وارد بشیم. به شوخی می گفتم که حتی جلوی مونالیزا در لوور هم این همه جمعیت نمی ایستد که اینجا جلوی تابلوها ایستاده اند. البته نمایشگاه ضعیف بود اما از بازدیدکننده ها براتون بگم. نسبت خانم ها به آقایان تقریبا سه به دو بود.  اغلب بازدیدکننده ها سن بچه های ما را داشتند. حجاب کاملا اختیاری شده بود. جمعیتی که در آنجا بودند از آزادی تازه یافته خود بسیار خرسند بودند و از آن لذت می بردند. به نظرم تا مدتی طبقه متوسط به همین منوال می خواهد ادامه پیدا کند و لذت ببرد. البته با توجه به این وضعیت معیشتی  فکر نمی کنم که این وضعیت خیلی پایدار بتواند ادامه یابد.

درصد قابل توجهی از جوانان بازدیدکننده با هم ترکی حرف می زدند.  نمی دانم  سازندگان فیلم و سریال های فارسی که تکلم به زبان ترکی در آنها نشانه کلاس-پایینی است در کدام دنیای موازی زندگی می کنند؟! درمیان تمام قشرها وطبقات اجتماعی و تیپ های تهران که پرسه بزنید زبان ترکی را خواهید شنید از جمله همین تیپ های هنری  بازدید کننده از رویدادهای هفته دیزاین!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حریفت مالجو هست یا نیست؟

+0 به یه ن

در چند روز گذشته، من چند مصاحبه محمد مالجو را با چند تا از این اقتصاددان های نئولیبرالیست که  مشاور دولت و.... هم بودند گوش کردم. البته نصفه و نیمه. به نظرم صحبت های آن نئولیبرالیست ها چنان غرض آلود و ضد مردمی آمد که رغبت نکردم تا آخر گوش کنم. قبل از این مصاحبه ها من گمان می کردم لب حرف چپ ها آن هست که دولت باید اقتصاد را در دست بگیرد تا از اقشار آسیب پذیر حمایت کند و لب حرف راست ها آن هست که دولت باید زمینه سود بیشتر و پایدار سرمایه داران را فراهم کند چرا که اگر سرمایه داران کشورپروارشوند سود آنها به کل جامعه هم سرریز می شود. نظر خودم هم این بود و هست که نه به آن شوری شوری باید باشد نه به این بی نمکی، بلکه بسته به مورد و شرایط دولت باید سیاست میانه ای اتخاذ کند.

در هرحال با شنیدن صحبت های این نئولیبرالیست های وطنی دریافتم که من اشتباه می کردم. لب حرف آنها این هست که «فقرا که همه جا و همیشه در رنج و مشقتند. اونها که باید همین طور بمانند اما نکته اینجاست که دولت نئولیبرال باید کاری کند  سرمایه دار هم به فقر و فلاکت بیافتد. اصلا چشمشان کور که مشکلات دارند! بروند مثل تایلند تجارت «موفق» (!!!!!) راه بیاندازند و سود کنند و بیایند به دولت مالیات دهند!!!!» 

از پیش ملاحظه کرده بودم که در زمان خاتمی و احمدی نژاد یعنی قبل از این که دور دست این مشاوران اقتصادی، بیافتد با همه مشکلات و نابسامانی های اقتصادی که بود دست کم پولدارهای ایرانی -ولو این که وابسته به حکومت نبودند- داشتند پولدار تر می شدند. از وقتی اینها دور برداشتند شرکت ها و وارد کننده ها و صادرکننده ها ی مستقل همه شروع کردند به ضرر کردن. فقط قشر باریک وابسته و وصل به قدرت و نوچه هایشان -که خیلی خودی محسوب شدند- سود های نجومی کردند. 

محمد مالجو سعی می کرد نظرات آنها را به چالش بکشد اما از پسشان بر نمی آمد. اولا به آمار کامل مورد نیاز برای بحث  دسترسی نداشت و ثانیا احتیاط می کرد که مبادا چیزی بگوید که برایش دردسر شود. با همه احتیاط ها  و محافظه کاری ها باز هم دستگیرش کردند! ای کاش دست کم حرفش را بدون خود سانسوری می زد!

الغرض! به نظرم اقتصاددان های چپگرا در کشور ما حریف این نئولیبرال ها نخواهند شد! به نظرم خود صاحبان مشاغل و سرمایه داران کوچک غیر وابسته باید خود به میدان آیند و دست کم مسایل و دغدغه های خود را بدون لکنت بیان کنند. قدرت جمعی آنها بیش از قدرت جمعی امثال محمد مالجوست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مصاحبه یاشار

+0 به یه ن

اگر نسل زد  ایران و حامیان میانسالشان موفق به ایجاد تحول سیاسی شوند احتمالا آزادی فردی  و بخشی از حقوق بشر تضمین می شود (شکنجه و شلاق از مجازات رسمی  حذف می شود و اعدام محدود می شود)، احتمالا با  دنیا هم وارد تعامل و دوستی می شویم و بخشی از فساد مالی  که  مربوط به  بازار سیاه  ناشی ازدور زدن تحریم هاست از بین می رود. اما متاسفانه من آگاهی و همت لازم را نمی بینم که ساختار های فساد پرور داخلی اصلاح شود. اگر نهاد های فرا حسابرسی، به همین شکل نگاه داشته شوند و تنها اسم  و اعضای آنها عوض شود، اعضای جدید هم پس از اندکی به اندازه همین مفسدان مالی امروزی (و شاید حتی بیشتر) فاسد می گردند و فساد می کنند. اگر نهادهای موازی تصمیم سازی و ....-که ورای پاسخگویی هم هستند- از بین نرونداز لحاظ کارآمدی یا مبارزه با فساد  اوضاع خیلی عوض نمی شود.

متاسفانه خیلی نمی بینم در مورد این مسایل  مهم  بین نسل زد یا حامیان میانسالشان بحث و صحبتی باشد.

من از بیژن عبدالکریمی انتظار ندارم بیاید و این قبیل بحث ها را انجام دهد. اون و امثال او می گویند همینی که هست خوبه و  تقصیر از دانشجویان هست که احترام بزرگتر نگاه نمی دارند. راهکار او و امثال  او برای حل مسایل کشور احترام بزرگ تر نگاه داشتن هست.

من از آن دانشجوی نسل زد هم انتظار ندارم که  پایه های تئوریک سازوکار دموکراسی و..... پی ریزی کند. هرچه قدر هم باهوش و شجاع و وطن دوست و.... باشند تجربه کافی برای آسیب شناسی ساز و کار های معیوب  ندارند. 

من از همنسلان خودم و بزرگتر از خودم  که خود را حامی این نسل زد آزادیخواه می دانند انتظار بیشتر دارم. شما که عمری در این مملکت کار کرده اید و راه و چاه را می شناسید شما باید به این قبیل بحث ها پا دهید.

نسل زد و برخی از حامیانش این همه هزینه دارند می دهند  شما هم پیش بیایید از تجربه تان بگویید تا این همه زحمت دست آخر به جای خوبی برسد. نه آن که یک گروه فاسد را بیرون کنند ولی نادانسته منشا فساد را نگاه دارند تا گروه بعدی که جایگزین آنها می شوند دوباره فاسد شوند و خون مردم را بمکند!

من سال ها برای خیریه بنیاد کودک  تبلیغ می کردم. بسیاری به تحقیر می گفتند  با کار «خیریه ای» نمی توان ریشه فقر را سوزاند پس باید کار بنیادی کرد. بسیار خوب! قبول! شما کار بنیادی کنید. آیا کاری بنیادی تر از ایجاد ساز و کار های مهار فساد برای ریشه کنی فقر هست!؟ اگر هست، معرفی کنید تا ما هم بشناسیم. اگر نه، بیایید  و در این بحث مرا یاری دهید. دست تنها دارم این بحث را جلو می برم. این طوری فایده ای نداره.

----------------

یاشار سلطانی: توسعه در قاب فعلی یک شوخی مضحک است



این مصاحبه با یاشار سلطانی  آموزنده  است. نشان می دهد چگونه فساد مالی در سطحی که در کشور ما وجود دارد جلوی توسعه اقتصادی را می گیرد و اقتصاد را فلج می کند. نشان  می دهد چرا مبارزه با نهادها و ساز و کار هایی که فساد را تسهیل می کنند باید جزو اولویت های ملت ایران باشد. برعکس  دهه های چهل تا هشتاد خورشیدی، در هر حال حاضر،  آزادی های فردی واجتماعی و حقوق بشر ونیز ارتباط نرمال با کشورهای دیگر دنیا، جزو اولویت ها و مطالبات اصلی مردم هستند اما با کمال تعجب مبارزه با فساد از طریق اصلاح ساختارها (حذف نهاد های موازی که  مسئولیت های خود را  فرافکنی می کنند و به هم پاس می دهند، حذف نهاد های مالی غیر پاسخگو و ورای حسابرسی، بازار سیاه صادرات و واردات، مراودات پشت پرده و غیر شفاف بین المللی و.....) جزو مطالبات اصلی مردم نیست. خیلی عجیب هست چون که معیشت و کیفیت زندگی مردم به طور مستقیم به این امور بستگی دارد. وقتی مردم همراه شروین حاجی پور زمزمه می کنند «برای یک زندگی معمولی» باید متوجه باشند که داشتن یک زندگی معمولی علاوه بر آزادی های فردی و اجتماعی، مینیممی از ثبات  و رونق اقتصادی را هم می طلبد و این ثبات و رونق اقتصادی میسر نخواهد بود مگر  با مهار فساد مالی از طریق بهبود ساختار های مربوطه.  در مصاحبه یاشار سلطانی این نکات تشریح شده. البته به زبان خودش، نه آن گونه که من بیان کردم. در قسمتی از مصاحبه یاشار سلطانی هم طبق مد روز(!!!) به اقتصادی دولتی می تازد و آن را عامل فساد مالی بر می شمارد! با این قسمت حرفش (هرچند مد روز است) موافق نیستم. اتفاقا فساد مالی در ایران همراه با خصولتی سازی شدت بیشتری گرفت خصولتی سازی  خود از عوامل گسترش فساد در کنار چندین عامل دیگر بود. نه آن که من طرفدار اقتصاد دولتی باشم! نه! بسته به شرایط کشور دولتی بودن یا نبودن برخی از صنایع می تواند درست یا غلط باشد. در هر مورد باید به دقت هزینه و فایده را حساب کرد و تصمیم گرفت. نباید حکم کلی ایدئولوژیک (نه از نوع مارکسیستی نه از نوع ایدئولوژی نئولیبرالیستی) داد. جز این نکته من بقیه حرف های یاشار را قبول دارم. یاشار در این مصاحبه افشاگری در مورد فلان فرد و بهمان فساد نمی کند. بلکه نشان می دهد چه طور فساد نهادینه شده و چه طور ضربه می زند.


اما صحبت های کسی که با یاشار دارد مصاحبه می کند،  حسابی روی مخ هستند! آخر مصاحبه که صحبت هایش از چالش فراتر می رود و تقریبا در قامت یک بازجو-خبرنگار اتهاماتی به یاشار وارد می کند. شاید هرکسی جای یاشار بود با یک دهم آن صحبت ها، برمی آشفت و قهر می کرد و می رفت و یا دعوا می کرد. اما یاشار به طمانینه پاسخ می دهد. یاشار سلطانی طبعا نیازی به دفاع من در برابر این گونه اتهامات ندارد و خود به شیوایی از خود دفاع می کند. اما من هم می خواهم نکته ای در دفاع بگویم. مصاحبه کننده چنان سخن می گوید که انگار این که یاشار و خانواده اش به گدایی و افلاس نیافتاده اند نشان از آن دارد که یاشار هم  خود از خدمت به فساد ارتزاق می کند. این طرز فکری است که قریب ده سال هست در جامعه تزریق می شود.  متاسفانه مهران مدیری به طرز موثری در جا افتادن این طرز فکر در جامعه کوشیده است. مثلا سریال هیولا و فیلم  رحمان ۱۴۰۰ می خواهند در ذهن مردم بچپانند که اگر کسی در گوشه ای از این خوان گسترده فساد لقمه ای بر ندارد ازاستیصال فرومی پاشد. درسته که اوضاع بد هست اما نه به این بدی! یکی مثل یاشار سلطانی یا آقای شرافت در سریال هیولا، اون قدر تخصص و اعتبار در جامعه و ....دارند که بتوانند یک زندگی  شرافتمندانه متعارف از لحاظ رفاه داشته باشد. یاشار سلطانی که زندگی لاکچری ندارد. یک زندگی معمولی دارد. خدا را شکر  تن و بدن هم خودش و هم خانواده اش سالمند. خرج دوا و درمان اگر نباشد زندگی می چرخد. یاشار سلطانی گرافیست هست. گرافیست ها زمانی درآمد خوبی داشتند. برعکس آن چه که مجری آن برنامه جلوه می داد به افلاس نیافتادن یک خانواده سه نفره سالم و دور از مسایلی همچون اعتیاد که پدر خانواده در آن گرافیست وروزنامه نگار هست و پدربزرگ و مادربزرگ خانواده معلم بوده اند چیزی عجیب و شک برانگیز نیست!  بیخودی  عده ای چو انداخته اند اگر برای این که به افلاس نیافتیم مجبوریم ما هم گوشه ای از این خوان فساد بنشینیم. آنان که چنین چو می اندازند اغلب می خواهند   عملکردخود را توجیه کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل