دور همه با هم جدید: رژیم غذایی به قصد لاغری و کمک به نیازمندان، توجیه خانواده ها به کنار گذاشتن نوبت دهی در ازدواج، راه های کاهش هزینه خانوار

+0 به یه ن

فساد مالی و بی  تدبیری حکومت باعث شده که فشار زیادی روی جوانان جویای کار که هنوز با خانواده زندگی می کنند بیاد.

فشارهای واقعی با فشار های ذهنی جمع می شوند و روح و روان چنین جوان هایی را در هم می شکنند. با این همه فشار  خیلی وقت ها خوب نمی توانند تصمیم بگیرند و فرصت ها را از دست می دهند.
هرچند خودم در اون شرایط نیستم و نبودم ولی عجیب درددل هایی  را که با این مضمون در وبلاگم می شه درک می کنم. 
من معمولا به این عزیزان توصیه می کنم که کاری ولو نیمه وقت و کم در آمد پیدا کنند تا دست کم پول توجیبی خودشان را داشته باشند. همین طور در کارهای خانه  و خرید و دید وبازدید و پرستاری از مریض  و کودکیاری و.... کمک کنند تا حس سربار بودن در آنها از بین بره. همین طور سعی کنند در خانه بیشتر لبخند بزنند و نرمخویی کنند.
کسی که به این سه مورد عمل می کنه دیگه نباید حس سربار بودن به او دست بده. چون که در واقعیت هم سربار نیست!خیلی ها از خداشون هست که یکی مثل او در خانه باشه که با روی خوش در کارها کمک کنه  و برخی بارها را سبک کنه.
اگر به این سه مورد عمل می کنید مطمئن باشید وجودتان در هر خانه رحمت و نعمت هست. دیگه بیشتر خودتان را اذیت نکنید.

اما امروز عزیزی نکته دیگری مطرح کرد. می گفت تا من در خانه پدر و مادرم مجرد هستم مادرم اکراه دارد که عروس داشته باشد. این ملاحظات در  خیلی از خانواده ها هست. مثلا تا دختر بزرگ عروسی نکند فکر می کنند دختر بعدی نباید ازدواج کند.
این همه مشکلات واقعی داریم این قبیل قید وبند ها در خانواده ها هم می شه غوز بالا غوز. باعث می شه که فردی که  به هر علت ازدواج نکرده خود را مانع خوشبختی خانواده اش بدانه. فشار ها کم بود این هم یکی روش!

واقعا در این مورد باید با خانواده ها صحبت کرد و نظرشان را تغییر داد. نظر اونها باید تغییر کنه چون که با واقعیات زندگی امروز همخوانی نداره.
این موضوع نوبت در ازدواج اختصاص به خانواده های کم درآمد نداره.  بین خانواده هایی که در اوج رفاه و ناز و نعمت  هستند هم این موضوع مشکل ساز می شه.

می خواهم از امروز به مدت سه هفته، موضوع وبلاگ را به این موضوعات اختصاص بدهم. یک طرح همه با هم با این طعم می خواهم شروع کنم. خودم طبق معمول طرح های همه با هم،  رژیم غذایی می گیرم. این بار مبلغ حدودی که با کم خوردن پس انداز می کنم به بنیاد کودک می ریزم. اگر کسی در جمع خوانندگان هست که می خواد وزن کم کنه همین کار را بکنه. هر پنجشنبه می آییم گزارش می دهیم و مبلغ را هم به حساب بنیاد کودک واریز می نماییم.
اون کسان را که در خانواده مشکل نوبت در ازدواج دارند دعوت کنید که به طرح همه با هم ما بپیوندند. در این مدت با هم صحبت می کنیم و بحث می کنیم که چرا این فرهنگ نوبت در ازدواج به درد روزگار ما نمی خورد. بحث می کنیم که چه طور می شه خانواده ها را قانع کرد که دست از این طرز فکر بردارند. فکر کنم بعد از سه هفته می شه  خانواده ها را قانع کرد. اگر خاطره یا تجربه در این زمینه دارید حتما بیایید بنویسید. دغدغه های خانواده هایی که به نوبت در ازدواج پایبندند را هم باید بشکافیم و تحلیل کنیم تا بتوانیم پاسخی قانع کننده برای آن بیابیم.
(با کلیک بر روی دگمه باخیش در زیر هر نوشته می توانید وارد بخش نظرات شوید. در خط اول اسم خود را بنویسید . اگر خواستید با نام مستعار خود را معرفی کنید. بعد در باکس اصلی نظرتان را بنویسید. کد امنیتی  را وارد کنید و  با کلیک روی دگمه آبی گؤندر  نظر خود را بفرستید.)
از دیگر مطالبی که در این سه هفته به آن خواهیم پرداخت روش های کم کردن مخارج در  خانه هست. هر کدام که ترفندی سراغ داریم که هزینه ها را کم کند اینجا می نویسیم. اون کسی که در خانه والدین زندگی می کند با به کار گیری این ترفند ها هزینه های خانواده را می تواند کاهش دهد. این طوری حس سربار بودن عقب زده می شود. شاید با این کارها بتوانید بیش از مخارج خود در خانواده به صرفه جویی بپردازید. من از منظر دیگری هم مشوق این کار هستم چرا که این قبیل کارها ی صرفه جویانه معمولا به معنای کاهش مصرفگرایی هم هست که به نوبه خود برای محیط زیست هم مفید هست. اگر تجارب صرفه جویانه ای دارید که  در راستای حفظ محیط زیست هم هست حتما بنویسید که استفاده ببریم.

خوب دیگه! طرح همه با هم از هم اکنون آغاز می شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در باب مذاکره-قسمت دوم

+0 به یه ن

چند روز پیش نوشته ای تحت عنوان «در باب مذاکره» اینجا منتشر کردم. اکنون می خواهم چند نکته دیگر اضافه کنم.


در کشوری مانند ایران خیلی کم پیش می آید که مسئولان و نمایندگان به واقع از مردم نظر بخواهند. حتی در سطح اداره یا دانشکده یا مدرسه و.... . حتی در سطح خیلی خانواده ها هم هنوز استبداد به قوت خود باقی است و کمتر  نظر خواهی می شود.
در نتیجه ما خیلی کم تمرین نظر دادن و مذاکره داریم. طبیعی است که وقتی مسئولی یا نماینده ای نظری می خواهد آمادگی ذهنی و فکری لازم را برای پاسخ گویی نداشته باشیم. بسیاری از ما در این موارد نادر که از ما نظر می خواهند چنان رفتار می کنیم که آن شخص را پشیمان می سازیم که نظری خواسته. کاری می کنیم که او هم مانند همترازان خود، استبداد پیشه کند و دیگر به نظر عمومی مراجعه ننماید.

از این منظر می خواهم چند نکته اضافه نمایم. البته شاید بگویید در بین مسئولان دو از صد تا هم نمی آیند نظر بخواهند. از اون دو تا هم یکی ریا می کند و دیگری هم که صادق هست آن قدر تک می افتد که کاری نمی تواند بکند.
صفر و صد نبینیم. همان یک نفر هم از مسئولان می تواند قدم های مثبتی بردارد. البته این قدمها -در شرایط فعلی-نه به اندازه زحمتی که می کشد بزرگ خواهند بود و نه به اندازه انتظارات بجای ما.
اما به هر حال تمرینی است برای شیوه نظر دادن و مذاکره.  به امید روزهای بهتر، باید خود را آماده کنیم که در این مواقع درست و سنجیده نظر دهیم و الا حتی اگر روزهای خوب هم بیایند ما لیاقت حفظ کردن آن را نخواهیم داشت و بادست خود روز های خوب را می دهیم روزهای بد بر سر خودمان می آوریم! 

 و اما نکات:

۱) توجه داشته باشیم که مسئول مربوطه  که از ما نظر خواسته خود اختیارات محدود دارد. (اصلا باید هم اختیارات هر مسئولی  محدود باشد. اشکال کار کشور ما اتفاقا همین بوده که برخی اختیارات نامحدود داشته اند.) از او در چارچوب اختیارات محدود او و امکانات محدود او درخواست داشته باشیم. همه کاسه و کوزه ها و کاستی ها را سر او نشکنیم. والا دیگر نظری نمی پرسد. می شود مثل بقیه شان.
۲) از ادبیات اداری مرسوم استفاده کنیم. وقتی مسئولی از ما نظر خواسته ، جای به کاربردن ادبیات کنایه آمیز نیست. اون قبیل ادبیات کنایه آمیز که برخی در محاورات روزمره با دوستان  و آشنایان نسبت به مسئولان به کار می برند در یک نظر خواهی رسمی جایی ندارد. توجه کنید که به کار بردن ادبیات قاجاری در این زمان کنایه حساب می شود!
در سه سالی که در آمریکا بودم یک چیز را خوب دریافتم. اونها اصلا بر نمی تابند که در گفت و گوی جدی -یا حتی غیر جدی- کسی گوشه کنایه بزند (به قول خودشان sarcastic باشد) .  اگر کسی به  سو ی گوشه و کنایه برود جلسه به هم می خورد.

۳) برخی هنر را در این می دانند که در مواجهه با مسئولان داد  و بیداد کنند. بعدش هم می روند لاف می زنند «همه مثل گوسفند نشسته بودند فقط من داد و بیداد کردم.» این قبیل افراد هم که جلوی اون مستبد ها این داد و بیداد را نمی کنند! مستبد ها که به آنها امان این کار را نمی دهند. این «حماسه» شان را فقط جلوی کسانی که اون قدر برایشان ارزش قایل شده که نظر بپرسد اجرا می کنند. چه قدر هم به خاطر این «حماسه» از جانب همفکران خود  تشویق می شوند!  
با این نوع «داد و بیداد» ها نمی شود مشکلات را حل کرد. خود سانسوری نباید کرد. باید حقایق را گفت. اما نباید نظم جلسه را به هم ریخت.

۴) در شرایطی که ما در آن هستیم با کوشش های معمولی نمی شه کار مثبتی را به انجام رسانید. همتی والاتر می خواهد و همکاری و همفکری و همگامی ای  از جنس مرامی! هر شخص -چه مسئول چه سرمایه 
گذار چه....- انگیزه ای بسیار قوی  می خواهد که در این شرایط کشور که عده کثیری را به انفعال و ناامیدی کشانده، بلند شود و اقدامی سازنده انجام دهد. این شخص علاوه بر مشکلات  نه تنها باید با فساد مبارزه کند بلکه با ناامیدی عمومی هم که از پای هر رهرو ای می کشد هم باید مقابله کند. انگیزه ای بسیار بسیار قوی و همتی بسیار والا می خواهد. به علاوه در این جو بی اعتمادی عمومی، خیلی مهم هست که جایی کار را شروع کرد که اعتبار شخصی فرد یا اعتبار خانوادگی او، اعتماد لازم را برای پیشبرد کارها بر می انگیزد.
در کسانی که به  زادگاه خود عشق می ورزند  این انگیزه و این اعتبار وجود دارد. اگر دیدید مسئولی دارد برای زادگاه خود قدمی برمی دارد فوری روی سرش نریزید که چرا از شهر و دیار شروع کرد. او از جایی شروع می کند که اولا انگیزه لازم را برای به سرانجام رساندن برنامه را دارد، ثانیا همشهری ها یا همروستاییانش را که انگیزه مشابه دارند دور خود جمع می کند. چه بسا در مکان های دیگر نتواند اعتماد عمومی را جلب کند. برای پیشبرد کارها هم اعتماد عمومی لازم هست. افراد به همشهری های خوشنام خود که از دیرباز او و عملکردش را می شناسند بیشتر اعتماد می کنند. در خطه ما، که «کیملردن دی» بسیار در اعتماد سازی مهم هست. هفت جد طرف را هم باید بشناسند تا اعتماد کنند.
به جای آن که به شخصی تشر بزنید که چرا از شهر خود  فلان برنامه سازنده را شروع کرده ای، کمکش کنید که موفق شود و آن گاه به شهرهای دیگر هم برسد. اگر یک جا موفق شود جلب اعتماد بقیه آسان تر خواهد بود.  به جای این که به او خرده بگیرید و انرژی اش را با این خرده گیری را به هدر دهید برای دیگران او را مثال بزنید و بگویید «ببینید او برای شهر خود چه می کند، شما هم یاد بگیرید.»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نتایج شوم سرمایه گذاری نامتناسب در شهر ها و استان ها

+0 به یه ن


در نوشته قبلی ام تاکید کردم  که وقتی پای میز مذاکره می نشینیم به مصلحت نیست که گلایه آغاز کنیم که در فلان شهر یا استان سرمایه گذاری زیادی می شود.



این نوع گله گزاری  از زبان مردم آن دسته از شهرها و استان های ایران که باور دارند که به آنها به اندازه کافی رسیدگی نمی شود به وفور شنیده می شود. در آذربایجان مرتب می گویند که به اصفهان  (وشیراز) زیاد می رسید به استان ما نمی رسید. (این نکته شاید در مورد اصفهان صحت داشته باشد اما به نظرم وضعیت استان فارس و شیراز از نظر رسیدگی دولتی در چهل سال اخیر خیلی بهتر از استان های آذربایجان نیست!)

از آن سو هم مردم غرب و جنوب کشور می گویند که به اصفهان و آذربایجان خیلی می رسید به ما نمی رسید!

تبلیغات صدا وسیما و دولت -به خصوص در مورد احیای دریاچه اورمیه ظاهرا به گونه ای بوده که در ذهن مردم استان های غربی و جنوبی این تصور را به وجود آورده که خیلی به آذربایجان رسیده اند اما به آنها بی مهری شده است. در صورتی که ما خودمان می دانیم همچین خبری نبوده!
بوق و کرنای ستاد احیای دریاچه اورمیه خیلی بیشتر ازکار مثبتی بوده که انجام داده. اما اونهایی که با مشکلات دریاچه اورمیه از نزدیک آشنا نیستند این را نمی دانند و آن تبلیغات را باور می کنند.




به هر حال این که در برخی از استان ها و شهرها به طور نامتناسب سرمایه گذاری می کنند یک واقعیت هست. اما نوع سرمایه گذاری حتی برای خود اون استان ها هم روزگار خوش نمی آورد. این سرمایه گذاری ها بدون در نظر گرفتن ظرفیت های منطقه بوده و انواع و اقسام مشکلات در خود این منطقه که سرمایه را جذب کرده، به وجود آورده است.
فقط از اعمال نفوذ فلان سیاستمدار ناشی شده نه یک برنامه ریزی اصولی بر اساس منافع دراز مدت ملی.

این سرمایه گذاری های نسنجیده اولا به محیط زیست آن مناطق و در نتیجه سلامت مردم آن مناطق آسیب زده. ثانیا باعث مهاجرت به اون منطقه و رشد حاشیه نشینی در منطقه شده. ترکیب سنی و جنسیتی منطقه را به هم زده.  (بیشتر مردان جوان مجرد برای کارگری به آن مناطق کوچیده اند.) این برهم خوردن ترکیب سنی و جنسیتی، نظم اجتماعی و اخلاقی جامعه را  به هم می زند و تبعات اجتماعی خیلی مخربی دارد.
بیشتر دودها هم به چشم زنان کشور می رود.


از سوی دیگر باعث رشد یک قشر تازه به دوران رسیده در این شهرها می شود که خود بلای جان مردم می شوند. چندی پیش  فیلمی از یکی از این شهرها که سهم بیشتری از سرمایه گذاری های حکومتی دریافت می کند وباعث غبطه دیگر شهر ها می شود پخش شد. پسره با ماشین مدل بالای باباش زده بود جوانی را کشته بود و پلیس می خواست ماشین را توقیف کند.خواهر پسره اومده بود کولی بازی راه انداخته بود بابام خیلی گردن کلفته نمی ذارم ماشین را ببرید. پلیس می گفت "خانم برادر شما با این ماشین آدم کشته." خواهره می گفت " خوب ! کشته که کشته ! پول دیه اش را می دیم. مگه پول دیه اش چنده؟ می دونید قیمت این ماشین چنده ؟!"
این گفتار اصلا گفتار یک "بچه پولدار" متعارف ایرانی نیست. اتفاقا بچه پولدار های متعارف ایرانی(چه اونهایی که نسل اندر نسل ثروتمند بوده اند، چه اونهایی که والدینشان با زحمت و ابتکارعمل خود پولدار 
می شوند) در خانواده می آموزند که مردمدار باشند.
این طرز فکر و ادبیات نابهنجار، متعلق به تازه به دوران رسیده هایی هست که در فساد ناشی از  سرازیر شدن سرمایه های بی حساب و کتاب یک شبه به ثروت می رسند.
ما که نمی خواهیم این قشر در شهر ما رشد کنند و بلای جانمان شوند؟!

در مذاکرات باید نیازها وپتانسیل های خود را تشریح کنیم و با توجه به برنامه سنجیده ای که می دانیم به رشد پایدار و متناسب منطقه می انجامد و خود مشکلات محیط زیستی و اجتماعی به دنبال نمی آورد طلب تسهیلات کنیم.
اگر شروع به گلایه کنیم که چرا به فلان شهر رسیدید به ما نرسیدید خیال می کنند از روی حسد و تنگ نظری حرفی می زنیم. احترام خودمان را به این ترتیب می شکنیم. خیری هم به شهر خودمان نمی رسانیم.
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در باب مذاکره

+0 به یه ن


در اینجا سعی می کنم با توجه به ویژگی های فرهنگی خودمان نکاتی برای موفقیت مذاکرات مطالبه محور با مسئولان را بیان نمایم. فرض من این هست که مسئولانی که در مقابل ما نشسته اند افراد دلسوز، کاردان، فهمیده و از نظر اخلاقی سالمی هستند. متاسفانه می دانیم اکنون در کشور ما  این فرض ها در اغلب موارد صدق نمی کند. اما به امید روزی که مسئولان کشور این ویژگی را داشته باشند این یادداشت را می نویسم. به علاوه هم اکنون هم اقلیتی از مسئولان شاید باشند که به این ویژگی ها مزین باشند.

متن های بسیاری در اینترنت هستند که در مورد  فنون مذاکره، رهنمودهایی دارند. این متن ابدا جایگزین آنها نیست بلکه  مکمل آنهاست. بهتر است متن های استاندارد مربوط به فنون مذاکره  را حتما قبل از مذاکره  مطالعه کنیم و در موارد خرد با دوستان و اعضای خانواده تمرین نماییم.

و اما نکاتی که به ذهن این جانب می رسند:

۱- قهر کردن در وسط جلسه یکی از بدترین کارهاست که می توان کرد. نه تنها جلسه مذکور را به شکست می کشاند باعث می شود که در آینده کمتر با شما جلسه بگذارند. قهرکردن به هر شکلی  در کارنامه شخص مطالبه گر به صورت لکه سیاهی ثبت خواهد شد که زدودن آن به آسانی میسر نیست.

اگر به صورت یک گروه یا هیئت برای مذاکره بروید و یکی از شما وسط جلسه قهر کند بقیه اعضای گروه باید تلاش بسیاری کنند که این قهر را  «ماست مالی» کنند. کمابیش مانند پشت کردن به همرزمان در میانه میدان جنگ هست.


۲-معمولا مطالبه گرانی که در قالب سمن ها در جلسات شرکت می کنند از سلاله جوانمردان هستند.  مرام این افراد این گونه هست که اگر ببینند موضوعی خیلی حیاتی است و برای یک نفر یا جمعی از افراد  ارزش و اهمیت وافر دارد  رسیدگی به آن را در اولویت می گذارند. برای همین هم در  جلسات مطالبه گری ، روی اهمیت موضوع تاکید فراوان می کنند. برای نشان دادن این اهمیت، هیجان خود را آشکار می سازند. اگر کسی در بیرون جلسه با همین هیجان به سراغشان بیاید و طلبی کند خود در برآورده کردن طلب آن شخص  شتاب خواهند کرد. با فرض این که مسئول مربوطه هم شخصی مانند خود آنهاست انتظار دارند که مسئول هم تحت تاثیر قرار گیرد.  واقعیت این هست مسئولان-حتی اگر فاسد هم نباشند معمولا از سلاله جوانمردان-نیستند. برعکس  آموخته اند که باید هیجانات را  فروخورد  تا آرام آرام به هدف رسید. در نتیجه این روش در مورد آنها نه تنها  شتابی بر نمی انگیزد بلکه شما را در نظر آنها خوار می کند. چه بسا به صورت مزاحم به شما بنگرند که با جهان بوروکراتیک و سلسله مراتب آن نا آشناست.


۳- خشمگین شدن و سر وصدا کردن در جلسه معمولا به ضرر مطالبه گر  تمام می شود.


۴- اگر مذاکره کننده  زن باشد  در ابتدای جلسه معمولا جوک هایی با محتوای «ناقص العقلی زنان» 

می گویند. اگر هم ترک یا لر باشد از اون جوک های بی مزه قومیتی می گویند. شاید هم موضع دیگری را دستاویز قرار دهند (مانند لهجه، بالاشهری-پایین شهری، صاحب گوشی اپل- سامسونگ ….). هدف آن هست که اولا اعتماد به نفس وی را از بین ببرند ثانیا آن قدر ذهن او را با این مسایل سخیف مشغول کنند که نتواند روی اصل مسئله تمرکز کند و از نظراتش به شایستگی دفاع نماید. تمرین تمرکز کنیم (مثل یوگا کارها) تا بدون واکنش به آن گونه اظهارات سخیف به اصل مطلب برسیم و در حاشیه نمانیم. 

۵- مقایسه توام با گلایه  با سایر افراد یا اشخاص یا شهر ها یا استان ها بچگانه هست و تاکتیک مناسبی برای مذاکره نیست. به طور مثال  به جای این که بگویید که چرا برای اصفهان این همه بودجه خرج کردید وبرای شهر ما  خرج نکردید بگویید نیازهای شهر ما فلان هست . اگر فلان قدر بودجه به آن اختصاص دهید بهمان قدر منفعت تا فلان زمان حاصل خواهد شد. 


این نکته خیلی مهم هست. هر چه قدر روی این نکته تاکید کنم باز هم کم هست. بین مردم ما این قبیل مقایسه ها بسیار شایع هست. آن قدر بین خود این مقایسه ها را تکرار می کنند که برایشان بدیهی ترین رفتار ممکن  شده است.  هیچ فکر کرده اید اگر مسئول مربوطه با اون فرد یا محل که علیه رسیدگی زیاد به آن گله مند هستید رابطه ای  داشته باشد چه قدر علیه شما موضع خواهد گرفت و مطالبه شما به چه خطری خواهد افتاد؟!


۶- در کشور ما به پیشکسوت و افراد جا افتاده احترام زیادی قایل هستند. اگر در هیئت مذاکره کننده چند نفر از  دبیران بازنشسته هم باشد به وزانت هیئت بسیار کمک می کند.  اگر دبیر ادبیات باشند با خواندن شعر و یا حکایتی به تلطیف فضا کمک می کنند. آن چه که گفتم همیشه و در همه ادوار کارآیی دارد. اما این نکته که می خواهم بگویم در این برهه زمانی کاربرد می تواند داشته باشد (هرچند امید من آن هست که ۵ سال دیگر اوضاع تغییر کند): در  حال حاضر اغلب مسئولان کشور ما به هزار فامیل هایی وصل هستند که  به صورت سنتی در خانواده آموخته اند که دانش یعنی عربی دانی! برای همین حضور یک دبیر بازنشسته عربی  می  تواند کارگشا باشد. صد البته در گروه اکثریت باید با کارشناسان امر باشد. اما در یک گروه مذاکره کننده ۵۰ نفره حضور دو سه نفر از دبیران بازنشسته می تواند مفید واقع شود.


۷- بازاریان عموما مذاکره کنندگان خوبی هستند. بهتر از دانشگاهیان و روشنفکران این فن را بلدند. وقتی سخن از بازاری به میان می آید در ذهن دانشگاهیان و روشنفکران معمولا کاریکاتورهای  مجلات چپگرا ترسیم می شود: شکم گنده و حریص. در نتیجه شاید برایشان مضحک بیاید که بازاری جماعت به همراه گروه های مردمی مطالبه گر به سراغ مسئولان بروند تا برای حل یک مسئله عام المنفعه نظیر مسایل محیط زیست مذاکره نمایند. این تصویر- همچون بیشتر کلیشه های دیگر- ساده سازی ای ویرانگر است.  هستند بازاریانی که به نهاد بازار به عنوان یک میراث فرهنگی مهم می نگرند که  تجلی گاه  بسیاری از هنرها و نیز فضایل باز مانده از گذشتگان هست. این افراد معمولا به کارهایی نظیر مجموعه داری یا حفظ میراث فرهنگی نیز اهتمام دارند. حضور این افراد در هیئت مذاکره کننده  برای مطالبه گری مدنی می توانند مفید باشند. خودشان هم مایل خواهند بود که حضور پیدا کنند.


۸-  حضور وکیل و حقوق دان در هیئت مذاکره کننده  بسیار مهم و اساسی است. وکیل باید مجرب و جاافتاده   باشد. باز،   من  وکیل بازنشسته را برای شرکت در جلسات  مذاکره سمن ها  ترجیح می دهم به وکیل جوان یا میانسال. اگر وکیل جوان باشد بهتر است در موضوعی مرتبط تجربه کاری موفق داشته باشد. وکیلی که زیاد با جراید مصاحبه می کند معمولا دردسر آفرین هست. بهتر هست وکیل مزبور تجربه کار با بازاریان داشته باشد و با خلق و خوی آنها انس داشته باشد تا این که بخواهد سلبریتی ای باشد که سخنانش در اینستاگرام لایک بسیار می گیرد! 

(از روی تجربه موارد حقوق بشری می گویم. هروقت وکالت موردی را وکیلی ر که با روزنامه ها و سایت های روشنفکری  مصاحبه می کند و به صورت سلبریتی حقوق بشری ظاهر می شود بر عهده می گیرد، متاسفانه ختم به خیر نمی شود. وکیل های دیگر  بی سر و صدا با ریش سفیدی و گیس سفیدی و…… معمولا  رضایت شاکی را می گیرند و جان موکل شان را نجات می دهند. هستند حقوقدانان محترمی که روی مسایل حقوق بشری کار آکادمیک ارزشمند می کنند تا این مسایل به طور ریشه ای حل شود و سامان بهتری بگیرد. اما این افراد  برای معروف و سلبریتی شدن یا پناهنده گشتن،   با جان موکل شان بازی نمی کنند و مورد آنها را به جراید -به خصوص جراید آن سوی آب ها- نمی کشانند.)


۹- وقتی گروهی برای مذاکره جایی می روند باید از قبل هماهنگ باشند. هم در محتوای حرفی که می خواهند بزنند و هم در نحوه بیان آن. بهتر است با هم اندکی تمرین کنند که قرار است در جلسه چه بگویند و سئوالات احتمالی را چه گونه پاسخ دهند. در مورد این هم توافق کنند که اگر سئوال و نکته غیر منتظره ای عنوان چه کسی پاسخگو باشد.  اگر گروه بر سر میز مذاکره ناهماهنگ باشند شکست آن حتمی خواهد بود. بعد از این جلسه هم دیگر جدی گرفته نخواهند شد. اگر یکی از اعضا در جلسه خلاف آن چه تمرین شده، تکروی نماید رهبر گروه را در بدموضعی جلوی غریبه ها می گذارد. اگر اعتراض نکند شالوده مذاکرات از دست او در می رود. اگر اعتراض کند تصویر بدی از او ایجاد می شود و به دیکتاتوری و قلدری شناخته می شود. مسئول مربوطه هم در دل می گوید وقتی اینها بین خود نمی توانند دموکراتیک رفتار کنند لیاقت آن را ندارند که من با آنها مطابق اصول دموکراسی رفتار کنم و پاسخگو باشم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حداقل کاری که می توانیم بکنیم!

+0 به یه ن

هربار که از دریاچه اورمیه و فعالیت های محیط زیست در آذربایجان در کانال مینجیق می نویسم دو سه نفری کانال را ترک می کنند!  


با فحش دادن به مسئولان یا نوستالژی زمان هایده مشکلات مملکت درست نمی شه! با حمایت از فعالان مدنی است که می شه به آینده امید بست! استخوان های پوسیده فلان اعلی حضرت دردی از امروز و فردای ما دوا نخواهد کرد! 
خودمان باید آستین بالا بزنیم. اگر هم تن پرورتر از آنیم که در صف مقدم فعالیت مدنی باشیم دست کم از فعالان آن پشتیبانی کنیم! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش همه با هم

+0 به یه ن

این هفته هم من به برنامه وفا دا ر بودم . خوب بود

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اوماج آشی

+0 به یه ن

این هفته خوب به ورزش و .... رسیدم و یک کیلو وزن کم کردم.

سه شنبه از آلودگی هوا ترسیدم و پیاده روی نرفتم اما به جای آن در خانه ورزش کردم.
امروز هم اوماج آشی پختم.  از آش ها سنتی آذربایجان است. اولین بارم بود. یادم نیست مادر یا مادربزرگم هم پخته باشند. دستور پختش را یکی از دوستانم فرستاده بود. در زیر براتون دستور پختش را می فرستم. چند توضیح لازم است. اول این که آن چه که ما به آن اشکنه می گیم همان آب مرغ یا گوشت است. دوم این که در تهران سبزی را دسته ای می فروشند. من ده دسته از هر نوع سبزی گرفتم. اندازه شد. سوم آن که  با این حجم خیلی زیادی آش درست می شود. شما اگر برای دو نفر می خواهید درست کنید اندازه ها را یک پنجم کنید.  پنجم این که یارما یعنی جو. بلغور جو بزنید. ششم آن که در طبقه آخر اطلس مال تبریز در رستوران دکتر نیک هم می توانید اوماج آشی سفارش بدهید. 




و اما اوماج آشى
مواد لازم:ریحان مرزه تره(سوزى) ١/٥کیلو
عدس:یک پیمانه
بلغور(یارما):٢پیمانه
پیاز خیلى ریز:دو پیمانه
اشکنه گوشت یا مرغ
نمک 
فلفل به اندازه دلخواه شاید کسى تند دوست داره😜
زرد چوبه:دو ق غ
اوماج:آرد و آب ونمک فلفل را مخلوط میکنیم وخمیر درست میکنیم طورى که از خمیر نآن خیلى سفت تَر باشد بعد رنده میکنیم باید به شکل دانه هاى برنج باشد
طرز تهیه :ابتداااااااعدس وبلغور را در آب واشکنه و زرد چویه کاملا میپزیم بعد سبزى خورد وآما ده شده رو اضافه میکنیم بعدش پیازها رو که پوست کنده وشستیم اضافه میکنیم کمى که پیاز ها نیم پر شد آخر سر اوماج رو اضافه میکنیم(یواش یواش اضافه کرده ومرتب هم میزنیم)بعد از چند جوش که جا افتاد زیرشو خاموش میکنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش پنجم همه با هم.

+0 به یه ن

این هفته هفته ترویج علم بود و من هم به برنامه های متعددی در این زمینه دعوت بودم. مثلا دیروز نکوداشت استاد ثبوتی بود. امروز اتجمن ساروس برنامه داشت. (حالا بعدا لینکش را می ذارم).

متاسفانه برنامه ورزشم یک کم به هم خورد.
هفته دیگه که دیگه خبری نیست سعی می کنم جبران کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش چهارم همه با هم

+0 به یه ن

این هفته خیلی خوب برنامه را نتوانستم اجرا کنم.
شنبه یک بر نامه  ضبط با رادیو گفت و گو داشتیم که  باعث شد نتونم پیاده روی کنم. پنجشنبه  و جمعه هم مهمان داشتم.  در نتیجه وقت نکردم این دو روز را ورزش کنم. بخور بخور هم که در این دو روز "از زانو" بود. (گرته برداری از ترکی آذربایجانی). اما بقیه هفته خوب به برنامه وفادار بودم.  حتی روز سه شنبه که داشت بارون می آمد زیر باران پیاده روی ام را کردم. برای خودم نوشابه باز کنم: بسیار قهرمانانه بود!

از این که دیروز نتوستم گزارش بدهم عذر می خواهم. آرزوبلاگ دیروز یک مشکل تکنیکی داشت که نشد وارد وبسایت بشم.
اما دیدم  عزیز گزارش خصوصی داده. در گزارشش به خودش سخت گرفته که این هفته نتونسته به دلیل افسردگی و هجوم افکار منفی به ورزش بپردازه. پیش می آد! این قدر به خودتان سخت نگیرید. این هفته هر دومون سعی کنیم که جبران کنیم.
در جواب سئوال ایشان هم بگم: من روانشناس یا روانپزشک خوب سراغ ندارم.  اما شدید تاکید می کنم سراغ روانشناس یا روانپزشک  ضعیف نروید. چون می بینم حال بد را بدتر می کنند. تا مطمئن نشدید طرف کارش درسته روح و روانتان را در معرض او قرار ندهید. فعلا بیایید همین هفته هم با هم سعی کنیم برنامه هفتگی را جلو ببریم. ببینیم چی می شه.  هر وقت هم دیدیم افکار منفی به ذهنمان هجوم آورد به افکار منفی می گیم بروند گم شوند. گزارش هفته بعد شامل این هم خواهد بود که چند بار افکار منفی به ذهنمان اومد و ما به آنها گفتیم بروند گم شوند. این که شما فکر می کنید به اندازه دلخواه تان موفق نبوده اید آن قدر ها مسئله بزرگ و گنده ای نیست که با همین روش ساده قابل حل نباشه. اگر مسئله خیلی حاد تر از این بود من جرئت نمی کردم توصیه ای بکنم. اما این که چرا به اندازه دلخواهمان موفق نیستیم چیزی است که به ذهن خیلی ها می آد. هرچه قدر فهمیده تر و با همت تر باشند بیشتر هم می آد.
یکی از کسانی که دایم با این فکر دست به گریبان بود می دونید کی بود؟ لئوناردو داوینچی! خنده داره! اما داوینچی دایم خود خوری می کرد که به اندازه قابل توجه دستاورد در زندگی نداشته! خیلی خنده داره. به جوک شبیهه! وقتی افکار منفی اومد سراغتان، بگید بره سراغ قبر لئوناردو داوینچی.

پی نوشت:  در مورد روانپزشک خوب در تهران پرس و جو کردم این خانم را معرفی کردند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش سوم همه با هم

+0 به یه ن

من این هفته خوب به برنامه وفادار بودم. خودم هم حس می کنم که وزنم کم شده اما ترازو این را نشان نمی ده! ادامه بدهیم ببینیم چی می شه

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ]