والدین و فرزندان

+0 به یه ن

در ادامه نوشته ام تحت عنوان "تابو شکنی در روز پدر" بحثی شد که فکر می کنم بازنویسی آن در اینجا مفید واقع بتونه بشه:

شوخی: اینم من براساس مشاهداتم اضافه کنم :صمیمیت و حق انتقاد رو موافقم ولی با شوخی چندان موافق نیستم چون شوخی ابهت آدم رو از بین می بره و باعث شکستن حرمت ها میشه! حتی والدینم باید خیلی حواسشون باشه که شوخی رو با لودگی اشتباه نگیرند که بعدا حرمتشون شکسته میشه و بچه در تصمیمای مهم روی یه دلقک زیاد حساب باز نمی کنند که بخوان باهاش مشورت کنتد.

مینجیق: تا جایی که من می دانم شوخی بین والدین و بچه ها خوبه. والدینی که اجازه می دهند بچه ها شون سر به سرشون بذارند بچه ها یشان را بهتر در کنار خود حفظ می کنند..

اما چیزی که بد هست و ابهت والدین را از بین می بره این هست که والدین بیایند و با بچه درددل کنند. یعنی مشکلات خود را با بچه در میان بگذارند. این خوب نیست. به بچه ضربه می زنه.
این که مادر بیاید و با دخترش درددل کنه و از والدین خودش یا شوهرش پیش او شکایت کنه صمیمیت ایجاد نمی کنه . به دختر ضربه می زنه.

این هم که برخی مادرها-به خصوص اونهایی که شوهرش فوت کرده یا متارکه کرده- به پسرهای نوجوان خودشان  "مرد خانه" می گویند  هم بد هست. ظاهرش بامزه هست یا حرمت گذاشتن هست. اما باطنش این هست که پسرک زیادی مسئله را جدی می گیره و احساس مسئولیتی می کنه که برایش هنوز زود هست. ضربه می بینه. به خصوص اگر مشکل اقتصادی هم باشه (که این روزها اغلب هست.)
اینها را من از کارشناسان علوم تربیتی شنیده ام. اگر فرزند دارید حتما در این موارد مطالعه کنید.

بهاره: میشه این سر به سر گذاشتن رو بیشتر توضیح بدین؟


مینجیق:
بچه ها معمولا با سلیقه والدین در انتخاب لباس و موسیقی .... یا در سلیقه آنها در انتخاب تفریحات یا آداب کافه رفتن شان شوخی می کنند و آنها را دمده می خوانند.
اشکالی نداره. جلویشان را بگیرند صمیمیت از بین می رود.

اتفاقا بچه های دکتر هلاکویی فرید و پرهام هم زیاد در جمع سر به سر او می ذارند. او هم کیف می کنه.
می توانید فایل هایشان را تماشا کنید.


بهاره: 
این درد دل رو واقعا درست می گید فکر کنم دکتر هلاکویی گفته بود که این درد دل مثل تجاوز غیرجنسی به کودکه و تاثیر خیلی بدی روی کودک داره .

مینجیق:
دکتر هلاکویی نتیجه تحقیقات روانشناسی که شده را باز گو می کنه. در انگلیسی یک اصطلاحی هست به نام parentification. این مسئله درددل که گفتم می شه زیرمجموعه ای از آن که به emotional parentification معروف هست. مادران خود شیفته معمولا از این کارها می کنند بعد هم چنین وانمود می کنند که انگار در حق فرزندشان لطف بزرگی می کنند که دارند با او درددل می کنند. در فرهنگ های منطقه ما به اثرات مخرب آن واقف نیستند.

دیدم در یک سایت پاکستانی خطاب به زنان نوشته بود "دختر داشتن خیلی خوبه. چون دختر ادامه مادر هست و نزدیکترین کس برای درددل". هر دوی اینها سم هستند. اولا دختر ادامه مادر نیست. دختر حق داره که شخصیت مستقلی از مادر داشته باشه و چه بسا رویکرد او را در زندگی نپسنده. ثانیا دختر قرار نیست سنگ صبور مادر باشه!
خوشبختانه در سایت های ایرانی این مزخرفات را ندیده ام که ترویج کنند اما در مصاحبه های آپارات که با زنان موفق می کنند هر از گاهی از زبان مادرانی که در کار خودشان هم خیلی موفق هستند و جزو چهره های کشور محسوب می شوند می شنویم که برای این که نشان دهند خیلی مادر مدرن و صمیمی هستند تاکید می کنند با دخترانشان درددل می کنند!
این نشان از خودشیفتگی دارد.

بهاره: ممنون برای توضیح بیشتر
همه ی مادرا خودشیفته نیستند بعضی هم از بی کسی و سر ریز شدن شروع به درد دل با دخترشون می کنند ! همین که والدین جلوی فرزند با هم دعوا می کنند اشتباهات گذشته ی همسر و رفتار نامناسب خانواده ی اون شخص رو بازگو می کنند هم خیلی بده و تاثیر مشابهی داره.

مینجیق:
این که والدین از هم قهر کنند و از فرزند بخواهند که پیام رسان همدیگه باشند هم همین طور. روی بچه تاثیر منفی می ذاره.
یکی از بدترین کارهایی که مادرهایی که با پدر بچه شان اختلاف دارند می توانند بکنند این هست که ذهن بچه شان را علیه او خراب کنند بعد روزی برگردند به بچه بگویند "تو هم عین پدرتی! یا "عین عمه تی!"
این بچه را-به خصوص پسربچه را- داغون می کنه.
متاسفانه خیلی از زنها این کار را می کنند.
در نسل های قبلی هم که زنان  بیشترضعیف داشته شده بودند بیشتر از این کارهای آب زیر کاهی نزد پسرشان می کردند. در قدیم اطلاع روانشناسانه زن و مرد از هم کمتر از این هم بود و درنتیجه پسرها دربست حرف مادر را باور می کردند و بیشتر هم ضربه می خوردند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آدرس غلط

+0 به یه ن

از اواخر سال 1395 به این سو زمزمه هایی هست که می خواهد تامین هزینه های احیا دریاچه اورمیه را به خیریه واگذار کند.
من از سال 1388 به این سو در وبلاگم به طور مداوم  (دست کم) دو کار انجام داده ام: یکی این که در مورد لزوم احیای دریاچه اورمیه نوشتم و دیگر آن که برای بنیاد کودک (موسسه خیریه) تبلبغ نمودم. در این مدت تجربه نسبتا قابل توجهی کسب کردم. بر اساس این تجربه می گویم که این زمزمه ها آدرس غلط دادن هست.
اگرخیلی هنرکنیم از راه جذب کمک های مردمی ایرانیان داخل و خارج ماهی حدود چند صدهزار دلار می توانیم کمک مالی جمع کنیم. از روی تجربه تبلیغ برای   بنیاد کودک می گم که این سقف اش است! همین مقدار جمع کردن کمک مستلزم صرف وقت بسیار از جانب جامعه مدنی (وبلاگ نویسان و....) است. ساده  و صادقانه بگویم مردمی که  به این چیزها اهمیت می دهند بیش از این ندارند که بدهند! با این روش پولی که می توان جمع کرد سالی حدود چند میلیون دلار هست. حال آن که هزینه لازم برای احیای دریاچه از مرتبه چند میلیارد دلار می باشد. یعنی هزار سال باید صبر کرد که بودجه به این روش تامین شود. برای احیای دریاچه بیش از ده سال وقت نداریم!
چند میلیارد دلار به نسبت جیب من و شما -حتی جیب پزشکان جراح ثروتمند شهر یا جیب بساز بفروش های معروف کلانشهرها- رقم درشتی است که نمی توان خوابش را هم دید. اما در مقابل  بودجه پروژه های عمرانی شهرداری های کلانشهرها رقم درشتی نیست. مثلا هزینه دوطبقه کردن بزرگراه صدر در تهران از همین مرتبه بود. به  طریق اولی، برای دولت اصلا رقم درشتی نیست! اگر دولت بخواهد حتما می تواند این هزینه را تامین کند.

جامعه مدنی باید از یک سو به دولت و مجلس و.... فشار بیاورد که این هزینه را تامین نمایند، از سوی دیگر باید کشاورزان و باغداران محلی را متقاعد نماید که با طرح های سنجیده احیای دریاچه همکاری و همیاری لازم را نمایند.
این دو کار توان بسیاری از جامعه مدنی می طلبد. در واقع تمام توانش را باید بگذارد که بتواند قدمی بردارد. با آدرس غلط دادن  این توان را به هرز ندهیم!
یک نکته دیگر هم که از تبلیغ برای بنیاد کودک آموختم آن هست که برای تیلیغ باید خودمان آستین بالا بزنیم. دست سلبریتی ها درد نکند که گاهی برای بنیاد کودک یا حفظ محیط زیست تبلیغ می کنند اما تجربه من می گوید وقتی امثال بهاره رهنما و .... از لزوم حمایت از چیزی می گویند آن قدر  (به خصوص در خطه آذربایجان)  تاثیرگذار نیست که وقتی امثال نویسنده حقیر این سطور می نویسد. من هر دور که در مورد حمایت از بنیاد کودک نوشتم دوستان در فضای مجازی  و حقیقی لطف کردند و به حرف من اعتماد کردند و رفتند کفیل چند کودک شدند. به خصوص در مورد شعبه تبریز کاملا مشهود بود که هر بار که نوشتم تعداد قابل از مددجویان کفیل یافتند. اما پس از پخش هر برنامه تبلیغی سلبریتی ها تفاوت مشهودی در افزایش کفیلان دیده نشد! (هر چند تعداد مخاطبان این قبیل برنامه ها هزار تا ده هزار برابر بیشتر از تعداد خوانندگان وبلاگ من هست!)
در مورد دریاچه اورمیه هم باز بار تبلیغاتی روی دوش رسانه هایی از نوع وبلاگ این حقیر خواهد بود. من ترجیح می دهم به جای آن که توان خودم را برای  تبلیغ صندوق مالی در حمایت دریاچه اورمیه بگذارم (که حداکثر یک هزارم بودجه لازم را تامین کند) توانم را بگذارم و از این بنویسم که باید از طرح های احیای سنجیده و عملی دریاچه حمایت کرد. (عده قابل توجهی از خوانندگان وبلاگ با باغداران و کشاورزان حوزه دریاچه در ارتباطند و درنتیجه حرف من و امثال من  بی تاثیر نخواهد بود.)


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ز اختلاس کم کن و بر بودجه محیط زیست افزا

+0 به یه ن

همان طوری که می دانید دریاچه اورمیه تنها دریاچه کشور نیست که در معرض خشک شدن هست. دریاچه ها و تالاب های متعددی در کشور در معرض نابودی هستند: جازموریان در مرز استان کرمان و سیستان-بلوچستان، هامون در شهرستان زابل، بختگان و طشک در استان فارس، هورالعظیم در خوزستان و حوض سلطان در جنوب تهران و ....

همه اینها برای محیط زیست و اقتصاد محلی مهم و ارزشمند هستند و باید احیا گردند. مراقب باشیم که در باتلاق دعواهای الکی سر این که کدام مهمترند وکدام باید در اولویت قرار گیرند نیافتیم.

رقم لازم برای احیای همه اینها باز به گرد پای رقم های اختلاس ها نمی رسد. اگر صحبتی از جنس دعوای قومی یا استانی یا دعوای شمال و جنوب راه افتاد هوشیار باشیم که ما به دعوا پا ندهیم. مطمئن باشید که آنها که می خواهند گلوی این دریاچه ها را ببرند در آرزوی چنین دعواهای بیخودی هستند. از قدیم گفته اند تفرقه بیانداز و حکومت کن! یک وقت چشم باز می کنیم می بینیم ما داریم با هم دعوا می کنیم اونها بودجه محیط زیست را لمبونده اند رفته اند در کانادا، کنار ویلای خاوری ویلا برای خودشان خریده اند. بعد ما می مانیم و دریاچه های خشکیده مان و بادهای سرطانزای نمکی و ریزگردها و یک دنیا حسرت!

اصلا به اون جور دعواها پا ندهید. همین که دیدید صحبت به سوی دعوای قومی-استانی و یا شمال-جنوب کشیده می شود یک کلام-ختم کلام بگویید: " آقایان و خانمها کمتر اختلاس کنند تا بودجه برای همه دریاچه ها و تالاب ها باقی بماند!" 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خشونت "فیزیکی" علیه زنان

+0 به یه ن

این روزها یک فیلم دست به دست می شود که در آن مردی در کوهستان زنش را که اندکی ناز می کردبه دره پرت می کند. زیر آن هم نوشته مردهای ایرانی حوصله ناز ندارند (یا چیزی به همین مضمون(. 


 حالا خیلی مطمئن نیستم اینها ایرانی باشند! امابه قول دوست عزیزم، شاید اینها ایرانی نباشند اما خشونت علیه زنان در ایران خیلی جدی است. من هم ضمن تایید حرفش اضافه می کنم که در فرهنگ شهری مان و بین جماعت با تحصیلات عالیه هم زیاده!

 اما دو موضوع جدی:

 اول این که -به طور متوسط-مردان غربی از مردان ایرانی کمتر حوصله ناز کشیدن دارند. آن چه که موقعیت زنان غربی را ممتازتر می کنه قوانین مدافع حقوق زنان و برخی ساختارهای اجتماعی (نظیر خانه امن) هست.

 دوم هم این که در کشور ما این که مردها چه قدر در خانه خشونت نشان می دهند خیلی بستگی به این داره که دایره دوستانشان چه کسانی هستند. یک سری جمع های مردانه هستند که خشونت علیه همسر را تشویق می کنند. با این جمع ها حشر ونشر کنه چرت و پرت هایشان را در خانه می خواهد پیاده کنه.

 شاید باور تان نشود اما در جامعه فیزیک ایران هم از این جمع ها هستند. در جامعه فیزیک ایران مردان جوان بسیاری هستند که توهم خودنابغه بینی دارند اما مقاله نمی نویسند! خود را چنان والا تصور می کنند که فکر می کنند داور هیچ مجله ای -ولو بسیار معتبر- در قد و قواره ای نیست که بتواند مقالات آنها را ارزیابی کند. طبعا چون مقاله ای نمی نویسندارتقایی نمی یابندو سرخورده می شوند. حرص خود را باید سر یک عده خالی کنند و چه دیواری کوتاه تر از دیوار جنس لطیف! چند تا پیشکسوت هم هستند که اینها را دور خود جمع می کنند و به آنها القاب وصفات بسیار بی معنی و بی ارزشى مانند "ستاره" یا "بسیار عمیق" می بندند که به توهمات آنان دامن می زند! خشونت علیه زنان بین این جماعت متوهم بسیار متداول است! ازدواج با این متوهمان را ابدا توصیه نمی کنم!


 پی نوشت: ورژن آمریکایی شان هم که جناب شلدون در سریال مهبانگ هست. ندیدم این شلدون با این همه ادعای نبوغش یک مقاله درست و درمون بنویسه اما حساب نوار بهداشتی های زن همسایه را هم داره!!! در جهان واقع این قبیل مردها در جامعه فیزیک زیاد هستند اما عموما نمی توانند کار دایم پیدا کنند. برای کار دایم پیدا کردن باید مقاله های متعددی به چاپ رساند و در جاهای مختلف دنیا سمینار داد. این کارها هم سخته و با خلق و خو و توهمات شلدون جور در نمی آد! 🍀@minjigh

 دوازده سال پیش داستانی نوشتم به عنوان "بیژن و مایکل". در این داستان نشان دادم که چه طور توهم نبوغ در بین برخی از مردان جوان ایرانی مانع از پیشرفت علمی آنها می شود. البته بیژن داستان من ضد زن نبود. این خاصیت ضد زن بودن مردان متوهم ایرانی را به تازگی دریافته ام. قبلا فقط این موجودات را باری اضافه بر دوش جامعه فیزیک می دیدم. حالا می بینم ضررشان بیش از اینهاست. هر کدام یک یا چند دختر را هم آزار می دهند. الغرض! داستان را می توانید در این لینک زیر بخوانید.

  
 🍀@minjigh 

تا وقتی که استادانی در جامعه فیزیک هستند که دنبال مرید می گردند این قبیل مردان جوان را که دچار توهم نبوغ هستند به خود جلب می کنند. استاد آنها را عمیق و ستاره می خواند و برایشان نوشابه باز می کند اینها هم برای استاد نوشابه باز می کنند و برایش سینه می زنند! خلاصه دورهمی خوشند! دل دادن و قلوه گرفتن هایشان گلی به سر علم فیزیک نمی زند اما با همدیگه خوشند!

 همان طوری که گفتم این قبیل مردان که دچار توهم نبوغ هستند همسران آزارگری هم از آب در می آیند! فیزیکدان درست و درمون، اگر با کسی که درکش کند ازدواج کند همسر خوبی می تواند باشد. اما این افراد که دچار توهم نبوغ هستند و در دام آن قبیل دورهمی های مردانه می افتند تنها ادای فیزیکدان بودن را در می آورند. در جامعه جهانی فیزیک اصلا به حساب نمی آیند فقط در جمع بسته دورهمی هایشان در ایران در دور بسته حلوا حلوا کردن می افتند. در زیر چند نشانه از این متوهمان می خواهم بنویسم تا دختران دانشجو خود را گرفتار و اسیر آنها نسازند.

 چون اغلب این متوهمان دانشجوی دانشگاه شریف هستند من از فضای آن دانشگاه خواهم نوشت. همان طوری که گفته ام یکی از بزرگترین مزایای دانشکده فیزیک دانشگاه شریف کلاس های حل تمرین جدی این دانشکده است. اگر دانشجوی کارشناسی در این دانشکده هستید این فرصت کم نظیر را از دست ندهید. از نشانه های متوهمین نبوغ آن هست در دوره کارشناسی تمرین های درسی را حل نمی کنند و شرکت در کلاس های حل تمرین را دون شأن خود می دانند! بهانه هایی هم می آورند نظیر آن که وقت من باارزش تر که به حل تمرین بپردازم. به جای آن دو رشته را همزمان می خوانم یا فکرهای عمیق فلسفی می کنم یا عارف و صوفی می شوم. این حرف ها نشانه خوبی نیستند!

 قبل از این شازده پسر ، ده ها شازده پسر هم از این حرف ها در آن دانشکده زده اند(و با این روش و با این مهملات مخ دخترها را هم زده اند!) با قاطعیت می گم: هیچ کدام نه فیزیکدان درست و درمونی شده اند نه یک مرد زندگی زناشویی درست و درمون!

 گاهی دخترها واقعا باورشان می شود اینها نابغه اند و واله شان می شوند. گاهی هم می فهمند که اینها اون قدر هم که ادعا می کنند باهوش و نابغه نیستند اما باز وانمود می کنند باورشان می شود. می بینند اینها خل و چل هستند و با الکی هندونه زیر بغل دادن و آنها را نابغه خواندن حالی به حالی می شوند تصمیم می گیرند همین کار را بکنند و به زعم خود این تحفه را -در این عصر بی شوهری!!!!!-تور کنند! اولا که "عصر بی شوهری" هم از افسانه هایی است که مردان ساخته اند که زور بگویند! چرا باید عصری عصر "بی شوهری" باشد؟! مرد مجرد آس و پاس و آسمان جل تا بخواهید ریخته! لازم نیست حتما متوهمش را انتخاب کنید. فرق مرد آسمان جل معمولی با مرد آسمان جل متوهم آن هست که اولی می فهمد باید تلاشی کند و زندگی خود را سر وسامان دهد. مرد متوهم دون شأن خود می داند برای سر و سامان دادن زندگی اش کار و تلاشی کند. او که شرکت در بهترین کلاس های حل تمرین فیزیک را دون شأن خود می دانست آیا فردا می آید وظایف متعارف یک مرد زندگی را انجام بدهد؟! می آید فنر بیاندازد راه چاه سینک ظرفشویی را باز کند؟! می رود در صف نانوایی بایستد نان بگیرد؟! هندونه سنگین یا بسته آب معدنی یا چمدان را از دست شما می گیرد تا خود حمل کند؟! 

 امروز نی نی به لالایش بگذارید وبرای خوشایندش توهم نبوغش را تایید کنید، فردا چشم باز می کنید می بینید از یک سو دارید خرج زندگی را می دهید، از یک سو دارید تعمیرات خانه را انجام می دهید، از آن سو هم هنوز دو قورت ونیم اش هم باقی است که اگر با تو عروسی نکرده بودم الان از اینشتن هم جلوتر زده بودم! از ما گفتن! 🍀

پی نوشت:
دقت کنید که این ایرادهایی که من دارم می گیرم به اقلیتی مطلق از بین مردان فیزیک خوانده هست که توهم نبوغ دارند و به جای کار و درس، صبح تا شب مسخره بازی در می آورند.
ابدا این ایرادهایی که می گیرم به همه آقایانی که فیزیک می خوانند قابل تعمیم نیست. اکثرشان اتفاقا شوهرهای متعارف - رو به خوب- می شوند: مسئولیت پذیر و زحمت کش و علاقه مند به همسر و فرزند و مهربان.
به علاوه خوش فکر هم می شوند: ابتکار عمل خوبی دارند که چه طور تعمیرات خانه را انجام بدهند یا پس انداز را سرمایه گذاری کنند.

@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقش میان گذر دریاچه اورمیه و چاه های اطراف در اکوسیستم آن

+0 به یه ن

در اندرون دریاچه اورمیه جریان هایی وجود داشت که درجه شوری قسمت های شمالی و جنوبی را و قسمت های کم عمق تر و عمیق تر را یکنواخت می کرد.  موجودات زنده داخل دریاچه هم در طی چند میلیون سال عمر دریاچه با این جریان ها خو گرفته بودند. میان گذر دریاچه این جریان ها را مختل ساخته و از این جهت به اکوسیستم دریاچه آسیب زده.

در هر حال این میانگذر که دو کلانشهر که دو کلانشهر منطقه را به هم وصل می کند به لحاظ  توسعه اقتصادی لازم بود اما می بایست در ساخت آن کمی بیشتر خرج می کردند و تعداد پل های آن را بیشتر می کردند تا جریان های درون-دریاچه ای تا این اندازه مختل نشود.


عامل مهم تر در خشک شدن دریاچه استفاده بی رویه از آب چاه های عمیق در حوضه دریاچه است. وقتی آب چاه های اطراف پایین می آید آب دریاچه از کف آن به سمت سفره های آب زیر زمینی بیشتر نفوذ می کند و به خشک شدن دریاچه می انجامد. به علاه در دراز مدت آب های زیرزمینی هم شور می شوند و غیر قابل استفاده می گردند. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دمدگی را به جان می خرم اگر.....

+0 به یه ن

از سال 88 تا سال 92 که دولت برنامه ای برای احیا دریاچه اورمیه نداشت و حتی گاه گاهی زمزمه هایی از صدا و سیما در مورد مزئیات خشکاندن دریاچه (به بهانه ایجاد امکان برای پرورش شتر در بستر دریاچه خشک شده !!!!!)  سر داده  می شد،  نوشتن در مورد لزوم احیای دریاچه با خطر سیاسی توام بود اما از طرف دیگر آسان تر  از اکنون بود!
آن زمان وقتی می نوشتیم یک نوع مخالف خوانی با روند تشکیلات (establishment) آن زمان بود. مخالف خوانی هم همواره و همه جا باب طبع روزنامه های روشنفکری است. در کشور ما  مخالف خوانی به طریق اولی باب طبع عموم و مد روز هست. اون موقع صحبت از حفظ دریاچه اورمیه حرف "شیک" حساب می شد چون مخالف روایت رسمی تلقی می گشت!
همان طوری که چندین بار نوشتم  به نظرمن جهت برنامه های احیای دریاچه از سال 92 به این سو صحیح هست. شاید به سرعت عملیات احیا بتوان ایراد گرفت. شاید بتوان در جزئیات انتقاد کرد اما روند درست است.
در کلیت این که باید از طریق دادن حقابه دریاچه از طریق تنظیم آب پشت سدها،  لایه روبی به موقع رودخانه ها و باز گذاشتن مسیل ها و بستن چاه های آب غیرمجاز در کناردریاچه احیا باید صورت گیرد شک و تردیدی نیست.
در این که باید ترتیبی داد که کشاورزان منطقه  با تغییر الگوی کشت و ....  با آب  کمتر وضع اقتصادی شان را سروسامان دهد هم با برنامه های چیده شده توسط دست اندرکاران احیای دریاچه همنظر و همداستانیم.
پس در حال حاضر احیای دریاچه  با همسویی با این تشکیلات میسر می شود نه با مخالف خوانی.
مخالف خوانی که نکنیم مردم ما را نخواهند پسندید!  اشکالی ندارد! من که نمی خواهم رای جمع کنم که دنبال حرف های پوپولیستی باشم. هدف من آن هست که دریاچه نجات یابد. حالا این وسط از عملکرد موجود تعریف بکنم و درنتیجه دِمده هم حساب بشوم اشکالی ندارد!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قابل توجه کسانی که حس می کنند در زندگی هدف و انگیزه ای ندارند

+0 به یه ن

بعد از بارش های امسال دریاچه اورمیه جانی تازه گرفت و امید به احیا را در دل ها زنده کرد. البته تا رسیدن به وضعیت نرمال فاصله زیاد هست. رسیدن به آن وضعیت سه-چهار سال بارندگی با این شدت می طلبد.  چنین سال پربارشی کمتر اتفاق می افتد. درنتیجه ما طرفداران نجات دریاچه نباید از پا بنشینیم. باید اصرار ورزیم که راهکارهای پیشنهادی ستاد احیای دریاچه ودیگر متخصصان امر  به کار گرفته شود تا اولا مصرف آب در حوضه دریاچه کنترل شود. به صورتی که دست کم سطح آب-نسبت به سال قبلی در همان فصل- پایین تر نیاید. (تغییرات فصلی طبیعی و اجتناب ناپذیرند.)  ثانیا مسیل ها و رودخانه ها در وضعیت خوبی باشند و حجم آب پشت سدها کنترل شود تا در سال های پربارش به جای این که سیل ویرانگر داشته باشیم آب باران به سمت  دریاچه هدایت شود.
انصافا امسال تا به امروز، مسئولان محلی این امور  سنگ تمام گذاشتند. اگر درست عمل نمی کردند الان در آذربایجان هم سیل داشتیم و دریاچه هم تا این اندازه آب دریافت نمی کرد.
در سال 96 بارندگی از امسال کمتر بود با این حال چون درست مدیریت نشد سیل آمد و به دریاچه هم خیری نرسید.
به هر حال هنوز راه درازی در پیش داریم تا دریاچه به طور کامل احیا شود.
همان طوری که شاهدید من از  اواخر سال ٨٨مرتب در این مورد نوشته ام. تنها در این وبلاگ مینجیق 62 نوشته در این زمینه منتشر کرده ام. وقتی فیلم های جان گرفتن دریاچه اورمیه را می بینم لذتی حس می کنم که قابل توصیف نیست. این که من هم در این دستاورد عظیم، سهمی به اندازه نوک سوزن داشته ام شوقی به من می دهد که نظیر ندارد.
اگر انگیزه برای زندگی ندارید شما هم به حامیان نجات دریاچه اورمیه یا هر جنگل و مرتع دریاچه و رودخانه  کنار شهر خود که در حال نابودی است بپیوندید. بسته با شرایط زندگی و قابلیت های خود می توانید یک راه بیابید که چگونه در امر نجات آن سهمی ولو کوچک داشته باشید. انگیزه بهتر از این؟! خود طبیعت هم در شاد کردن دل شما -گاه بیگاه- با سورپرایزهایی این چنینی همکاری می کند.

اگر دریاچه احیا شود برای اقتصاد منطقه برکات خیلی زیاد خواهد داشت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تقدیر خشک و خالی از نیروهای امدادی هلال احمر و نیروهای ارتش که به یاری سیلزدگان شتافتند

+0 به یه ن

هلال احمر و ارتش و .... تمام تلاش شان را دارند برای کمک رسانی به سیل زده ها می کنند اما ابعاد ویرانی ها اون قدر زیاد هست که  امداد رسانی مکفی نیست.

قضیه یک محله یا یک ده نیست که! چندین استان کشور درگیر سیل شده اند. در مملکت به این بزرگی از شمال شرق گرفته تا جنوب غربی و غرب!

البته من خودم به هلال احمر پولی واریز نکردم و قصد هم ندارم که واریز کنم. ولی دیدم بعد از اون همه زحمت نیروهای امدادی درحق اونها بی مهری می شه این نوشته ها را منتشر کردم.


به کسی هم نمی خواهم فشار بیاورم که حتما کمک مالی کنید. خودم هم کمک مالی نکرده ام. اما چیزی که می خواهم بگویم این هست که همین طوری الکی به شایعاتی مبنی بر دست روی دست گذاشتن نیروهای امدادی پا ندهید. تا مطمئن نیستید تهمت دزدی به کل یک نهاد نزنید.
به علاوه در هر نهاد عریض و طویل ممکن است چند نفری هم خلاف باشند تعمیم چشم بسته به کل نیروهای آن نهاد دور از عدل و انصاف است.

اعتماد عمومی به نهادهای امداد رسانی سرمایه اجتماعی مهمی است. اون صد هزار تومان تا چندمیلیون تومان کمک مالی من و شما اون قدر مهم و ارزشمندنیست که این اعتماد عمومی مهم هست.
در از بین رفتن اعتماد عمومی سهم نداشته باشیم!


فردا همین نیروی امدادی قراره به فلان سیل زده در بهمان روستا تنفس مصنوعی بدهد. اعتماد عمومی نباشد کس و کار یارو اجازه نمی دهند به او دست بزنند. در نتیجه می میرد.
یا مورد واکسیناسیون عمومی و ریشه کنی بیماری ها. اعتماد عمومی به این گونه نهادها نباشد ملت همکاری نمی کنند بیماری های خطرناک ریشه کن نمی شوند یک عده بیمار می شوند یا می میرند یا همه عمر زجر می کشند

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

وبلاگ مینجیق در سال آینده

+0 به یه ن

من از سال ۸۸ تا سال ۹۲ در وبلاگم بسیار زیاد در مورد لزوم توجه به احیای دریاچه اورمیه نوشتم. در آن سالها هنوز برای بسیاری- چه در بین مردم و چه در بین مسئولان- روشن نبود که حفظ دریاچه اورمیه چه قدر اهمیت دارد. من و سایر وبلاگ نویسان علاقه مند به محیط زیست بسیار در این مورد نوشتیم  تا این موضوع مهم  جزو موارد مورد توجه رسانه های کلانتر شد. اندکی بعد توجه به احیای دریاچه اورمیه چنان اهمیت پیدا کرد که جزو مطالبات اصلی رای دهندگان در سطح ملی در انتخابات ۹۲ گشت. بعد ستاد احیای دریاچه اورمیه تشکیل یافت.  

حال که با بارندگی های آغاز سال دریاچه اورمیه جانی تازه یافته من تصمیم دارم در طول امسال هم موضوع اصلی وبلاگم را مسایل محیط زیستی و مسایل ایمنی قرار دهم.

همان طوری که قبلا نوشتم مسیر پیش گرفته برای احیای دریاچه را مسیری درست می دانم. معجزه ای قرار نیست صورت گیرد. فقط قرار هست که آب موجود در حوضه دریاچه به درستی مدیریت شود. با مطالعاتی که در سال های اخیر ستاد احیا با همکاری جهاد کشاورزی و... انجام داده الان دیگر می دانند راهکارها چیست. الان موقع آن هست که ما از این راهکارها حمایت کنیم. قصد و هدف نجات دریاچه اورمیه هست. دنبال این که با مخالف خوانی باروند موجود برای خودمان کسب نام و شهرت کنیم نیستیم. 
باور کنیم نه هر آن که با روند موجود مخالف خوانی می کند حکیم وارسته فهیم و داناست! اکثریت مخالف خوان ها برای کسب شهرت مخالف خوانی می کنند و به لحاظ دانش هم چیزی در چنته ندارند.


چند نکته در این زمینه را یادآور می شوم:
۱) از سیاسی کردن روند احیای دریاچه ها و رودخانه و دیگر مسایل محیط زیستی بپرهیزیم. 
۲) امسال که با بارش شدید شروع شد. سال های آتی ممکن است باز خشکسالی باشد. در سال های خشکسالی مسیل ها را سد نکنیم و در حریم رودخانه ها ساخت و ساز نکنیم و نخاله و زباله در آنها نریزیم.
۳) اگر سال بعد خشکسالی باشد باز یک عده دور خواهند گرفت که به دلیل گرمایش زمین در این منطقه دیگر بارانی نخواهد بارید پس فاتحه دریاچه را بخوانید مسیل ها را صاف کنید و.....
به یاد داشته باشیم که این گونه افراد در سال ۹۷ هم که خشکسالی بود همین حرف ها را می زدند. بارش های سال ۹۸ نشان داد که چه قدر سخن شان گزاف و بی پایه  بود.
هرچند گرمایش سراسری زمین یک واقعیت تثبیت شده علمی است ولی هنوز شبیه سازی ها آن قدر دقیق نشده اند که بتوانند پیش بینی کنند در ده سال آتی در منطقه ای به وسعت حوضه آبریز دریاچه چه میزان بارش رخ خواهد داد.
۴) تمرکز من بیشتر بر روی دریاچه اورمیه است اما بخش بزرگی از آن چه که می گویم مربوط به سایر دریاچه ها تالاب ها و رودخانه های کشور هم که در معرض نابودی هستند(مثل هامون بختگان هورالعظیم زاینده رود و ...) هم هست.  به نظر من همزمان باید آستین بالا زد و همه را همزمان احیا کرد. نگران هزینه نباشید! احیای همه اینها با هم به اندازه رقم کوچکه اختلاس ها هم نیست!‌ بیشتر دید مدیریتی درست می خواهد تا هزینه و بودجه بالا. اتفاقا هزینه و بودجه شان کم باشد چه بسا موفق تر باشند. چون که  وقتی بودجه کم است مدیران درست و درمان می آیند جلو. بودجه که اوورت و بی حساب- کتاب می شود نورجشمی ها می آیند جلو برای بخور بخور.  بودجه مختصری -کمینه مورد نیاز- بدهند تا مدیران و کارشناسان دلسوز با تعامل با کشاورزان محلی مشکل را حل کنند. همین کافی است!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راهکار استاد!!

+0 به یه ن

اگر یادتان باشد در سال ۹۲ که بالاخره بعد از سال ها تلاش وبلاگ نویسان و   دوستداران محیط زیست و دریاچه اورمیه و تحمل سختی ها و گاه تهدید ها و بگیر و ببندها بالاخره حکومت متوجه شد که عنایتی هم به دریاچه اورمیه داشته باشد شخصی به نام کردوانی دوره افتاد که «دریاچه اورمیه احیا شدنی نیست. ده سانتی متر خاک بر سر دریاچه بریزید و کارش را تمام کنید.» (نقل به مضمون). خیلی ها هم «استاد استاد» گویان حرفش را به عنوان گوهر حکمت تکرار می کردند. امروز صبح فکر می کردم اگر -زبانم لال- حرفش را گوش کرده بودند این روزها  با این بارندگی ها گرفتار چه افتضاحی می شدیم!

 نوشته زیر را در همان سال ۹۲  در بلاگم منتشر کرده بودم:

و اما در مورد این طرح جناب کردوانی مبنی بر ریختن ده سانتی متر شن و ماسه روی جنازه ی دریاچه ی اورمیه و با سلام و صلوات دفن کردن آن!!!

مساحت دریاچه ی اورمیه چیزی است حدود 5000 کیلومترمربع. ده سانتی متر بخواهیم رویش شن بریزیم حجمی برابر 0.5 کیلومتر مکعب شن لازم هست. یعنی چیزی بیش از 1 میلیارد تن.  یعنی به اندازه ی وزن  100 تا سد بزرگ! برای  جواب سئوال که  این همه شن را از کجا بیاوریم لابد پدر کویر شناسی ایران فکری فرموده اند اما سئوال من این است که این همه شن را چگونه جا به جا کنیم. ظرفیت یک تریلی حدود 50 تن است. یعنی چیزی حدود 20میلیون  بار تریلی لازم داریم! احیای دریاچه با روش هایی که همه جای دنیا شناخته شده است و تا حالا هم اجرا شده و موفقیت آمیز بوده است معقول تر نیست؟!

درانتها ادای احترام می کنم به خانم بحریه, خانم میرزهره, خانم محمودی و خانم حسن زاده ,معلم های اول تا چهارم ابتدایی من ,که به من جمع و تفریق و ضرب و تقسیم آموختند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل