هر کسی عاقبت همان درود که کشت

+0 به یه ن

هر چه زمان بیشتر می گذره بیشتر متقاعد می شوم که در مشکلات خانوادگی "هر که عاقبت کار همان درود که کشت!" (البته منظورم بیماری یا تصادف و ... نیست که آدم کنترلی رویش نداره. منظورم اتفاق های تدریجی هست که در خانواده می افته. طلاق های عاطفی و ....)  


با مظلوم نمایی یا قربانی جلوه دادن خود، مرثیه سرایی های پر سوز و گداز در مورد مظلومیت و حقانیت خود و ... می شه جمعی را که رابطه سطحی با آدم دارند متقاعد کرد که "من فرشته ام دور وبری هایم بدند"! اما با این کارها نمی شه رابطه عمیقی در اندرون خانواده به وجود آورد که سالها دوام داشته باشه. برای رابطه عمیق در خانواده داشتن باید فیلم بازی کردن را کنار گذاشت. باید زورگویی را کنار گذاشت. زورگویی مردها دست کم صادقانه و روراست هست. زور می گویند وهمه هم می دونند که دارند زور می گویند! ولی در جامعه ما زورگویی زنانه (که حتی می تونه غلیظ تر باشه) لباس فداکاری و مظلومیت و.... هم  به تن داره و به همین علت هم بیشتر می تونه آسیب بزنه.

 می شه با فیلم بازی کردن زورگویی را که به شوهر و فرزندان می کنی فداکاری جلوه بدهی اما در درون خانواده این روش خیلی جواب نمی ده! دست آخر گندش بالا می آد! چیزی که من دیدم اینه که اونهایی مردم خیلی به به چه چه شان می کنند عموما زندگی خانوادگی داغونی دارند. علتش اینه که فکرشان را داده اند که همان تصویر را برای مردم ایجاد کنند! 

 در نسل مادربزرگ های ما یک عده از خانم ها بودند که زنهای دیگر حسادتشان را می کردند که چی داره شوهرش این قدر عاشقشه و همه دنیا را به پاش می ریزه! یک گروه دیگه از زنها هم بودند که همه برای مظلومیت شان اشک می ریختند. بعد ازاین که این دو گروه بیوه شدند و نوبت به تقسیم ارثیه رسید کم کم ملت فهمیدند که گروه اول چه داشتند که شوهرشان عاشق شان بود: ١) به حقوق خود آشنا بودند (٢) بیش از حق خود نمی خواستند (٣) هنگام بروز مشکلات واقع بین بودند. (٤) اگر بیش از حق شان لطفی به آنها می شد درک می کردند و این درک کردن را یواشکی نشان می دادند.  

و اما گروه دوم که باور بر این بود که شوهرشان عمری به آنها زور گفته! خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه! اولا اصلا به حق خود آشنا نبودندو همیشه پیشفرض شان این بود داره حق شان خورده می شه. هزار تا حرف ضد و نقیض می زدند و همیشه با گلایه معامله به هم می زدند........ خلاصه حسابی رو مخ بودند!

 حالا نمی گم همیشه همیشه این طوره. ولی اکثر موارد همین طوره.


  وقتی دیش های ماهواره در دهه هفتاد یواش یواش پایشان را به خانه های ایرانی ها باز می کرد مسئولان فرهنگی کشور مرتب می گفتند برای "جوانان" بد آموزی داره. من خیلی تاثیر روی جوانان ندیدم اما برای مادران میانسال که معتاد سریال های ماهواره ای هستند بدآموزی شدیدی داره! تاثیر خیلی منفی در انجام وظایف مادری شان داره. به خصوص در ایفای وظایفشان در قبال دختران نوجوانشان. از کی می خواهند الگوی مادری بردارند؟! از خرم سلطانی که دخترش را طرد می کرد؟! دیگه در مقابل او هر کاری بکنند توهم به آنها دست می ده که "بهترین مادر دنیا" هستند! باز اگر شبکه هایى را نگاه کنند که برنامه های دکتر هلاکویی را پخش می کنه خوبه. چند چیز مفید در مورد روانشناسی کودک و نوجوان می آموزند!
 اما کانال های ترکیه از این جهت فاجعه هستند. خودم در سریال ها وفیلم هایشان چندین بار شنیده ام که "قیزین دومیین اؤزون دویر!" با این توصیه ها می خواهند نیازهای دختران نوجوان را به عنوان یک مادر برآورده کنند؟! معلومه که این همه افسردگی در بین نوجوان ها زیاد می شه.  

در سریال های ترکیه تا جایی که من دیدم وقتی فردی (فرزندی یا حتی شوهری) علایم افسردگی نشان می ده قهرمان زن داستان که خیلی مثبت وقوی تصویر می شه می آد هارت و پورت می کنه و برایش خط و نشان می کشه و مشکل حل می شه!! زنها هم اینها را می بینند و الگو بر می دارند! با این که معمولا در سریال های ترکیه مردسالاری ترویج می شه اما این حلوا حلوا کردن مردها شامل حال مردان افسرده نمی شه. در سریالی که مرد داستان دچار افسردگی هست به زن حق داده می شه که همه جور توهین به او بکنه و به او کاملا بی محلی کنه. اما مردانی که دست بزن دارند یا اهل خیانتند حلوا حلوا می شوند! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تاثیر تخریب محیط زیست بر رفتارهای جنسی

+0 به یه ن

اینجا خانم متخصص جامعه شناسی توضیح می ده که تبعات خشکسالی برای جامعه به خصوص در زمینه های جنسی نظیر یائسگی زودرس یا گسترش فحشا چیه: https://www.aparat.com/v/KmNZn

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرق اپیدمی وبا و افسردگی چیست؟!

+0 به یه ن

وقتى خبر خودکشى نوجوانى را می شنویم من انتظار دارم در جمع مادران چنین جملاتی بشنوم:" رفتم بچه مو بغل کردم یک دل سیر او را بوسیدم!" اما نمی شنوم!


 چیزی که می شنوم فقط از این دست هست:"ای واى! بیچاره مادرش! شماتتش نکنیم! قضاوتش نکنیم!" انگار مهمترین مسئله در ذهن اکثریت این هست که وقتی چنین اتفاقی افتاد حرف و شماتت مردم چی می شه!  

فرض کنید اپیدمی وبا آمده بود و بچه مادری مرده بود! واکنش همین جمع مادرها آیا این بود که "مادرش را شماتت و قضاوت نکنیم؟!"
 نه خیر! ولوله داشتند که بیاموزند چگونه باید آب را بجوشانند یا میوه جات را ضدعفونى کنند تا این بلا سر خانواده خودشان نیاید! می خواستند توصیه هاى بهداشتى را بیاموزند که اگر مادر اون بچه می دانست بچه از بین نمی رفت بی آن که نگران آن باشند که با این آموزش آن زن را شماتت نموده اند و در نتیجه خشم خدایان وبا را برانگیخته اند و خدای وبا به عنوان تنبیه فرزند آنها را به کام خواهد کشید!  

باور کنیم این مسئله افسردگی نوجوان داره تبدیل به یک اندمی می شه. هر دو ماه یک بار اقدام به خودکشی یک دختر نوجوان جدید از روی پل کابلی وضعیت طبیعی نیست! دست کمی از رسیدن اپیدمی وبا ندارد

. نشان می دهد دامنه افسردگی بین نوجوانان خیلی گسترده هست که چند نفری هم به این مرحله می رسند. الان خوشبختانه منابع مطالعاتی زیادی هستند که در مورد این گونه مشکلات روحی اطلاعات لازم را می دهند. اگر سلامت روحی و روانی عزیزانتان برایتان مهم هست بروید آنها را مطالعه کنید. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خشم خدایان

+0 به یه ن

اغلب زنان جامعه ما خیال می کنند اگر بروند درمورد روانشناسی نوجوان و دلایل افسردگی در نوجوانان مطالعه کنند و آگاهی های خود را بالا ببرند گناه کرده اند. فکر می کنند تنها باید در مقابل این مسئله لب بگزند و استغفرالله استغفرالله بگویند و مادر نوجوان افسرده را دعا نمایند. 

گمان کنند اگر ورای دعا و بازگو کردن یک سری حرف پیش پا افتاده نصیحت گونه پیرزنها، بروند و در این زمینه مطالعه ای روی توصیه های روانشناسان مدرن کنند خدایان پشت کوه قاف بر آنها غضب می کنند وبلایی سر بچه های خودشان می آید!  

آن چه که می گویم مختص زنان کم سواد حاشیه ای نیست! بسیاری از تحصیلکرده ها با مدارک دانشگاهی دهان پر کن هم همین قدر در این زمینه خرافی مى اندیشند.  
تا حد زیادی به خاطر همین باور های خرافی است که روز به روز افسردگی میان نوجوان ها بیشتر در دوروبر ما نمود پیدا می کند. نیاز روحی نوجوان امروزی را با توصیه هاى پیرزن هاى فامیل یا خودسری لجوجانه از سر ناآگاهی نمی شود ارضا کرد. نیاز به مطالعه و کسب توصیه از روانشناسان و کارشناسان تربیتی مدرن دارد. اغلب والدین حاضر نیستند زحمت این مطالعه را به خود بدهند. وقتی هم بلایی بر سر نوجوانى به علت ندانم کاری های والدین می آید مادر نقش قربانی را خوب بازی می کند. زنان دیگر هم گمان می کنند با دلسوزی به حال این قربانى خشم خدایان را از خانواده خود به دور خواهند کرد و نیازی به کسب دانش بیشتر نخواهند داشت. و این چرخه معیوب ادامه می یابد..... 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بهترین مادر دنیا

+0 به یه ن

وقتی نوجوانی خودکشی می کنه زنان کشور ما از مادر او یک قدیسه می سازند! کدوم قدیسه!؟ اما سخنی با نوجوانانی که گرفتار والدین بی تفاوت و بی مسئولیت هستند تا حدی که بی مهری آنها آنان را از زندگی سیر می کند.بر عکس آن که در اجتماع گفته می شود همه مادر ها فرشته نیستند! شما یک وقت به خاطر انتقام از نامهربانی والدینت بلایی سر خود نیاورید! در چارچوب فرهنگ خاورمیانه مادرتان با این کار نه تنها از کرده ها و نامهربانی ها پشیمان نخواهد شد بلکه می شه مرکز توجه کل شهر . همه شما را فراموش می کنندو کمر به خدمت مادر شما می بندند. هر بداخلاقی اش و هر بدعنقی بعد از این توسط دوست و دشمن تحمل می شود چون او را مظلوم قلمداد می کنند. تازه در غیاب شما بالای منبر هم می ره که من بهترین مادر دنیابودم قدرم را ندانست! بهترین انتقامی که از این نامهربانی هامی توانید بگیرید که سعی کنید زنده بمانید و روز به روز در درس یا ورزش یا هنر یا بیزنس یا ... موفق تر شوید. هر چه زودتر از آن نامهربانان بگسلید و آشیانه مهربانانه خود را بسازید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کارگران مهاجر

+0 به یه ن

من و همسرم فیلم ایرانی زیاد نگاه می کنیم. از حدود ١٠ سال پیش هر دی وی دی که به سوپرمارکت ها آمده خریده ایم و تماشا کرده ایم. با این که به طور محسوسی کمبود سوژه دارند اما به یاد ندارم هیچ کدام سراغ سوژه مصائب کارگران ایرانی در ژاپن یا جاهای دیگه رفته باشند!  


ما در خانه ماهواره نداریم وسینمای ترکیه را هم زیاد جدی دنبال نمی کنیم. درواقع تلویزیون ترکیه را فقط موقع مهمانی رفتن دیده ام. با این حال همین الان می توانم چند فیلم ترکی به خاطر آورم که در مورد کارگران ترک آلمان بود. خیلی وقت ها در مورد مشکلات آنها در تلویزیون ترکیه میزگرد می ذارند.

 ترکیه ای ها دلیل خوبی برای این حمایت تمام قد از هموطنان کارگر خود در آلمان دارند! آنها ارز وارد کشور ترکیه می کنند. دهه هشتاد ونود میلادی وقتی در محله های فقیر نشین ازمیر که قدم می زدی می دیدی در برخی کوچه ها یکی از خانه ها برو بیایی دارد. جلوی در آن هم یک بنز پارک کرده! ظاهرا کارگران ترک اجازه داشتند با خود یک بنز بدون گمرک وارد ترکیه کنند. این بنز پرستیژ کل کوچه بود! اهالی محله هم مرتب خانه کارگر بازنشسته از آلمان برگشته مهمان بودند. کارگر بازنشسته قرض ها ونسیه ها را صاف می کرد. موقع عروسی بنز را قرض می دادو ....... معلومه که این شخص محبوبیت پیدا می کرد! 

 این فرهنگ مخصوص ترکیه نیست. در جنوب هند هم خیلی رایج است. در قرن گذشته در ایتالیا هم رایج بوده. همین ایرلند که اکنون چنین اقتصاد شکوفایی دارد تا چندی پیش روی پول هایی که مهاجران ایرلندی به کشور می فرستادند کلی حساب می کرد. 

 کره ای ها زمانی می آمدند ایران کار می کردند. برعکس آن چه که برخی از ایرانی ها فکر می کنند این کار از ارزش کره ای ها ابدا نمی کاهد ودلیل بر برتری ایرانی ها بر آنها نمی شود! کار که عار نیست. به جای این که در کشور خود بیکار بنشینندو از بیکاری افسرده شوند و رو به مواد مخدر آورند رفتند و در کشوری دیگر کار کردند و آینده خودشان و مملکت شان را ساختند.

 این امر چنان اهمیت دارد که در انگلیسی کلمه ای خاص برایش وجود دارد: Remittance

 فرض کنید فردا مسئولانی دلسوز برای ملت سرکار آیند. با این اقتصاد خراب چگونه برای جوانان بیکار اشتغال ایجاد کنند؟ معجزه که نمی توانند بکنند. یک راه حل طبیعی آن است که راه مهاجرت کارگران را هموار سازند. تسهیلات بانکی برای انتقال ارز به ایران تدارک ببینند. با مقامات کشور میزان در زمینه بهینه کردن وضعیت بیمه و مالیات کارگران مذاکره کنند. کارگران مهاجر را به حقوق و نیز تکالیف خود آگاه سازند و در احقاق حق شان یاری رسانند.  

علی الاصول مهاجرت برای کار برای خود شخص هم خوب هست. در مهاجرت با یک فرهنگ جدید آشنا می شویم و افق های دیدمان بازتر می شود. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اندر حکایت آرامش

+0 به یه ن

یادمه در یک گروه دسته جمعی تلگرامی مدتی عضو بودم ( الان سالهاست از آن خارج شده ام). یکی از اعضای گروه که خیلی هم بین اعضا محبوب بود و بقیه او را در مقام یک قدیسه بالا می بردند همه را دعوت به آرامش می کرد. این دغدغه هایی که من مطرح می کنم (نظیر خشک شدن دریاچه اورمیه، از بین بردن اعتماد به نفس دخترها در زمینه های علمی توسط جامعه مردسالار، گسترش خرافات اعم بر مدرن و غیر مدرن، عدم تشخیص علم وشبه علم توسط عموم مردم و تبعات عملی دهشتناک آن برای جامعه و...) وقتی عنوان می شد او چون قدیسه ای که ورای همه چیز را می بیند ما را به سعه صدر فرا می خواند! 

هر روز صبح هم یک پیام نصیحت آمیز می فرستاد که "دنیا را با عینک خوشبینی ببینید. اگر جاری تان یک دست مبل جدید خرید به جای نیش زدن و حسد ورزیدن با او مهربان باشید. اگر خواهر شوهرتان مسافرت رفت دردلتان ولوله به پا نشود آرامش داشته باشید!"

 چی بگم!؟ هر وقت سطح دغدغه های من به خرید مبل تازه جاری ام و مسافرت های خواهر شوهرم تنزل کرد نه تنها نصیحت های این قدیسه به کارم خواهد آمد بلکه اسم خود را از "یاسمن فرزان" به "قلیدون قلیدون پور" تغییر خواهم داد! اما فعلا با دغدغه هایی که هم اکنون دارم این قبیل نصایح قدیسان به درد من نمی خورند! 🍀@minjigh 

یک عده واقعا آرامش قلبی دارند و آدم در کنارشان به آرامش می رسه. البته این عده، ورد زبانشان نصیحت های پیش پا افتاده از آن دست که در بالا گفتم نیست. داشتم فکر می کردم راز آرامش آنها چیست. راز آرامششان عرفان های آبدوغ خیاری یا ورد خواندن نیست! این چند چیز را وجه اشتراک آدم های با آرامش یافتم: 

 ١- مهارت های اجتماعی شان بالاست. بی آن که نیاز به پرخاش احساس کنند به موقع خواست خود را بی آن دلخوری ای پیش آید بیان می کنند. حتی اگر بخواهند "نه" بگویند دست کم به عزیزان شان طوری "نه" را بیان می کنند که شیرین به نظر می آید. البته "فداکار" هم نیستند. یعنی ادعای "فداکاری" ندارند. وقتی چیزی را نخواهند "نه" می گویند اما با ظرافت. برای توجیه "نه" گفتن به دروغ هم توجیه نمی تراشند. هنرشان این هست که بی پرخاش و بی دروغ در زمان لازم "نه" را می گویند. 

 ٢- در زندگی می دانند دنبال چه هستند. موقعیت و شرایط را و نیز توانمندی خود را خوب می سنجند و خواسته هایشان را بسته به آن تعدیل می کنند.

 ٣-می دانند نمی شود هم خدا را داشت هم خرما را. وقتی وارد همکاری یا بده ستان می شوند می دانند نمی توانند همه چیز را به دست آورند. واقفند که برخی چیزها را باید از دست بدهند در نتیجه بعدا کمتر شاکی می شوند. با ورد خواندن و ادای عرفا را در آوردن ندیدم کسی به آرامش برسد.

 اغلب اینان که ادعای عرفان را دارند به شدت پرخاشگرند. حتی پرخاشگرتر از متوسط ایرانیان!

 آن چه که گفتم در مقیاس شخصی بود. در مقیاس اجتماعی آرامش یک جامعه خیلی به میزان ثبات اقتصادی و صلح بستگی دارد. اگر یادتان باشد حدود چهارسال پیش که تورم کم بود همین مردم ایران در کوچه بازار خیلی آرام تر و خوش اخلاق تر شده بودند. تاقیمت دلار بالا کشید خلق ها تنگ شد! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پیشنهاد

+0 به یه ن

اگر یک عده در هر محله همت کنند و در روز های تاسوعا و عاشورا که تعطیل هم هستند در بین تماشاگران دسته های عزاداری و یا جاهایی که نذری پخش می کنند با یک کیسه زباله به دست زباله هایی که مردم به زمین می ریزند خم بشوند و بردارند (بی آن که پرخاشی کنند) درصد قابل توجهی از افرادی که شاهد این کار هستند دیگه زباله بر زمین نخواهند ریخت. مردم نذر می کنند که در روز های عاشورا و تاسوعا خیرات بدهند. چه اشکالی داره یک عده هم نذر کنند که در این روزها زباله های به زمین ریخته شده را جمع کنند؟ پاکبان های عزیز دعا به جونش می کنند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

و اما یوز پلنگ!

+0 به یه ن

و اما در مورد یوزپلنگ! من خودم به این گونه فعالیت محیط زیستی نپرداخته ام و قصد هم ندارم بپردازم. ترجیح می دهم که روی موضوعی تمرکز کنم که مستقیم با سلامت انسانها و معیشت اقشار مستضعف در ارتباط هست. ولی کسانی را که فعالیت هایی در جهت حفظ یوزپلنگ دارند نه تنها مسخره نمی کنم بلکه تحسین می نمایم.


 این گونه حیوانات و نیز این نوع حرکت ها ارزش سمبولیک دارند. این روزها اگر کشوری و ملتی در جهت حفظ یک گونه جانوری قدمی بردارد در جوامع بین المللی اعتبار و ارزش بیشتری می یابد. در واقع این گونه فعالیت های محیط زیستی برای کشور آبرو می خرند.

 کشورهای مختلف یک حیوان ملی دارند. در مراودات دیپلماتیک هم اینها اهمیت دارند. مقامات چینی به نشانه دوستی پاندا به روسای جمهور دیگر کشورها هدیه می دهند. مقامات ترکمنستان و برخی کشورهای عربی اسب. 

در طول تاریخ این نوع مراودات بوده و ثبت شده. مثلا هارون الرشید به شارلمان فیل داده بود. کلئوپاترا به رومی ها زرافه هدیه داده بود. (راستی! در نقاشی ها کلئوپاترا را در کنار یوزپلنگ می کشند) به آن می گویند: animal diplomacy. طبعا خیلی توجه افکار عمومی را جلب می کند. در اینترنت 
جست وجو کنید مطالب جالبی در این باره می یابید.  🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم تعامل کارآفرینان و طرفداران محیط زیست

+0 به یه ن

به نظرم یک بدبینی دوسویه بین سرمایه داران و کارآفرینان از یک طرف و حامیان محیط زیست از سوی دیگر وجود داره. سرمایه داران و کارآفرینان گروه دوم را یک مشت آدم مزاحم که مخالف کار و پیشرفت هستند و می خواهند در هر واحد تولیدی یا گردشگری را به بهانه تخریب محیط زیست ببندند می دانند. از نظر اونها طرفداران محیط زیست یک مشت آدم سانتی مانتال هستند که دلشان برای فلامینگو و کفتر و یوزپلنگ بیشتر می سوزه تا کارگری که کارخانه اش تعطیل شده و شرمنده خانواده اش گشته!


 از سوی دیگر حامیان محیط زیست هم کارآفرینان را یک عده آدم خودخواه سود جو که جز منفعت شخصی به چیزی فکر نمی کنند و برای حرص و آز و طمع طبیعت و کارگران را استثمار می کنند می بینند.

 واقعیت اینه که هر دوی این نگاه ها غلط هستند. اگر این بدبینی متقابل کنار نهاده بشه و دیالوگی بین این دو برقرار بشه، راه حل های عملی و سنجیده ای برای حل مشکلات محیط زیست و توسعه پایدار یافت می شه. سرمایه دار ها باید بفهمند که حامیان محیط زیست در پی تعطیل کردن مشاغل نیستند بلکه می خواهند توسعه پایدار باشد. می خواهند کسب و کار قرن ها ادامه داشته باشد نه آن که ظرف ده سال سودجویی چنان محیط زیست تخریب شود که دیگر در آن کار و زندگی نتوان کرد.

 از سوی دیگر حامیان محیط زیست باید این عینک بدبینی را نسبت به سرمایه داران کارآفرین کنار بگذارند. اگر این اشخاص خودخواه بودند دلالی مفت خورانه می کردند نه کارآفرینی. یا سرمایه شان را بر می داشتند می بردند کانادا. در سرزمین خود مانده وکارآفرینی می کنند تا فلان کارگر شرمنده خانواده نشود. فکر می کنید ساده است؟! اون هم با این وضع اقتصاد داغون مملکت ما و سیستم مالیاتی داغون تر کشور ما که از دلالان مفت خور مالیاتی نمی گیرد اما کار آفرین را به صلابه می کشد؟! فکر می کنید برای کارآفرین ساده است که واحد خود را کوچک کند و کارگر خود را بیرون نماید؟!

 ای کاش این بدبینی دوسویه جای خود را به تعامل و دیالوگ بدهد. باید بین سرمایه داران و طرفداران محیط زیست دیالوگی برقرار بشه تا با هم به راه حلی برسند که با وجود ادامه کسب وکار تخریب محیط زیست به حداقل برسه. چه بسا این راه حل به نفع مالی کوتاه مدت هم باشه چون با جلوگیری از مصرفگرایی، هزینه ها کاهش پیدا می کنه.

 یک اخلاقی کارآفرین ها دارند که اتفاقا ایده آل محیط زیستی ها هم هست: کارآفرین ها اهل ریخت و پاش و مصرفگرایی نیستند. این استریوتایپ که در تلویزیون و سینما می بینیم که ثروتمند غذا پرت می کنه و لباسش را پاره می کنه و می زنه ظرف می شکنه، شاید در مورد فرزندان دلال ها صادق باشه اما در مورد کارآفرین ها و فرزندانشان صادق نیست. کارآفرین ها حساب شده خرج و مصرف می کنند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل