آیا جامعه شناس و انسان شناس باسواد در کشور داریم؟

+0 به یه ن

من قبل از این که با مجموعه خردجنسی آشنا بشوم گمان می کردم که جامعه شناسان ایرانی فقط تکرار مکررات می کنند و برای این که اسم در کنند به اسلاف می پرند! (درست مخالف توصیه سعدی که می فرماید: «بزرگش نخوانند اهل خرد. که نام بزرگان به زشتی برد.») اما با دیدن این مجموعه فهمیدم خوشبختانه ما در کشور جمعی از جامعه شناسان و انسان شناسان خیلی پرمغز هم داریم. سلبریتی نیستند که در هر خانه نامشان شناخته شده باشد اما کارهای ارزشمند دارند انجام می دهند. حالا آقای یاسر عرب همت کرده و این افراد را جمع کرده تا درباره امرجنسی صحبت کنند. لابد اگر در موضوعات دیگر هم بگردیم کارشناسان پرمغز خواهیم یافت. امر جنسی جزو موضوعات تابو هست. اگر در این موضوع این همه کار درجه یک شده لابد در موضوعات دیگر هم کارهای خوبی انجام شده. مشکل قحط الرجال و قحط النسا نیست. مشکل نداشتن دید مدیریتی مناسب در بالادستان برای حل مشکلات کشور هست.
مخصوصا این یکی خیلی قابل تامله. تاثیر خشکسالی بر زیست جنسی روستاییان را بررسی کرده: https://www.aparat.com/v/KmNZn

پی نوشت: احتمالا شما هم زیاد مواجه شده اید با کسانی که از مسئولان و نحوه اداره مملکت انتقادهای تند می کنند و ابراز تاسف می کنند که ملت دست این مسئولان گرفتار آمده اند.اما اندکی بعد با یک نمونه از رفتار های هموطنان و همشهری هایشان مواجه می شوند که آنها را ناخوشایند می آیند (شاید هم رفتار واقعا ناپسند باشد) آن گاه بلافاصله تغییر موضع می دهند و با خشمی دوچندان فریاد می زنند که «اینا» هم از سراین ملت زیادند و این ملت لیاقتی بیش از این ندارد. این برخورد برنامه روزانه عده کثیری از هموطنان هست! هیج کمکی هم به بهبود اوضاع نمی کند اما با فشار عصبی که به شخص گوینده می آورد به سلامت جسمی و روحی او فشار های اساسی می آورد.
واقعیت را بدانید من معتقدم مردم ایران رویهمرفته مردم نجیبی هستند. رفتارهای غلطی که از خود بروز می دهند یا از ضعف آموزش عمومی است یا از این که به علت بی ثباتی و فساد طبقه بالادست حس می کنند اگر چهار تا کلک مرغابی نزنند کلاهشان پس معرکه است. اغلب شان هم-برعکس تصویری که از خود در ذهن دارند- اون قدر زرنگ نیستند که کلک هایی بزنند که به نتیجه برسد و عموم کلک هایی که سوار می کنند آنها را ( همچنین بقیه را) بیشتر به دردسر می اندازد.
اگر اطمینان داشتند که از راه قانونی به حق و حقوقشان می رسند دست از این زیرآبی ها هم بر می داشتند. برای این که عموم مردم به چنین اطمینانی برسند و باورشان شود که از راه قانونی می توانند احقاق حق کنند، اولا قانون باید متناسب با نیاز روز جامعه باشد، ثانیا حدود ده سالی باید بالادستی ها قانون مدار و تا حد قابل قبولی بری از فساد باشند.

خیلی وقت ها هم رفتارهای مردم غلط نیست! ما آن رفتارها را نمی فهمیم که به نظرمان بد می آید! خیلی از کسانی که یکی دو سالی در خارج زندگی می کنند، وقتی برمی گردند انتظار دارند مردم ایران رفتاری مشابه آن چه که در آن کشور دیده اند داشته باشند. اگر رفتار مردم ایران با آن متفاوت باشد به مردم بد و بیراه می بینند.
عده بیشتری هم هستند که حتی در خارج هم زندگی نکرده اند اما تصور خود از خارج را (که چه بسا هیچ واقعیت نداشته باشد) می خواهند به مردم تحمیل کنند و چون هیچ قدرت اعمال نفوذ برای این تحمیل در دست ندارند عصبانی می شوند و به ملت بد و بیراه می گویند!
یک عده هم که نوستالژیک هستند و عشق در گذشته دارند وقتی می بینند هنجارها و رفتارهای مردم عوض شده، عصبانی می شوند و بد وبیراه به ملت می گویند. چه بسا تاریخ مصرف آن رفتار اجتماعی به سر آمده باشد. یا اصلا از اولش رفتار غلطی بوده باشد (نظیر آن که زن و مرد پا به سن گذاشته-به خصوص زنان بیوه- بایستی تا آخر عمر تفریح را بر خود حرام کنند.)

برای این که این جوری بیخودی به هموطنان خود گیر ندهیم و الکی از خشم بالا پایین نپریم، لازم هست که رفتارها وریشه های آنها را بشناسیم. من به شما آقای مرتضی کریمی انسان شناس مقیم کشورمان را معرفی می کنم. من از او یک سخنرانی از مجموعه خرد جنسی شنیده ام که لینکش اینجاست:

یک متن هم در مورد مسافرت های نوروزی امسال نوشته بود که در فضای مجازی دست به دست می شد . من متن را در زیر کپی می کنم تا بخوانید:


دست از تحقیر مردم بردارید!

نگاهی انسان‌شناختی به سفرهای نوروزی، به رغم هشدارها

✍️⁩ مرتضی کریمی

طبیعت با انتشار ویروس کرونا علیه خودخواهی روزافزون انسان طغیان کرد. به همین ترتیب، جامعه نیز به خاطر حفظ کیان خویش، به طور طبیعی از خود دفاع خواهد کرد.

جامعه قابل تجزیه به سلول‌ها و انجام آسان قرنطینه فردی نیست. جامعه را نمی‌شود با خواهش، تهدید، تفنگ، تمسخر روشنفکران و سلبریتی‌ها یا با ترکیب ایدئولوژی‌های علمی-پزشکی با ایدئولوژی‌های دینی و روانشناختی اداره کرد. جامعه منطقِ خودش را دارد.

مقامات تصمیم‌گیرنده، با مشورت پزشکان، روانشناسانِ و جامعه‌شناسانِ حکومتی، فکر می‌کنند که فرد، آمیب یا موجودی تک‌سلولی است. انسان یک حیوانِ اجتماعی‌ است و نمی‌توان جامعه ایران را با جامعه چین مقایسه کرد.

حاکمیت در آنجا بسیار نیرومند، مجهز و پیشرفته است. بیشتر جمعیت یک‌میلیارد و چهارصد میلیونی چین، سال‌هاست که رفتارهای فردی و جمعی‌شان، تابعی از سیاست‌گذاری‌های حاکمیتی شده است. جامعه‌ای که سابقه زندگی کومونیستی در آنها باعث شده‌ تا در مقایسه با کشورهای غربی، فردیت را یک ارزشِ اجتماعی به شمار نیاورند.

همچنین نمی‌توان جامعه ایران را با کشورهای اروپایی یا آمریکا، با ساختار جمعیتی‌ پیر و غیر فعال، مقایسه کرد که دهه‌های متمادی تجربه زندگی فردگرایانه داشته‌اند. در آنجا، انزوا و تنهایی عادت فرهنگی و حتی یک معضل اجتماعی است. (یاد آرید پیشنهاد ایجاد وزارت تنهایی در انگلستان را) در آنجا فردیت یک ارزش اجتماعی است که از کودکی تا بزرگسالی از طریق رسانه‌ و نهادهای آموزشی آموزش داده می‌شود. آنها مهارت‌های بسیاری برای تنها ماندن، لذت از خانه‌نشینی، خودمشغول‌گری، ارتباط اجتماعی بدونِ نیاز به دیدار چهره‌به‌چهره و حضوری دارند و دولت نیز در این راستا امکانات متعدد و متنوعی را فراهم می‌کند.

یکی از مهم‌ترین کارهای یک آدمِ تنها در غرب کتاب‌خوانی است. ۵۹ ٪ ایرانی‌ها کتاب غیردرسی نمی‌خوانند و سرانه کتاب‌خوانی در ایران دوازده دقیقه و نیم در روز است. سرانه ورزش، انجام فعالیت‌های هنری، ساختن آثار دستی، گفتگو با اطرافیان و... احتمالا از این هم پایین‌تر است.

در کشوری که قسمت بزرگی از جامعه (افراد زیر خط فقر) را به حالِ خود رها کرده، ادارات و کارخانه‌ها را تعطیل نکرده، شبکه‌های اجتماعی مجازی فیلتر هستند، رسانه‌های ملی در دست اقلیت، اخبارش دروغین، برنامه‌هایش سانسورشده و سطحی‌ است، هیچ امکاناتی برای ارتباط بدون نیاز به حضور فیزیکی وجود ندارد انتظارِ در خانه ماندن، همان قدر خنده‌دار است که دولت و طبقه متوسط از بی‌خانمان‌ها انتظار دارند در «خانه» بمانند.

حاکمیت سالهاست به مقدس‌سازی خانواده با تعریف خودش پرداخته که در آن زن در خانه مشغول بچه‌داری و آشپزی و مرد در بیرون مشغول کار است. اوقات فراغت، با دیدن سریال‌ و فوتبال، رفتن به رستوران‌ها، مساجد، هیئت‌ها و اماکن زیارتی و تظاهراتِ دولتی پر می‌شود.

برای باقی مردم (طبقه متوسط) ورزش‌کردن، رفتن به طبیعت، تماشای برنامه‌های ماهواره‌ای، دیدن سریال‌های خارجی، حضور درشبکه‌های اجتماعی مجازی و... را هم می‌توان اضافه کرد.

در ایران، ما بیشتر اوقات خود را با اقوام یا دوستان و همکاران می‌گذرانیم. حتی رفتن به طبیعت، ورزش، رفتن به سینما و رستوران... همه به حضورِ یک همراه وابسته است. ساعات تنهایی، ساعاتی‌ است که ما از زندگی لذت نمی‌بریم و جزو ساعاتِ تلف‌شده زندگی ما محسوب می‌شوند.

مسافرت در این ایام صددرصد غلط است.

اول، بین رفتار غلط و شخصیتِ آدم‌ها فاصله بگذاریم. به گزارش‌های دروغِ تلویزیونی اعتماد نکنید. از کجا معلوم برخی از همین آدم‌ها آخرین پس‌انداز خود را به کادر بیمارستان محل زندگی خود هدیه نداده باشند؟‌

دوم، مردم را با دادن نسبت‌های ناروا تحقیر نکنید. کدام آدم آموزش‌دیده‌ای حاضر است جان خود و عزیزترین کسانش را به خطر اندازد و پای در جاده مرگ و بیماری بگذارد؟ هنوز آمارِ کرونا، به آمار تصادفات جاده‌ای در ایام نوروز نرسیده است. تحقیرکنندگانِ مردم عادی در سال‌های گذشته از سفر نوروزی به خاطر خطر تصادفات خودداری می‌کرده‌اند؟

سوم، هر روز که بگذرد نیاز به توجه به ابعاد اجتماعی برجسته‌تر خواهد شد. به جای سرزنش، رفتار خوب را نشان داده و به مردم زمان بدهیم. تغییراتِ فرهنگی یک‌شبه حاصل نمی‌شوند. در خانه چه کنیم که به مسافرت نرویم؟ چگونه می‌شود خانه‌ها و فضاها را بدون ملاقات حضوری به هم وصل کرد؟ مثلاً ساعاتی را برای کنسرت محلی از بالکن‌ها اعلام کنیم یا پارچه‌نوشته‌های روحیه‌بخش به پنجره‌های خانه نصب کنیم.

آخر اینکه این بار دیگر نمی‌توانیم فقط به توصیه‌های فردی‌شده پزشکی و روانشناسیِ بابِ میل اصحاب قدرت گوش کنیم. بی‌خانمان‌ها، کارگران روزمزد و... دریابیم.

@Mortezakarimi77

پی نوشت دوم: الان که دوباره نوشته مرتضی کریمی را خواندم به یک خودشناسی رسیدم. من شخصی هستم که خیلی روی فردیت خودم تاکید دارم و قسمت اعظم روز م با فعالیت های فردی نظیر مطالعه می گذرد. از بچگی چنین بزرگ شده ام. تا ۶ سالگی تنها نتیجه، تا ۱۲ سالگی تنها نوه و تا ۱۳ سالگی تنها فرزند بودم و در همسایه ها هم کودکی نبود!
برای من جامعه ایران یک مقداری تعدیل کننده است. شاید برای من راز جذابیت زندگی در ایران درمقابل کشورهای غربی در همین نکته نهفته باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا طبقه متوسط دنبال پوپولیسم نمی رود؟

+0 به یه ن

در ده -پانزده سال اخیر به وفور  از تحلیلگران دوم خردادی و  از کسانی که نظرات آنها را تکرار می کنند شنیده ایم که طبقه فرودستان به دنبال تبلیغات و سیاست های پوپولیستی می روند اما طبقه متوسط ایده آل های متعالی تری دارد و به آزادی و حقوق بشر و... می اندیشد و گول سیاست های پوپولیستی را نمی خورد. آیا به واقع چنین هست؟!

دور وبر خود را که می نگرم طبقه متوسط را در عمل خیلی هم در قید و بند ایده آل های متعالی حقوق بشری و آزادی نمی بینم. البته  در بین طبقه متوسط هستند کسانی که به  چنین ایده آل هایی پایبندند اما چند درصد؟! فکر کنم قبلا تعریف کرده ام که من وقتی در چهارم ابتدایی بودم به خانه مان دزد زد. تقریبا همه دوروبری ها که از طبقه متوسط بودند در گوش پدرم می خواندند که از چند نفر که قبل از آن به خانه مان رفت و آمد داشتند (از طبقه کارگری) شکایت کند تا در کلانتری از آنها اعتراف بگیرند. حتی من که کودکی بیش نبودم می دانستم منظور از اعتراف گرفتن در کلانتری، شلاق هست. پدرم مقاومت کرد و گفت هرگز.  تنها به خاطر پایبندی به حقوق بشر هم گفت هرگز. اما اکثریت همان طبقه متوسط این  پایبندی  او را نشانه ضعفش می دانستند. هیچ کدام از طبقه کارگری که دوروبرمان بودند پدرم را به شکایت اهل شخص خاص دعوت نمی کردند. می دانستند که خودشان هم قربانی خواهند شد. چون نقض حقوق بشر را در کف خیابان با پوست و گوشت حس کرده بودند و می دانستند چه طعمی دارد.

چیزی که در دور و بر عیان هست آن هست که طبقه متوسط هم مثل طبقه فقیرتر  بیشتر گرفتار روزمرگی است تا اندیشیدن به جایگزین متعالی تر برای شرایط کنونی . در هر دو طبقه استثناِئاتی هستند که  ورای روزمرگی اندیشه های متعالی تر دارند. از بین همین استثناها باز عده ای که در عمل به ایده آل هایشان پایبند می مانند حتی کمترند.اما از این جهت تفاوت زیادی بین طبقه متوسط و طبقه فقیر نمی بینم.
۲۰ سال پیش به خاطر ماهواره اندکی تفاوت فرهنگی و تفاوت دیدگاه بین این دو طبقه  به وجود آمده بود اما آن هم از بین رفت. از جلوی آپارتمان های مسکن مهر که می گذرید می بینید اغلب شان در بالکن دیش ماهواره دارند. تفاوتی با محلات اعیان نشین از این جهت ندارند.

گفته می شود در آستانه انتخابات در  محلات فقیر کاندیداها گونی سیب زمینی و .... پخش می کنند و به این روش پوپولیستی رای مردم را می خرند. طبعا در محلات طبقه متوسط با گونی سیب زمینی رای نمی شود خرید . اما آیا به معنای متعالی تر بودن طبقه متوسط هست؟ 
چند مثال می زنم تا ببینید چگونه  رای و نظر طبقه متوسط  را با روش های پوپولیستی (و صد مرتبه مخرب تر از سیب زمینی ) تغییر می دهند؟

۱) مجوز ساخت و ساز غیر اصولی:  در کوچه های تنگ و باریک شهرهای بزرگ همین طبقه متوسط خانه ویلایی قدیمی شان را تخریب نموده اند و ساختمان های بلند ساخته اند بدون آن که  کوچه و زیرساخت هایش کشش این جمعیت را داشته باشد. خیلی  هاشون هم دعا گو هستند که مسئول مربوطه در شهرداری کارشان را راه انداخته و مجوز صادر کرده. درآستانه انتخابات ریاست جمهوری  سال  ۸۴  صاحبخانه ما در شمال شهر تهران یکی از این دعاگوها بود که به اتفاق خاندان جلیله رفت به شهردار وقت (آقای احمدی نژاد)  رای داد.

۲) مسئولان آزمایشگاه های پزشکی  و یا تحقیقاتی «دعاگو» می شوند وقتی که  مسئولان در مورد پساب و پسماند آزمایشگاهی مته به خشخاش نگذارند.


مثال ها فراوان هستند. به نظرم خیلی جایی ندارد که طبقه متوسط برای خود نوشابه ای باز کند که ایده آل ها یا  فهم سیاسی یا اجتماعی ای بالاتر از طبقه فقیرتر از خود دارد.  خیلی با هم فرق نداریم. خیلی برای هم طاقچه بالا نذاریم! تحلیلگران وابسته به جناح های مختلف سیاسی که برای این طبقه و آن طبقه نوشابه باز می کنند بیشتر دنبال «تفرقه بیانداز و حکومت کن» هستند.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا قومیت مسئولان مهم هست؟

+0 به یه ن

در لینک زیر یک پرسشنامه آنلاین هست که  یک دانشجوی کارشناسی ارشد از دانشگاه شهید بهشتی طراحی کرده. پرسش ها در مورد قومیت های ایرانی است. من آن را پر کردم. توصیه می کنم شما هم آن را پر کنید و نظر خود را بیان نمایید.


یکی از سئوال ها در مورد قومیت مسئولان سیاسی بود. چون در مورد  این موضوع،  چند سوتفاهم در بین کسانی که با دغدغه های قومی ناآشنا هستند (و یا گمان می کنند از  نمد دغدغه های قومی و هویتی موجود در جامعه می توانند برای خودکلاهی بدوزند) وجود دارد، لازم می دانم اندکی در این باره سخن بگویم.
برای اکثر ماها خیلی مهم نیست که قومیت رئیس جمهور و سایر مقامات بالای کشور چه باشد. جالب است بدانید که آروند هاتی روی -نویسنده و فعال حقوق بشر هندی معتقد است که هر زمان در هندوستان بخواهند ظلمی وافر در حق قومی خاص بکنند از همان قوم چند نفری را به مقامات عالی می رسانند تا جنایات را به گردن هم-قومی خودشان بیاندازند. خوشبختانه در کشور ما هیچ وقت اختلافات قومی به اندازه هند بالا نگرفته و نخواهد گرفت. مشترکات  و دلیستگی های اقوام مختلف در ایران بیش از آن هست که اختلاف جدی صورت گیرد.  ما ایرانی ها  هم عاقل تر  و هم عاطفی تر از آن هستیم که از حدی بیشتر به اختلافات قومی پا دهیم.خیلی هم فرق نمی کند که چه حاکمانی بالا سرمان باشند (یا حتی نباشند). در هر صورت به جان هم نخواهیم افتاد. اما در حد ملایم تر آن چه آروند هاتی روی می گوید در ایران هم صادق هست. مثلا اگر یک ترک در ایران یک مقام فرهنگی رده بالا بگیرد احتمالا کمتر از همتای فارسش به زبان ترکی یا موسیقی آذربایجانی مجال رشد می دهد. می دانید چرا؟ چون می ترسد به او انگ پان-ترک بزنند. یک مسئول فارس چنین دغدغه ای ندارد و بر اساس این که می بیند موسیقی آذربایجانی هم خواهان دارد و هم فاخر هست به آن مجال رشد بیشتری می دهد.

 ترک هایی که مقام دولتی نسبتا بالایی دارند (مثل وزیر و معاون رئیس جمهور) معمولا خیلی گلی به سر منطقه خود نمی زنند اما هر از گاهی که با رقیبانشان دعوایشان می شود انتظار دارند ترک های ایران بیایند و در دفاع از وی سینه چاک کنند.  اما به یاد ندارم یک بار هم کسی به خاطر ترک بودنشان آمده باشد برایشان سینه سپر کند. اگر عملکردشان مثبت بوده، طرفدار داشته اند. در غیر این صورت، خیر. قومیت آنها در حمایت یا عدم حمایت محلی از اعراب نداشته.

اما چیزی که برای ما مهم هست این هست که مسئولان محلی در استان ها  باید بومی باشند. مثلا شهردار و استاندار از بومیان منطقی باشد.  هیچ هم آرزو نمی کنیم که مثلا در بوشهر استاندار آذربایجانی بذارند. اگر با مشکلات بوشهر آشنا نیست برای چی  اونجا بره، استاندار بشه؟! یک استاندار بوشهری برای اونجا منصوب کنند که با فرهنگ و مسایل محلی آشنا باشه و بدونه که چه طور مشکلات را حل کنه. حرف و درد مردمش را بفهمه.
وقتی مدیریت کارخانه ای دولتی یا امتیاز استخراج از معدنی را در استانی به فرد غیر بومی می دهند عموما  نگران آلایندگی  نیست. اکثر صنایع و معادن با آلایندگی بالا در استان آذربایجان شرقی در دست  مسئولان غیر بومی هست. مسئولان بومی (حتی اگر خود بی وجدان باشند) از ترس سرزنش های فک و فامیل شان در محل جلوی آلایندگی ها را می گیرند و لی برای مسئول غیر بومی فرق زیادی نمی کند. اگر جلوی آلایندگی را نگیرد، در دیدوبازدید های عید از خاله و عمه اش سرزنش نخواهد شنید! سرکشی درست و حسابی از طریق واحد سلامت، ایمنی و محیط زیست (HSE)  مستقل که در این مملکت نداریم. دست کم مسئول بومی بذارید که از روی رودربایستی خاله و عمه اش جلوی آلایندگی ها را بگیرد.

در بخش نظرات  (باخیش) بیشتر در مورد نظر سنجی نوشته ام. یادتان نرود که نظرسنجی را پر کنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا امروزه درایران گسل معناداری بین طبقه متوسط و طبقه حاشیه نشین هست؟

+0 به یه ن

تحلیلگران منسوب به جریان دوم خرداد در تحلیل مسایل اجتماعی به خصوص اعتراضاتی که در بیست -بیست وپنج سال اخیر در ایران شکل گرفته، خیلی روی بحث«طبقه اقتصادی» تاکید می کنند و اصرار دارند که خط مشی طبقه متوسط و طبقه «فرودست» جداست.

من شکاف معناداری بین طبقه متوسط و طبقه موسوم به فرودست در ایران ۱۳۹۹ نمی بینم. البته این شاید به نقصان مشاهدات من بر گردد. بذارید منظورم را بگم.
این جماعت تحلیلگران دوم خردادی، امروزه  واقعا از طبقاتی که آنها را فرودست می خوانند دور هستند. با این که اغلب خود از خانواده های نسبتا فقیر برخاسته اند  و در دهه ۵۰ و ۶۰ هم اغلب سنگ آن طبقه را به سینه می زدند اما  در این چهل سال آن قدر تغییر کرده اند و در جمع بسته خود بوده اند که گمان نمی کنم به راحتی بتوانند با  فقرا ارتباط برقرار کنند. 
در صورتی که من دیده ام طبقه متوسط غیر حکومتی -مثلا فلان مهندس یا  دکتر، موقعی در خانه کارگر تمیزکار یا تعمیرکار یا بنایی دارد وبرای آنها چایی می برد کمابیش همان صحبت هایی را باکارگر می کند که در دورهمی های دوستانه و فامیلی خود می کنند. بیشتر صحبت ها هم در حول و حوش درددل در مورد بدی اوضاع می چرخد. چنین درددلی را نمی شه با اون قشر باریک که خود مسبب این اوضاع هست انجام داد، پس شکاف می افتد. 



سبک زندگی طبقه متوسط و فقیرتر  در دهه های اخیر به هم نزدیک تر شده اند. یک عده از طبقه متوسط فقیرتر شده اند و مجبور شده اند به محلات حاشیه ای بروند (روایت های زندگی بچه های بنیاد کودک شعبه تبریز را بخوانید می بینید خیلی هاشون والدین نسبتا مرفهی داشته اند که در سال ها ی اخیر به علت وضع بد اقتصادی فقیر تر شده اند و  به حاشیه شهررفته اند). یک دلیل دیگر هم این هست که سبک زندگی طبقه فقیرتر در سال های اخیر خیلی عوض شده. قبلا  خانواده های طبقه متوسط دو سه بچه می آوردند اما خانواده های فقیرتر  فرزندان بیشتری می آوردند. الان دیگه در محلات فقیر هم خیلی بچه نمی بینید. نحوه تربیت بچه ها در محلات طبقه متوسط و طبقه فقیر هم  به هم نزدیک تر شده. در دهه پنجاه هرچند  در مدارس محلات طبقه متوسط تنبیه بدنی کودکان نایاب نبود ولی از نظر آمار و میزان خشونت تنبیه بدنی اصلا قابل مقایسه با آن چه که در محلات حاشیه شهر می گذشت نبود. آن چه که در دهه پنجاه و شصت  از نظر مدارس حاشیه شهر (به خصوص در مدارس پسرانه) هنجار تنبیه دانش آموزان تلقی می شد  امروزه از نظر عموم جامعه  وحشیگری داعشی نام خواهد گرفت. خدا را شکر- این رویه نامیمون در حال ریشه کنی است. آن گونه تنبیه بدنی در مدارس حاشیه ای که دیروز هنجار بود امروز استثنایی است که در صفحه حوادث روزنامه ها به اسم کودک آزاری منتشر می شود.
تربیت کودکان طبقه متوسط  و حاشیه شهر از این جهات خیلی به هم نزدیک شده. در نتیجه هر دو نگاهی مشابه نسبت به امر خشونت دارند. (این نظر من هست. اگر اشتباه می کنم بگویید.)
یادمه در دهه ۵۰ مهندسانی که از روی خیریه یا ... می خواستند در محلات فقیر خانه مهندسی ساز برای حاشیه نشینان بسازند با مقاومت فرهنگی مختلفی رو به رو می شدند. از جمله این که  در برابر نصب سینک آشپزخانه به صورت ایستاده مقاومت می شد . نظرشان این بود که زن نجیب باید هنگام شستن ظرف و لباس و .... کمر خم کند! ایستاده و بدون فشار به کمر ظرف شستن را نوعی بدعت که باید از آن پرهیز کرد می دانستند!  مقاومت در برابر سرویس بهداشتی داخل خانه (به جای حیاط) که  فوق العاده زیاد بود.  از آن زمان، سبک زندگی بین دو طبقه کم و کمتر شده. اگر تفاوت هست (که هست) به خاطر نبود امکانات مالی است نه به خاطر مقاومت طبقاتی در برابر تغییر سبک زندگی.
این مشاهده من هست. شاید اشتباه باشد. حتما که نظرم ناقص هست (چون براساس مشاهدات ناقص استوار است.) اما فکر می کنم  تاکید تحلیلگران دوم خردادی روی مسئله طبقات از نظر من هم ناقص تر هست. خوشحال می شوم  نظر شما را بشنوم.

پی نوشت: تحلیل سعید مدنی در مورد ترکیب طبقاتی معترضان ۹۸ را اینجا بشنوید: https://www.youtube.com/watch?v=mj8sgJICOuw

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گفت و گویی در مورد روشنفکری ایران از دیروز تا فردا

+0 به یه ن

مینجیق:

همه ساله در محرم در فضای مجازی یادی هم می شه از دلیران مشروطه خواه تبریزی که در عاشورای ۱۲۹۰ توسط قوای روس به دار آویخته می شوند.  سخنرانی  موجود در این لینک  ماجرا را با استناد به چند کتاب تاریخی شرح می دهد.

رها:
ممنون از لینک. من خیلی مطالعه در زمینه رهبران مشروطه ندارم ولی همیشه برام سوال بوده چطور باقرخان و ستارخان که ظاهرا بی سواد بودند به این درجه رسیدند که مشروطه که مفهومی مدرن بود، مهم است و برایش حتی باید جنگید.
ظاهرا رضاخان هم به نوعی همین طور بوده کم سواد ولی به اهمیت مدرنیته وقف بوده.
شاید روشنفکران اون زمان انقدر صداشون بلند بوده که حتی افرادی که بی سواد بودند هم قانع می کردند.
نظر شما چیه؟

مینجیق:
نظر من هم همینه. روشنفکران آن زمان هم خیلی نفوذ کلام داشتند و هم روشن می اندیشیدند.
همین طور که از نوشته هایم دریافته اید من خودم گرایش عدالت طلبانه و حمایت از محرومان و طبقات پایین  دارم. اما چپگرایی به شیوه ای که در ایران -به دنباله روی از روسیه- از دهه ۲۰ رواج یافت را در مجموع مخرب می دانم.
از برخی استثنائات که بگذریمو چپ ایرانی-به تبع چپ روس- بسیار بیشتر از این که دغدغه بهبود وضع کارگران و زنان و .....داشته باشد دغدغه شاخ و شونه کشیدن به بازاریان و پولدارها و آمریکا و اروپای غربی داشت.
در عمل می بینید بازاریان و کارخانه داران ایران بیش از چپ های ایران دارند برای کارگران دل می سوزانند و سعی در بهبود وضع شان دارند!! چپ ها فقط به اسم کارگران به کارفرمایان و سرمایه داران فحش می دهند و وقتی می بینند کارگران با آنها هم آوایی نمی کنند بدترین فحش ها را به همان کارگران می دهند!


در صورتی که شما بیایید تاریخ چپ را در بریتانیا یا سوئد یا آلمان مطالعه کنید می بینید در قرن ۲۰ منجر به معجزه ای در بهبود وضع کارگران و زنان و کودکان در این کشورها شدند. واقعا وضع محرومان در این کشورها بهبود یافت. در صورتی که ثروتمندان هم خیلی تحقیر و تنبیه نشدند. درست برعکس روسیه. تفاوت از نگرش چپ های این کشورها بود.

چپ گرایی با این ذهنیت از یک طرف و از طرف دیگر کهنه پرستی ای که سید حسین نصر و دوستانش رواج دادند به  روشنفکری ایران را خیلی ضربه زد. روشنفکران پرنفوذ مثل شریعتی هم این دو را با هم قاطی کردند و معجونی ساختند که معلوم نبود چی از توش در می آد. در صورتی که روشنفکران صدر مشروطه روشن می دانستند چی می خواهند. به زبان مردم به آنها می گفتند.
یکی از نقاط قوت روشنفکری تبریز در عهد مشروطه آن بود که با زبان ترکی مردم محل با مردم صحبت می کردند. سیاست های پهلوی بر استیلای زبان فارسی باعث شد روشنفکران تبریز در دوران بعدی نتوانند به آسانی با مردم کوچه بازار و امثال ستار خان و باقر خان در نسل های بعدی ارتباط برقرار کنند. این هم ضربه زیادی به تبریز و آذربایجان در درجه اول و کل ایران در درجات بعدی زد.

  در ۱۵-۲۰ سال اخیر یک عامل دیگر هم سبب شده که شکاف بین روشنفکران و مردمی که می توان گفت پتانسیل آن را داشتند که ستارخان و باقرخان قرن ۲۱ باشند بیشتر بشه. این عامل اخلاق جنسی نا متعارف قشری است که خود را روشنفکران جامعه می خوانند. نمونه اش را در همین جنبش می-تو ایرانی (بازگویی آزارهای جنسی در فضای مجازی) هم در هفته های اخیر دیدیم. خوب! ستارخان چه در قرن ۱۹ چه در قرن ۲۱ چنین چیزی را برنخواهد تافت.اگر هم -بر فرض محال برتابد-- مردم تبریز پشت آن قرار نخواهند ایستاد.
به هر حال خوشبختانه جو روشنفکری تبریز زیاد به این مسایل آلوده نشده و وجاهت اخلاقی را بین عموم مردم شهر دارد. به نظر من حفظ این وجاهت اخلاقی بسیار مهم هست. از سوی دیگر بالاخره تبریز شهر کوچکی است. به تنهایی نمی تواند جنبشی در سطح ملی راه بیاندازد. حتما نیاز دارد با روشنفکران شهرهای دیگر به خصوص تهران در تعامل باشد (همچنان که در عهد مشروطه بود). در این مراودات --که حتما باید باشد-- باید خیلی مراقب بود که افرادی که بدنام هستند نیایند وسط.

از این ور هم روشنفکران با اخلاق تهران در ارتباط با کسانی که خود را رابط بین روشنفکران تهران و تبریز معرفی می کنند باید مراقب باشند تا بدانند که آیا این فرد در خود تبریز وجهه قابل قبول دارد یا خیر.
یک راه ساده تشخیص آن هست که ببینند آیا اهل جوک ترکی گفتن هست یا نه. اگر از خیل عظیم کسانی باشد که می گویند «ههههههه! من خودم هم ترکم هاااااا!» و بعد یک جوک تحقیر آمیز در مورد ترک ها بگوید مطمئن باشید این فرد درتبریز منفور هست.
این افراد که با این جوک ها در مجالس بزم تهران خودشیرینی می کنند در هنگامی که نیاز به ستارخان پیدا می شود برای این که اعتباری برای خودشان بیافرینند چنان وانمود می کنند که انگار رفیق گرمابه و گلستان ستارخان هستند.

یک کسی را برای ارتباط با تبریز برگزینید که از خودش شخصیتی داشته باشد نه این قبیل افراد. اگر از این قبیل افراد انتخاب کنید گند می زند!
کسی که از خود شخصیتی دارد جلوی شما خود و هفت جدش را خوار نخواهد کرد. جوک ترکی نخواهد گفت. چه بسا اگر دیر سر قرار بیایید اخم هایش هم توی هم می رود. چه بسا قهر کند برود. اما می شود ستارخان گونه روی حرفش حساب کرد. می شود هم اطمینان داشت که مردم تبریز پشت او خواهند ایستاد. تا آخرش!

 ۱۵-۲۰ سال اخیر یک عامل دیگر هم سبب شده که شکاف بین روشنفکران و مردمی که می توان گفت پتانسیل آن را داشتند که ستارخان و باقرخان قرن ۲۱ باشند بیشتر بشه. این عامل اخلاق جنسی نا متعارف قشری است که خود را روشنفکران جامعه می خوانند. نمونه اش را در همین جنبش می-تو ایرانی هم در هفته های اخیر دیدیم. خوب! ستارخان چه در قرن ۱۹ چه در قرن ۲۱ چنین چیزی را برنخواهد تافت.
اگر هم بر فرض محال برتابد مردم تبریز پشت آن قرار نخواهند ایستاد.
به هر حال خوشبختانه جو روشنفکری تبریز زیاد به این مسایل آلوده نشده و وجاهت اخلاقی را بین عموم مردم شهر دارد. به نظر من حفظ این وجاهت اخلاقی بسیار مهم هست. از سوی دیگر بالاخره تبریز شهر کوچکی است. به تنهایی نمی تواند جنبشی در سطح ملی راه بیاندازد. حتما نیاز دارد با روشنفکران شهرهای دیگر به خصوص تهران در تعامل باشد (همچنان که در عهد مشروطه بود). در این مراودات که حتما باید باشد باید خیلی مراقب بود که افرادی که بدنام هستند نیایند وسط.

از این ور هم روشنفکران با اخلاق تهران در ارتباط با کسانی که خود را رابط بین روشنفکران تهران و تبریز معرفی می کنند باید مراقب باشند تا بدانند که آیا این فرد در خود تبریز وجهه قابل قبول دارد یا خیر.
یک راه ساده تشخیص آن هست که ببینند آیا اهل جوک ترکی گفتن هست یا نه. اگر از خیل عظیم کسانی باشد که می گویند «ههههههه! من خودم هم ترکم هاااااا!» و بعد یک جوک تحقیر آمیز در مورد ترک ها بگوید مطمئن باشید این فرد درتبریز منفور هست.
این افراد که با این جوک ها در مجالس بزم تهران خودشیرینی می کنند در هنگامی که نیاز به ستارخان پیدا می شود برای این که اعتباری برای خودشان بیافرینند چنان وانمود می کنند که انگار رفیق گرمابه و گلستان ستارخان هستند.

یک کسی را برای ارتباط با تبریز برگزینید که از خودش شخصیتی داشته باشد نه این قبیل افراد. اگر از این قبیل افراد انتخاب کنید گند می زند!
کسی که از خود شخصیتی دارد جلوی شما خود و هفت جدش را خوار نخواهد کرد. جوک ترکی نخواهد گفت. چه بسا اگر دیر سر قرار بیایید اخم هایش هم توی هم می رود. چه بسا قهر کند برود. اما می شود ستارخان گونه روی حرفش حساب کرد. می شود هم اطمینان داشت که مردم تبریز پشت او خواهند ایستاد. تا آخرش!

؟: 
ما که ترک نیستیم چه کنیم؟

مینجیق:
توجه منظورتان نشدم. بحث ترک و فارس نبود . بحث سر این بود که اگر کسی هستید که دغدغه هایی بیش از نیازهای روزمره خود دارید و می خواهید در جمعی روشنفکری قرار بگیرید تا  راجع به مسایل جامعه بحث کنید اما نمی خواهید به برخی از بی پروایی های جنسی که در بخشی از جامعه روشنفکری تهران تشویق می شود، تن دهید سعی کنید با جامعه روشنفکری تبریز بُر بخورید. اونها شما را راحت تر می پذیرند و «نه گفتن» شما را به بی پروایی های جنسی نه تنها نشانه واپسگرایی نمی دانند بلکه تشویق هم می کنند . فارسی هم حرف بزنید باز متوجه می شوند. اگر ارتباط نوشتاری باشد (مثلا در واتس اپ) که  غالبا به فارسی است.
من در مورد تبریز اطلاع دارم برای همین در مورد تبریز حرف می زنم. احتمالا در شیراز و کرمان هم مثل تبریز باشند.

اگر یک شبکه ای شکل بگیره بین روشنفکران تبریز و شیراز و کرمان و بخشی از روشنفکران تهران وکرج که به اخلاق جنسی مورد قبول مردم کوچه بازار پایبندند، باز می شه امید داشت مثل زمان مشروطه مردم روی حرف روشنفکران حساب کنند و پشت آنها بایستند تا جنبشی ملی رو به جلو شکل بگیره که بخشی از معضلات کشور را حل کنه. (مثلا مشکلات محیط زیستی یا  قوانین و هنجارهای ضد زن).

در ضمن کرج را هم دست کم نگیرید. در حال حاضر لیبرال ترین شهر ایران هست. ساکنان کرج هم از سراسر ایران آمده اند و در شهرستان های مختلف فامیل دارند. کرج می تونه خیلی نقش مهمی در آینده ایران بازی کنه. در حال حاضر جمعیتش اندکی بیشتر از تبریز و شیراز هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مهاجرت به کانادا در میانسالگی

+0 به یه ن

عزیزی گزارشی کوتاه نوشته بود از دستجات عزاداری حسینی در کانادا. ظاهرا  این دستجات  کانادا با همدیگه دعوا و.... هم دارند ومرتب اره می دهند تیشه می گیرند.


من به جوانانی که قصد مهاجرت به کانادا دارند کاری ندارم. اما روی صحبتم با همسالان و همتیپ های خودم هست که در ایران رفاه نسبی دارند و جا افتاده اند اما به بهانه این که می خواهیم فرزندانمان در کشور بهتری زندگی کنند می خواهند رنج مهاجرت  به تن بخرند. 
نظرم را به این عزیزان می گویم. فرزندان شما هر وقت بخواهند مهاجرت کنند خودشان مهاجرت می کنند. برای این که خیلی به سختی نیافتند پول بلیط هواپیما و هزینه پول پیش اجاره آپارتمان و خرج سه چهار ماه زندگی شان در کانادا را پس انداز کنید و به عنوان قرض به آنها بدهید. این بهترین کاری است که می توانید برای آنها بکنید. بهترین جنبه مهاجرت برای فرزندان شما همانا استقلال و روی پای خود ایستادن هست. با دستشان گرفتن و با خود به کانادا بردن این موهبت را هم از آنها می گیرید. بعدش هم منت سرشان خواهید گذاشت که من به خاطر تو زندگی راحتم در ایران  و والدینم را در دوران پیری گذاشتم آمدم در این کشور یخ زده که شش ماه سال آفتاب نداره.

ببینید تیپ های ما در ایران دیگه بعد از این سالها سبک زندگی مناسب خود را یافته. دست کم ما در ایران از فضولی همسایه ها رنج نمی بریم!در بین تیپ های ما دیگه در داخل ایران دیگه این طور نیست که  اگر کسی طلاق بگیره همه فامیل در مورد او چرت و پرت بگویند یا اگر دختری دوست پسر داشته باشد پشت سرش صفحه بذارند.  این مسایل چندی است دست کم در محلاتی که ما ها زندگی می کنیم حل شده. 
شاید باورتان نشود اما  در میان ایرانیان مهاجرت کرده این قبیل فضولی ها  -مثل ۵۰ سال پیش در محلات سنتی  ایران- بسیار رواج داره! در بین همان دانشگاهیانش هم رواج داره. خیلی جالبه که دایم در کار هم سرک می کشند بعدش هم می گویند در ایران مردم فضولند! در صورتی که خیلی از موضوعاتی که برای اونها هنوز مسئله است  برای ما حل شده، رفته پی کارش! دیگه راحتیم!

یکی از دلایلی که تصمیم به بازگشت به ایران گرفتیم مشاهده خانواده های  ایرانی بود که  سالها پیش مهاجرت کرده بودند. نکته قابل توجه در مورد این خانواده ها مردسالاری شدید در بین آنها بود. رفتاری که اغلب  مرد ان خانواده های   ایرانی با همسرشان در خارج داشتند سالها قبل در ایران منسوخ شده بود! اونها اون رفتارمردسالارانه را در خود حفظ کرده بودند و به آن به عنوان «اصالت ایرانی» می بالیدند. برخی شان آتئیست بودند اما باز دست از مردسالاری برنداشته  بودند.

در جمع های ایرانی های مقیم کشورهای غربی، خیلی هم زیاد پشت سر بنگلادشی ها و چینی ها و...صفحه می ذارند و حرف ریسیستی می زنند. خیلی روی «کوکیژن» بودن (نژاد سفید) خودشان تاکید دارند.  تحقیر قومیت های غیر فارس ایران  (از جمله قومیت ترک که من هم جزوشان هستم) بین شان خیلی رواج داره. من در تهران که زندگی می کنم (یا وقتی به کرمان و.... سفر می کنم) از این جور توهین ها نمی شنوم. شاید در عرض ۱۵ سال یک بار اون هم وسط دعوا چنین توهینی شنیدم. اما در استنفورد امکان نداشت در جمع ایرانی ها دو ساعتی بنشینی و از زبان یکی شان توهین علیه ترک ها نشنوی. فکر کنم این قبیل اظهارات سپر آنان هست برای قایم کردن احساس خود کم بینی شان نسبت به غربی ها. این هم جزو چیزهایی بود که من اصلا خوشم نیامد.


 ما ترسیدیم اگر در خارج بمانیم به اسم «فرهنگ اصیل ایرانی» ما هم تبدیل به فسیل بشویم! در نتیجه تصمیم گرفتیم بر گردیم به آغوش فرهنگ  ایرانی. فرهنگ ایرانی که ایستا نیست.  در گذر زمان تغییر می کنه و ما نمی خواستیم از این تغییر عقب بمانیم.
با خواندن آن گزارش که در ابتدا به آن اشاره کردم این حس به من دست داد که چه خوب شد برگشتیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جان معدنچیان و سلامت خانواده هایشان در خطر هست!

+0 به یه ن

در خرداد ماه سال ١٣٩٥، خبر دردناک تازیانه خوردن ١٧ نفر از کارگران معدن آق دره در نزدیکی تکاب واقع در آذربایجان غربی منتشر شد و با خشم و انزجار عمومی مواجه شد. فاجعه ای دردناک تر  به طور پیوسته در معادن سراسر کشور به وقوع می پیوندد که مورد توجه واقع نمی شوند. گزارش ها از روستاهای اطراف همین معدن آق دره حاکی از آن هست که بیماری های پوستی و ریوی و نیز ناراحتی های دندان و لثه در منطقه به علت فعالیت های معدن شیوع یافته است. همچنین دام های منطقه تلف شده اند. هر چند نتیجه مطالعات لازم بر روی آب و هوا و خاک منطقه منتشر نشده است، اما به نظر می رسد آلودگی با جیوه و سیانور و نیز انفجارهای معدن عامل این فجایع باشند.  


هر چند چنین تبلیغ می شود که استخراج معادن برای اشتغالزایی در منطقه لازم هست اما واقعیت این هست که فعالیت های معدن مشاغل سنتی منطقه نظیر کشاورزی، دامداری، ماهیگیری و ..... را از بین می برد و عملا بر بیکاری مردم منطقه می افزاید. در نتیجه ، مردم منطقه -که با کشاورزی و دامداری استقلال مالی و شغلی مناسب و کم خطر داشتند- مجبور می شوند تحت هر شرایطی به کار سخت و خطرناک معدن تن دهند. گاهی نیز مانند مورد کارگران آق دره کارفرما ها از انحصار خود در ایجاد شغل در منطقه سو استفاده می کننده و فجایع اجتماعی نظیر واقعه تلخ خرداد ماه سال ١٣٩٥ در آق دره رخ می دهد.
 به جای این فعالیت خانمانسوز ، برای ایجاد اشتغال در منطقه تکاب می توانستند برگردشگری و بازدید از مجموعه تخت سلیمان سرمایه گذاری نمایند.

 متاسفانه این فاجعه مختص معدن آق دره نیست. در دیگر استان های مختلف کشور از جمله آذربایجان شرقی، سمنان، گلستان، خراسان و..... همین روندغیر اصولی استخراج از معادن پی گیری می شود. معادن منطقه ارسباران (قره داغ) در آذربایجان شرقی علاوه بر آلوده ساختن منطقه با جیوه و سیانور و انفجار، اقدام به جنگل زدایی نیز هم کرده اند که تبعات منفی آن بر آلودگی هوا و فرسایش خاک و در نتیجه کشاورزی و معیشت و اشتغال مردم منطقه بر کسی پوشیده نیست. 

 به علاوه، نکات ایمنی در معادن توسط کارفرماها چندان مورد توجه قرار نمی گیرند. در سال ٩٦ ، متاسفانه٤٣ معدنچی در معدن یورت گلستان جان باختند. در واقع چنین فجایعی در ابعاد کوچکتر همه ساله در معادن مختلف کشور رخ می دهد و جان معدنچیان رامی گیرد.

 علی الاصول معادن -و نیز کارخانه ها و آزمایشگاه ها- باید واحدی برای ارزیابی ایمنی، سلامت و محیط زیست داشته باشند که جلوی فعالیت های مخرب را بگیرد. این واحد باید مستقل از کارفرما باش والا کارآیی نخواهند داشت.  🍀@minjigh 

لطفا این متن را تا می توانید بازنشر دهید. هر چه قدر عموم مردم نسبت به این مسئله حساستر و آگاه تر باشند احتمال پیروزی فعالان کارگری و فعالان محیط زیست در راه میارزه برای بهبود وضعیت بیشتر می شود.

پی نوشت: 

https://www.instagram.com/p/CEgPpQnJAq6/?igshid=q5ftvox8ett0

وضعیت وحشتناک مواد شیمیایی حاصل از فعالیتهای معدن سونگون که وارد رود آراز (ارس) میشود ! 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

معدن آق دره و فجایع محیط زیستی

+0 به یه ن

اگر به خاطر داشته باشید،  در خرداد ماه ۱۳۹۵ خبر شلاق خوردن ۱۷ کارگر اخراجی معدن آق دره در نزدیکی تکاب واقع در آذربایجان غربی ملتی را شوکه کرد. 


توجه شما را می خواهم به بخشی از گزارش جلب کنم که از منظر من حتی از شلاق خوردن کارگران هم هولناک تر هست اما متاسفانه به اندازه کافی توجه افکار عمومی را جلب نکرده است. متاسفانه این قبیل آسیب ها که در زیر می خوانید مختص معدن آق دره هم نیست. در بسیاری از استان های کشور دارند به شیوه غیر اصولی از معادن بهره برداری می کنند و فجایعی نظیر آن چه که در زیر می خوانید رقم می زنند (یا به زودی خواهند زد). طرفداران محیط زیست  ایران به خاطر چنین چیزهایی هست که فریاد بر می زنند اما کو گوش شنوا؟!

« در گفت‌وگو با اهالی روستا از فجایع دیگری باخبر می‌شوید که سال‌هاست روی آن سرپوش گذاشته شده. احداث و راه‌اندازی معادن طلا در این منطقه از آذربایجان‌غربی نه‌تنها نتوانست زمینه‌های اشتغالزایی تعداد کثیری از اهالی بومی منطقه را فراهم کند بلکه وضعیتی را ایجاد کرد که نشان می‌دهد، فجایع محیط‌زیستی و حتی انسانی تازه‌ای در انتظار این منطقه دورافتاده است.

مشاهدات میدانی از کودکانِ مبتلا به بیماری‌های پوستی مزمن، نشان داد در این منطقه یک فاجعه انسانی ناشی از مواد پخش‌شده از معدن طلا در حال رخ‌دادن است. مردم و اهالی ده می‌گویند، علاوه بر بیماری‌های پوستی در سال‌های گذشته، تعداد افرادی که به‌دلیل سرطان‌های ریه و حنجره در روستا از بین رفته‌اند در سنین مختلف رشد داشته است. آنها گمان می‌کنند، تشعشعات ناشی از استنشاق گازهای معدن طلا عامل شیوع بیماری‌های پوستی و همچنین انواع سرطان‌ها در منطقه شده است. «چرا تا چند سال پیش، این‌قدر سرطان و بیماری پوستی زیاد نبود. آب‌وهوای خوبی داشتیم؛ این چندسال که انفجارا زیاد شد، هم خاکمون آلوده شد و هم زمینامون.»

اینها را یکی از اهالی آق‌دره علیا می‌گوید که کارگر معدن هم نیست. همسرش قالیبافی می‌کند و خودش برای دامداری به روستاهای اطراف می‌رود. پسر ۱۰،۹ ساله‌اش را همراه خودش آورده تا بیماری پوستی بدنش را نشانمان دهد. «الان چند وقته که اینجوریه. چندین‌بار بردیمش تکاب، پیش دکتر. تا میفهمه از کجا اومدیم، دیگه چیزی بهمون نمیگه. یه مشت قرص و پماد میده، میگه برین خودش خوب میشه. یه‌مدت خوبه، دوباره برمیگرده.» روی پاهای پسرک، عارضه پوستی با نقطه‌های ریز به‌رنگ صورتی کمرنگ قابل‌مشاهده است؛ چیزی شبیه به یک حساسیت پوستی. از خودش که می‌پرسیم به کردی به پدرش می‌گوید «بدنم میخاره.» پدرش می‌گوید، اغلب مواقع بچه‌های ده برای بازی در کوچه‌های روستا روی خاک‌ها باهم بازی می‌کنند. تمام گردوخاک حاصل از انفجارها به گفته او روی خانه‌های اهالی ده می‌نشیند و در نتیجه اغلب مردمی که این گردوخاک را استنشاق می‌کنند، می‌توانند در معرض انواع آلودگی‌های پوستی قرار بگیرند. می‌گوید، اغلب انفجارهای معدن، درست بغل گوششان و در پیت‌های چسبیده به روستا رخ می‌دهد. «چند وقت پیش، بچه‌ها گفتن برای اینکه رد گم کنن و صدای انفجار رو کم کنن، روی خاک، کیسه‌های پر از آب گذاشتن تا صدا پخش نشه و بهشون ‌گیر ندن. اینجوری منابع طبیعی رو هم گول میزنن… .»

بیماری‌های عصبی و مشکلات ناشناخته ناشی از مواد آلاینده که به‌دلیل نزدیک‌بودن مراکز بهره‌برداری معادن طلا به مناطق مسکونی روستایی بوده، یکی از مواردی است که در این منطقه شایع شده. به گفته اهالی، علاوه بر روستاهای آق‌دره، روستای شیرمرد، نزدیکی معدن طلای زره‌شوران، اولین معدن استحصال طلای کشور که نزدیکی معدن طلای آق‌دره قرار دارد نیز از آلودگی‌های زیست‌محیطی‌ای که منجر به فجایع انسانی شده، در امان نیست.

یکی دیگر از افرادی که مبتلا به نوع عجیبی از بیماری پوستی شده، یکی از همین کارگران اخراجی معدن آق‌دره است. روی زانویش، یک عارضه پوستی به‌جا مانده که مربوط به سال‌های گذشته است و هربار که خوب می‌شود، پس از مدتی دوباره بازمی‌گردد. «چندبار رفتم دکتر، میپرسن کارت چیه! وقتی میگم معدن طلا کار می‌کردم، هیچ اطلاعات دیگه‌ای بهم نمیدن فقط داروهامو میدن و میگن برو. چون میدونن ما از کجا میایم. فقط گاهی میشنویم که میگن، پخش‌شدن سیانور و جیوه، عامل این‌جور بیماری‌هاست.»

در همین بین، یکی دیگر از کارگران روی سینه‌اش، یک دایره می‌کشد و می‌گوید: «پارسال به همین اندازه روی سینه‌ام قرمز و پوستم دچار حساسیت شد. رفتم دکتر، دارو داد و کم‌کم بهتر شدم اما بعضی‌ها رو دیدم که مدت‌ها با این مشکل درگیرن و هربار حساسیتشون برمیگرده.»

تقریبا همگی بر این باورند که علت اصلی این مشکلات پوستی و سرطان‌های خاص، پخش‌شدن سیانور ناشی از سیانیوراسیون برای جداسازی طلاهاست. اهالی آق‌دره می‌گویند در اثر انفجارهای گاه و بیگاه معدن، این خاک آلوده در همه‌جای روستا و به‌ویژه پیت‌های هفت تا ۹، که نزدیک روستاست، پخش می‌شود و باعث ازبین‌رفتن دام‌ها و ایجاد بیماری برای انسان‌ها می‌شود.

یکی از اهالی روستا می‌گوید، آلودگی‌هایی که معدن در سال‌های گذشته ایجاد کرد، منحصر به بیماری‌های پوستی و شیوع برخی سرطان‌های خاص نمی‌شود بلکه در آب آشامیدنی منطقه هم مشکلاتی ایجاد کرده است. دندان‌هایش را نشانمان می‌دهد و می‌گوید: «معلوم نیست توی این آب، چی هست. هرکدوم از اهالی رو ببینین، دندوناش مشکل داره.» نکته‌ای که او به آن اشاره می‌کند، در مصاحبه با چند نفر از اهالی روستا به‌وضوح قابل‌مشاهده بود. دندان‌ها و لثه‌های بیمار ناشی از مصرف آب آلوده به مواد ناشناخته‌ای مثل جیوه در منطقه آق‌دره است.

این درحالی است که به گفته اهالی، از شبکه بهداشت تکاب، بارها برای آزمایش آب منطقه مراجعه کرده‌اند اما اهالی روستا می‌گویند هیچ نتیجه‌ای از آزمایش‌های انجام‌شده درباره وضعیت آب روستا به آنها ارائه نشده است. اهالی روستا از مشکلات ناشی از بالا آمدن گاز معدن و مرگ‌و‌میر بالای دام‌ها در اثر انفجارها می‌گویند. «هم زمین‌ها آسیب دید و هم دام‌هایمان از بین رفتن. گوسفند داشتیم؛ می‌رفتن برای چرا سمت معدن اما به اون محدوده که نزدیک میشدن، یه چرخی دور خودشون می‌زدن و بعد می‌افتادن و میمردن. بعضی گوسفندها هم که اونور چرا میکردن، بره‌های مرده به‌دنیا میاوردن.»

اهالی آق‌دره علیا می‌گویند، در یک سال گذشته حدود هزار رأس گوسفند در اثر همین آلودگی‌ها از بین رفته‌اند. آلودگی‌هایی زیست‌محیطی که نشان می‌دهد نه‌تنها کارگران شلاق‌خورده آق‌دره که طبیعت بکر و زیبای آن در معرض فراموشی است .


آنچه در آق‌دره و روستاهایی شبیه به آن می‌گذرد، فراتر از فاجعه است. شیوه فعالیت معادن روباز طلا (آق‌دره و زره‌شوران) در این منطقه، فجایع محیط زیستی‌ای به بار آورده که به صورت خاموش از بین انسان‌ها هم قربانی می‌گیرد. در صحبت‌هایی که با اهالی آق‌دره داشتیم، متوجه شدیم آنچه در اطراف معدن طلای آق‌دره اتفاق می‌افتد، فقط محدود به برخورد غیرمعمول با کارگران فصلی‌ای که نسبت به قراردادهای یکطرفه معترض هستند، نمی‌شود بلکه فجایع زیست‌محیطی‌ای که در این منطقه زرخیز به‌دلیل رعایت‌نکردن استانداردهای استحصال مواد صورت می‌گیرد، باعث شده جان انسان‌های زیادی به خطر بیفتد. با روستاییان که هم‌صحبت می‌شوید، پرده از فجایع زیست‌محیطی‌ای برداشته می‌شود که دامن بسیاری از مردم ساکن این مناطق را هم گرفته است. خانه‌های این روستاییان در مجاورت بخش‌های اصلی معدن است که با هر انفجار، مقادیر زیادی خاک و مواد آلاینده را وارد هوای سالم روستا می‌کند. وجود دو معدن طلای آق‌دره و زره‌شوران در تکاب و شیوه استحصال طلا در فاصله بسیار نزدیکی به مناطق روستایی باعث شده تا بیماری‌های پوستی و ریوی ناشی از استنشاق مواد آلاینده، همچون سیانور و جیوه در بین ساکنان این مناطق شیوع بیشتری داشته باشد. سال ۱۳۸۳ بود که خبرهایی مبنی‌بر نشت مقادیر قابل‌توجهی از مواد سمی، به‌ویژه سیانور از کارخانه طلای آق‌دره که در مجاورت معدن آق‌دره تکاب واقع شده، منتشر شد که نشان می‌داد این ماده سمی به منابع آب‌های جاری و رودخانه ساروق تکاب وارد شده و موجب تلف‌شدن هزاران قطعه از جانداران موجود در این رودخانه شده است. میزان این آلودگی به حدی بود که موجبات نگرانی ساکنان منطقه را فراهم کرد. گزارش‌های رسمی نشان می‌دهند، در اثر نشتی سیانور در آب رودخانه ساروق تکاب، فعالیت کارخانه استحصال طلای آق‌دره تکاب به مدت چهار ماه در همان زمان متوقف شد. نشت شدید سیانور از سد باطله کارخانه‌های استحصال طلای دو معدن زره‌شوران و آق‌دره صورت می‌گیرد و نفوذ آن در رودخانه‌ها و چشمه‌های آب زیرزمینی باعث شده حتی آب آشامیدنی مناسب در دسترس اهالی منطقه قرار نگیرد. به‌همین‌دلیل، بسیاری از اهالی آق‌دره با مشکلات دندانی و بیماری‌های لثه درگیر هستند. همه این گزارش‌ها نشان می‌دهند، علاوه بر سهم ناچیز نیروی کار بومی در معدن طلای آق‌دره، نه آب سالمی برای آشامیدن مانده و نه زمینی برای زیست انسان.»


آلودگی‌ها

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

متنی از کانال سبزاندیشان تبریز

+0 به یه ن

درنشست مطبوعاتی شرکت زرین داغ به مورخه ۱۳۹۹/۳/۲۹جناب آقای نوری مشاور مدیر عامل درجمع خبرنگاران مطبوعاتی اظهار کردندکه تمامی مراحل اجرائی فرآوری معدن طلای اندریان با نظارت دانشگاه تبریز انجام گرفته است.واین شرکت با دانشگاه تبریز قرارداد بسته است.حال سوال اینجاست که قراداد در مورخه ۱۳۹۹/۲/۱منعقد شده وقرارداد فی مابین دانشگاه وشرکت تحقیقاتی است نه نظارتی......
فلذا جهت تنویر افکار عمومی دانشگاه تبریز و شرکت زرین داغ به سوالات رسانه ها ومردم منطقه پاسخ دهند :
۱-اسناد ،تصاویر وفیلم های موجودنشانگر ان است که احداث وساخت هیپ هاو استخرهای حاوی سیانور در فصل زمستان اجرائی شده است.اگر دانشگاه تبریز وشرکت مستنداتی از قبیل ارزیابی ریسگ،مطالعات زمین شناسی،مکانیک خاک هیپ ها واستخرهای سیانور،آنالیز خاک رس استفاده شده در کف هیپ ها واستخرها،نتایج آزمایش لوژان چاهای پیزومتریک اطراف هیپ ها. استخرهای حاوی سیانور،نقشه های طراحی، مطالعه مکان یابی هیپ ها واستخرها در آن تراز ارتفاع توپوگرافی، ومجوزهای اخذ شده از سازمان محیط زیست درصورت وجوددراختیار رسانه ها ومردم قرار دهند
۲-.لایه ژئوممبران ۱.۵ میلیمتری استفاده شده در کف هیپ هاواستخرهای سیانوردرچه زمانی وتوسط چه کسانی وبانظارت کدام سازمان دوخت گردیده است ؟نوع لایه ژئوممبران ۱/۵میلیمتری تحت استاندارد کدامین کشوراست؟آیااین لایه تمحل انباشته های سنگ بیش از صدهاهزارتنی به علاوه آب آمیخته باسیانیددر هیپ هارادارد؟
۳-تصاویرموجودنشانگر آن است که در فصل زمستان وبه صورت فاجعه آمیزی بدون رس کوبی لایه ژئوممبران نصب گردیده است حالا توضیح دهید با نظارت کدامین ارگان دارای صلاحیت چنین کاری انجام شده است؟ (فرمهای موردتایید یک نهادنظارتی قانونی را ارائه دهید )
۴-واحدHSEایمنی .بهداشت. محیط زیست تحت نظارت کدامین ارگان دولتی است ؟آیاخود شرکت می تواند ناظرhseباشد؟
حال از تمامی مسئولین دولتی من جمله از بخشداری تااستانداری و نهادهای نظارتی همچون سازمان بازرسی کل کشور، اداره اطلاعات و کلیه دوست داران محیط زیست انتظار دارد که با بررسی و تحلیل های واقعی اسنادومدارک مرتبط باچنین عملیاتی نسبت احقاق حقوق عامه ما بومیان اقدام کنند.
اگرخدای ناکرده اگراسنادیاد شده از سوی زرین داغ یادانشگاه ارائه نگردد با به عبارتی وجودنداشته باشد بزرگترین فاجعه زیست محیطی درآذربایجان شرقی رخ داده است.
امید برآن است با ارائه اسناد مرتبط نسبت به شفاف سازی و تنویر افکار عمومی گام بردارند.
ستارلو // @grmot80 کانال زیست محیطی انجمن سبزاندیشان تبریز

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عروسک فرنگی

+0 به یه ن

قبل از انقلاب در بین روشنفکران ایرانی اصطلاحی رایج بود به نام «عروسک فرنگی». زنان آلا مد را  به منظور تحقیر عروسک فرنگی می خواندند. حجم قابل توجهی از نوشته ها و سخنانشان حول و حوش کوبیدن عروسک فرنگی  بود. فکر نکنم بیش از یک در صد جمعیت جامعه آن زمان ایران -جامعه ای که بیش از نیمی از آن روستا نشین یا عشایر یا حاشیه نشین شهری بودند- چنین تیپ زنانی بودند و با توجه به سرشت مردسالارانه جامعه به گمانم نفوذ اجتماعی و قدرت این زنان در جامعه حتی از آن یک درصد هم کمتر باید بوده باشد. با این حال «عروسک فرنگی» جزو پرسوناژ های خیلی پرارجاع در ذهنیت روشنفکران ایرانی و جزو آماج اصلی حملات کلامی و نوشتاری آنها بود.

به نظرم روانشناسان بررسی کنند ببینند علت آن که «عروسک فرنگی» این همه در ذهن روشنفکران آن زمان جولان می داد چه بود؟!  روانشناسان بیایند برایمان تحلیل کنیم ببینیم این همه obsession ریشه در کدام کمبود داشت؟ 

انقلاب که شد گروهی از زنان در برابر تندروهای مذهبی شعار سر دادند «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم.» روشنفکران وقت که  از کوبیده شدن  دشمن دیرینه یعنی «عروسک فرنگی» بدشان نمی آمد نه تنها در کنار این زنان نایستادند بلکه گاهی هم جلوی آنها ایستادند. نتیجه آن شد که زور طرفداران حقوق زنان نچربید. قوانینی تصویب شد مخالف فرهنگ جامعه و واقعیت های روز.  این قوانین -برعکس ظاهرشان-  مردسالارانه  هم نبودند.باعث نشدند که برادرها و شوهرهای ما  به نان و نوایی برسند و زندگی بهتری داشته باشند!  نتیجه این قوانین مردسالاری نشد. نتیجه «بیشعورسالاری» شد.  چون قوانین متناسب با واقعیات زندگی مردم نبود باعث شد دریده ها و بیشعورها از آن نفع ببرند. مرد و زن نجیب هر دو مظلوم واقع شدند.


الان هم باز وقتی از حقوق زنان صحبت می شود عده ای فوری زنان پرخرج و آلامد را پیش می کشند و می گویند دشمن ما مردها نیستند بلکه این قبیل زنان هستند.
اولا فمینیست های  شاخص ایران هم هرگز نگفته اند دشمن شان مرد ها هستند. مثلا خانم شهلا لاهیجی یا خانم تهمینه میلانی یا .... حتی بیش از زنان سنتی هوای شوهرشان را داشته اند.
فمینیست ها گقته اند قوانین ضد زن و عادات و هنجارهای مروج نابرابری دشمن شان هستند نه مردها.

اما درمورد زنان آلامد و پرخرج ، چند نکته می خواهم بگویم.
متاسفانه یک سری بیماری روانی در دنیای مدرن به وجود آمده که در آن برخی کنترلی بر خرج کردن و خرید ندارند.
اصطلاحا گفته می شود shopaholic  هستند. برخی هم وسواس عمل جراحی زیبایی پیدا کرده اند. با این بیماری ها  مانند هر بیماری دیگر به طور تخصصی باید برخورد کرد. مسایلی نیستند که یک ایدئولوگ بیاید برایش نسخه بپیچد.اگر میل به خرید یا میل به جراحی زیبایی یا نظایر آن قدر زیاد شد که باعث اختلال در زندگی خانوادگی و حرفه ای شد یاید به روانشناس مراجعه کرد.
هرچند این بیماری ها مختص زنان نیست اما بین زنان رایج تر هست.
 من و شما هم نمی توانیم با «پیف پیف» کردن به این زنان مسئله را حل کنیم. مثل هر بیماری روانی دیگری نیاز به مراجعه به متخصص دارد. 
لطفا فوری بُل نگیرید و به این نتیجه نرسید که  قدیم ها  که این  قبیل بیماری ها نبود بهتر بود. درسته که این بیماری نبود به جایش صد تا بیماری روحی دیگر و شایع تر بود. مثلا خیلی از زنان قدیم سر وسواس آب کشیدن و پاک و نجس کردن هم روزگار خود را سیاه می کردند هم روزگار شوهر  و بچه هایشان را جهنم می ساختند. (چند وقت پیش یک مقاله ای در روزنامه خراسان چاپ شد که در آن فلان هنرپیشه هالیوود را بر سر زنان به قول خودش پر فیس و افاده ایرانی می کوبید که او پوشک بچه اش را عوض می کند. راستش من ندیدم زنان آلامد امروزی ایران  پوشک بچه شان را عوض نکنند. اما شنیده ام که در نسل های گذشته زنان وسواسی ای بودند که کهنه بچه خودشان را عوض نمی کردند و عوض کردن آن را گردن این و آن می انداختند.) یا مثلا در گذشته زنان زیادی از جن و...... می ترسیدند و  تنها در اتاق نمی ماندند و مشکلاتی برای خانواده به وجود می آوردند. این مصیبت ها کمتر شده.

    
دومین نکته این که کسانی که در کار فرهنگی هستند باید مراقب باشند معیار زیبایی را زیبایی اروپایی نشان ندهند. والا جوان  های ایرانی نسبت به قیافه خود حس بدی پیدا می کنند و دنبال آن می روند که آن را عوض کنند. این کار آسیب های فراوان به دنبال دارد. قبلا بارها گفته ام که تشکیلات به اصطلاح فرهنگی حکومت -علی رغم همه «مرگ بر» گفتن هایش در ذهن مردم زورچپان کرده که زیبایی یعنی مثل اروپایی ها  پوست سفید و چشمان رنگی داشتن. حتی وقتی می خواهد چادر را به عنوان حجاب برتر تبلیغ کند زنی به قیافه اروپایی را بر می گزیند. به جای چادر بیشتر برای قیافه اروپایی تبلیغ می کند.
دیروز داشتم مجموعه نقاشی های استاد کاتوزیان و هنرجویانش را نگاه می کردم. دیدم به چه زیبایی چهره ایرانی از اقوام مختلف را به تصویر کشیده. چرا از این پتانسیل ها استفاده لازم نمی شود!؟


و اما آخرین نکته. مردم  معمولا  وقتی می بینند من اهل مصرفگرایی و مرکز خرید گردی نیستم خیال می کنند می توانند مرا علیه همجنسانم که اهل گردش در مراکز خرید هستند تحریک کنند.
من   نمی خواهم حرفی بزنم که جوابش «به تو چه ؟» باشد. برای همین هیچ وقت به زنان دور وبر که اهل خرید و ست کردن  و .... هستند ایراد و خرده ای نمی گیرم. اصلا حق ندارم که چنین کنم. اگر آنها از این کار لذت می برند چرا این کار ها را نکنند؟! جزو آزادی های مشروع و قانونی آنهاست. من که باشم که بخواهم با نیش و طعنه این دلخوشی را به کامشان تلخ کنم؟! من خودم اهلش نیستم چون طرفدار محیط زیستم و به این علت مصرفگرایی را درست نمی دانم. اما حق ندارم به کسی به علت خرید ایراد بگیرم. به جای این که به زن همسایه به خاطر مرکز خرید رفتم ایراد بگیرم، به سیاست های کلان غلط در مدیریت آب و معادن که منجر به آلودگی محیط زیست می شود ایراد می گیرم. اون قدر کوچک و خرد نیستم که با ایراد گرفتن به نوعروسی که از خوانچه جدیدش ذوق کرده حس خود برتربینی انتلکچوال بیابم. آن قدر جرئت دارم که به جای آن نو عروس به مدیران آبی کشور ایراد بگیرم.

نکته آخر آن که برخی از زن ها از روی دلسوزی به مردها یا خودشیرینی برای آنها، به زنان دیگر که به زعم آنها زیاد خرج می کنند گیر می دهند. اگر این خرج کردن واقعا خارج از کنترل باشد و به اقتصاد یا آرامش خانواده ضربه مهلک زند طبعا باید با مراجعه به روانشناس حل شود. اما در بیشتر موارد چنین نیست. در بیشتر موارد در چارچوب امکانات خانواده  ولخرجی صورت می گیرد. نکته ای که می خواهم عرض کنم شما برای دفاع از حقوق مردان کاسه داغ تر از آش نشوید. اولا که خیلی از خانم ها دستشان توی جیب خودشان هست و هر چه خرج می کنند از محل درآمد و یا ارثیه خودشان هست. ثانیا واقعیت این هست که اکثر آقایان (در واقع همه آنها که شخصیت نرمالی دارند) از این که برای زن و بچه شان خرج کنند لذت هم می برند. این حتی شامل بسیاری از آقایان که در سایر موارد شاید کمی خسیس هم باشند می شود.  خود را در قامت سلطان سلیمانی می بینند که برای خرم سلطانش دارد اعیانیت شاهانه به خرج می دهد و کیسه را شل می کند. شما به بهانه دفاع از حقوق آقایان، این لذت را از ایشان نگیرید. این هم یک زرنگی زنانه هست که  می بینند همسرشان یا پدرشان تا چه حد و تحت چه شرایطی از این که  برایشان خرج کند لذت می برد بعد دقیقا همان اندازه (و نه بیشتر) خرج می کنند. دانستن  این هم یک هنری است که برخی زنان  دارند و این طوری خودشان را عزیز می کنند. ناز شستشان!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل