یکشنبه 6 مهر 1399
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
می دانیم که مسئله اشتغال و بیکاری این روزها گریبانگیر هم خانواده های طبقه متوسط هست و هم خانواده های طبقه کارگری. اما شکل بروز مشکل برای این دو طبقه اندکی متفاوت هست.
در طبقه کارگری اگر جوانی امروز نتواند کار مناسب بیابد، فردا هم به دنبال کار می گردد. هر طور هست می خواهدکاری بیابد که خرجش را در بیاورد. اگر کار قانونی و شرافتمندانه باشد، از سختی کار ابایی ندارد. متاسفانه گاهی به قیمت سلامت جسمی او تمام می شود.
فرزند خانواده کارگری نخواهد گفت این کار در شأن من نیست. خانواده های کارگری از دیرباز ونسل اندر نسل با کار سخت ودرآمد کم عجین آشنایند و ازدشواری های زمانه چندان جا نمی خورند. جوان طبقه کارگری اگر جایی کار کرد و بعد از شش ماه حقوقش را ندادند به اعتراض و اعتصاب و تحصن می پردازد. یا می شود موتور محرکه جامعه برای تولید یا می شود موتور محرکه جامعه برای احقاق حق.
اما در خانواده های طبقه متوسط رویکرد متفاوت هست. برعکس خانواده های طبقه کارگری اگر جوانی از خانواده متوسط نتواند کار بیابد خانواده می تواند خرج خوراک و پوشاکش را تامین کند (گیریم به قیمت زدن از برخی مخارج نظیر تفریح و مسافرت و پس انداز برای روز مبادا). در نتیجه، در نظر اول به آن صورت کار پیدا کردن برای جوان طبقه متوسط حیاتی نیست. در نتیجه -برعکس فرزند خانواده کارگری- اگر امروز کار نیافت فردا لزوما دنبال کار نمی رود. برخی از آنها کم کم از جست و جوی کار ناامید می شوند.
همان طوری که قبلا گفتم عموم خانواده ها با دلسوزی های بی حد و حصر و نوستالژی دوران زمان شاه این ناامیدی و self-pity را در او تشدید می کنند. برخی دیگر از والدین (مخصوصا پدرها) به زعم خود می خواهند از پسر خود مردی بسازند ودر نتیجه دلسوزی و همدردی نمی کنند. به جایش سرکوفت می زنند که من که سن تو بودم فلان قدر در روز کار می کردم. این سرکوفت زدن هم بیش از پیش اعتماد به نفس جوان را تخریب می کند و انرژی لازم برای جست وجوی کار را از او می گیرد. برخی خانواده ها هم صبح دلسوزی می کنند، ظهر سرکوفت می زنند، عصر عذاب وجدان پیدا می کنند ده برابر بیشتر قربان صدقه می روند. فردا هم روز از نو، روزی از نو. این قبیل رفتارها بیش از همه اعصاب خرد کن هست.
بعد از مدتی، جوان به افسردگی می رسد و افسردگی او در کنار مخارج تامین زندگی اش می شود گرفتاری خانواده متوسط. خرج روانکار هم می افتد بر دوش خانواده!
برعکس جوان جویای کار و درآمد طبقه کارگری، جوان بیکار طبقه متوسط نه تنها تبدیل به موتور محرکه جامعه نمی شود بلکه کل خانواده اش را گرفتار خود می کند و توان توجه به مسایل جامعه را از کل خانواده اش می گیرد. نه خودش می تواند موتور محرکه باشد نه خانواده اش با آن همه گرفتاری در خانه.
قبلا چند بار گفتم: کسی که کار ندارد باید به یافتن شغل به صورت یک کار تمام وقت بسیار سنگین بنگرد. قبلا هم گفتم در همین شرایط کنونی هم بسیارند کارفرمایانی که دنبال کارمند شایسته می گردند اما نمی یابند. کسی که کار ندارد اگر به اندازه کافی جست و جو کند حتما این کارفرمایان را می یابد. به هم بیافتند تولید را بالا می برند و می شوند موتور محرکه اقتصاد کشور.
این حساب را اصلا نکنید که با ماهیانه کم مقدار (حدود یکی دو میلیون تومان) مگر چه می شه کرد؟! بله می دانم که با این ماهیانه نمی شه خانه خریدو تشکیل خانواده داد و...
اما همان حقوق یکی دو میلیونی اولا آن قدر روحیه شخص را خوب می کند که دیگه هزینه روانکاو و..... را از دوش خانواده بر می دارد.
جوان عزیز جویای کار!
وقتی سر سفره والدین نشسته اید و سقف خانه شان هم بالای سرتان هست و پوشاکتان را هم تامین می کنند، همان حقوق مختصر هم معجزاتی می کند. می توانید از سر کار که بر می گردید میوه نوبرانه بخرید. همین یک پاکت میوه نوبرانه هم چشمشان را می گیرد. مادرتان با آب و تاب برای خاله هایتان تعریف خواهد کرد که میوه نوبرانه امسال را شما خریدید! می توانید برای خواهرزاده خردسالتان با چهار پنج هزار تومن عکس-برگردان یا سقز بخرید و از نظر او حاتم طایی زمانه شوید. شاید باور نکنید اما تایید همان خواهر زاده خردسال به اندازه یک دنیا اعتماد به نفس می دهد. می توانید برای خودتان کفش کتانی بخرید و دوستانتان کوه بروید. می توانید ماهی یک بار با آنها کافی شاپ بروید. و.... خلاصه همین حقوق مختصر شما را از کز کردن در پستوی غمزده خانه به بطن جامعه می کشد و قهرمان کسان زیادی می کند.
به علاوه، وقتی جایی استخدام شدید درهای بسیاری به رویتان باز می شود. اگر خوب کار کنید شرکت پروژه های بیشتر می گیرد و شما هم می توانید ترفیع بگیرید یا از حقوق و مزایای بیشتر برخوردار شوید. اگر ابتکار عمل داشته باشید در محل کار می توانید به ایده های پولساز برسید. مثلا به کارفرمای خود یا سایر صاحبان شرکت که در محل کار با شما آشنا شده اند بگویید که به ازای فلان مبلغ می توانید فلان وسیله را درست کنید یا بهمان برنامه را بنویسید . اگر در این کارها ماهر باشید درآمدتان را جندین برابر می کنید. آن قدر درآمدتان بالا می رود که با پس انداز و سرمایه گذاری بتوانید بعد ۶-۷ سال خانه مناسب بخرید و زندگی تان را سر و سامان دهید.
خیلی ها در همین ده سال اخیر این راه را رفته اند و سروسامان گرفته اند.
نوشته های مرتبط:
پی نوشت: یک دفاعی هم اینجا از باباها بکنم. معمولا باباها ی طبقه متوسط یک انباری وسایل به ظاهر به درد نخور دارند که هر سال در زمان خانه تکانی نوروز سرنگه داشتن یا دورریختن شان دعوا می شه. همان وسایل به دردنخور برای فرزند مبتکرشان که می خواهد وسیله ای برای کارفرمایش بسازد گنجینه ای می تونه بشه. اگر می خواست همان بشکه های کهنه و آچارهای زنگ زده و ... را از بیرون بخره می بایست حقوق یکی دو ماهش را می داد. فرغون شده یک میلیون تومان!
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل