آیا خارجی ها تعارف نمی كنند؟

+0 به یه ن

یكی از باورهایی كه اغلب ایرانیان در مورد خارجی ها دارند آن است كه خارجی ها اهل تعارف نیستند و حرفشان را سرراست می زنند.
این باور از كجا آمده؟! احتمالا آن اول ها كه برخی از ایرانی ها انگلیسی یا فرانسه یاد گرفته بودند تعارفات متدوال ایرانی را تحت اللفظی به فرانسه یا انگلیسی ترجمه می كردند و چیز مسخره ای از آب در می آمد! مثلا "قربان شما" یا "چاكر شما" را همین طوری ترجمه می كردند و خارجی ها هم با چشمان گرد به آنها نگاه می كردند.
فیلم "بانوی اردیبهشت" خانم رخشان بنی اعتماد را دیده اید؟ جزو نادر فیلم های فارسی كه برخی از قهرمانان آن زنان ترك هستند. فیلمی بود كه در ایران بسیار پسندیده شد. اما نقدهای اروپایی ها و آمریكایی ها را كه میخواندید می دید آنها نپسندیده اند.  علتش هم زیرنویس های انگلیسی فیلم بود.
یك جا مادر به پسرش كه مدت ها از هم دور بودند می گوید "قربان قد وبالایت بشوم." در زیر نویس ترجمه كرده
"May I sacrifice myself for your physique"
باور كنید همین جوری ترجمه كرده بودند. این ترجمه در قالب فرهنگ متاخر غربی خیلی ناجور هست. نزدیك به 50 سال گفته اند یك مادر باید بین نیازهای مختلفش تعادل برقرار كند (خانم شهلا لاهیجی هم در فیلم همین را گفت) تا به نیازهای خودش و فرزندش برسد. آن جمله خیلی ناجور به نظر می رسد.

برعكس آن چه كه می گویند در غرب در پرده سخن گفتن و پیچاندن جملات خیلی بیشتر از ایران  متداول هست. خیلی بیشتر. اما به سبك خودشان. انگلیسی ها هم از همه بیشتر حرفشان را در لفافه می پیچانند.

جالبه كه حدود صد سالی هست از یك طرف به این باور دایی جان ناپلئونی رسیده ایم كه همیشه "كار كار انگلیسی هاست" و از طرف دیگر در نهایت ساده انگاری می پنداریم غربی ها اون قدر صادق هستند  كه همه حرفشان رو هست.

اگر ناگزیر باشیم یا آنها تعامل كنیم ظرافت های فرهنگی شان را هم باید بیاموزیم.
در سال های اخیر خیل دانشجویان ایرانی به خارج رفته اند و اكنون درصدی میل به بازگشت دارند. پیش می آید كه مجبور شویم توصیه نامه های خارجی ها را در مورد این جوانان كه قصد بازگشت دارند بخوانیم. در توصیه نامه منفی نخواهند نوشت. اما اگر دانشجوی مورد نظر ضعفی دارد در لفافه بیان خواهند داشت. راستش من این نتیجه رسیدم در برخی توصیه نامه ها نگرش نیمچه-استعماری خود را آشكار می كنند. لب حرفشان این هست:" این دانشجو كه آمد من آن قدر سرم گرم كارهای مهمتر بود كه به این طفلكی زیاد نرسیدم. او هم با این كه بااستعداد هست اما استعدادش هدر رفت. كلی هم درگیر كارهای ویزا و اینها شد و از كار علمی اش باز ماند. در اون حدی نیست كه ما ها بخواهیم استخدامش كنیم. اما بیخیال! درسته در حد ما نیست اما از سر شما جهان سومی ها هم بالاتر هست. پسر/دختر خوبیه. استخدامش كنید." البته این جوری نمی گویند در چنان جمله بندی های زیبایی بسته بندی اش می كنند كه فرد نا آشنا و ساده ای كه خیال می كند غربی ها همیشه راستش را می گویند و تعارف الكی كار ما شرقی هاست و بس خیال می كنه كه اون آدم فرشته هست كه این توصیه نامه را نگاشته.

نه فرشته اند نه دیو دو سر. با فحش دادن و شعار "مرگ بر" سردادن هم چیزی درست نمی شه. باید زبان و فرهنگشان را بهتر بشناسیم تا نتوانند سرمان كلاه بذارند و بتوانیم از تعامل با آنها سود ببریم. مثلا در بین همین دانشجویان ایرانی مقیم خارج  كه قصد بازگشت دارند درهای گرانبهایی هم هستند كه  عقل حكم می كند زودتر  تا در خارج استخدام نشده اند آنها را رو هوا بقاپیم. باید یاد بگیریم توصیه نامه ای كه چنین فردی را معرفی می كند از توصیه نامه ای كه افراد متوسط رو به پایین را معرفی می كن تمییز دهیم




اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرهنگستان علوم و تاثیر دكل های مخابراتی بر سلامت

+0 به یه ن

از من سئوال شد:
می خواستم بدونم دكل های مخابراتی روی آدم تاثیر دارند؟اگه دارند این تاثیر چطور و چگونه ست؟

پاسخ من:
سلام
تاثیر كه قطعا داره. چون در كنار امواج رادیویی مایكرویو هم داره كه همان طوری كه می دانید فركانسش با مد ارتعاشات آب می خونه. درنتیجه می تونه در بافت های بدن جذب بشه. اما این كه چه تاثیری و چگونه هنوز موضوع مطالعه و پژوهش هست. همان طور كه می شه حدس زد این پژوهش تبعات اقتصادی برای شركت های گنده داره و در نتیجه نمی شه خیلی به پژوهشگاه های وابسته به شركت های مخابراتی در این موضوع اعتماد كرد. چه بسا حقیقت را قربانی سود اقتصادی كنند و نتیجه ی پژوهش را دستكاری كنند.
در اطریش آكادمی علومشان روی این موضوع كار می كنه. چند وقت پیش هم آمده بودند در ایران و به آكادمی علوم ایران درموردش گزارش می دادند (نقل به مضمون از شاهین). اینها كارهایی است كه یك آكادمی علوم باید بكنه. كارهایی كه باید به كسانی سپرد كه "آردهایشان را بیخته اند و الك هایشان را هم آویخته اند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آداب مطالبات

+0 به یه ن


فرض كنید فرصتی در اختیار شما گذاشته اند كه در آن مطالبات خود را بیان كنید. چه باید كنیم؟!
چند نكته را باید مد نظر داشته باشیم:
1) از این فرصت استفاده كنیم تا مطالباتمان برسیم نه آن كه حرف های تند و تیزی بزنیم كه دلمان خنك شود. این گونه تند و تیز حرف زدن, شكایت تند كردن و از ظلم نالیدن به درد جلب توجه یا خنك شدن دل می خورد اما به درد رفع مشكل نمی خورد. یك عده ممكن هست به به چه چه كنند اما مطمئن باشید این عده دلشان چندان به حال ما نمی سوزد. اونها در خوشبینانه ترین تعبیر تنها دنبال ماجرا برای سرگرمی می گردند.
2) باید اطلاعات كافی از منابع موثق جمع كنیم. بر اساس شایعات اگر برویم و آنجا ادعایی كنیم چه بسا كنف شویم.
خوبه صحبت مان را باید حرف تعارف آمیز- البته نه تملق گونه آغاز كنیم تا فضا تلطیف شود. مثل این كه "از این كه این فرصت را در اختیار من گذاشتید متشكرم." در تعارف زیاده روی نكنیم. اگر طرف آدم حسابی باشد از تعارف زیادی "خركیف" نخواهد شد اما اگر آدم "ناحسابی" باشد با تعارف های الكی پررو ووقیح ومتوقع می شود. "دا چوخ اوز ورمیین, سرتلار!"

در شرح مسئله و مشكل خیلی اغراق نكنیم. آن قسمت را سریع گزارش دهیم و به راهكار برسیم. راهكارمان را صریح و دقیق بگوییم. راهكارمان باید عملی باشد. باید بدانیم در دایره امكانات مخاطب ما یا كسانی كه او نماینده ی آنها ست می گنجد. اگر مبلغی لازم هست عدد بدهیم.
معمولا تصریح در بیان مبلغ كمك می كند.


اینها چیزهایی بود كه به ذهن من رسید. نكته دیگری اگر داریم من خوشحال می شوم بشنوم. گویا لحن كلام و ظواهری از این دست در رسیدن به مطالبات مهم تر از محتوای كلام هست.   برای یكی مثل من قبول این واقعیت مشكله. ولی چه كنیم كه مردم عقلشان به چشم شان هست. به هر حال باید سنجید و دید تا چه اندازه ارزش داره به این ظواهر توجه بشه.  نظری یا تجربه ای دارید بنویسید.

(یوخسوز لوغون اوزی قارا! 3 میلیارد دلارم اولسایدی اؤزوم اورمو گؤلون نجات ورردیم هچ كیمه ده آغیز آشمازدم! بو شی لری ده لازیم اولماز دی رعایت ائلییاخ!)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بیان مطالبات در تهران

+0 به یه ن

از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان در تبریز زیاد گفته می شه كه امكانات ائله و بئله می ره اصفهان و..... خیلی وقت ها هم در این توصیف اغراق می شه. یعنی اون قدری هم كه می گویند امكانات نصیب اصفهان (بیشتر از سایر شهرها) نمی شه. نظر شخصی من این هست كه خیلی بیشتر از اینها حق اصفهان هست كه به اون رسیدگی بشه..
اما این شایعات و حرف و حدیث ها خیلی هم بی اساس نیست. معمولا یك كوچولو به اصفهان لطف بیشتری می شه. اما من خودم شاهدم كه این جوری نیست كه امكان
اتی به اصفهان و یا اصفهانی در یك سینی طلا تقدیم بشه!
علت این كه اصفهانی بهتر از مردم سایر شهرهای ایران آداب  نانوشته مطالبه را در شهری مثل تهران بلدند یا سریع یاد می گیرند. برای همین هم مطالباتشان به نتیجه می رسه.
ما آذربایجانی ها اغلب بر این باوریم اگر مطالباتمان بحق باشه می توانیم با حرارت و احساسات سخن بگوییم تا به نتیجه برسیم. تا وقتی كه در خانه یا شهر خودمان هستیم این روش عموما جواب می ده. دیگران هم همین طوری رفتار می كنند. پیچیدگی خیلی خاصی وجود نداره. همه همین جور رفتار می كنند و با كسی كه این جور رفتار می كنه عموما مهربون هستند. مترصد ننشسته اند كه از او آتویی بگیرند! فوقش حرفش را نمی پذیرند و می گن "برو بابا!"
به خاطر این كار دیگه نابودش نمی كنند. اما در تهران این جوری نیست! اگر درتهران هم بخواهیم هر وقت متقاعد شدیم كه حق ما فلان چیز هست برویم و بدون مقدمه چینی و سنجیدن شرایط حرف دلمان را بزنیم نه تنها به نتیجه نمی رسیم بلكه اغلب به دردسرهای متعدد می افتیم. (بارها تجربه كرده ام و می گویم!)
در اینجا خیلی افراد با كسی كه برای طلب چیزی كه حقش می پنداره جوش و خروش می كنه مهربون نیستند. اغلب نسبت به حق او بی تفاوت هستند. خیلی ها هم مترصد گرفتن آتو هستند. این چیزی هست كه اصفهانی ها می دانند و می بینند و با استراتژی و تكنیك مناسب بر می گردند اما اغلب ما نمی خواهیم قبول كنیم. زیر بار نمی رویم كه رویه مان را تغییر دهیم!


كسی كه آداب این گونه مطالبه را در این محیط كه نسبتا خشن هم هست رعایت نمی كند به نتیجه نمی رسد.
بعدش هم انواع و اقسام واكنشها ممكن هست نشان دهد كه كار را خراب تر نماید:
1) پرخاش می كند و بهانه به دست آتوگیران می دهد كه از او در اذهان عمومی دیو دو سر بسازند. و چه قدر هم این نوع غیبت ها در این سرزمین خواهان دارد و به سرعت پخش می شود! انگار با كوبیدن یك نفر كه برای احقاق حقش صدایی بلند كرده عقده های فروخفته ی خود را ارضا می كنند! بدبختی ها و زبونی های خود را فراموش می نمایند.
2) قهر می كند و از مطالبه اش دست می كشد اما فراموش نمی كند. به همه بدبین می شود و با این بدبینی خود رامی آزارد. بدبینی اش به حدی می شود كه حتی وقتی یك نفر خوش نیت هم پیدا می شود كه گره از مشكل او باز كند او را پس می زند و شانس خود را می سوزاند.
3) برخی می شوند دلقك مجلس و هر كلامشان را با این جمله آغاز می كنند : من خودم هم تركم هاااااااا! پس بذارید یك جوك تركی بگم. یك روز یك تركه ........."
4) برخی می گویند مگه ما از كسانی كه دروغ می گویند چی كم داریم ما هم دروغ می گوییم. غافل از این كه دروغ گویی هم تمرین می خواهد. كسی كه از بچگی دروغ گفتن نیاموخته اگر بخواهد در بزرگسالی دروغ گفتن آغاز كند بد جوری گند می زند و آبروی خودش را می برد. می شود سوژه مسخره كردن دیگران! همین طور هست نتیجه توسل به تملق وقتی تمرین نداشته باشی!

این چهار تا راه غلط و اشتباه بود كه متاسفانه خیلی ها رفته اند. برخی راه اول و دوم را باهم ادغام می كنند و برخی دیگر راه سوم و چهارم را. اما به ندرت كسی هر چهار راه را ادغام می كند.

 

راه های درستی هم هستند كه برخی یافته اند . اما به طور مدون روی راه های درست كار نشده. به طور سیستماتیك به نسل جوان آموزش داده نشده كه نروند سراغ آن چهار راه اشتباه.

اگر كسی آموخته یا خودش كشف كرده یا به منابع خارجی ها مراجعه نموده. در چارچوب فرهنگ خودمان كسی به ما در این زمینه چیز به درد بخوری نمی آموزد.

به من كه كسی نیاموخت (البته به استثنای همسرم)!
باید راهی متناسب با منش و فرهنگ و روحیه خودمان
بیابیم. آن را تمرین كنیم و به یكدیگر بیاموزیم. در نوشته ی بعدی این حقیر نتیجه تجربه ی خود را می گویم و آن را برای نقد و نظر باز می گذارم. چیزی است كه به درد زندگی مان می خورد و ارزش وقت گذاشتن دارد.

این مطلب من مرتبط با این موضوع ست:
http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-36408.html

پی نوشت: نه آن كه فكر كنید خوشم بیاد كه قبول كنم تغییر رویه باید داد!  اما چاره ای نیست. به عنوان lesser of two evilsتغییر رویه  را انتخاب می كنیم تا به مطالباتمان برسیم. البته خیلی با احتیاط كه یك وقت از خط قرمز های خودمان عبور نكنیم. خیلی از هویت خودمان دور نشیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حفظ میراث طبیعی با میراث ستارخان

+0 به یه ن

شك نكنید این كه در اولین جلسه هیئت دولت مسئله ی دریاچه اورمیه مطرح می شود ودر این یك سال مسئله اش این قدر پی گیری شده نتیجه مطالبات مردمی بوده.
مطالباتی كه من و شما بیان كردیم. وقتی آقای روحانی می گوید سلامت 14 میلیون نفر به نجات دریاچه بستگی دارد در دل می گوید این یعنی دست كم 20 میلیون رای! همین فشار و پی گیری های مردمی هست كه تا همین جا باعث شده به فكر نجات دریاچه بیافتند.
اگر به هر دلیلی (بدبینی و تئوری توطئه, خستگی, ناامیدی و....) این پی گیری های مردمی قطع شود طرح نجات دریاچه را هم وا می دهند.
ببینید این طرح طرحی طولانی مدت هست. حدود 10 ساله. الان سال 93 هست. تا ده سال دیگر دو انتخابات ریاست جمهوری, دو انتخابات مجلس و دو انتخابات شوراها در پیش داریم. پی گیری های مردمی باید چنان پرشور باشد كه كاندیداها شك نكنند نتایج انتخابات به نتایج همین طرح بستگی دارد.
در همین دموكراسی نیمبندی كه داریم این اهرم فشار بسیار قوی ای است كه می توانیم از آن بهره ببریم. نور به قبر ستارخان و یارانش بباره كه
این راه را برای ما گشود ند. از میراث ستارخان نهایت استفاده را برای نجات عروس خانوم ببریم.
باید مسئله را پی گیری كنیم. باید وبلاگ های مخصوص این كار باشند كه دانه به دانه قول ها و قرار ها و مصاحبات دولتمردان را در مورد دریاچه اورمیه ثبت نمایند. اگر چنین پی گیری ای باشد می توان امید داشت كه طرح جلو می رود و به نتیجه می رسد.
اما اگر وا بدهیم عروس خانوم رفته.

پی نوشت:
خوشبختانه در تهران و اصفهان و شیراز و..... همدلی قابل توجهی برای نجات دریاچه اورمیه هست.
همسرم عضو فرهنگستان علوم هست. (فرهنگستان علوم غیر از فرهنگستان زبان فارسی است. فضای فكری حاكم براین دو هم بسیار متفاوت هستند.)تقریبا در حاشیه هر جلسه بحثی هم در مورد دریاچه اورمیه می شود. تمامی اعضای فرهنگستان كه از جای جای ایران هستند پی گیر نجات دریاچه اورمیه هستند.

مقامات هم از همین اعضای فرهنگستان علوم نظر می خواهند

اعضای فرهنگستان علوم افرادی چون دكتر ثبوتی موسس دانشگاه تحصیلات زنجان, دكتر گلشنی ا ز دانشگاه شریف و آی-پی-ام, دكتر بلورچیان, دكتر تجلی از دانشگاه تبریز دكتر اخوان از دانشگاه شریف و.... هستند.
این همدلی این همت را باید قدر دانست. پتانسیل های زیادی برای نجات دریاچه و حل سایر مشكلاتمان داریم. به اندازه ی كافی از این پتانسیل ها استفاده نمی كنیم

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم همدلی وپرهیز از نظرتنگی

+0 به یه ن

به عزیزانی كه می خواستند برای نجات دریاچه اورمیه فعالیتی انجام دهند یك یادآوری كوچك هم می خواهم بكنم. هرچند خودشان این نكات را می دانند اما تاكید دوباره بد نیست. هرگز و هرگز عباراتی نظیر "پس چه طور برای نجات زاینده رود اصفهان ......" به كار نبرید.
می دانم این گونه گلایه ها خیلی در دور وبر مرسوم هست . اما نه تنها راه به جایی نمی برد مخالفت و صف كشی بیجا هم پدید می آورد.

چرا بیخودی دشمن تراشی كنیم؟! اصلا مسئولین موظف هستند هم به داد دریاچه اورمیه برسند هم به داد زاینده رود هم به داد رودخانه كارون هم به داد هامون هم بختگان و هم.....
خرجش زیاد می شود؟! خوب بشود! فدای سرمان! فدای قطرات آب دریاچه ها و رودخانه هایمان! مسئولین جلوی اختلاس ها را بگیرند اقتصاد را سر و سامان بدهند هزینه لازم را جور كنند كه همه ی این دریاچه ها و رودخانه ها و... نجات یابند. اگر نمی نوانند این كارها بكنند ما چرا بیاییم صف كشی كنیم جلوی دوستان اصفهانی و شیرازی و... ؟!
  متحد شویم تا میراث طبیعی مان را حفظ كنیم!
حالا خدا را شكر كه انگار دولت جدید برای حفظ محیط زیست همه جای ایران اهتمام دارد. گویا برای نجات دریاچه هامون اقدامات مثبتی شده. خدا را شكر!
خوب! دریاچه اورمیه بزرگتر بود. وضعیتش هم پیچیده تر بودو طبیعی بود كه مدتی طول بكشد كه راهكار لازم از طریق كارشناسی مشخص شود.
اگر طرح نجات دریاچه های دیگر نقاط ایران سریع ترپیش برود. برای دریاچه ی اورمیه بهتر هم هست. از تجارب نجات دریاچه های دیگر در نجات دریاچه اورمیه بهره می گیرند.
هم دانش فنی و هم دانش جامعه شناسی برای نجات دریاچه های دیگر ایران برای نجات دریاچه اورمیه می تواند بسیار ارزشمند باشد.

عكسی كه ملاحظه می كنید مال سفر آقای روحانی به استان سیستان و بلوچستان هست. آن موقع هامون خشك بود. چند ماه بعدش آقای روحانی با مقامات افغانستان مذاكره كرد و راضی شان كرد كه حقآبه هامون را جاری سازند. خدا را شكر هامون جانی دوباره گرفته. عكس هایش را ببینید.
این كه هامون  به این زودی جان گرفت تا اندازه ای هم از بركت همین نظربلندی امثال همین پدربزرگ بود كه عكسش را می بینید. این ا دعای من از روی خرافات نیست. حرفی از تاثیرات ماورایی نظربلندی نمی خواهم بزنم. حرفم كاملا بر اساس دو دو تا چهار تای زمینی است. وقتی مسئولی می رود و می بیند كه مردم محلی این گونه نظر بلندانه به حل مشكلات خود نگاه می كنند تحت تاثیر قرار می گیرد و حل مشكلات آنها را در اولویت می گذارد. اگر ببیند نظر تنگانه به مسایل خود و حل مسایل خود می پردازند می ترسد قدمی برایشان بردارد! چون برای افراد نظرتنگ هرچه بكنی باز هم بهانه ای برای شكایت می تراشند. هرچه نظربلند تر, امكان دریافت امكانات بیشتر. در بین كشورهای خارجی كه سفر كرده ام هرچه كشوری را پیشرفته تر دیده ام مردمانی بلندنظر تر داشتند.
من اصلا ادعا نمی كنم كه مردم شهرها و كشورهای پیشرفته تر فداكارتر و مهربانتر و از خود گذشته تر هستند. یا قانع تر هستند. نه! ابدا! اتفاقا از حق خود به این سادگی نمی گذرند. از حقوقشان آگاه هستند و آن را به شیوه های مدنی طلب می كنند. بهترین همه چیز را هم برای خودشان می خواهند و.... اما تنگ نظر نیستند. وقتی دیدند چیز كه داشتند برایش می جنگیدند حاصل نشد نمی گویند:"دیگی كه برای من نجوشه سر سگ توش بجوشه." می گویند دیگ یك جای دیگه بجوشه, خوب هم بجوشه شاید یك كاسه آش هم از آن نصیب ما شد. اگر هم نشد می گوییم نوش جان كسی كه آش را می خورد. بیخودی دشمن برای خودمان چرا بتراشیم؟! بالاخره راهی می یابیم كه از آن دیگ هم منفعتی ببریم! ذهنیت پیشرفت این است!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

میراث آقای "حشمت آذر"

+0 به یه ن


قصه: یكی بود یكی نبود. روزی از روزی ها, زمانی كه تلفن اختراع شده بود اما موبایل هنوز نه, زمانی كه ماشین اختراع شده بود اما اِیربَگ هنوز نه، خونه های تبریز آب لوله كشی داشتند اما هنوز درخت های باغ های درون تبریز قطع نشده بودند, بزرگ خاندان حشمت آذر در گذشت. آقای حشمت آذر هفت دختر داشت و شش پسر. یكی از دیگری عزیز دردانه تر. وقتی آقای حشمت آذر مُرد، روز اول دخترهاش آن قدر گریه كردند كه از حال رفتند. پسرهاش هم دست كمی از دخترهاش نداشتند.
 آقای حشمت آذر خیلی پولدار بود.  ملك و املاك زیاد داشت. روز اول هیچ كدام از فرزندان یاد میراث نیافتادند. روز دوم پسرها به خودشان آمدند و  با خود گفتند هر چه بیشتر صبر كنیم حرف و حدیث تقسیم ارث و میراث بیشتر می شه. ملك كه بی صاحب بیافته صد تا مدعی پیدا می كنه. هركی برای خودش داستانی می سازه و مدعی می شه. تصمیم گرفتند هرچه زودتر, قبل از این كه حرف و حدیثی به علت گذشت زمان و شیطنت های حافظه پیش بیاید, صورت وسیاهه ی اموال آقای حشمت آذر را بردارند و در مورد تقسیم میراث پدر زودتر تصمیم بگیرند. این كار را سریع كردند. اما هربار كه به سراغ خواهرها می رفتند كه بیایند و حساب و كتاب  كنند خواهر ها با عصبانیت كاغذ را پاره می كردند وداد می زدند:"بابام رفت! شما دارید حرف مال و اموال می كنید؟! بعد از بابا نمی خوام دنیا باشه! شما حرف مال دنیا را می زنید؟!" یكی دو روزی این طوری گذشت.  برادری به برادرانش گفت:"بیا و خوبی كن! داریم ارث و میراثشان را با زبان و روی خوش بهشان می دیم دارند ناز می كنند! شیطونه می گه اصلا بیا همه را تقسیم كنیم به این خواهر ها هم چیزی ندیم! خودشان نمی خواهند." بردار بعدی می گه:" حالا داغن حالیشون نیست. پس فردا این احساسات فروكش می كنه مدعی می شوند. خواهر وسطی را كه می شناسی خون به پا می كنه. نه! نمی خواهد برای ارث و میراث بابا را در قبر بلرزونیم . نمی خواهم روحش در عذاب باشه كه داریم حق دردونه هاشو بالا می كشیم."  برادر سومی كه از همه زیرك تر بود گفت:" بیایید خودمون حساب و كتاب هامون را بكنیم برای خواهر هامون یك سهمی بذاریم كنار. اونها كه حال حساب و كتاب ندارند. هرچی بذاریم جلوشون امضا می كنند. خودمون راضی بشیم. راضی كردن اونها با من." همین كار را كردند. از دید خودشان "حق خوری" نكردند. اما برای خودشان چرب ونرم تر حساب كردند. اگر خواهر ها حساب و كتاب می كردند راضی نمی شدند سهم داداش ها این همه چرب و نرم تر باشه. ولی سهم خودشان هم آن قدر كم نبود كه مسخره به نظر برسه و همون اول كار دعوا راه بیافته. اموال تقسیم شد اما شركت قرار شد بماند و كار كند و از سود سالانه اش سهمی به خواهران تعلق گیرد. درصدی اندك اما بهتر از هیچ چی!
سال ها می گذشت و شركت در سایه ی زحمات برادر ها بیشتر و بیشتر سود می كرد اما سهمی كه به خواهرها می رسید به اندازه تورم هم افزایش نمی یافت. خواهر ها البته می فهمیدند كه سهم الارث شان باید بیش از این ها باشد. اما اعتراضی نمی كردند. باخود می گفتند:" فعلا آب باریكه ای است كه بی هیچ زحمتی و جنگ و دعوایی می آید. بخواهیم اعتراض كنیم این آب باریكه هم قطع می شود. به علاوه در فامیل اختلاف و تفرقه می افتد. خانه ی برادرهایمان برای بچه هایمان خانه امید هست. چرا بچه هایمان را از این خانه امیددایی هایشان محروم كنیم. پس فردا اگر پسرهامون كار پیدا نكردند اگر شوهرهایمان یا دامادهایمان ورشكسته شدند مطمئنیم كه در این كارخانه پدری می توانیم دستشان را بند كنیم. دیگه لازم نیست برای پیدا كردن كار به غریبه رو بیاندازیم. داداش های خودمان هستند.  طفلكی كوكب خانم! شوهرش از كار بیكار شده مونده ور دل كوكب خانم. مرد كه كار نكنه بد اخلاق می شه. با هفت من عسل نمی شه قورتش داد. پسر پریوش خانم هم كار پیدا نكرد معتاد شد. خدا به دور! ما دلمون قرصه كه این شركت از بابامون به ما مونده. اگر هم سهم زیادی به ما نرسه دست كم خانه ی امید كه هست."
چند نسل به همین منوال گذشت. شركت سود می داد. برادرها وبرادرزاده ها با سود آن املاك و مستغلات بیشتری می خریدند و سهم كمی هم به خواهر ها می دادند. خواهر ها می گرفتند و به روح پدرشان دعا می كردند. فرزندان خواهر ها خود را با تحصیلات عالیه مشغول می كردند و چشمداشتی به شركت نداشتند. چون اختلافی بین سهامداران پیش نمی آمد شركت جلو می رفت و سود می كرد. اگر اختلاف پیش می آمد برادرها درگیر رفع اختلاف ها می شدند و نمی توانستند برای سود دهی بیشتر برنامه بریزند.
گذشت و  وزیری سر كار آمد كه انگار قسم خورده بود هرچه تولید داخلی بود نابود كنه. شركت موروثی خاندان حشمت آذر هم تا آستانه ورشكستگی جلو رفت. برادر ها  فوت كرده بودند. فرزندان برادرها كشیدند كنار. آن قدر مستغلات داشتند كه دیگه شركت برایشان چیز مهمی نبود كه به دردسر سرپا نگاه داشتنش بیارزد! نوه ی برادرها هم همه مهاجرت كردد به خارج. این بار نوه های خواهرها بودند كه در شركت استخدام شدند و آن را از ورشكستگی نجات دادند. دوراندیشی خواهرها بعد از دو نسل جواب داد!
-----------------------------------------------------

پی نوشت: فامیلی "حشمت آذر" را همین جوری پراندم. احتمالا چنین نام خانوادگی ای وجود ندارد. هرگونه تشابه اسمی صرفا اتفاقی است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم جلب اعتماد

+0 به یه ن

عطیه گفت:
مشكل اصلی دریاچه ارومیه كشاورزی اطراف هست. متاسفانه نمی‌شود با كشاورزان هم از در صلح و سازش وارد شد كه نباید كشاورزی كنید و ... میانگذر هم باعث تشدید مشكلات شده است.
امیدوارم كه برنامه‌های نجات این دریاچه به سرعت اجرا بشود.
مینجیق گفت:
اگر مدیریت درست باشد و جامعه شناسی درستی صورت بگیرد تغییر الگوی كشاورزی هم عملی و شدنی است. درسته كه الگوهای كشاورزی مردم محل باید عوض بشه كه به نفع فوری آنها نیست. اما از طرف دیگه خود پروژه اشتغال ایجاد می كنه.
با این وضعیت اشتغال در جامعه خانواده ها سعی می كنند هر نهاد و شركتی كه اشتغال ایجاد می كنه "توی دست نگه دارند." من اگر یك روستایی بودم و چند پسر جویای كار داشتم قطعا می خواستم شركتی را كه بتواند دست یكی دو تا از پسرهامو به كاری بند كند راضی نگه دارم!
به علاوه اگر دریاچه نجات پیدا بكنه قیمت زمین های اطرافش سر به فلك می كشه.
زمین های هروی (ییلاق نزدیك تبریز) سر به فلك كشیده. زمینی با منظره دریاچه كه دیگه خدا می دونه چه قیمتی پیدا خواهد كرد.

همه اینها یعنی سود. اگر اعتماد مردم جلب بشه حساب سود دراز مدت شان را می كنند. اتفاقا مردم خیلی هم خوب می فهمند و حساب و كتاب می كنند. منتهی مسئولین باید ابتدا اعتمادشان را جلب بكنند. به اصطلاح اول باید برادری شان را ثابت كند. اگر با صداقت عمل كنند و مردم هم ببینند واقعا داره اقدامات مثبتی انجام می شه (ولو در كوتاه مدت به زیانشان باشه) همكاری می كنند. مهم اعتماد سازی هست.

یكی از این تجارب جامعه شناسی كه یكی از فعالین محیط زیست در گوشه ای از ایران (از نواحی مركزی ایران) به دست آورده بود می خواهم اشاره ای كنم.
این فعال محیط زیست كه كارشناس نجات دریاچه هم بود می گفت ابتدا با نمایندگان مجلس و مسئولان محلی جلسه می ذاشتیم و آنها هم به ظاهر خیلی استقبال می كردند و جوش و خروش نشان می دادند و وعده می دادند. بعد از مدتی دیدم اینها بیشتر دنبال مطرح كردن خودشان هستند تا نجات دریاچه. دنبال آن هستند كه خود را قهرمان عرصه نشان دهند. البته قهرمان نشان دادن خودشان خیلی بد نبود. اما وقتی كه احتیاج به این می شد كه با رقیبانشان همكاری ای صورت گیرد و درنتیجه رقیب هم قهرمان دیده شود اینها تحمل نمی كردند. شلوغش می كردند كارشكنی می كردند و.... تا یك وقت رقیب قهرمان دیده نشود و اینها یكه تاز میدان قهرمانی به نظر آیند!
این طوری كه كار پیش نمی ره.
این كارشناس و فعال محیط زیست می گفت داشتیم ناامید می شدیم كه دریافتیم راه را اشتباه می رفتیم.
فهمیدیم باید برویم سراغ مردم محل. سراغ كشاورزان. سراغ ریش سفیدان روستاها. سراغ افرادی مثل معلم و دكتر و.... كه در محل مورد اعتماد و احترام مردم هستند. می گفت به سراغ آنها كه رفتیم همكاری و همدلی عجیبی دیدیم.
با كمال تعجب بعد از تشریح مسئله كشاورزان حاضر می شدند كه شیوه های كشاورزی خود را تغییر دهند (ولو به قیمت زحمت بیشتر و درآمد كمتر باشد) تا دریاچه خشك نشود.
البته می بایست با زبان خود آنها سخن می گفتیم. اعتمادشان را جلب می كردیم.
طبعا كاندیدایی كه به دنبال رای مردم هست خیلی تمایل ندارد كه برود به مردم بگوید به روش های كم درآمدتر و پرزحمت تر رو آورید.
ترجیح می دهد برود بگوید: " ای جماعت! من قهرمان شما هستم كه دریاچه را نجات خواهم داد و رقیب من ضدقهرمانی هست كه نمی ذارد!" با این سرو صداها و شلوغكاری ها نمی شود كار كرد. اما دلسوزان محلی كه مورد اعتماد مردم هستند میروند مردم را متقاعد می كنند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نماد امید

+0 به یه ن

متن زیر را از سایت ایرنا كپی كردم. امروز همان طور ی كه اعلام كرده بودم بعد از سمینار  به مناسبت

امید دوباره برای دریاچه اورمیه خوردیم. عكس این گوزن ها به نظرم نماد امید هست! روزی می ترسیدند این گوزن ها هم منقرض شوند اما به همت دست اندر كاران چنین نشد.

معاون امور تالاب های دفتر زیستگاه های سازمان محیط زیست :

حیوانات جزایر دریاچه ارومیه در شرایط مساعدی به سر می برند

تهران - معاون امور تالاب ها و پارك های ملی دفتر زیستگاه ها و امور مناطق محیط زیست گفت:حیات وحش جزایر اشك و كبودان دریاچه ارومیه شامل قوچ ، میش و گوزن زرد در شرایط مساعدی به سر می برند و به طور مداوم پایش می شوند.

ˈ مسعود باقر زاده كریمی ˈ روز چهارشنبه در گفت و گو با خبرنگار علمی ایرنا افزود:هم اكنون بیش از 50 درصد دریاچه ارومیه خشك شده است ولی به علت تدابیری كه سازمان محییط زیست برای حفظ حیات وحش جزایر این دریاچه اندیشیده خوشبختانه حیوانات این جزایر به حاشیه نرفته اند و در جزایر به سر می برند.

وی اظهار داشت: یك ماه پیش به همراه رییس سازمان حفاظت محیط زیست بازدیدی هوایی از دریاچه ارومیه و جزایر آن انجام شد كه براساس این مشاهدات، شرایط زیست محیطی جزایر این دریاچه مساعد بود و حیات وحش در آرامش و به دور از استرس در جزایر به سر می بردند.

وی گفت: امسال به دلیل خشكسالی و كاهش آب چشمه های جزایر دریاچه ارومیه آب مورد نیاز حیات وحش به صورت دستی به آبشخور واقع در جزایر منتقل شد. در این روش آب مورد نیاز حیوانات از سطوح آبگیر باران تامین شد به این معنا كه آب باران در یك منطقه جمع آوری و بعد از آن به آبشخور حیوانات منتقل شد.

معاون امور تالاب ها و پارك های ملی دفتر زیستگاه ها و امور مناطق محیط زیست افزود: در حال حاضر سیستم پایش دایمی در جزایر وجود دارد و به طور مداوم حیات وحش كنترل و سرشماری می شوند. دوربین های اتوماتیك و آن آلاین نیز برای بررسی وضعیت حیات وحش در منطقه نصب شده كه به طور مستقیم به سیستم اداره كل محیط زیست استان آذربایجان غربی متصل هستند.

به گفته وی این دوربین ها بر روی پایه های بلند نصب شده اند تا منطقه وسیعی را پوشش دهند.

دریاچه ارومیه در شمال غربی ایران و در منطقه آذربایجان غربی واقع شده است.

این دریاچه بزرگ ترین دریاچه داخلی ایران و دومین دریاچه آب شور دنیاست كه اكنون بیش از 50 درصد آن خشك شده است.

آب این دریاچه بسیار شور است و عمدتا از رودخانه های زرینه رود، سیمینه رود، تلخه رود، گادر، بار اندوز، شهر چای، نازلو و زولا تغذیه می شود.

این دریاچه زیستگاه ۲۷ گونه پستاندار، ۲۱۲ گونه پرنده، ۴۱ گونه خزنده، ۷ گونه دوزیست و ۲۶ گونه ماهی بود كه به علت خشك شدن بخش بزرگی از دریاچه برخی از این گونه ها از بین رفته اند و برخی هم به ندرت دیده می شوند.

دریاچه ارومیه دارای ۱۰۲ جزیره است كه همه آنها از سوی سازمان یونسكو به عنوان اندوخته طبیعی جهان به ثبت رسیده اند.

جزیره اشك و كبودان زیستگاه تعدادی گوزن زرد ایرانی ، قوچ و میش است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما برای دریاچه اورمیه چه می توانیم بكنیم؟

+0 به یه ن

در همین وبلاگ دوستان زیادی از تبریز و اورمیه در طول حدود یك سالی كه این وبلاگ را باز كردم به من نظر خصوصی فرستادند و نوشته اند كه می خواهند انجمنی یا سایتی برای نجات دریاچه اورمیه باز كنند . من در جواب گفته بودم كه هرچند من علاقه مند به موضوع هستم ولی متخصص در این موضوع نیستم. بعد هم نوشته بودم كه زمانی كه آگاهی عمومی در مورد مضرات خشك شدن دریاچه نبود من و امثال من می نوشتیم تا آگاهی عمومی به وجود آید. حال این آگاهی عمومی به وجود آمده و نوبت متخصصان هست كه طرحی كارشناسانه بریزند.
خوشبختانه این مرحله دوم هم اكنون طی شده. هرچند متخصص نیستم ولی فرق طرح معقول و عملی را با "حرف مفت" می فهمم. این گونه كه از آمار و ارقام و تحلیل ها معلوم هست این بار برعكس یك سال پیش بررسی كارشناسانه ی جدی ای شده است. حالا شاید بین كارشناسان اختلافی هم باشد و در جزئیات طرح نظرات متفاوتی باشد اما در مجموع راه بیراهه نیست به سوی هدف هست. همه ی اینها امیدواركننده اند. ان شالله به زودی طرح آغاز می شود.

در این مرحله هم من گمان دارم نیروهای مردمی غیر متخصص می توانند نقش مهمی ایفا كنند. چیزی كه الان نیاز داریم فایق آمدن به ناامیدی است. برخی واداده اند و گمان می كنند كه دریاچه تمام شد و رفت. این وا دادن خیلی مخرب می تواند باشد. ناامیدی برادر مرگ هست. وقتی متخصصان می گویند دریاچه احیا شدنی است ما چرا باید آیه یاس بخوانیم؟ به امید خدا دریاچه احیا می شود. اگر به ناامیدی تسلیم شویم آنها كه منافع خود را در ادامه روند خشك شدن دریاچه می بینند جری تر می شوند. باید امید به احیای دریاچه را در جامعه بپراكنیم و مسئولین را حمایت و پشتیبانی فكری و روحی نماییم. تشكل های مردمی در این راستا می توانند مفید باشند. خطری  متوجه جوانانی كه در راستای این امیدپراكنی تلاش می كنند نخواهد بود.
 كسی را كه امید به طرح مصوب دولت می پراكند نمی توانند به جرم سیاه نمایی یا تشویش اذهان عمومی بگیرند!
سعی كنید از نماد ها و گفتارهایی كه انگی در پی دارد حذر كنید و كاملا مشخص كنید كه فعالیت تان یك حركت مردمی است كه ربطی به كسی در خارج از مرزهای ایران ندارد.  اگر حیوانی را نماد قرار می دهید فلامینگوی دریاچه اورمیه باشد! یا گوزن زرد ایرانی! چیزی كه انگی در پی ندارد!
كسی را به علت امیددادن به مردم و حمایت از یك طرح ملی-دولتی نمی گیرند! پس خطری نیست!
می شه كارهای كوچك كرد. مثل شیرینی دادن به مناسبت آغاز طرح احیای دریاچه. البته جشن و شادمانی را بذارید برای اواخر خرداد نه نیمه ی آن كه باز نتوانند گیر دهند. نیمه شعبان -كه در پیش هست- برای جشن امید دوباره برای دریاچه اورمیه مناسبت خوبی هست. از قدیم الایام در نیمه شعبان در آذریایجان جشن می گرفتند. نمی توانند به جشن گرفتن در این روز انگی ببندند.

بنزها و پوسترهایی امید بخش  (بدون نماد هایی كه انگ به آن ببندند) طراحی كنید. اس-ام-اس هایی امیدبخش برای آغاز طرح احیای دریاچه بفرستید. این پیام را منتقل كنید كه عروس خانم ما می تواند به زندگی باز گردد.

دومین كاری كه انجمن های دانشجویی و مردمی می توانند بكنند جلوگیری از تفرقه هست. طبعا كسانی كه منافع خود را در ادامه روند خشك شدن دریاچه می بینند سعی خواهند كرد برای رد گم كردن بین اقشار مختلف جامعه تفرقه بیاندازند. بین آذربایجان غربی شرقی دعوا می خواهند بیاندازند. كاسه كوزه ها را بر سر مردم تبریز می شكنند كه آب زرینه رود به تبریز منتقل شد برای همین دریاچه خشك شد.. مردم تبریز هم برای دفاع خود بر می گردند و می گویند روستایی ها به تبریز مهاجرت كردند این جوری شد. این روش دفاع كردن خوبی نیست. اینجا من یك دفاع منطقی و ریاضی دارم و یك دفاع احساسی و دست آخر یك "خودانتقادی" از همه هموطنانم و از جمله همشهریانم.
ببینید مصرف سرانه آب در تهران بالاترین هست و چیزی هست در حدود 350 لیتر در شبانه روز. مال تبریز كمتر هست. اما گیریم همان قدر باشد. با این حساب مصرف سالانه آب در تبریز دومیلیونی (جمعیت تبریز كمتر از 2 میلیون هست) می شود
350*365*2000000لیتر. هر لیتر هم یك تریلیونیم كیلومتر مكعب هست.
یعنی می شود 0.2 كیلومتر مكعب آب در سال. آبی كه به دریاچه باید بریزد تا احیا شود 12 میلیارد متر مكعب  یا 12 كیلومتر مكعب هست. (هر كیلومترمكعب یك میلیارد مترمكعب می باشد.)  ملاحظه می كنید. مصرف آب تبریز -اگر همگی هم از زرینه رود تامین شود-- كه نمی شود-- شصت مرتبه كمتر از آن هست كه بتوان با آن دریاچه اورمیه احیا كرد.  با محاسبات ساده ریاضی نشان دادیم كه آن ادعا كه انتقال آب زرینه رود برای مصارف شهری تبریز عامل خشك شدن دریاچه اورمیه هست  نادرست می باشد. این از بحث ضرب و تقسیم. حرف ریاضی است. دو دو تا چهار تا!

اما حرف احساسی : مردم تبریز و اورمیه و شهری ها روستایی ها و حاشیه نشین های شهری همه با هم برادرو خواهرند و باید دست به دست هم دهند كه این معضل را حل كنند. همه هم از خشك شدن دریاچه آسیب خواهند دید و از احیای متنفع خواهند شد. انجمن های دانشجویی می توانند این نكته را جا بیاندازند. می توانند به مردم آگاهی بخشند تا بر سر حرف های بی اساس عوامانه اختلاف بین مردم منطقه درنگیرد. این اختلاف و تفرقه به نفع هیچ كدام نخواهد بود.
دست آخر این كه اسراف در مصرف آب بد هست. هرچند مصرف آب تبریز در مقابل دریاچه اورمیه زیاد نیست. اما اگر مردم تبریز كمتر در آب اسراف كنند "قوری گل" را می توان احیا كرد. برای نشان دادن حسن نیت و همكاری می توان صرفه جویی در مصرف آب را به طور مردمی تبلیغ كرد. این راه تنش ها را بین مردم شهرهای مختلف كنار دریاچه از بین می برد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل