آسمان خراش جهنمی

+0 به یه ن

سالهاست که  به علت کمبود برق در تابستان، برق ادارات چند ساعت  در روز قطع می شود. این ادارات یا باید با بی برقی بسازند و یا ژانراتور داشته باشند. ژنراتور با گاٰزوئیل کار می کند. مخزن غیر استاندارد  گازوئیل هم می تواند منبع آتش سوزی های ویرانگر  در ادارات باشد. اغلب کسانی که پست اجرایی دارند و جایی رئیس کل هستند از استاندارد ها سر در نمی آورند. عموما آن قدر هم شعور ندارند که بروند و مطالعه کنند یا به  حرف کارشناس زیر دستشان یا مامور بازدید آتش نشانی اعتنا کنند.

مخزن ها ی گازوئیل ادارات حدود ۱۰۰۰ لیتری تا ۳۰۰۰ لیتری هستند. اگر آتش بگیرند واویلا می شود. متاسفانه برخی از این مخزن ها پلاستیکی هستند که بسیار قابلیت اشتعال دارند. با گذشت سالها افزودنی های گازوئیل باعث خوردگی آن می شود و خطر اتش سوزی افزایش می یابد. 

اگر به مسئولان امر هشدار دهید که  مخزن پلاستیکی را تعویض کنند  احتمالا جواب خواهید شنید «این مخزن ده سال هست که اینجاست و اتفاقی هم نیفتاده.» جواب را در آستین داشته باشید: « چون ده سال هست که اینجاست خورده شده و  احتمال نشت و اشتعال و... در آن بالا رفته و باید زودتر عوض شود.»

 سطح بی اطلاعی در مورد این نوع خطرات، چنان وخیم هست که برخی کارمندان یواشکی می روند در کنار این مخازن سیگار هم می کشند!

اگر اطلاع یافتید که چنین مخزنی در اداره شما به کار گرفته می شود شکایت کنید و بخواهید که آن را با مخزن استاندارد جایگزین کند. با یک بار گفتن شما، عمل نخواهند کرد. احتمالا برای دست به سر کردن، خواهند گفت  که بودجه نیست! دروغ می گویند! بودجه لازم برای این کار کمتر از ۲۰ میلیون تومان هست. ادارجات دولتی هرچه قدر هم فقیر شده باشند باز برایشان هم ۲۰ میلیون تومان رقم بزرگی نیست که نتوانند خرج کنند. همه ساله در هر کدام از آنها ، ده ها برابر این رقم، حیف و میل می شود. اگر این خرج را نکنند  و آتش سوزی راه بیافتد دست کم دو سه  میلیارد تومان خسارت خواهد داشت. اگر خسارت جانی هم داشته باشد که دیگه جبران ناپذیر هست. 

باید آن قدر مطالبه کنید که بالاخره مخزن تعویض کنند. ماه ها و ماه ها و ماه ها به طرق مختلف باید مطالبه کنید تا بالاخره عوض کنند. 

برای  مخزن گازوئیل، برعکس مخزن آب، ورق گالوانیزه مناسب نیست. ورق های فلزی  ارزانتر مناسب تر هستند. هزینه زیادی نمی خواهد. لطفا این مطلب را به اشتراک بگذارید. شاید جان هایی را نجات دهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آسمان خراش جهنمی

+0 به یه ن

سالهاست که  به علت کمبود برق در تابستان، برق ادارات چند ساعت  در روز قطع می شود. این ادارات یا باید با بی برقی بسازند و یا ژانراتور داشته باشند. ژنراتور با گاٰزوئیل کار می کند. مخزن غیر استاندارد  گازوئیل هم می تواند منبع آتش سوزی های ویرانگر  در ادارات باشد. اغلب کسانی که پست اجرایی دارند و جایی رئیس کل هستند از استاندارد ها سر در نمی آورند. عموما آن قدر هم شعور ندارند که بروند و مطالعه کنند یا به  حرف کارشناس زیر دستشان یا مامور بازدید آتش نشانی اعتنا کنند.

مخزن ها ی گازوئیل ادارات حدود ۱۰۰۰ لیتری تا ۳۰۰۰ لیتری هستند. اگر آتش بگیرند واویلا می شود. متاسفانه برخی از این مخزن ها پلاستیکی هستند که بسیار قابلیت اشتعال دارند. با گذشت سالها افزودنی های گازوئیل باعث خوردگی آن می شود و خطر اتش سوزی افزایش می یابد. 

اگر به مسئولان امر هشدار دهید که  مخزن پلاستیکی را تعویض کنند  احتمالا جواب خواهید شنید «این مخزن ده سال هست که اینجاست و اتفاقی هم نیفتاده.» جواب را در آستین داشته باشید: « چون ده سال هست که اینجاست خورده شده و  احتمال نشت و اشتعال و... در آن بالا رفته و باید زودتر عوض شود.»

 سطح بی اطلاعی در مورد این نوع خطرات، چنان وخیم هست که برخی کارمندان یواشکی می روند در کنار این مخازن سیگار هم می کشند!

اگر اطلاع یافتید که چنین مخزنی در اداره شما به کار گرفته می شود شکایت کنید و بخواهید که آن را با مخزن استاندارد جایگزین کند. با یک بار گفتن شما، عمل نخواهند کرد. احتمالا برای دست به سر کردن، خواهند گفت  که بودجه نیست! دروغ می گویند! بودجه لازم برای این کار کمتر از ۲۰ میلیون تومان هست. ادارجات دولتی هرچه قدر هم فقیر شده باشند باز برایشان هم ۲۰ میلیون تومان رقم بزرگی نیست که نتوانند خرج کنند. همه ساله در هر کدام از آنها ، ده ها برابر این رقم، حیف و میل می شود. اگر این خرج را نکنند  و آتش سوزی راه بیافتد دست کم دو سه  میلیارد تومان خسارت خواهد داشت. اگر خسارت جانی هم داشته باشد که دیگه جبران ناپذیر هست. 

باید آن قدر مطالبه کنید که بالاخره مخزن تعویض کنند. ماه ها و ماه ها و ماه ها به طرق مختلف باید مطالبه کنید تا بالاخره عوض کنند. 

برای  مخزن گازوئیل، برعکس مخزن آب، ورق گالوانیزه مناسب نیست. ورق های فلزی  ارزانتر مناسب تر هستند. هزینه زیادی نمی خواهد. لطفا این مطلب را به اشتراک بگذارید. شاید جان هایی را نجات دهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ماهی از سر گنده گردد نی ز دم!

+0 به یه ن

مشکلات کشور ما از جهل و نفهمی و فساد و طمع در رده های بالای مدیریتی ناشی می شه که آن هم از ساختار معیوب قدرت هست. یعنی ساختار  رسیدن قدرت به گونه ای است که  نفهم ترین و طماع ترین و فاسدترین ها در بالای سر افرادی قرار می گیرند که از خود آنها  بسیار فهیم تر و پاک تر هستند. بعدش هم چون ساختار، شفافیت و پاسخگویی را نمی طلبه به بقیه زور می گویند و آزارشان می دهند.

این نکته مهمی است. در رده های پایین تر مدیریتی در کشور ما، برعکس آن چه که گفته می شود دزدی و فساد و ..... زیاد نیست. رده های بالا هستند که نتیجه زحمات صادقانه آنها را پایمال می کنند. البته اونهایی که خود در غرق فساد هستند سعی دارند چنان نشان دهند که «همه» همین طورند،  تا خود را تبرئه کنند. وقتی «همه» فساد باشند که دیگه عیب فساد کم تلقی می شه. برای همین چنین وانمود می کنند. گروه مهران مدیری چندین فیلم و سریال  (مثل هیولا، رحمان ۱۴۰۰ و.....)  ساخت که جا بندازه که «همه» یا فاسدند یا هنوز فساد  زیر زبانشان مزه نکرده که بفهمند چه چیز خوبی است! با واقعیت جامعه که من می بینم این تصویر سازگار نیست. افراد درستکار و .... در رده های پایین اداری اکثریت را تشکیل می دهند اما بعضا چنان «ریز دیده می شوند» که حتی دیده نمی شوند و نتیجه آن می شود که «همه».......

حالا این را چرا مطرح کردم؟! به طور مشخص در ذهنم،  مسایل ایمنی مربوط به آتش سوزی و سقوط آسانسور بود و همچنین استاندارد آزمایشگاه ها و شرکت های دانش بنیان. می دانید که برای پایان کار دادن به ساختمان ها توسط شهرداری، باید ایمنی آسانسور و موتورخانه چک شود. این را هم می دانیم که شهرداری ها از جمله فاسدترین و رشوه گیرترین نهادهای این کشور هستند و بقیه نهاد ها به گرد پایشان هم نمی رسند. با این حال، کمتر اتفاق می افتد که مامور بازدید رشوه بگیرد و گزارش ندهد. حداقل در مواردی که من سراغ دارم چنین نبوده. هرچند مطمئن هستم شما مثال نقض سراغ دارید. بگذارید این طور بگویم که دقیق تر باشد: موارد زیادی وجود دارد که آن کارمند با حقوق نه چندان بالا، به رشوه فکر نمی کند و درست عمل می کند. هم علم مربوط به ایمنی را دارد و هم صداقت لازم را. 

درمورد گرفتن گواهی ایزو برای آزمایشگاه ها و شرکت ها هم چنین هست.

اما در موارد بسیاری که تذکرات ایمنی توسط مامور بازدید کننده داده می شود مدیران رده بالای مجموعه  تذکر را پشت گوش می اندازند  و نادیده می گیرند. اگر هم مجبور باشند به آن بپردازند سعی می کنند با رشوه و یا ساخت و پاخت یا حتی تهدید رئیس رئیس رئیس آن مامور بازدید کننده موضوع را رتق و فتق کنند. گاه رشوه ای که می دهند بسی بیشتر از هزینه ای است که برای رفع مورد ایمنی لازم بود. یعنی اگر خطر گزارش شده را مرتفع می کردند  کمتر خرج  ودردسر بر می داشت. پس چرا مدیران رده بالا، باز هم سعی دارند که از راه ناصواب و فساد آلود مسئله را رتق و فتق کنند!؟ برای این که در ذهن آن رییس رده بالا و معاونان بیشعور تر از خودش، چنین جا افتاده که  مقام او بالاتر از آن باید باشد که یک کارمند دون پایه مثل مامور بازدید ایمنی به او دیکته کند که چه کند یا نکند؟! اگر حرف او را گوش کند ابهتش پیش معاونان  از بین می رود و آن ابهت و افسانه شکست ناپذیری عنوان «هیئت رئیسه» در پیش مدیران رده پایین تر از بین می رود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از شجاعت انجمن فیزیک تا شیمی دانان کشور

+0 به یه ن

وقتی «کرونایاب مستعان» رونمایی شد انجمن فیزیک ایران با شجاعت  توام با آگاهی و حس مسئولیت پذیری بیانیه صادر کرد. وقتی  عده ای سودجوی متصل به قدرت، خواستند از مفهوم کوانتم برای خود از جیب ملت کیسه بدوزند باز هم انجمن فیزیک ایران ساکت ننشست و قهرمانانه به میدان آمد و علی رغم تمام ریسک ها که درافتادن با قدرت دارد، جلوی کیسه دوختن از کوانتم  ایستاد. 

اما انجمن های شیمی ایران  پس از فاجعه انفجار در بندر عباس چه کردند؟! من خیلی از آنها انتظار قهرمانی ندارم. اما انتظار داشتم مطلبی علمی در مورد خطرات انباشت پرکلرات و نیترات آمونیم  برای بالا رفتن آگاهی عمومی منتشر سازند.


بعدش از جامعه فیزیک ایران ایراد می گیرند که چرا این قدر در بین هم چالش دارند. برای این که به اندازه سایر جوامع علمی ایران اهل محافظه کاری و الکی تعارف تیکه پاره کردن نیستند! وقتی فیزیکدانان ایران خود را وارد مسایل چالشی می کند طبیعی است که اختلاف ها هم پیش آید. هنری نیست که الکی قربان صدقه هم برویم و وارد هیچ مسئله جدی ای نشویم. این طوری اختلافی پیش نمی آید اما جهشی و اصلاحی هم صورت نمی گیرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پیروزی تراختور

+0 به یه ن

جمعه شب صدها هزار نفر در تبریز اردبیل ارومیه سلماس همدان مشکین خوی  و.....  ریخته اند در خیابان و جشن گرفته اند. اون وقت ایران اینترنشنال به جای این خبرها ، خبر می دهد که طرفداران  لیدی گاگا در ریو دی ژانیرو جمع شده اند. انگار خیلی چیز عجیبی است که در برزیل - در کشور کارناوال ها- طرفداران یک خواننده جمع بشوند!!! تازه جمعی که نشان می داد یک دهم جمعی که در میدان رشدیه تبریز بود نبودند. این  هم یک نشانه دیگر از این که اگر منبع خبری شما فقط ایران اینترنشنال باشد تصویری غلط از وقایع ایران خواهید یافت!


-------------


من خیلی از عوالمات  هواداران فوتبال سر در نمی آورم اما این را می دانم و درک می کنم که قرار نیست یک پژوهشگر فیزیک درونگرا از همه چیز سر در بیاورد و اگر سر درنیاورد آن را انکار کند!!!! خیلی از درونگراها  وقتی از حرکت های اجتماعی سردرنمی آورند   می روند توی فاز انکار یا حتی تحقیر! من دست کم اون قدر فهم دارم که این کار را نکنم!‌ طرفداری از تیم های فوتبال پدیده اجتماعی مهمی است و تبعات اجتماعی و حتی سیاسی عمیقی هم دارد. برای همین نوشته آقای محدثی (جامعه شناسی از خطه گیلان) را در مورد پیروزی تیم تراختور به اشتراک می گذارم:

«🔸روی‌داد🔸🔸🔸




♦️قهرمانی‌ی تیم فوتبال تراکتور تبریز را تبریک عرض می‌کنم! 


✍حسن محدثی‌ی گیلوایی

۱۲ اردی‌بهشت ۱۴۰۴



تیم تراکتور تبریز یکی از تیم‌های با سابقه‌ی فوتبال ایران است. در قبل از انقلاب و در جام موسوم به "تخت جمشید" نیز تبریز دو تیم معروف داشت: ماشین‌سازی و تراکتورسازی.


من عمری را در فوتبال سپری کرده ام. اما در مسابقات امسال لیگ برتر اتفاق متفاوتی رخ داده است که به‌نظر ام تاکنون نظیر نداشته است: شش تیم نخست جام از شش استان مختلف هستند. 


برای منی که مخالف مرکزگرایی هستم، این روی‌داد خوش‌حال کننده است. رقابت سالم بین استان‌ها در حوزه‌های مختلف به‌نفع ایران است.


اول: تراکتور از استان آذربایجان شرقی

دوم: سپاهان از استان اصفهان

سوم: پرسپولیس از استان تهران

چهارم: فولاد از استان خوزستان

پنجم: گل‌گهر سیرجان از استان کرمان

ششم: ملوان از استان گیلان


علاوه بر این، تیم‌های استان یزد (چادرملو اردکان) و استان لرستان (خیبر خرم‌آباد) و استان مرکزی (آلومینیوم اراک) نیز نهم تا یازدهم شده اند. برای اولین بار تیم‌های این استان‌ها چنین موفق بوده اند.


#فوتبال

#تراکتورسازی

#مرکززدایی

@NewHasanMohaddesi»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مسکن مهر

+0 به یه ن

ن کاری به کار دعواهای سیاسی ندارم.  وقتی که  «دانش روزنامه ای» و نظر کارشناسان جیره خوار بهمان جناح سیاسی و مریدان آنها، با مشاهدات و عقل  من نمی خواند به «عقل و مشاهدات» خودم بیشتر اعتماد می کنم تا تحلیل روزنامه های اصلاح طلب و کارشناس اقتصادی دولت روحانی و.....

چیزی که کاملا برایم روشن بود این بود که طرح مسکن مهر- حتی با وجود حیف و میل هایی که در خلالش شد- به نفع کشور بود. 

یکی می آید و طوطی وار حرف کارشناس اقتصادی زیر بلیط جریان اصلاح طلبی را برای من تکرار می کند: «طرح مسکن مهر باعث تورم شدوبزرگترین ضربه را به اقتصاد کشور زد.» گم شدن دکل و چای دبش ضربه نزد ها! مسکن مهر ضربه زد!!!

آن دیگری می آید و طوطی وار تکرار می کند با «مسکن مهر، به تولید انبوه بافت فرسوده پرداختند.»

با گفتن این حرف ها شاید آنها احساس فضل کنند اما من مجاب نمی شوم . این 

گونه ادعاهای روزنامه های وابسته به جریان اصلاح طلبی با مشاهدات مستقیم من نمی خوانند. اگر بگویند که منحل کردن «سازمان برنامه بودجه» در زمان احمدی نژاد، فساد مالی را در ایران گسترش داد من صد در صد با آن موافقم. هرگز گمان نمی کنم که این یک نظر سوگیرانه برای دعوای جناح ها و حقه ای برای تامین منافع گروهی است. وقتی در مورد طرح یارانه های احمدی نژاد ایراد می گیرند باز هم باورم می شود.   اما وقتی «طرح مسکن مهر» را از بیخ زیر سئوال می برند (منظورم انتقاد از نحوه اجرا  و حیف و میل های صورت گرفته نیست) من اصلا مجاب نمی شوم. 

تورم به تنهایی  خیلی فاجعه نیست. وقتی فاجعه می شود که با رکود همراه باشد.  تورم توام با رکود چیزی است که ما از حدود سال ۹۶ به این سو داشتیم.  

آیا مسکن مهر باعث این تورم  از سال ۹۶ تا به امروز شده!؟؟؟

در زمانی که طرح مسکن مهر اجرا می شود دست کم،  رکود کاهش می یافت. کارخانه های مصالح ساختمانی کار می کردند. مهندسان و تکنیسین هاو  کارگران، مشغول به کار می شدند. وقتی در این حجم ساخت و ساز صورت می گرفت رونقی به جامعه می آمد.

در همه جای دنیا و در همه ادوار تاریخ، وقتی وضع اقتصاد خراب می شود حکومت ها پروژه های ساختمانی بزرگ را در دستور کار می گذارند. بیشتر آسمان خراش های نیویورک در دوران رکود ساخته شده اند. سد هوور وپل گلدن گیت سان فرانسیسکو نیز هم! ترفندی است برای تزریق پول در جامعه و ایجاد اشتغال. افتتاح کارخانه و کارهای اقتصادی نظیر آن ثبات و ملزوماتی  می خواهد که در زمان های بحران اقتصادی میسر نیست. سرمایه گذاری در بخش سازه، در زمان بحران اقتصادی بهترین گزینه است که از قدیم الزمان به کار گرفته می شود. حتی من جایی خواندم داریوش در پی یک بحران اقتصادی دستور ساخت تخت جمشید را داد. از این ادعا، مطمئن نیستم ولی در مورد سد هوور و پل گلدن گیت مطمئنم. در این باره مقالات بیشماری هست. اگر به جای ساختن بناهای آنچنانی طرحی مثل مسکن مهر را در سطح وسیع ملی اجرا کنند که با یک تیر چند نشانه زده می شود. زندگی اقشار آسیب پذیر با داشتن خانه ای در سطح متوسط از این رو به آن رو می شود. یکی از مددجویان تحت کفالت از آن قشر خوش شانس بود که واحد مسکن مهر خانواده آنها را قبل از سر کار آمدن عباس اخوندی در دوره روحانی  تحویل دادند. زندگی  خانواده این مددجو از این رو به آن رو شد. چندین پله سطح زندگی شان بهبود یافت و از طبقه فرودست به طبقه متوسط بدل شدند. خودش هم که روانشناسی می خواند تبدیل شد به حامی کودکان طبقه فرودست و بی سرپرست و بدسرپرست. بعدش عباس آخوندی آمدکه خود ادعا می کند افتخارش این هست که نذاشته حتی یک واحد مسکن مهر افتتاح شود. متاسفانه بقیه مددجویانم به واسطه این افتخار جناب آخوندی در خانه هایی فرسوده بر روی گسل شمال تبریز ماندند که هر آن بیم آن می رود با زلزله ای روی سرشان خراب شود.12 مسکن مهررا در منطقه شهر صنعتی سهند ساخته اند که از گسل ها دور هست. اما حاشیه نشین های تبریز درست روی گسل نشسته اند. اگر جلوی طرح مسکن مهر توسط امثال عباس آخوندی گرفته نمی شد تا الان این خانواده ها از روی گسل تبریز به منطقه ای امن نقل مکان کرده بودند.

اگر امثال عباس آخوندی و روزنامه های وابسته به جریان اصلاح طلبی علیه مسکن مهر عمل می کنند برای منافع شخصی و گروهی خودشان هست. به قیمت تیره روزی و مشقت صدها هزار خانواده ، به منافع خود می رسند. شما چرا حرف های آن روزنامه هاو کارشناسان دوزاری سودجویشان را مثل طوطی تکرار می کنید؟! به شما چی می رسه!؟ آیا اظهار فضل این قدر شیرین هست؟! اگر هم اظهار فضل شیرین هست برای کسی بکنید که برایش کارشناس دوزاری روزنامه های اصلاح طلب یک شخصیت علمی آنچنانی است! دست کم پیش من این اظهار فضل را نکنید که سالها در برترین دانشگاه های دنیا بوده ام و موسی غنی نژاد و امثال او غول علمی  به نظرم نمی آیند. 

نوشته بعدی ام در جواب ادعای تولید انبوه بافت فرسوده  توسط طرح مسکن مهر است.

-----------


در ۲۱ آبان ۱۳۹۶ زلزله مهیبی در سرپل ذهاب کرمانشاه رخ داد و متاسفانه قربانیان زیادی گرفت. حدود ۶۲۰ نفر کشته و حدود ۱۰ هزار نفر مصدوم در پی داشت. از سراسر ایران برای کمک رسانی به منطقه رفتند. در آن هیری و ویری،  دشمنان طرح مسکن مهر مصدومان و آسیب دیدگان را رها کرده بودند و دنبال آن بودند که شاهد جمع کنند که ببینید مسکن مهر به تولید انبوه بافت فرسوده پرداخته! حال آن که کشته شدگان ساکنان مسکن مهر نبودند. چه بسا اگر عباس آخوندی عمل افتخار آمیز(!!!) جلوگیری از افتتاح حتی یک واحد مسکن مهر را انجام نمی داد درصد قابل توجهی از آن ۶۲۰ نفر قربانی در ظرف ۴ سال وزارت وی به خانه ای در مسکن مهر نقل مکان می کردند و زیر آوار نمی ماندند تا کشته شوند.

چیزی که مخالفان طرح مسکن مهر برروی آن مانور می دادند ریختن نمای سنگی برخی از واحد های خالی مسکن مهر و ترکیدگی برخی از لوله ها بود. ۶۲۰ نفر زیر آوار مانده و کشته شده بودند اینها روی ریختن نمای سنگی چند واحد خالی مانور می دادند.  از ریختن  نمای سنگی  وحتی ترکیدن لوله تا این که فرد زیر آوار بماند و احیانا از تشنگی و گرسنگی زیر آوار بعد از چند روز در تاریکی جان دهد فاصله بسیار هست! وقتی چند صد نفر زیر آوار بودند چه جای نگرانی برای سنگ نما بود!؟

علی الاصول اصلا نمای سنگی در منطقه زلزله خیزی مثل ایران خوب نیست. در کوچه های باریک شهرهایی مثل تهران نمای سنگی کار می کنند که با زلزله فروخواهند ریخت و کوچه را برای عملیات امداد رسانی خواهند بست.  دست کم واحدهای مسکن مهر در کوچه های باریک ساخته نشده اند و این مسئله را ندارند. اما هیچ لزومی نداشت نمای سنگی آن هم با رنگ مشکی برای مسکن مهر انتخاب می شد. می توانستند از این نماهای رنگی نسبتا ارزان قیمت اما شاد استفاده کنند که رنگ و رویی هم به محله دهد. هیچ جا این قدر از نمای سنگی برای ساختمان های محلات طبقه متوسط استفاده نمی شود. در همان ایتالیا که مرکز سنگ تراشی است در محلات طبقات متوسط از این همه نمای سنگی خبری نیست. فقط خانه های خیلی اعیانی از این قبیل نماها دارند. منتهی با کیفیتی درجه یک، نه سرهم بندی شده! چه لزومی دارد که نمای ساختمان های مسکن مهر سنگی باشد که فروریختن آن در زلزله بهانه ای به دست بدخواهانش بدهد؟ یا احیانا  این سنگ ها بر سر کسی بیافتند!؟ همان طوری که بارها گفته ام ساختمان های مدرن در زلزله می لرزند اما فرو نمی ریزند ولی نمای آنها یا تزئینات داخلی شان یا تایل سقف حمامشان شاید بریزد. هر چه از این زلم زیمبوها کمتر، بهتر.

بافت مسکن مهر کرمانشاه برعکس ادعا ها فرسوده نبود. ساختمان چند طبقه مهندسی سازی بود که لرزید اما فرونریخت. فقط نمای سنگی اش ریخت. اگر در آن  کسی سکنی داشت کشته نمی شد. ولی بافت واقعا فرسوده حاشیه شهری بر سر طبقه فرودستی که در آنها سکنی دارد به هنگام زلزله آوار می شوند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ایمنی کار و کارگر

+0 به یه ن

امروز، روز جهانی کارگر است اما وضعیت کار و  کارگر در کشور ما چنان نیست که جای تبریک گفتن داشته باشد.

درگذشت کارگران زحمت کش بندر عباس را که در انفجار هفته پیش جان باختند به خانواده های عزیز و دردمندشان تسلیت عرض می کنم

خشم من از این حادثه  هنوز فرو کش نکرده و گمان هم نمی کنم که فروکش کند. احتمالا این خشم ها تلنبار خواهند شد و به زودی خود منفجر خواهند گشت. 

خشم چنان شدید است که جای چندانی حتی برای سوگ باقی نمی گذارد. خشم از این که مملکت دست کسانی افتاده که نمی دانند انبار کردن پرکلرات یعنی چه! یا اگر می دانند آن قدر جان انسان ها برایشان بی ارزش هست که  اهمیتی نمی دهند.


 خشمی که روزی منفجر خواهد شد به جای خود! اما بگذارید باز هم تاکید کنم که انبارداری اصولی دارد. پروتکلی دارد.  به دلیل عدم رعایت این اصول و پروتکل ها، انفجارها و آتش سوزی ها خیلی وقت ها از انبارها شروع می شوند.

انبارکردن

مواد قابل اشتعال اصولی دارد. اگر به اندازه پرکلرات قابل اشتعال و انفجار باشند نباید در جایی مثل بندر رجایی تلنبار شوند. 


 اگر مسئولیت اجرایی ولو کوچک نظیر ریاست یک دانشکده یا پژوهشکده را دارید تا حدودی باید این چیزها را بدانید. اگر هم خود ندانید از کارمندان مجموعه تان که مسئول ایمنی هستند یاد بگیرید. خیال نکنید که چون به شما «دکتر! دکتر!» می گویند و مقام ریاست دارید و احیانا ماشین زیر پایتان از ماشین زیر پای  کارمند مدل بالاتر است حتما بیش از او می فهمید و نیازی ندارد به توصیه های او در مورد چینش ایمن مواد و وسایل در انبارها عمل کنید.


https://www.aparat.com/v/sak6238

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برای آزادی

+0 به یه ن

یکی از مغلطه هایی که زیاد می شنویم و متاسفانه بین مردم هم کمابیش خریدار پیدا کرده، دوگانه سازی بین «نان و معیشت» و «آزادی» است. چنان این دوگانه سازی را تصویر می کنند توگویی اگر ملت از حق آزادی خود دست بشویند نان از آسمان خواهد بارید و در رفاه و نعمت به سر خواهند برد. این نگرش از کجا نشات می گیرد؟ شاهد این مدعا چیست؟

با سلب آزادی، مردم مرفه نمی شوند اما جرئت  آن که محرومیت خود را بیان کنند از دست می دهند. روزنامه نگاران اجازه نمی یابند که از فقر گزارش تهیه کنند. محققان علوم اجتماعی اجازه نمی یابند که  آمار واقعی جامعه را که نشانگر فقر هست منتشر سازند.

سلب آزادی، محرومیت را از بین نمی برد فقط می تواند آن را بهتر بپوشاند.

#برای_آزادی

--------------------

نه تنها «آزادی» و «نان و معیشت» نافی همدیگر نیستند بلکه بدون آزادی نمی توان محرومیت را  در کشوری چون ایران از بین برد. شاید در چین توانستند این کار را بکنند (که شدیدا به ان شک دارم) اما در چارچوب فرهنگی  و اقلیمی  ایران از بین بردن محرومیت بدون آزادی امکان ناپذیر هست. طرز فکر مرکز گراها -چه از نوع جمهوری اسلامی چه از نوع پهلوی- آن هست که اگر بخشی از  سرمایه نفت را به سمت مناطق محروم سرازیر کنیم محرومیت از بین می رود. واقعیت را بخواهید چه در زمان محمد رضا شاه و چه در زمان جمهوری اسلامی در مناطق محروم بلوچستان کم سرمایه گذاری نشده. اما سرمایه گذاری بدون اعتماد به مردم منطقه و دادن آزادی به فعالان مدنی آنها نتیجه معکوس داشته. وقتی  سرمایه گذاری می کنند اما از نیروهای محلی استخدام نمی کنند محرومیت آنها از بین نمی رود. وقتی از نیروهای محلی استخدام می کنند اما اجازه نمی دهند تشکل صنفی داشته باشند باز هم محرومیت آنها از بین نمی رود. گاهی ریختن سرمایه کلان در مناطق محروم باعث از بین رفتن محیط زیست منطقه می شود و معاش سنتی مردم هم از دست می رود. شغل های نان و آب دار ناشی از سرمایه گذاری نصیب غیربومی ها می شود. غیربومی ها آنجا پول در می آورند و می برند جای دیگر خرج کنند. مردم محل هم دیگه نمی توانند مشاغل سنتی خود را که به محیط زیست آنجا استوار بود ادامه دهند.

غیر بومیان می آیند و قیمت زمین بالا می رود. برای چند زمین دار محلی شاید این خبر خوبی باشد اما برای اکثریت محروم  زندگی سخت تر می شود چرا که قیمت مسکن بالاتر رفته است.

برای رفع محرومیت آزادی لازم هست تا عقلای قوم و فعالان مدنی برای رفع واقعی محرومیت راهکار دهند. کسی که در تهران نشسته هرچه قدر هم مهربان و خوش نیت و باهوش باشد   نمی تواند بدون بازخورد از فعالان مدنی منطقه چنین راهکاری را طراحی کند.


----------


چند ماه پیش در فضای مجازی فیلم دختری پخش شد که می گفت درد من درد اقتصاد هست و حجاب اجباری فرع ماجراست. خیلی ها هم از واقع بینی این دختر تمجید کردند. چند روز بعد من دیدم دختران دانشجوی دانشگاه آزاد در سوهانک هم دم در دانشگاه همین حرف را میزنند. چیزی که من نمی فهمم این هست که چرا این دو مفهوم را در کنار هم می گذارند؟! آیابهنجار ساختن اجبار در انتخاب پوشش منجر به شکوفایی اقتصادی می شود؟! اتفاقا  اگر این همه خرج که حکومت صرف اجبار و کنترل پوشش بانوان و تا حدی مردان می کند صرف یک کار نیکو می کرد (مثلابا آن  پرستار بچه  برای یتیم خانه ها استخدام می کرد) زندگی بخشی از محرومترین اقشار جامعه بسیار بسیار بهبود می یافت.

اگر پوشش حجاب اجباری نبود توریست خارجی بیشتر به ایران می آمد و ارز وارد کشور می شد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

همه مریم میرزاخانی می شوند؟!

+0 به یه ن

ژاله آموزگار، پژوهشگر فرهنگ و زبان های باستانی در سخنرانی معروف سه ماه پیشش، خطاب به جوانان می گه  خارج نرید چون در خارج خبری نیست. اضافه هم می کنه که همه مریم میرزاخانی نمی شوند. من نفهمیدم این وسط چرا نام مریم میرزا خانی را آورد. یعنی کسی در کل ایران هست که خیال کند هر کسی خارج می رود ریاضیدان می شود ؟! حتی ۴۰-۵۰ سال پیش وقتی راه ارتباطی از طریق نامه کاغذی و تماس تلفنی پرازپارازیت بود کمتر ابلهی بود که گمان کند با خارج رفتن فرد، ریاضیدانی  در سطح مریم مریم میرزاخانی می شود. امروزه که این همه راه های ارتباطی هست جوانان دید خیلی واقع بینانه ای در مورد چالش های زندگی در خارج دارند. لازم نیست با کلی گویی های ژاله آموزگار بفهمند که در خارج خبری هست یا نیست. کمتر کسی امروز گمان می کند مهاجرت به خارج چالش ندارد و مردم در خارج در میان پر قو زندگی می کنند. اما چون زندگی در کشور روز به روز سخت تر می شود (به علت تورم و....) بسیاری به این نتیجه می رسند که مهاجرت به سختی هایش می ارزد.

• مثلا پرستاران وقتی درآمد خود را در ایران با درآمد همتای خود در کشورهای جنوب خلیج فارس مقایسه می کنند تصمیم به مهاجرت می گیرند. حرف های ژاله آموزگار- یا به قول او دلخوری و قهر فردوسی- هم جلوی این تصمیم شان را نمی گیرد. اگر ژاله آموزگار خیلی دلش می سوزد وقتی که پرستاران برای بالا رفتن حقوق اعتصاب می کردند  به همراه کزازی بلند می شد  چند پلاکارد از اشعار فردوسی را بر میداشت وبه همراه پرستاران برای بالا رفتن حقوق آنها به خیابان می رفت!

• سیمین بهبهانی تقریبا همسن ژاله آموزگار بود وقتی که در جمع های آزادیخواهانه و مطالبات زنان به همراه جوان تر ها به خیابان می آمد. نتیجه البته این شد که سیمین بهبهانی را که اهل ادب سرو سهی ادب فارسی در قرن ۲۰ می خوانند  در فرهنگستان زبان فارسی عضو نکردند اما به جایش، ژاله آموزگار را عضو نمودند.  

• برگردیم به بحث مریم میرزا خانی. بحث خارج رفتن را بذاریم کنار. اصلا یعنی چه که «همه مریم میرزاخانی نمی شوند.»؟!

• در ویکی پدیای ژاله آموزگار نوشته که ۳۰ سال تدریس کرده. این چه معلم یا استادی است که چنین حرفی می زند؟!. از اصول اولیه معلمی و تدریس این هست که اعتماد به نفس دانش جو یا دانش آموز را بالا ببری. به او بباورانی که با تلاش و کوشش در راه درست می تواند هر قله ای را فتح کند.


• اگر مریم میرزاخانی حرف ژاله آموزگار را در مورد خودش می شنید ناراحت می شد.  از روی اعتقاد راسخ -نه از روی تعارف و تظاهر به فروتنی-   می گفت شما ها می توانید خیلی بالاتر از من هم بشوید. چرا!؟ چون مریم یک معلم ذاتی بود. پدر مریم میرزاخانی در مراسم بزرگداشت اوهم  چنین گفته بود. از «عصر ایران» نقل می کنم:


«احمد میرزاخانی در مراسم یادبود دخترش گفت: وقتی کسی اسطوره شد دسترسی به آن غیر عملی می‌شود. دختران ما باید به این باور برسند که آن‌ها هم می‌توانند مریم باشند.


ایران آنلاین؛ ما از رادیو شنیدیم که مریم جایزه فیلدز را برده است. گفتیم چرا به ما چیزی نگفتی؟ گفت چیزی نبود فقط یک جایزه بود.


مریم  مشتی بود نمونه خروار. ما خروارها مریم در جامعه داریم که باید آن‌ها را دریابیم».



نازنین: 

http://yasamanfarzan.arzublog.com/post/74542


طبیعی و نرمال و از جنس زمان خود:

http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-74549.html

صحبت های من در مورد مریم میرزاخانی عزیز  در جلسه یادبود وی

http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-74565.html

مریم میرزا خانی: دارای هوش فوق العاده یا .....؟

http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-74623.html

بحثی در مورد الگوی جنسیتی خانواده ها

http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-74631.html

هیجان سازنده و هیجان کاذب

http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-39904.html

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دو کارزار برای رفع تبعیض های زبانی

+0 به یه ن

دو کارزار دیگر هم از تبریز در راستای احقاق حقوق زبان مادری، در حال جمع آوری امضا هستند. این کارزارها توسط اهالی هنر، فرهنگ و رسانه آذربایجان برای رفع تبعیض زبانی تهیه شده اند. یکی از نامه ها خطاب به همتایان خودشان در تهران (مرکز) هست که  موید تبعیض زبانی گشته اند و بر این تبعیض صحه می گذارند. سخنی دوستانه با آنهاست که نشان می دهد چرا این رویکردشان اشتباه است. دومی خطاب به ریاست جمهوری است. لینک کارزارها را در زیر می گذارم.

این قبیل حرکت ها که از تبریز و از آذربایجان آغاز می شود هم بسیار متنوع هستند و هم بسیار قوی. ولی هم رسانه های تهران و هم رسانه های آن سوی آبها، هرکدام به دلیلی، تمایلی به بازتاب آنها  ندارند و با سکوت خبری با آنها برخورد می کنند.


در متروی تهران چندی پیش یک آقایی یک آهنگ قدیمی از مهستی می خواند رسانه های آن ور آبی خودشان را با پوشش این رویداد بزرگ فرهنگی (!!!!) خفه کردند. انواع و اقسام تحلیل های آبکی در باره اش دادند و آن را نشانه رنسانس می دیدند. (در هر کوهی چند نفر مرد  همین طور یهویی می زنند زیر آواز. شما مسیر کلک چال را بالا بروید چندین  مرد همچون او را می بینید که از این آوازها میخوانند! چه چیز عجیبی آن کار آن آقا داشت که دو سه روز رسانه ها آن ور آبی، آنتن شان را به آن اختصاص دادند!؟)

همزمان در تبریز  اپرایی عظیم و باشکوه در مورد ستارخان برگزار می شد. حضور بانوان هنرمندان هم در این اپرا پررنگ بود. علی الاصول حضور بانوان هنرمند در اپرایی در تبریز  باید  از خواندن یک مرد در متروی تهران از نظر خبری جالب تر باشد. اما دریغ از یک ثانیه وقت آنتن رسانه های آن ور آبی برای این رویداد با شکوه فرهنگی در تبریز. نه آن که خبردار نشوند!. به هر حال شبکه های اجتماعی تبریزیان خود فعال هستند. همان طوری که من که در تهران نشسته ام خبردار شدم آنها هم می بایست خبردار می شدند. اما به دلایلی که معلومم نیست تمایلی به انعکاس  خبرهای تبریز ندارند. به هر حال-چه رسانه های آن ور آبی و رسانه های مرکز پوشش دهند چه ندهند-  مجموعه اتفاقات در شهرهای کشور، آینده ایران را خواهد ساخت.

  این دو متن کارزار را هم بخوانید  تا ببینید در محافلی در گوشه و کنار کشور اصحاب اندیشه وهنر به چه می اندیشند. دیگه کزازی و ژاله آموزگار هفتاد هشتاد سال حرف هایشان را زده اند و رسانه ها هم در سطح وسیع منعکس کرده اند. حرف جدیدی که  در این سن و سال، دیگر ندارند. ببینید بقیه که رسانه ها آن ها بزرگنمایی نمی کنند چه حرفی برای گفتن دارند.

https://ses-verin.com

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل