عرصه ای برای اظهار نظر مفتی قسطنطیه در قلب جهان مسیحیت

+0 به یه ن


در کشوری که حاکمیت دموکراتیک دارد، لازم نیست همگان خود را با رویکرد حزبی که در برهه در مجلس یا هیئت دولت غالب می شود وفق دهد. صدای اقلیت و نیز صدای قشری که در سپهر سیاسی غالب نشده شنیده می شود. می توانند سبک زندگی خود را بدون مزاحمت نهاد های حکومتی داشته باشند. مثلا اگر مرکزگرا ها و باستانگراها در برهه ای در حاکمیت دست بالا داشته باشند، کسانی که به هویت قومی و زبان مادری غیر زبان مرکز گرا ها گرایش دارد می تواند برنامه های خود را پیش ببرند. کسی مزاحمشان نمی شود. دولت به بناهای باستانی مثل تخت جمشید بیشتر می رسد اما نمی تواند بناهای دوره سلجوقی وقاجار را تخریب کند چون دسته ای دیگر از مردم هستند که هرچند حزبشان اکثریت به دست نیاورده اما به دوره های تاریخی میانه و یادگارهای آن دوران اهمیت بیشتری می دهند تا دوران باستان.


اگر سکولار ها دست بالا را بگیرند، مذهبیون باز می توانند سبک زندگی خود را به دلخواه خود ادامه دهند و اگر احزاب مذهبیون قدرت بگیرند کاری به کار سبک زندگی سکولار ها ونهاد ها و رستوران هایشان ندارند.


این طوری لازم نیست گروهی گروه دیگر، را حذف کند یا کینه و یا خشمی بینشان به وجود آید که نتوانند همدیگر را تحمل کنند.


من زندگی نامه بنجامین فرانکلین را خوانده ام. سال ها پیش از استقلال آمریکا و نوشتن قانون اساسی آمریکا، در حلقه فیلادلفیا همین ایده را می پختند. اون موقع اسمش را دموکراسی نمی ذاشتند (در اون زمان بنجامین فرانکلین صراحتا مخالف دموکراسی بود . بعدها نظرش عوض شد) اما می گفتند باید فضایی را به وجود آوریم که اگر مفتی قسطنطیه هم خواست بیاد نظراتش را بگوید. عظمت این حرف وقتی معلوم می شود که زیاد از زمان جنگ های عثمانی با جهان مسیحیت نگذشته بود. در خود اروپا دعواهای فرقه ای  هنوز باب  بود و جان های عزیزی را می گرفت. در این فضا نبوغ فرانکلین و دوستانش باعث شد به چنین آرمانی بیاندیشند. بیخود نیست از همه جای دنیا مردمان زیادی سر ودست می شکنند که بروند به آمریکا. اگر به ثروت باشد چین یا کشور های جنوب خلیج فارس هم ثروتمندند. اما کمتر کسی رویای مهاجرت به این کشورها را دارد. فیلم "ممل آمریکایی" داریم نه فیلم "ممل چینی".


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا در کشور ما قحط الرجال یا قحط النسا هست؟

+0 به یه ن



در ماه های اخیر در یک سری فعالیت های علمی-اجرایی در کشور مشغول بودم که فرصتی فراهم آورد که رزومه برخی از قسر نخبه پژوهشگران نسل جدید را بررسی کنم. خوشحالم عرض کنم که نسل نویی از پژوهشگران بسیار زبده در کشور به میدان آمده که در سطح جهانی کار می کند.  اگر شرایط فراهم باشد این قشر از پژوهشگران کاملا پتانسیل آن را دارند که رنسانسی پدید آورند.  امسال  انتخاب برنده جایزه ابوریحان بسیار سخت هست. از بس که رزومه های قوی آمده اند. خوشحالم که در صد بزرگی از رزومه های قوی متعلق به خانم های پژوهشگر هست. 


 در هنگام تصمیم گیری برای دعوت سخنران های مدعو برای کنفرانس انجمن فیزیک فهرست بلند بالایی از سخنرانان از گوشه کنار کشور که در سال گذشته مقالات در خور توجهی منتشر کرده بودند تهیه کردیم. لیست بسیار بلند تر از ظرفیت کنفرانس امسال برای دعوت بود. خوشحالم که بگویم حدود یک چهارم این پژوهشگران زبده در داخل همین کشور خودمان مشغول فعالیت هستند. آن هم نه فقط در تهران. در استان های مختلف هستند.  حدود سه چهارم پژوهشگران زبده در خارج هستند اما با این شرایط ارتباطات و اینترنت مرزهای داخل و خارج تا حد زیادی -دست کم در همکاری علمی-شکسته شده است. همین  بیست و پنج درصد ساکن ایران هم  باز پتانسیل رنسانس دارند.

به عنوان رئیس پژوهشکده فیزیک یکی از دغدغه هایم این شده که بتوانم بودجه ای فراهم کنم (از طریق گرنت های مختلف) که بتوانیم عده بیشتری از پژوهشگران زبده را استخدام نماییم.  تعداد متقاضیان زبده بسی بیشتر از ظرفیت بودجه فعلی پژوهشکده هست. چند ماه پیش که مسئولیت را بر عهده گرفتم گمان نمی کردم این همه متقاضی زبده باشند. این کلیشه که همه نخبگان مهاجرت می کنند، آن تصور را در من ایجاد کرده بود که مشکل بتوانیم فرد مناسبی برای استخدام بیابیم. درسته که درصد بزرگی از نخبگان (بیش از نصف) مهاجرت می نمایند اما همان درصدی هم که مایل به ماندن در ایران یا بازگشت به ایران هستند بسی بیشتر از ظرفیت جذب ما در پژوهشکده هست. 


اخیرا برخی از قطب های کیش شخصیت در ایران دوره افتاده اند که «واویلا! سطح پژوهش دارد افت می کند. محققان جوان  در ایران نوآوری نمی کنند. عمیق نیستند. بسیط هستند.» معنی و مفهوم این جملات گهربار آن هست که دیگه نسل جدید محققان مرا  به عنوان قطب و مراد خود نمی پذیرند و به افق های دوردست می نگرند. کسی نیست به آنها بگه چندین دهه، جناب عالی و مریدانتان  در عمق خود غور کردید و نوآوری  فرمودید برای  هفت پشت ایرانیان بسه! ماشالله در هر موضوعی هم نظرات صادر کردید و بر اساس نظرات حضرات، ضربه ای به مملکت زده شده است. بدون داشتن هیچ گونه معلومات زیست شناسی و یا ژنتیک در مورد فرگشت نظر  دادید و سخنرانی کردید بی آن که در جمع خود یک متخصص امر را هم راه دهید که نظرات مشعشع تان را به نقد بکشد. بدون داشتن کوچکترین دانش فنی در مورد اینترنت یا علوم ارتباطات اجتماعی در مورد فیلترینگ نظر دادید و.....  دهه ها، نظرهایتان را هم گذاشتند روی چشم شان. بسه دیگه! به اندازه کافی گل کاشتید. بذارید مردم ایران به طور اعم و پژوهشگران ایرانی به طور اخص، از دست شما وگلکاری هایتان نفسی بکشند و بال و پری بگشایند. 


آیا در کشور ما قحط الرجال یا قحط النسا هست؟


همان طوری که وقتی رزومه های پژوهشگران نسل نو ایرانی  را در رشته فیزیک بررسی می کنیم خیل عظیمی از رزومه های درخشان می بینیم در سایر  رشته ها و فعالیت ها هم رزومه های درخشان فراوانند. نمی دانم چرا این پیشرفت و این سرمایه انسانی، در رسانه های پرمخاطب منعکس نمی گردند؟! رسانه ها ی فارسی زبان -چه در داخل و چه در خارج – خودشان را محدود به پوشش دادن آرای کسانی می شوند که سی سال هست همان حرف ها را تکرار می کنند.  این تصویر را در ذهن مخاطب به وجود می آورند که کسی نیست حرف تازه ای بزند. ایده نویی در میان نیست. در قدم بعدی، ناخودآگاه این نتیجه را می گیریم که در این برهوت ایده و  فقدان نگرش نو و به روز ، هر تحول اساسی که در کشور صورت بگیرد  سقوط در یک قهقرا خواهد بود چرا که نه کسی هست که جربزه ای داشته باشد و نه فکر نوی قابل عرضی.  به غلط القا می کنند که اگر به وضع موجود راضی نشویم آلترناتیو یا استبداد فردی با طعم ایدئولوژی ایرانشهری  است یا هرج و مرج و خط کشی ها و دعواها ی قومی. یکی بد تر از دیگری.

 پارسال سایت بی بی سی فارسی ماه ها یک مقاله از محمد قائد را در صفحه اول خود گذاشته بود و در کوران حوادث و اتفاقات در این روزگار با تغییرات سریع   آن را بر نمی داشت. تو گویی که دیگه متفکرتر از محمد قائد در این مملکت پیدا نمی شود. اگر از زبان یک زن همان حرف ها بیان شود اسم خاله زنک بر او می گذارند اما همان ردیف حرف ها از زبان قائد ماه ها  به عنوان عالمانه ترین تحلیل از وضعیت کشور به خورد خوانندگان داده می شود.


این در حالی است که کشور ما متفکر در زمینه های گوناگون بسیار دارد. به خصوص در میان نسل نو. جناب قائد و دیگر افراد مانند او که رسانه های پرمخاطب آرا و نظراتشان را نشر می دهند دو سه مشاهده از دور و بر خود دارند و آن را تعمیم می دهند. برای یک اظهار نظر سر میز شام یا یک نوشته وبلاگی غیرتخصصی -نظیر نوشته های خود من در وبلاگم -این میزان مشاهده شاید کافی باشد اما برای یک تحلیل  جامعه شناسی درست و درمون، باید با شیوه های علمی داده جمع آوری کرد. در رشته های علوم انسانی نسل نویی از پژوهشگران همین کار را می کنند . برعکس سلبریتی های علوم انسانی که رسانه ها آنها را حلواحلوا می کنند! این سلبریتی های علوم انسانی فقط می خواهند به کمک مریدان و کاریزما مخاطب را مقهور خویش سازند. تحلیل قوی ای ندارند. از اونها آبی برای اصلاح مملکت گرم نمی شه. اما این خیل عظیم پژوهشگران بی نام و نشان اما فعال و جدی کشور اگر  به میدان بیابند می توانند برای مشکلات عدیده کشور راه حل دهند.

پتانسیل انسانی برای تحول اساسی رو به رشد و پیشرفت و تعالی در کشور ما بسیار زیاد هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مریلا زارعی

+0 به یه ن

مریلا  زارعی هم مثل  پرویز پرستویی هنر پیشه قابلی هست. بازی اش در فیلم  های اصغر فرهادی با این که نقش مکمل بود اما شاهکار بود. نمی دانم چرا به اندازه کافی بازی های او در فیلم های فرهادی  مورد تحسین قرار نگرفت. اما مریلا زارعی همبازی پرویز پرستویی در فیلم  بادیگارد هم بود. همان که در مورد پرستویی نوشتم برای مریلا زارعی هم کاربرد دارد:


  مشکلی که من با امثال پرویز پرستویی دارم اینه که در اون دسته از فیلم هاشون که ته-مایه ایدئولوژیک داره فرهنگی را ترویج می کنند که  از فرهنگ موجود ایران به مراتب "غیر انسانی تر" هست.

در فیلم بادیگارد پرویز پرستویی طبق معمول پرخاشگرانه داد می زنه که این جوانک که من قراره بادیگاردش بشم کیه که به خاطر نجات جانش ، جانم را به خطر بیاندازم؟ من فقط برای نجات چهره های مهم نظام خودم را به خطر می اندازم. (نقل به مضمون). که البته بعدش مجاب می شه که اون جوانک هم چهره نظام هست.


در این سال های کرونایی هزاران دکتر و پرستار و بهیار در کشور ما و کشورهای دیگه، برای نجات جان انسان ها جان خود را به خطر انداختند اما نپرسیدند که آیا بیماری که نجات می دهند "چهره " هست یا نیست. مطمئنم به ذهن شان هم خطور نکرد. به ذهن والدین و همسرشان هم خطور نکرد ! همین نرم و هنجار جامعه خیلی خیلی از اونی که در این فیلم ها ترویج می شه "انسانی تر" هست

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از خودکشی دختران نوجوان تا خودکشی کارگران

+0 به یه ن


از وقتی یادم می آد دختران نوجوان در سرزمین ما زیاد به مرحله خودکشی می رسیدند. در ماه های اخیر انگار خودکشی و خودسوزی کارگران آن  قدر زیاد شده که دیگه خودکشی دختران نوجوان را تحت الشعاع قرار داده. وقتی مردها خودکشی می کنند اغلب بلایی سر خود می آورند که قابل نجات دادن نیست.

علت اصلی سوق دادن کارگران به سوی خودکشی فقر و بی عدالتی است. علت مسایل اقتصادی است.

در مورد دختران نوجوان خودکشی ها اغلب به علت فشارهای خانواده هست. به خصوص  خشونت های کلامی و بی مهری های مادرانی که بنا به کلیشه می بایست فرشته مهربان روی زمین بوده باشند.

از هرکدام از این مادران آزارگر که بپرسید ادعا می کنند بهترین مادر روی زمین هستند و هر چه کرده اند به خاطر خود دخترشان بوده است. 

روشن و واضح هست که 

فشارهای اقتصادی کشنده ای که به کارگران وارد می شوند نتیجه بد اداره شدن کشور هست. اما نکته اینجاست بی مهری مادران به دختران نوجوان خود در جامعه ما هم نتیجه بد اداره شدن کشور و سیاست های چندین دهه ای ضد زن هست. 

در آمریکا که سیاهپوستان در فشار بوده اند والدین بدترین تنبیه های بدنی و روحی را بر فرزندان خود روا می دارند به این تصور واهی که این تنبیه ها و خشونت به نفع خود فرزند هست. ما در ایران به اون صورت اختلاف نژادی نداریم و کمابیش به لحاظ ژنتیکی یک دست هستیم.  در کشور ما زنان موقعیت سیاهپوستان را  داشته اند. در زمان های قدیم، به صورت فرهنگ بومی اما در چهل سال اخیر به صورت تحمیلی از سوی حکومت. همان الگوی رفتاری والدین سیاهپوست با فرزندان خود در آمریکا، اینجا توسط مادران علیه دختر نوجوان خود اجرا می شوند. تا کودک (دختر یا پسر) خردسال و شیرین بیان و باقیافه خوش نمک هست و از خود نظر مستقل ندارد عزیز دل خانواده هست. چه دختر چه پسر سالار خانواده می شود. اما همین که دختر در جامعه ما به سن نوجوانی و بلوغ می رسد و جوش های صورت و دماغ پف کرده زیبایی کودکی را از او می ستانند و خود نیز عقاید مستقل می یابد و ابراز می کند و احیانا کنجکاوی های جنسی می یابد، از منظر مادرش به یک دشمن تبدیل می شود که باید او را کوفت و سرجایش نشاند. جامعه هم حق را به مادر می دهد. 



به خصوص در طبقات متوسط که مادر تحت فشار اقتصادی نیست و در رفاه هست همه زور و فشارش را می ریزد سر دختر نوجوانش. مادر از طبقه مرفه در جامعه ما چندان امکان بالا بردن افق های دید خود را ندارد. در جوامع آزاد برای مادران در آن موقعیت هزار و یک راه برای بالا بردن افق های دیدی هست که باعث می شد دست از سر کچل دخترخود بردارند. مادر طبقه متوسط ایرانی ، کاری ندارد و دغدغه ای ندارد جز آن که به دختر خود گیر دهد و از همه حرکات و سکناتش ایراد بگیرد و روح و روان او را تا حد سیر شدن از زندگی خراش دهد. خیلی هم افتخار می کنند که این همه به دختران خود گیر می دهند. اگر خدای ناکرده خودکشی فرزندشان به فوت منجر شود برای خودشان معرکه هم می گیرند که من این قدر مادر خوبی بودم دایم به فرزندم گیر می دادم! دورش را هم زنانی هم تیپ خودش می گیرند واورا در حد یک قدیسه بالا می برند. هیچ گونه انتقادی نمی شه به این زنان کرد. یک عده کم فهم تر از خودشان ،از آنها بت ورای انتقادمی سازند. گاهی مادران به پسران خود هم همین طور گیر می دهند. پسرها وقتی خودکشی می کنند معمولا بی بازگشت هست. 😔

در خارج از محیط خانه هم کمتر جای امن برای نوجوانان هست. آن را هم گشت ارشاد از یک سو و ساقیان مواد مخدر (که باز نتیجه سیاست های غلط اقتصادی و فرهنگی است) خراب کرده. 

ترکیه هم در مسیر ترانزیت مواد مخدر هست اما جامعه خود ترکیه این قدر گرایش به مواد مخدر ندارد. چرا؟! برای این که جامعه ترکیه اون قدر تفریحات کم هزینه دارد که نیازی به مواد مخدر نمی بیند. ایتالیا هم همین طور. من یک کتاب تحقیقی در مورد مافیای ایتالیا خواندم. در آن هم نوشته بود که عجیب هست که ایتالیا خود بازار مصرف نیست و خود جواب داده بود که ایتالیایی ها برای خوش بودن نیاز به مواد مخدر ندارند. والله ما (مردم ایران) را هم به خودمان بگذارند و این همه به همه کارمان گیرندهند نیازی به مواد مخدر و امثال آن برای خوش بودن نخواهیم داشت!



https://www.ilna.news/بخش-کارگری-9/1235109-چرا-خودسوزی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کنفرانس نوترینو

+0 به یه ن


 

هر دو سال یک بارکنفرانس بزرگی به نام کنفرانس نوترینو به میزبانی یک شهر متفاوت برگزار می شود. در سال ۲۰۱۸ کنفرانس در هایدلبرگ برگزار شد. در سال های  ۲۰۱۶و ۲۰۱۸ و ۲۰۲۰من جزو کمیته  مشاوران علمی برگزاری بودم. امسال کنفرانس را همکاران کره ای به صورت آنلاین برگزار می کنند. امروز روز آخر کنفرانس هست. در این گونه همایش های بزرگ بیشتر سخنرانی ها توسط همکاران آزمایشگر ارائه می شود که در آن آخرین نتایج خود را که هنوز منتشر هم نشده ارائه می دهند. در واقع نتایج  مهم خود را نگه می دارند تا در یکی از این همایش های بزرگ  ارائه دهند. تعداد سخنرانی های تئوری در این همایش ها خیلی محدود هست. امسال این افتخار را داشتم که یکی از سخنرانان مدعو باشم. 

 

(البته افتخاری مشابه قبلا دو بار هم  نصیبم شده بود. دوبار دعوت شدم تا سخنران پلنری کنفرانس ICHEPباشم اما چون هر دو بار در آمریکا برگزار می شد نتوانستم بروم. همایش مختلف در کشورهای مختلف  سالی چند بار دعوت می شوم اما دعوت شدن برای کنفرانس های بزرگ نظیر ICHEP، نوترینو و استرینگ افتخار محسوب می شود. آنلاین برگزار شدن به ما-پژوهشگران مقیم ایران- ساخته! می توانیم در همایش هایی شرکت کنیم که به طور حضوری برایمان امکان پذیر نبود. مثلا آزمایشگاه فرمی، ایرانی ها را راه نمی دهد! یعنی از بالا دستور دارند که هیچ ایرانی را راه ندهند. تا جایی که می دانم (البته مطمئن نیستم) حتی ایرانی هایی را که پاسپورت آمریکایی یا اروپایی هم گرفته اند  را راه نمی دهند.

طبعا فیزیکدان های آزمایشگاه فرمی از این دستور اصلا دلخوش نیستند و مدام هم شکایت خود را ابراز می دارند اما چاره ای جز اطاعت نمی بینند. بعد از کرونا سمینارهای هفتگی شان را آنلاین کردند و اولین کسی که دعوت به سخنرانی کردند من بودم!)

 

دیروز (جمعه) نوبت سخنرانی من بود. من اسلاید هایم را یکشنبه گذشته- قبل از همایش -آماده کرده بودم. اما در طول هفته اسلاید ها را با  توجه به سخنرانی های ارائه شده به روزتر کردم. قرار بود پی-دی-اف  ارائه را ۲۴ ساعت قبل از موعد سخنرانی آپلود نماییم. یک ساعت بعد از آپلود سخنرانی باز آزمایش سوپرکامیونده نتایجی ارائه کرد که من صلاح دیدم دو اسلاید به اسلایدهایم اضافه کنم. این دو اسلاید در فایل سخنرانی ام که با زوم ارائه کردم هست اما در فایل آپلود شده نیست.

آهنگ تغییرات در پژوهش این گونه سریع هست. به روز بودن در این وضعیت تلاش بسیاری می طلبد.

 

سخنران عمومی همایش پروفسور کاجیتا بود. همان برنده جایزه نوبل که ما هم برای ارایه سخنرانی عمومی در همایش فیزیک ذرات و میدان ها که چند هفته پیش  به همت انجمن فیزیک و دانشگاه شاهرود برگزار شد دعوت کرده بودیم. درواقع دکتر عزیزی (از دانشگاه تهران که دبیر همایش بودند) دعوت کرده بودند.

 

برای اطلاعات بیشتر در مورد این همایش مراجعه کنید به

https://neutrino2022.org/

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بستنی فروشی متروپل

+0 به یه ن

تا ده روز پیش هر وقت بستنی فروشی می دیدم مثل بچه هوس بستنی می کردم. از ده روز پیش بستنی فروشی به جای هوس در من غم بر می انگیزد. یاد کودکانی می افتم که در بستنی فروشی متروپل آبادان زیر آوار ماندند.
با غم انگیزترین حالت ایران چه کنم؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قورباغه ها و پرنده های دایسون

+0 به یه ن

من پی-ایچ-دی ام را از سیسای ایتالیا گرفتم. دو سال سیسا بودم بعد به عنوان دانشجوی مهمان رفتم استنفورد (دقیق تر بگویم بخش تئوری شتابگر خطی استنفورد). بعدش برگشتم دفاع کردم. از موقع تا الان هم سالی چندین بار در مطرح ترین کنفرانس های رشته خودم شرکت کرده ام. همچنین، سالی چند ماه در بهترین موسسات علمی اروپا مهمان بوده ام و با همکاران خود از سراسر دنیا مراوده داشته ام. 

در این صحبت ها و مراودات حتی 

یک بار هم بحث "قورباغه و پرنده های دایسون" مطرح نشد. حتی یک بار هم نشنیده ام. دغدغه این جمع آن بوده و هست که فلان آزمایش چه نتایجی داده  و این نتایج در مورد بهمان مدل فیزیکی چه می گوید. در این بیست سال که من جزو این جمع بوده ام با همین راه فیزیک را در رشته خود جلو برده ایم. فهمیده ایم که بسیاری از مدل ها نمی تواند توضیح دهنده طبیعت باشد و مدل های جدید ساخته ایم. در سیصد سال اخیر که علم مدرن به طور مدون و سیستماتیک پیش رفته ، نقشه راه همین بوده. با همین کارها مدل استاندارد ذرات بنیادی تکوین یافته. ورای  مدل استاندارد هم همین جوری کاویده خواهد شد.


این همکاران که علم را پیش می برند دراین بیست سال دانشجویان زیادی تربیت کرده اند که بعضا از خودشان هم بهترند. آیا با خواندن قصه قورباغه و پرنده دایسون در گوش آنها این دانشجویان بالیده اند و امروز مرز های دانش را به پیش می برند؟! به هیچ وجه! اکثرشان بدون شنیدن قصه قورباغه و پرنده شده اند پژوهشگران مطرح دنیا. به جایش استاد راهنمایی داشته اند که در همکاری با آنها در حین انجام دادن پروژه و نگارش مقالات راه و رسم پژوهش را در عمل یادگرفته اند. استاد راهنما تشویق شان کرده تا در همایش های مطرح بین المللی سمینار دهند. در حین آماده شدن برای سمینار بیشتر آموخته اند. با قرقره کردن نقل قول از دانشمندان بزرگ  قرن بیستم که کسی پژوهشگر نمی شود. 


در ایران یک عده هستند که با طواف حول مراد و قطب خود قصه قورباغه و پرنده دایسون را مدام وردگونه می خوانند. خودشان اهل مقاله نوشتن و سمینار دادن در همایش بین المللی نیستند اما همواره آماده اند تا به نسل نوی پژوهشگران ایرانی که مانند همتایان خود در دنیا آرام آرام در پیشبرد علم سهیم می شوند یادآور شوند که -خیلی هم زور بزنند- قورباغه ای بیش نخواهند شد! کی گفته!؟ حضرت دایسون! فکر کنم خیلی کیف می کنند وقتی حس می کنند با این نقل قول از حضرت دایسون اعتماد به نفس محققان جدی دور وبر خود را می شکنند و خرد می کنند. از منظر آنها راه پرنده دایسونی شدن،  همین طواف حول قطب و مراد هست و با کار پژوهشی از آن نوع که امثال انجام می دهیم شخص حداکثر در حد قورباغه باقی می ماند. برای خودشان دنیایی ساخته اند ودر آن خوشند!

😃😃😃😃

🐸🐸🐸🐸🐸🐸🦆🦆🦆🦆🦆🦆🦆


اما شما دوست محقق جوان عزیز که داستان های قورباغه و پرنده را از زبان آنها می شنوید ودر این که با روش های مرسوم دنیا کار پژوهشی انجام دهید به شک می افتید! یک مقدار واقعیت ها را ببنید. قطب اینها بیش از ٥٠ سال از بهترین امکانات دانشگاهی کشور برخوردار بوده است. اگر تا به امروز نه خود عقاب تیزپرواز شده نه شهباز شهپری در آسمان پژوهش فیزیک به پرواز در آورده بعد از این هم گلی به سر پژوهش علمی نخواهد زد. شما راهی را برو که اونهایی که در پیشبرد مرزهای دانش سهیم هستند رفته اند.

🦉🦉🦉🦉🦉🦉🦉🦉

🐤🐤🐤🐤🐤🐤🐤🐤

🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥

🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣

https://www.math.columbia.edu/~woit/wordpress/?p=1506


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گفت و گوی من و نادیا در مورد عنکبوت مقدس

+0 به یه ن

نادیا: با سلام. من به عنوان یک خواننده ی وبلاگ شما، از تبریک شما به خانم امیرابراهیمی و حمایت شما از ایشون، بدون توجه به مضمون فیلمی که در اون بازی کردن و دل میلیونها مرید امام رضا در این مملکت رو به درد آوردن بسیار اندوهگین شدم. فیلم عنکبوت مقدس، تفکرات غلط یک فرد مدعی دینداری رو که ابداً ارتباطی به دین و مذهب نداره به عنوان مذهب معرفی میکنه. قاتل رو بارها و بارها در حرم امام رضا نشون میده و در پوستر فیلم یک اهانت آشکار به امام رضا داره. به نظرم چنین رویدادی به هیچ عنوان تبریک نداره. ایشون موقع دریافت جایزه گفتن که دل من با آبادان هست، اگر ذره ای به ایرانیان احترامی قائل بودن به مرید و مراد اغلب ایرانی ها اهانت نمیکردن ....


مینجیق:
سلام
 تا جایی که می دانم مربوط به زن کشی و تقبیح آن هست.
اگر دربردارنده توهین مذهبی هست قطعا مذموم هست اما ندیده ام که قضاوت کنم. من بر اساس بازی او در سریال نرگس او را به عنوان بازیگر می ستایم.

مگه شما فیلم را دیده اید؟

چون من فیلم عنکبوت مقدس را ندیدم نمی توانم نظر دهم. اما یک نکته مطرح می کنم.
وقتی در مکانی هستیم که مرقد امام معصوم هست و هر ساله میلیون ها زائر دلپاک به دور از هر ریا به این شهر برای زیارت می آیند و حاضر می شوند احسان کنند انتظار داریم فضای اون شهر با ضعفا بسیار مهربان باشد. آیا فضای شهر مشهد با ضعفا مهربان هست؟
من در مورد پدیده تن فروشی مطالعه ای نداشتم اما به علت علاقه بسیارم نسبت به کودکان در مورد وضعیت کودک آزاری زیاد خوانده ام و مطالعه کرده ام. علی الاصول در شهری مثل مشهد آمار کودک آزاری باید پایین باشد. اما آیا چنین هست؟!!! اگرنیست باید دید کجای کار می لنگد.

نادیا:  باید عرض کنم این فیلم در مورد سعید حنایی قاتل ۱۶ زن که به عقیده ی وی فاحشه بوده اند، ساخته شده است. اطلاعات کاملی در ویکی پدیا موجود است. درست است که این فرد ادعای مذهبی بودن داشته اما واضح است که اعمال او هیچ تناسبی با دین ندارد. متاسفانه در فیلم عنکبوت مقدس این اعمال را ناشی از مذهب و تفکرات مذهبی قلمداد میکنند. برش هایی از فیلم و پوستر آن، خود گویای ایدئولوژی سازندگان است. پوستر فیلم با نشان دادن نمایی از شهر مشهد به شکل تار عنکبوت و با مرکزیت حرم مطهر امام رضا توهین بی شرمانه ای به شیعیان است.
من خودم یک زن و یک مادر هستم و حمایت های شما از بانوان را میستایم اما اجازه ندهیم حساسیت روی حقوق بانوان منجر به تایید هر حرکتی شود. البته متوجه هستم که میفرمایید تایید شما صرفاً تایید هنر بازیگری فرد بوده اما متاسفانه اعطای جایزه به این فرد تنها با اهداف سیاسی و تایید هتک حرمت مذهب شیعه صورت گرفته است که متاسفانه از ضعف رسانه ای ما نشات میگیرد. اگر در ازای هر فیلم هتاکانه مثل سیصد و غیره یک جواب داشتیم کار به اینجا نمیرسید.
مینجیق: به نظر من مشکل این هست که این فجایع به وقوع می پیوندند. با شما موافقم که عقاید اون مرد قاتل انحرافی بوده و مورد تایید دین نمی باشد اما نکته اینجاست که برای مقابله با این گونه فجایع و پیش زمینه فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ای که منجر به این فجایع می شود چه کرده ایم
میلیون ها زایر هر ساله مشهد می روند. آستان قدس رضوی توان آن را دارد که این مسایل را -دست کم در فضای مشهد - به طور ریشه ای حل کند. یعنی فقر را ریشه کن کند تا زنی به علت فقر مجبور به تن فروشی نکند.
چرا پس این کار را نمی کند؟! بازنمایی این واقعه در سینما مسئله فرعی است. مسیله اصلی آن هست که چرا این نوع اتفاقات در مشهد اتفاق می افتد در حالی که علی الاصول مشهد باید شهری باشد که این گونه فجایع در آن بسیار کمتر از متوسط جهانی باشد.
به نظر من شیعیان عاشق امام رضا این مسیله را مطرح کنند نه این که چرا فیلمی آن را بازساری کرده و احیانا سواستفاده ایدئولوژیک نموده (من فیلم را ندیده ام و نمی دانم که سو استفاده شده یا نه). اما حتی اگر سو استفاده ایدئولوژیکی شده باشد باز مسیله ما این هست که چرا این اتفاقات در کشور ما و به خصوص در یک شهر مذهبی صورت می گیرد.
بهترین راه مقابله با آن گونه سو استفاده های تبلیغاتی تلاش همه جانبه برای از بین بردن منشا فساد (یعنی فقر و تبعیض) هست.
مبارزه با فیلم و نظایر آن بیراهه رفتن هست. اگر شاخص شفافیت و دوری فساد و در نتیجه فساد هایی نظیر تن فروشی در کشور کم شود اون وقت مردم دنیا متقاعد خواهند شد که این سیستم فکری سیستم فکری خوبی است. با مبارزه با فیلم یا هنرمند یک مقدار هم چهره این سیستم فکری بدتر دیده می شود. اگر فیلم یک ضربه بزند مبارزه با آن ده ها ضربه می زند.
به هر حال یک واقعه اتفاق افتاده را بازنمایی می کنند. نمی شه که انکار کرد که این ماجرا از بیخ اتفاق نیافته و حاصل دشمنی با فلان دین و مذهب هست. سئوال آن هست که چرا اتفاق افتاده.
نظر شخص من این هست که فساد نهادینه مالی ‍پیش زمینه ای فراهم می کند که این مشکلات به وجود آید. والا با ثروت خدادادی این کشور را از دیو فقر زدود.
نادیا:
در مورد نکته ای که فرمودید باید عرض کنم وقتی مردم مسیری را انتخاب میکنند حضور حرم امام که سهل است حضور خود امام هم کاری از پیش نخواهد برد. آیا در زمانی که امام علی در جامعه حضور داشتند توانستند جلوی انحراف اسلام از مسیر امامت را بگیرند؟؟؟ اینکه جامعه چه مسیری را برود مردم تعیین میکنند و هیچ اجباری در کار نیست. بله قطعاً امام واسطه و منشا هدایت است اما برای کسانی که بخواهند. قرآن هم واسطه ی هدایت است اما به گفته ی خود قرآن برای ظالمان چیزی جز خسران و گمراهی ندارد. در قرآن داریم خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خودشان تغییر ایجاد کنند. بنابراین مشکلاتی مثل کودک آزاری که ناشی از قصور مسئولین و یا خود مردم است به پای دین نگذاریم و توقع نداشته باشیم صرفاً حضور حرم امام از این مشکلات بکاهد. نور اهل بیت همه جا گسترده هست، عیب از ماست که پنجره دلمان را بسته نگه داشته ایم و توقع داریم نور بگیریم. طرف عمری جلوی حرم امام رضا دکان دارد و سالهاست به زیارت نرفته. اینکه در شهر امام رضا دزدی و بی عفتی و قتل بشود یقیناً به معنی بی اثر بودن حرم نیست، کسی به زور هدایت نمیشود، لا اکراه فی الدین. مطمئن باشید خیلی ها از راه دور به واسطه ی ایشان هدایت میشوند.
متاسفانه افراد سازنده ی فیلم عنکبوت مقدس از وقوع قتل های زنجیره ای در شهر مشهد توسط یک فرد به ظاهر مذهبی با ادعای اهداف خیرخواهانه و پاک سازی جامعه از زنان فاحشه، نهایت سوء استفاده را داشته اند و در حال فروش و گسترش آن در کشورهای متعدد هستند. واقعیت این است که بله افرادی به نام دین مشغول تخریب چهره ی دین و مذهب هستند. ولی خواهشم این است که دینمان را با شاخص های خودش بشناسیم، نه با اشخاص و شخصیت ها. هر کس دین را با شخصیت ها بشناسد همان شخصیت ها او را از دین خارج خواهند کرد. ببخشید که طولانی شد.


بله درست میفرمایید، ای کاش منشا چنین اتفاقات ناگواری در کشور یا لااقل در شهرهای مذهبی خشکانده میشد تا بهانه برای بی احترامی به مذهب ما و گره زدن این مشکلات به مذهب به دست افرادی که به دنبال بهانه میگردند نمیداد. متشکرم.

مینجیق:
امید من این هست که این بحث من و شما باعث شود که دست کم حمیت یکی بجوشد و از طریق یکی از این خیریه حامی خانواده ای شود تا دخترشان به علت فقر مطلق به سمت تن فروشی نرود.
یا نوشته من در وبلاگ این معضل به طور ریشه ای حل نخواهد شد اما قابلیت آن را دارد که از یک یا چند مورد این چنینی جلو گیری کند.

اگر می خواهید در سطح شهر تبریز قدمی در جهت کمتر کردن پدیده هایی نظیر تکدی گری ، تن فروشی جهت سیر کردن شکم خانواده و نظایر آن بردارید به انجمن حمایت از مستمندان تبریز کمک کنید. حل ریشه ای این معضلات اصلاحات جدی سیاسی و ساختاری می طلبد. اما تا این اصلاحات به وقوع بپیوندند خانواده های بسیار ممکن هست خرد شوند. اگر بخواهید همین امروز کار عاجلی کنید به همین انجمن کمک کنید:
https://mostamandan.ir/
انجمن دهه هاست در تبریز فعال هست و کارنامه درخشانی دارد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جنبش می-تو

+0 به یه ن


من به جنبش می-تو و افشاگری های جنسی خیلی خوش بین نیستم. دور می افته دست زنانی که شخصیت هیجانی-نمایشی دارند. بیخودی شلوغش می کنند. اون وقت زنانی که واقعا مورد تعرض واقع شده اند به حاشیه رانده می شوند. روند قضایی رسیدگی به جرم -هرجرمی از جمله تعرض جنسی- باید به دور از این گونه حواشی به جلو بره.
--------------
انگیزه مزاحمت ها و تعرضات جنسی

اغلب مزاحمت های خیابانی یا تعرض ها و تجاوزها ، بیش از این که ریشه جنسی داشته باشه ریشه قدرت طلبی داره. با مزاحمت خیابانی ، پسری که در اجتماع از انواع و اقسام موقعیت ها و امتیازها محروم هست می خواد بگه " من هستم! من شاه این خیابانم! دخترها از دست من در این خیابان امنیت ندارند. پس من قدرتمندم!" هدفش همینه! والا با ایجاد مزاحمت خیابانی نیاز جنسی یک جوان ارضا نخواهد شد. خودش هم بهتر از هر کس می دونه.

 از اون ور هم پیرمرد ٦٠ تا ٨٠ ساله ای که با سواستفاده از عنوان پیشکسوت و نظایر آن -که در جامعه ما برایش مقام نیمه خدایی می آره -زنان جوان را در محل کار مورد آزار و اذیت جنسی قرار می ده اون قدرها نیاز جنسی نداره که احتیاج به این جریان ها داشته باشه! می خواهد به خودش ثابت کنه که هنوز رجولیت اش چنین و چنان هست. همین طور می خواد به مردهای جوان پیام بفرسته که اوست که شیر نر غالب این قلمروست. چه آن لات جوان خیابانی چه این ‍پیشکسوت مدعی وقار و ادب اما اهل آزارجنسی، دنبال ارضای یک نیاز جنسی نیستند. دنبال تثبیت سلسله مراتب قدرت هستند.

البته پیشکسوت سالاری زمینه را برای تعرضات جنسی در محیط کار فراهم می سازد. اغلب تعرضات را همنسلان من در لوای همین پیشکسوتان انجام می دهند. پیشکسوت لاف رجولیت می زند و عمل را همنسلان من انجام می دهند. قبح زدایی از عمل و حتی با شکوه نشان دادن آن و آن گاه سفید شویی آن و حمایت از مجرم همگی در لوای پیشکسوت سالاری انجام می گیرد.

در کشورهای دیگه هم که پیشکسوت سالاری نیست باز به نوع دیگه مناسبات قدرت هست و برای تثبیت آن از تعرض جنسی سو استفاده می شه. من در چارچوب فرهنگ خودمان نوشتم. نسخه ای که من می گم به درد چارچوب فرهنگی خاورمیانه امروز می خوره نه کشورهای غربی. یاد خاطره ای افتادم. سال ۲۰۰۳ که من در استنفورد بودم کم کم زنان جرئت می یافتند این مسایل را در محیط های دانشگاهی مطرح کنند. شکایت شان هم از یک پیرمرد ارمنی بود که بعد از فروپاشی شوروی به آمریکا مهاجرت کرده بود. پیرمرد گمان کرده بود همان طوری که در منطقه ما (قفقاز هم مثل ایران هست از نظر پیشکسوت سالاری. حتی غلیظ تر!) همه کار های آزار دهنده پیرمردان چشم پوشیده می شه زنان آمریکایی هم تعرضات او را به احترام سنش نادیده می گیرند. اما این اتفاق نیافته بود. به خاطر تعرضاتش به زنان در دپارتمان از کار بیکارش کرده بودند و بیچاره- آخر عمری- به فقر و فاقه گرفتار شده بود. پیشکسوت سالاری و آسیب های آن یک موضوع فرهنگی در منطقه ماست که ارمنی و مسلمان به یک سان گرفتار آنند.

منظورم رفتارهای جنسی آزار دهنده هست که زنان را معذب می کنه. والا گاهی پسرها در جوامع بسته که روابط دختر و پسر محدود هست متلکی معصومانه و به دور از بار جنسی می پرانند که ارتباطی بگیرند.
گاهی هم انصافا طبع طنز قابل تحسینی دارند و در متلک های معصومانه شان ذوق به خرج می دهند.
پیرمردها هم گاهی نیاز عاطفی برای مصاحبت با جنس لطیف و جوان دارند. اینها را درک می کنم و حسابشان را جدا می دانم.منظورم تقبیح رفتارهای آزارگرانه جنسی بود که راهی هست برای تثبیت سلسله مراتب قدرت! اینها مسئله طبیعت انسانی (یا حیوانی) نیستند. اینها نتیجه روابط و سلسله مراتب بیمارگونه جوامع هستند. در یک کشور هم ممکنه یک محیط بیش از دیگری به آن دچار باشه. یک محیط می تواند از محیط دیگر سالم تر باشه. مثلا ممکنه بین جامعه ریاضی ایران کمتر از جامعه فیزیک ایران باشه.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هنرپیشه های ایرانی در جشنواره کن

+0 به یه ن

اول از همه موفقیت خانم زهرا امیر ابراهیمی را به ایشان و دوستدارانشان تبریک می گم. من این فیلم جدید را که به خاطرش جایزه برده اند ندیدم اما بازی ایشان را در سریال نرگس تحسین می کردم و می کنم. اون موقعی که سریال نرگس از تلویزیون ایران پخش می شد بین مردم عادی کوچه بازار با استقبال عمومی رو به رو شد. طبق معمول اینتلجنسیای ایران برای این که نشان دهند خیلی بیشتر می فهمند سریال نرگس دیدن را مظهر عقب افتادگی معرفی کردند و کلی تماشای این سریال را تحقیر نمودند. من و شاهین با کمال افتخار سریال نرگس را می دیدیم. جز چند صحنه تحمیلی اش (نظیر بازدید از یک سایت هسته ای و…) که معلوم بود بعد از مشاهده محبوبیت سریال به آن اضافه شده بود سریال واقعا در زمان خودش دیدنی بود. قدمی به جلو بود. اولا بازی ها عموما درخشان بودند. بازی خانم امیر ابراهیمی (با این که نقش مکمل بود) چشمگیر بود. ثانیا در زمان خودش خیلی رو به جلو بود. در آن زمان تلویزیون دوستی دختر و پسری را نه کاری شیطانی بلکه اقتضای سن نشان داده بود. این خیلی درزمان خودش قدم بزرگی بود. بعدش هم خواهرانگی را به بهترین شکل نشان داده بود. این را هم خوب نشان داده بود که هر چه خواهر بزرگتر دلسوزی داشته باشد خواهر کوچکتر می زند توی ذوقش که برو گمشو مگه خیال کردی مادرمی😆😆😆😆

به لحاظ روانشناسی وتیپ شناسی فیلمنامه فوق العاده بود. فرهنگ طبقه متوسط آن زمان را به درستی به تصویر می کشید.


الغرض! سریال تمام شد و آن شیطان مجسم فیلم خصوصی زهرا امیر ابراهیمی را بدون اجازه وی منتشر ساخت. بیشرف ها هم نگاه کردند! جالبه که درصد قابل توجهی از همان ها که سریال نرگس را مظهر سطح پایین بودن معرفی می کردند برای دیدن اون فیلم لعنتی سر ودست می شکستند. (یکی شان آورده بود که با شاهین نگاه کنند و شاهین هم گفته بود خجالت بکش برو گمشو!)


الغرض! خوشحالم که بالاخره خانم امیر ابراهیمی با همه این ظلم ها که بیشرف ها به او کردند ماند وبالید و به جایگاهی که حقش هست رسید.


الان هم مد شده که بر سر خانم علیدوستی بزنند. اکنون همان انتلیجنسیا در مسخره کردن ترانه علیدوستی دارند با هم مسابقه می ذارند. انگار نه انگار همان ترانه هست که تا چند سال پیش برایش سر ودست می شکستند. حالا یک دونه کت صورتی بیریخت پوشیده. جنایت که نکرده همه مشکلات مملکت را از چشم او می بینید. در مورد سریال شهرزاد هم اون زمان نمی دانسته پولش از کجا اومده. بعدا که فهمید عذرخواهی کرد. اون فقط یک بازیگر بود . بازی اش هم خوب بود. اونهایی که دزدی کردند پاسخگو باشند. اونهایی که راه دزدی را باز می ذارند پاسخگو باشند. زورتان به اونها نمی رسه گیر دادید به ترانه علیدوستی. 


یک عده هم شعار واویلا سر می دهند که دامن ترانه علیدوستی گنده بود پیشکسوت نجیبی مثل سعید پورصمیمی در گوشه وایستاد بی احترامی به پیشکسوت شد! ای واویلا! وا مصیبتا! باباجون! اونجا جشنواره کن هست. زورخانه نیست که نگران این باشید مبادا زنی وارد بشه و حواس ها از حلوا حلوا کردن پیشکسوت به سوی دامن گنده اون زن منحرف بشه. عکس هنر پیشه های زن خارجی در جشنواره کن را ببینید. انواع و اقسام دامن های گنده پوشیده اند. کسی هم ازشون ایراد نمی گیرد که چرا دامنشان مانع از دیده شدن فلان هنرپیشه پیشکسوت شد که در گوشه ایستاده بوده. سنت جشنواره کن و اسکار و…. همین چیزهاست. دامن گنده ترانه هم اونجا چیزی غیر عادی ای نبوده. 

تعارف که نداریم. اونجا هنرپیشه می روند که دیده بشوند. شما علاقه به دیده شدن اگر ندارید دنبال این جور جاها نباشید.


من با فرهنگ ترکیه آشنایم.  انتلیجنسیا ی ترکیه هنر پیشه ها وخواننده هایشان را سرمایه ملی می دانند. راستگرا هایشان به خاطر ارزش مالی صنعت سینما و کنسرت و … 

چپگراهایشان برای این که این قشر با هزینه کم (در حد یک بلیط ) دل توده های فقیر را شاد می کنند و رنگی به زندگی شان می بخشند. همین طوری می شه که ترکیه از دیو اعتیاد مصون می مانه اما ایران نه. با همین دلخوشی های ساده و کم هزینه



🍀@minjigh.


پی نوشتهمین که نوشتم "پیشکسوت نجیب "خبر افشا گری کتایون ریاحی را دیدم.


می خواهم نظرم را در مورد این جنبش می_تو بگم. به نظرم اشکال و ایراد این جنبش بیشتر از خیرش هست. چون که تا جرم یکی ثابت نشه باید بیگناه تلقی بشه.

راه را باز می کنه تا با دلیل یا بی دلیل به مردها تهمت زده بشه. یکی دو مورد هم بی اساسی ادعاها و تهمت بر برملا بشه موج برخواهد گشت و هرزنی که مورد تعرض قرار می گیره و شکایت می کنه با هجمه ای بیش از هجمه های قبل از این جنبش رو به رو خواهد شد.


در مورد این ادعای خانم ریاحی هیچ قضاوتی نمی کنم. شاید درست باشه شاید هم نباشه. به من هم ربطی نداره اما ماجرایی که ریاحی تعریف کرده مرا به یاد دو نکته انداخت که مستقل از افراد ی که اسم از اونها برده شد بهتره مورد توجه قرار بگیره.


١- اول این که مردهای غیرتی معمولا فکر می کنند کسی که ممکنه به همسرشان نظر داشته باشه یک آدم خوش تیپ ورشید هست شبیه مجسمه داوود میکل آنژ در فلورانس. مرد خوش تیپ که می بینند کهیر می زنند اما پیرمرد جلمبور که می بینند فکر می کنند بی آزار هست. در صورتی که اغلب مردانی که برای زن شوهردار  آزار جنسی می رسانند همین پیرمردهای جلمبور بین ٦٠ تا ٨٠ ساله هستند که موقعی هم که متهم می شوند یک قیافه مظلوم به خود می گیرند.

جامعه ما خیلی نگران خانه اجاره دادن به مرد مجرد هست. حال این که -دست کم در برابر زنان متاهل- مردهای مجرد چشم پاک ترینند. 

کسی  هم که خیلی پرحرف و اجتماعی هست لزوما حیز نیست. و برعکس! خیلی اوقات، افراد بیش از اندازه خجالتی و دست و پا چلفتی برای این که خودشان را به خودشان ثابت کنند برای زنان مزاحمت ایجاد می کنند.



٢- در خاطره خانم ریاحی آمده بود که به او اتهامی واهی زده بودند و خانه سینما یک پیشکسوت را به عنوان بازجو به خانه او فرستاده. من نمی دانم قضیه چی بوده اما به فرآیند باز جو فرستادن کار دارم. توجه کنید که باز جو را وزارت اطلاعات نفرستاده!! خانه سینما که خیر سرش نهاد پیشرویی باید باشه فرستاده. ریاست وقت خانه سینما هم با یکی از پیشکسوتان سینما بوده که از زمان شاه هم در فیلم های هنری نقش های مهم ایفا می کرده!

این بساط "ریش سفیدی" را خوب می شناسم! در جامعه فیزیک هم از این معرکه ها می گیرند. به یکی تهمت واهی می زنند. بعد یک پیرمرد به ظاهر مظلوم و مدعی وارستگی می فرستند که بازجویی و حکمیت کند.  یکی از پیشکسوتان خوشنام را! پیرمرد هم از این موقعیت حکمیت تا می تواند سواستفاده می کند و ظلم می کند. این ماجرای ریش سفیدی که از روستاهای عقب افتاده ما به ما ارث رسیده ،  در جمع های پیشروی ما —از جامعه فیزیک گرفته تا خانه سینما —هم به کار گرفته می شه و چه حق ها که پایمال نمی کنه!


پی نوشت دوم:  معنی اینتلجنسیا

عزیزی نوشته مرا که در آن واژه اینتلیجنسیا را  به کار برده بودم به اشتراک گذاشته. یکی هم پای پست مسخره کرده که من لابد از روی بیسوادی اینتلیجنس و انتلکتوئل را قاطی کرده ام و کلمه ساخته ام. من که رئیس جمهور نیستم از این کارها بکنم! خواننده های بلاگ خودم شاید هیچ از من خوششان نیاد اما دیگه گمان نمی کنند من انتخاب کلمه را بلد نیستم!


الغرض! بد ندیدم در مورد تفاوت دو کلمه اینتلجنسیا و انتلکتوئل (یا انتلکچوال) توضیحی دهم. به لحاظ لغوی، اولی جمع هست و دومی مفرد. اما بار معنایی  این دو در کانتکست، تفاوت بسیار دارد. انتلکتوئل اندیشه مستقل و سلیقه و ارزیابی مستقل مبتنی بر تفکری دارد که خود زاده جهان بینی و دیدگاهی نسبتا مستحکم هست. اما وقتی در متنی کلمه انتلجنسیا به کار برده می شود معمولا منظور جمعی هستند که برای این که نشان  دهند جزو طبقه نخبه فکری جامعه هستند موضع گیری می نمایند بی آن که چندان پایه فکری مستقل داشته باشند. این کلمه به خصوص در مورد طبقه روشنفکری اروپای شرقی کاربرد دارد. اواخر دوره تزاری و قبل از انقلاب اکتبر این طبقه انتلجنسیا برای خودش برو بیایی داشت.

انتکچوال  فیلمی را می بیند و بر اساس دیدگاه خودش تحلیل می کند. اما یکی که خود را متعلق به انتلجنسیا می داند  اظهارنظری در مورد همان فیلم می نماید که به نظرش مورد قبول جمع انتلجنسیا خواهد بود. دایم هم مراقب هست که مبادا اظهار نظری کند که خارج از انتلجنسیا به نظر آید. 

اینتلجنسیا قابلیت آن را دارد که جمعی را به بیراهه بکشاند. به خصوص که این اخلاق گند را هم دارد که بی دلیل یا با دلیل غیر موجه یک مرتبه بر سر یک نفر آوار شود. فعلا که اینتلجنسای ایرانی آوار شده بر سر ترانه علیدوستی!.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل