چرا پزشکی و دندانپزشکی؟

+0 به یه ن

فکر می کنید چرا در جامعه ما والدین فرزندان را تشویق می کنند که پزشکی و دندانپزشکی بخوانند و از این که به سراغ رشته های مهندسی و علوم پایه بروند نهی می کنند؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نمادهایی برای جریان هویت گرایی

+0 به یه ن

حدود ده پانزده سالی است که نماد بوزقورد بین بخشی از جریان هویت گرا خواهان پیدا کرده است. من قبل از آن نه نماد را دیده بودم و نه افسانه بوزقورد را شنیده بودم.  همان طوری که قبلا گفتم من وقتی 5-6 ساله بودم خانمی از قلب قره داغ از من مراقبت می کردم. من با داستان هایی که او می گفت بزرگ شده ام.  حدود 50-60 داستان غیر تکراری از قلب قره داغ به من گفت. هر روز یک داستان جدید! در هیچ کدام از آنها به یاد ندارم که  نامی از "بوز قورد" آورده شده باشد. اصلا حال و هوای داستان های او با حال و هوای این افسانه بوز قورد بسیار بسیار متفاوت بود. یک مورد از آن داستان ها را اینجا قبلا نقل کرده ام. پیام داستان های او مفاهیمی نظیر وفاداری، نشان دادن ابتکار عمل برای حل مشکلات،  جلو رفتن با زمان و درجا نزدن در حسرت های گذشته و نظیر آن بود. حال و هوای افسانه بوزقورد کاملا متفاوت از این داستان ها (و چه بسا متضاد با آنها) است.
من فکر می کنم این داستان های آذربایجان برای بزرگ کردن بچه های امروزی در دنیای مدرن هم آموزه های ارزشمند دارند. خیلی از کارتون های والت دیسنی که تنها 60-50 سال پیش ساخته شده اند نسبت به این داستان های چند صد ساله در مورد حقوق زنان بسی واپسگرایانه تر هستند.  همین داستان ساده، به دختران می آموزد که اگر حتی تنها و تنها هم بمانند باز ارزشمند هستند و باید قدر خود را بدانند. این در حالی است که در جوامع پست مدرن امروزی دختران نوجوان عجیب خواهان توجه دیگران به هر قیمتی می شوند و فکر می کنند ارزش آنها در همین توجه هست!
داستان هایی که پرستار من در کودکی می گفت به درد زندگی امروزی می خورد اما فکر نکنم افسانه بوزقورد دردی از ما در این زمانه دوا کند! حال و هوای آن به همان 1500 سال پیش می خورد.
  اگر هم این افسانه زمانی در میان ترکان قداست داشت سده هاست که دست کم در آذربایجان و زنجان ما به فراموشی سپرده شده است.  جا به جا در سرزمین های ما  مجسمه قوچ به جا مانده از 500-600 سال پیش می بینید. قبلا هم پیشنهاد کردم که قوچ نمادبسیار خوبی برای جذب توریست هست و بهتر است عروسک ها و مجسمه قوچ برای عرضه به گردشگر طراحی و تهیه شود. اما من تا به حال مجسمه گرگ از این دوره  در آذربایجان ندیده ام! مجسمه گرگ (که نماد رم هست) مرا به یاد ایتالیا می اندازد نه یاد آذربایجان. در نام گذاری ها هم همین طور. در قدیم، "قوچ علی" نام نسبتا مرسومی در آذربایجان بوده است اما تا به حال نشنیده ام اسم کسی در آذربایجان "قورد" داشته باشد!
ماشالله-اجدادمان عملگرا بودند. وقتی اقتصادشان بر پایه دامداری و گله داری بود طبیعی بود "قوچ" که هدایتگر و عامل تکثیر گله بود ارج وقرب داشته باشد. طبیعی بود مجسمه  قوچ را بسازند و ارج نهند، نه مجسمه گرگ که گله را می درد!
در داستان هایی که در کودکی می شنیدم حیواناتی که نقش آفرین بودند عبارت بودند از "جیران"،"مارال"، "اصلان =شیر"،  اسب (مخصوصا قیر آت و بوز آت)  مار، انواع و اقسام حیوانات اهلی، انواع و اقسام حیوانات افسانه ای.
دقت کرده ام در نقش های قالی هم  همین حیوانات ظاهر می شوند. حتی در قالی  های  نقش "شکار گاه تبریز" که پر از حیوانات هست   نشانی از بوز قورد نیست.
در زندگی روزمره در آذربایجان، پدر های بسیاری دخترانشان را به منظور تحبیب، "جیران" یا "مارال" خطاب می کنند اما نشنیده ام کسی پسرش را گرگ خطاب کند! ( دخترش را هم که به طریق اولی گرگ خطاب نمی کند!)
خلاصه این که  نماد "بوزقورد" دست کم برای من نمادی ناآشنا و نامانوس که هیچ نمی توانم با آن ارتباط برقرار کنم.

ظاهرا اخیرا حمله به این نماد توسط  نهادهای رسمی شدت گرفته است. عده ای آن را مخالف اسلام می دانند. عده ای آن را نماد نژادپرستی می شمارند.
به هر حال آن دسته از جوانان که به این نماد علاقه نشان می دهند عموما نه مخالف اسلام هستند و نه کاری به مفاهیم نژادپرستی دارند.  از روی پیروی از مد شاید به این نماد  توجه نشان دهند.

اما از روی نگرانی به این جوانان که  برای پیروی از  مد به سراغ این نماد می روند توصیه می کنم چنین نکنند. هزینه و خطر آن بسیار هست.  اگر به شما به خاطر این نماد انگ ضد اسلام بودن یا انگ نژادپرستی بزنند آینده تان بر باد می رود!
ظاهرا  چند گروه تند رو و به واقع نژادپرست در برخی  کشورهای ترک نشین هستند که این نماد را برگزیده اند. اگر این نماد را برگزینید و   اونها  یک کار خشن نادرست انجام دهند،  عده ای شما را هم مقصر خواهند دانست!  در حالی که  ربطی بین ما و اونها وجود ندارد. 
همان طوری که قبلا نوشته ام استفاده از نماد های نامانوس باعث می شود نخبگانی مثل پزشک ها، کارآفرین ها، مهندس ها، بازاری ها، معلم ها  و استادان دانشگاه همشهری و همزبان خودتان از شما دوری کنند. خودتان کلاهتان را قاضی کنید ببینید دوستی پزشک و کارآفرین و معلم ها ی شهر خودتان برای شما ارزشمند تر هست یا دوستی یک گروه عجیب و غریب تند رو در یک کشور غریب!؟
فردا برای کار پیدا کردن و صد تا چیز دیگه  به دوستی  و حمایت همین  همشهری ها نیاز خواهید داشت. واقعا نمی ارزد به خاطر این نماد نامانوس، این قبیل همشهری ها را از خود برانید.
پدران عملگرا و عاقل و منطقی  ما نماد قوچ را که سازگار با اقتصاد و هویت دامداری شان بود برگزیدند. ما هم نمادی برگزینیم که به درد زندگی امروز ما بخورد نه آن که برایمان دردسر درست کند. کم دردسر داریم که  بخواهیم بوزقورد را از اعماق تاریخ فراموش شده بیرون بکشیم و  دردسری بزرگتر برای خود بسازیم؟!
نماد گرگ هم برای 1500 سال پیش که ترکان هنوز اسلام نیاورده بودند و قبایل همسایه می ریختند و غارت می کردند و  دختران را به کنیزی می گرفتند نماد خوبی بود.  باعث دمیدن حس سلحشوری و اتحاد در هنگام دفاع می شد! اما به درد امروز ما با شرایط اجتماعی امروزی نمی خورد. در واقع چند صد سال است که دیگر به درد ما نمی خورد!
شاید همان تراختور برای امروز نماد بهتری باشد. نمادی از تلفیق صنعت و کشاورزی مدرن هست. خوب هم جا افتاده. گروه های تند رو در کشورهای دور دست هم آن را انتخاب نکرده اند که برایمان دردسر ساز شود. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رویکرد اقتصادی برای جریان هویت گرایی

+0 به یه ن

همان طور که قبلا گفته ام  اگر هشیار باشیم جریان هویت گرایی قومی  می تواند موتور محرکه رشد جامعه باشد. اتحاد و همدلی ای بین شهرهای مجاور می تواند ایجاد کند که باعث همکاری و در نتیجه رشد همگانی شود. باعث می شود مردم برای رسیدن به منفعت جمعی، حرص و آز شخصی را کنار بگذارند.

از آن سو اگر آگاهی و هشیاری نباشد جریان هویت گرایی می تواند به بیراهه رود و ویرانگر عمل کند. یعنی به جای این که باعث شود مردم یک قوم با هم متحد شوند و در راه توسعه علمی، هنری، اخلاقی، اقتصادی و اجتماعی بکوشند باعث می شود با اقوام همسایه درگیر شوند و با درگیری مشکلات موجود را هزاران برابر بیشتر کند.

خوشبختانه در ده پانزده سال اخیر که این جریان، قدرت بیشتری گرفته روی-هم-رفته مثبت عمل کرده است. به عبارت دیگر، جنبه سازندگی آن بارها بر جنبه ویرانگر آن چربیده است. نمی توان انکار کرد که هر از گاهی حرکت های بیهوده و نادرستی از این جریان سر زده است که البته از سوی خود جریان مورد تقبیح واقع شده است و در نتجه ادامه پیدا نکرده است. چنین حرکت های جنجالی مخرب  بسیار در جراید سروصدا می کنند و توجه ها را جلب می کنند. اما حرکت های مثبت و سازنده و عمیق هویت گرایانه،   عموما به نظر نمی آیند.  در حالی که اثرات بسیار عمیق تری دارند. منظورم حرکت هایی نظیر تلاش برای حفظ میراث فرهنگی، تلاش همگانی برای جلوگیری از ورشکستگی واحد های تولیدی و خدماتی، انواع و اقسام کارهای خیریه، تلاش برای حل اختلاف ها برای ادامه همکاری، تلاش برای حفظ محیط زیست، تلاش برای جذب توریست و..... است. در این زمینه ها در سال های اخیر کوشش های بسیار توسط افرادی که گرایش هویتی داشته اند انجام گرفته است و نتایج در خور توجهی هم کسب کرده اند. البته هر کدام از این اهداف بالا انگیزه ای به جز هویت گرایی هم (انساندوستی، طبیعتدوستی و....) داشته است. اما دو انگیزه درکنار هم بوده اند که باعث شده اند افراد تا آن اندازه تلاش کنند.

 

دراین مقطع که کشور عزیز ما، مشکلات اقتصادی عدیده ای دارد جریان هویت گرایی  باید خود را باز تعریف کند.  اگر بتوانیم این مرحله را به هشیاری وبا پیش گرفتن یک رویکرد اقتصادی، پشت سر نهیم در آینده بسیار توانمند تر می شویم.  مقطع بسیار حساسی است. به نظرم  باید بیش از پیش مراقب بود که انگ اختلاف افکنی به این جریان نچسبد.

از اشاره به مقاطع تاریحی حساس جنجال برانگیز و یا نقل قول های اختلاف افکن بپرهیزیم. مسئله امروز ما آن هست که جوانان ما نمی توانند شغل بیابند و در نتیجه افسرده می شوند نه آن که  80 سال پیش چه اتفاقی افتاد یا فلان شخصیت سیاسی در 90 سال پیش چه سخنان تحریک آمیزی بر زبان راند.

برای رفع خطر از جریان هویت طلبی و همچنین تقویت کیفی آن باید از به کار گیری نمادهای شبهه برانگیز اجتناب کنیم. در شرایط بحرانی، در همه جای دنیا سردمداران برای این که افکار عمومی را از بی کفایتی خود منحرف سازند و در عین حال خود را "مقتدر" نشان دهند بر سر  گروه هایی می ریزند که از نمادهای شبهه آمیز و نامانوس با فرهنگ اکثریت بهره می گیرند. از سوی دیگر نخبگان اقتصادی علمی و فرهنگی و اجتماعی خود قوم هرگز با گروه هایی که نمادهای شبهه انگیز  برگزیده اند همکاری نخواهند کرد (چون از عواقب آن بیمناک می شوند).  در نتیجه استفاده از نمادهای نامانوس و شبهه برانگیز جریان هویت گرایی را از نخبگان خود قوم محروم می کند و مانع رشد کیفی آن می شود. از نمادهای آشنا  نظیر تمثال بابک و ستارخان یا عکس امکان تاریخی و ... استفاده ببریم هیچ کدام از این مشکلات پیش نمی آیند.

رویکرد اقتصادی جریان هویت گرایی، خود بیش از هر شعار و نصیحت اخلاقی تضمین کننده تعهد این جریان به حفظ وحدت ملی خواهد بود چرا که رشد اقتصادی به بازار مصرف نیازمند هست و چه بازار مصرفی بهتر از بازار مصرف 80 میلیونی ایرانی؟!

 

در این راستا چند نکته به ذهنم رسید:

1) ترتیب دادن مصاحبه با کارآفرینان مردمی پاکدست می تواند در ایجاد روحیه نشاط و امیدواری در جوانان نقش مثبت ایجاد کند و به آنها انگیزه دهد که ایده پردازی اقتصادی کنند.

2) زبان مادی و مسایل اقتصادی را حتی در زمان بحران اقتصادی هم نباید از یاد برد اما به این مقوله نیز باید از زاویه اقتصادی نگریست. مثلا می توان روی این نکته انگشت گذاشت که ایجاد آموزشگاه های زبان ترکی آذربایجانی می تواند فلان تعداد شغل ایجاد کند.

در سال های اخیر محصولات فرهنگی فاخری به زبان ترکی به بازار با به پرده سینما یا روی سن  آمده اند. جریان هویت گرا با ایجاد شبکه های اطلاع رسانی می تواند به عرضه این کالا ها ی فرهنگی  کمک کند

3) با این وضعیت دلار، بازار های مرزی رونق گرفته اند که می تواند اثرات مثبت و منفی فراوانی داشته باشد. جریان هویت گرایی با مشاوره گرفتن از متخصصان اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، محیط زیستی و.... می تواند کمک کند که  منفعت حاصل از بازارهای مرزی بیشینه و مضرات آن کمینه شوند.

4)  در تهران و کرج خانواده های بسیاری به دنبال استخدام پرستار ترک زبان برای نگهداری از والدین یا وفرزندان خود هستند. جای شرکت خدماتی که چنین پرستارانی را معرفی کند به راستی خالی است.

5) چند سال پیش جریان هویت گرا  تشویق به مصرف کالاهای داخلی می کرد. با این که این حرکت زود قطع شد، اما تا حدودی نتیجه بخش بود. اگر این حرکت  در این مقطع دوباره از سر گرفته شود یقینا اثربخش خواهد بود. می توانیم به طور افتخاری و مردمی، برای محصولات داخلی  که کیفیت خوب و قابل قبول دارند تبلیغ کنیم.

در این کار هم باز دقت کنیم که باعث اختلاف افکنی نشویم. هرگز  به قصد تبلیغ کالای مورد نظرتان توی سر کالاهایی که توسط سایر هموطنان ساخته شده نزنید والا دشمنان سرسختی پیدا خواهید کرد و چه بسا انگ جداسری و اختلاف افکنی بخورید. بهتر است فقط کالای مورد نظر خود را تبلیغ کنید و از مزایای آن بگویید  اما از معایب کالای مشابه سخنی به میان نیاورید. همین طور برای تبلیغ کالای مورد نظرتان تبلیغ منفی علیه کالاهای ترکیه ای نکنید. در این صورت هم چه بسا به عده دیگری بربخورد و میانه شکرآب شود.

6)  هموطنانی که در خارج به سر می برند در برون رفت از این وضعیت بن بست اقتصادی می توانند کمک شایانی بکنند. در نوشته قبلی ام دو نمونه ذکر کردم: حمایت مالی از کودکان نیازمند اما مستعد- سرمایه گذاری ارزی در ایران. ایجاد سیستم پل ارتباطی با هموطنان مقیم خارج از جمله فعالیت هایی است که باید بر آن تمرکز نمود.


پی نوشت ۷) دقت کرده اید برخی سال ها درختان سیب پرمحصول می شوند برخی سالها کیوی فراوان می شه و..... یک تمهیدی باید اندیشید و کارگاه هایی باید طراحی کرد که بتوانند با اندکی تغییر سالانه محصولات تبدیلی متفاوتی عرضه کنند. مثلا یک سال مربا و برگه کیوی. یک سال برگه و سرکه سیب و..... بعد اینها را صادر کنیم به کشورهای عربی و اروپایی .... 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سپرده ارزى

+0 به یه ن

بانک پاسارگاد سود ٥ درصدی به حساب ارزی می دهد. خیلی سود بالایی هست! در اروپا سود بانکی حدود ٢ درصد هست! ایرانی های مقیم خارج می توانند هر کدام حدود ٢٠ هزار یورو بیاورند در بانک ها ی ایران بخوابانند کلی سود ببرند. فکر کنم در خارج از ایران حدود یک میلیون ایرانى باشند که برایشان ٢٠ هزار یورو پول کم و قابل صرفنظرى حساب بشود. بیاورند این پول را در بانک هاى ایران بخوابانند به فک و فامیلشان هم وکالت دهند که اگر خواستند پول و یا سود آن را وصول کنند. این طورى ٢٠ میلیارد ارز وارد مملکت می شود. قابل مقایسه با درآمد سالانه نفتى است. 🍀@minjigh

برخى از هموطنان عزیز مقیم خارج از کشور این روزها خیلى غصه ایران و مقیمان ایران را مى خورند. از غصه شب خوابشان نمى بره، غذا از گلویشان پایین نمى ره، حال و حوصله تفریح ندارند و .... این طور پیش بروند خودشان را هلاک مى کنند. غصه خوردن و همدردى فایده اى نداره که. یک کارى بکنید که فایده داشته باشه! الان دو کار پیشنهاد مى دهم.

یکى این که به سایت بنیاد کودک بروید و کفیل کودکى در ایران بشوید. از همان خارج مى توانید ماهیانه حدود ٢٠ یورو به او بفرستید. با این ٢٠ یورو زندگی اش از این رو به آن رو مى شود. شاد و بی عقده بزرگ مى شه بعد از فوق لیسانس هم کار پیدا مى کنه و بعد از چند سال هم خودش کفیل کودکى مى شه. Http://www.childfoundation.org

دوم این که موقع سفر به ایران با خودتان ده بیست هزار یورو ببرید و یک حساب ارزى به نام خودتان باز کنید. سالى حدود ٥ درصد سود به شما مى دهند بعد از یک سال هم می توانید اصل پولتان را به یورو بازستانید. هرچند درصد هم تورم ریالى داشته باشیم فرقى به حال شما نمی کنه چون یورو داده اید و یورو (+5درصد) باز می ستانید. یک وکالت هم به فامیل هاى مورد اعتمادتان بدهید که اگر شما اجازه دادید پول را وصول کنند.

حالا نفع این قضیه چیه؟ مى توانید به فامیل تان اطمینان بدهید که اگر روز مبادا رسید اون پول را صرف خودش کنه. ببینید! اوضاع اون قدر بد نیست که طبقه متوسط نان نداشته باشند بخورند! زندگی کمابیش به روال سابق هست. شاید برخى خرج ها را که لوکس حساب مى شدند به تواتر کمترى مى کنیم. اما نگرانى عموم ما این هست که پس اندازمان دارد اولا نحیف تر و نحیف تر مى شود ثانیا قدرت خرید آن افت می کند. نگرانی مان این هست که با حقوق ثابت و این تورم سال آینده چه بکنیم؟!
اگر چنین حساب ارزى براى روز مبادا باشد ، فشار روحى شکننده از روی فک و فامیل تان برداشته می شود! شاید هیچ وقت به آن پول دست نزنند اما وجود حساب زندگی شان را زیر ورو می کند.
مثلا شاید شما برادر کوچکى دارید که بیکار هست. والدینتان پس انداز عمرشان را حاضر ند سرمایه کاری او کنند. اصرار هم مى کنند اما آن جوان می ترسد ریسک کند و سرمایه یک عمر والدین را به فنا دهد.وجود این حساب به او جرئت حرکت می دهد.
فرض کنید والدین بازنشسته شما آب باریکه ای دارند که خرج و برجشان را تامین کند اما در ترس دایمی هستند که اگر بیمار شوند خرج دوا و درمان را چه کنند؟ همین ترس و نگرانى احتمال بیماری را صدچندان می کند. آن حساب ارزى خیالشان را تخت می کند و -به امید خدا- مریض هم نمی شوند و آن یورو ها و ٥درصد سودش برای خودتان می ماند.

چنین سودبالایى را از بانک هاى کشور های پیشرفته دریافت نخواهید کرد! به این پیشنهادهایم فکر کنید. مطالعه کنید و مستقلا اطلاعات جمع آوری کنید. لطفا این مطلب را در گروه هاى فامیلى و .... به اشتراک بگذارید. 🍀@minjigh


این حساب ارزی ها سود را هم به یورو می دهند. یعنی اگر شما بیست هزار یورو در حساب ارزی بخوابانید یک سال بعد می توانید ٢١٠٠٠ یورو تحویل بگیرید. حالا می خواد قیمت یورو ٢٠٠٠٠تومن باشه می خواد ٤٠٠٠ تومن باشه! فقط می گن اگر می خواهید پولتان را سر موعد تحویل بگیرید چند روز قبل اطلاع دهید تا یورو ی لازم را به شعبه مزبور بیاورند. این تعهدی است که بانک ها می دهند (شاید بانک به بانک جزئیات فرق کنه خودتان سئوال کنید) و بانک های معتبر مثل بانک ملی یا بانک پاسارگاد هم به تعهداتشان پایبند بوده اند. اعتبارشان برایشان اون قدر مهم بوده و هست که زیر تعهداتشان نزنند!
فکر نکنم این بانک های معتبر ورشکسته بشوند و نتونند تعهداتشان را عملى کنند. خیلى اتفاقات فاجعه بارى باید بیافته که اینها دیگه نتونند به تعهداتشان عمل کنند. چون اگر دقت کرده باشید خیلی روی ملک سرمایه گذاری کرده اند. ملک هم در این کشور در هر حال ترقی می کنه. بعضی وقت ها با شتاب بیشتر برخی اوقات با شتاب کمتر. مگر این که اتفاق وحشتناکى مثل زلزله در تهران رخ بده که در این صورت اون قدر مصیبت خواهیم داشت که از دست دادن ده بیست هزار یورو در مقابلش هیچ باشه!

نمى گم این سرمایه گذاری اصلا ریسک نداره اما جزو کم ریسک ترین هاست. حتی اگر در بانک سویس سرمایه گذاری کنید اولا این قدر سود نمی ده ثانیا پس فردا شاید بگویند چون ایرانى هستى آمریکا فشار آورده که حسابت را ببندیم. درسته که در ژنو و زوریخ زلزله نمی شه اما فعلا ایرانى هرجا که باشه در معرض زلزله هست.
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برنامه چرخ شبکه 4

+0 به یه ن

  امشب ساعت نه من در برنامه چرخ شبکه ٤ در مورد ماده تاریک صحبت خواهم کرد.
گفتند یک سئوال پیامکی هم تهیه کن. من سئوال زیر را تهیه کردم که مقبولشان نیافتاد. دیدم حیفه سئوال را دور بریزم. اینجا مطرحش می کنم:

 

کدامیک از خانم های زیر برنده جایزه نوبل شده اند:
١) ورا روبین منجم معروف و از سردمداران کشف شواهد مشاهداتی ماده تاریک
٢) رزالیند فرانکلین
٣) چین شوینگ وو کاشف نقض تقارن وارونى فضا

٤) ماریا گوپرت مایر فیزیکدان هسته ای

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یک دور همه با هم جدید

+0 به یه ن

قرار شد من  و یکی از همراهان وبلاگ از شنبه آینده تا 20 آذر یک برنامه" همه با هم"  جدید جهت کم کردن وزن شروع کنیم.
در این دو ماه ما تصمیم داریم 6 کیلو وزن کم کنیم.
فکر کنم با نحوه این برنامه آشنا هستید. هر کدام از ما که برنامه ای می خواهیم اجرا کنیم که تنهایی سخت مان هست (مثل وزن کم کردن، مثل ترک سیگار، مثل آماده شدن برای کنکور، مثل جست و جو کار و....) به این برنامه می پیوندیم. و هر هفته می آییم گزارش می دهیم که آیا به برنامه خود پایبند بودیم یا خیر.
از تجارب تلخ و شیرین هم در این زمینه می گوییم تا از همفکری هم سود ببریم. تجربه نشان داده که این برنامه موفق خواهد بود.
البته نه ادعای روانشناسی داریم نه ادعا متخصص تغذیه بودن.
از من پرسیدند برنامه لاغری ات چیست.
اینجا می نویسم ولی بهتر است به سایت دکتر کرمانی (متخصص تغذیه) برای نظر تخصصی مراجعه کنید. این رویه که من در زیر عرض می کنم برای من خوب هست. یعنی بدون این که به سلامتی ام آسیب برسد وزن کم می کنم. فکر نکنم برای یک نفر که سلامت نسبی دارد کم کردن 6 کیلو در دوماه آن قدر پیچیده باشد که نیاز به مراجعه دکتر داشته باشد. اما اگر کسی بخواهد بعد از این دوماه بیشتر وزن کم کند یا بیماری خاصی داشته باشد بهتر است زیر نظر دکتر وزن کم کند که آسیبی نبیند.
و اما روش خود من:
من روزانه یک ساعت و نیم پیاده روی می کنیم. از فرمانیه تا سر پارک جمشیدیه که سربالایی است. برای صبحانه دو عدد بیسکویت ساقه طلایی با پنیر می خورم. برای ناهار 6 قاشق برنج پخته (یا یک کف دست نان بربری) با خورشتی که اجزای آن سرخ نشده باشد. برای شام هم همین طور.
میان وعده هم سه عدد میوه متوسط هست مثل سیب و پرتقال. نارنگی یا خیار بخواهم بخورم به جای یکی دو تا می خورم.  شیرینی و آجیل و چیپس و ..... هم که تعطیل! سالاد بدون سس هم تا بخواهی. برای دم کردن برنج از روغن زیتون امساک نمی کنم چون برای بدن ویتامین دی محلول در روغن لازم است. خیلی هم هوس شیرینی بکنم تا دو عدد خرما مجازم که بخورم. لوبیا سبز پخته را هم به جای سالاد می شه مصرف کرد.
سعی می کنم علاوه بر پیاده روی روزی نیم ساعت هم نرمش کنم. از همان نرمش هایی که در مدرسه معلم ورزش مان یادمان می داد.


دوستانم یک سری رژیم غذایی ترکیه ای هم به من یاد داده بودند. ولی راستش اونها را اجرا کردن برای زندگی معمولی ایرانی یک کم دردسر دارد. این که من اجرا می کنم همون روند معمول زندگی است با کمی دقت!
اگر دوست دارید شما هم به برنامه همه با هم بپیوندید. از همین الان شروع می شه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هر جوره سینه قابیمیز وار!

+0 به یه ن

من خودم در ایران مهمان خارجى خیلى زیاد داشتم. براشون ایران خیلى جالبه. براى غربى ها تازگی داره و جالبه. معمولا ایتالیایى ها و اسپانیایى ها، آثار باستانی مثل تخت جمشید را می پسندند. براى ایتالیایی ها، بازار سنتى خیلی جذابیت نداره چون خودشان مشابهش را دارند. اما مردم اروپای شمالی و آمریکایی ها و حتی روس ها بازار را جالب می بینند. مخصوصا انگلیسی ها. توریست هاى آذربایجانی و ترکیه ای ریشه های مشترک را جالب مى بینند. این که در ترکی ما برخی از اصطلاحات هست که اونها فراموش کردند براشون جالبه. آثار دوره سلجوقیان (که خوشبختانه در سراسر ایران هم مشهوده) براشون جذاب تره. بازار را هم دوست دارند اما به علتی متفاوت از غربی ها. در بازار با مردم محلى همکلام می شوند و خرید می کنند و سوغاتی می خرند. از این جهت براشون جالبه. فکر کنم برای عرب ها جنگل هاى شمال ایران جالب باشه اما اروپایی ها کویر را ترجیح می دهند. براى همه شان هم معمارى که در آن کاشیکاری با تنوع رنگ باشه جذابه. اگر در تهران مهمان خارجى داشته باشید، مستقل از ملیت او حتما برنامه بازدید از کاخ گلستان بذارید. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جذب گردشگر

+0 به یه ن

همین تیپ هاى سنتى (کمى تا قسمتى مذهبی اما غیر سیاسى و اهل مدارا) در کشور ما بهترین روش را براى جذب گردشگر پیدا می کنند. وقتی با هیجان و افتخار از شله زرد نذری می گویند توریست خارجى هم لذت می بره.

پرویز پرستویی یک سری فیلم کمدی بازی کرده بود که در آنها در مجلس بزم آهنگ "قر تو کمر" می خواند و درمجلس عزا "نوحه"! اتفاقا همون تیپ ها -که در ایران ما کم هم نیستند- بهتر از همه در جذب توریست ها موفق هستند.

اگر در خارج زندگی مى کنید، ازاین که دوستان خارجى تان را به ایران بفرستید مقید نباشید. فکر نکنید که باید همه چی مرتب باشد که یک وقت آبرومان نرود! اونها یی که علاقه مند به سفر به ایران هستند دنبال جایی که همه چی مرتب باشه نیستند. دنبال دیدن همین رسم و رسومات و همین رابطه های انسانی با مردم ساده کوچه بازار هستند.

اگر در ایران زندگی می کنید و خیال می کنید از مردم متوسط ایران خیلی سطح بالاتر هستید، بدانید که حوصله توریست خارجی از شما سر خواهد رفت! بذارید بروند در کوچه و بازار با مردم کوچه بازار گپ بزنند! اونها براشون جالب ترند. فوقش جیب شان را هم زدند! طوری نیست که! در متروی پاریس دایم این اتفاق می افته! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جاده قدیم

+0 به یه ن

امروز رفتیم فیلم جاده قدیم خانم منیژه حکمت را در سینما دیدیم. فیلم فوق العاده قوی ای است. با بازی هایی درخشان.

اما اصلا برای بچه ها مناسب نیست. 
دیدن فیلم را بدون بچه ها توصیه می کنم. سینماهای تبریز هم دارند فیلم را اکران می کنند.
دیدم خیلی از منتقدان از فیلم بد نوشته اند. نقدها را خواندم اما با عرض معذرت به نظرم اصلا فیلم را نفهمیده بودند.
 برعکس ادعای منتقدان فیلم خیلی با فیلم فروشنده اصغر فرهادی  فرق دارد. در فیلم فروشنده هیچ به احوالات زن پس از حادثه پرداخته نشده بود. فقط روی احوالات شوهر او مانور داده شده بود.
داستان های موازی در اول فیلم -برعکس ادعای منتقدان-  حاشیه نبود! داشت نشان می داد این زن در مواجهه با مسایل چگونه برخورد می کند. نشان  می داد چگونه نقش ستون خیمه زندگی را بازی می کند.
به نظر من نکته اصلی فیلم که منتقدان اصلا نفمیدند این نکته بود که برای شخصی چون مینو که خو گرفته تکیه گاه باشد به یکباره قربانی شدن  چه قدر سخت است!  قربانی شدن برای آدم های قوی بسی سخت تر از آدم های ضعیف است!
به یاد نمی آورم هیچ فیلمی چه ایرانی چه خارجی به  این موضوع پرداخته باشد. در مورد فیلم های ایرانی که به قطعیت می توانم بگویم به این موضوع نپرداخته اند.
در این فیلم شخصیت قوی که قربانی می شود یک زن هست. ای کاش کارگردانان به نام و قَدَر ما-مثلا همین اصغر فرهادی- فیلمی با این مضمون بسازند که در مورد مرد باشد. اتفاقا مردها هم با این مسئله (قربانی شدن ظلم جباران علی رغم عمری تکیه گاه بودن و  سپس دشواری رویارویی با این واقعیت) به تواتر بیشتری رو به رو می شوند و هم اجتماع کمتر با آنها مدارا می کند. در مورد قهرمان این فیلم به دلیل زن بودنش همه اطرافیان بسیار مدارا کردند. هر چند او خود نمی توانست (و حق هم داشت) بپذیرد که قربانی شده اما دور و بری هایش به دلیل جنسیت او خیلی راحت باور می کردند که قربانی شده. اما اگر مردی قربانی ظلمی  (هر جور ظلمی) شود دور و بری ها هم باور نمی کنند یا سخت باور می کنند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جدا سازى زباله ها در منزل: کارى که از دست ما براى زباله گردان بر مى آید

+0 به یه ن

یک عده وقتى مى بینند من اصرار بر جدا سازى زباله دارم با پوزخندى و نگاه عاقل اندر سفیهى ، به من مى گویند تو اینها را جدا مى کنى و خبر ندارى که مامور شهردارى و یا کارگر مجتمع دوباره کیسه ها را یکجا مى ذاره.
من این را می دانم. اما اونها خبر ندارند بعدش چه اتفاقى مى افته! بعدش امثال این طفلکان معصوم دوباره در بین زباله ها مى گردند تا مواد بازیافتى را بیابند.

بارها دیده ام وقتى یک کیسه نسبتا تمیز از بازیافتى هاى جدا شده مى یابند انگار گنج یافته اند! چشمانشان برقى می زند! طبیعى است که ذوق زده شوند. اگر مى خواستند همین مقدار زباله بازیافتى را از میان زباله هاى کثیف (بخوانید پوشک بچه آغشته به روغن و آشغال سبزى) پیدا کنند، مى دانید چند برابر باید بیشتر وقت صرف مى کردند و چه قدر بیشتر در معرض آلودگى قرار مى گرفتند؟!
حال که نمى توانم این طفلکان را از وضعیت تاسف برانگیز خارج کنم دست کم که مى توانم زباله ها را سوا کنم تا با زحمت و آلودگى کمتری به آنها دست بیابند.

خرده شیشه ها را هم معمولا طورى بسته بندى مى کنم تا دست این بچه ها را نبرد. داخل قوطى اى چیزى مى گذارم. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل