باور کنیم از کرونا مصون نیستیم!

+0 به یه ن

با هر که صحبت می کنید ادعا می کند که خانه اش از کرونا ایمن هست و جای هیچ نگرانی نیست! هر چه بر این ادعا بیشتر اصرار کنند باید از آنها بیشتر ترسید.چرا؟! برای این که به هوای این که خانه ما ایمن هست رفتارهای پرخطر بیشتری داشته اند و در نتیجه احتمال این که آلوده باشند بیشتر خواهد بود.


 این که خانواده همگی قبلاکرونا گرفته اند دلیل بر مصونیت هیچ کدامشان نیست. خیلی ها بوده اند که بار اول به طور خفیف گرفته اند اما مدتی بعد بسیار حادتر به کرونا مبتلا گشته اند.

 نه از اون پانیکی که طبقه متوسط شهری در اسفند ماه راه انداختند نه به این بی مبالاتی های اخیر! الان هم شیوع بیماری خیلی بیشتر از آن موقع هست و در نتیجه خطر ابتلا بسی بالاتر! 🍀@minjigh

 معمولا در بیمارستان ها و مطب ها ی تهران هر چه قدر در ظاهر زلم زیمبو شان رنگین تر باشد در پشت پرده رعایت پروتوکول های بهداشتی شان ضعیف تر و نازل تر هست. در سال های اخیر، هر مورد عفونت بعد از عمل که شنیدم مربوط به بیمارستان های سوپرلوکس تهران بوده که زورشان را داده اند به ظواهر و اصل مطلب را که پرستاری مناسب بهداشتی است، پشت گوش انداخته اند. 

هر چه دکتری بیشتر کلاس داشته باشد تا با کلاس و دکوراسیون مطبش مشتریان پولدار را به سمت عمل ها ی زیبایی لوکس پولساز سوق دهد، همان قدر نسبت به این که مشتریانش کرونا می گیرند و به مادر مادربزرگ پیرشان منتقل می کنند و نا خواسته او را می کشند بی تفاوت تر خواهد بود.

 قدیم ها هر زمان خان بر سر نوکر وکلفت اش داد می زد او هم پشت سر در غذای خان تف می انداخت! حالا در این ایام دکترهای مطب های لوکس وقتی بر سر دستیارشان که در میان این همه ثروت حقوق بخورنمیری می گیرند داد می زنند، خدا می داند اونها چه ممکن هست بکنند.  

خیال نکنید چون مطب یا کلینیک یا ....درظاهر خیلی شیک هست حتما از کرونا مصون هست. در این ایام کرونایی کی می ره برای عمل زیبایی دکتر؟! معلومه دیگه :یک مشت آدم سر به هوا و گریزان از مسئولیت پذیری شخصی و اجتماعی. خودتان قضاوت کنید که محل تجمع این قبیل افراد چه قدر ممکن هست از کرونا مصون بماند؟! 🍀@minjigh

 اختلاف طبقاتی شدید که در کشور ما بود! حالا این کرونا تفرعن طبقاتی را هم تشدید کرده. شاید هم تفرعن طبقاتی از قبل بوده اما من سرم توی لاک خودم بوده متوجه نشده ام که این طبقه مرفه شهری، که دست روزگار درویش راقم این سطور را در همه عمر همسایه و همنشین آنها ساخته، چه قدر نسبت به سایر طبقات تفرعن دارند. 

ظاهرا تصور طبقه مرفه این هست که کرونا فقط دامنگیر طبقات فقیر هست. دایم از "عمو سبزی فروش" ایراد می گیرند که رعایت بهداشت نمی کند غافل از این که خودشان رفتارهای پرخطر بسیاری دارند. بدتر این که وقتی کرونا را به طور خفیف می گیرند خود را قرنطینه نمی کنند. راه می افتند مهمانی و رستوران و آرایشگاه و مسافرت می روندو دیگران را آلوده می کنند. کشور ما هم پر است از بیمار دیابتی. وقتی اونها کرونا را می گیرند دیگه خفیف نخواهد بود و چه بسا جان خود را از دست بدهند.

 ببینید از وقتی کرونا آمده، اولین خبر درگذشتی که من در دور و بر شنیدم در مورد یک پزشک بود ، بعد یک کارخانه دار، بعدش یک استاد دانشگاه از خاندان ملاک، بعدش یک بازاری ثروتمند، بعدش یک مهندس پیمانکار بسیار ثروتمندو....... این تصور را که کرونا فقط دامن عموسبزی فروش را می گیره و اگر به او چشم غره رفتید، دیگه از کرونا مصون هستیدو میتوانید با خیال آسوده رستوران و مهمانی و کاشت ناخن و ..... بروید از ذهن دور کنید. ظاهرا واقعیت جز این هست!

 جامعه مصرفگرای امروزی انواع و اقسام نیازهای کاذب برای طبقه مرفه به وجود آورده تا جیب شان را خالی کند. من به طور متعارف به این قبیل کارهای همجنسانم ایراد نمی گرفتم. یک عده در فضای مجازی می نوشتند به جای این کارها بردارید یک کتاب بخوانید. من هیچ وقت چنین چیزی نگفته بودم چون به آزادی و انتخاب های شخصی معتقدم. اما الان دیگه قصه انتخاب شخصی نیست. وقتی یکی می ره برای کاشت ناخن وبعد هم می ره مادربزرگش را ببینه چه بسا اون مادربزرگ را به کشتن بده. یا فلان دوست همسن اش را که دیابت داره. متاسفانه بیشتر همسران خانه دار همین طبقه متوسط شهری در این ایام کرونایی از هیچ کدام از این نیازهای های کاذب دست برنداشته اند. دلشان خوش هست که چون دایره دوستانشان به همطبقه های خودشان محدود هست که همگی سر مسایل بهداشتی به "عمو سبزی فروش " چشم غره می روند از خطر کرونا در امان هستند! غافل از این که شوهر یکی شان دکتر هست آن دیگری داروخانه دار، آن یکی بازاری ، آن دیگری کارخانه دار و... همه اینها در محل کار در معرض خطرند بعدش هم می آیند در خانه زن و بچه شان را می بوسند و ویروس را منتقل می کنند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شایعه مخرب ممنوع

+0 به یه ن

یادمه دوره ابتدایی که بودم برخی بچه ها که "کرم" داشتند دو تا شایعه را برای ترساندن بقیه رواج می دادند: 

١- مدرسه ما را روی یک قبرستان بنا کرده اند. روح مرده ها می آد ائل می کنه بئل می کنه. 
٢- بچه ها را می دزدند تا کلیه هاشون را بفروشند.

 من هیچ کدام از این شایعه ها را جدی نمی گرفتم. ازهمان بچگی هر کسی می آمد این را می گفت در ذهنم جزو "باقالی ها" می ذاشتم و بعد ازاون حرف هایش را جدی نمی گرفتم. فکر می کردم اگر خطر واقعی بود پدرم به من می گفت و لازم نبود از این الف بچه بشنوم!

 امروز صبح دیدم که همان نوع بچه ها که الان بزرگ شده اند در مورد کادر درمانی زحمتکش همین شایعات را می پراکنند. همان کادر درمانی زحمتکشی که در این ایام کرونا جانشان را کف دستشان گرفته اند تا ما سالم و سلامت باشیم توسط این شایعه پردازان بی عقل و بی وجدان به بدترین تهمت ها متهم می شوند. اگر از اون چرت و پرت ها دریافت کردید لطفا آن را فوروارد نکنید. اون کسانی که اون قدر ناقص العقل و در عین حال ذات-خراب هستند که این تهمت های ناروا را نسبت به قشر فداکار و زحمتکش کادر درمانی باور می کنند ، از فردا به جای عمل به توصیه های دکترها می روند سراغ فالچی های رنگارنگ سنتی و نیو ایج (فرادرمانی و....) بعدش علی رغم زحمات کادر درمانی کرونا وسایر بیماری ها بیش از پیش رواج پیدا می کنه و تاوان بی عقلی اونها را همه مان باید پس بدهیم. 🍀@minigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دور همه با هم جدید: رژیم غذایی به قصد لاغری و کمک به نیازمندان، توجیه خانواده ها به کنار گذاشتن نوبت دهی در ازدواج، راه های کاهش هزینه خانوار

+0 به یه ن

فساد مالی و بی  تدبیری حکومت باعث شده که فشار زیادی روی جوانان جویای کار که هنوز با خانواده زندگی می کنند بیاد.

فشارهای واقعی با فشار های ذهنی جمع می شوند و روح و روان چنین جوان هایی را در هم می شکنند. با این همه فشار  خیلی وقت ها خوب نمی توانند تصمیم بگیرند و فرصت ها را از دست می دهند.
هرچند خودم در اون شرایط نیستم و نبودم ولی عجیب درددل هایی  را که با این مضمون در وبلاگم می شه درک می کنم. 
من معمولا به این عزیزان توصیه می کنم که کاری ولو نیمه وقت و کم در آمد پیدا کنند تا دست کم پول توجیبی خودشان را داشته باشند. همین طور در کارهای خانه  و خرید و دید وبازدید و پرستاری از مریض  و کودکیاری و.... کمک کنند تا حس سربار بودن در آنها از بین بره. همین طور سعی کنند در خانه بیشتر لبخند بزنند و نرمخویی کنند.
کسی که به این سه مورد عمل می کنه دیگه نباید حس سربار بودن به او دست بده. چون که در واقعیت هم سربار نیست!خیلی ها از خداشون هست که یکی مثل او در خانه باشه که با روی خوش در کارها کمک کنه  و برخی بارها را سبک کنه.
اگر به این سه مورد عمل می کنید مطمئن باشید وجودتان در هر خانه رحمت و نعمت هست. دیگه بیشتر خودتان را اذیت نکنید.

اما امروز عزیزی نکته دیگری مطرح کرد. می گفت تا من در خانه پدر و مادرم مجرد هستم مادرم اکراه دارد که عروس داشته باشد. این ملاحظات در  خیلی از خانواده ها هست. مثلا تا دختر بزرگ عروسی نکند فکر می کنند دختر بعدی نباید ازدواج کند.
این همه مشکلات واقعی داریم این قبیل قید وبند ها در خانواده ها هم می شه غوز بالا غوز. باعث می شه که فردی که  به هر علت ازدواج نکرده خود را مانع خوشبختی خانواده اش بدانه. فشار ها کم بود این هم یکی روش!

واقعا در این مورد باید با خانواده ها صحبت کرد و نظرشان را تغییر داد. نظر اونها باید تغییر کنه چون که با واقعیات زندگی امروز همخوانی نداره.
این موضوع نوبت در ازدواج اختصاص به خانواده های کم درآمد نداره.  بین خانواده هایی که در اوج رفاه و ناز و نعمت  هستند هم این موضوع مشکل ساز می شه.

می خواهم از امروز به مدت سه هفته، موضوع وبلاگ را به این موضوعات اختصاص بدهم. یک طرح همه با هم با این طعم می خواهم شروع کنم. خودم طبق معمول طرح های همه با هم،  رژیم غذایی می گیرم. این بار مبلغ حدودی که با کم خوردن پس انداز می کنم به بنیاد کودک می ریزم. اگر کسی در جمع خوانندگان هست که می خواد وزن کم کنه همین کار را بکنه. هر پنجشنبه می آییم گزارش می دهیم و مبلغ را هم به حساب بنیاد کودک واریز می نماییم.
اون کسان را که در خانواده مشکل نوبت در ازدواج دارند دعوت کنید که به طرح همه با هم ما بپیوندند. در این مدت با هم صحبت می کنیم و بحث می کنیم که چرا این فرهنگ نوبت در ازدواج به درد روزگار ما نمی خورد. بحث می کنیم که چه طور می شه خانواده ها را قانع کرد که دست از این طرز فکر بردارند. فکر کنم بعد از سه هفته می شه  خانواده ها را قانع کرد. اگر خاطره یا تجربه در این زمینه دارید حتما بیایید بنویسید. دغدغه های خانواده هایی که به نوبت در ازدواج پایبندند را هم باید بشکافیم و تحلیل کنیم تا بتوانیم پاسخی قانع کننده برای آن بیابیم.
(با کلیک بر روی دگمه باخیش در زیر هر نوشته می توانید وارد بخش نظرات شوید. در خط اول اسم خود را بنویسید . اگر خواستید با نام مستعار خود را معرفی کنید. بعد در باکس اصلی نظرتان را بنویسید. کد امنیتی  را وارد کنید و  با کلیک روی دگمه آبی گؤندر  نظر خود را بفرستید.)
از دیگر مطالبی که در این سه هفته به آن خواهیم پرداخت روش های کم کردن مخارج در  خانه هست. هر کدام که ترفندی سراغ داریم که هزینه ها را کم کند اینجا می نویسیم. اون کسی که در خانه والدین زندگی می کند با به کار گیری این ترفند ها هزینه های خانواده را می تواند کاهش دهد. این طوری حس سربار بودن عقب زده می شود. شاید با این کارها بتوانید بیش از مخارج خود در خانواده به صرفه جویی بپردازید. من از منظر دیگری هم مشوق این کار هستم چرا که این قبیل کارها ی صرفه جویانه معمولا به معنای کاهش مصرفگرایی هم هست که به نوبه خود برای محیط زیست هم مفید هست. اگر تجارب صرفه جویانه ای دارید که  در راستای حفظ محیط زیست هم هست حتما بنویسید که استفاده ببریم.

خوب دیگه! طرح همه با هم از هم اکنون آغاز می شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

امشب شب شهابه

+0 به یه ن

به سنت دیرینه مینجیق می خواهم یک سئوال علمی-مامانی مطرح کنم. شهاب باران جبارى که این شب ها زمینیان شاهد آن می باشند از بقایای هالی است. وقتی هالی به خورشید نزدیک می شه یخش آب می شه ودر نتیجه تکه سنگ هایی از آن جدا می شه که ما بعدا آن را به صورت شهاب باران می بینیم. حالا سئوال: سرعت این تکه سنگ ها در هنگام جدا شدن که برابر سرعت خود جناب هالی بوده اند. از سوی دیگر هم که ما اصل هم ارزی گرانشی را داریم که می گه جرم اینرسی هر جسم برابر جرم گرانشی آن هست و درنتیجه شتابی که جسم در میدان گرانشی می گیره مستقل از جرم آن هست. بنابراین هم سرعت اولیه و هم شتاب تکه کنده شده باید برابر سرعت و شتاب خود جناب هالی باشه. پس چرا تکه ها از هالی عقب می مانند؟ ظاهرا که باید الان تکه ها همانجا باشند که هالی هست! در جواب دو عامل به نظرم می رسه اما به سنت سئوال های علمی-مامانی نمی گم تا بحث بشه. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گروه مینسک

+0 به یه ن

وقتی من بچه بودم (دهه هشتاد میلادی) تلویزیون مرتب کودکان گرسنه اتیوپیایی را نشان می داد. خوشبختانه آن قحطی وحشتناک از اتیوپی رخت بربست.  در سال های اخیر اتیوپی رشد اقتصادی چشمگیری داشته. هواپیمایی اتیوپی دارد کم کم جزو هواپیمایی های مهم دنیا می شود. (فکر کنم همین الان هم  از ایران ایر جلو زده باشد.)

رواندا که روزگاری نه چندان دور آن نسل کشی وحشتناک راتجربه کرد دارد روز به روز شکوفاتر می شود. من پارسال به کیگالی سفر کردم. جای قشنگی است. کنیا و سایر کشورهای شرق آفریقا هم خوشبختانه کم کم دارند به سمت رشد اقتصادی و آبادانی پیش می روند. برایشان موفقیت بیشتر آرزومندم.
اما متاسفانه  در آن دسته از کشور های آفریقایی که هنوز تحت تسلط فرانسه هست (کشور های  منطقه فرانک منظورم هست) از پیشرفت خبری نیست. روز به روز فقیرتر و بینواتر می شوند:
https://en.wikipedia.org/wiki/CFA_franc
نمی دانم فرانسه هنوز دارد چه بلاهایی سرشان می آورد که اینها برخلاف مردم رواندا و کنیا و اتیوپی و.... نمی توانند هنوز سر برآورند.

کشورهای استعمارگر هم بد  و بدتر دارند. انصافا انگلیس خیلی بهتر از فرانسه و بلژیک و هلند عمل کرده. انگلیسی ها می دانستند دنبال چه هستند: یک کلام منافع ملی خودشان. تا جایی که منافع ملی شان ایجاب کرده، آتش سوزانده اند اما نه بیشتر!
 اما فرانسوی- و به دنبال آن ها بلژیکی ها- این قدر روشن نمی دانستند چه می خواهند.
 در هر مقطعی یک سری ایده های به زعم خودشان پیشروانه داشته اند که خواسته اند آن ها را در مغز مردم مستعمرات زورچپان کنند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که فرضیه های برتری نژادی و داروینیسم (به معنای ایدئولوژیک که خود داروین هم با هوشمندی از آن تبری جسته بود) در اروپا غوغا می کرد، مستعمره چی ها در مستعمرات کولیس به دست گرفتند و  با اندازه گیری سایز بینی و جمجمه، مردم بومی را به نژاد های مختلف که برخی بایست به دیگری برتری بیابند تقسیم کردند. (در رواندا که بلژیکی ها چنین کرده بودند!) بعد از جنگ جهانی دوم که خودشان هم چوب این مسخره بازی ها را خوردند از این ایدئولوژی نژادی دست برداشتند و به جایش روی دموکراسی تاکید کردند. 
مستعمره چی ها (برخلاف متفکران دانشگاه های  خود اروپا) از دموکراسی  برداشت سطحی داشتند و آن را دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت می دانستند. دقیقا همان برداشتی که وقتی در ایران مخالفان دموکراسی می خواهند از دموکراسی ایراد بگیرند عنوان می کنند. حال آن که متفکران مربوطه تاکید می کنند دموکراسی نباید به دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت تقلیل یابد بلکه مکانیزمی برای شنیدن صدای اقلیت باید فراهم آورد.
الغرض!‌ مستعمره چی ها این بار رفتند در مستعمراتی مثل رواندا و گفتند که این بار قوم اکثریت باید به قوم اقلیت (همان قوم که ۵۰ سال قبل با اندازه گیری های  سایز بینی توسط بلژیکی ها قوم برتر و محق تر شناخته شده بودند) تسلط یابد، چون دموکراسی چنین اقتضا می کند! این جوری فتنه  انداختند.
من قبل از این که  به رواندا بروم و درباره اش بخوانم خیال می کردم حرص و ولع برای منابع زیرزمینی رواندا باعث آن فتنه شده است. بعد فهمیدم روندا منابع زیرزمینی چندانی ندارد.  (اگر داشت انگلیس مجال  نمی داد تا آن مستعمره چرب و نرم بماند برای فرانسه ویلژیک!) فتنه انگیزی  و اون نسل کشی وحشتناک بیشتر سر همین ایده های خام و منسوخ و کج فهمیده شده اروپایی ها بوده، تا منافع مالی سر نفت و الماس و چیزهایی گرانبها از این دست!  

الان هم  مبارزه با بنیادگرایی اسلامی ورد زبان اروپایی ها شده. اون را هم باز نمی فهمند چیه! فرانسه در کنار آمریکا و روسیه  جزو گروه مینسک برای حل مناقشه ارضی قره باغ هست. بیخود نیست که این مناقشه با این ریش سفیدان (گروه مینسک) عرض سی سال نه تنها حل نشده بلکه بغرنج تر هم شده.
فقط این را بگم:  دختران قره باغ  راکه فکرشان دنبال «قیزلار بولاغی» (نوعی جشنواره رقص سنتی برای دختران آذربایجان) است چه به بنیاد گرایی اسلامی!؟ اعقاب مستعمره چی ها  باز مثل همیشه عوضی گرفته اند. ۵۰ سال دیگه شاید متوجه بشوند که چه خبطی کردند!
در مورد قیزلار بولاغی اینجا بخوانید:
https://fa.wikipedia.org/wiki/رقص%E2%80%8Cهای_آذربایجانی#رقص_قیزلار_بولاغی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خاطره ای از کوچه نوفل لو شاتو

+0 به یه ن

چند سال پیش می خواستم ویزای فرانسه بگیرم. کنسولگری برای ساعت ۸:۲۰ دقیقه صبح وقت داده بود. ساعت یک ربع به هفت خودم را  به جلوی کنسولگری رساندم و دیدم حدود ۳۰ نفر آدم اونجا ایستاده  اند.  کاشف به عمل اومد کنسولگری به همه آنها برای ساعت ۸:۲۰ دقیقه وقت داده است. 

همان طوری که می دانید نسخه فتنه انداختن بین آدم ها دقیقا همین است که  کنسولگری فرانسه انجام داده بود. طبعا ۳۰ نفر همزمان نمی توانستند بروند داخل و دعوا می شد! همه هم خود را محق می دانستند.
در همین فکر بودم که یک خانم جوان و شیک و زیبا جلو آمد و از من خواست تا نامم را بگویم تا در لیست اش  یادداشت کند و به من نوبه دهد. اون خانم هم یکی مثل بقیه ما بود. یک ایرانی که  به او هم کنسولگری  برای ساعت ۸:۲۰ وقت داده بود.
خوشبختانه همه ما، ایرانیان حاضر در پیاده روی جلوی کنسولگری فرانسه، این قدر شعور داشتیم که بدانیم اگر بخواهیم  اصرار کنیم که حتما باید ساعت ۸:۲۰  وارد کنسولگری شویم فقط اعصاب خودمان را خرد می کنیم و مایه تفریح «نرون وار» کسانی می شویم که با این نحوه زمان دهی قصد داشته اند «ما جهان سومی ها» را جان هم بیاندازند و به حماقت شان بخندند. علت و  انگیزه دیگری برای این گونه نوبت دهی نمی بینم! هر عقل سلیمی ایجاب می کرد که   با روشی  به غیر از  این روش مردم آزارانه عمل می کردند.
نمی خواهم بگویم هر که در سفارت فرانسه هست از این گونه عقده ها دارد. (اتفاقا اَتَچه علمی و فرهنگی چند سال پیش سفارت فرانسه را  نسبتا از نزدیک می شناختم. جزو نجیب ترین  و متواضع ترین آدم های روزگار بود.) اما کسی را که  مسئول نوبت دهی است و به این گونه فتنه انگیز نوبت می دهد جز به نرون صفتی به چه چیز دیگر می توان متصف دانست؟
نمی توان گفت که تقصیر یک کارمند جزء  (احتمالا ایرانی ) است. چون وقتی هر روز این بساط را در جلوی کنسولگری به راه می انداختند می بایست آش آن قدر شور شده باشد که خان (جناب سفیر) هم فهمیده باشد. من جای او بودم هیچ خوش نداشتم جلوی سفارتم یک ایل هر روز بایستند و سر وصدا کنند و احیانا دعوا کنند. حتما دستور می دادم سرو سامانی به نوبت دهی بدهند. این  بساط هیچ معنایی از نظر من ندارد جز این که مقامات بالای سفارت از این قبیل فتنه انگیزی ها، «خر کیف» می شوند و احساس تشخص می کنند. و الا از جهت امنیتی هم که در نظر بگیری صلاح سفارت در این هست که دور وبرش خلوت باشد و افراد با خونسردی وارد شوند نه  با خشم. این طوری اوضاع بهتر تحت کنترل خواهد بود.

بگذریم! برگردیم به سراغ خاطره خودم.
خلاصه همه مان برای این که دعوا نشود اون خانم را به عنوان آتوریته ای که به این بی نظمی سروسامان دهد قبول کردیم. با این که هیچ کدام همدیگر را نمی شناختیم و بعد از آن هم قرار نبود همدیگر را ببینیم.
صف بستیم و با ادب و احترام به یکدیگر منتظر ماندیم و یکی یکی رفتیم داخل. در داخل هم به خاطر بی نظمی کنسولگری بسیار وقت مان تلف شد اما دست کم در صف اعصابمان خرد نشد. در صف اتفاقات جالبی افتاد. زمانی که نوبت خود آن خانم شد  مسئولیت را به کس دیگر سپرد. یه آقایی با چمدان بزرگ صبح  همانروز با اتوبوس از اصفهان رسیده بود. چمدان را که طبعا نمی ذاشتند  داخل ببرد. مونده بود چی کار کنه.  افراد در صف پیشنهاد کردند ببره بده به کسبه محله تا برایش نگه دارند. همین کار را کرد.  یک پسر جوان با تبلتش اومده بود. موقع رفتن به داخل سفارت آن را به یکی دیگه در صف  سپرد تا برایش نگه بداره. به یک نفر کاملا غریبه تبلتش را سپرد! درجه اعتماد  در همین صف بندی در عرض حدود ۴۵ دقیقه  به این حد رسید!

به نظرم کار گروهی که با هم کردیم و خردجمعی ای که آن روز نشان دادیم جای تامل و الگو برداری دارد. متاسفانه،  اغلب به دلیل بی لیاقتی بالادستی ها ما با  بلبشو های زیادی رو به رو می شویم. بهتره خودمان دست کم نظمی به اوضاع دهیم. قدر افرادی مثل اون خانم که جلو می افتند و نظمی به اوضاع می دهند باید دانست. بیخودی نباید با امثال او لج کرد.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

من هم یک ریشه گنجوی دارم

+0 به یه ن

دیروز ارمنستان مناطق مسکونی گنجه را که دومین شهر بزرگ جمهوری آذربایجان است هدف حمله موشکی قرار داده و ١٣ غیر نظامی شامل زن و کودک فوت شده اند و ٤٠ نفر دیگر مجروح گشته اند. 😞😞😞😞😞😞 یادم افتاد نام خانوادگی مادربزرگ پدری ام "گنجه لو" بود. گویا پدربزرگش اهل گنجه بوده است. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پرخاشگری و عرفان

+0 به یه ن

اونهایی که دور وبر من ادعای عرفان و نظایر آن دارند خیلی پرخاشگرند. ادعا می کنند که به آرامش درون رسیده اند اما با کوچک ترین حرفی و با کوچکترین ناملایمتی ای بر می آشوبند و پاچه می گیرند. کوچکترین صبر و گذشتی از خودشان نشان نمی دهند. در مجموع به علت فشارها ی اقتصادی و بی ثباتی و .... در جامعه ما درجه عصبیت و پرخاشگری بالاست اما اونها یی که ادعا می کنند دارند درجات عرفان را طی می کنند روی بقیه را در پرخاشگری و عصبیت سفید کرده اند. 


 توفیق اجباری آشنایی با خانمی در فضای مجازی دارم که الان چند ماه هست حرف های نژادپرستانه علیه مردمان شرق آسیا می گوید. مدام هم شکایت می کند که ما نجابت به خرج می دهیم بقیه اقوام حق ما را می خورند. از ملل دیگر و اقوام دیگر بد می گوید از سوی دیگر ، دایم فهم و شعور همشهری های خودش را زیر سئوال می برد. دیدم از یکی دیگر می پرسد "آیا شما هم از همسفران عرفان هستید؟" در دلم گفتم لابد "توشه و زاد سیر و سلوک عرفانی تان هم نژادپرستی و تحقیر مردم کوچه بازار است!"

 واقعا این سئوال برایم هست که این افراد عصبی و پرخاشگر هستند و سپس می روند سراغ عرفان یا عرفان اینها را این قدر عصبی و پرخاشگر می کنه؟ احتمالا اولی است. به نظرم می بینند که عصبی و پرخاشگر هستند بعد خیال می کنند عرفان درد اونها را رفع خواهدکرد. اما من به عنوان ناظر بیرونی می بینم که عرفان فقط اینها را از خودراضی تر می کنه ! پرخاشگری شان را درمان نمی کنه. 

کاش به جای عرفان بروند دنبال یک روانکاو درست و حسابی که درس روانشناسی مدرن خوانده باشه و درسش را هم بلد باشه! دکتر هلاکویی هم در این زمینه فایل صوتی زیاد داره. اونها را گوش کنند بیشتر خیر می بینند تا از عرفان. https://m.youtube.com/watch?v=bdrK4CTEZbk 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جنگ های صلیبی

+0 به یه ن

جنگ های صلیبی قرار بوده بین مسلمان ها و مسیحی ها باشه اما در مقطعی مسیحیان  اروپایی غربی به استانبول ( همان قسطنطنیه که آن روزها پایتخت روم شرقی و محل زندگی مسیحی ها بوده) حمله کردند و جنایت های فراوان علیه برادران و خواهران دینی خودشان مرتکب شدند.  کشتار بیرحمانه ای کردند، غارت بیرحمانه ای کردند (متمدن ترینشان ونیزی ها بودند که فقط غارت کردند، دیگه تخریب نکردند. ونیز پر هست از مجسمه ها و.... که از استانبول در آن جنگ غارت شده. از جمله چهار اسب برنزی معروف در ایوان کلیسای سن مارکو ) و کلی هم به مقدسات همکیشان خود توهین کردند. اینجا در ویکی پدیا چنین نوشته:

Though the Venetians had an appreciation for the art which they discovered (they were themselves semi-Byzantines) and saved much of it, the French and others destroyed indiscriminately, halting to refresh themselves with wine, violation of nuns, and murder of Orthodox clerics. The Crusaders vented their hatred for the Greeks most spectacularly in the desecration of the greatest Church in Christendom. They smashed the silver iconostasis, the icons and the holy books of Hagia Sophia, and seated upon the patriarchal throne a whore who sang coarse songs as they drank wine from the Church's holy vessels.

دو توضیح بدهم: هاجیا سوفیا همان ایاصوفیه معروف  هست. یونانی ها این جور می گویند. violation of nuns هم یعنی تجاوز به راهبه ها. این کار ها را مسیحیان غربی علیه مسیحیان شرقی کرده اند. مسلمان ها این وسط بیگناه بوده اند. بروید تاریخش را بخوانید. مسیحیان شرقی -خیر سرشان- از مسیحیان غربی برای مقابله با مسلمان ها و یک سری اختلافات داخلی خودشان استمداد کرده بودند که این بلا سرشان آمد. یک دهم این کارها را مسلمان ها وقتی بر آنها پیروز شدند با آنها نکرده اند.
 

حالا از قرن ۱۳ بیاییم به چند هفته اخیر که درگیری های قره باغ هست. سیستم های پروپاگاندای هر دو طرف  -و  همچنین  طرفدارانشان در ایران- بسیار  فعال هستند. به جنگ های صلیبی ربطش می دهند. به مسایل نژادی  وقومی ربطش می دهند. خیال می کنند با این گونه ربط دادن ها برای خودشان یار جمع می کنند!
تاریخ به ما می گوید این قبیل یارها از صد تا خار بدترند!

درگیری قره باغ به خاطر یک مناقشه ارضی هست نه بیش از آن. نه جنگ صلیبی است نه جنگ نژادی.  یک سرزمین هست که دو دسته از مردم ادعا می کنند مال اونهاست و اختلاف افتاده. از این اختلاف ها خیلی وقت ها پیش می آد حتی اگر طرفین همکیش و همنژاد و همزبان باشند. حتی اگر هر دو آدم های خوبی باشند!  در خیلی از خانواده ها در تقسیم ارث بین خواهر و برادرها دعوا می شه. خیلی از شرکا وقتی می خواهند شراکتشان را تمام کنند اختلاف پیدا می کنند. در واقع به ندرت پیش می آید که اختلافی در این موارد پیش نیاد. ۳۰ سال پیش یک غول عظیم به نام شوروی فروپاشیده از توش کشورهای کوچک مستقل شده اند. طبیعی است که مناقشات ارضی پیش بیاد.  وقتی در آپارتمان ها  بین همسایه ها، سر محل پارکینگ این همه اختلاف پیش می آید، انتظار داشتید بعد از فروپاشی شوروی  مناقشه ارضی به وجود نیاد؟ چه ربطی به قومیت یا مذهب داره آخه!؟ بین همسایه های همزبان و همدین هم سر پارکینگ  خیلی وقت ها مناقشه هست. هر دو طرف خود را محق می دانند.


لابد سیستم اطلاعاتی شوروی و پیش از آن تزارها این ور و اون استخوان لای زخم گذاشته اند. استخوان های لای زخم را باید هر چه سریعتر با جراحی سریع بیرون کشید. نه آن که دور و برش را هم خراشید و گذاشت که عفونت کند.
هرچه بیشتر این مناقشه را به مسایل قومی یا  مذهبی ربط بدهند حل آن دشوار تر خواهد بود.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آتش زیر خاکستر

+0 به یه ن

من و همسرم هر روز می رویم دو ساعت در تپه های اطراف سوهانک (شمال شرق تهران) براى پیاده روى. سه روز پیش دیدیم چند جوان داخل یک کنده کنار نهرآتش روشن کردند. همسرم گفت که موقع رفتن آتش را خاموش کنید. گفتند: حتما!


  بر گشتنی دیدیم آتش را به زعم خودشان خاموش کرده اند. رویش هم آب ریخته اند. دودی هم در ظاهر بر نمی خاست. روز بعدش اومدیم دیدیم، بقیه کنده سوخته، بخشی ازبرگ های درخت بغلی (درخت زنده) هم سوخته آتش زیر خاکستر مانده بود. ما و اونها متوجه نشده بودیم. اگر در جنگل این اتفاق می افتاد قطعا آتش سوزی وحشتناک و پرهزینه ای راه می افتاد.

 اون سه تا جوان هم هیچ قصد بدی نداشتند که آتش سوزی راه بیاندازند. مسئله آموزش هست، ما در این مملکت در چه موضوعی آموزش درست و حسابی داشته ایم که در این مورد داشته باشیم؟!

 برخی متاسفانه آتش سوزی جنگل ها را هم می خواهند به مسایل و درگیری های قومی نسبت دهند. تلویحا می خواهند تقصیر آتش سوزی ها را به گردن اقوام دیگر بیاندازند. البته این درست هست که بومی ها زبان جنگل را بهتر می شناسند و با پدیده هایی نظیر آتش زیر خاکستر آشناترند و در نتیجه به طور سنتی و آبا اجدادی می دانند که چه کنند تا آتش سوزی صورت نگیرد. این هم درست هست که بیشترآتش سوزی ها در جنگل توسط غیربومیان صورت می گیرد، اما مسئله را قومیتی نباید دید. مشکل از نبود آموزش هست.

 مسئله  دیگر هم فقر اقتصادی است که افراد را از مکان های دور (از استان های دیگر) در پی استخراج گنج های جنگل (گیاهان خودرو ی قیمتی و....) به جنگل ها می کشاند و باعث تخریب جنگل ها می شود. برای این مسئله هم باید فکر اساسی کرد. نه آن که از قوم استان همسایه در ذهن دشمن ساخت. 

 می دانم علت این تصورات چیست! برخی کانال های افراد شرور هستند که می گویند بروید جنگل های استان های همسایه را آتش بزنید!!! اینها کانال ها را می شه گزارش داد که ببندند. فوری می بندند چون دارند جرم نفرت پراکنی قومی را مرتکب می شوند. مرض و غرض دو سه نفر را که نمی شود به همه یک قوم نسبت داد! مریض و مغرض در هر قومی یافت می شه! 

 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل