در بحث مسایل حاد روز به این چند نکته زیر سایه انداخت. با توجه به این که اهمیت این نکات در دراز مدت بسیار هست، آنها را به طور جداگانه منتشر می سازم:
اگر مشکلات سیاسی حل شود خیلی از این موضوعات اجتماعی و یا محیط زیستی که ما با آنها درگیر می شویم اصلا از اول به وجود نمی آید
.
اگر در سیاست گذاری های کلان کشور منافع ملی حرف اول را بزند، اقتصاد آن قدر رشد می کند که ما این همه نیازمند نخواهیم داشت که بخواهیم کمک شان بکنیم.
اگر سیاستگذاران کلان کشور خوب عمل کنند این همه محیط زیست تخریب نمی شود که ما بخواهیم خرد خرد و با فشار فراوان به خودمان و انتظار فداکاری از خودمان و همتایان خودمان جلوی قسمت کوچکی از تخریب های مخیط زیست را بگیریم.
بحث سیاسی علی الاصول نه تنها بیهوده نیست بلکه خیلی هم مفید و ضروری و اساسی است!
اما بحث سیاسی که عموم مردم ایران می کنند چیزی ورای غرولند یا ابراز تاسف یا حسرت ٥٠ سال پیش را کشیدن نیست!
عموم که می گم بیش از ٩٠ درصد از منتقدان چنین هستند.
اون هموطن هایی هم که جدی تر و حرفه ای تر به کار سیاسی از موضع معترض می پردازند خیلی فراتر از این نمی روند! خیلی هنر کنند "افشاگری " می کنند. پته اصحاب قدرت و زر وزور و تزویر را می ریزند روی آب.
اندکی از آنها صادقانه و منصفانه ومستند و متقن افشاگری می کنند اما بسیاری از آنها رعایت اصول صداقت و انصاف را هم نمی کنند.
فقط ایراد می گیرند و تهمت می زنند و سعی می کنند اوضاع را تا می توانند بد وبدتر نشان دهند. امیدشان این هست که یکی از این افشاگری هایشان چنان مردم را به خشم آورد که بریزند خیابان ها و....
بعدش هم معلوم نیست قراره چی بشه.
این جور بحث سیاسی است که جز افسردگی و ناامیدی نتیجه ای ندارد.
اما بحث سیاسی بیش از این باید باشد. بیش ازغرولند وافشاگری و حسرت گذشته باید سیاست ورزی کرد تا نتیجه امیدبخش دهد.
کار سیاسی مثمر به ثمر بیش از افشاگری از فساد حاکمان و نشان دادن سیاهی ها و تباهی های وضع موجود می طلبد.
برنامه ای جایگزین می خواهد.
کادر سازی برای اجرای برنامه جایگزین می خواهد.
تغییر وضع سیاسی موجود به سمت وضعی بهتر (حتی اندکی بهتر و مطلوب تر) آرایش قوا می خواهد. آرایش قوا هم ارزیابی از نیروهای اجتماعی موجود می خواهد.
من این کارها را بلد نیستم. کار من هم نیست. ولی می دونم که این کارها باید بشه.
قبلا هم گفتم:
تنها راهکار عملی برای برون رفت از وضع نابسامان موجود که به عقل من جور در می آد این هست که یک ائتلافی تشکیل بشه از نیروهای جنبش های مختلف -از جمله جنبش محیط زیست- از سراسر کشور. بعد حزب و یا جبهه تشکیل بدهند و در سیاست هم تاثیرگذار بشوند.
در ایران در بیست سال گذشته به دلایل متعدد که فرصت بحثش در اینجا نیست فعالیت مدنی رشد خوبی کرده.
به لحاظ تعداد کسانی که دغدغه فعالیت مدنی دارندکم نیستند.
بین این افراد هم آدم حسابی زیاده. هم از نظر تخصص هم از نظر صداقت و درستی و مسئولیت پذیری.
یک مقدار طول می کشه که اثر خود را در عرصه جامعه به طور مشهود بذاره.
اما یک ایراد ونقص و کاستی اساسی این وسط هست: اونهایی که فعالیت مدنی می کنند عموما رمانتیک هستند.
به هر حال تاثیر گذاشتن قدرت گرفتن می خواد.
قدرت گرفتن هم ابزار خودش را می خواد.
موازنه هایی می خواد لابی کردن می خواد، معامله کردن می خواد.
اما فعالان مدنی در ایران این کارها را حاضر نیستند بکنند.
رمانتیک گونه خیال می کنند همه باید فداکار باشند و با فداکاری مسایل کشور را رتق وفتق کنند.
در یکی از نظرات مطرح شد که به جای این که مرتب واقعه تلخ سرنگونی هواپیما را مطرح کنیم کار مفیدی از قبیل حمایت از بنیاد کودک را انجام دهیم.
چند نفر هم جوابی دادند.
من شخصا برای بنیاد کودک زیاد تبلیغ کرده ام. الان هم اگر گوش شنوایی باشد باز هم تبلیغ می کنم. (الان کمتر گوش شنوا هست تا ۱۰ سال پیش که من زیاد در مورد بنیاد کودک تبلیغ می کردم.
ببینید! همان ده سال پیش هم من در تبلیغ بنیاد کودک روی چند نکته مختلف انگشت می ذاشتم. اینجا چند مورد را که به بحث ما مربوط تر هست برحسته می نمایم.
حمایت از بنیاد کودک می تواند نتایجی فراتر از رفع نیاز مالی چند هزار دانش آموزنیازمند و ایجاد امکان تخصیل و کودکی نسبتا شاد و کم دغدغه به دنبال دارد. اگر تنها نتیجه اش همین بود باز هم عالی بود. ولی بیش از این هست!
وقتی کفیل کودکی از بنیاد می شویم یا با بنیاد همیاری می کنیم کم کم و در عمل می بینیم ریشه های این قبیل مسایل و فقر چیست. می بینیم وقتی سیاستگذاری های کلان کشور غلط هست یا وقتی فساد مالی بیداد می کند یا خرافات جای دیدگاه علمی را می گیرد، چه کسانی هزینه اش را می پردازند.
دید ما را باز تر می کند. بی تفاوتی را از ما می گیرد.
ثانیا خود کمک به کودکان همدلی ای بین کفیلان و همیاران از سراسر کشور و خارج کشور فراهم می کند. همدلی ساختارمند.
برای اصلاح امور به طور اصولی و ریشه ای نیاز به این همدلی ساختارمند هست.
توده های بیشکل مردم اگر اعتراضی هم بکنند و فاسدان موجود را از کار برکنار کنند نخواهند توانست که به شیوه های مدنی جایگزینی بهتر معرفی نمایند که از عهده انجام کار برآید.
پی نوشت:
امیر حسین گقت:
یه مشکلی دارم نمیدونم چرا سیاست برام مهم نیس نمیفهمم چرا اینقد مردم در بارش حرف میزنن هر دوره ای میبینی تا بوده همین بوده چه اهمیتی داره یا چی عوض میشه آدم بهتره وقتش رو نده به اینکارا
پاسخ مینجیق: وضع شهروند ایرانی قبل از دوره مشروطه و بعد از اون خیلی فرق کرده. درسته که با وضع ایده آل فاصله داریم اما اگر تاریخ را بخوانید می بینید آن زمان شهروند ایرانی هیچ حق و حقوقی نداشته.
این نتیجه دخیل شدن مردم در امر سیاست هست.
تاریخ اروپا را مطالعه کنید تا ببینید برای چه باید سیاست را جدی گرفت.
در کشور ترکمنستان مردم کاری به کار سیاست ندارند. زمان تزارها هم کاری به سیاست نداشتند زمان شوروی هم نداشتند الان هم ندارند. با همین استدلالی که شما می کنید: «تا بوده همین بوده چه اهمیتی داره»
در مقابل درکشورهای اروپایی مردم اخبار سیاسی را جدی دنبال می کنند
.نمی خواهم همه تفاوت این کشورها به این نکته بر می گرده. اما این هم از عوامل مهم تفاوت هست.
وقتی یک سری خواست ها و مطالبات داری که می خواهی در جامعه پیاده بشه (نظیر حفظ اصولی محیط زیست و ریشه کنی فقر به جای ریشه کنی فقیر!) باید تعقیب کنی ببینی آیا کسانی بر مصدر قرار می گیرند که خلاف این ایده آل ها عمل می کنند یا در جهتش.
اصلا چرا راه دوری برویم؟.! حزب اللهی ها در زمان شاه، از وضع موجود ناراضی بودند. به دلیل این که حکومت اسلامی نبود. خواستند حکومت شان اسلامی باشه به سیاست ورزی روی آوردند و حکومت دلخواه شان را سرکار آوردند الان خوشنود هستند.
پس نمی شه گفت: «تا بوده همین بوده چه اهمیتی داره»
قبلا وضع دلخواه حزب اللهی ها نبود. رهبری یافتند قیام کردند دلخواهشان را برقرار کردند. الان هم تمام قد از آن دفاع می کنند که مبادا یک عده دیگه بخواهند دلخواه خودشان را به جای آن پیاده کنند.