گفت و گوی من و برف

+0 به یه ن

برف: سلام، امکانش هست کمی در مورد برون رفت از ناامیدی تحصیلی یا پژوهشی بنویسید، مثلا اگر تجربه ی شخصی تان بوده یا در دانشجویان تان موردی بوده، میشه با ما در میان بگذارید، اینکه چطور می تونیم از وضعیت ناامیدی تحصیلی یا پژوهشی نجات پیدا کنیم؟؟ بسیار ممنونم.


مینجیق:
منظورتان از ناامیدی تحصیلی یا پژوهشی چیه؟
فکر می کنید این پروژه خاص به درد نمی خورد؟
فکر می کنید شما توانمندی لازم را نخواهید داشت؟
یا فکر می کنید کلا این کارها به درد نمی خوره؟
یا فکر می کنید در این اوضاع ایران به درد نمی خوره؟


برف:
ممنونم، همه ی مواردی که ذکر کردید تا حدی در من و بعضی دوستانم به وجود آمده است، منتها مسئله ی اصلی من این است که بعد از چند سال مداوم و با پشتکار و امید کار پژوهشی انجام دادم ، ولی بعد از اینکه نتیجه ی کارهای این چند سال را می بینم ، متوجه میشم که مورد توجه هیچ کسی نیست، یعنی نمی تونم برای ادامه ی کارهام موقعیتی در ایران یا خارج پیدا کنم، برای عوض کردن فیلد هم انگیزه ای ندارم، می خواستم اول از این باتلاق ناامیدی بیام بیرون بعد عاقلانه و منطقی یه فیلد جدید را شروع کنم، ولی متاسفانه دچار یاس شدید شدم و نمی دونم چیکار کنم؟؟ در کنار همه ی این افکار منفی شما مشکلات زندگی روزمره رو هم ضمیمه کنید ، فقط دنبال راهی هستم که دوباره با انگیزه شروع کنم، باز هم ممنون

مینجیق:
سر فرصت مفصل می نویسم.
اما عجالتا بگم ناامید نشوید. پیدا کردن کار پژوهشی تا حد زیادی به شانس بستگی داره.
ممکنه در اون زمان که شما اقدام می کنید یک استاد گرنت پژوهشی کلان دریافت کرده باشه و دنبال دانشجو و یا پست داک باشه و فوری شما را رو هوا بقاپه. اما ممکن هم هست اون شخص در اون زمان گرنتی در دست نداشته باشه.
برای این که شانس را بالا ببرید باید به جاها و افراد مختلف درخواست بفرستید تا بالاخره از یکی جواب مثبت بشنوید.
یادتان باشه دنبال کار گشتن خودش یک کار تمام وقت جدی است که باید جدی بگیریدش.

همکار ما که سالهاست در دانشگاه یو-سی-ال-ای استاد هست می گه اون موقع که اون موقع که دنبال کار دایم می گشت در عرض یک هفته نه سمینار داد. از شرق آمریکا تا غرب اش.
شرق و غرب آمریکا سه ساعت اختلاف ساعت داره. برنامه ریزی برای چنین کاری دیسیپلین زیاد می خواهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

زین تغابن که خزف می شکند بازارش

+0 به یه ن

اگر فضایی فراهم می آوردند که امثال نخبه هایی که چند  روز پیش، در هواپیمای اوکراینی مظلومانه کشته شدند در همین کشور خودمان استخدام شوند وکم کم در رده های بالای مدیریتی قرار گیرند، سیستم این قدر فشل نمی شد که این همه خطا از آن سر بزنه و دم به دقیقه جان هموطنان را بگیره. (سقوط هواپیما، ریزش تونل، سیل و ....)

ای دریغ که فضا را چنان کرده اند که این قبیل افراد مهاجرت می کنند. اگر هم مهاجرت نکنند چنان دلسردشان می کنند که پشت دست شان را داغ می کنند برای کارشان در سیستم دولتی دل بسوزانند. در این نتیجه فضا برای هنرنمایی های آقازاده ها با ژن خوب و مجیز گویان سفله شان مهیا می شود! نتیجه سفله پروری همین می شود که می بینیم.


ده سال پیش زیاد در زیر لب زمزمه می کردم:
"جای آن دارد که خون موج زند در در دل لعل

زین تغابن که خزف می شکند بازارش"

حالا دیگه حال و حوصله زمزمه کردن هم ندارم. خزف ها خود را رنگ کرده اند و جای لعل ها را گرفته اند و جایی برای لعل ها باقی نگذاشته اند.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خلبان شهبازی

+0 به یه ن

کاپیتان شهبازی همان شخص هست که چند سال پیش هواپیمایی را که یک چرخ آن باز نشد به سلامت بر زمین نشاند و قهرمان ملی شد.

در مورد سانحه هواپیمایی اخیر چند روز پیش مصاحبه ای کرده بود که گویا با تحریف آن را پخش کرده اند.
اکنون موجی از خشم علیه این قهرمانی ملی راه افتاده. در مورد سرمایه های انسانی مان زود قضاوت نکنیم و این مصاحبه تکمیلی را بخوانیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اهدای خون، اهدای زندگی

+0 به یه ن

اون طور که دوستان پزشک می گویند در آبان ماه امسال که اینترنت قطع بود احتیاج زیادی به خون در بیمارستان ها برای تزریق بود. در بیمارستان ها خون برای تزریق کم آورده بودند. به دلیل قطع اینترنت هم مردم نتوانستند به هم اطلاع بدهند تا برای اهدا خون بسیج شوند. در زیر نویس صدا وسیما مردم را دعوت به اهدا خون می کردند اما کسی توجهی نمی کرده! تا اینترنت دوباره قطع نشده به همه اطلاع دهید که در روزهای قطعی اینترنت به احتمال زیاد بیمارستان ها از کمبود خون رنج خواهند برد. اگر دوباره اینترنت را قطع کردند شما به مراکز اهدا خون مراجعه کنید و با اهدا خون، جان هموطنان را نجات دهید. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کاری عملی برای کمک به زلزله زدگان روستاهای میانه بکنیم.

+0 به یه ن

چندی پیش متن کوتاهی  نوشتم که در آن خواستم زلزله زدگان میانه را که اکنون در سرما در چادر می خوابند فراموش نکنیم. دیشب (جمعه ۶ دی ماه ۹۸) از دوستانی که در قالب ان-جی-او یی  (انجمن سبزاندیشان تبریز) در منطقه به امداد رسانی پرداخته اند در مورد وضعیت زلزله زدگان سئوال نمودم. از قرار معلوم چند روستا به عنوان زلزله زده توسط مسئولان شناخته شده است. این روستاها بازسازی شده اند و اکنون مشکل حاد ندارند. اما چند مورد هم هست که روستا تخریب نگشته با این حال خانه ها آسیب جدی دیده اند و ترک های عمیق برداشته اند به گونه ای که ساکنان خانه ها ترجیح می دهند در چادر بخوابند چرا که اگر زلزله ای دیگر-حتی به شدت کم- رخ دهد (که احتمال آن با توجه به پس لرزه ها کم نیست) تخریب خواهند شد. تعداد چنین خانه هایی که وضعیت حاد دارند ۱۵ مورد هست. ساکنان آن هم اغلب افراد مسن هستند که خود قادر به این که خانه را تعمیر کنند نیستند. 

فرزندان این افراد اغلب به شهر مهاجرت کرده اند. برای رسیدگی به دام ها و یک سری کارهای کشاورزی که در برای ازبین بردن آفات در این فصل باید انجام گیرد این عزیزان باید در محل زندگی شان بمانند و درنتیجه نمی توانند چند ماه به خانه  بستگان شان در شهر بروند. 
چون روستا آن ها زلزله زده معرفی نشده کمک های دولتی به آنها تعلق نمی گیرد.
تعمیر ۱۵ خانه روستایی برای شرکت های مهندسی که دستی در کار خیر  دارند نباید چندان دشوار باشد. من از شما خواهش می کنم این مطلب را با مهندسان عزیز در میان بگذارید. مطمئن هستم شرکت های بسیاری  علاقه مند به کمک خواهند بود. به خصوص اگر این مطلب در میان گروه های تلگرامی یا واتش اپ فارغ التحصیلان دانشکده های فنی منتشر شود.
اگر شرکت های مهندسی مایل باشند که کاری بکنند لطفا به من ای-میل  به آدرس monjoogh@gmail.comبفرستند. subject line آن را «میانه» بگذارید تا من متوجه شوم مربوط به چه موضوعی است. من شما را با خانم دکتر اسلامی بنیانگذار انجمن سبز اندیشان تبریز در ارتباط می گذارم تا ایشان نیازمندان را معرفی کنند و اطلاعات تکمیلی را در اختیار شما بگذارند.
توجه داشته باشید که چه بسا خود آن عزیزان بتوانند با فروش بخشی از دام ها یا مزارع خود بخشی از هزینه ها را بپردازند.  احتمالا نیکوکارانی خواهند بود که بخش دیگر هزینه ها را تقبل کنند. در واقع  این مادربزرگ ها و پدربزرگ های زحمتکش روستایی بیشتر کمک فنی و همفکری  لازم دارند که امیدوارم با همت عالی شرکت های مهندسی   این نیاز مرتفع گردد.
(بد نیست اضافه کنم هموطنان ترکمن-که خود دچار سیل شده بودند- در همین زلزله مبالغ چشمگیری امداد فرستاده بودند. ما چنین مردمی داریم و مطمئن هستم اگر این مطلب به اندازه لازم در گروه های مهندسان به اشتراک گذاشته شود نیکوکاران والا همتی یافت می شوند که بتوانند ۱۵ خانه روستایی را تعمیر کنند و نگذارند مادربزرگان زحمتکش روستا در سرمای میانه در چادر بخوابند.)

پی نوشت: نویسنده این مطلب یاسمن فرزان استاد فیزیک ذرات بنیادی است:
او فرزند پروفسور یعقوب فرزان استاد فقید دانشکده فنی دانشگاه تبریز می باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مهربانان

+0 به یه ن

تجربه زندگی ۴۳ ساله ام به من می گه در زندگی روزمره وقتی  از هموطنان می شنوی «فلانی خییلللییی آدم خوبیه»  از اون «آدم خیلی خوب» دوری کن که از او فتنه ها برخواهد خاست!

 آدم های به واقع خوب خوشبختانه در دور وبر ما کم نیستند اما هموطنان چپ و راست در مورد خوبی آنها اظهار نظر نمی کنند. این آدم های واقعا خوب هم خودشان ممکنه دو جور باشند: ۱) دسته اول احساس مسئولیت اجتماعی زیادی دارند و در نتیجه آن هم چه بسا درگیری هم با بقیه پیدا می کنند. ۲) دسته دوم به آرامش با بقیه بیشتر اهمیت می دهند. به اندازه دسته اول حرص و جوش اصلاح امور نمی خورند اما وجودشان مایه آرامش هست.

من نمی خواهم قضاوت کنم و بگویم کدوم یک از این دو دسته بهترند. به نظر من هر دو لازمند. نکته اینجاست که این دو دسته از آدم های خوب معمولا خیلی خوب هم باهم می سازند. هر کدام به نوعی هوای دیگری را دارند  و پشتیبان هم هستند. اما عموم مردم حتی متوجه خوبی آنها هم نمی شوند. یعنی درکشان نمی کنند.

و اما گروهی که در نظر عموم مردم بسیار خوبند! این افراد همان دسته هستند که دکتر هلاکویی به آنها «مهرطلب» (در تقابل با «مهربان») می گوید. اینان همان هایی هستند یک کار کوچک برای یکی می کنند که می کنند جار می زنند و آن را صد مرتبه بزرگتر از آن چه واقعا بود جلوه می دهند.
این افراد معمولا در دو موقعیت حضور فعال دارند.
یکی زمان فوت افراد و دیگری زمان بیماری.
ما آدم های معمولی معمولا سخت مان هست به کسی تسلیت بگوییم. هر چه قدر هم همدردی ما قوی باشد باز نگرانیم در درک عمق فاجعه در بمانیم و حرف نامناسبی بزنیم. تسلیت گفتن برای ما جزو سخت ترین کارهاست. اما این آدم های مهرطلب  در هر واقعه فوتی خوش و خرم سر می رسند و خود را نزدیکترین فرد به متوفی معرفی می کنند. بعد هم چند و چون درگذشت را با جزئیات می پرسند و چندنکته دیگر را با قوه تخیل اضافه می کنند و بدون توجه به وضعیت روحی بازماندگان و سوگواران واقعی به هر که از راه می رسند باز گو می نمایند. انگار نقال محله هستند و قصه سهراب و رستم نقل می کنند. بعد هم مدت ها راجع به این سوژه با پررنگ کردن نقش خود در مجالس توضیح می دهند.
در هنگام  بیماری هم این افراد حی و حاضر هستند و ادای کمک و دستگیری در می آورند. حال آن که با پرحرفی هایش فقط دست و پا می گیرند و مانع روند کارها می شوند. فقط دنبال سوژه ای برای مهم و مهربان نشان دادن خودهستند. می بینی سانحه ای در اداره رخ داده و بیمار را زود باید به بیمارستان رساند. خود را وسط می اندازد که من همراه بیمار می روم. هرچند بیمار با او راحت نیست. بعد یکی یکی در اتاق ها را می زند و خبر می دهد که من دارم فلانی را به اورژانس می برم! همه باید بدانند که تنها اوست که با مهربانی همراه سانحه دیده به بیمارستان می رود. بیمار اورژانسی را نباید معطل کرد؟! بی خیال بیمار! مهم این هست که همه بدانند اوست که  همراه بیمار هست، جالب آن که یکی از این افراد که در اتاق آنها می خورد نمی گوید زود باشید زود تر بروید به بخش اورژانس. هر کدام  با دیگر همکاران در این که  از مهربانی او تعریف کند چشم و همچشمی می کند. گویی می دانند اگر حق مطلب را در تمجید مهربانی او نکنند جزو لیست سیاه جناب مهرطلب خواهند شد و  همه همکاران را علیه او تحریک خواهد کرد.
بقیه هم که از دور می بینند خیال می کنند خیلی مهربان هست و بی او و کمک هایش افراد در می مانند.

این افراد مهرطلب  دشمن قسم خورده هر دو دسته از افراد مهربان که در بالا گفتم هستند. به خصوص آن دسته اول که به دلیل احساس مسئولیت زیاد عصبانی می شوند سوژه دست این افراد مهرطلب می دهند که معرکه بگیرد و از آنها در اذهان عمومی دیو دو سر بسازد و خود را در تقابل با او مظهر نجابت و آرامش جلوه دهد. (کاری که دسته دوم از مهربانان  که آرامش درونی دارند هرگز نمی کنند!) 
مردم ما هم خیلی زود این قبیل قضاوت ها را می خرند و بازگو می نمایند.
افراد مهر طلب که در مقابل دسته اول مهربانان  خود را سمبل آرامش معرفی می کردند اتفاقا خیلی زیاد منفجر می شوند و داد و بیداد می کنند و فحاشی می نمایند. در واقع هر زمان یکی  انجام وظایف واقعی شان را -که معمولا نسبت به آنها بی توجهند- به آنها یادآور شود مثل آتشفشان فوران می کنند. مثلا کافی است مادر خودشان به آنها یادآور شود بچه ات بی شام مانده!  معمولا این مهر طلبان نسبت به بچه ها دور وبر خشن رفتار می کنند. دم خروس در هنگام داد زدن هایشان  بر سر بچه های خودشان یا بچه های خواهر و برادرشان می زند بیرون.  جای یادآوری ندارد که خانواده همسر همه این مهرطلبان گوگولی مگولی  از دم دیوان دو سر هستند. 
جالبه که در جامعه ما این افسانه ها که مهرطلبان می بافند این همه خریدار دارد. این افراد مثل روزنامه های زرد بسیار در جامعه ما محبوب هستند.

تجربه ۴۳ ساله زندگی من می گوید وقتی هموطنان می گویند فلانی خیلی آدم خوبی است کمی از او دوری کن. اگر دیدی او سر بچه اش داد می زند و خانواده همسرش را دیو دو سر معرفی می کند  فرار کن.

حالا آن چه که گفتم در زندگی معمولی با افرادی بود که روزانه آنها را می بینیم. در مورد ارزیابی مردان و زنان سیاست چه گلی بر سر خود خواهیم زد؟!

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سرما و زلزله زدگان روستاهای میانه

+0 به یه ن

زلزله زده های روستاهای میانه دارند الان  در این سرما  و برف در چادر زندگی می کنند.  فراموششان نکنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گوجی بری

+0 به یه ن

می دونید «گوجی بری» چیه؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

توصیه هایی برای دانشجویان -قسمت دوم

+0 به یه ن

فکر می کنم دیگه کلاس های دانشگاه ها جدی شده اند و کلاس های حل تمرین و.... هم دایر.  چند هفته ی اول که دانشجو از محیط کوچک مدرسه وارد محیط بزرگ دانشگاه می شه یک مقدار بهت زده می شه. من که این جوری شدم. یک جوری واهمه برم داشت. خوشبختانه یکی از  دانشجویان کارشناسی ارشد  (شاید بشناسید: خانم دکتر شاکری ) یک  مقدار دلداری ام داد و حرف های امیدبخش زد تا دلم قرص و محکم شد. بعضی ها خوب بلد هستند چه طوری اضطراب دیگران را تسکین دهند. من خوش شانس بودم که خدا ایشان را در آن موقع سر راه من قرارداد.
الغرض! الان چند هفته از آغاز سال تحصیلی گذشته و فکر می کنم آن هیجانات فرو کش کرده. با محیط جدید هم نسبتا آشنا شده اید. الان دیگه وقتشه که جدی تصمیم بگیرید درس بخوانید. اگر الان شروع نکنید چند مدت بعد خیلی شرایط برایتان سخت می شه و پشیمان می شوید که چرا زوذتر تصمیم به جدی درس خواندن نگرفتید. همین الان که اوایل سال تحصیلی جدید هست شرایط را آماده کنید که درس خواندن دغدغه ی اصلی تان به عنوان دانشجو باشه.

چند توصیه که شاید به دردتان بخوره:

۱) با استاد ها زیاد کل کل نکنید. اگر استادی احیانا خوب تدریس نمی کنه به رویش نیاورید. در دانشگاه های خوب ایران معمولا در این موارد استاد حل تمرین هست که جبران بکنه. در دانشگاه های درجه یک ایران خیلی به ندرت پیش می آید که هم استاد اصلی و هم استاد حل تمرین از پس تدریس دروس لیسانس بر نیایند. به علاوه  این روزها درس های آنلاین و... هست که اگر کلاس های استاد را نپسندید می توانید از آنها استفاده کنید. به  علاوه خیلی درس ها تکرار می شوند. واقعا توصیه می کنم از کل کل کردن با استاد هایی که توانایی تدریس ندارند بپرهیزید.  دست آخر از آنها در جهت تدریس بخاری بلند نخواهد شد. اگر کل کل کنید با شما ضد می افتند و به شما ضربه می زنند.

۲)  در فهمیدن دروس جدی باشید اما وسواسی عمل نکنید. اگر نکته ای را نفهمیدید فوری نتیجه نگیرید که تمام شد و  شما هرگز نخواهید توانست آن را بفهمید. ببینید! این مفاهیم در طول قرون و اعصار توسط دانشمندان درجه یک دنیا  ابداع یا کشف شده اند (نمی خواهم وارد بحث فلسفی بشوم که مفاهیم فیزیک و دیگر علوم ابداع می شوند یا کشف. بحثم سر نکته ی دیگری است.) انتظار بیجایی است که گمان کنید در یک زمان کوتاه می توانید همه ی این مفاهیم را هضم و جذب کنید. اگر نکته ای را نفهمیدید در پس ذهنتان یادداشت کنید. خیلی از مطالب در طول دوره ی لیسانس به تدریج جا خواهند افتاد.

۳) معنای درس خواندن این نیست که خودکارها و ماژیک های رنگی به دست بگیرید و کتاب ها را خط خطی کنید. هر مطلبی را که می خوانید باید در آن تعمق کنید. ببینید رابطه ی آن مطالب قبلی که خوانده بودید چیست. با این مطلب جدید که آموختید به چه سئوالات جدیدی می توانید پاسخ دهید.
🍀@minjigh
۴) در کنار خواندن کتب درسی خوب است که تاریخ تکوین این تئوری ها را هم مطالعه کنید. نه برای آن که با یک سری اسم شخص و تاریخ آشنا شوید. بلکه به این علت که بدانید علت معرفی مفاهیم گوناگون چه بود. توصیف کشف ها و.. را که می خوانید سعی کنید در قالب فرمالیزم ریاضی که آموختید بیان کنید. این طوری مطلب برایتان جا می افتد.

۵) حل تمرین ها را جدی بگیرید.

۶) اگر دانشجوی ریاضی یا فیزیک یا مهندسی هستید ممکن است که این سئوال برایتان پیش آید که "این مطالب که می خوانم به چه درد زندگی ام خواهد خورد." من در طول تحصیلم (قبل از دکتری) هیچ وقت این سئوال برایم پیش نیامده بود. اما می دیدم برای دوستانم (دخترها) که از خانواده هایی بودند که در آنها خانم ها ی نسل های قبل تر دانشگاه نرفته بودند این سئوال زیاد پیش می آمد. این دخترخانم ها می دیدند  که هیچ کدام از خانم های دور وبر شان این دروس را نگذرانده اند اما زندگی شان هم می چرخد. به علاوه در خیلی موارد مادر یا خاله و عمه و مادربزرگ و.... هم می پرسیدند که "به چه دردت خواهد خورد." خلاصه دلسرد شدند. چند سال بعد اما همه شان فهمیدند که قرار بود آن مطالب درسی به چه دردشان بخورد! خلاصه از سهل انگاری در مورد دروس پشیمان شدند.  🍀

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ساکنان یک کشتی

+0 به یه ن

برخی تحلیلگر  های سیاسی و اجتماعی این روز ها در توصیف و توضیح ماجراهای آبان ٩٨ زیاد روی اختلاف طبقاتی تاکید می کنند.
مشاهده من این هست که همان نگرانی ها ونارضایتی های طبقه مستضعف به شکلی دیگر در طبقه مرفه هم وجود داره. اگر مستضعف ها فقیر تر بشوند  نمی توانند به پزشک مراجعه کنند و دارو بخرند. در نتیجه پزشکان و داروخانه داران هم به تدریج فقیر می شوند.
اگر فقرا نتوانند اجاره خانه شان را پرداخت کنند صاحبخانه شان هم به تدریج منبع در آمدش را از دست خواهد داد.
..
مشاهده من این هست که از حدود سال ٩٥ به این سو طبقه متوسط کاملا به این امر واقف گشته که وضع زندگی اش از وضع زندگی فقرا جدا نیست و همگی ساکن یک کشتی هستیم.

شاید یک دلیل ایجاد این همبستگی -که قطعا در آینده نه چندان دور میوه های شیرینی خواهد داد- گسترش کارهای خیریه سیستماتیک و نهادمند هست. نهاد هایی مثل بنیاد کودک و... در ایجاد این همدلی نقش مهمی بازی کرده اند. در دهه هشتاد هنوز این همبستگی به وجود نیامده بود و مطالبات طبقه متوسط و طبقه مستضعف با هم فرق ماهوی داشتند. اغلب تحلیلگران هنوز در اون فاز مانده اند و واقعیت امروز ایران را نمی بینند.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل