پزشكی یا آی-تی؟

+0 به یه ن

هژمونی "دوكتور لر دوره سی " و نظایر آن در تبریز آن قدر قوی هست كه خانواده ها خیال می كنند حتما باید بچه هایشان را تحت فشار بذارند تا بچه پزشكی یا دندانپزشكی یا داروسازی بخواند.
ببینید! این رشته ها سختند. درسته پولساز هستند اما اگر خود شخص عشقش را نداشته باشه هرچه قدر هم پول در بیاره به زحمتش نمی ارزه. فرض كنید دایم با بیماری سر و كار داشته باشید! یا فرض كنید دایم مجبور باشید تا كمر خم شوید داخل دهان مردم را بكاوید.
برخی هستند كه واقعا به این رشته ها  علاقه دارند. خوب! اونها بروند سراع این رشته ها. اما فقط به خاطر پول بچه را وادار به انتخاب این رشته ها كردن به نظر من جدا اشتباه هست. مگه با اون پول قراره چی كار كنه كه به این همه زحمت و زجر و بیخوابی و كشیك و .... بیارزه؟!
با زحمت بسیار كمتر می تواند آی-تی بخواند كه آتیه ی شغلی اش عالی است. درآمدش فوق العاده هست. به علاوه پزشك ها مجبورند فقط در ایران كار كنند. مهاجرتشان به اروپا و آمریكا و كار پیدا كردن در آنجا خیلی ساده نیست. اما  درها  در جاهایی مثل آمریكا همه روی كسانی كه آی-تی خوانده اند باز هست.   خیلی راحت. خیلی كم دردسر.

حالا آی-تی را به عنوان مثال آوردم. چون دختر خاله ام آی-تی خوانده در ذهنم بود. رشته های دیگری هم هستند. فقط باید شناخت را از رشته ها و آینده ی شغلی آنها بالا برد.
به قول شهریار " آممان حیف كور توتدوغون بوراخماز!" اصرار شكنجه گونه خیلی از والدین به انتخاب رشته های پزشكی و دندانپزشكی  دلیلی ندارد جز تنبلی آنها در فكر كردن به راه های جدید. همون یه رشته پزشكی را می شناسند اصرار دارند كه همون پزشكی و بس. مرغ یه پا داره!
تازه پزشك های پولساز هم كه دست آخر سر از برجسازی و بسازبفروشی و معاملات ملكی در می آورند!!!

پی نوشت: البته این كه رشته ای آسان هست یا نیست خیلی subjectiveهست. اگر كسی ذوق و شوق و استعداد رشته و حرفه ای را داشته باشد زحمات آن رشته و حرفه هم برایش آسان می نماید. من از دید دخترخاله ام گفتم كه آی-تی آسان هست. چون دخترخاله ام استعداد و علاقه به آی--تی دارد زحمات آن هم برایش نوش می آید. والا این حرفه هم مثل  هر فن دیگری مشكلات و سختی های  خود را دارد.  حرف من تبلیغ برای رشته آی-تی و ضد تبلیغ برای رشته پزشكی یا دندانپزشكی نیست. حرفم سر این هست كه در این دنیای مدرن امكانات و انتخاب ها فراوانند. روحیات افراد و استعدادهایشان هم متفاوت هست. یك بزرگتر دلسوز واقعی این را درك می كند. مطالعه می كند. دیدش را نسبت به امكانات مختلف می برد. خوب! الان نون پزشكان تبریز -به خصوص جراحان- توی روغنه. خیلی خوب! نوش جانشان! زحمت كشیده اند نتیجه اش را می بینند. اما اگر بیمارستان های باكو بهتر شوند (كه دیر یا زود حتما خواهند شد) باز هم پزشكان تبریز این همه می توانند پول در بیاورند!؟ پزشكان فعلی كه  حسابی پول در آورده اند (اونهایی كه دنبال رفته اند) و سرمایه گذاری هایشان را هم كرده اند و بعد از این هم "پول پول می آره. پول زیاد هم پول زیاد می آره." نوش جانشان! اما دانش آموزی ك امروز علی رغم علاقه اش مجبور می شود برود پزشكی چی؟! از كجا معلوم پس فردا هم بازار پزشكی این قدر داغ خواهد بود. بازار پزشكی زود اشباع می شود. مال شهرهای دیگه ایران هم همین طور. خارج هم كه نمی نوانند بروند. طفلك این بچه این همه زحمت بكشد این همه از علاقه اش دست بردارد دست آخر هم ببیند گنج قارون سرابی بیش نبود!  اما در این دهكده ی جهانی رشته ها و حرفه جدید مرتب مد می شوند. 30 پیش از آی-تی مای-تی اسمی نشنیده بودیم. اما مد شد و الان رو بورسه. دخترخاله من از كجا فهمید این رشته همونی هست كه می تواند او را خوشبخت كند؟! اتفاقی و شانسی نبود. پدر او از زمان مجردی مجلات علمی-فنی می خواند. مطلع بود. آن زمان هم تشخیص داد كه رشته آی-تی به درد دخترش می خورد و آینده ی خوبی دارد.

پدری كه در میان دید زدن جمال خرم سلطان و مادری كه  در میان تحلیل  روانشناختی "بیهار" نقش اول "سریال عشق ممنوع" یادش بیافتد كه فرزندش هم قرار هست انتخاب رشته ای كند و داد بزند "من صلاحت را می خواهم! پزشكی و دیگر هیچ!" صد البته جز صلاح فرزند چیزی نمی خواهد. در آن شكی نیست! اما واقعا با این سطح معلومات و با این نوع دغدغه ها می تواند صلاح فرزند را به درستی تشخیص دهد!؟ راستش شك دارم. خوب! از هر پدر ومادری نمی شه انتظار داشت به همه رشته ها و حرفه ها احاطه داشته باشند و در ضمن بتوانند دینامیك محبوبیت و آینده شغلی آن را هم پیش بینی كنند. اما می شه انتظار داشت كه اگر این توانمندی را ندارند دست كم فرزند را آزاد بگذارند تا دنبال علاقه اش برود.

پی نوشت یكی از خوانندگان:
اگه كسی به رشتش علاقه مند باشه حتی اگه رشتش مال 100 سال قبل باشه باز هم میتونه موفق باشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خبری كه به طرز عجیبی كم به آن توجه شد

+0 به یه ن

نظرتان در مورد این خبر كه از سایت الف برداشتم چیست.  به نظرتان عجیب نیست كه من و شما عموما كمابیش با بی تفاوتی از كنار آن می گذریم. آیا باید بی تفاوت باشیم؟ یا نباشیم؟ ؟؟؟؟!!! واقعا برایم سئوال هست:


نماینده مجلس: خاتمی را ممنوع التصویر و ممنوع البیان كنید
تاریخ انتشار : یكشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۲۲
۱۰ نماینده مجلس شورای اسلامی در تذكری كتبی به وزیر دادگستری، خواستار ممنوعیت تصویری و ممنوعیت بیانی (سخنرانی) سیدمحمد خاتمی رییس جمهوری پیشین شدند.

به گزارش ایرنا، حجت الاسلام و المسلمین حسین سبحانی نیا عضو هیات رییسه مجلس پیش از پایان جلسه علنی روز یكشنبه خانه ملت، این تذكر را قرائت كرد.

جواد كریمی قدوسی، نصراله پژمان فر، علی كائیدی، سید مرتضی حسینی، سید محمد مهدی موسوی نژاد، رضا آشتیانی عراقی، اسماعیل كوثری، فاطمه آلیا، روح الله حسینیان و مهرداد بذرپاش نمایندگان مشهد، پلدختر، قزوین، دشتستان، قم و تهران در تذكر مشترك خود خطاب به مصطفی پور محمدی وزیر دادگستری بر لزوم «اهتمام جدی در اجرای حكم ممنوع التصویر، ممنوع الخروج و ممنوع البیان بودن سید محمد خاتمی توسط قوه قضاییه» تاكید كردند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سنت اصیل یعنی چی؟

+0 به یه ن

چند روز پیش مطلبی به عنوان "تركی یا آذری" داشتم. در آن به دو نكته تاكید كردم یكی آن كه زبان ما تركی به گویش آذربایجانی هست. یعنی از نظر زبانشناسی ساختار زبان تركی دارد كه از جمله زبان های آلتایی هست و با زبان مغولی و به روایتی ژاپنی و كره ای هم خانواده هست اما زبان ما با زبان های دور و بر خود مثل فارسی و كردی و ارمنی و عربی و روسی  و فرانسه و انگلیسی و صد البته زبان تاتی داد و ستد كرده و گویش خاص آذربایجانی را پدید آورده.
همچنین اقوام گوناگون كه با حمله یا مهاجرت مسالمت آمیز گذرشان به خطه ی پربركت و سرسبز آذربایجان افتاده با مردم بومی وصلت كرده اند درنتیجه نژاد ما نژادی هست كه مخلوط شده.
همین حرف را در مورد آیین ها و رسومات می شه گفت. تا صد وپنجاه سال پیش كسی در ایران جشن تولد برای فرزندش -دست كم به این شیوه كه امروزه مرسوم هست- نمی گرفت. این رسم از غرب آمد. رسمی هم بود كه خوب بود و با فرهنگ ما همخوانی داشت و به سرعت جا افتاد.
مراسم دیگر هم در گذر زمان ابداع و یا فراموش شده اند. همین طور شكل و شمایلشان عوض شده. حتی این مراسم نوروز یا شب یلدا كه از جمله قدیمی ترین مراسم ماست از ابتدا به همین شیوه جشن گرفته نمی شد. در گذر زمان تغییر كرده.
نظر من این هست كه به رسوم و آیین ها باید "كاركردگرایانه" نگریست. اگر به درد امروز می خورند باید آنها را حفظ كرد . حتی باید آنها را احیا كرد. خود من برای احیای مراسم فراموش شده "سون آی" كوشش نسبتا زیادی كرده ام و خواهم كرد. چون فكر كردم احیای این مراسم می تواند به بخشی از نیاز های امروز ما پاسخ دهد و به غنای فرهنگ ما بیافزاید.
اما در مقابل مراسمی هم وجود دارند كه شاید زمانی حكمتی پشت آنها بود اما به درد دوران امروز ما نمی خورند. امروزه ضررشان بیشتر از نفعشان هست. به نظر من نه تنها دلیلی برای تقویت این مراسم نیست بلكه بهتر هست با آن مبارزه هم شود.

به عنوان یك مصداق بارز می خواهم روی مراسم قمه زنی انگشت بگذارم. این مراسم در خیلی جاهای ایران هست. چند سال پیش در خمینی شهر اصفهان مسئله ساز شده بود. اما عده ای معتقد هستند این مراسم از آذربایجان به شهرهای دیگر ایران رفته. مرحوم مطهری معتقد بود مراسم ارتودكس های قفقاز بوده كه از آنها به ما منتقل شده. (به نظر حرف معقولی می رسد.) زمان رضا شاه گویا با این مراسم خیلی مبارزه شد. امروز ه هم روایت رسمی كه از صدا و سیما تبلیغ می شود آن هست كه این كار باعث وهن اسلام می شود و بنابراین بهتر است از آن پرهیز شود. مومنان به جای قمه زنی بروند به باجه های انتقال خون و خون اهدا كنند (انصافا تدبیر نیكو و متمدنانه ای هست.)
نظر علمای دین در مورد قمه زنی متفاوت هست اما به نظر می رسد در این ده سال اجماعی بین علما به وجود آمده كه این كار خوب نیست.  اما اگر نوشته های برخی از آن "روشنفكران" (!!!!) دهه چهل را-كه بازگشت به خویشتن و.... زمزمه می كردند- بخوانید می بینید كه دارند ناله می كنند كه چرا می خواهند قمه زنی را متوقف كنند.
بذارید دو مشاهده را بیان كنم:
1) در یكی از روستاهای نزدیك تبریز پسر بچه ها جمع شده بودند و لاف می زدند كه دایی و پدر كدام دفعات بیشتری قمه زده. هر كدام كه نمی توانست لافی بزند تحقیر می شد.
2) دوستم تعریف می كرد كه  در محله بزرگمهر تبریز (بله! همین محله!!) مادری به زور پسر خردسالش را می كشاند كه برود قمه بزند. پسرك گریه می كرد و نمی خواست. مادر التماس میكرد كه نذر كرده ام . وقتی در بستر بیماری  ات  بیقرار و مضطر بودم "دیگه نفهمیدم چه غلطی كردم" و این نذر را كردم كه تو شفا پیدا كنی و قمه بزنی.
زن های محله بزرگمهر هم مادر را سرزنش می كردند كه این چه نذری بود كردی؟! اما مادر نذرش را كرده بود و معتقد بود اگر پسرك "باش یارماسا" نذرشان را شكسته اند و  گناهی بزرگ مرتكب شده اند.
 
حالا این دو مشاهده را چرا نقل كردم؟! ببینید وقتی جو این گونه هست و این چنین فشاراجتماعی ای هست نمی توان گفت خیلی عمل قمه زنی از روی اراده شخص هست. نمی توان حق هر كس بر بدنش را پیش كشید.
دستاویز قرار دادن حق هر كس بر بدن خویش به نظرم در این فضای اجتماعی در این مورد, موضوعیت ندارد!

مبارزه با آن به نیروی قهریه آن چنان زمان رضا خان صورت می گرفت هم به نظرم اشتباه بود. كار بدی می كرد كه با احساسات مذهبی مردم مبارزه می كرد. اما این كاری  كه صدا و سیما می كند و اهدای خون را به روش تبلیغ توصیه می كند به نظرم راهكاری مناسبی هست. گویا وبلاگ های بسیاری هم از جانب عاشقان امام حسین راه اندازی شده اند در مورد نادرست بودن قمه زنی مطلب می نویسند. این یكی . این هم دیگری.
نظر شما چیست؟!
پی نوشت: آن دو مشاهده كه عرض كردم (مادری كه نذر كرده بود و بچه هایی كه لاف می زدند) مال حدود 25 سال پیش بود. اقدام شایسته ای كه حكومت برای محدود كردن قمه زنی انجام داده ثمر بخش بوده و دامنه آن خیلی محدودتر شده

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رویكردهای متداول مواجهه ایرانیان با مشكلات

+0 به یه ن

مطلب زیر در بخش نظرها آمد. من نویسنده را نمی شناسم.  اما مطلب زیر خواندنی و تامل كردنی است. برای همین اینجا بازانتشارش می دهم:


در اغلب جوامع مسایل و مشكلاتی وجود دارد كه مردم با آن ها در گیر هستند. بسیاری موسسات و سازمانها نیز برای شناخت و حل چنان مسایلی دایر شده‌اند؛ موسساتی از قبیل دانشگاه‌ها، پژوهشكده‌ها و موسسات مطالعاتی گوناگون. در بسیاری جوامع نوین چنین سازمانها و موسساتی طی سلسله پژوهش‌هایی مدون در جهت شناخت مسایل جامعه‌ اقدام می‌كنند و در رفع و حل چنان مسایلی نیز كامیابند. در برخی جوامع اما گرچه چنان موسساتی مدتهاست كه مشغول به كارند اما چندان كارآیی در كاهش مشكلات و حل مسایل نداشته‌اند.

در كشور ما مسایل بسیاری وجود دارد كه افراد و جامعه سالها با آنها مواجه‌اند؛ از مسایلی شخصی در حد سیگار كشیدن و اعتیاد تا مسایلی جمعی در مقیاس آلودگی هوا و نابودی محیط زیست. در نگاهی كلی نسبت به این موضوع می‌توان الگوهای تكرارشونده‌ای را یافت كه رویكرد بسیاری از مردم ما نسبت به مسایل فردی یا اجتماعی از آنها پیروی می‌كند. شناخت این الگوها و بررسی این رویكردها می‌تواند كمك كند تا دریابیم چرا بسیاری مسایل در جامعه ما وجود دارند كه سالها مساله بوده‌اند و همچنان حل ناشده باقی‌مانده‌اند.

به نظر می‌رسد در جامعهٔ ما می‌توان رویكرد افراد را نسبت به مسایل پیش‌ رو، بسته به سطح شناختی و تجربیات ایشان، در یكی از رده‌های زیر دسته‌بندی كرد:

تكذیب و نفی مساله:

"گزاره‌هایی مشابه "به خاطر حمله اعراب و مغول"، "انگلیس‌ها نگذاشتند"، "خورد به انقلاب"، "تحریم‌های غرب" و بسیاری موارد این چنینی از فرط تكرار به گوش اغلب ما آشناست. كم نیستند افرادی كه ناتوانی‌شان در حل كوچكترین مسایل شخصی‌شان را نیز با توسل به چنان مقصرهای عامی توجیه می‌كنند."

این رویكرد ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین رویكرد در مواجهه با مسایل است. در این رویكرد وجود مشكل نفی می‌شود و از اساس چنان قضیه‌ای دروغ، شایعه و یا فریب تلقی می‌شود. مثلاً اگر مساله "اعتیاد یكی از نزدیكان" باشد، رویكرد برخی افراد نسبت به آن می‌تواند صرفا رد و نفی چنین مساله‌ای باشد. خاصه آن كه اگر كسی كه چنان مساله‌ای را مطرح می‌كند چهرهٔ موجهی نداشته باشد. در مسایل جمعی نیز مشابه همین قضیه حكم‌فرماست؛ فرضا اگر زمانی نخست وزیر اسراییل مساله "آلودگی هوا در شهرهای بزرگ ایران" را مطرح كند چه بسا افرادی كه با انتشار تصاویری از تهران با آسمانی آبی در شبكه‌های اجتماعی سعی در رد و نفی چنان مساله‌ای خواهند كرد. با توسل به این رویكرد، با نفی مساله مشكلی وجود ندارد و لذا كسی هم به دنبال راه حل آن نمی‌رود.

مقصریابی:

در این رویكرد، برای مسالهٔ موجود علت و مقصری تراشیده می‌شود كه معمولا بزرگ است و ورای زمان و یا توان فرد قرار دارد. گزاره‌هایی مشابه "به خاطر حمله اعراب و مغول"، "انگلیس‌ها نگذاشتند"، "خورد به انقلاب"، "تحریم‌های غرب" و بسیاری موارد این چنینی از فرط تكرار به گوش اغلب ما آشناست. كم نیستند افرادی كه ناتوانی‌شان در حل كوچكترین مسایل شخصی‌شان را نیز با توسل به چنان مقصرهای عامی توجیه می‌كنند. در همان مثال آلودگی هوا، رویكرد بسیاری می‌تواند سپردن تقصیر به تحریم‌های غرب و گذشتن از حل مساله باشد. در این رویكرد، از آنجا كه مقصر ایجاد مشكل و مساله عاملی بزرگ و خارج از توانایی مكانی یا زمانی افراد است، وجود مساله ناگزیر شمرده می‌شود و به جای حل مساله، سعی بر تطبیق و كنارآمدن با آن می‌شود.

توجیه:

در این رویكرد وجود مشكل و مساله تایید می‌شود ولی در عین حال وجود آن نیز عادی و موجه قلمداد می‌شود. توجیهاتی از این قبیل كه "از قدیم همین طور بوده"، "جاهای دیگر نیز چنین است"، "در خود غرب هم چنین مسایلی وجود دارد" معمولاً در سخنان افرادی كه به این رویكرد متوسل می‌شوند شنیده می‌شود. توسل به چنین گزاره‌هایی اساس استدلال افراد دارای این رویكرد نسبت به مسایل است. در این رویكرد، افراد با توجیهِ عادی و همه‌گیر بودن مساله از زیر بار مواجهه با مساله می‌گذرند و مساله نیز همچنان حل ناشده باقی می‌ماند.

اشكالی كه به چنین توجیهاتی می‌توان گرفت این است كه گرچه شاید در جاهای دیگر نیز مشابهِ مسایل پیش روی ما وجود داشته باشد، اما درصد وقوع و همه‌گیری آن در اغلب موارد قابل مقایسه با مورد پیش روی ما نیست. مثلا در همان مسالهٔ آلودگی هوا، گرچه آلودگی هوا معضل بسیاری از شهرهای بزرگ دنیا است اما شدت آن و تعداد روزهایی در سال كه ساكنان آن شهرها با مشكل آلودگی مواجهند قابل مقایسه با مشكل آلودگی شهرهای ما نیست.

تسلیم:

در این رویكرد نیز وجود مساله تایید می‌شود اما وجود آن ملازم و همبسته با انبوه مسایل حل‌ناشدنی دیگر دانسته می‌شود. در این رویكرد در پاسخ به وجود مساله‌ای خاص جملاتی از این قبیل كه "چه انتظاری است از جامعه‌ای كه در آن…"، "ما باید همه چیزمان به همه‌چیزمان بیاید"، "ما زادهٔ جبر جغرافیایی هستیم"، "از ماست كه برماست" تحویل شنونده داده می‌شود.

"در جامعه و فرهنگی كه رویكرد اصلیش نسبت به مسایل اعتراف به وجود آنها و تلاش بر شناخت آنها نباشد، گرچه بسیاری موسسات دانشگاهی و مطالعاتی نیز در آن موجود باشند معمولاً پیشبردی نسبت به حل مسایل پیش رو نخواهد بود."

چنین جملاتی نشان می‌دهد كه گوینده وجود مساله را قبول دارد، اما با ربط دادن آن به همه مشكلات دیگر از آن مساله‌ای می‌سازد كه به خودی خود حل ناشدنی است، وانگهی اگر حل هم بشود گره‌ای از مشكلات گشوده نخواهد شد. در این رویكرد كوشش و سعی در حل مساله و پرداختن به آن كاری عبث و یا با تاثیر ناچیز تلقی می‌شود و لذا مساله حل‌نشده رها می‌شود.

این چهار رویكرد، رویكردهای شایع مواجهه با مسایل و مشكلات در فرهنگ ما بوده‌اند. چنان كه ذكر شد متاسفانه هیچ كدام از این رویكردها منجر به حل مساله نمی‌شوند، ‌بلكه مساله را صرفاً نفی و یا به عنوان چیزی حل‌ناشدنی رها می‌كنند. توسل به این قبیل رویكردها نوعی سرپوش گذاشتن بر مسئولیت فردی و اجتماعی خودمان بوده است. ناگفته پیداست كه همه‌گیری چنین رویكردهایی در بین ما باعث شده‌است تا بسیاری مسایل فردی و اجتماعی گریبانگیر ما از مدت‌ها پیش كماكان باقی مانده باشند و افراد یا موسساتی اقدام جدی در جهت رفع و حل آنها برنداشته باشند.

در مقابل برای حل مسایل اولین قدم اعتراف به وجود مساله و امكانِ رفع آن است. تنها پس از این مرحله است كه با شناخت و فهمیدن جنبه‌های مختلف مشكل و مساله می‌توان در جهت حل آن كوشید. متاسفانه هیچ‌یك از رویكردهای پیش‌گفته منجر به رسیدن به چنین مقدمه‌ای نمی‌شوند. در جامعه و فرهنگی كه رویكرد اصلیش نسبت به مسایل اعتراف به وجود آنها و تلاش بر شناخت آنها نباشد، گرچه بسیاری موسسات دانشگاهی و مطالعاتی نیز در آن موجود باشند معمولاً پیشبردی نسبت به حل مسایل پیش رو نخواهد بود.

شناخت الگوهای فرار از حل مساله می‌تواند اولین قدم بسوی درانداختن طرحی واقع‌بینانه برای شناخت و حل مسایلی باشد كه سالها از مواجهه با آنها گریخته‌ایم و همچنان حل ناشده باقی‌مانده‌اند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ازدواج

+0 به یه ن

از من در مورد ازدواج و خارج رفتن  سئوال شد. نظر مرا فكر می كنم می دانید. به نظر من ازدواج خوب هست. البته ازدواج با شخص مناسب. نظر من این هست كه تا شخصی مناسبی را پیدا كردید و او هم به شما علاقه مند بود بهتره  زودتر ازدواج كنید. فرصت با هم بودن را از دست ندهید. اگر واقعا او كسی است  كه با او احساس خوشبختی می كنید و خواهید كرد می ارزد كه از برخی خواسته ها صرفنظر كنید تا با او باشید.
البته  این علاقه نباید یك هوس باشد. خودتان زن زندگی (مرد زندگی) باشید و به دنبال مرد زندگی (زن زندگی) بگردید. اتفاقا بین جوان های در سن ازدواج در همین دور و بر ما در ایران هم مرد زندگی زیاد هست و هم زن زندگی.  كسی كه دنبالش باشه پیدا می كنه.  البته نه زن زندگی و نه مرد زندگی خیلی توی چشم نیستند!  معمولا از آن popular girl یا popular boyكلاس یا مجالس یا فیس-بوك(!!) زن زندگی یا مرد زندگی از آب در نمی آید.  اما اگر دنبالش باشید تو  اون گوشه موشه ها  جوانی ساكت  و سر به زیر و مودب و سخت كوش را هم می بینید كه می تونید با هم یك زندگی سرشار از خوشبختی بسازید. چه بسا این جوان ساكت و سر به زیر هم به شما علاقه داره ولی جرئت نكرده پا پیش بذاره.
حالا چند مورد می گم كه می شه تشخیص داد یارو كسی هست كه به درد زندگی شما بخوره.
1) مهمتر از همه این كه باید به دل شما بشینه. شاید خیلی خوب باشه ولی به دل شما نشینه. اون موقع با هم خوشبخت نخواهید شد. البته در نگاه اول ممكنه به دل شما ننشینه ولی بعدها كه آشنایی تان بیشتر شد نظرتان تغییر پیدا كنه. (یابرعكس). پس با یك نگاه كسی را بی دلیل رد نكنید. حالا بذارید یك كمی زمان بگذره شاید نظرتان تغییر كرد.
2) خیلی به خواستگاران سنتی افاده ندهید. كسی كه خواستگار سنتی می رود لزوما هم در زندگی خیلی سنتی عمل نخواهد كرد. شاید در محیط دانشگاه یا محیط كار كس مناسب را نیافتید اما خواستگار سنتی شما شخصی مناسب برای شمااز آب در آمد. این را هم به عنوان یك گزینه مد نظر داشته باشید.
3) از كسی كه ثروتش یا ثروت خانواده اش را به رخ شما می كشد حذر كند.  اما كسی كه می خواهد نشان دهد بچه ننه نیست و حاضر هست برای زندگی اش با شما زحمت بكشد و اهل زحمت كشیدن هست شایسته احترام هست. این شخص یكی از اصلی ترین ویژگی های شریك زندگی مناسب را دارد.
4) از مردانی كه به شخصیت شما احترام نمی گذارند حذر كنید. هیچ توجیهی برای بی احترامی وجود ندارد. در برخی جمع "عزب" این طرز فكر غلط ترویج داده می شود كه زنها  به سوی مردانی كه توی ذوقشان می زنند و به آنها كم محلی و بی احترامی می كنند جذب می شوند. این جماعت "عزب" گمان می كنند در شناخت خانم ها نهایت ظرافت روانشناسانه را به كار برده اند. مرتب تكنیك هایشان را به هم آموزش می دهند و به هم آفرین می گویند. اما به عنوان یك پدیده شناس می گویم تئوری ای كه  از آزمایش سرفراز بیرون نیاید باید ریخت دور. تئوری این ها اگر درست بود كه اینها "عزب" باقی نمی ماندند. به هر حال این افراد را باید به حال خودشان گذاشت. شما یك وقت قربانی شان نشوید.
همسر و نامزد شما بنا به اخلاق وظیفه دارد كه به شخصیت انسانی شما احترام بگذارد. این نكته ای نیست كه بشود از روی آن گذشت. دلسپردگی به معنای سرسپردگی نیست. این نكته از ابتدا باید روشن باشد. تمام!
5) در مورد ازدواج  در ایران و یا در خارج هم سئوال شده بود. هركدام معایب و مزایایی دارند. اگر در كشورهای غربی ازدواج كنید یك سری حقوقی برای شما به رسمیت شناخته خواهد شد كه اینجا اصلا نمی شه خوابش را هم دید. اما ازدواج با یك مرد ایرانی نیمه-سنتی امروزی با طرز فكر ایرانی بزرگ شده در داخل كشور هم مزایایی دارد كه  معمولا از آن حرفی به میان نمی آید. بنا به سنت و عرف مردهای ایرانی خیلی "ناز" خانمی راكه دوست دارند می كشند.  اگر با مردی از خطه خودتان عروسی كنید بهتر "قلقش " را می دانید و او هم بیشتر متمایل خواهد بود كه نازتان را بكشد. این كم چیزی نیست! (البته ناز هم حدی دارد. حدناز كردن جایی هست كه طرف هم از كشیدن آن لذت ببردو حال كند. اگر از این حد گذشت زندگی را در هم می ریزد.)
مردان غربی به این شیوه كه ما می شناسیم اهل ناز كشیدن نیستند. شاید هم باشند ولی قلق خودشان را دارند كه ما زیاد نمی دانیم. این قلق یاد گرفتن خیلی به تربیت نانوشته فرد از كودكی بستگی دارد. از این جهت اگر با یكی كه پیش زمینه خانوادگی اش به شما نزدیك تر هست ازدواج كنید خیلی نمك و شكر در زندگی تان بیشتر خواهد بود.  راستش را بخواهید من ازدواج با مردهای ایرانی  راكه در خارج بزرگ شده اند و به  "خانواده دوست" بودن  و "تعصب  به فرهنگ اصیل ایرانی "خیلی شهره هستند توصیه نمی كنم. مشاهده من آن هست كه "خانواده دوست" بودن آنها در عمل  به معنای mommy's boy بودن از آب در می آید كه چندان برای نامزد جوانش چیز  دلپذیری نخواهد بود!!  "تعصب به فرهنگ اصیل ایرانی"  هم معمولا چیزی جز علاقه به مردسالاری از آب در نمی آید. "مردسالاری" نه از نوع "مردسالاری داخل " ایران كه در كنار برخی هارت و پورت ها و محدودیت ها هزار و یك ناز كشیدن و ظرافت هم دارد . مردسالاری مورد نظر  پسرهای خارج بزرگ شده كه به فرمان "مامی و ددی" زن ایرانی می گیرند مردسالاری است  خشك بدون هیچ ظرافتی. مشاهده من این هست كه این پسرهایی در خارج بزرگ می شوند اون "هارت و پورت مردسالارانه را می بینند و خوششان می آید و تقلید می كنند اما روی دیگر سكه كه همان ناز كشیدن و مسئولیت احساس كردن در قبال همسر و فرزند  و .... را نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند. اندكی بعد از نامزدی  صدای شكایتشان بلند می شود كه دخترهای ایرانی چه قدر پرتوقع هستند! اتفاقا مردخارجی كه با دختر ایرانی ازدواج می كند انعطاف بیشتری نشان می دهد تا این پسرهای ایرانی made in Kharej!!! این مشاهده ی من هست.  شاید اشتباه كنم.  اما تا دیده ام این شاهزاده های سوار بر اسب سپید كه به توصیه مادرشان می آیند كه دختر ایرانی
به همسری انتخاب كنند با تصویری از زن ایرانی و فرهنگ ایرانی می آیند كه حقیقت ندارد. با تصوری غلط پا پیش می گذارند و هم خود سرخورده می شوند و هم همسر آینده شان را سرخورده می كنند. البته ایراد به نظر من به این پسرها نیست. ایراد به خانواده هایشان هست كه برای حفظ یك رویا یا یك سراب فكری تصویری غیر واقعی در ذهن او ساخته اند و پرداخته اند. برای این كه او را راضی كنند به شیوه ای كه آنها می پسندند ازدواج كنند تصویری نادرست از زندگی ایرانی و زن ایرانی برایش ساخته اند. تصویری كه به مذاقش خوش بیاید. از مسئولیت ها و ناز كشیدن هایش نگفته اند مبادا كه او را پس بزند. مرد جوان وقتی با واقعیت رو به رو می شود قاطی می كند! به علاوه مادرانی كه در خارج نگران از دست دادن گل پسرشان در فرهنگ بیگانه هستند او را بچه ننه و mommy's boyبار می آورند. چنین مردی هم  همسر ایده آل هیچ دختری در هیچ كجای دنیا نمی تواند باشد.


6) اگر پسری برای جلب توجه شما دوست هایتان را تحقیر كند تا به زعم خود حس "حسادت زنانه " شما را تحریك نماید و به این وسیله قاپتان را بدزد قابل اعتماد نیست. دختری هم كه این گونه جذب می شود قابل اعتماد نخواهد بود. فردا همین ضعف اخلاقی می شود بلای جانتان.
7) نامزد شما باید مرهم روحتان باشد نه سوهان روحتان. اگر سوهان روحتان هست زودتر عذرش را بخواهید برود و خود را خلاص كنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فایل های سخنرانی امروز

+0 به یه ن

امروز من یك سخنرانی در مورد نوترینو ها برای كسانی كه رشته شان فیزیك نبود ارائه كردم. فایل صوتی و اسلایدهایم را می توانید در زیر بیابید.

اسلاید های سخنرانی امروز

فایل صوتی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

روز صائب

+0 به یه ن

متن زیر از تابناك نقل شده است:

دهم تیرماه از سوی شورای فرهنگ عمومی به نام روز صائب تبریزی نام‌گذاری شده است، اما گویا مسئولان فرهنگی این روز را از یاد برده‏‎اند.
كد خبر: ۴۱۲۴۷۲
تاریخ انتشار: ۱۰ تیر ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۸ - 01 July 2014
دهم تیرماه از سوی شورای فرهنگ عمومی به نام روز صائب
تبریزی نام‌گذاری شده است، اما گویا مسئولان فرهنگی این روز را از یاد برده‏‎اند.

به گزارش ایسنا، سال گذشته در كنگره بزرگداشت صائب تبریزی كه در خردادماه برگزار شد، سیدمحمدحسینی - وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی - از موافقت شورای عالی انقلاب فرهنگی با نام‎گذاری دهم تیر به نام روز صائب تبریزی خبر داد و امسال نخستین سالی است كه صائب تبریزی صاحب روزی در تقویم است؛ البته هنوز نام صائب بر برگ‏‌های تقویم نقش نبسته است.

از سویی، به نظر می‎رسد مسئولان وزارت ارشاد در دولت جدید در خاطرشان نمانده كه امروز به نام صائب تبریزی نام‌گذاری شده تا شاید با برگزاری مراسمی به این شاعر نگاهی ویژه داشته باشند. البته درباره برخی شاعران دیگر هم در روزهایی كه به نام آن‌هاست، شاهد رویداد ویژه‎ای نیستیم، اما به هر حال با برگزاری مراسمی هرچند كوچك برای این شاعران و یا گلباران مزارشان تلاشی برای یادآوری آن‏‌ها به شعردوستان می‌شود. اما گویا روز صائب فراموش شده است.

به گزارش ایسنا، «میرزا محمدعلی صائب تبریزی» در حدود سال 1000 هجری قمری در تبریز زاده شد. پدر او تاجر بود و خانواده‌اش جزو هزار خانواری بود كه به‌دستور شاه‌عباس اول از تبریز كوچ كرد و در محله‌ عباس‌آباد اصفهان ساكن شد. او در این شهر به آموختن علوم زمانه پرداخت. در سال 1034 هجری قمری به هندوستان رفت و در سال 1042 هجری قمری به ایران بازگشت و در اصفهان ماندگار شد و شاه‌عباس دوم به او مقام «ملك‌الشعرایی» داد.

او حدود 80 سال زندگی كرد و حدود سال 1081 هجری قمری در اصفهان دیده از جهان فرو بست. آثارش به‌جز سه – چهارهزار بیت قصیده و یك مثنوی كوتاه و ناقص به نام «قندهارنامه» و سه قطعه، همه غزل هستند. او 17 غزل به تركی سرود و سبكی را به كمال رساند كه چند سده پس از آن، «سبك هندی» نامیده شد. صائب را «چامه‌سرای» تك‌بیت‌ها نیز گفته‌اند.

در محله‌ «لنبان» در اصفهان، بیش از 340 سال پیش،‌ در باغچه‌ای بزرگ و در خیابانی كه امروزه به نام «صائب» آشناست، صائب تبریزی به خاك سپرده شده است؛ اما این آرامگاه چندان وضعیت مناسبی ندارد و رو به تخریب است.

سنگ مزار صائب یك قطعه سنگ مرمر یكپارچه‌ی یزدی است كه سنگ مزار قدیمی را در میانش جاسازی كرده‌اند.

سنگ اصلی مزار به دو نیم شده است و كتیبه‌ای دارای یك مطلع و یك غزل به خط یك خوشنویس دوره‌ صفوی دارد. شاید سرنوشت صائب تبریزی نیز همین بیتی است كه روی سنگ مزارش نوشته شده است: «محو كی از صفحه دل‌ها شود آثار من / من همان ذوقم كه می‌یابند از گفتار من.»

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم تعامل نزدیك تر با محیط آكادمیك

+0 به یه ن

در نوشته ی قبلی بخشی از مصاحبه با "شریعتی شناسان" را در مورد جریانی كه دنباله رو شریعتی بود آوردم. در آنجا اشاره شده بود كه حرف های شریعتی در بین اهل فن مورد نقد و بررسی جدی و نقد تخصصی قرار نگرفت. جوان ها افتادند دنبال نظرات شریعتی بی آن كه نظرات به اندازه كافی چكش كاری شده باشند. نتیجه آن شد كه بعد از چند دهه گفتند "چی فكر می كردیم چی شد!!" البته یك عده هستند كه هنوز می خواهند توجیه كنند. اما ارزیابی ای كه جامعه از جریان دارد كمابیش همین هست:"چی فكر می كردیم چی شد!!" اگر نظریات شریعتی به موقعش به لحاظ علمی چكش كاری می شد به اینجا نمی رسید.
چیزی كه می خواهم بگویم این هست كه متاسفانه این نوع روشنفكری بدون نقد علمی گریبانگیر جریان روشنفكری هویت طلب هم هست. حدود ده سال قبل كه این جریان-دست كم با این نگرشو این رویكرد- هنوز خیلی جوان بود دچار خطایی شد وبه شخصی غیر آكادمیك و غیر علمی به اسم پورپیرار لقب "استاد" داد. من قبلا هم درمورد این خطا نوشته ام: 1) هویت تاریخی ایجابی نه سلبی ؛ 2) از زبان داریوش. 
ببینید! ما در آذربایجان كه  استاد كم نداریم. روی هر شاخه علمی كه دست بذارید می بینید چیزی حدود یك چهارم تا نیمی از استادان آن در ایران از همین خطه آذربایجان هستند. در رشته ی تاریخ هم  همین  تبریز استادان درست و حسابی دارد كه اتفاقا با متدلوژی علمی آمده اند و در مورد تاریخ منطقه پژوهش كرده اند و كتاب نوشته اند. در مورد خود تبریز و محلات گوناگون آن در دوره های تاریخی مختلف, در مورد قاراداغ در دوره های مختلف و....
جریان هویت طلبی آذربایجان چه قدر با این آثار آكادمیك آشناست؟! چه قدر این كتاب ها خریداری و خوانده می شوند؟! در چند وبلاگ این كتاب ها معرفی می گردند!؟ چند باشگاه كتاب با حضور نویسندگان برای نقد و بررسی تشكیل می شوند. اصلا اسم این نویسندگان چه قدر در بین جمع آشناست؟! 
نكته ای را كه قبلا گفتم دوباره تكرار می كنم:
چیزی كه می خواهم بگویم این است كه تاریخ یا زبانشناسی علم های تخصصی جدی  ای هستند. متدلوژی خود را دارند. مبنای قضاوت ما در مورد نظریه پردازان در این شاخه ها نیز باید براساس همین متدلوژی علمی باشد و بس. نباید براساس  حب و بغض به یكی لقب "استاد" بدهیم یا از او پس بگیریم. ایدئولوژی-از هر جنس- نباید سكاندار دانش یا علم یا بیلیم یا ساینس  باشد. دانش وبیلیم متدلوژی خود را دارد. با این متدلوژی دنبال پاسخ پرسش ها می گردد. نه آن كه پاسخ  از پیش -براساس یك ایدئولوژی- تعیین شود و بعد وظیفه ی دانش صحه گذاشتن بر آن باشد. نه خیر! چنین نیست. متدلوژی دانش وامدار هیچ ایدئولوژی نیست و راه خودش را می رود.


ببینید! این جریان هویتی در آذربایجان ریشه دار هست.  هوی و هوس گذرا نیست. البته ادبیات و طرز فكر "روشنفكرانی" كه اغلب خارج از ایران نشسته اند و در جملاتشان واژگانی نظیر "گروه های ائتنیكی", "آسیمیلاسیون" و... فراوان به گوش می رسد برای اكثریت قاطع مردمی كه در ایران زندگی می كنند (چه در خود آذربایجان و چه در تهران و كرج و اسلامشهر و ....) نامانوس هست. فكر نكنم هم خیلی با این حرف ها ارتباط برقرار كنند. چه برسد به آن كه بخواهند از آن خط بگیرند. چیزی كه من می شنوم و در ادبیات مردم آذربایجان زیاد به گوش می خورد و با آن ارتباط برقرار می كنند چیزهای از این دست هست: " باید اول زبان و ادبیات خودمان را درست یاد یگیریم." "دریاچه اورمیه عروس ماست و باید حفظ شود" "اگر ما به یاد یتیم های شهرمان نباشیم پس كی قرار باشه؟! " "چه قدر موسیقی ما زیباست!" " هرجور شده این كارخانه را باید سرپا نگاه داشت. اگر خط تولیدش كوچك تر بشه یعنی تعدیل بیشتر نیرو. یعنی بیكاری بیشتر. یعنی بدبختی بیشتر. یعنی مهاجرت بیشتر از این شهر."
اینها نمونه ی دغدغه هایی هست كه وجود دارند. به نظر من  وقتی می توانیم امید به میوه ی شیرین دادن از  جریان روشنفكری هویت طلبی  داشته باشیم كه اولا  خود را با دغدغه های مردم همگام كند و ثانیا به روش های آكادمیك راه حل هایی برای این دغدغه ها را بیابد و به جامعه بازخورد دهد. با شیوه ها و روش مندی آكادمیك. والا این جریان هم به نتیجه مایوس كننده "چی فكر می كردیم چی شد؟" می انجامد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما و میراث دكتر علی شریعتی

+0 به یه ن

در این سایت می توانید مصاحبه مفصلی درمورد دكتر علی شریعتی بیابید. خواندنی و جالب هست. یك پاراگراف آن را در زیر نقل می كنم چون می توان از آن درس ها آموخت:

اینكه شریعتی راه و سازوكار را نشان نمی دهد، یك آسیب فكری و اجتماعی در حوزه روشنفكری تلقی می شود؟

دكتر تقی آزادارمكی :درست است. یك آسیب است. اساسا جریان روشنفكری یك جریان رهبری است نه سازمان روشنفكری .برخلاف روحانیت كه یك نظام و سازمان است جریان روشنفكری اینگونه نیست. به همین علت، این جریان ناچار است مانند دكتر شریعتی عمل كند. اگر اندیشه شریعتی یك سازمان روشنفكری ایجاد می كرد، حتما لایه هایی از آن به استخراج الگو و مدل از اندیشه وی برمی آمدند. در ایران هركسی كه چند كتاب بخواند، خود را روشنفكر اصلی می داند و فكر می كند كه حرف های مهم و اصلی را می زند. روشنفكری ما نظام ندارد.

البته این مسئله به سرشت خود روشنفكری هم باز می گردد. به این معنا كه روشنفكری بر پایه عقل خودبنیاد و نقاد بنا شده است و به یك معنا بیشتر فرد محور است، اما...

دكتر منصور هاشمی :ببخشید! من چیزی به ذهنم رسید. درست است كه روشنفكری یك نظام جدی سلسله مراتبی ندارد اما در غرب نظام دانشگاهی ای وجود دارد كه گریبان روشنفكر را می گیرد. مثلا اگر سار تر چیزی در حوزه اقتصاد یا جامعه شناسی می گوید افرادی چون «ریمون آرون» و... به شدت او را نقد می كنند. اما در ایران متاسفانه این سازوكار وجود ندارد. بسیاری از روشنفكران قبل از انقلاب می گفتند كه ما شریعتی را آنقدر جدی نمی دانستیم كه بخواهیم آثار او را بخوانیم و راجع به او فكر كنیم! جدای از روشنفكران، ما نظام آكادمیك كارآمدی هم نداشتیم كه دانشجویان درك درستی از تخصص داشته باشند و بدانند كه این حرف ها (ی شریعتی) از نوع روشنفكری است ولی یك دانشگاهی الزاما زیربار آنها نمی رود.

دكتر تقی آزاد ارمكی :درست است، هم نظام آكادمیك كارآمدی نداشتیم و هم این نظام به جریانات روشنفكری بی اعتنا بود. از سوی دیگر هم جریان روشنفكری ما ضد آكادمیك بود. آل احمد می گوید كه من وقتی روشنفكر شدم كه دكتری را رها كردم. این یك دهن كجی به دانشگاه است. شریعتی هم همین طور، او وارد حسینیه ارشاد می شود و سخنانش را در آنجا می گوید، نه در دانشگاه؛ هم دانشگاه به حرف های شریعتی بی اعتناست و هم خود شریعتی به دانشگاه. من هم اكنون دارم درباره جامعه شناسی روشنفكری كتابی می نویسم. در غرب پیوندی بین جامعه شناسی و روشنفكری یا جامعه شناسی و فلسفه داریم. درحالی كه در اینجا (ایران) این حوزه ها از هم جدا هستند. از سوی دیگر، در برخی مواقع روشنفكرها نقش جامعه شناس را بازی می كنند. اگر شریعتی را جامعه شناس بدانیم، پس روشنفكر نیست و اگر روشنفكرش بدانیم جامعه شناس نیست. به نظرم باید بگذاریم كه شریعتی روشنفكر بماند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل
آردینی اوخو

جیره بندی آب؟! وای! خدا نكنه!

+0 به یه ن

حرفش هست كه باز آب لوله كشی تهران را جیره بندی كنند. خدا نكنه این كار را بكنند. علاوه بر این كه زندگی را سخت می كنه عملا تجربه های سال های پیش نشان داد كه  مصرف آب  را بالاتر می بره.
یكی به این علت كه مردم بیش از  نیاز در دبه ها و ... آب ذخیره می كنند. بعد هم كه آب اضافی را دور می ریزند.
دوم این كه وقتی آب قطع و وصل می شه احتمال تركیدگی لوله می ره بالا. گاهی هم لوله ی یك محله می تركه و ده ها برابر مصرف محله آب هدر می ره. آب هدر رفته و می ره توی پی ساختمان ها و یا زیر زمین های مردم و خرابی به بار می آره.
لوله را كه باز می كنی آب قهوه ای می آید. چند دقیقه باید صبر كنید آب قهوه ای بره. بعد باید دستشویی یا سینك یا وان را بشویی. برخی دستگاه ها هم كه با آب كار می كنند حساس هستند. مثل دستگاه های دندانپزشكی. آب كه بعد از مدتی وصل می شه رسوب ها و غیره وارد دستگاه ها می شوند ومنفذ ها می شوند. باید بازشان كرد و با آب پرفشار تمیزشان كرد تا منفذ ها دوباره باز شوند. خلاصه این مصیبت (قطعی آب) چندین برابر مصرف آب را افزایش می ده.



 چه كاریه آخه! آب همیشه در لوله باشه ما خودمون صرفه جویی می كنیم. من كه هیچ وقت آب هدر نمی دهم چرا باید تنبیه بشم!؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل