از تاجزاده نجیب تر و مفیدتر و مظلوم تر و بی پناه تر نبود؟

+0 به یه ن

 چندی پیش تاجزاده را دستگیر کردند . عده ای هم در حمایت از او ، کارزار راه انداخته اند. من از تاجزاده بدم نمی آد. حتی می شه گفت یک کوچولو خوشم هم می آد. اما این همه تاکید روی شخص او، باعث می شه که این تصور در میان عموم مردم که اخبار مربوط به زندانیان فقط به گوششان می خوره به وجود بیاد که تنها مسئله تاجزاده هست که ما اینجا داریم. برای همین می خواهم بگم که الان حدود ٢٠٠ هزار زندانی در کشور داریم. طبعا برخی از این ها افراد مجرمی هستند که زندان حقشان هست. اما خیلی شان چنین نیستند. 

برخی شان پیمانکاران محترمی بودند که به اقتضای کارشان چک کشیده اند، اما چون خودشان نتوانسته اند طلب شان را از دولت وصول کنند چک شان را نتوانسته اند پاس کنند. همین طور سلسله وار این نوع مشکلات اقتصادی باعث شده یک عده به دلایل جرایم مالی به زندان بیافتند، حال آن که مال مردم خور نبوده اند. شرایط اقتصادی باعث شده محاسباتشان اشتباه از آب در بیاید و نتوانند قرض هایشان را بپردازند. 
 در صد قابل توجهی از زندانیان، زنان جوان هستند که با ازدواج در سن پایین حق تحصیل و رشد اجتماعی از آنها سلب شده . بعد هم همسر ناتو از آب در آمده و شرایط نابسامانی ایجاد کرده که زن از روی ناآگاهی و یا ناچاری مرتکب جرم شده. مثلا او را وادار به حمل مواد مخدر کرده! یا امضایش را پای چک های بی محل گذاشته. هزار و یک راه برای سو استفاده از این زنان بینوا هست.
 انواع و اقسام فعال سیاسی و مدنی و محیط زیستی هم در زندان ها هستند. همزمان با تاجزاده سه فیلمساز شهیر کشور هم دستگیر شده اند اما هیاهوی تاجزاده اونها را به محاق برد. گفته می شه که به خاطر امضای بیانیه ای با عنوان "تفنگت را زمین بگذار" دستگیر شده اند. من بیانیه را کامل نخوانده ام اما اگر محتوای بیانیه -چنان که از عنوان بر می آید- دعوت به پرهیز از خشونت باشد که می بایست به آنها جایزه هم می دادند.
 یک جامعه شناس به نام سعید مدنی هم در زندان هست که باز نمی دانم چرا! من برخی مقالات او را در مورد معضلات اجتماعی خوانده بودم. واقعا حیف که چنین جامعه شناسی در زندان هست. واقعا به وجود امثال او نیاز هست. فعالان محیط زیستی و نیز فعالان حقوق زن و همچنین فعال حقوق زبان مادری بسیاری هم در زندان هستند . امروز هم که قرار بود در اعتراض به خشک شدن دریاچه در شهرهای مختلف تجمع شود ٣ نفر در تبریز و ٢ نفر در اورمیه را گرفته اند. خیلی خیلی بیشتر از اینها هستند. تاجزاده در میان دستگیر شدگان ، نه نجیب ترین و بی آزارترین هست، نه مفیدترین برای جامعه و نه مظلوم ترین شخص نگاه داشته شده در زندان. اتفاقا زندانی که می کشد در مقابل زندان زندانیان دیگر هتل پنج ستاره هست. اگر می خواهید از زندانیان دفاع کنید موارد بی پناه تر از او فراوانند. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دو کارزار جمع امضا خطاب به مسئولان مختلف برای حفظ دریاچه اورمیه

+0 به یه ن

۱) #save_urmia_lake

https://www.karzar.net/49910


۲)  خبر خوش دیگه 


متن مربوط به "هادی ، شاعر کوچک" را در فیس بوک هم گذاشتم. یکی از دوستان فیس بوکی  کفالتش را بر عهده گرفت. خدا عمرش دهد! امیدوارم این دوست عزیز، شیرینی روزی را که هادی به موفقیت های بزرگ برسد، بچشد.



امثال هادی در میان مددجویان بنیاد کودک کم نیستند. با مراجعه به سایت بنیاد کودک و قبول کفالت، می توانیم در شکوفایی استعداد های این مرز و بوم که در زیر خط فقر له می شوند نقشی داشته باشیم. 


Http://www.childf.com


ما که در فرزانگان دانش آموز بودیم هفته ای نمی گذشت که یکی از معلم ها برسرمان نمی کوفت که از شما با استعدادتر در میان فقرا و حاشیه نشین ها بسیارند اما فرصت شکوفایی نداشته اند. کفالت مددجویان بنیاد کودک دقیقا این فرصت را فراهم می سازد. 


برای پیوستن به جمع حامیان بنیاد کودک می توانید به لینک زیر مراجعه کنید و پس از تکمیل فرم مددجوی مورد نظر را انتخاب نمایید.https://www.childf.com/forms/kafil/Default.aspx

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دو خبر خوش

+0 به یه ن

تیم المپیاد ریاضی کشور امسال باز گل کاشته💐💐💐💐


من سالهاست اخبار المپیاد ها را دنبال نمی کنم. اما امسال فرق داره چون که یکی از مدال آوران فرزند برومند دوست عزیز و قدیمی خودم هست. 🥇🥇🥇🥇🥇


🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉

خبر خوش دیگه 


متن مربوط به "هادی ، شاعر کوچک" را در فیس بوک هم گذاشتم. یکی از دوستان فیس بوکی  کفالتش را بر عهده گرفت. خدا عمرش دهد! امیدوارم این دوست عزیز، شیرینی روزی را که هادی به موفقیت های بزرگ برسد، بچشد.



امثال هادی در میان مددجویان بنیاد کودک کم نیستند. با مراجعه به سایت بنیاد کودک و قبول کفالت، می توانیم در شکوفایی استعداد های این مرز و بوم که در زیر خط فقر له می شوند نقشی داشته باشیم. 


Http://www.childf.com


ما که در فرزانگان دانش آموز بودیم هفته ای نمی گذشت که یکی از معلم ها برسرمان نمی کوفت که از شما با استعدادتر در میان فقرا و حاشیه نشین ها بسیارند اما فرصت شکوفایی نداشته اند. کفالت مددجویان بنیاد کودک دقیقا این فرصت را فراهم می سازد. 


برای پیوستن به جمع حامیان بنیاد کودک می توانید به لینک زیر مراجعه کنید و پس از تکمیل فرم مددجوی مورد نظر را انتخاب نمایید.https://www.childf.com/forms/kafil/Default.aspx

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بر دریاچه اورمیه چه می گذرد؟- قسمت دوم

+0 به یه ن

...یا روستاییان می توانند در این دنیای  دایم در حال تحول امور خود را  خود بسامان کنند؟


اون آقا ی کشاورز از میاندوآب ابراز تاسف می کرد که با وجود مشکل بی آبی روز به روز به تعداد چاه های غیرمجاز افزوده می شود. گویا موردی را خود دیده بود وسط یک جاده روستایی چاه آب حفر کرده بودند!!! یعنی تا این حد پیش رفته اند که نه تنها در باغ و مزرعه خود بلکه حتی وسط جاده هم چاه می زنند!!!!

اون آقا درددل می کرد که چرا مردم روستا متوجه نمی شوند که برای نفع عمومی که در دراز مدت (یا حتی در کوتاه مدت) خود و فرزندانشان هم بهره مند خواهند شد اندکی از زیاده خواهی دست بکشند. مثال هم می زد که راه روستایی که بناست تراکتور از آن عبور کند بسیار باریک هست و روستاییان نخواسته اند اندکی از زمین خود را بدهند تا راه تعریض شود و آن همه مشکلات نباشد. البته من جواب دادم در شهرهایمان هم همین هست. می روند به شهرداری پول می دهند تا در کوحه باریک بلند مرتبه بسازند و……

تاکید نمودم که شهری ها هم سری سوا ندارند!


شاید تک و توک روستاها یا محلاتی باشند که اون قدر فهم و حس مشارکت داشته باشند که خود امور خود از این دست را بسامان کنند اما مشاهده نشان می دهد که استثنا هستند. یک سری ضوابط برای بسامان کردن باید وضع نمود و به طور قانونمند (و نه سلیقه ای) اعمال کرد.


قدیم ها که سرعت تحولات پایین بود روستایی ها و شهری ها به تدریج آموخته بودند خود امور خود را بسامان کنند. اما الان مدرنیزاسیون چنان سرعت تحولات را سریع کرده که انتظار بیخودی است که مردم خودشان بتوانند این قبیل امور را سر وسامان دهند.

به علاوه کاندیداهای شوراها و مجلس مرتب با وعده های توخالی مردم روستاها را بدعادت می کنند. الکی برای جمع کردن رای به آنها وعده می دهند که از سر کوه قاف آب خواهند آورد پس لزومی ندارد آنها رویه کشت وکار خود را تغییر دهند. همین وعده های توخالی از جمله عواملی است که مانع از آن شده که روستاییان فکر اساسی برای کمتر مصرف کردن آب کنند! مدرنیزاسیون "نیم بند"دست در دست دموکراسی "ربع بند"، مانع از ایجاد فرهنگ همبستگی روستایی برای بسامان کردن اوضاع روستا شده. (وضع شهرهامان حتی بدتر هست.)

#save_urmia_lake

🍀@minjigh



وقتی برخی از مسىولان واقعا احساس مسئولیت می کنند


گاهی پیش می آید که مدیران رده میانی برخی نهادهای دولتی  در استان ها فرد شایسته ای است که واقعا می خواهد کار انجام دهد. در این مواقع -که ندرتا پیش می آید- همکاری ان-جی-او ها تحولات مثبت چشمگیری در مدت کوتاه به بار می آید. نهاد های دولتی حتی اگر پول نقد زیادی نداشته باشند بسیار بسیار بیشتر از ان-جی-او امکانات و تجهیزات دارند. ان جی او هایی که همواره با دست کاملا خالی قدم هایی بر می دارند وقتی از  اندکی از این امکانات بهره مند می شوند معجزه می آفرینند. 

اما ای دریغ که عمر مدیریت چنان مسئولانی در کشور ما کوتاه هست.

تصور کنید اگر شایسته سالاری در اداره کشور برقرار شود. با این امکانات چه ها که نمی توان کرد!


#save_urmia_lake

🍀@minjigh


خشک شدن دریاچه اورمیه:تقصیر  مردم یا تقصیر مسئولان؟


قصدم از پیدا کردن مقصر، یافتن راهی برای جلوگیری از ادامه تقصیر هست.


همان طوری که در نوشته های قبلی ام تشریح شد مردم روستا ها در زیاده روی در مصرف آب کشاورزی سهیم هستند. گاهی اوقات اپوزیسیون مسئله را به استخر باغ های لاکچری مسئولان تقلیل می دهد. البته این قبیل لاکچری ها هم هستند اما فقط بخشی از مشکلند نه همه آن. اگر چاه های باغ های شخصی مسئولان و بستگانشان هم پلمب شود (که حتما باید بشود) و جلوی آب  دزدی آنها برای مراکز کشت و صنعتی که راه انداخته اند بسته شود تنها بخشی از مشکل حل می شود. در نوشته های بالا دیدیم که روستاییان عادی هم دست به حفر چاه غیر مجاز می زنند. همین طور آب رودخانه های منتهی به دریاچه را به سمت مزارع و باغ های خود منحرف می کنند و اصطلاحا آب دزدی می کنند. 

با این حال باز هم ساده سازی است که  اظهار کنیم تقصیر مردم بوده است. مردم داشتند به شیوه آبا و اجدادی کشت و زرع دیمی خود را می کردند و به کم هم قانع بودند. این حکومت بود که با انواع و اقسام مشوق در برهه ای کشاورزان را به سمت بالا بردن سطح زیر کشت سوق داد. باز در فیلم مستند مادرکشی به این موضوع به  طور دقیق می پردازد.


https://m.youtube.com/watch?v=C9xf_PaGE5s


این طور شد که آب مصرفی کشاورزی به طور بی رویه بالا رفت. در کل ایران این اتفاق افتاد و باعث فجایع محیط زیستی در جای جای ایران شد. 


یک تحول بزرگ منفی ومخرب محیط زیستی با مشوق های دولتی و سیاستگذاری های مرتبط در دهه هفتاد و هشتاد اتفاق افتاده. درست کردن آن هم باز مستلزم مشوق های کلان در سطح ملی وسیاستگذاری های کلان حکومتی می طلبد. انتظار بیهوده ای است که با نصیحت و موعظه روستاییان به روش های کمتر مخرب رو بیاورند. 

تک و توک کشاورزان فهمیده نظیر همان آقا که من با او صحبت کردم در حفظ محیطزیست کوشا هستند اما اگر فقط مشوق وجدان و اخلاقیات باشد در اقلیت خواهند بود.

توقع مسخره ای است که چند ان جی او یا فعال محیط زیست با دست خالی و با وجود انواع و اقسام فشارها از پس تغییر دوباره سبک کشاورزی میلیون ها کشاورز برآیند. چنین تغییری امکانات و اختیارات کلان ملی می خواهد که در دست حکومت هست نه در دست مردم یا نهادهای مردم نهاد!

فعالان محیط زیستی می توانند از تجارب خود در اختیار سیاستگذاران بگذارند یا با جلب اعتماد دوباره مردم به اجرای طرح های مفید کمک کنند. یا اطلاع رسانی کنند. می توانند طرح پایلوت در ابعاد کوچک اجرا کنند. کمک هایی از این دست از دستشان بر می آید. 

اما تغییر فرهنگ هزاران روستای ریز و درشت و میلیون ها کشاورز کار چند ان جی او نیست!


#save_urmia_lake


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اظهارات نماینده رفسنجان در مورد گشت ارشاد

+0 به یه ن

«دکتر حسین جلالی دکترای روان شناسی و نماینده رفسنجان در مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس :
کجای این ۱۰ سال گذشته ، گشت ارشادی بوده که شما ذکر می کنید. از ایران رهاتر و برهنه تر در دنیا جایی سراغ دارید؟ شما باید سوال کنید ما چه پوششی داریم. یعنی هند، چین و حتی اروپا پوشش دارد. ما نباید پوشش ایرانی داشته باشیم؟
برخوردها با پوشش هیچ فرقی نکرده، قبلا برخوردی نمی کردیم الان هم برخورد نمی کنیم.
شما بروید پل طبیعت و ونک را ببینید. لواسانات را ببینید. شما اصلا در جامعه نیستید. شما در جامعه اصلا پوششی می بینید؟ غربی ها اینجا می آیند و [ و برهنگی علنی عموم دختران ایرانی را می بینند] می گویند فکر می کنیم داریم در اروپا قدم می زنیم. برهنگی جامعه را گرفته است. حالا می پرسید درباره برخورد تند چه نظری دارید؟ شاید یک هزارم هم برخوردی باشد. شما پشت قله قاف، در یک کشور ۸۰ میلیونی یک نفر به یک نفر تذکری داده است. شما آمده اید ۹۹.۹ درصد را رها کردید چسبیدید به یک هزارم مساله؟ شما از سر بیکاری و سیری این حرف ها را می زنید.
khabaronline.ir/news/1650202»


جناب دکترای روانشناسی و نماینده رفسنجان
اولا پل طبیعت+ونک+لواسانات ۹۹.۹ درصد مملکت نیستند. آن پشت قله قافی که می فرمایید هم جزو ایران هست و شما به عنوان نماینده قسم خورده اید که مدافع حقوق مردم آنجا هم باشید و دربرابر آنان نیز پاسخگو باشید (نه فقط در برابر حوزه انتخابیه خود).
ثانیا  ما در ونک و پل طبیعت برهنگی ندیده ایم. لابد چشم بصیرت می خواست که ما نداشتیم. من به ویلاهای لواسانات نرفته ام که بدانم داخلشان چه خبر هست. اینها را از شما باید شنید. اما پیرارسال دوستم با همسرش و دختر دوازده ساله شان در داخل کشور با ماشین خود به  سفری رفتند. متاسفانه همسرش دچار حادثه شد. دوستم در شهر غریب همسرش را به بیمارستان و اتاق عمل برد و چند روز بعد همسر باندپیچی شده اش را در صندلی جلو ماشین نشاند و دخترش  هم در صندلی عقب نشست و خود فرمان را به دست گرفت که در به تهران برگردند. سر راه  برای رفع حاجت و نظایر ایستاده بودند که ماموران به سراغشان آمدند. شما که با وضعیت اروپا هم آشنا یید لابد فکر می کنید مثل پلیس اروپا وقتی شرایط آن خانم و همسر باندپیچی شده شان را دیده اند ماموران  آمده اند که بپرسند اگر کمکی از دست آنها بر می آید انجام دهند. اشتباه می کنید! آمده بودند که به حجاب دختر دوازده ساله دوستم گیر بدهند. کلی هم بد دهنی کرده بودند و اعصاب خردی راه انداخته بودند.
از این ماجرا ها در همین ده سال اخیر زیاد هست. از دهه شصت هم که آرمانشهر خیلی هاست که بهتر است چیزی نگویم. یک نمونه آن که بچه خواهر همسایه ما از ترس تذکر گشت ارشاد آن موقع (که نامی دیگر داشت) سقط شد.
پی نوشت: دوست عزیزی که مسیر روزانه اش علی الاصول باید از میدان ونک می گذشت راه خود را طولانی می کرد که از میدان ونک عبور نکند چون اونجا اغلب بساط ون های گشت ارشاد گسترده هست و این دوست من طاقت نداشت روزانه گریه و زاری و وحشت دختران را از گشت ارشاد ببیند. این هم ماجرای ۵-۶ پیش بود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نوشته پارسال من در این روز: گشت ارشاد از عوامل ترغیب مردم به خرید ویلا

+0 به یه ن

مثلا هنوز بر این باورم که 

سرویس خیلی از بیمارستان های دولتی، از سرویس های بیمارستان های خصوصی با زلم زیمبو ی آن چنانی بهتر هست چون به بیمار مثل یک انسان نگاه می کنند نه مثل یک کیف پول! در بیمارستان دولتی به تجهیزات اتاق عمل و امکانات بهداشتی می رسند و در بیمارستان خصوصی به پرده و موکت و لوستری که چشم همراه مریض را می گیرد. من کج خلقی پرستار وظیفه شناس بیمارستان دولتی را سر رعایت نکردن ضوابط بیمارستان هزار بار ترجیح می دهم به قربان صدقه رفتن های تصنعی کارکنان بیمارستان های خصوصی جهت تیغ زدن بیشتر مشتری که درواقع برای سلامت و جان بیمار آن قدر ارزش قایل نیستند که خلقشان را برایش تنگ کنند!)

هنوز هم معتقدم دردسر ویلای شخصی خریدن و باغ شخصی نگاه داشتن، بیشتر از کیفش هست. یک روز باید نگران سمپاشی باشی، یک روز نگران دزدیده شدن وسایل و..... 

دوست دارم و خوشتر دارم که آدم سلامت باشه روی دوپای خودش بره توی دامن طبیعت بی آن که در پی تملک آن باشه. 

این طوری سبکبارتر و سبکبال تر هست. طبیعت خداست و منتی هم نداره! این طوری آزاد هستی تا هر جا که دلت خواست بروی. خودت را در چهاردیواری باغ و ویلایت حبس نمی کنی. بدون اون باغ، آزاد هستی که هر کجا دلت خواست پر بکشی.

اگر بدنت آن قدر سالم نبود که به طبیعت بکر بروی، باز پارک های شهر هستند. اگر مزاحمت گشت ارشاد نبود همه دور هم در پارک شهر خوش می بودیم. لزومی حس نمی شد که افراد باغ شخصی بخرند و احیانا، برای رسیدن به این درجه از تمکن مالی بچاپند! زحمت نگهداری پارک عمومی را شهرداری می کشد. من قرار نیست نگران آفت ها وآبیاری و،،، آن باشم. اما من نوعی وقتی می بینم گشت ارشاد دختر- پسرها را مثل ابر بهاری در پارک به گریه انداخته، اعصابم خرد می شه.

به خدا اگر گشت ارشاد نبود مردم نصف انگیزه شان را برای مال اندوزی از طریق چاپیدن از دست می دادند. در همین پارک های شهر خوش می گذراندند. نه هوس خارج می کردند نه هوس خرید باغ. خیلی جامعه سالم تری می داشتیم. سرمایه ها هم در داخل کشور باقی می ماند و صرف سازندگی می شد. صرف سرمایه گذاری سود ده و با منفعت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بر دریاچه اورمیه چه می گذرد؟ قسمت اول

+0 به یه ن

نتایج شوم خشک شدن دریاچه اورمیه دیرزمانی است که آرام آرام شروع شده!


چند روزی می خواهم اختصاصا در مورد دریاچه در حال احتضار اورمیه بنویسم. دعا کنید در این چند روز فاجعه حاد جدیدی مثل فاجعه پلاسکو و متروپل و ساقط کردن هواپیمای اوکراینی و…. رخ ندهد تا بتوانیم روی فاجعه مزمن خشک شدن دریاچه اورمیه تمرکز کنیم.

اگر دریاچه خشک شود بادهای محلی نمک آن را به تدریج در باغ ها و مزارع اطراف می گستراند و آنها را لم یزرع می کند و صاحبان آنها را فقیر و بی چیز می سازد. همین طور این بادها انواع و اقسام بیماری های تنفسی و پوستی در منطقه به وجود خواهند آورد.

 در واقع این فجایع دیر زمانی است شروع شده. اما زیاد پوشش خبری نمی دهند. حکومت به دلایل خود. فعالان مدنی هم ترجیح می دهند این فجایع را زیاد بازتاب ندهند چون که می دانند نه تنها خیری نخواهد رساند و همتی از مسئولان برنخواهد خاست بلکه دلالان زمین سو استفاده خواهند کرد و زمین نیمه شوره زار کشاورزان فقیر را به ثمن بخس از کف آنها  در خواهند آورد. پانیکی که پوشش خبری منجر خواهد شد سریع تر از خود خشک شدن دریاچه ضربه خواهد زد. در نتیجه به سکوت برگزار می شود و شما زیاد در رسانه ها در مورد تبعات خشک شدن دریاچه نمی شنوید.

اما فجایع آن سالهاست شروع شده . البته هنوز به ماکزیمم نرسیده. اگر کاری نشود  فجایع بیشتر وبیشتر خواهد شد.

هم اکنون آمار نشان می دهد سقط جنین در روستاهای شوره زار شده در اطراف دریاچه بیشتر شده. کشاورزان هم مانده اند چه بکارند! آیا محصولات سنتی خاک حاصلخیز با آب شیرین چاه خود را بکارند؟! یا دنبال محصولی بگردند که در این خاک شور شده و آب چاه شور شده رشد کند؟ این هم جزو سردرگمی های کشاورزان محلی است و کسی هم جوابی ندارد که به آنها بدهد.

#save_urmia_lake

🍀@minjigh

اهمیت دریاچه برای گردشگری

اگر دریاچه اورمیه سرحال باشد، از محل گردشگری می تواند درآمدزایی چشمگیر کند و برای ده ها هزار نفر اشتغال ایجاد نماید.

در دهه هفتاد که دریاچه سرحال بود یک عده از سرمایه گذاران محلی در بخش گردشگری سرمایه گذاری کرده بودند. الان زیرساخت ها  و کشتی هایشان روی دستشان مانده.🥲برای نگهداری آنها در آن محیط مستعد زنگ زدگی باید کلی همه ساله خرج کنند. آدم دلش می گیره! 😥

#save_urmia_lake

🍀@minjigh

کارکرد این سری نوشته های من

همان طوری که توجه کرده اید من اینجا در این سری نوشته ها در مورد دریاچه اورمیه آمار دقیق یا آدرس دقیق نمی دهم. علت فقط تنبلی در جمع آوری اطلاعات دقیق نیست.  می توانستم تعداد نوشته ها را کمتر کنم اما در عوض وقت را بذارم تا آمار یا آدرس دقیق تر به شما بدهم. اما این کار را نمی کنم چون می دانم در این صورت و در این چارچوب اصل مطلب در حاشیه جدل در مورد این که فلان رقم ٣.٥ هست یا ٤ گم خواهد شد. برای بحثی که من اینجا راه انداخته ام تنها دانستن و درک صحیح از بزرگی مقیاس کافی است. کافی است که بدانیم دریاچه اورمیه را با  ١٠٠میلیون مترمکعب آب نمی توان نجات داد اما احتیاج به ١٠٠ میلیون کیلومترمکعب آب هم ندارد.

ببینید! من چند سال پای صحبت کارشناسان دریاچه اورمیه نشستم. کسانی که برای این کار حقوق می گرفتند. چیزی که دستگیرم شد این بود که آمار وارقام دادن توسط آنها به مردم یک راه برای فرافکنی مسئولیت از خود هست. با آمار وارقام اون قدر بازی می کنند که ثابت نمایند تقصیر و کوتاهی از بخش آنها نیست بلکه تقصیر بخش دیگری است!

همان طوری که قبلا گفتم فرافکنی مشکل اصلی عدم احیای دریاچه اورمیه هست. یکی از رذیلانه ترین این فرافکنی ها این هست که مسئولانی که برای حفظ محیط زیست حقوق می گیرند کوتاهی را گردن فعالان محیط زیست و ان-جی-او ها می اندازند. من در این مورد بیشتر خواهم نوشت. امکانات و اختیارات ان-جی-او ها بسیار محدود تر از نهادهای حکومتی است! حداکثر کاری که ان-جی-او می تواند انجام دهد از یک سو مطالبه گری از نهادهای مسئول و از سوی دیگری تسهیل گری طرح های مفید نهادهای مسئول از طریق جلب اعتماد مردم محل هست. این کارکرد درست ان-جی-او هاست. از ان-جی-او ها انتظار معجزه نداشته باشید که با دست خالی مشکلاتی به این بزرگی را حل کنند. در این مورد بیشتر خواهم نوشت.

نهادهای ذیربط که از بودجه کشور تغذیه می شوند تمام امکانات لازم برای نجات دریاچه اورمیه را دارند اما افکار عمومی را دنبال نخود سیاه می فرستند. هدف این سری نوشته های من آن هست که موضوع برای خوانندگان روشن شود بلکه ان شالله این دنبال نخود سیاه فرستادن ها خنثی گردد.

#save_urmia_lake

🦩@minjigh

صحبت های طولانی من با کشاورزی از منطقه میاندو آب

پارسال تقریبا همین موقع ها من در فضای تلگرام صحبت طولانی با یکی از کشاورزان کوشا و بسیار فهمیده منطقه میاندو آب داشتم. درددلی طولانی در مورد آن چه بر سر دریاچه اورمیه می آید. در چند نوشته بعدی ام آن چه که از گفته های ایشان فهمیدم بازگو می نمایم. هنوز اثرات مخرب خشک شدن دریاچه به میاندوآب نرسیده. اونجا هنوز آب هست و سطح زیر کشت  و حفر چاه روز به روز بیشتر و بیشتر می شود اما کشاورزان فقیرتر می گردند. بیشتر به این علت که محصولاتی می کارند که مازاد بازار مصرف داخلی است. صادرات که  قطع می شود محصولات پر آب بَرآنها روی دستشان می ماند و فاسد می شود. محصولات سنتی آنها نظیر نخود و گندم و جو دیمی قابل انبار کردن بوده اما محصولاتی نظیر گوجه فرنگی یا پیاز که در سال های اخیر به آنها رو آورده اند زود فاسد می شود. در مورد فضای اجتماعی و نیز اقتصادی که آنها را با سمت "قمار"کاشت محصولاتی نظیر گوجه فرنگی و پیاز (علی رغم تمام سختی ها و ریسک های موجود ) سوق می دهد خواهم نوشت. روی کلمه قمار تاکید می کنم. در سالهایی این محصولات صادر می شوند و قیمتشان بالا می رود و کشاورز به شدت سود می کند. به طمع همین سود آنی سالها و سالها  این قمار را تکرار می کنند و می بازند. اگر فقط باخت خودشان بود می شد زمزمه کرد که "خنک آن قماربازی که بباخت هر بودش، نماند هیچش الا هوس قمار دیگر…."

اما نکته اینجاست که در این قمار دریاچه اورمیه هم داره به سمت مرگ می ره.

#save_urmia_lake

🦩🦩@minjigh

فضای اجتماعی این روزهای روستاهای اطراف دریاچه

در نوشته قبلی ام نوشتم که سال گذشته صحبتی طولانی با کشاورز فهمیده ای از منطقه میاندوآب داشتم. نکاتی که از فضای اجتماعی آنجا دستگیرم شد در زیر می آورم:

١- روستاییان آن منطقه (حتی میانسالان آنها) به همان اندازه شهری ها با اینترنت  مانوسند. انواع و اقسام فیلتر شکن ها را نصب می کنند. گروه های تلگرامی خود را دارند. 

شبکه های روستایی سنتی خود در قهوه خانه روستا را هم دارند. وقتی فصل کاشت می رسد در این شبکه های مجازی ونیز سنتی، همه در مورد کشت محصولات پرآب بر نیز گوجه فرنگی و پیاز صحبت می کنند. فضا طوری است که شخص به طور طبیعی به این نتیجه می رسد که اگر از بقیه در این مورد پیروی نکند از قافله عقب می ماند. کمتر کسی می آید هزینه و فایده ها را بسنجد و تصمیم بگیرد در مزرعه اش چه بکارد. جوگیر می شود و همان را می کارد که بقیه می کارند.

٢- کشت پیاز بسیار سخت تر از کشت محصولات سنتی اون منطقه که کم آب بر بودند هست. زحمت زیادی می طلبد. قبلا سطح زیر کشت کم بود و فضا برای دامداری روستایی وجود داشت. الان از بس سطح زیر کشت بالا رفته نه فضایی برای چرای دام ها مانده نه گل خودرویی برای پروش زنبور عسل. به علاوه کشت محصولاتی مثل پیاز تمام وقت کشاورز را می گیرد و زمانی برای دامداری در کنار آن نمی ماند.کشاورز امروزی، برای مصرف اهل خانه هم مانند شهری باید لبنیات از فروشگاه بخرد که هزینه زیادی تحمیل می کند.

٣- این را صحبت با عزیزی دیگر فهمیدم: در روستاهای آذربایجان(شبیه شهرهایش) هر خاندانی برای خودش یک "آدم مهم" دارد که به بقیه خط می دهد. آدم مهم روستا که با اغلب اهالی روستا هم فامیل هست معمولا تاجر محصولات کشاورزی است که نصف زمان خود را در شهر و نصف دیگر را در ییلاقات روستا می گذراند. در سالهای صادرات محصولات کشاورزی نظیر گوجه فرنگی و بالا رفتن قیمتشان این "آدم مهم" سود افسانه ای به جیب می زند. در سال هایی هم که این محصولات کنار جاده می گندد کشاورزان هستند که ضرر می بینند نه این "آدم مهم". 

همین "آدم مهم" هست که همه ساله، جو راه می اندازد که فلان محصول را بکارید که به سود سرشار برسید.

حدس می زنم آدم مهم های روستاهای آذربایجان مانند آدم مهم های خانواده های شهری اش ، در واقع از کسی دستگیری نمی کنند اما یک سری نمایش های پوپولیستی  در عروسی و عزا راه می اندازند که همگان گمان می کنند که او شهی است که همه آوازه ها از اوست و اگر نباشد خانواده ها در کار خود در می مانند. در نتیجه همه سعی می کنند به حرف او گوش دهند.

٤-کشاورزان اون منطقه از یکی از برنامه های  رادیویی اورمیه (به زبان ترکی) مطالب مفید برای کشاورزی می آموزند. اما این رهنمود ها فقط در جهت بهتر عمل آوردن محصول هست.  در جهت توسعه پایدار کشاورزی با عنایت به حفظ محیط زیست وسلامت نیست! کشاورزان برنامه های شبکه کشاورزی ترکیه را هم دنبال می کنند. در همین برنامه ها آموخته اند که محیط زیست چه قدر مهم هست اما آن برنامه ها برای حفظ محیط زیست ترکیه طراحی شده اند نه محیط زیست کشور همسایه. قونشو ا اموت باغلیین گجه شامسیز قالار.

٥- جهاد کشاورزی کارشناسانی دارد که وظیفه شان دادن اطلاعات مفید و آموزش به کشاورزان و باغداران هست. بیشتر شهریانی که در ییلاقات باغداری می کنند از خدمات این کارشناسان بهره مند می شوند. این کارشناسان که تحصیلات دانشگاهی دارند آن قدر به زبان ترکی  تسلط ندارند که بتوانند با روستاییان ارتباط تنگاتنگ داشته باشند. درسته اغلب خود ترک هستند اما ترکی ای که بلدند به درد این ارتباط نمی خورد خیلی از کلمات ترکی را با فارسی جایگزین کرده اند.

٦- در صحبت با آن آقای کشاورز تمام دانش زبان  ترکی ام را که از قصه های پرستار روستایی ام در ٤-٥ سالگی آموخته بودم به کارم آمد. خوشحالم که می فهمیدم "ناخیرچی" چیست. "پَتَک" همان کندوست و….. اگر این نوع کلمات ترکی را ندانید نمی توانید با آنها ارتباط برقرار کنید. نجات دریاچه بدون ارتباط تنگاتنگ و فهم متقابل کشاورزان میسر نخواهد شد. 

#save_urmia_lake

🦩🦩🦩@minjigh

آیا باد می تواند بلورهای به هم چسبیده نمک سطح دریاچه را بلند کند؟

طبعا بلند کردن بلورهای به هم چسبیده نمک برای باد سخت تر هست تا بلند کردن ماسه نرم بستر رودخانه ها و تالاب های خشک شده. اما این به آن معنا نیست که خطری وجود ندارد و ریزگرد خطرناکی از سطح دریاچه اورمیه برنخواهد خاست! طبعا بستگی به شدت باد ونیز جهت آن دارد. همچنین به پروفایل سرعت باد نسبت به ارتفاع از سطح زمین. 

اگر فیلم مستند مادرکشی را ندیده اید توصیه می کنم حتما ببینید. فیلم درمورد خشک شدن همه تالاب های ایران هست و بخشی از آن هم به دریاچه اورمیه اختصاص دارد. در این فیلم تصویر باد نمکینی که از سطح خشک شده دریاچه اورمیه بر می خیزد نشان داده می شود. تصویر واقعی است. شبیه سازی نیست. فیلم مال ٦ سال پیش هست. الان که دریاچه خشک تر شده حتما وضعیت خطرناک تر گشته است.

برخی شبیه سازی ها برای برخاستن ریزگردها از سطح دریاچه شده. نتیجه برخی از شبیه سازی های قدیمی آن بود که ریزگردی از دریاچه برنخواهدخاست. هر کسی این شبیه سازی را انجام داده زیادی ساده سازی کرده ! یا هم به کل اشتباه کرده. آن را که عیان هست چه حاجت به شبیه سازی است! بروید فیلم مادرکشی را ببینید تا به چشم خود عیان ببینید که چه ریزگردهایی از سطح دریاچه اورمیه بر می خیزند!

https://m.youtube.com/watch?v=C9xf_PaGE5s

متاسفانه برخی با ماشین شاسی بلند در بستر خشکیده دریاچه برای تفریح مانور می دهند. این کار باعث می شود بلورهای نمک بشکنند و در اثر باد راحت تر برخیزند وریزگرد شوند به ریه های مردم فرود آیند.

از آن بدتر این که می خواهند از بستر دریاچه به طور صنعتی مواد معدنی استخراج کنند. چه کیسه ای هم دوخته اند برای این ثروت بادآورده! نکته اینجاست که هیچ کاری را اصولی انجام نمی دهند. باعث خواهند شد نمک های به هم چسبیده پودر شوند و راحت تر به باد سپرده گردند. روند ریزگرد سازی را تسهیل خواهند کرد. راه سرطان گرفتن مردم را هموارتر خواهند ساخت. نفس را بر بیماران آسمی خواهند برید!

🦩🦩🦩🦩@minjigh

آیا کشاورزان روستایی با رهنمودهای محیط زیستی فعالان محیط زیست همراهی می کنند؟

بین روستاییان - مثل شهری ها -هم فقیر داریم هم پولدار. فعالان محیط زیستی (که عموما ذهنیت عدالت طلبانه طبقاتی هم دارند) معمولا می روند سراغ کشاورزان فقیرتر. برخی از این کشاورزان علاقه مند به همراهی هستند اما امکانات لازم را ندارند. مثلا بودجه کافی برای خرید وسایل آبیاری قطره ای ندارند. سه سال پیش بودجه ای در حدود ٢٠ میلیون تومن می خواست که اونها نداشتند، فعالان محیط زیستی - با امکانات بسیار بسیار محدود و علی رغم انواع واقسام کارشکنی ها که ناشی از تنگ نظری مالوف در کشورماست سعی می کنند آن امکانات را فراهم کنند . اما فقر و نداری بدچیزی است! خیلی مشکل هست با وجود فقر ، پروژه ای را به سرانجام رساندن. 

مشکلاتی در راه فقرا پیش می آید که حتی به ذهن اغنیا هم نمی رسد که چنین مشکلاتی ممکن هست باشد!

در این راه اون قدر مشکلات پیش بینی نشده رخ می نماید که عملا به نتیجه ای نمی رسد.

در این میان برخی از کشاورزان پولدارتر خود از ماجرا خبر دار می شوند و خود اظهار تمایل می کنند که با هزینه شخصی خود اقدامات لازم را انجام دهند. در اقدامات نوآورانه  نظیر آبیاری قطره ای یا جایگزینی با محصولات کم مصرف کمتر شناخته شده ، پیشرو می شوند. نتیجه مثبت هم می گیرند. سرمایه گذاری خوب جواب می دهد و آب هم کمتر مصرف می شود . اما چند سال بعد که می بینند بقیه مثل قبل آب زیادی مصرف می کنند این افراد هم وسوسه می شوند که سطح زیر کشت را بیشتر کنند. رهنمودها دست آخر به کمتر مصرف شدن آب منجر نمی شود. فقط سطح زیر کشت بالاتر می رود و پولدار پولدارتر می شود.

با همین ملاحظات هست که عرض می کنم از دست فعالان محیط زیست مستقل و ان-جی-او ها به تنهایی کار زیادی بر نمی آید. امکانات در دست نهاد حکومت هست. اونها باید تسهیلات لازم را بدهند، ضوابط لازم را وضع کنند و سیاستگذاری های لازم را انجام دهند که کشاورزان به سمت کمتر مصرف کردن آب پیش روند. بدون چنین سیاستگذاری های کلان موثر، چند تا ان-جی-او کارزیادی از پیش نمی تواند ببرد. هر چه قدر هم سخت بکوشد باز نمی تواند. در این ٢٠ سال فعالان محیط زیست منطقه از جان مایه گذاشته اند اما چندان کاری از پیش نبرده اند.


🦩🦩🦩🦩🦩@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حرکت ارزشمند ۸۰۰ زن سینماگر ایران و واکنش های مربوطه

+0 به یه ن

از قرار معلوم، ٨٠٠ تن از سینماگران زن ایران که شامل افراد سرشناس مانند هانیه توسلی و ترانه علیدوستی هم می شود جمع شده اند و وکیل گرفته اند تا آیین نامه ای برای جلوگیری از تعرض به زنان در فضای سینما فراهم کند. وکیل هم با دقت حقوقی متنی تنظیم نموده که هنگام عقد قرار داد با تهیه کننده ها امضا شود.وکیل محمل قانونی اش را هم پیدا کرده و این آیین نامه را در چارچوب ایمنی در محیط کار گذاشته که بسیار معقول هست.


شخصی به نام فرحبخش که تهیه کننده سینماست می گوید این زنان ارزش وحقی ندارند. می فرماد مگه چه حقی دارند که وکیل بگیرند. تا جایی که سواد حقوقی من اجازه می ده از حقوق اولیه هر شهروند از جمله تک تک اون ٨٠٠ خانم ، حق مراجعه به وکیل هست! ایشان معلوم نیست با چه حقی می خواد اون ٨٠٠ خانم از حق شان استفاده نکنند.

جناب فرحبخش پا را فراتر می ذاره و می فرماد که این ٨٠٠ زن باید شلاق بخورند. در افشانی هایش را خود گوش کنید تا بدانید در جامعه ما زنان چه می کشند! اتفاقا از دست همین طیف هم می کشند که خود ادعای پیشرو جامعه بودن دارند! اگر به مردهای سنتی ایران بگید ٨٠٠ خانم جمع شده اند وکیل گرفته اند تا کسی در محیط کار به زنان تعرض نکند ، مردهای سنتی خواهند گفت آفرین به شرف این شیرزنان که می خواهند عفت عمومی حفظ بشه! همین امثال فرحبخش که فیلم هایی مثل "زندگی خصوصی" و "مستانه" تهیه می کنند خودشان در عمل جزو زن ستیزترین ها هستند!


اینجا فایل صوتی اش را می توانید بشنوید:


https://www.khabaronline.ir/amp/1649106/



یک مقدار هم در مورد بکگراند این یارو خواندم. اینجا به علم الهدی در دفاع از سینما حمله می کند. ظاهرا کار خوبی می کتد که از سینما دفاع می کند اما ببینید با چه استدلال هایی دفاع می کند. استدلال هایش حال آدم را به هم می زند.


من از این کار خانم های سینماگر خیلی خوشم اومد. خیلی کار درستی انجام داده اند که وکیل گرفته اند تا برای محافظت زنان از تعرض در فضای کار آیین نامه تنظیم کنند.

مردهای باشرف هم قطعا از این کار حمایت خواهند کرد. به دو دلیل:


١- اولا زنان در مقابل تعرض محافظت خواهند شد.


٢- وقتی قضیه شکل جدی حقوقی بگیرد راه بر کولی بازی های الکی و تهمت بستن به مردان پاک دامن جهت سو استفاده بسته خواهد شد.


🍀@minjigh

ک تجربه از تهمت جنسی زدن به مردی پاکدامن


این مورد را من شاهد بوده ام. عده ای -متشکل از چند مرد و یک زن پا به سن گذاشته، در محیط کار می خواستند  برای مردی  پاپوش بدوزند. این بار حربه شان این بود که به این مرد پاکدامن تهمت دید زدن دخترها در محل کار بزنند. نه به آن مرد اجازه دفاع از خود می خواستند بدهند نه به هیچ کدام از دخترها اجازه طرح شکایت! واقعیت آن بود که دخترها از آن مرد شکایتی نداشتند. اتفاقی نیافته بود که شکایت داشته باشند. تا دخترها می خواستند دهان باز کنند اون چند مرد و زن اتهام زننده، می زدند توی دهن اون دخترها و نمی ذاشتند صحبت کنند.

اگر موضوع ، شکل قانونی و حقوقی بگیرد از این اتفاقات و تهمت زنی ها  خبری نخواهد بود.


این را هم باید اضافه کنم. در اون ماجرا متاسفانه برخی از ایرانی های مقیم خارج هم از اون سر دنیا خیلی علیه اون مرد پاکدامن دور برداشته بودند. خیال می کردند چون خارج نشین هستند خیلی باز و امروزی می اندیشند و خیلی شیک و خیلی "خارجی" خواهد بود که مدافع این جنبش می-تو وطنی باشند!!! چه جنبش می-تویی؟! چه کشکی؟! چهار تا سیبیل کلفت برای همکارشان داشتند پاپوش می دوختند و توی دهان دخترها هم می زدند که حرف نزنند! وقتی هزاران کیلومتر اون ورترید و خبر از ماجرا ندارید قضاوت نکنید!



🍀@minjigh

امشب ساعت نه قراره که طوفان توئیتری در حمایت از دریاچه اورمیه راه بیاندازیم. هشتگش هم هست 

#save_urmia_lake


پوستر ش را هم قبلا گذاشتم.

من  هم از فردا می خواهم چندین نوشته درباره دریاچه اورمیه بذارم. برداشت من از صحبت های نسبتا طولانی ام با فعالان عرصه حفظ دریاچه اورمیه خواهند بود.


اما قبل از آن که بحث دریاچه اورمیه را از سر بگیرم. می خواهم توجه شما را به این خبر جلب کنم. کیوان امام وردی که در جنبش می-تو وطنی چند سال پیش متهم شده بود امروز در دادگاه بدوی حکم اعدام گرفته.


https://www.isna.ir/news/1401041812425/کیوان-امام-وردی-به-اعدام-محکوم-شد


ما خواستیم به حرف شاکیان رسیدگی بشه اما نه این که حکم اعدام ببرند! اگر این  طور حکم های سنگین ببرند باز زنها مجبور خواهند شد که دردشان را پنهان کنند و شکایت نکنند چرا که عموما مایل به اعدام فرد خاطی نیستند. وقتی بنا به عرف و وجدان عمومی جامعه حکم خیلی سنگین تر از جرم هست قربانیان جرم را گزارش نمی دهند. در این سالها مردان بسیاری با خیانت همسرانشان مواجه شده اند اما از ترس این که زنانشان را سنگسار کنند به هنگام طلاق علت اصلی را نگفته اند. برخی از این زنان خیانت کار با کمال پررویی مهریه هاشون را هم طلب کرده اند. بنا به وجدان عمومی جامعه خیانت خیلی بد هست اما سنگسار وحشتناک تره. نتیجه این می شه که اون که طعم تلخ خیانت همسرش را می چشه به جای همسرش تنبیه می شه. چون که تنبیهی که قانون برای زن خیانت کار در نظر گرفته چنان سنگین هست که با وجدان عمومی جامعه ما نمی خونه. تنبیه جرم باید متناسب با خواست جامعه باشه نه آن که از دل  جوامع بدوی با طبیعت خشن بیرون آمده باشه و به زور به جامعه نسبتا مدرن ما تحمیل بشه.



🍀@minjigh


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

درخواست استخدام، رد یا قبول، اخلاقی یا غیر اخلاقی

+0 به یه ن

قسمت اول


رسم دنیا اینه که وقتی کسی می خواهد برای یک کار دانشگاهی استخدام بشه، در خواست همکاری را "طبق روال" توصیف شده در وبسایت شان به دانشگاه های مختلف می فرسته. هر چه بیشتر بهتر. طبعا هر چه بیشتر بفرسته احتمال این که یک جا استخدام بشه بیشتره. "طبق روال" خیلی مهمه! ممکنه بیش از یک جا به شما پیشنهاد استخدام بدهند. معمولا هم می گویند تا فلان تاریخ به ما اطلاع بده که آیا تصمیم نهایی برای همکاری با موسسه ما را گرفته اید یا نه. 


آیا وقتی تصمیم گرفتید باید زودتر به بقیه اطلاع دهید که انصراف می دهید؟! نه لزوما! بهتره که تا می توانید جواب مثبت از موسسات و دانشگاه های مختلف دریافت کنید و با همه اش مذاکره کنید ببینید چه تسهیلاتی هر کدوم در اختیارتان می ذارند. معمولا حقوق تثبیت شده است و قابل تغییر نیست اما اگه رزومه تان پرو پیمان باشه خاطرتان عزیز تر می شه و می توانید سر مسایلی نظیر پژوهانه و بودجه سفر علمی و شرایط  کاری و امکانات کامپیوتری و آزمایشگاهی و تعداد ساعات تدریس و نظایر آن اندکی مذاکره کنید. قشنگ ببینید تا کجا جا داره و مایلند با درخواست هاتون موافقت کنند تا همان حد ( اما نه بیشتر و تا حدی که زیاده روی باشد) در خواست تسهیلات دهید.

آیا  مسئولان موسسه ای که با درخواست استخدام شما موافقت کرده از این که ببینید جای دیگری هم اقدام کرده اید و آفر دارید دلخور می شوند؟! اصلا و ابدا! نامزدی نیست که جامه بدرد که "غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن"…. ! صحبت کار و حرفه هست. جای این ملودرام بازی ها را ندارد. مذاکره و چانه زنی سکه رایج هست. اتفاقا رئیس دانشکده آینده تان هم از خداش هست که بعدا بره به رؤسای خودش بگه ما کسانی را جذب کردیم که از فلان و بهمان جا هم آفر داشتند اما چون ما کله مان شبیه کله شیره ما را انتخاب کرد!!

اون یکی که دست آخر به او نه می گویید چی؟! اون هم دچار "شکست عشقی" نمی شه. اتفاقا دست اون هم آتو می افته که بره به رؤسایش بگه که "ببینید امکانات ندادید چی شد؟! کیس به این توانمندی را از دست دادیم! باید امکانات بدهید تا دفعه بعد از رقبا در استخدام ببریم!"


آیا این طوری جای دیگری را می گیرید؟! ابدا! دو جا که قرار نیست استخدام بشوید. اگر از دو جا حقوق می گرفتید جای کس دیگری را تنگ می کردید. وقتی به شما می گویند تا فلان تاریخ نظر قطعی تان را به ما بگویید با همین ملاحظات می گویند. یک لیست استخدامی دارند که شما در آن اولویت بالا دارید. حسابشان را کرده اند که اگر شما در تاریخ مقرر جواب منفی دادید بلافاصله با نفر بعدی در لیست تماس بگیرند.حساب و کتابشان را کرده اند و مهلت را چنان تعیین نموده اند  که موارد خوب را از دست ندهند.



لازم نیست شما به جای اونها تصمیم بگیرید. شما فکرتان را به این بدهید که رزومه تان را پر و پیمان تر کنید و در مذاکرات استخدام درخواست امکاناتی دهید که به شما کمک کند که در فرصتی که در اختیار شما به عنوان آن موسسه قرار خواهند داد در کارپژوهش و یا آموزش بیشترین اثرگذاری و پیشرفت را داشته باشید. موفق باشید.


🍀@minjigh


در آمریکا و اروپا کسانی که می خواهند در دانشگاهی استخدام شوند خود را به آب و آتش می زنند که بروند جاهای مختلف سمینار دهند تا شناخته شوند و شانس استخدامشان بالا رود(دست کم تا همین اواخر که کرونا نیامده بود چنین بود).



من جور کرده بودم که یک دانشجویی بره یکی از دانشگاه های خوب شهرهای ایران سمینار بده تا خودش را بشناسانه و شانس استخدامش بره بالا. استاد اونجا خیلی دوستانه ومهربانانه پرسید فلان روز می توانی برای سمینار دادن بیایی؟! دانشجو جواب داد "نه! اون ساعت گرمه!"

محاله از یک آمریکایی چنین جواب لوسی بشنوی! اون قدر من شرمنده شدم که توصیه چنین شازده لوسی را داشتم می کردم! 

در آمریکا، با اون همه اختلاف ساعت در بین ایالت ها کسانی که برای استخدام جدی هستند خودشان را به آب و آتش می زدند که از کرانه شرقی تا غربی در عرض حدود یک هفته چندین و چند سمینار بدهند. الان که آنلاین شده نسبتا راحته. من راجع به ٢٠-٢٥ سال پیش دارم حرف می زنم که برای سمینار می بایست واقعا حضور داشت.

یک همکاری در دانشگاه یوسی ال ای داریم. او تعریف می کرد که هنگام اقدام برای استخدام در عرض ٧ روز ، ٩ سمینار از شرق آمریکا تا غرب آمریکا داده.

یعنی دست کم در دو روز بیش از یک سمینار داده. گرم و سردش هم نشده😉


دارم از افرادی صحبت می کنم که در کار پژوهشی شان جدی هستند و می خواهند در کار آکادمیک شان به جایی برسند. والا در خارج اگر دانشجویی یا پست داک تازه واردی جدی نباشد معمولا یلللی تللی می کند و کسی هم کاری به کارش ندارد. استاد راهنمایش هم نمی گوید بالای چشمت ابروست. تجربه نشان داده از این نوع دانشجوها و پست داک ها فیزیکدان در نمی آد و با تشر زدن استاد راهنما هم جز دلخوری و کدورت و دشمنی چیزی حاصل نمی شه. در خارج دیر یا زود از محیط های دانشگاهی خارج می شوند. استادشان هم دیگه پاپیچش نمی شه در دل می گه:"این که یکی دو سال بعد از محیط دانشگاهی حذف می شه و می ره. من برای چی اعصابم را با تذکر دادن به او خرد کنم و برای خودم شر به پا کنم؟!" در ظاهر به رویش لبخند می زنه اما در دل قبولش نداره. ( استادان خارجی شکایت دانشجویان ایرانی از این دست را زیاد به من می کنند هر چند به روی اونها لبخند می زنند و اونها هم به دوستان ایرانی شان می گویند "خبر نداری که اینجا چه صفا سیتی ای هست!”)

اما در ایران ، کمتر دانشجوی دکتری از محیط دانشگاهی خارج می شه. چون اقتصاد  خرابه می خواهند در محیط دانشگاهی باقی بمانند. بعدش هم میان مایگان انتظار دارند محیط دانشگاهی با استاندارد های پایین آنها خود را سازگار کنه و استاد هم مثل استاد خارجی به رویشان بخنده!

🍀@minjigh



قسمت دوم


معمولا درخواست های استخدام تجمیع می شه و یک جا بررسی می شه تا بشه بهترین ها را از این میان انتخاب کرد. اگر وبسایتی برای آپلود رزومه و درخواست معین شده، یا اگر قرار هست به شخصی (معمولا یکی از کارمندان اداری) ای-میل فرستاده بشه بهتره از همان طریق عمل کنید. اگر چنین روالی در وبسایت دانشکده یا پژوهشکده اعلام شده، زیاد صورت خوشی  نداره که بردارید و به یکی از استادان ای-میل بزنید که من می خواهم درخواست استخدام بفرستم و رزومه ام را هم در پیوست می ذارم.

به چندین و چند دلیل صورت خوشی نداره. مهمترینش این هست که نشان می ده شما اهل این که مطابق روال اداری کار کنید نیستید و انتظار دارید تافته جدا بافته باشید و رزومه شما از کانال دیگری بررسی شود. همین یک امتیاز منفی است! اگر استادی که ای-میل را دریافت نموده فرد جدی ای باشد معمولا جواب سردی می دهد که از طریق روال اقدام کنید. اتفاقا اگر حرفه ای عمل نکند شاید شما را تحویل بگیرد تا چنین جلوه دهد که در موسسه شان اون قدر آدم مهمی است که همه کارها باید از کانال ایشان انجام گیرد.

برخی از استادان (شبیه سیاستمداران پوپولیست) از این قبیل بازار گرمی ها برای خودشان می کنند اما درستش اینه که بگویند از مسیر و روال اقدام کنید.


از اون ور هم حتما شنیده اید که اگر در دانشکده ای یا پژوهشکده ای استادان شما را بشناسند و تصویر خوبی از شما داشته باشند شانس استخدامتان بالا می رود. قطعا چنین هست اما راهش این نیست که روال فرستادن درخواست استخدامی را دور بزنید و  به جای دفتر پژوهشکده درخواست خود را به استادی بفرستید (مگر این که روال تعیین شده همین باشد). 


راهش این هست که در سمینار های هفتگی شان شرکت مستمر داشته باشید، در جلسات بحث گروه های مربوطه شرکت فعال کنید، وقت بگیرید تا برایشان سمینار دهید، در مورد پروژه هایتان با آنها صحبت کنید، اگر استادان آنجا مقاله ای در آرشیو گذاشتند سئوالی یا نظری مربوط مطرح کنید. اینها روش های شناساندن خودتان خواهد بود. کسی که این کارها را به درستی می کند فردی جدی شناخته می شود که نسبت به کسی که زحمت این کارها را به خود نمی دهد شانس استخدام بیشتری دارد. فضای مجازی این کارها را از راه دور هم میسر نموده.



البته اگر این کارها خیلی نمایشی و از نوع سماجت باشد هم دافعه ایجاد می کند!

من خودم از اون دانشجویانی که دو تا اصطلاح فیزیک که به زعم خودشان قلمبه سلمبه هست یاد می گیرند و همین جوری می پرانند تا خودی نشان بدهند بدم می آید. اگر حس کنم این کارها نمایشی هست و طرف همین طوری بدون فکر نظر می پراند تا دیده شود (با این تصور که همه استادان هم اون قدر ییغ هستند که نخواهند فهمید که فکری پشت نظر نیست) خیلی به من بر می خورد. فرد ساکت را ترجیح می دهم تا این افراد پر سروصدا.


بهترینش این هست که طرف با فکر نظر دهد نه آن که اصطلاح بپراند. این راهی که من پیش پایتان می ذارم ابدا آسان نیست. زحمت زیادی می برد.

کوشش زبادی می برد . در این پروسه هم کلی در کار پژوهشی تان مهارت و دید کسب می کنید و کیفیت کارتان بالا می رود.


البته این را هم در نظر داشته باشید این نوع کارها به تنهایی کافی نیست. رزومه تان باید قوی باشد. اصل رزومه تان هست. این کارها فقط یک مقدار امتیاز را بالا می برد. اگر استاد راهنمایتان به اندازه ای که می خواهید حامی نیست این روش ها را بیشتر جدی بگیرید تا جبران عدم حمایت استاد راهنما کند

🍀@minjigh


پی نوشت:  در جواب پیام خصوصی


بخشی از پیام : «خودت بیا صحبت کنیم از صحبتها یه پروژه در میاد. به نظر شما کار استاد درسته ؟ من گیج شدم به خدا

این که استاد بگه بیا با هم صحبت کنیم از دلش ایده در بیاد کار درستی است.


دانشجو باید برای مقاله زحمت بکشه که چیزی بشه. دانشجویی که استاد جور کارش را می کشه دست آخر یک موجود پرتوقع و بی مصرف از آب در می آد که هیچ کاری از دستش بر نمی آد جز این که بشینه و از دیگران و به خصوص استادش ایراد بگیره. همه شان هم 

خودشان را هم یک پا معیار اخلاقیات و نیز روانشناس می دانند و در جایگاهی می یابند که استادان خود را ارزیابی اخلاقی و نیز روانشناسی کنند!!!!  بیشتر از این هم نه دست شان بر می آد نه سعی می کنند که یاد بگیرند. با ارزیابی و روانشناسی استادانشان احساس خودبرتر بینی می کنند و برای خود ژستی و قیافه ای می گیرند!

دست آخر هم دو قورت و نیمش باقی خواهد بود.

من که هفت سال هست دانشجو نگرفته ام و قصد دانشجو ی دکتری گرفتن هم ندارم مگر این که یک دانشجوی استثنایی توانمند پیدا بشه که اون هم کم پیش می آد. اما شما بعد از این که فارغ التحصیل شدید این اشتباه را نکنید که بخواهید ایده آماده به دانشجو بدهید. دست آخر می بینید همه کار را خودتان انجام دادید و تنها سهمی که دانشجو داشته این بوده که باج خواهی کرده و منت گذاشته  که موقتا پشت سرتان حرف نزده و با کسانی که برای شما پاپوش می دوزند علنا دست به یکی نکرده!

 که البته تا خرش از پل گذشت و جایی استخدام شد لحن پراکنی علیه شما را آغاز خواهد کرد!


پی نوشت دوم: 

تجربه شخصی


سال ١٣٨٣ که  من دکترایم را از سیسا گرفتم و برگشتم حواسم بود که برای افراد جاافتاده تر از خودم در محیط دانشگاهی بیگاری ندهم. در طول دوران لیسانس زیاد دیده بودم که فارغ التحصیلان جوان آن دوران از روی مرام یا رودربایستی کار پژوهشی افراد جاافتاده تر از خود را انجام می دادند و اون یارو از منافعش استفاده می کرد و بعد هم اصلا به روی خودش نمی آورد که فلان جوان زحمت این کار را کشیده. اون زمان جوانتر ها با بزرگترها رودربایستی شدیدی داشتند و رویشان نمی شد که به درخواست های آنها از این دست "نه" بگویند. زحمات را می کشیدند بی آن که در رزومه شان منظور شود. در نتیجه -علی رغم زحماتی که کشیده بودند، رزومه شان به اندازه کافی برای استخدام یا ارتقا قوی نمی شد و خیلی وقت ها به این علت به مشکل بر می خوردند.

اگر اون جوان خانم بود تقریبا مسجل بود که باید برای دیگران بیگاری کند و به خود اجازه ندهد که بخواهد اسمی از او بیاید. اون زمان جو دانشگاه های تهران از این قرار بود!

غیر از این طلب می کرد سلیطه خوانده می شد(در تهران این جو شدید تر بود تا استان هایی که به مردسالاری معروف ترند!! در شهرهایی که به مردسالاری معروف ترند آستانه جلف خواندن زنان پایین تر هست نه آستانه سلیطه خواندنشان! زنی را که انگ جلفی به او نمی چسبد تحقیر نمی کنند و از او انتظار بیگاری کمتر دارند!)


من از همان اول با خودم عهد کردم که از این بیگاری  ها برای کسی نخواهم کرد. جوک ترکی هایی که در محیط دانشگاه در آن زمان رایج بود باعث شد که هیچ رودربایستی با کسی نداشته باشم. با چه کسی قرار بود رودربایستی کنم ؟! با همان ها که من و جد و آبایم را "ترک خر" می خواندند. خیلی راحت به آنها نه می گفتم . از تندی هم ابایی نداشتم. طبعا نامحبوب هم می شدم اما پشیمان نیستم!

در استخدام و ارتقا و کارمند رسمی شدن، آن چه اهمیت دارد رزومه هست نه آن که بگویند "چه خانم خوبیه!"


من در تله بیگاری برای افراد جاافتاده دانشگاهی نیافتادم اما در حدود ده -پانزده سال اول پس از بازگشتم به ایران در تله "فردین بازی" افتادم. دانشجوها و کارمندانی را که مورد ظلم قرار می گرفتند حمایت می کردم. اونها هم بعد از مدتی پیام دریافت می کردند که با مظلوم نمایی می توانند از من مثل گاو شیرده سو استفاده کنند. اعتراف می کنم که یک مقدار از این کلاه گشادی که از این طریق به سرم رفت از ضعف اخلاقی خودم بود. وقتی آن هجمه وسیع علیه من درمحیط کاری بود احتیاج داشتم چند فرد در موقعیت ضعیف بگویند فلانی چه خانم خوب و مهربونی  است! از این ضعف خود ضربه ها خوردم. همین افراد در موقعیت ضعیف از اون استادان جاافتاده تر هم در دراز مدت ظالم تر از آب در آمدند. باز اونها یک بزرگ منشی هایی داشتند اینها اون را هم نداشتند!



خوشبختانه مدتی است یاد گرفتم محیط کار جای فردین بازی نیست. در محیط کار، روابط فقط باید رسمی و حرفه ای باشد. حس فردین بازی ام را همین کفالت مددجویان کودک ارضا می کند.

Http://www.childf.com

سیزده سال هست که کفیل بنیاد کودک هستم اما هیچ ضربه ای تا کنون از بنیادکودک و مددجویان فعلی یا سابقم به من وارد نشده. 


حس عاطفی ام را با بازی با کودکان زیر هفت سال ارضا می کنم. محبت اونها به آدم بی ریاست. اما قدردانی  مزورانه افراد در موقعیت ضعیف در محیط کار هزار و یک تبعات دارد! 



خوشبختانه فردین بازی ای که ما (من و شاهین)در محیط کار انجام دادیم کاملا یک طرفه بود. فقط ما بودیم که برای احقاق حقوق آنها گلو می دریدیم و ما بودیم که گاه از جیب خود خرج اونها می کردیم . از اونها خوشبختانه هیچ خیر شخصی ای به ما نرسیده.

هیچ کار شخصی ما توسط آنها انجام نشده. در مشرق زمین، خیلی رسم هست که کارمندان زیر دست برای رئیس خرید می کنند و ماشینشان را بنزین می زنند و و…..

هیچ گاه، چنین چیزی در مورد ما اتفاق نیافتاده. خیلی خوشحالم که این اتفاقات نیافتاده چون اگر به بهانه لطف و کمک، پایشان یک مقدار بیشتر در زندگی شخصی و خانوادگی ما باز می شد شر  آنها را دفع کردن سخت تر و پیچیده تر می شد. 

🍀@minjigh


پی نوشت سوم:

چگونه در محیط های دانشگاهی ناسالم دانشجو می تواند از فردین بازی استادش سو استفاده کند؟


جواب این هست که مثل اب خوردن. الان کل پروسه را توضیح می دهم. وقتی استاد کم تجربه  در یک محیط ناسالم دانشگاهی که پیشکسوتانش مترصدند به استاد جوان ضربه بزنند (واغلب هم دانشجویان فعلی یا سابق اون استاد را ابزار این ضربه زدن قرار می دهند) ایده های جالب  کار پژوهشی را در اختیار دانشجو قرار می دهد دانشجو مدتی بال بال می زند و می گوید «من می خواهم چنان محقق برجسته ای شوم. این طور سخت کار خواهم کرد. آن طور سخت کار خواهم کرد.» وعده کارکردن را دایم می دهد اما از خود کار کردن خبری نیست.در رشته ای مثل فیزیک پروژه ها رقابتی است. اگر ما سر وقت مقاله را چاپ نکنیم چه بسا گروهی از آن سوی دنیا به ایده مشابهی دست بیابند و مقاله ای مشابه  (یا دست کم با اشتراک زیاد) را چاپ کنند که مقاله ما را کم ارزش می کند.  از این جهت خوش به حال ریاضی دان ها که سرعت تحولات در شاخه ان ها کمتر هست! استاد برای این که ایده اش نسوزد مجبور هست پروژه را خود جلو ببرد با این امید واهی که بالاخره دانشجویی که این همه در حرف  شور و شوق نشان می دهد دیر یا زود راه بیافتد. اما پس از مدتی برای دانشجو مسئله ای پیش می آید نظیر بیماری خود یا عزیزانش، ازدواج، یا طلاق یا ..... از استاد فرصت می خواهد که برود به زندگی شخصی اش برسد. استاد فرصت می دهد و خود در این مدت پروژه را جلو می برد. دانشجو هم هندونه زیر بغل استاد می دهد که چه گوگولی مگولی هستی. بعد از مدتی از دیگران خبر می شنود که دانشجویش دارد خوش می گذراند . یا در مواقعی که بیزنس هایی نظیر بساز بفروشی رونق داشت دارد به این گونه کارها می پردازد. کاسه صبرش لبریز می شود و تشری می زند که «تو به فلان بهانه  فرصت خواستی . مشکلت هم که حل شد پس چرا به کار برنمی گردی!؟» با اعتراض استاد بهانه به دست دانشجو افتادن همان که برود به دامان همان پیشکسوتانی که می خواهند از او به عنوان ابزاری علیه استاد جوان سو استفاده کنند. پیشکسوتان و نوچه هایشان  دانشجو را شیر می کنند علیه استاد راهنمایش.🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دخترمتولد دهه ی هشتاد

+0 به یه ن

ببینید دوازده سال پیش من برای این روزها با مشاهداتم از کودکان آن زمان چه پیش بینی ای کرده بودم:

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

دخترمتولد دهه ی هشتاد

از آخرین باری که کودکی را به محو طه بازی برده بودم چیزی حدود 12 سال می گذشت تا این که یکی دو هفته ی پیش که رفته بودم تبریز دختر دایی ام مرا کشید و برد به سمت محوطه بازی مجتمعی که در آن سکونت دارند. سرعت دویدنش ، ارتفاع پرش و طول جهشی که می کرد مرا انگشت به دهان گذاشت. تازه این بعد از یک روز کامل بازی و گردش در خارج از شهر بود.
روی تابی که نشمینگاه آن به شکل اسب بود رفت و با سرعت زیاد آن را به حرکت درآورد بعد هم بلافاصله از اسب جهید و رفت بالای میله ای که در ارتفاع بالاتری قرار داشت. دلم یهو ریخت!به او گفتم شیرین جان بیا پایین روی اسب بشین. گفت اسب مال بچه هاست. گفتم اختیار دارید اسب سواری از تفریحات بسیار لوکس آدم بزرگ های میلیونره. گفت اون اسب واقعیه نه این اسب اسباب بازی. گفتم شیرین جان این اسب را اینجا گذاشتن که روش بشینی. جواب داد این میله ها را هم اینجا گذاشتند تا بچه هایی که مثل من زرنگند بیایند این بالا. بعد هم برای این که مرا مجاب کند گفت:"طراحی اش دو منظوره اس." باور نمی کردم منجوق در استدلال جلوی یک بچه ی اول ابتدایی کم بیاورد! اما اعتراف می کنم که جلوی اون ویزگول کم آوردم.
دختران نسل ما و قبل از ما که هیچی! وقتی او را با کودکی دخترهای متولد اواخر دهه ی شصت و اوایل دهه هفتاد مقایسه می کنم از میزان اعتماد به نفس و بی ترسی و زیرکی او شگفت زده می شوم.نمی دانم در کل ایران چه جوریه ولی حداقل رفتار شیرین در بین دختر بچه های آن مجتمع معمولی است.
خیلی خوشم آمد. اگر دختر بچه های الان این گونه باشند فردا مشکلات گوناگون از فقر حرکتی و پوکی استخوان گرفته تا خجالتی بودن ویا اعتماد به نفس نداشتن نخواهند داشت. اما جالب است ببینیم نتایج اجتماعی به عرصه آمدن این نسل چه خواهد بود. وقتی آنان به دوره ی راهنمایی رسیدند چگونه می خواهند هزار و یک محدودیت متعارف جامعه ی ما را بر آنها اعمال کنند؟! به آنها هم خواهند گفت بلند نخند، بلند حرف نزن، ندو، دستانت را تکان نده و..... آیا آنها به راحتی قبول خواهند کرد؟! بی صبرانه منتظرم ورود آنها را به دانشگاه و تغییراتی را که به دنبال خواهد داشت شاهد باشم و لو آن که تداعی کننده ی مصرع "چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون رو" باشد.

 

https://monjoogh.blogspot.com/2010/06/blog-post_16.html

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل