مستند غیررسمی

+0 به یه ن

یک فیلم مستند در مورد دیدارهای غیر متکلفانه رهبر جمهوری اسلامی با اقشار مختلف نخبگان  اخیرا پخش شده که توجه های بسیاری را جلب نموده.

من یک قسمت این مستند را دیشب دیدم. پاره ای از  برداشت ها و نظرات در مورد این مستند و مطالب مطروحه دارم که بخشی از آنها را اینجا مطرح می نمایم. 

ظاهرا یکی از اهدافی که سازندگان این برنامه داشتند  این بود که  نشان دهند فضای این گونه ملاقات ها برای بیان انتقادات خیلی باز هست.
چندین نمونه از انتقادات را هم نشان دادند. بیشتر این انتقادات (البته نه همه آنها)   به نظرم  پیش پا افتاده بودند  و پاسخگویی به آنها ساده و بدیهی بود.  افرادی که این انتقادات پیش پا افتاده را مطرح ساختند همگی مدرک دانشگاهی داشتند.  چه طور جامعه دانشگاهی ما این سئوالات ساده و پیش پا افتاده را تا کنون برایشان پاسخ نداده بودند ؟! همین نشان از این دارد که یک جای کار می لنگد.

برسیم به انتقادات نسبتا جدی تری که مطرح شد. به برخی از آنها اشاره می کنم و نظرات و برداشت های  شخص خودم را در رابطه با آنها بیان می کنم.

شجاعانه ترین و صادقانه ترین و بهترین انتقاد به نظر من در جلسه دیدار با کارگردان ها مطرح شد. نام کسی را که سئوال کرد فراموش کردم.  کاپشن سبزرنگی بر تن داشت. ایشان مطرح ساختند که تصویری که به وجود آمده، آن هست که انگار همه شهروندان خودی حساب نمی آیند و به اندازه کافی دوست داشته نمی شوند. (نقل به مضمون). 
به عنوان یکی از این شهروندان، نظرم را می گویم. درد من این نیست که توسط مسئولان رده بالای نظام دوست داشته می شوم یا نه. درد من این هست که به جریان های اجتماعی که من به اهداف آنها دلبستگی دارم (نظیر جریان های مستقل طرفدار محیط زیست، طرفدار حقوق زنان، طرفداران حقوق کودک، طرفداران حقوق کارگران ،  طرفداران حقوق زبان های ایرانی غیر فارسی و حقوق اقلیت های قومی یا دینی و....) میدان کافی داده نمی شود که در راه اهدافشان اثر گذار باشند. ایده آل من این نیست که حتما مسئولان رده بالای نظام آنها را دوست داشته باشند، به حضورشان بپذیرند و با آنها گرم و صمیمی نشست وبرخاست کنند. بلکه می خواهم به آنها میدان داده شود که با ائتلاف با یکدیگر حزب تشکیل دهند و به طور سیستماتیک و ساختارمند، اثرگذار باشند.


یکی از انتقادات را جوانی المپیادی  (در جلسه ای دیگر) مطرح کرد. با هیجان بسیاری گفت که وضعیت طوری است که المپیادی ناامید می شود و اگر نخبه المپیادی ناامید شود مصیبتی خواهد بود جبران ناپذیر. (باز هم نقل به مضمون).

 من اون جوان را اصلا نمی شناسم. نامش را هم نمی دانم. نمی دانم هم که الان کجاست. 
اما این را می دانم برخی از این المپیادی ها، که متاسفم درصدشان هم بین المپیادی ها، کم نیست فکر می کنند چون المپیادی بوده اند تا آخر باید از امتیازات ویژه برخوردار باشند. مثلا به بهانه این که ما این درسها را قبلا در دوره المپیاد گذرانده ایم در دانشکده در کلاس ها  شرکت نمی کنند.  وقتی هم که نمره شان  کم شد مقصر را استاد می دانند که قدر این «المپیادی کبیر» را ندانسته و او را حلوا حلوا نکرده. بعد ها هم انتظار دارند چون در رزومه شان المپیادی درج شده بدون هیچ گونه دستاورد علمی درخور توجه بعد از دوران دبیرستان،  در مراکز علمی درجه یک استخدام شوند. طبعا این انتظارات  و توقعات بیجا در خیلی از مواقع برآورده نمی شود و آنها قهر می کنند.
در راه رشد علمی کشور ما، موانع مهم و جدی ای هست. برای رشد علمی کشور  این موانع باید حل شوند نه آن که  چهار تا المپیادی را بیش از پیش حلوا حلوا کنند.
 (من خودم المپیادی (تیم فیزیک سال ۷۳) بودم اما از ترم دوم تصمیم گرفتم المپیاد را پشت سر بگذارم و برای دستاوردهای علمی ارزشمند تر تلاش نمایم. از آن موقع تا کنون هم دستاورد های علمی  بسیار با اهمیت تر از المپیاد به دست آورده ام اما در آستانه ۴۴ سالگی فکر می کنم هنوز اول راهم و  امید دارم که دستاوردهای علمی  مهم تر و ارزشمند تری پیش رو داشته باشم.)

به طور مثال به دو مورد از موانع رشد علمی کشور اشاره می کنم که اتفاقا جا داشت در آن جلسات در میان گذاشته شود:

۱) به بهانه حساسیت امنیتی،  در اغلب موارد آمار های استخراج شده را در اختیار پژوهشگران قرار نمی دهند. درست هست که هم بدنه دولت و هم سایر نهادها  کارشناسانی  دارند که به طور محدود برای انجام دادن پژوهش های خود به آمار دسترسی می یابند. اما این کافی نیست. لازم هست پژوهشگران دلسوز کشور که  مستقیما مسئولیتی در نهاد های تصمیم سازی ندارند و صرفا کار آکادمیک می کنند هم به آمار مربوطه دسترسی یابند تا مستقل از کارشناسانی که مسئولیت رسمی دارند به راست آزمایی نتایج تحلیل ها بپردازند و یا طرح های متقن و مبتنی بر آمار مستند و موثق ، برای حل مشکلات کشور ارائه دهند. برای کاهش خطاهای کارشناسی مسئولان و نیز جلوگیری از سو استفاده  از امکانات  کشور در جهت منافع شخصی و گروهی لازم هست که بدنه آکادمیک کشور به آمار و اطلاعات دسترسی آزاد داشته باشند.

۲) جهت رشد علمی کشور ارتباط با دانشگاهیان و پژوهشگران فعال در سراسر دنیا لازم و ضروری است. کار پژوهشی  یک کوشش دسته جمعی در ابعاد جهانی است. در چند سال اخیر مواردی  بوده که یک فرد دانشگاهی را در مرز به دلایل غیر شفاف گرفته اند . 
اتهاماتی که روزنامه های تندرو علیه او نوشتند از منظر من دانشگاهی چیزی نبوده جز آن که آن استاد پژوهشگر داشته کار آکادمیک خود را انجام می داده و به نتایجی رسیده که شاید با منویات نسنجیده برخی از اصحاب قدرت در داخل کشور، در تضاد بوده باشد!  البته خوشبختانه فرد را آزاد کرده اند اما همین اقدام نسنجیده برای دستگیری یک دانشگاهی به جرم انجام کار تحقیقاتی اش  کافی است که به ارتباطات دانشگاهیان مقیم کشور، با همکاران مقیم خارج ضربه مهلک بزند. بعد از یک اتفاق از این دست، درصد بالایی از دانشگاهیان تا ده سال دیگر می ترسند که همکاران خود را از خارج دعوت کنند که مبادا،  به ناروا  انگی بخورد و در دردسری بیافتد.

در مستند چند صحنه کوتاه هم از  جلسه با مدیران و محققان حوزه نفت پخش شد که در آن این مدیران و محققان   روی توانمندی  صنعت نفت کشور تاکید می نمودند. با توجه به این که پخش این مستندبا آلودگی شدید هوا در کلانشهرهای کشور و راهی شدن بیماران تنفسی به بیمارستان ها همزمان شد سئوالی که برای من شهروند به وجود آمد این هست که حالا که این همه بر توانمندی این مدیران نفتی  در حضوررهبر جمهوری اسلامی تاکید می شود چه طور نمی توانند کیفیت بنزین را بالا ببرند؟! چه طور مسئله مازوت را نمی توانند حل کنند؟! بیش از ۱۵ سال هست که بحث سوختن بیهوده و هدررفت  گاز در میادین گازی است. ۱۵ سال هست که ادعا می شود مشکل را  به زودی  قرار هست حل بکنند. پس این مدیران لایق و سرآمد  چرا هنوز این مشکل حل نکرده اند؟! انتظار داشتم اینها شفاف سازی بشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]