هیولا

19:39 ، دوشنبه 6 بهمن 1399
: آدیز
: ایمیلیز
: باغلانتیز
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P
:* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
: سؤزوز
: امنیت کدی
مشخصاتی ساخلا [ مشخصاتی سیل ]  
باخیشی تکجه بلاگ باشقانی گؤره بیلسین  
سه شنبه 21 بهمن 1399 ، 22:06:12 یازار :@
من فیلم ذیل را دیده م جالبه مخصوصا جایی که زنش نشسته تو وان حمام و داره اهنگ گوش میده ولی انصافا حجابش زننده ست با اون وضع پوشش تو وان حمام و اون سر و لباس ...

دوشنبه 20 بهمن 1399 ، 15:31:27 یازار :مینجیق
در فیلم رحمان ۱۴۰۰ روی لوندی همسر رحمان در خانه و در کنار شوهر زیاد مانور می دهند. البته به نظر من این مانورمی توانست نقطه قوت فیلم باشد. یعنی این طور نشان بدهد که این آدم ها با این شرایط بد زندگی به زندگی زناشویی شان اهمیت لازم را می دهند. زن رحمان هم توانسته با آن همه بدبختی روحیه خود را حفظ کند تا جایی که برای شوهرش هم لوندی کند. چیزی که در خانواده های پولداری امروزی که به طلاق عاطفی رسیده اند دیگه یافت نمی شه!
اما مجموعه فیلم طوری پیش می رود که این لوندی و اون پز و ظاهر امروزی همسر رحمان مسخره می شه. آخر فیلم که چادر به کمر می بندد و برسر و روی خود می زند تماشاگر می تواند این گونه برداشت بکند که نه به این عجزو لابه و وضعیت ش نه به این قر و فر قبلی اش.
این خیلی بد هست. فیلم باید طوری جلو می رفت که تماشاگر با خود می گفت چرا کار را به جایی کشانده اند که مردمی که با زندگی زناشویی معصومانه خود با امکانات کم در یک چهاردیواری محقرانه این قدر خوش می توانند باشند خانه خراب می شوند.

فیلم های کمال سونال تماشاگر را با این حس باقی می گذارد. اتفاقا در فیلم های کمال سونال خودسانسوری سیاسی بیش از فیلم های مهران مدیری بود. کمال سونال در موضوع جنجال برانگیز سیاسی که از آن سر در نمی آورد وارد نمی شد که مشهور شود (به اندازه کافی مشهور و مجبوب بود). مردم را خوب می فهمید و درمورد همان مردم فیلم می ساخت

یکشنبه 19 بهمن 1399 ، 14:17:44 یازار :مينجيق
يادش به خير! تا چند سال پيش سايت ميدان اين قبيل خبرها در مورد اعتراضات طبقات محروم داخل كشور را با دقت و دلسوزي مثال زدني منعكس مي كرد. امثال من هم اين سايت را مي خوانديم و اعتماد مي كرديم. بعد اين سايت فيلتر شد. همان رويه بعد فيلتر هم ادامه پيدا كرد. امااز وقتي كه سايت ميدان رفع فيلتر شده انگارديگر به مسايل طبقات محروم داخل ايران علاقه اي نشان نمي دهد!
دغدغه اش شده است تاچريسم و فعاليت هاي مدني در تركيه و اعتراضات اويغورها در چين.
انگار ديگه طبقات محروم داخل ايران ارزش پوشش خبري ندارند! فقط بايد نگران اويغورها باشيم!

یکشنبه 19 بهمن 1399 ، 14:06:03 یازار :مينجيق
در مورد درگيري هاي اخير كه بازنان محلي در منطقه محروم بشاگرد صورت گرفته نمي خواهم احساسي ووشتابزده قضاوت كنم.
دست و پاي خبرنگاران مستقل و دلسوز داخلي را كه مي بندند دور مي افته دست بي بي سي و ايران اينترنشنال و نظاير آن يا بدتر از آن فضاي مجازي غير پاسخگو.
باز بي بي سي مجبوره به خاطر حفظ اعتبار حرفه اي اش شايعات را اعتبار سنجي كنه و دروغ خالي تحويل مخاطب نده. اما فضاي مجازي اين قيد را هم نداره.
به هر حال بي بي سي كمتر دروغ مطلق منتشر مي كنه اما فضاسازي را چنان جلو مي بره كه آن چه مد نظرش هست مخاطب برداشت كنه ولو اين كه واقعيت نداشته باشه.
به هر حال قضاوت نمي كنم كه حق با زنان بشاگرد بوده يا با مجريان پروژه. اما هر جه كه هست نبايد وضع يه اينجا مي رسيد.
وقتي پروژه ه اي در اين سطح در جايي-علي الخصوص در جاي محرومي مثل بشاگرد اجرا مي كنند بايد بتوانند با مردم محل تعامل سازنده داشته باشند. اگر پروژه در دراز مدت به نفع إنها ست و اشتغال ايجاد مي كند و رونق اقتصادي برايشان مي آورد بايد برايشان به زبان قابل فهم براي خودشان توضيح مي دادند تا كار به اينجاها نكشد

یکشنبه 19 بهمن 1399 ، 13:42:21 یازار :مينجيق
در سریال آقازاده، لعیا زنگنه نقش شریفه را خوب بازی می کنه. البته دور از انتظار هم نبود. لعیا زنگنه هنرپیشه قوی ای هست.
اما به نظرم نقشش خوب نوشته نشده. به نظرم نویسنده داستان شخصیت زن های باهوش اما سنتی و خانه دار را خوب نمی شناسه.
علی الاصول شریفه می بایست همان اول به راضیه شک می کرد. شک برانگیز بود دیگه. چرا راضیه می بایست مادربزرگ پیرش را در شهرستان تنها بگذارد بیاید در جنوب تهران خانه ای اجاره کند ویک خیاطی خیلی معمولی راه بیاندازد. خیلی معمولی که می توانست که کنار همان مادربزرگش راه بیاندازد. تازه در شهرستان به دلایل بسیارخیلی هم بهتر کارش می گرفت.
اگر برای دانشگاه یا کار در یک شرکت مدرن دانش بنیان (که نظیرش در شهرستان نیست) به تهران آمده بود، حتی در خانواده های خیلی سنتی در این دوره وزمانه هم قابل پذیرش می بود. اما با سبک زندگی و کار راضیه مشکوک هست. دختری که می گوید من می خواهم عروس بیایم خانه مادرشوهرم و با مادرشوهر پدرشوهر در یک خانه قدیمی و سنتی زندگی کنم، مادربزرگ پیرش را آخر عمری در شهرستان ول می کند و می آید تهران؟!اون هم شهرستان خوش آب و هوایی در شمال ایران را که بیاید به جنوب دودزده تهران برای خیاطی در خانه ای اجاره ای؟!
یعنی شریفه باهوش با هوش زنانه قابل توجه به این شک نمی کند.
نمی گم باید قضاوت می کرد ولی حتما می بایست می رفت در همان شهرستان از گذشته راضیه تحقیق می کرد. اگر این کاررا می کرد دست می فهمید خیلی هم اهل چادر و.... نبوده.
اون قسمتش که پسرش را تشویق به طلاق می کرد می فهمم. می خواست پسرش را مخافظت کند اما این بعد از مرگ راضیه در اون شرایط باز هم از. راضیه بدگویی می کرد و غمی به غم های پسرش می افزود قابل درک نیست.

نه از اون اعتماد کردن احمقانه اولش، نه اون ول نکردن آخرش.
زنان سنتی نه اون قدر زودباورند نه اون همه کینه ای که بعد از مرگ هم دست نکشند به خصوص اگر موجب تکدر خاطر بیشتر فرزندشان شود

یکشنبه 19 بهمن 1399 ، 11:40:15 یازار :بهار
" دیگر قرار نبود بشاگرد دیار فراموشی باشد، امید و حیات از دل پیر جماران دمیده بود و در راه بود تا بشاگرد را فتح کند و تن و جان خسته اش را زنده کند. نفس قدسی حضرت روح الله دل حاج عبدالله را آباد کرد تا خمینی شهر در قلب بشاگرد به تپش درآید و حیات طیبه را در وسعت مظلومیت مردمان بشاگرد جاری کند....بشاگرد نام تو مظهر خدمت و عدالت خواهی شده است و...
" تا خمینی شهر. روایت زندگی مجاهدانه حاج عبدالله والی اردیبهشت 66"

یکشنبه 19 بهمن 1399 ، 10:33:34 یازار :مینجیق
در همین دو سه روزی که نوشتم که مهران مدیری خانه خراب کردن فقرا را عادی سازی می کنه و سریال آقازاده هم ناموس پرستی را با طعم نعنا به خورد ملت می ده دو اتفاق در عالم واقعیت رخ داده.
در یک مورد در غرب کشور زنی به اسم ناموس پرستی توسط خانواده خودش کشته شده. جریان هم انتشار عکس های خصوصی او در فضای مجازی بوده.
رمانتیک نیست. دوست داشتنی نیست.
در یک مورد هم در جنوب و در بشاگرد زنان محلی از نیروی انتظامی کتک های سختی خورده اند. سر همین ماجرا تصرف زمین و.......
عادی نیست. با نمک نیست. خنده دار نیست.
https://www.mojnews.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7-62/364755-%D8%A7%D8%B8%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D9%BE%D9%84%DB%8C%D8%B3-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%B9-%D9%85%D8%AD%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C-%D8%B0%D9%87%D8%A8%D8%AF%DB%8C#gsc.tab=0
روزی که این زنها کتک خورده اند با روز زن ج ا خیلی فاصله زمانی نداشت. روزی که در مورد مقام زن شر و ور زیاد می گن. اتفاقا یکی از این بانوان آبستن بوده و به پهلویش لگد زده اند. داستان آشنا نیست!؟
نمی شه گنجشک رنگ کرد به اسم قناری به خورد ملت داد.

جمعه 17 بهمن 1399 ، 21:42:58 یازار :مينجيق
كمال سونار كمدين شهير و توانمند وبسيار مردمي تركيه فيلم هاي متعددي در مورد فقراي حاشيه نشين داره كه شهرداري مي خواد خانه شان را مي خواد خراب كنه. فيلم هاي يكي از ديگري سرگرم كننده تر و جذاب تر هست اكا هيچ كدام نمي خواهند موضوع بي عدالتي اجتماعي را عادي جلوه بدهند. با اين كه سوژه تخريب خانه هاي حاشيه شهري در چندين فيلم او تكرار شد و با اين كه فيلم ها آدم را مي خندانند اما همزمان زهر بي عدالتي را هم نشان مي دهند. دردشان را از پشت صفحه تلويزيون هم حس مي كني.

در مورد اين كمدين مي توانيد در ويكيپديا بخوانيد:

https://en.m.wikipedia.org/wiki/Kemal_Sunal
به طور مشخص هم توصيه فيلم مرد خندان او را ببينيد. يكي از شاهكارهاي كمدي دنياست:
https://m.youtube.com/watch?v=So6b5qua_zc

Gulen adam

جمعه 17 بهمن 1399 ، 21:34:34 یازار :مينجيق
مشكل اصلي من با سريال هيولا و ديگر فيلم هاي اخير مهران مديري اين هست كه اين بي عدالتي اجتماعي و اقتصادي را عادي جلوه مي ده. اين طور نشان مي ده كه همينه كه هست . هيچ كاري هم نمي شه كرد. داره پيام مي ده كه اينو به عنوان واقعيت قبول بكنيد و ديگه خودتان را اذيت نكنيد و حرص نخوريد. به بدبختي فقير و فقرا بخنديد و رد بشويد چون كه اگر اونها هم شانس يا عرضه داشتند همان كارها را مي كردند.

در آخر فيلم رحمان ١٤٠٠ وقتي شهرداري مي آد خانه شان را خراب كنه. ناله ها و اضطراب و فريادهاي زن رحمان را سوژه خنده و مسخره قرار مي دهند. اين خيلي فاجعه است

جمعه 17 بهمن 1399 ، 21:28:14 یازار :مينجيق
فرق سریال هیولا با سریال آقازاده در این هست که در سریال هیولا زندگی کامران کامروا خیلی رویایی و جذاب نشان داده می شه.
اون جور نشان داده می شه که هر غلطی هم که می کنه هیچ اتفاق بدی براش نمی افته.
حتی وقتی زندان می ره، هر وقت دلش می خواهد می آد به مرخصی. در زندان هم وان مخصوص داره که توش تلویزیون صفحه بزرگ نگاه می کنه!
اون همه دختر بازی می کنه اما زندگی خانوادگی اش با خانم خوبرو و مهربانش به راهه. حالا چند مورد هم زنش قهر می کنه اما اون قدر اختلاف زن وشوهری در زندگی معمولی هم پیش می آد و به قولی، نمکش هست.

دست کم در سریال آقازاده نشان می ده که زندگی بحری و پسرش علی رغم زرق و برقش همچین مالی هم نیست. نشان می ده از تو داغونند.
بعدش هم همین که نشان داد این نیما بحری در هتل مشهد با یارو نوچه اش شهنام در یک اتاق می خوابند به اندازه کافی برای اکثریت مردها دافعه داره.
اما زندگی کامروا با یک فلور در خانه و یک همکار در عکس مناطق. حاره و تعداد معتنا بهی سوهان عسلی و قطاب و فندق و ..... زیادی جذابیت داره.

جمعه 17 بهمن 1399 ، 14:09:15 یازار :مینجیق
سریال آقازاده هم توی همین مایه ها بود.
حتی خانه نیما در سریال آقازاده همان خانه کامروا در سریال هیولا بود. یک کم دکوراسیونش را عوض کردند.
ما چون این دو سریال را پشت سر هم دیدیم من متوجه شدم.

در مورد سریال آقازاده هم اگر نظری دارید بگید.
من شخصیت حاج رضا و حامد را چندان شعاری ندیدم. اما به نظرم نویسنده و کارگردان مفهوم «ناموس» را خیلی طعم نعنایی اش کرده اند و به ذائقه امروزین در آورده اند.
اون طوری که اونها از ناموس حرف می زنند حتی فمینیست ها هم بدشان نمی آد.
اما در واقعیت و در بین اون نوع خانواده ها مفهوم ناموس به نظرم این قدر گوگولی مگولی و مطابق علافه فمینیست ها نیست.
البته شاید بد هم نباشه که مفاهیم قدیمی مثل ناموس و دفاع از آن را به ذائقه روز تغییر داد و سازگار کرد.
نظرتان در موردش چیه؟

چهارشنبه 15 بهمن 1399 ، 15:04:35 یازار :مینجیق
داشتم فکر می کردم نویسندگان و فیلمسازان کشور ما این تیپ کارآفرین و خانواده اش را نمی شناسند. وقتی می خواهند تیپ پدرسوخته نشان بدهند موفق عمل می کنند. مثلا تیپ پدرسوخته را در این سریال هیولا یا در سریال آقازاده یا نظایر آن خیلی خوب از آب در آورده اند.
اما فرزندان کارآفرین های واقعی را انگار نمی شناسند که بتوانند خوب تصویر کنند.
مثلا در فیلم آتش بس خانم میلانی، نقش اول مرد داستان پسر کارخانه داری بود. اون طور که او تصویر می شد می توانست پسر کامران کامروای هیولا باشد: بی خیال و مصرفگرا و بدون هیچ قابلیت مدیریتی.
این ویژگی های پسر یک مفت خور ثروتمند است نه ویژگی های پسر یک کارخانه دار. پسر کارخانه دار هم ماشین مدل بالا سوار می شود خانه بزرگ دارد لباس خوب می پوشد اما رفتارش با آن چه تصویر می شد فرق دارد.

سه شنبه 14 بهمن 1399 ، 16:46:42 یازار :زرین
@مینجیق
میشه معنی ضرب المثلها و اصلاحات ترکی رو که در متن کامنتهاتون آورده اید بیان کنید.

سه شنبه 14 بهمن 1399
پاسخ :
دالی سی قارلی داغا دایاخدی= پشتش کوه پربرف هست.
اشاره تلویحی به رودخانه ای که سرچشمه اش کوه های پربرف هست و درنتیجه به این راحتی خشک نمی شه.
جوانی که خانواده حمایتگری داره را می گویند. یعنی شاید خودش امکانات زیادی نداشته باشه اما خانواده ای داره که در صورت لزوم از او حمایت می توانند بکنند.

سه شنبه 14 بهمن 1399 ، 13:47:15 یازار :رها
> پزشک ها و بازاری ها و نیز اغلب مهندسان بالای ۵۰ سال به راحتی چنین مبلغی را می توانند به فرزندانشان قرض دهند. منظورم از طبقه متوسط این قبیل افراد بود.

متاسفانه فکر می کنم درست نباشه. همونطور که گفتم طبق تعریف طبقه متوسط در ایران امروز این کسانی که مد نظر شما هستند با چنین سرمایه ای بالاتر از طبقه متوسط هستند. حالا ممکنه خودشون رو طبقه متوسط بنامند ولی در آمار این ها طبقه متوسط ایران نیستند. حتی در مورد پزشکان اون طبقه ای از پزشکان که شما می فرمایید خیلی خاص و محدودند.
به هر حال طبقه متوسط مفهوم نسبی است در هر کشوری جداگانه تعریف می شه. شاید خوب باشه به آمار نگاهی بیندازیم تا بینیم دهک های مختلف مردم ایران در سه سال اخیر چه در آمدی داشته اند. اگر به نمودارهای زیر نگاه کنید دهک های میانی یعنی دهک های بین 4 تا 8 زیر 20 میلیون درآمد ماهیانه در خانواده داشته اند. به این دو آمار مربوط به سال های 97 و 98 نگاه کنید که یکی مربوط به درآمد هست و یکی مربوط به هزینه ها:
"خانوارهای شهری واقع در دهک های درآمدی چهارم تا دهم به ترتیب 55 هزار و 600 تومان، 172 هزار تومان، 205 هزار تومان، 320 هزار تومان، 390 هزار تومان 807 هزار تومان و یک میلیون و 929 هزار تومان بیشتر از هزینه ساالنه شان درآمد داشته اند. خانوارهای روستایی واقع در دهکهای درآمدی ششم تا دهم به ترتیب 39 هزار و 300 تومان، 114 هزار تومان، 311 هزار تومان، 394 هزار تومان و یک میلیون و 451 هزار تومان بیشتر از هزینه سالانه شان درآمد داشته اند."

ببینید با این اضافه پول در عرض چند سال می شه به اون حدی که شما میگید رسید.
یه مساله ای که هست و در کتاب فکر کردن تند و سریع که توسط نویسنده برنده جایزه نوبل اقتصاد نوشته شده و موضوع کتاب هم مربوط به کارهای خودش می شه که منجر به جایزه نوبل شد اینه که بیشتر وقت ها ما با دیدن اطرف خودمون دچار بایاس اطلاعاتی و آماری می شم.
برا اجتناب از این وضعیت همیشه باید رفت وآمار رو دید. مثلا در مورد همین مساله طبقه متوسط و درآمدها به نظر میاد آمار چیز دیگه ای میگه.

https://amar.org.ir/Portals/0/News/1398/h&d%20.pdf

https://fararu.com/fa/news/419717/%D8%AF%D9%87%DA%A9-%D8%AF%D8%B1%D8%A2%D9%85%D8%AF%DB%8C-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%AF%D9%87%DA%A9-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AF
https://www.eghtesadonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%86-3/459690-%D9%87%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AB%D8%B1%D9%88%D8%AA%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%87%DA%A9-%D8%AD%D8%AF%D8%A7%D9%82%D9%84-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1-%D9%81%D9%82%DB%8C%D8%B1%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%87%DA%A9

سه شنبه 14 بهمن 1399
پاسخ :
اون نوشته ها را بعدا در وبلاگ منتشر می کنم و درباره اش مفصل بحث می کنیم. اونها را در زمره پتانسیل های بالقوه طبقه متوسط قرار می دهیم. فعلا در مورد پتانسیل های بالفعل طبقه متوسط صحبت کنیم. پتانسیل هایی که توسط جریان هایی نادیده انگاشته می شوند و «ریز» دیده می شوند.

علت آن که آن کامنت را اینجا منتشر کردم واکنش آن فیزیک خوانده مهاجرت کرده بود. به خود کامنت بعدا می رسیم.

شما روی دهک چهارم تا دهم تمرکز کردید.
اون طبقه ای که من ازش صحبت می کنم دهک اول هستند.
اون طبقه کامران کامروا در سریال نیم صدک اول هستند.

سه شنبه 14 بهمن 1399 ، 12:42:33 یازار :مينجيق
جالب تر اين كه برخي از استادان دانشگاه هاي ايران هم دارند در فيس بوك تصوير اين قبيل افراد مهاجرت كرده را كه مي خواهند تصوير زندگي در ايران را بدتراز آن چه هست نشان مي دهند تاييد مي كنند.
ظاهرا براي اين استادان محترم لايك گرفتن از دانشجويان سابق مهاجرت كرده مهم تر است تا حمايت روحي و فكري ازدانشجوياني كه مي خواهند بمانند و بسازند! شايد هم مي ترسند خلاف منويات دانشجويان مهاجرت كرده نظري بدهند و همچون مينجيق هدف لجن پراكني قرار بگيرند.

سه شنبه 14 بهمن 1399 ، 12:10:45 یازار :رها
با توجه به وضعیت طبقه متوسط فعلی ایران اصولا اگر سه یا چهار جوان باشند که بتوانند روی هم حدود 2 میلیارد پول از والدین قرض کنند مطمئنا این ها متعلق به طبقه متوسط فعلی نیستند.

سه شنبه 14 بهمن 1399
پاسخ :
پزشک ها و بازاری ها و نیز اغلب مهندسان بالای ۵۰ سال به راحتی چنین مبلغی را می توانند به فرزندانشان قرض دهند. منظورم از طبقه متوسط این قبیل افراد بود.

سه شنبه 14 بهمن 1399 ، 11:57:24 یازار :مينجيق
در نوشته پيشين ام، به تفصيل توضيح دادم كه چگونه حمايت مالي و فكري والدين از فرزندي كه ايده اي ناب براي يك بيزنس مدرن و سازنده (غير كاذب) دارد مي تواند به رشد اجتماعي طبقه متوسط و در نتيجه توسعه سياسي كشور بيانجامد. در انتها سئوال كردم كه با توجه به وضعيت نابسامان اداره كشور، آيا چنين بيزنس هايي كه توسط خانواده هاي طبقه متوسط (نظير خانواده مهندس، پزشك و وكيل و بازاري و ملاك و....) آغاز مي شوند شانسي براي موفقيت دارند يا خير.
سئوال را دوباره مرور كنيم: جمعي سه چهار نفره از جوانان خوش فكر را در نظر بگيريد كه ايده اي براي يك بيزنس دارند. در مورد اين ايده و برخي قواعد بيزنس مطالعه زيادي داشته اند و شرايط جامعه را هم در ارتباط با ايده شان خوب مي شناسند. سختكوش هستند و اهل از زير كار در رفتن نيستند. با هم متحد هستندو آماده اند هماهنگ با هم در راه هدف شان با جديت كار كنند. نازك نارنجي و اهل قهر نيستند و مي دانند مشكلات در راه فراوانند. از حمايت فكري و روحي خانواده هايشان برخوردارند. مشاور حقوقي دلسوزي دارند كه به آنها در عقد قرارداد ها راهنمايي مي دهد.(فرض كنيد مثلا عمه يكيشان وكيل مجربي است و به طور رايگان حدود ٤-٥ ساعت براي راهنمايي آنها وقت خواهد گذاشت و توصيه هايي خواهد كرد كه با رعايت آنها كلاهي سر اين جوانان نخواهد رفت. فرض ناممكن وغيرمنطقي اي نيست!)
بالاخره فرض كنيد كه والدين اين چند جوان، در مجموع ١تا ٢ميليارد پول نقد به عنوان سرمايه در اختيارشان به عنوان قرض گذاشته اند. همين طور اين جوانان مي توانند در گوشه اي از شركت والدين، ميزي داشته باشند و هنگام جلسه با مشتريان و.... از اتاق شوراي شركت آنها استفاده كنند.
در نتيجه وقتي كسي براي عقد قرارداد مي آيد اين حس به او دست بدهد كه هر چند اينان جوان هستند اما پشتوانه قوي از خانواده هاي طبقه متوسط نسبتا مرفه شان دارند. "دالي لاري قارلي داغا داياخدي!”
طبيعي است كه يارو دلش قرص مي شود كه چك هاي جوانان بي محل از آب در نخواهد آمد. والديني كه چنين دفتري را براي عقد قرارداد -ولو براي چند ساعت- به فرزند قرض دهند، نخواهند گذاشت به خاطر چك بي محل كارش به زندان بكشد!
به علاوه اين جمع جوانان، از برخي دستگاه هاي شركت والدين يكي ، و يا دستگاه هاي كارگاه پدر ديگري مي توانند استفاده كنند. از زيرزمين خانه پدري هم مي توانند به عنوان انباراستفاده كنند.
فرض كنيد اين جوانان از اين امكانات برخوردارند. امكاناتي كه در دست طبقه مرفه است. فراهم كردن چنين امكاناتي براي طبقه مرفه دور از انتظار نيست. اما اين خانواده ها نه وزيري مي شناسند ونه وكيلي. نه اهل رشوه اند نه اهل زد و بند و پارتي.

دوباره سئوالم را تكرار مي كنم آيا موفقيت اقتصادي بيزنس جمعي از جوانان با اين شرايط روياپردازي است يا مي تواند به حقيقت
بپيوندد؟

🍀@minjigh

سه شنبه 14 بهمن 1399
پاسخ :
یکی برداشته همین نوشته مرا به اشتراک گذاشته. بالایش هم کلی لجن پراکنی کرده. این یکی از جمله ایرانی های مهاجر هست که اصرار دارند مردم ایران همگی گرسنه اند. چند سال پیش هم در پای نوشته ای از من در فیس بوک ابراز تاسف می کرد که چرا فیزیکدانان عصر نو مثل فیزیکدانان اوایل قرن ٢٠ خوش لباس نیستند. متوجه نمی شد کهصد سال پیش عکس گرفتن یک پدیده بوده که به مناسبت آن مردم به سرو وضعشان می رسیدند الان دیگه عکس گرفتن پدیده ای به اون اهمیت نیست در نتیجه مردم با لباس راحت عکس می گیرند. فیزیکدانان هم فرزند عصر خویشند و مثل بقیه از این جهات رفتار می کنند

بگذریم! شخصی با این طرز فکر و این دغدغه ها خوشحال نیست که فلان پزشک انباری خانه خود را در اختیار فرزندش بگذارد که برای بیزنس اش استفاده کند. فرزند آن پزشک اگر در ایران بماند حتما باید دست روی دست بگذارد تا از گرسنگی زجر ببرد تا با تصویر مورد علاقه ایشان سازگار شود.
خلاصه کلام: اجازه اخلاقی از جانب ایشان از آن سوی آبها صادر نشد که طبقه متوسط برای پیشرفت فرزندشان از او حمایت مالی کنند! منتظر اجازه ایشان بودیم آخه!

طبعا چنین شخصی این را هم فهم نمی کنه که اگر چنین بیزنس هایی با سرمایه طبقه مرفه تر راه بیافتد برای طبقه کارگری هم موقعیت شغلی ایجاد می شود. کارگر هم زندگی خانواده اش را تامین می کند. خیال می کند با عکس خوش تیپ گرفتن در آن سوی آبها قرار است سفره خالی کارگر پر شود!

سه شنبه 14 بهمن 1399 ، 11:43:18 یازار :مینجیق
سریال هیولا را که نگاه می کردیم برای شاهین این سئوال بود که آیا جامعه ایران با این سریال ارتباط برقرار می کنه یا نه.
آخه سبک زندگی طبقه برخوردار را نشان می داد که اصلا برای یکی که در شهر کوچک یا محلات مرکز شهر زندگی می کنه قابل دسترس نیست.
خود من هم اسم خیلی از چیزهای لوکس را اولین بار اونجا شنیدم.
امروز جوایم را یافتم. این سریال برای ایرانی های مقیم خارج جذابیت داره.
اون چیزهایی که ما از شان داریم انتقاد می کنیم بسیار خوشایند ایرانی های مهاجری است که می خواهند« شاهد و دلیل بیاورند که چه خوب شد مهاجرت کردیم اگر در ایران می ماندیم یا باید هیولا می شدیم یا باید از گرسنگی می مردیم.»

سریال هیولا تاییدی است برای این تصویری که این افراد دوست دارند از ایران بسازند.این تصویر از منظر من ایرانی طبقه متوسط در همین کشور و در کنار همان معلم ها و .... زندگی می کنم واقعگرایانه نیست. مادر شوهر من هم معلم بود. شبکه دوستان او هرگز نمی گذارند یک کدامشان اون جور زمین بخورند. دایم با هم در ازتباط هستند و در سختی ها در کنار هم

سه شنبه 14 بهمن 1399 ، 10:57:56 یازار :رها
یک نکته ای در مورد تعریف طبقه متوسط در ایران امروز:
فکر می کنم طبق آمار طبقه متوسط ایران بین 5 تا 10 میلیون درآمد دارند و بالای این درآمد شما دیگه طبقه متوسط محسوب نمی شوید. یعنی می شه حدود 5000 دلار در سال.
سرانه درآمد ناخالص ملی ایران در سال 2019 تقریباً معادل رقم مشابه ترکیه در سال 2004 است.

https://aradbranding.com/how-is-the-middle-class-income-in-iran/
هم چنین این هم جالبه
https://www.borna.news/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%DB%8C-45/1087601-%D9%85%D9%88%D9%82%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B7%D8%A8%D9%82%D9%87-%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A2%D9%85%D8%AF

دوشنبه 13 بهمن 1399 ، 21:14:51 یازار :.
سلام.
راستش خانم دکتر من نمیدونم چرا اصلا فرصت خالی پیدا نمیکنم. برنامه ریزی و الویت بندی دارم ولی کارهایم معمولا بیش از حدی که در ذهن برنامه می ریزم زمان میبرد. سعی میکنم از مغزم هر چه توان دارد کار بکشم ولی معمولا ارور میده و وقتی روی چیزی تمرکز دارم اگر حتی برای استراحت مثلا فیلم اینا ببینم چون با دقت نمی بینم محتوا رو از دست میدم. شما برایتان پیش میاید؟ کسی راه حل میداند؟

به همین علت هم نتوانستم هنوز این سریال و یا بقیه را ببینم. با اینکه مهران مدیری رو خیلی دوست دارم. ولی در کل از نقد خوشم میاد. کمی خواندم

در مورد اون کامنتی که دادید به عدم آگاهی کافی در زمینه پایه دروس فیزیک. من هم این مشکل رو دارم حقیقت. البته فرقم اینه اصلا اصلا ادعایی در زمینه علمی ندارم ولی بعضی اوقات اشتباهات فهمی پایه ای دارم. پیش میاد.
ولی مثلا اگه یکی به من بگه فلانی عجب چرتی گفتی میخندم. خب خط قرآن عوض نشده که. اصلاح میکنم.
خیلی از دوستانم همینطوری بد جواب میدادن فکر میکنم علت داشتن غرور هستش و باد جوانی. اگه مثلا بگی فلانی از اساس مشکل داری بر میخوره. خب داری دیگه اشکالی نداره. درست میشه. شما به دل نگیرید
به شخصه با پذیرفتن ضعف هام قوی تر هم شدم و اصلا افت نداره. ما دانشجو هستیم و باید خیلی چیزا یاد بگیریم. خواستم اینو بگم که کمی نخوت و غرور کنار گذاشته شه پیشرفت ایجاد میشه. از قدیم گفتن چوب استاد گله.

سه شنبه 14 بهمن 1399
پاسخ :
سلام
شاید باید یک کمی کمتر به خودتان سخت بگیرید
شاید برنامه ریزی هاتون زیادی سخت گیرانه است

اگر خیلی اذیت می شوید با مشاور دانشگاهتان صحبت کنید

در مورد نظر آخرتان باید بگم ممنون از محبت شما

دوشنبه 13 بهمن 1399 ، 16:22:35 یازار :مینجیق
یک صحنه غیر قابل باورش هم گیجی هوشنگ و خانمش در دستشویی رستوران ارکیده بود.
یعنی اینها دستمال توالت و شیرآبی که با چشم الکترونیکی کار کنه ندیده بودند؟!
الان دیگه سالهاست حتی در دستشویی های کنار پمپ بنزین بین راهی هم از این شیرها هست.
دیگه خیلی اینها را کودن و پرت از مرحله نشان می داد.
دستمال توالت ندیده اند اون وقت سولاریم شان از فردا به راه شده!

دوشنبه 13 بهمن 1399 ، 15:58:19 یازار :Marjan
سلام خانم فرزان عزیز، خیلی ممنون که این درد دل قدیمی من رو هنوز بیاد دارید و در موردش می نویسید. حرف شما در کل درسته ولی سطح مالی خانواده من و همسرم کمابیش شبیه بود. حالا کمی این ور و اون ور.
ولی الان که من سالهاست که دور از اون ها زندگی می کنم باید این رو بگم که بی تجربگی و تازه وارد بودن تو یه خانواده، قدیمی منشا یه سری سوء تفاهم ها میشه که واقعا لزومی نداره که پیش بیاد. یعنی خودم هم مسایل رو بیخود بزرگ می کردم و بابت چیزهای جزیی خیلی اذیت میشدم. اگر تجربه الانم رو داشتم خیلی متفاوت عمل میکردم. به هر حال خوشحالم که در کل زندگی خوب پیش رفت. و ماهی رو هم هر وقت از آب بگیری تازه است.
و‌بازم‌ ممنون از توصیه های خوب اون موقع. واقعا فکر نمی کردم یکی که کاملا تو اون فرهنگ بزرگ شده، به من حق بده 😃🌺

دوشنبه 13 بهمن 1399
پاسخ :

دوشنبه 13 بهمن 1399 ، 13:12:43 یازار :الیار
کامنت های من شوکه اور نیست.
شوکه اور بی تربیتی زنی است که اسم خود را فیزیکدان گذاشته.

دوشنبه 13 بهمن 1399
پاسخ :
برای کسی که درس فیزیک یک را نسبتا خوب بلد هست خواندن کامنت حضر ت عالی در تاریخ ۴ آبان ۱۳۹۹ آن قدر شوک آور هست که بعد از چند ماه در یاد ش بماند.
منظورم کامنت زیر بود :«با توجه به توضیحات مسئله ستاره دنباله دار هالی در خارج از جو زمین قرار داره پس طبیعتا نیروی گرانشی وجود ندارد که جرم گرانشی اش را با جرم اینرسی اش برابر بگیریم.»

وجود نیروی گرانشی ربطی به وجود جو ندارد. امیدوار بودم که تا دوران راهنمایی این را آموخته باشید.
به هر حال به شما تبریک می گویم. احتمالا به زودی، برخی پیشکسوتان جامعه فیزیک شما را به جمع حواریون خود دعوت خواهند کرد و برایتان دست کم، یک موقعیت پسادکتری ترتیب خواهند و همه جا شما را «بسیار عمیق» خواهند خواند.
خیلی از اونها یی که به عنوان ستاره آسمان فیزیک و بسیار عمیق و درنتیجه بی نیاز از انجام کارپژوهشی خوانده اند از نظر تسلط بر فیزیک پایه در ردیف حضرت عالی بوده اند.
ورود شما را به فرقه «فیزیکدانان عمیق مورد علاقه پیشکسوتان ایرانی» تبریک می گویم. مرحله اول که فحش دادن به این جانب هست را با موفقیت پشت سر گذارده اید.

یکشنبه 12 بهمن 1399 ، 21:20:39 یازار ::دى
به علت علاقه ى فراوانتون به مهران مديرى و كاراش، بى طرف نيستين و نميشه توصيه تون رو جدى گرفت ولى واقعا خوبه كه منتقد جدى كارهاش هم هستين بقيه ى طرفدارا ياد بگيرند

یکشنبه 12 بهمن 1399 ، 18:32:50 یازار :مينجيق
در جواب پيام خصوصي
منظورم كامنتهاي چند ماه قبل شما بود
از اين جهت شوك آور براي من بودكه نشان ميداد مفاهيم اوليه را متوجه نشديد و ميخواهيد با به كاربردن چند اصطلاح جبران كنيد
متاسفانه در بين دانشجويان اين پديده زياد به چشم مي خورد
اغلب استادان هم معمولا به روي خودشان نمي آورند تا توي ذوق دانشجو نزنند و احيانا دشمني براي خودشان نسازند

من هم چندماه پيش شك داشتم بگم يا نگم! بعد محافظه كاري كردم و گفتم به من چه!
اين دفعه چون راهنمايي خواستيد (و پيام هم خصوصي است و بقيه دوستان نمي دانند مخاطبم كيست) بر خود وظيفه دانستم حقيقت را بگم .

یکشنبه 12 بهمن 1399 ، 18:03:53 یازار :مینجیق
در شهر ما (تبریز) قپی آمدن زیاد هست به خاطر این که افرادی مثل نوادگان مهدی قلی خان که از بالا به پایین اومدند زیادند.
تبریز صد سال پیش شهر خیلی مهمتری از این که الان هست بود. خانواده های متمول هم در آن زیاد بودند که در وارد کردن مدرنیته به ایران نقش کلیدی داشتند.
طی صد سال گذشته از اهمیت این شهر کاسته شد. وارد دلایل آن نمی خواهم بشوم چون که بحث ما نیست.
اما واکنش طبیعی زنان شهر با مشاهده افول موقعیت اجتماعی خانوادگی به صورت نسل به نسل قپی آمدن بوده و هست.

یکشنبه 12 بهمن 1399 ، 17:26:56 یازار :مینجیق
در سریال وقتی «مینا» (زن صاحبخانه هوشنگ که از اقوام آنها هم هست) می فهمد که این خانواده دارند سبک زندگی لاکچری بر می گیرند و ثروتمند می شوند غش می کند و حرص می خورد.
یک پزدهنده حرفه ای هیچ وقت به این سادگی میدان قپی را خالی نمی کند و این طور خود را نمی بازد!
درستش این بود که نشان دهند مینا ۵ دقیقه بعد که از شوک بیرون می آید اولش به خانواده شوهرش پز می دهد که ببین فامیل های ما چه هستند. می بایست پز می داد که یک «اصیل» هر وقت اراده کند باز می تواند لاکچری از سر بگیرد.
بعدش هم باید تلفن را بر می داشت به دوستان دیگرش قپی می آمد که ببینید من و «بیبی» چی هستیم که مستاجرمان مارچوبه خور هست!

بلد نیست دیگه قپی اومدن را .
باید می آمد یک دوره توی تبریز می گذراند.

مهری (مادر هوشنگ) علی الاصول قبل از این که هوشنگ مدیر عامل بشود قپی بیشتر باید می آمد. قپی تحصیلات هوشنگ و تحصیلات عروسش، قپی خوب درس خواندن بچه، خوشگلی نوه اش هاله، قپی عتیقه های خانوادگی وچیزهای دیگر.
اتفاقا بعد از این که هوشنگ مدیر عامل شد کمتر قپی می آمد که مبادا چشم بزنند.
وقتی ندار بودند و عملا می دیدید نوه اش دارد غصه می خورد و به پسرش هم غصه می دهد می بایست این قپی ها را می آمد که اعتماد به نفس پسرش را ترمیم کند.
قپی آمدن یک مکانیزم دفاعی است. مکانیزم دفاعی مادرانه برای محافظت از فرزندان و نوه ها.
درسریال به عنوان سلاحی برای نابودی دیگران نشان داده شده بود.

یکشنبه 12 بهمن 1399 ، 17:20:34 یازار :مینجیق
بیایید در مورد قپی آمدن در این سریال و همچنین در زندگی واقعی بیشتر صحبت کنیم.
یکی از همراهان قدیمی وبلاگ که از قرار معلوم با یکی از اقوام دور ما وصلت کرده (نمی دانم چه کسانی) چند بار شکایت کرده که خانواده شوهرش قپی می آیند.
کاملا برایم متصور هست که چنین می کنند. این را هم می فهمم که این قپی آمدن عروس خانم را اذیت می کند. اما بیایید یک کمی روانشناسی پشت قپی آمدن را بفهمیم. چه بسا در این صورت کمتر از آن اذیت شویم.
در این سریال قپی آمدن را وسیله ای برای اذیت کردن نشان می دادند. دلیلی هم به جز بدجنسی برای قپی آمدن نشان نمی داد.
اما در واقعیت کسی که قپی می آید کمتر قصد آزار طرف مقابل را دارد. بیشتر قصدش ترمیم اعتماد به نفس خودش هست.

مرجان عزیز نوشته بود که خانواده همسرش چیزهایی را برای پز دادن مطرح می کنند که خانواده او هم دارند. شاید بهترش را هم دارند.
اون موقع من جواب ندادم ولی مطمئن باشید خانواده همسر مرجان این را خیلی خوب حدس زده اند. اگر فکر می کردند مرجان از خانواده ای است که برخوردار نیست بعید می دانم قپی می آمدند. در واقع در این صورت کاملا برعکس رفتار می کردند. هر هدیه کوچک که مرجان می برد را اون قدر بزرگ می کردند و اون قدر می گفتند که خیلی به آن احتیاج داشتند که هدیه آورنده می ماند که چرا این همه تشکر می کنند.
(این را هم از کسانی که با خانواده هایی که از خود پولدارترند وصلت کرده اند زیاد شنیده ام که « وای وای! با ابن همه ثروت چه قدر گدان‌! تا من بهمان هدیه را براشون نبرده بودم خودشان نمی خریدند!» آدم هم خجالت می کشه بگه که بابا اونها گداصفت نیستند خواستند به تو حالی بدهند اون جور گفته اند.)

یکشنبه 12 بهمن 1399 ، 16:46:31 یازار :مینجیق
خیلی بعید می دونم خانواده ای که مثل خانواده هوشنگ تا دو ماه پیش گیر تهیه ۲۰۰ هزار تومان برای خرید داروی ضروری بود وقتی به گشایشی برسد بیافتد به اون صورت توی خط مصرف مارچوبه و کیف مارکدار و...
همان طور که گفتم از روی کنجکاوی امتحانی می کند ولی برای یک بار.
ما طبقه متوسط برای این کار اصطلاح هم داریم. می گوییم هوسه یک بار بکنی بشه.
بعدش سعی می کنه طلا یا نقره بخره تا اگر باز هم به مشکل مالی برخورد بتونه در مواقع ضروری اون طلا و نقره بفروشه و کالاهای ضروری بخره.

هوشنگ و مادر و خانمش که بچه نبودند. وقتی دیدند که این اداره دو کارمند بیشتر نداره عملا کاری نمی کنه و حتی در سردرش هم ننوشته اداره فلان، می بایست شک می کردند.
باید می فهمیدند که دست کم این تشکیلات مشکلی نظیر فرار مالیاتی دارد.
گیریم پولش زیر دهانشان مزه داده بود و نمی خواستند از پولش بگذرتد. باید شک می کردند که این مدیر عاملی خیلی دوام نخواهد داشت و بهتر است برای روز تنگدستی آینده پس انداز کنند. نه آن که شیرجه بروند توی زندگی لاکچری برای قپی آمدن به دوستان قدیم.

در مورد قپی آمدنشان هم باید صحبت کنیم. قپی آمدن هایشان هم واقعگرایانه نبود.
انگار نویسنده فرهنگ قپی آمدن زنان طبقه متوسط را هم درست نفهمیده و درک نکرده
زنان طبقه متوسط قپی می آیند اما نه به اون شکل و نه به اون منظور.
قپی آمدنشان هم کارکرد و حکمتی دارد

یکشنبه 12 بهمن 1399 ، 14:02:00 یازار :مینجیق
یک مقدار در سریال برویم جلوتر.
اون قسمتی که کامروا هوشنگ و خانواده اش را به سالگرد ازدواجش دعوت می کنه تا جایی که خانواده وارد ویلای کامروا می شوند واقعا شاهکاره.
خیلی قشنگ ساخته اند. خیلی به دل می شینه. بازی های خانم های سریال ازدم حرف نداره. خیلی خوب در اون قسمت دغدغه «پس من چی بپوشم» خانم ها به تصویر کشیده شده.

قسمت این که برای اولین بار هوشنگ مارچوبه می خره هم با حاله.
همین طور قسمت مزون لباس و برخورد ژینوس و....
ماساژ رفتن مادر هوشنگ هم حرف نداره.
این هم هوشنگ یواش یواش دیگه عادت صذقه دادن را کنار می ذاره و یک جا حتی کودک کار را فحش می ده هم متاسفانه قابل فهم هست. قابل فهم از این جهت که معمولا این تغییر شکل در افراد شکل می گیره،
اما من باورم نمی شه که خانواده هوشنگ یا دقیق تر بگم مادر و همسرش اون قدر زیاد در گیر مهمانی ها و سبک زندگی زن کامروا و دوره اش بشوند. یکی دو بار از روی کنجکاوی برایم قابل درک هست. تلاطم برای چی بپوشم هم همین طور. اما بعد از یکی دو بار که مهمانی هایشان را دیدند و ترکیب لباس های فاخر و میز غذای مجلل با موسیقی کوچه بازاری و صحبت های سطج پایین را که شاهد بودند می بایست دل آنها را می زد.
مادر هوشنگ یک بار از روی کنجکاوی ماساژ و سولاریوم می رفت اما بار دوم دیگه غرورش اجازه نمی داد که مهمان این قبیل لاکچری ها شود.
این که تا این حد درگیر شدند برایم قابل فهم نیست.
یعنی طبیعی به نظرم نمی رسد.
یاز اینجا جایی است که نویسنده داستان شخصیت و هویت طبقه متوسط که اغلب با مناعت طبع بالا به همراه هست نمی شناسد.
زنی به تجربه مهری و شخصیت و موقعیت اجتماعی اش حاضر نمی شد به خاطر سولاریم و ماساژ تای منت سر پسرش باشد. یک بار تجربه شاید ولی هر روز مجانی در کلینیک زیبایی همسر رئیس پسرش بست نشستن هرگز

 1  2