صلح و پرهیز از مقابله به مثل در جنگ واقعی و جنگ تبلیغاتی

+0 به یه ن

در این درگیری های اخیر آزادسازی مناطق تحت اشغال ارمنستان، استراتژی آذربایجان به گونه ای بود تا انسان ها-به خصوص غیر نظامی ها- کمتر کشته شوند. وقتی می خواست شهری یا روستایی را آزاد سازد، نیروهای خود را در شمال و جنوب و شرق آن شهر یا روستا مستقر می ساخت اما راه ارتباطی آن را با ارمنستان مسدود نمی کرد. اندکی صبر می نمود تا حاضران در آن شهر یا روستا، آن را ترک کنند سپس نیروهای خود را به آن شهر یا روستا گسیل می داد. بیشتر غیر نظامیانی که در این درگیری ها اخیر کشته شدند دراثر بمب هایی بود که پاشینیان در  گنجه  بر سر مناطق مسکونی ریخت. هدف پاشینیان از این کار تحریک آذربایجان به مقابله به مثل بود.ارمنستان و روسیه قراردادی دارند که بنا به آن اگر ارمنستان مورد حمله واقع شود روسیه به طرفداری ارمنستان وارد میدان می شود. 

البته چون قره باغ بنا به معاهدات بین المللی جزو خاک جمهوری آذربایجان هست عملیات آزادسازی آن حمله به خاک ارمنستان حساب نمی شد و درنتیجه روسیه هم وارد میدان نشد. اما اگر به تلافی بمباران گنجه توسط پاشینیان، جمهوری آذربایجان به شهرهای ارمنستان حمله می کرد روسیه نیز به طرفداری ارمنستان به آذربایجان حمله می کرد. طبعا آذربایجان از روسیه شکست می خورد. خوشبختانه آذربایجان خویشتنداری کرد.

 الان حدود دو هزار نیروی روس در قره باغ به عنوان صلحبان مستقر شده است. قرار هست ۵ سال دیگر از این منطقه خارج شوند. آیا ۵ سال بعد -همان طوری که در توافقات سه جانبه آمده- نیروهای روس منظقه را ترک می کنند؟ روسیه هست و ارتش دو میلیون نفره تا دندان مسلحش!  عملا  در آن منطقه هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد. کسی هم نمی تواند جلودارش شود. حتی بهانه هم لازم ندارد! به هر حال به نظرم می رسد هر چه قدر گفتمان جنگی کمتر باشد و گفتمان صلح از این پس غالب شود،
  ۵ سال بعد فشار بین المللی برای خروج روسیه بیشتر خواهد بود و سیاستمداران باکو دست بازتری خواهند داشت که برای اخراج نیروهای روس از منطقه مانور دیپلماتیک دهند.
من فکر می کنم در این مقطع بیشتر به صلاح و مصلحت هست که  آذربایجانی ها فکرشان را بدهند به بازسازی مناطق ویران شده و دیگر از جنگ و اختلاف نگویند. (در این سی سال که قره باغ در اشغال بوده، آثار تاریخی منطقه را ویران کرده اند. این ویرانی ها مختص مساجد نبوده. سالن های کنسرت و مراکز فرهنگی هم که به اسم شخصیت های فرهنگی و شعرای ترک بوده ویران کرده اند. به زیر ساخت ها هم نرسیده اند. راه های منطقه  در سی سال رو به ویرانی گذاشته. این روز ها هم که دارند شهرها را تخلیه می کنند پشت سرشان  در جاده ها مین کاشته اند.  درخت ها را بریده اند. خانه ها را دارند آتش می زنند. تیرهای برق را واژگون می کنند.  خلاصه این که کلی کار بازسازی در پیش رو هست.) به نظرم صلاح نیست بعد از این حرفی از جنگ زده شود  یا وقت صرف این شود که پاسخ تحریکات تبلیغاتی داده شود. همان طور که آذربایجانی ها  هوشمندانه در مورد بمباران مناطق مسکونی گنجه مقابله به مثل نکردند ای کاش  در جنگ تبلیغاتی هم مقابله به مثل نکنند.  به نظرم می رسد این جنگ تبلیغاتی  هم مثل همان بمباران  تله ای است برای  تحریک آذربایجانی ها به مقابله مثل  و به دست آوردن بهانه ای برای نگه داشتن بیشتر روس ها در آن منطقه.باید با هوشمندی از مقابله به مثل حذر کرد.


وقتی جمهوری آذربایجان عملیات خود را برای آزادسازی مناطق اشغال شده آغاز کرد یک عده در همین تهران و همچنین از میان ایرانی های مقیم غرب در طرفداری از صلح نوشتند. بانو گلشیفته فراهانی در طرفداری از ارمنستان برنامه اجرا کرد. در آن هنگام دم از صلح زدن به معنای فشار آوردن بر زنان و مردانی بود که سی سال پیش با خشونت از خانه و کاشانه خود بیرون رانده شده بودند. (خشونت که می گم به معنای کشته شدن ۳۱ هزار  غیر نظامی (زن و کودک و مرد سالخورده و ...) به  فجیع ترین شکل ممکن بود.) 
در آن هنگام دم از صلح زدن ، دعوت به ادامه سکوت در برابر ظلم بود. در آن هنگام دم از صلح زدن، به معنای خفه کردن مردمانی بود که شما شرح زندگی شان را در  فیلم مستند ساخته آقای بابک شیرین صفت می بینید.  
با خودم فکر کردم اگر مرا با زور از خانه و کاشانه ام بیرون کنند چه می کنم!؟ بعد دیدم مقایسه درستی نیست. مرا اگر از خانه ام هم بیرون کنند از کارم بیرون نکرده اند. معلوماتم را از بین نبرده اند. هویتم را از بین نبرده اند. می توانم به کارم در این شهر یا شهری دیگری ادامه دهم و دوباره خانه بخرم. ولی وقتی یک عده کشاورز را از خانه  و مزرعه و باغ خود که نسل ها در آن زیسته اند بیرون می کنند آنها را از ریشه می کنند. کشاورزی دانش بومی وسیعی می خواهد اما این دانش در زندگی شهری برایشان کار آفرین نمی شود. تبدیل می شوند به حاشیه نشینان بی تخصصی که نمی توانند در شهر ها هم جذب شوند و خود را با زندگی شهری سازگار کنند  و دوباره خانه مناسب بخرند. مسئله تنها بیرون شدن از خانه نیست. بسی فراتر از این هست.
الغرض! اونهایی که وقتی فرزندان این آوارگان برای باز پس گیری خانه و سرزمین شان می جنگیدند دعوت به صلح می کردند اکنون کجایند؟! الان وقت دعوت به صلح هست. الان وقت فراموشی گذشته های تلخ و نگاه به آینده هست.


پی نوشت: من فکر نمی کنم با حرف های قشنگ اما غیر واقعی زدن گذشته ها ی تلخ فراموش می شه و صلح برقرار می شه. فکر هم نمی کنم که با گفتن این که این دو قوم خیلی شبیه هم هستند اختلاف ها را کنار بذارند و با هم خوب بشوند. اما اگر مادران  و پدران بدانند که برای بهبود آینده فرزندانشان گذشت  لازم هست، گذشت می کنند. نه به خاطر آن که طرف مقابل سزاوار گذشت هست بلکه به این علت که فرزندانشان سزاوار آرامشند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جدایی طلبی در کالیفرنیا؟!

+0 به یه ن

همان طوری که می دانید کالیفرنیا ایالت عزیزدردانه و ثروتمند ایالات متحده آمریکا در کرانه غربی آن قرار داره. شهرهای سان فرانسیسکو و سن حوزه و لس آنجلس در این ایالت هستند. دانشگاه های استنفورد و برکلی و..... دراین ایالت هستند. هالیوود هم همین طور. سیلیکون ولی معروف هم همین طور.

زادگاه گوگل هست. زادگاه HP هست. زمین  های کشاورزی زرخیزی هم دارد. در واقع منبع اصلی در آمدش کشاورزی است نه صنایع معروفش!
این ایالت قبلا جزو خاک مکزیک بود. پس از چند جنگ در نیمه دوم قرن ۱۹  به ایالات متحده آمریکا ملحق شد.
همان طوری که باز می دانید در آمریکا مهاجران مکزیکی و اسپانیایی-زبان های بسیار هستند: حدود ۲۰ درصد جمعیت آمریکا.

حالا فرض کنید یک مسابقه ورزشی بین مکزیک و آمریکا برگزار شود و چند نفر هم از این اسپانیایی زبان ها بگویند که کالیفرنیا باید به مکزیک پس داده شود. یا فرض کنید یک عده در آمریکا در فضای مجازی این حرف ها را بزنند. فکر می کنید واکنش نهادهای امنیتی آمریکا چه خواهد بود؟ فکر کنم به صورت یک جوک به آن می نگرند و کسی را هم دستگیر نمی کنند. نه به خاطر این که  آمریکایی ها خیلی به آزادی بیان اهمیت می دهند. ادعای آزادی بیانشان را من خیلی جدی نمی گیرم چون در خود آمریکا دیده ام که سایت های مربوط به استفاده از اورانیم تخلیه شده در سلاح های آمریکایی را سانسور می کنند! آره! وقتی واقعا به مسایل جدی امنیتی خود و نقض حقوق بشر جدی از جانب حکومت شان می رسند خیلی برخوردشان با حکومت های دیکتاتوری فرق ندارد. اما آن گونه شعار های جدایی طلبانه  و .... را به شوخی خواهند گرفت. حتی یک سوژه برای سازنده های کارتون سیمپسون ها می شه که کمی دست بیاندازند.

چرا در ایالات متحده آمریکا نسبت به این گونه اظهارات واکنش شدید نشان نمی دهند؟! چون از خودشان مطمئن هستند! کمتر دارنده پاسپورت آمریکا مایل می شود شهروندی آمریکا را بگذارد و شهروند مکزیک شود ولو این که زبانش اسپانیایی باشد و به آداب و رسوم و فرهنگ اسپانیایی دلبسته باشد. در مقابل، صدها هزار مکزیکی نقشه می کشند که هر طور شده خود را به آمریکا برسانند و شهروند این کشور شوند. چرا؟! برای این که اولا اقتصاد آمریکا خیلی بالاتر از مکزیک هست. ثانیا اسپانیایی زبان در آمریکا آزادی تام برای به کار بردن زبان خود و برگزاری آداب و مراسم خود دارد.
در نتیجه هیچ ترسی که از جدایی طلبی کالیفرنیا در ایالات متحده ندارند  و اگر کسی هم چنین چیزی بگوید او را خفه نمی کنند. فقط به ریش یا گیسش می خندند.





اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جنوب قره باغ، سرزمین فرصت ها

+0 به یه ن

در ماه های آینده حدود یک میلیون نفر آذربایجانی به منطقه جنوب قره باغ باز می گردند. حتما حکومت آذربایجان برای بازگشت اونها ، در منطقه سرمایه گذاری درخور توجهی می کند. این یک فرصت طلایی خواهد بود برای این که صاحبان شرکت در این سوی ارس (بو تای) بخواهند پروژه بگیرند. همین طور فرصت طلایی برای صادرات خواهد بود. ای کاش اون دسته از عزیزان که دستی در نوشتن دارند روی این موضوع تمرکز کنند. ما ها که دستی در نوشتن داریم اگر دست به دست هم دهیم می توانیم جوی در فضای مجازی به وجود آوریم که فکر جوانان را به سمت امکان مراوده اقتصادی در این فضا سوق دهد. اگر جوانان ما روی موضوع تمرکز کنند، حتما راه های بسیاری برای مراوده اقتصادی می یابند. متاسفانه وقت زیادی را با دهن به دهن گذاشتن با اونهایی که -به هر دلیل- از پیشرفت ما ناخشنود می شوند تلف می کنیم. الان زمان وقت تلف کردن نیست. چشم انداز این نوع مراوده اقتصادی با "او تای" برای حل مشکلات اقتصادی "بو تای" چنان درخشان هست که دریغ هست فرصت از دست برود.


 قطعا ماه هاست که ترکیه برای گرفتن پروژه ها خیز برداشته. در مواردی که ترکیه دست می گذارد شرکت های ما هیچ شانسی ندارند. اما جوانان ما می توانند راه های ابتکاری بیابند که ترکیه روی آن انگشت نذاشته و روی آن ادعایی ندارد در سال های اخیر کم نبودند صنعتگران و مهندسان تبریز که اختراع وابداعی داشتند و صنعت ترکیه آنها را جذب کرد. در بین نزدیکان خود من هم از این موارد هست. دید مدیریتی در ترکیه آن قدر فراخ هست که چنین افرادی را جذب کند. شرکت های مدیریتی فعال در قره باغ احتمالا بیشتر از این قبیل مهندسان را از شهرهای ما جذب می کنند. احتمالا مهندسان خود این شرکت ها از استانبول و آنکارا و ازمیر و بورسا بلند نمی شوند بروند به جنوب قره باغ . اما مهندسان زیادی از تبریز و اردبیل مایل می شوند بروند قره باغ و به منات و یا لیر حقوق بگیرند. 

همه چیز را همه کس داند! هر کسی در حرفه وصنعت خود هزار تا شگرد می تواند بیابد که راه را بر او بگشاید. کافی است در این جهت فکرو تمرکز کنیم تا راهی برای کسب درآمد درجریان بازسازی مناطق آزاد شده جنوب قره باغ بیابیم. 🍀@minjigh 

 بیشتر مردم جنوب قره باغ که در ماه های آینده به خانه هایشان باز می گردند کشاورز و دامدار و باغدارند. لابد بر می گردند که باغ هایشان را احیا کنند. به خصوص که این روزها که ارمنی ها روستاها را تخلیه می کنند درختان را پشت سر خود قطع می کنند. لابد نیاز به نهال و بذر و.... خواهند داشت. بخشی از این نیاز می تواند از طریق "بو تای" تامین شود. همه این فعالیت ها به محیط زیست مربوط هست. ای کاش آن دسته از طرفداران محیط زیست که اطلاعات و مهارت مربوط به کشاورزی و باغداری دارند از همین الان به مسئله ورود کنند تا از همین ابتدا سنگ بنا کج گذاشته نشود.  

چهار ماه دیگه وقت درختکاری است. اگر بخواهیم نهال به آنها بفروشیم از همین الان باید برایش برنامه ریزی کنیم. اندکی بعد از فروپاشی شوروی که از او تای می آمدند به بو تای، ایراد می گرفتند که چرا این همه کود و سموم شیمیایی استفاده می کنید. فکر کنم قره باغی ها که این مدت از کشاورزی محروم بودند فرهنگ ارگانیک خود را حفظ کردن باشند.اگر الان محیط زیستی ها وارد میدان بشوند قبل از این که این عادت ها عوض شود می توانند 
کمک شان کنند که همچنان ارگانیک تولید کنند. 🍀@minjigh

امروز آغدام رسما آزاد شد. در شوشا، آغدام و.... مساجد تاریخی بسیاری هستند که نیازمند مرمت می باشند. کاشیکاری هایشان نیاز به مرمت دارد. مونوپولی این گونه مرمت هم در دست استادان ایرانی است. فرصت بسیار مغتنمی است. در ازبکستان هم استادان ایرانی مرمت آثار تاریخی  را بر عهده داشتند. فرصت را دریابید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

باز هم کرونا و فرهنگ ما

+0 به یه ن

اکثر مردم در دور وبر ما ماسک می زنند اما فاصله اجتماعی را رعایت نمی کنند. از قبل هم این طور بود که در مغازه ها و... وقتی خانمی خریدی می کرد، بقیه خانم ها می آمدند نزدیک و اظهار نظر می کردند. این موضوع قبلا من را اذیت نمی کرد. خیلی ها-به خصوص اونها که از کشورهای شمال اروپا می آمدند- به این موضوع ایراد می گرفتند اما من می گفتم فرهنگمونه! ذاتا خونگرم هستیم! این خونگرمی در ایام کرونا خیلی روی مخه! صبر کنیم کرونا تمام شود باز مثل قبل در مغازه ها و ...به هم توصیه می دهیم. هرکسی هم ایراد بگیره می گیم "برو بابا! ما ٨ هزار سال این جور رفتیم بازار بعد ازاین هم می رویم. این سنت ماچندهزار سال بیشتر از اون کشور اسکاندیناوی که تو در آن زندگی می کنی قدمت واصالت داره!" اما در هر حال حاضر فاصله اجتماعی را رعایت کنیم تا کرونا بگذره! 🍀@minjigh  



باز ملت برای ما عارف شده اند: "با کرونا باید زندگی کرد!" نتیجه این عرفانشان این شده که از هیچ حرکت لوکسی دست نمی کشند. مانیکور، پدیکور و چه و چه و چه شان همه به راهه! می روند کلینیک زیبایی یا آرایشگاه می بینند بوی الکل و مواد شد عفونی کننده می آید نتیجه می گیرند که خیلی تمیزه. دوستان و فامیل هاشون را هم تشویق می کنند که اونها هم بروند! غافل از این که تمیزکار فقط یک کم الکل یکی دو جا ریخته تا این بو در بیاد. واقعا با دقت همه جا را الکل کشی نکرده که! هوا را که ضدعفونی نکرده. 


 مورد داشتیم شوهر پزشک بود و خانم خانه دار. خانم به هنگام مانیکور در آرایشگاه سوپر لوکس شهر -که بسیار هم بوی مواد ضدعفونی کننده می داد- کرونا گرفت و به شوهر هم سرایت داد. لابد شوهره هم به مریض ها و همراهشان سرایت داده. 

! کادر درمانی خسته است. نتیجه عارفانه زندگی کردن حضرات هپروتی با کرونا، این خستگی کشنده عزیزان کادر درمانی است!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ما هم مردمانیم

+0 به یه ن

ما روزی دو ساعت در تپه های اطراف شهر قدم می زنیم. تعداد سگ ها به طرز باورنکردنی بالاست. هر دسته از آن ها قلمروی دارند و هر کدام از سگ ها وارد قلمرو سگان دیگر شود مورد حمله سگ های دیگر قرار می گیرد.


بسیار زیاد زاد و ولدمی کنند مردم می آیند به این سگ ها غذا می دهند. فعلا همه شان پروارند.
پس فردا که برف جاده های خاکی را پوشاند این افراد که می آیند به سگ ها غذا می دهند دیگر نخواهند آمد. 
الان همه شان با ماشین می آیند و غذا می دهند. وقتی جاده ها یخ زدند اون ماشین ها توان آمدن نخواهند داشت. این کسان هم من می بینم حال پیاده در برف رفتن و به حیوان غذا دادن ندارند.

بعد فکر می کنید چه اتفاقی برای این سگ ها می افتد؟ اکثر شان با زجر زیاد از گرسنگی و سرما می میرند.

در پارک های حیات وحش دنیا قدغن هست که به حیوانات غذا دهیم. 
هر کسی که غذا دهد نه تنها مهربان ومامانی شناخته نمی شود، بلکه جریمه می گردد. 
این برای آن هست که می دانند حیواناتی که از دست آدم غذا می گیرند از عادت گشتن به دنبال غذا می افتند. مهارت های لازم برای به دست آوردن غذا را از دست می دهند. 
زمان زمستان که بازدیدکننده ها دیگر نمی آیند تلف می شوند.
این سگ های اطراف شهرها که از دست آدم ها غذا گرفته اند نه مهارت غذا یافتن را به دست آورده اند و نه تعدادشان با ظرفیت غذایی تپه های اطراف شهر متناسب هست. 

اگر این همه سگ بخواهند غذای خودشان را خود بیابند نسل حیوانات طبیعی این اکوسیستم ها را بر خواهند انداخت!

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گزارش همه با هم

+0 به یه ن

من سه هفته پیش پیشنهاد یک برنامه همه با هم دادم.  انگیزه را اینجا توضیح داده بودم. اون عزیزی که انگیزه پیشنهاد برنامه را به وجود آورد پیامی برای همراهی با طرح نذاشت. من هم فکر کردم دوست ندارد در مورد مسایلش بیشتر  با ما گفت و گو کند برای همین پاپیچ نشدم. اما خودم به طرح وفادار بودم و موفق به کم کردن وزن شدم. برای من کم کردن وزن کار سختی است. یک انگیزه قوی برای این کار لازم دارم. از آن عزیز که درددلش در من انگیزه ایجاد کرد تشکر می کنم. بی کمک وی نمی توانستم موفق بشوم.

در هر حال من می خواهم دو هفته دیگر هم این برنامه را ادامه دهم.
اگر مایلید شما هم در بخش نظرات اعلام آمادگی کنید که همراه شوید.
از آن عزیز باز هم دعوت می کنم که مشکلاتش را در بخش نظرات این نوشته برای ما بازگو کند. شاید تجربه های ما کمک کند که بخشی از مشکلات خود را رفع نماید. اگر هم نخواست، اصراری نمی کنم.
اما باز به درددل آخرش اشاره می کنم. این تصور و اصرار که در یک خانواده ها دختر ها باید به ترتیب سن ازدواج کنند یا تا دختر خانه ازدواج نکرده نباید عروس بیاید و......در بین برخی خانواده ها هست. می توان این تصور و اصرار را با گفت و گو حل کرد. دست کم این مشکل را  می شه با تنها حرف زدن رفع کرد. در مورد این که چگونه مسئله را مطرح نماییم تا به نتیجه برسیم می توانیم با همفکری کنیم. در بخش نظرات اگر تجربه ای یا درددلی در این زمینه دارید بفرمایید.

ما در  این ۱۴ سال در بخش نظرات وبلاگ مینجیق از این قبیل مشکلات را زیاد حل کرده ایم.  برای کسی که در بطن مشکل هست، مشکلات لاینحلی به نظر می رسند اما با گفت و گو قابل حل هستند.

در مورد راه های کم کردن مخارج خانه توسط فرزندان بزرگسالی که جویای کار هستند اما به دلیل وضع اقتصادی نامناسب کار نیافته اند هم صحبت می کنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جواب معمای « امشب شب مهتابه!»

+0 به یه ن

در این نوشته ام معمایی مطرح کردم:  «چرا تکه های جدا شده از هالی، از  آن عقب می مانند؟»

پاسخ ساده هست. هالی مثل زمین و سیارات دیگر به دور خود می چرخد درنتیجه سرعت ذرات پیرامون آن که جدا می شوند  با سرعت مرکز جرم آن دقیقا یکسان نیست. شعاع هالی  حدود ۵ کیلومتر و پریود چرخش آن به دور خود ۲.۲ روز هست. در نتیجه  (اگر دور خورشید نمی چرخیدند) در عرض یک میلیارد سال، ذرات جدا شده نسبت به هالی فاصله ای برابر با

۵ کیلومتر  * یک میلیارد * ۳۶۵ تقسیم بر ۲.۲ 

داشتند که بسی بیشتر از طول مدار دنباله دار هالی است. جدایی شهاب ها از هالی به این علت می تواند باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بازندگان ایرانی جنگ قره باغ

+0 به یه ن

در این جریان نبرد۴۴ روزه قره باغ، جمعیتی که بسیار باختند آن دسته از ایرانیانی بودند که به آذربایجانی ها تاختند. کل جمعیت ارمنی ها در ایران زیر ۱۲۰ هزار نفر است این در حالی است که جمعیت ترک های ایران که نسبت به آذربایجانی های آن سوی ارس احساس برادری یا خواهری شدید دارند دست کم ۱۵ میلیون نفر هست. (جمعیت ترک های ایران خیلی بیش از این رقم هست. من منظورم آن دسته از ترک های ایران هست که حس برادری یا خواهری نسبت به مردمان آن سوی ارس دارند.) جالبه که این دسته از ایرانیان که به آذربایجانی ها تاختند عموما ادعای مبارزه برای دموکراسی و.... هم دارند. اندکی اگر هوش سیاسی داشتند چنین خبطی نمی کردند و طرفداران بالقوه خود را (که بالغ بر ۱۵ میلیون نفر می شدند) برای روزهای سخت مبارزه این گونه از خود نمی راندند. اون هم چه طرفداران بالقوه ای! طرفدارانی که می توان در سختی ها رویشان حساب کرد نه افراد دورویی که برای هوش بردن سرود «ای ایران» می خوانند ولی در درازای تاریخ به ایران و ایرانی خیانت کرده اند و می کنند!

در مقابل، آن دسته از ایرانیان که به هویت شیعی خود تاکید بیشتر دارند (چه در اپوزیسیون و چه موافق وضع موجود) این حس برادری را درک کردند و احساس همدردی نمودند. در نتیجه بین آذربایجانی ها محبوب تر شدند.

آن دسته که این روزها بر آذربایجانی ها تاختند، خیال می کردند با گفتن این که «نام آن سرزمین اران بود و زمان رضا شاه اسمش را آذربایجان گذاشتند تا حرص رضا شاه را در بیاورند» نهایت معلومات تاریخی را به رخ کشیده اند و ما نادانان بیسواد را آچمز نموده اند!
خیال می کنند که علت این حس برادری در یک تشابه اسمی نهفته هست و با گفتن این که نام آن سرزمین «اران» بوده، مسئله را حل و فصل کرده اند. در حالی که مردم خود آذربایجان از قدیم الایام (بسی قبل از زمان رضا شاه! من در این مورد پرس و جو کرده ام) اصطلاح «بو تای» (=این لنگه) و «او تای» (اون لنگه) را برای دو سوی ارس به کار می بردند. حالا دو سه مورد از اظهار همبستگی عمیق که خودم با چشم و گوش خودم دیده و شنیده ام بر می شمارم:

۱) وقتی من بچه بودم مرزهای ارس بسته بودند. اون موقع وقتی نام ارس یا آراز می آمد برخی جوانان تبریز آستین خود را بالا می زدند و می گفتند ببینید باز اسم ارس آمد موهای من سیخ ایستاد. تا این اندازه احساسات قوی بود.

۲) وقتی مرزها باز شد شور و غوغایی بود. خانواده های گسترده ای بودند که ۷۰ سال در دوسوی ارس از هم جدا افتاده بودند. همدیگر را یافتند. در همان تبریز چند نفر از آشنایان خود ما ماه ها میزبان مردم آن سوی ارس می شدند. در اوایل دهه نود وضع اقتصادی «او تای» خراب بود و این طوری مردم «بو تای» از آنها پذیرایی می کردند. برخی فامیل بودند اما برخی بعد از باز شدن مرزها با هم آشنا شدند. فامیل های خود ما، هر سال شش هفت ماه در خانه خود از آشنایان خود از آن سوی مرز ارس میزبانی کردند.

۳) در دوره المپیاددر تهران در سال ۷۲یک روز وزیر برای شام دعوت شد. از قضا تیم المپیاد آذربایجان هم آمده بودند. سر شام صندلی کم گذاشته بودند. ظاهرا ما دخترها را حساب نکرده بودند! برای دخترها بر زمین سفره چیدند. سرپرست ما گفت: «این توهین به خانم هاست. ما زمین نمی نشینیم!» برگزارکنندگان در کمال بی نزاکتی ابتدا از خانم ها خواستند زمین بنشینند و وقتی زورشان به سرپرست ما نرسید، دست از وقاحت نکشیدند و به مهمانان تیم جمهوری آذربایجان گفتند تا زمین بنشینند! اون طفلی ها هم رفتند نشستند. پسرهای اردبیلی و تبریزی که دیدند اونها رفتند بر زمین نشستند به دنبال آنها رفتند و کنار آنها بر زمین نشستند. شاید مسئله بزرگی به نظرتان نرسد اما باید جو اردوگاه المپیاد را بشناسید تا بدانید چه کار بزرگی کردند. در آن جو بسیار رقابتی (رقابت ناسالم) یکی از حربه های پسرها توهین قومی بر علیه ترک ها و.... بود. این حرکت پسرهای تبریز و اردبیل شجاعت اخلاقی بسیاری می طلبید. چنین حس برادری عمیقی هست. با گفتن این که نام آنجا «اران» بوده است مسئله خاتمه نمی یابد.

بگذریم! افرادی که معمولا در اعتراضات و .... به یاد آذربایجان و تبریز «غیرتمند» می افتند و دنبال ستارخان می گردند این روزها با تاختن به احساسات آذربایجانی ها اون یک ذره شانس را برای این که روزی آذربایجانی ها از آنها در امری سیاسی دنباله روی کنند از دست دادند. اما ما آذربایجانی ها نباید در یک مورد اشتباه کنیم. این قشر از افراد که عموما ادبیات ضد ترک زمان رضا شاه را باز تولید می کنند قشری بسیار نحیف به لحاظ تعداد و نفوذ اجتماعی هستند. هر چند در فضای مجازی و در تلویزیون های آن سوی آب ها صدایشان بلند هست اما در عمل و در کف جامعه تهران و اصفهان و مشهد و..... نفوذ و اهمیت زیادی ندارند. دل بریدن از آنها نباید به دل بریدن از سایر هموطنان هم منجر شود. یک کارگر آبادانی یا یک شاگرد سلمانی اصفهانی یا یک دستیار قناد یزدی یا یک شاگردقصاب مشهدی اصلا کاری به این کارها ندارد. اقشار کم در آمد تبریز و اردبیل با اقشار کم درآمد تهران و کرج و مشهد و اصفهان درد مشترک دارند. با همبستگی و همپیمانی باید درد مشترک را درمان کنند. یک طرفدار محیط زیست اصفهانی و یک طرفدار محیط زیست تبریزی هم همین طور. منظورم طرفداران جدی محیط زیست هست که آستین بالا زده اند که مشکلات را حل کنند نه آنان که از سر مد گاهی در فضای مجازی حرف سانتی مانتالی هم در مورد محیط زیست می زند. فعالان حقوق زنان و کودکان در مشهد و تبریز هم همین طور. با هم مشترکات فراوان و آرمان های مشترک و دردهای مشترک دارند. نباید گذاشت اون عده پر سر و صدا که عرض کردم در این همبستگی و همپیمانی خللی وارد کند. درد های مشترک را با همبستگی می توان حل کرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

که سرما سخت سوزان است

+0 به یه ن

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را

ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را



خواستم بگم تا سوز و سرمای زمستانی از راه نرسیده اگر امکانش را دارید که برای افراد نیازمند چکمه و لباس گرم تهیه کنید این کار را انجام بدهید. وقتی برف و سرما از راه رسید انجام این کار دشوارتر خواهد بود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

طرف حساب کیه؟!

+0 به یه ن

اگر یک شهروند ایرانی در کشورهایی مثل امارات یا هند به ناحق به زندان بیافتد وزارت امور خارجه از او دفاع می کند و در جهت آزادی اش می کوشد. دو مورد من می شناسم که در ده سال اخیر، این اتفاق برایشان افتاده و وزارت امور خارجه ایران آنها را نجات داده. یکی اش مورد نرگس کلباسی در هند بود. دیگری را شما نمی شناسید.

اما زمانی که دزدان دریایی سومالیایی ماهیگیران ایرانی را به گروگان گرفته بود، دست وزارت خارجه بسته بود و نتوانست کار زیادی برایشان انجام دهد. دلیلش ساده هست: دزدان دریایی شخصیت حقوقی شناخته شده در مجامع بین المللی نیستند که وزارت امور خارجه ایران یا هر کشور دیگری بتواند با آنها مذاکره کند و با روش های حقوقی متعارف بین المللی حق شهروندان خود را از آنها بستاند.متاسفانه چند نفر از گروگان ها از گرسنگی در دست دزدان جان دادند.
صاحب لنجی که آنها با آن برای ماهیگیری رفته بودند خیلی انسان نازنینی بوده. برای نجات آنها از دست دزدان دریایی همه دارایی خود را فروخته بوده تا گروگان ها را آزاد کند اما واسطه ای که قرار بود باج را به دست دزدان برساند و گروگان ها را آزاد سازد پول را برداشته بوده فرار کرده بود.
وقتی شخصیت حقوقی معتبری در کار نباشد همین می شود! دست دیپلماسی بسته خواهد بود.
"رژیم خودخوانده"ای که هیچ کدام ازمجامع بین المللی آن را به رسمیت نمی شناسند هم از این دست هست. اگر خطایی علیه منافع ملی ما بکند دست دیپلماسی باز نخواهد بود که با روش های حقوقی اعاده حق کند چرا که در هیچ کدام از معاهدات بین الملل متعارف "رژیم خودخوانده" به رسمیت شناخته نمی شود.
از منظر علاقه مندی به منافع ملی اصلا نباید راضی باشیم که با یک "رژیم خودخوانده" که در هیچ کدام مجامع حقوق بین الملل به رسمیت شناخته نمی شود مرز داشته باشیم.
از منظر منافع ملی هم که شده باید کوشید که تکلیفش زودتر معین شود!
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل