کنسرت ارکستر سمفونیک تبریز

+0 به یه ن

کنسرت ارکستر سمفونیک تبریز فردا و پس فردا ساعت 21 هست. می شه اینترنتی بلیط این برنامه و برنامه های مشابه را تهیه کرد.
http://www.ebilit.com

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بیانیه های سیاسی دانشگاهیان

+0 به یه ن

در سال های اخیر دانشگاهیان در جریان های سیاسی بیانیه هایی صادر کرده اند. هرچند این نوع فعالیت را می پسندم و معتقدم دانشگاهیان باید حضور خود در جامعه و حساسیت خود به مسایل سیاسی روز را (دست کم) از طریق صدور بیانیه ابراز کنند اما من اغلب آنها را امضا نکرده ام. معمولا هم انتقادم را به متن نامه به طور مکتوب به نویسندگان ابراز داشتم. عموما هم به تنظیم کنندگان برخورده. یادم هست در آستانه  یکی از انتخابات، برخی امضا کنندگان از طریق نوچگان  خود به گوشم رساندند که "فکر کردی کی هستی که ما منتظر شنیدن نظراتت باشیم؟"


اشکالاتی که به نظر من به این قبیل نامه ها و بیانیه ها وارد هست از این جنس هست که عرض می خواهم بکنم.

اول این که خیلی وقت ها این بیانیه ها اندکی پیش از انتخابات (حدود یکی دو هفته) در یک جو هیجانی و احساساتی منتشر می شود. در صورتی که بیانیه دانشگاهی ها باید در جوی آرام و به دور از هیجانات منتشر شود. در جوی که مورد بحث های نظری جدی و به دور از هیجان قرار گیرد و یواش یواش به خورد جامعه برود.

دوم این که اغلب این بیانیه ها حاوی نکته جدیدی نیستند. اغلب بازیافت مطالبی هستند که در روزنامه های داخلی و خارجی منتشر می شود. بیشتر از آن که خواننده را به تفکر وادارند به هیجان خواننده می افزایند. هیجان بد چیزی نیست. اما از دانشگاهی انتظار نمی رود نقش قطار شهر بازی و سرسره آبی  و سقوط آزادپارک آبی را بازی کند و هیجان آفرینی نماید! آن هم درست در آستانه انتخاب هایی سرنوشت ساز!

سوم این که با خواندن متن این بیانیه اصلا نمی توان فهمید چرا این نوشته به قلم دانشگاهیان هست! نه حرف و دیدگاه تخصصی در آن هست و نه مطالبات صنفی و نه نشانی از پختگی سالها فراز و نشیبی که دانشگاه به خاطر مسایل سیاسی در این مرز و بوم تجربه کرده! وقتی متن اغلب این بیانیه ها را می خوانی حس می کنی این بیانیه را جوانی 20 ساله نوشته که زیاد روزنامه می خواند.  باورت نمی شود بیانیه ها را دانشگاهیانی سالخورده نوشته و امضا کرده اند که تجربه انقلاب فرهنگی و ده ها واقعه دیگر را پشت سر گذاشته اند.
چرا چنین ادعایی می کنم؟! چون به نظر می رسد نویسندگان باورشان شده که یکی از دو جناح که در انتخابات شرکت می کند خیلی مظلوم هست و دانشگاه و دانشگاهی باید هزینه بدهد تا آن جناح را به قدرت برساند! در صورتی که کاندیدایی که در این مملکت از فیلتر رد صلاحیت عبور می شود از اغلب دانشگاهیان وضعش بهتر است. به قول معروف همه شهروندان برابرند اما آن کاندیدا از من دانشگاهی "برابرتر" هست! اگر می گوید مظلوم واقع شده به نسبت جناح رقیب هست که "برابرترین" می باشد!
دانشگاه در این مملکت از هر جناحی مظلوم تر هست و بدن نحیف آن بعد از آشوب سیاسی ضربه ای نو می خورد.  لازم نیست آن چه در چنته دارد برای رسیدن فلان کس و بهمان جناح در طبق اخلاص بگذارد. علی الاصول انتظار می رود بیانیه ای که توسط پیران سردو گرم چشیده دانشگاهی تنظیم شده همیشه این نکته را در نظر بگیرد که احتمالش هست کاندیدایی که اینان از او حمایت می کنند سرکار نیاید. مبادا بیانیه طوری تنظیم گردد که دانشگاه در این صورت هزینه بپردازد! دانشگاه از هر جناحی -دست کم برای دانشگاهی-باید عزیز تر باشد. در بیانیه ها این گونه به نظر می رسید که دانشگاهیان که نامه را امضا کرده اند صحنه سیاسی را به صحنه علم و دانش مرجح می دانند.

چهارم به نظر من در بیانیه ها دانشگاهیان مطالبات خود را بیان کنند و بگویند از جناح ها بخواهند که آنها را عملی سازند نه آن که به آنها وعده حمایت بی قید و شرط بدهند.

پنجم: در برخی از بیانیه ها در مورد عقاید شخصی کاندیداها حرف های عوامانه ای زده می شود! این تقصیر بخشودنی نیست. وظیفه دانشگاهی آگاهی بخشی به جامعه هست نه سکانداری جریان عوامفریبی. به علاوه در مسابقه عوامفریبی قطعا دانشگاهیان بازنده خواهند بود. چرا که دست کم دو قشر بسیار متنفذ در جامعه ما-و اکثر جوامع دنیا  از جمله آمریکا- وجود دارند که تخصص شان عوامفریبی هست. در جامعه ما اتفاقا این دو قشر خیلی باهوش و زرنگند و رگ خواب عوام را خیییلیییی خوب می دانند. نهایت ساده اندیشی هست که دانشگاهیان خیال کنند با چند تا جمله -به زعم خودشان- عوام پسند که هر چهار سال یک بار در بیانیه ها می نویسند بتوانند توده ها را درجهتی که مد نظرشان هست و خلاف جهتی که آن دو قشر می خواهند، به خروش آورند. اگر هم -برفرض محال- موفق شوند چه فرقی خواهد بود بین "اینا" و "اونا"؟

به نظر من دانشگاهی باید در طول زمان در جامعه ارزش منطقی اندیشیدن و منطقی فکر کردن را جا بیاندازد. تحلیل داده ها را بیاموزد. بیاموزد که میلیون با میلیارد فرق دارد و کاندیدایی که این عدد ها را همین طوری می پراند شایسته انتخاب شدن نیست. (مثلا کاندیدایی که می گوید با انتقال 5 میلیون مترمکعب آب در سال دریاچه اورمیه را نجات خواهیم داد معلوم هست که همین طوری عدد پرانده و حرف بی حساب دارد می زند.) کاری کند که مردم عوامانه تصمیم نگیرند با تحلیل و تفکر تصمیم بگیرند. نه آن که دو هفته مانده به انتخابات با انتشار بیانیه  بخواهد عوام را تهییج کند که به کاندیدای مورد نظرشان رای دهند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

انتظارات من از مسئولینی که برای دانشگاه ها قانون و ضوابط وضع می کنند

+0 به یه ن

حالا می خواهم دغدغه هایم را به عنوان یک دانشگاهی بیان کنم و انتظازاتم را از نمایندگانی که به این امر می رسند بگم.

اول انتظارات مشخصم را می نویسم. بعد می گویم چه نوع دیدگاهی را می خواهم نماینده ای که به مسایل دانشگاهی می رسه داشته باشه.

انتظارات مشخص:
1) ظرفیت تحصیلات تکمیلی باید کم بشه. اگر استاد راهنمایی که از عهده راهنمایی  تز بر نمی آید نباشه لازم نیست در اون زمینه دانشجوی تحصیلات تکمیلی بگیریم. بسته به شاخه پژوهشی هر استاد تعداد محدودی دانشجو را به طور همزمان می تونه راهنمایی کنه. نباید بیشتر از این ظرفیت استادها دانشجو قبول کنند.
قوانین و ضوابط باید اینها را محدود کنند والا پایان نامه فروشی و ..... همین طور رشد خواهد کرد.
2) به دانشجوی تحصیلات تکمیلی باید حقوق داد. به دانشجو دکتری حقوق تمام وقت یک نفر مدرک فوق لیسانس را باید داد. کار روی پایان نامه کار تمام وقت هست.
3) اداره دانشگاه ها باید مستقل باشه. دست کم رئیس دانشگاه های مادر مثل دانشگاه تهران و تبریز و فردوسی مشهد و اصفهان و شیراز و صنعتی شریف و....  باید توسط شوراهای خود دانشگاه منصوب بشه نه از جانب سیاسیون بالا دست.

4) پول دادن برای چاپ مقاله را قطع کنند. این رویه باعث رشد مقالات بی کیفیت شده. به جایش حقوق استادان را -به خصوص استادیاران جوان را- بیشتر کنند و حقوقشان را هم سر وقت بدهند. (همسر من مدت هاست استاد تمام هست. خودم هم به زودی می شم. این که استادیاران را در افزایش حقوق در اولویت می دانم به دلیل منفعت طلبی شخصی نیست!به خاطر این هست که می دانم در خیلی از دانشگاه ها در حقشان اجحاف می شود.)
5) تعداد واحد هایی که استادان جوان موظف هستند در دانشگاه ها تدریس کنند کم کنند تا استاد جوان بتواند برای کیفیت آموزش و همچنین پژوهش وقت کافی اختصاص دهد.

من نمی دانم که دقیقا مجلس در تحقق خواست های بالا به چه طریق می تونه وارد عمل بشه ولی می دونم که ابزار های لازم قانونی و اختیارات لازم را داره که پی گیر این گونه خواست ها باشه و زمینه لازم برای آنها را فراهم کنه.
حالا می خواهم بگویم انتظار دارم مسئولین که در مسایل دانشگاهی نظر می دهند و کار قانونگذاری یا نظارت یا اجرایی می کنند چه دیدگاهی داشته باشه

1) بدونه که علم کاربردی کافی نیست. در پژوهش علوم بنیادی را نباید بست. اما مرید و شیفته یک عده استاد کاریزماتیک که می گویند پول بریز توی علوم بنیادی هم نشه.  بفهمه که باید متناسب با زیرساخت ها و قابلیت های انسانی باید روی علوم بنیادی سرمایه گذاری بشه. سرمایه گذاری مالی ورای کشش نیروی انسانی در علوم تنها باعث رشد شارلاتانیزم علمی می شه.
2) بدونه فرهنگ پژوهشی در شاحه های پژوهشی مختلف فرق داره. با معیار شیمی دان ها نباید عملکرد ریاضی دان ها را سنجید و بالعکس. با معیار آزمایشگران نباید تئوری پردازان را سنجید و بالعکس.
3)  بدونه دوره مریدی و مرادی در دانشگاه ها باید دیر یا زود سر بیاید. به این فرهنگ دامن نزنه.
4) نیازها و فرهنگ کشور را بشناسه و به صرف این که در کشورهای دیگه فلان کار انجام می شه نخواهد در ایران هم پیاده کنه. به خصوص الگویش سنگاپور نباشه. متاسفانه در سال های اخیر مسئولین دایم سنگاپور و ترکیه را مثال می زنند و می خواهند از سنگاپور و ترکیه عقب نمانند. رقایت با ترکیه شاید قابل فهم باشه اما تاریخ جغرافیا فرهنگ دین جمعیت و وضعیت روابط خارجی  سنگاپور کاملا با ایران فرق داره و به هیچ وجه کشور مناسبی برای الگو قرار دادن برای کشور ما نمی تونه باشه.
5) نذارند بالا رفتن تعداد مقالات نوشته شده در ایران به قیمت بدتر شدن سطح آموزش تمام بشه.


اینها چیزهایی بودند که به ذهن من رسیدند. اینها را کلا از مسئولین می خواهم. مجلس هم بخشی از آن. به طور دقیق تر باید بیشتر فکر بشه که ببینیم کدام قسمت را مجلس بکنه و از چه طریقی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تغییر مثبت آهسته

+0 به یه ن

امسال هر مهمان ایرانی مقیم خارج که داشتیم با تعجب و تحسین می گفت که مردم ایران خیلی آرام و مودب شده اند! راستش من هم همین مشاهده را دارم. به نسبت دو سه سال پیش مردم در خیابان ها آروم تر هستند. کمتر به هم می پرند. بیشتر ملاحظه هم را می کنند. آستانه عصبانی شدنشان بالاتر رفته و صبورتر هستند.

فکر می کنم علتش دو چیز هست:
1) گسترش همین شبکه های اجتماعی مجازی نظیر وایبر و تلگرام. تا چند سال پیش اغلب ما یکی خانواده را "خودی" می پنداشتیم یکی هم چند دوست نزدیکمان را که رفیق شفیق بودیم و هم نظر و هم عقیده. بقیه برایمان "نخودی" بود. فرد اجتماعی تر تعداد دوستانش بیشتر بود یا با فامیل بیشتر معاشرت می کرد اما مفهوم "خودی" و "نخودی" کمابیش برای همه  چنین بسته تعریف می شد. با همه گیر شدن گروه های متنوع وایبری و تلگرامی و..... مفهوم "خودی" و "نخودی" تغییر یافت و وسیع تر شد.در دو سال اخیر در این گروه ها یاد گرفتیم برای این که مزایای در جمع بودن بیشتر استفاده کنیم نسبت به دیدگاه ها و سلیقه های مخالف سلایق و دیدگاه خودمان با روی بازتری برخورد کنیم. همین تمرین به ما در خیابان ها ودیگر جمع ها نیز کمک می کند بهتر از قبل با غریبه ها تعامل کنیم. نتیجه همان می شود که مهمان های ما می بییند: مردم ایران مودب تر شده اند!

2) دومی نتیجه ثبات نسبی اقتصادی است. زمان آقای احمدی نژاد که قیمت دلار وطلا مرتب نوسان می کرد و اختلاس های آن چنانی مرتب رو می شدند فشار روانی زیادی روی مردم می آمد. احساس می کردند همین طوری که وایستادند دارند ضرر می کنند. اما حالا یک ثبات نسبی هست. می شه برنامه ریخت. به پس انداز فکر کرد و.... همین کلی آرامش فکری می آره. اعصاب را آروم تر می کنه.

عملکرد آقای روحانی ایده آل نیست. در واقع انتقادات بسیار زیادی به عملکرد او و کابینه اش وارد هست. اما همین اصلاحات کوچکی هم که کرده در زندگی و روح و روان ما شهروندان ساکن ایران تاثیر گذاشته. حالا ببینید اگر مجلس هم یک کمی بهتر بشه چه قدر زندگی بهتر و شیرین تر می شه. چه قدر فشارها کمتر می شه.

شبکه های اجتماعی مجازی هم ایده آل نیستند. استفاده های نادرست از آنها زیاد می شه. ولی "عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو". در بالا من یک هنرش را بگفتم. همین شبکه ها می توانند ابزاری باشند که ما مردم بتونیم چهره های جدیدی را با ایده هایی جدید راهی مجلس کنیم که بخشی از مشکلات مان را حل کنند. یا دست کم مشکل جدید برایمان نسازند.

چشم اندازی که من دارم اینه:
برای چند ماه در همین شبکه های اجتماعی صحبت کنیم ببینیم دغدغه هامون چی هستند. چه انتظاراتی از نماینده ها داریم. منظورم کلی گویی و غرولند نیست. منظورم حسرت ژاپن خوردن نیست ( اونها که ژاپن را بهتر می شناسندمی گویند چندان حسرت خوردنی هم نیست!)
منظورم مدون بیان کردن خواست های صنفی وگروهی هست. مثلا من خودم در سه محور می توانم خواست هایم را بیان کنم.
خواست هایم به عنوان یک زن، خواست هایم به عنوان یک شهروندترک ایرانی که زبان مادری اش مورد بی مهری قرار می گیره و دریاچه نزدیک شهرش خشک می شه، خواست هایم به عنوان یک دانشگاهی.
در حال حاضر دغدغه هایم به عنوان یک دانشگاهی پررنگ تر هست. در این زمینه هم خواست هایم را بیان خواهم کرد و در انتخابات مجلس هم معیار اصلی ام همین خواهد بود. اولویت ها هم با زمان تغییر می کنه. مثلا چهار سال پیش دغدغه هایم به عنوان یک آذربایجانی پررنگ تر بود. اما در آن زمینه هر چه به عقلم رسیده گفته ام. الان می خواهم در مورد مسایل دانشگاهی بگم. شما ممکنه به عنوان یک مادر یا یک کارمند یا یک پزشک و پرستار ویا فعال اجتماعی... بخواهید دغدغه هایتان را بگویید. بسیار خوب! جای هم را تنگ نکرده ایم! تعداد نماینده های مجلس بسیارند. اگر خوب بکوشیم به اندازه وزن اجتماعی هرکدام از این دغدغه ها نماینده می توانیم به مجلس بفرستیم. اشتباه هست که ما وقت خود را تلف این کنیم که با هم بحث کنیم کدام دغدغه مهم ترهست.یا با هم دعوا کنیم که چرا نمی فهمی که دغدغه من مهتره یا تهمت بزنیم که خائن هستی که دغدغه مرا جدی تر از دغدغه خودت نمی دانی.
به جای اون باید سعی کنیم ازانجمن ها و تشکل های مرتبط به دغدغه هایمان کمک بگیریم که در این انتخابات نقش فعال تر و تاثیرگذارتری داشته باشند.

داشتم می گفتم مرجله اول بحث بر سر دغدغه ها و انتظارات هست. اون قدر باید بحث کنیم تا نظراتمان صیقل بخورند و پخته تر بشوند.
مرحله بعدی شناسایی کسانی هست که بتوانند بخشی از انتظارات را برآورده کنند و در عین حال از فیلتر ردصلاحیت هم بتوانند عبور کنند. این را تشکل ها می توانند انجام دهند. تشکل ها باید اعتبار اجتماعی برای خودشان کسب کنند تا وقتی یک هفته مانده به انتخابات لیست بیرون می دهند مردم به اعتبار آنها بروند و به لیست رای دهند.
زودتر اعلام کردن لیست به صلاح نیست. چون رقبا تخریب شخصیت می کنند.
این راهی هست که به عقل من رسید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بحث سیاسی

+0 به یه ن

آقایان!خانم ها! مایلید یک بحث سیاسی بکنیم؟
البته بحث سیاسی بی خطر!
خیلی از ماها سال ها با این نظر که بهتره از بین بد و بدتر یکی را انتخاب کرد پای صندوق های رای رفتیم. گاهی هم خسته شدیم و گفتیم همه سر وته یک کرباسند و رای ندادیم. رای که ندادیم بدترین ها از بین کاندیداها رفتند و شرایطی به وجود آوردند که اثرات مخربش را یا می بینیم یا به زودی خواهیم دید

من فکر می کنم زمانش رسیده که به فکر آلترناتیو یک کم بهتر باشیم. حل ریشه ای و اساسی هم وقتش نیست. حل ریشه ای و اساسی هزینه بالا داره. ممکنه اون چیزی در نیاد که می خواستیم. داعش هم که مثل شمر ذی الجوشن اونجا وایستاده منتظره اینجا اختلاف پیش بیاد. به فکر اصلاحات اساسی باشیم ممکنه مثل روشنفکرهای سوری فردا توی سرمان بزنیم بگیم چی فکر می کردیم چی شد!
من فکر می کنم باید افراد جدید با ایده های جدید به مجلس راه پیدا کنند. بین همنسلان خودمون کم نیستند فرزندان شهید یا جانبازی که فعالیت سیاسی به معنای دعوای اصلاح طلب و اصولگرا نداشتند. مذهبی سنتی و مردمدار بوده اند. اینها رد صلاحیت نمی شوند. از بین آنها حتما افرادی هستند که فهمیده و باشعور و درستکارند. از بین آنها کسانی هم حتما هستند که قدرت بیان و قدرت رهبری خوبی دارند.
من فکر می کنم اول باید ببینیم از نماینده مجلس چی می خواهیم. خواست هامون باید مدون و معقول و در چارچوب اختیاراتشان باشه. بعد کسانی که از عهده اش بر می آیند شناسایی کنیم بعد در همین فضای مجازی برایشان تبلیغ کنیم. اگر از همین الان به فکر باشیم و همت کنیم تا مجلس تاثیرگذار می توانیم باشیم.

سئوال من این هست که بهترین اتفاقی که در انتخابات مجلس پیش رو ممکنه بیافته چیه؟به هر حال در بیست سال گذشته انجمن ها و ان-جی_او های متعددی بوده که همنسلان ما در اونها فعال بوده اند و در عمل نشان داده اند چه قابلیت هایی دارند یا ندارند. این انجمن ها و ان جی او ها هم پایگاه اجتماعی دارند اگر فلان اتحادیه و یا فلان انجمن حمایتی بکنه کمابیش می شه اطمینان کرد.

بهتر از دعواهای اصلاح طلب -اصولگراست که جنگ زرگری ای بیش نیست!
دوره قبل یک پزشک متولد ٥٥ فرزند شهید از تبریز کاندید شده بود. به مجلس راه نیافت اما کم مانده بود رای بیاره. طرفدارانش او را پزشک نیکوکار شهر معرفی می کردند. اتحادیه فرشبافان هم حمایت کرده بود. قول داده بود مشکلاتشان رسیدگی کنه. این جور چهره ها مد نظرم هست. کسانی که اعتبارشان را از فعالیت های اجتماعی یا حرفه ای شان می گیرند نه از جریان سیاسی و دعوای اصلاح طلب و اصولگرا
من دوست دارم از دانشگاهیان خوش نام که فرهنگ دانشگاهی را می فهمند و سعی می کنند جلوی بزرگ شدن بی رویه تحصیلات تکمیلی را بگیرند به مجلس راه پیدا کنند

کسانی مثل دکتر نصیری قیداری نماینده سابق زنجان
ما علی الاصول می توانیم این افراد را شناسایی کنیم. همین شبکه های اجتماعی مجازی پتانسیل آن را دارند که این جور ایده ها در آنها پرورانده بشه و کاندیداهای ذیصلاح شناسانده بشه
اگر همچین جریان و تحرکی در شبکه های اجتماعی شروع بشه -چه موفق بشه که چهره های جدید با ایده های جدید راهی مجلس بکنه و چه نشه-تاثیرگذار و مثبت خواهد بود

اگر این جریان به راه بیافته و خواست ها مدون بشه حتی همین دو جناحی که الان در قدرت هستند مجبور خواهند بود برخی خواست ها را برآورده کنند. مجبور شعارها و انتظارات مردم را تا حدی منعکس کنند.

اگر مردم منفعل باشند اینها همون حرف های قدیمی خودشان را قرقره می کنند. همون دعواهای قدیمی شون! همون کل کل ها ی بیربط به مسایل و دغدغه های ما! در حال حاضر دغدغه هایی را دارند مطرح می کنند که گاهی آدم خیال می کنه از سیاره ای دیگر هستند.

پی نوشت: تا جایی که یادم می آید سیاسیون ایران بیشتر از آن که خود را مکلف بدانند از اختیارات و امکاناتشان استفاده ببرند تا به دغدغه های دانشگاهیان برسند دانشگاهیان را موظف می دانستند که آنها را در به قدرت رسیدن یاری دهند. در این میان توقع اصلاح طلب ها بیشتر بود. به زعم آنها چون اصولگراها پایگاه های قدرت بیشتری دارند وظیفه دانشگاهیان هست که این "ظلم" را در حق آنها جبران نمایند و حتما برای قدرت رسیدن این ها تلاش کنند و هزینه بپردازند!

من یکی این طور نمی بینم. وظیفه ای برای این حس نمی کنم که برای اصلاح طلبان تبلیغات کنم تا مبادا اصولگرایان به قدرت برسند.
به جای آن می خواهم افرادی را شناسایی کنم که دغدغه های مشترک با من دارند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنرانی دکتر راجی

+0 به یه ن

یکشنبه هفته آینده دکتر امیر راجی ساعت 4:30 بعد از ظهر سخنرانی ای به عنوان " از پروژه ژنوم انسان تا ارایه مستقیم خدمات ژنومیک" ارائه خواهند نمود. شرکت برای عموم آزاد و رایگان هست. محل برگزاری: تهران, فرمانیه، بین دیباجی شمالی و کامرانیه، جنب فربین، پژوهشگاه دانش های بنیادی، سالن آمفی تئاتر.
چکیده سخنرانی را اینجا می توانید ببینید.
آقای دکتر امیر راجی در موسسه اجداد واقع در کالیفرنیا مشغول به کار پژوهشی هستند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برنامه ارکستر سمفونیک تبریز

+0 به یه ن

26 تا 28 شهریور ارکستر سمفونیک تبریز در آمفی تیاتر مجتمع پتروشیمی برنامه اجرا خواهد کرد. آثاری از مارچلو هایدن و تلمان نواخته خواهد شد.
من شاهد بودم در یک سال و نیم اخیر برای این که چنین ارکستر با این عظمت و با این کیفیت شکل بگیره چه قدر فداکاری و از خودگذشتگی شده. ارکستر کاملا مردمی هست و از طرف فرهنگ دوستان تبریزی حمایت می شه. این که چنین ارکستری با وجود آن همه مشکلات و سدها پا گرفته و داره برنامه اجرا می کنه از معجزات هست. از جمله معجزات مردمی!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کلاس های خانم چپ کوک

+0 به یه ن



کلاس ها از مهر شروع می شه. زمانش هم به احتمال زیاد سه شنبه سه و نیم تا پنج خواهد بود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هارداسیز؟!

+0 به یه ن

چرا آن دسته از خوانندگان وبلاگ که گرایش هویت طلبی آذربایجانی دارند در مورد این دسته نوشته های من در مورد سینما و تصویر خودمان در آن نظری نمی ذارند؟!

پاسخ simple rule:
شما به دغدغه های فعلی بقیه توجهی نمی کنین اونا هم به دغدغه های فعلی شما توجهی نمی کنن!

قدرت:
سلام
حؤرمتلی اوستاد یاسمن فرزان خانیم

من اؤز نوبمده سیزین چکدیگیز زحمتلردن چوخ-چوخ تشککور ائدیرم. هر کیمین اؤز یئرینده، وارلیغیمیز اوغروندا چالیشماسینیدا دیرلی بیلیریم.

آنجاق نه قدر اؤز دیلیمیزده یازیب یارادا بیلسک، بیر او قدر یاخشی اولار. فارسلارین فیلیملرینده اؤزوموزه یئر آختارماغی ائله ده اولوملو قارشیلامیرام.

وار اولون

وبلاگ قدرت در مورد ضرب المثل های ترکی
مینجیق:
ببینید! مسئله تصویر ما آذربایجانی ها در سینمای ایران (که اغلب به زبان فارسی هست. به زبان ترکی آذربایجانی سه چهار تا فیلم ایرانی بیشتر نداریم. یکی اش خان چوبان بود که آن را هم در اینجا مورد نقد دادیم. در مورد آن هم دوستان هویت طلب اظهارنظر چندانی نکردند!)-چه بخواهیم قبول کنیم و چه نخواهیم قبول کنیم مسئله و دغدغده "فعلی"  فقط من نیست. اگر برای دوستان هویت طلب مهم نبود اگر برایشان مسئله نبود وقتی این تصویر توهین آمیز می شد اعتراض نمی کردند.
در روسیه صد تا صد تا فیلم می سازند که ترک ها را اعم بر آذربایجانی و ازبک و ترکمن و..... تحقیر می کند (خیلی خیلی بیشتر از آن که توهین آمیزترین فیلمفارسی ها می کنند) اما ما ها عین خیالمان نیست. اگر هم بشنویم که در فلان فیلم روسی خانواده ی آذربایجانی را تحقیر کرده اند یکی می گوییم " ...یئیپلر" و تمامش می کنیم. نه عصبانی می شویم و نه فکرمان را مشغول می کند. چه برسد به آن که بخواهیم اعتراضات عمومی شکل دهیم. این به خاظر این نیست که دستمان به روس ها نمی رسد. اگر می رسید هم باز برایمان آن قدر مهم نبود. چون "روس لار کیم بیز کیم!؟" آن قدر با روس ها یا مثلا آلمانی ها احساس قرابت فرهنگی نمی کنیم که توهین هایشان برایمان مهم باشد.

ولی وقتی فیلمی به زبان فارسی ساخته می شود که توهین آمیز تلقی می کنیم واقعا عصبانی می شویم. چرا؟! چون -چه بخواهیم قبول کنیم چه نخواهیم- برایمان مهم هستند. پس توهین شان یا سو تفاهم توهین از سوی آنها هم بر می خورد.

معروف هست دیگه.!همه می دانید. زن و شوهری که به مرحله طلاق عاطفی رسیده اند نسبت به روابط هم حسدی ندارند. آزمودن آن حسادت -چه از سوی مردها چه از سوی زنها- محک عشق حساب می شود. ممکنه یکی به زبان به آن دیگری بگوید "اصلا برام مهم نیستی برو بمیر!" ولی همون حرارتی که این جمله با آن ادا می شه و حسادتی که نشان می ده خبر از حس درون می ده.

حالا در مورد احساس نسبت به هموطنان دیگه تا این اندازه سطح آدرنالین بالا نیست. اما اگر احساس تعلقی نبود خشمی هم در پس توهین نبود. ولی می بینیم که هست.
یک طرفه هم نیست. دو طرفه هست. فکر می کنید چرا هموطنان فارس نسبت جریان هویت طلبی این قدر حساسیت نشان می دهند. حالا اونهایی هم که با آموزش زبان ترکی صد در صد موافق هستند و آن را حمایت می کنند وقتی یک ایرانی با خط لاتین (منظورم همون خطی که جمهوری آذربایجان مورد استفاده قرار می گیرد) ترکی می نویسد رگ گردنشان می زند بالا. (بگذریم که این خطی که من اکنون دارم استفاده می کنم همان قدر ایرانی هست که آن خط. این خط تصحیح شده خط عربی هست توسط ایرانیان. آن خط هم تصحیح شده خط لاتین هست توسط یک ایرانی به نام آخوندزاده که در ادبیات ایران به عنوان پدر نمایشنامه نویسی و..... مورد احترام و تکریم هست!) علت این که این قدر حساسیت نشان می دهند اهمیت آذربایجان و ترک های ایران برای  آنها هست برای آنهاست. نمی خواهند هویت طلبی یا هر چیز دیگر فاصله بیاندازد. اگر برایشان مهم نبودیم این قدر حساسیت نشان نمی دادند.

حالا چیزی که من می گم این هست که به جای این که هر از گاهی فیلم توهین آمیز می بینیم جوش و خروش نشان دهیم آهسته و پیوسته با بازخورد دادن به سینماگران به آنها بنمایانیم که خواهان چه نوع تصویری از خود هستیم.

همیشه گفتم و باز هم می گویم در آذربایجان خودمان باید سینمای مستقل و مردمی داشته باشیم. فیلم مشترک بین تبریز و اورمیه تبریز و اردبیل و تبریز مراغه و.... باید ساخته شود. اون به جای خود.

اما سینما ی پایتخت هم غافل نباید بود. مخاطب بسیاردارد و پشتوانه تاریخی. نمی شه نادیده اش گرفت. خوشبختانه در سال های اخیر به لحاظ تصویر آذربایجانی ها در فیلم ها روند مثبت بوده. مثلا همین فیلم "روزگاری عشق خیانت" را ببینید. خیلی از جهت تصویر ترک در سینما به ایده آل نزدیک هست. ترکی اش درست و حسابی هست. ماهنی ها و رقص هایش و لباس های محلی اش درست و حسابی هست. مناظر دشت مغان را نشان می دهد. قهرمان داستان -معلم دهکده-هم از خود آن مردم هست. جا به جا تاکید می شود که از خود آن مردم هست. اگر فیلم بدی بود معلم را از خود آن مردم نشان نمی دادند. معلم را از سیاره رویاها می آوردند تا قهرمان باشد. فیلم های هالیوودی که در خارج از آمریکا می گذرند همه بلااستثنا این گونه اند. همیشه یک قهرمان غربی هست که می رود بقیه را سر عقل می آورد. لورنتس عربستان عرب نیست. انگلیسی هست. ولی در این فیلم قهرمان اصلی از خود مردم هست.
بقیه مردم محلی هم نیکو تصویر شده اند. یک عده بچه معصوم و خوبرو هستند. یک عده روستاییان زحمت کش و مهمان نواز. یک کدخدا که آدم محافظه کاری هست که سعی می کندبه قول امروزی ها مثبت اندیشی کند و با مذاکره و همکاری با مهاجران به پیشرفت آبادی کمک کند و بیمارستان و....ساخته شود. می توانستند او را مردی حریص و طماع نشان دهند که برای نفع شخصی آدم فروشی می کند و حسادت محبوبیت آقای معلم را می کند. اما اون طور نشان ندادند. او را تنها محافظه کار و علاقه مند به پیشرفت های ظاهری نشان دادند. خیلی شخصیت آشنایی دارد. در دور وبر خود بنگرید امثال او را خواهید دید.
یک عده سرباز هم هستند که فرشته نبستند اما دیو هم نیستند. مثل سربازهای معمولی هستند که با آنها در روستاها و.... مواجه می شویم.
شخصیت منفی ساواکی و...... هم از مردم محل نیستند.
البته شخصت های مثبت مهندس و دخترش هم فارس و تهرانی هستند. گروهبان هم جنوبی است.

اگر فیلم را در تبریز هم می ساختیم هم بهتر از این نمی شد. ما هم می ساختیم حتما یکی دو تا شخصیت مثبت فارس می ذاشتیم دیگه. نمی اومدیم که عقده گشایی کنیم همه خوبها را ترک و همه بدها را از یک قوم دیگه نشان دهیم.

به نظر من این قبیل فیلم ها ارزش توجه جریان هویت طلبی را دارند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شهر موش ها 2

+0 به یه ن

دی-وی-دی شهر موش های 2 هم به بازار آمده. فکر کنم اکثر شما این فیلم عروسکی زیبا را دیده اید. واقعا دست خانم برومند وحکمت درد نکنه که شاهکار کرده اند. اگر فیلم را ندیده اید حتما دی-وی-دی آن را تهیه کنید.

جالبه که این دو بانوی بزرگ سینمای ایران برای ساختن این فیلم عروسکی باجی به "اسمشو نبر شهر آدم ها" ندادند! یعنی برای این که موسیقی جاز و خانم موشه پیانیست با موهای فرفری ومحبت فیزیکی کپل به نارنجی... را نشان دهند نیامده اند شعارهایی بدهند که مورد پسند "اسمشو نبر شهر آدم ها" باشد. اما فیلمشان مجوز پخش گرفته! نتیجه ای که می گیرم این هست که (1) این دو خانم شجاع و یک رو هستند (2) "اسمشو نبر شهر آدم ها" هم آن قدر ها ترسناک نیست! آنهایی که از اون باج ها می دهند خودشان اهل خوش رقصی هستند اون وقت می گویند مجبور بودیم. کدام اجبار؟! پس چرا خانم مرضیه برومند احساس اجبار نکرد. تهیه کننده ها آن همه برای تهیه فیلم از هزینه شخصی خرج کرده بودند اگر اکران نمی شد واویلا می شد. اما باز آن قدر شخصیت داشتند که باج ندادند.

خلاصه بعد از مدت ها یک فیلم ایرانی دیدیم که حس کردیم تمام و کمال نشان دهنده نگرش سازندگان آن هست. برای مصلحت سنجی این قسمت و آن قسمت آن را در فیلم نگنجانده اند. اگر نارنجی اهل مد  کمی منفی نشان داده می شود نظر خود سازندگان است نه مصلحت اندیشی.

برخورد نسل جدید موش ها با گربه ها جالب بود. در شجاعت و عرق وطن دست کمی از مادران و پدران خود نداشتند اما همه گربه ها را هم با یک چوب نراندند. اهل گفت وگو بودند. فکر می کنم این تصویری بود از آن چه که در شهرآدم ها رخ داده در آیینه شهر موش ها.

می خواهم در مورد شخصیت کورالموش بنویسم که لهجه ترکی داشت. بین موش های بزگسال کورالموش مثبت ترین شخصیت داستان بود. شاید یکی ایراد بگیرد و بگوید که چرا شخصیت رانده شده از شهر با لهجه ترکی حرف می زد. من از این جهت ایرادی نمی بینم. در واقعیت فیلم به آن سو می رفت که بگوید راندن از شهر چنین شخصیتی نادرست هست. شهرموشها هم در آخر فیلم این اشتباه خود را تصحیح کرد. به نظر من این که کورالموش با لهجه ترکی حرف می زد انتخاب خوبی بود. بهتر می شد یکی دو شخصیت داخل شهر هم لهجه ترکی داشتند. به خصوص تاج بانو. یکی دوعروسک از طبقه متوسط شهر موش ها هم لهجه ترکی داشتند خوب می شد. مثل فیلم "بچه های آسمان" مجید مجیدی یا برخی فیلم های خانم رخشان بنی اعتماد که در آنها هم در بین طبقه کارگری ترک می توان یافت و هم بین طبقه متوسط. واقعیت جامعه تهران هم همین هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل