موتور متحرکه جریان سیاسی نو

+0 به یه ن

داشتم فکر می کردم عده زیادی از همنسل های ما هستند که یواش یواش بچه هاشون بزرگ می شوند و سرشان خلوت تر می شه
به زودی
دنبال یک مرضوع جدی برای سرگرمی خواهند بود

خیلی هاشون هم می روند سراغ ادامه تحصیل و گرفتن یک لیسانس یا فوق لیسانس نو
ااگر حدود ده درصد این افراد با هدف بالا بردن آگاهی سیاسی خود و یا احیانا فعالیت سیاسی بروند و در رشته های علوم سیاسی تحصیل کنند کلی دانش سیاسی عمومی جامعه بالا می رود

منظورم از دانش سیاسی دعواهای معمول "این جناح زد توی آن جناح" نیست

سیاست به عنوان یک علم منظورم هست

اگر دانش سیاسی عمومی جامعه فراتر رود می توان امید داشت که در آینده کاندیداهای لایق تری داشته باشیم و مردم هم آنها را شناسایی کنند و روانه مجلس نمایند.

هر دانشجوی علوم سیاسی می تواند به ده ها نفر دور و بر خود آگاهی ببخشد.

بُرد نوشتار زیاده
می شه در مورد این که خانم های همنسل ما می توانند در این سن به این طریق جریانساز باشند در فضای مجازی نوشت
مخاطب خودش را پیدا می کنه
از سوی دیگه می شه پای صحبت دوستان و همسالان که می نشینیم کاملا جا بیاندازیم که
"از ما نگذشته" !
آینده ما جلو ماست.
می شه به رشته تحصیلی نو هم فکر کرد! می شه به فعالیتی نو هم فکر کرد! می شه بعد از این جریانساز هم شد!

خوشبختانه همنسلان ما بر عکس نسل های قبل این فرهنگ را دارند که به هم القا می کنند که "از ما نگذشته"! همدیگه را هم در شروع اهداف جدید تشویق می کنند!
اما بیشتر هدف هایی که صحبت می شه از نوع شخصی هست: مثل ورزش یا مطالعه یا هنر.

گاهی هم کارهای خیریه!
که البته همه خوبند!

اما خوبه در کنار اونها به دست بینش سیاسی یا حتی فعالیت و یا حتی جریانسازی هم مطرح بشه.
برخی هم این طوری با این نوع فعالیت ها بیشتر به وجد می آیند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بهتر از هیچ چی!

+0 به یه ن

حالا که گویا مسئولین رده بالای مملکت-به هر دلیلی- مایل هستند که از روابط خارجی با غرب اندکی تنش زدایی بشه و وزیر خارجه با کفایت کشورمان آقای ظریف هم در این راه گام هایی برداشته امیدوارم مجلس بعدی با این روند همگام باشه و از این روند حمایت کنه. اگر من و شما شرکت فعال نکنیم  مجلس به دست تندروان می افته که این روند را کند تر می کنه.
 ما در این دنیای قرن 21 نمی توانیم به دور خودمان دیوار بکشیم. ناگزیر از تعامل سازنده با کشورهای دیگه هستیم. برای این که نفت مان را به قیمت بفروشیم به روابط بی تنش خارجی نیاز داریم. برای این که تکنولوژی های استخراج نفت مدرن را  وارد کنیم که استخراج نفت را به صرفه و آلودگی محیط زیست ناشی از آن را کمینه می کنه به روابط خارجی نیاز داریم. برای احیای دریاچه اورمیه و سایر دریاچه ها و رودخانه های نزار کشورمون نیاز داریم با  متخصصان کشورهای دیگه همکاری وسیع کنیم. وووووو
پس بیایید انتخابات مجلس را جدی بگیریم و به کسانی رای بدهیم که زیاد تند رو نیستند و با دولت در راه تنش زدایی از  روابط خارجی همراهی می کنند.
واقعیتش اینه اگه عده خانم های نماینده مجلس که زیاد تندرو نیستند و در جهت احقاق زنان (ولو در حد شعار) تلاشی می کنند وجهه بین المللی مان بالا می ره. اگر مشارکت زنان در مجلس کم باشه یا نماینده های زن خود در زن ستیزی سرآمد باشند در اذهان عمومی بین المللی تنها حکومت مورد سرزنش قرار نمی گیره. مردان ایرانی هم به جرم مردسالاری و زنان ایرانی به جرم خمودی و تن دادن به توسرخوری  و عدم تلاش برای بهتر شدن وضعیت شان نیز سرزنش خواهند شد.
 چشمم آب نمی خوره حضور زنان اصلاح طلب در مجلس خیلی هم در بهبود وضعیت زنان در عمل موثر باشه. حداکثر یکی دو قدم لاک پشتی می ره جلو . ولی از جهت وجهه بین المللی برای "مردم" ایران مهم هست. ما در این برهه به این وجهه بسیار نیازمندیم. اگر روابط خارجی بهتر بشه، تاجر و یا تولید کننده  یا استاد دانشگاه یا هنرمند یا ورزشکار ایرانی می خواد با همتای خودش در کشورهای پیشرفته  تعاملات بیشتر  و  نهادینه تری داشته باشه. اگر اونها تصویرشان این باشه که این فرد از فرهنگ و کشوری هست که چند تا نماینده زن هم در مجلسش هست که داره برای حقوق زنان (دست کم) شعار  می ده  با او حس همذات پنداری می کنند. اگر نباشه او را فردی از یک فرهنگ عجیب قرون وسطایی می پندارند که با او پای میز معامله و مذاکره و همکاری نشستن مسئله ساز می تونه باشه.
من یک نگاهی به لیست 30 نفره اصلاح طلبان در تهران کردم. 27 درصدشان خانم هستند.  بین شان خانم سهیلا جلودار زاده را از قبل می شناختم و تصمیم هم داشتم به او رای بدهم.
خانم فهمیده و شجاعی هست. اما اگر دل شیر هم داشته باشد به تنهایی راهی پیش نمی برد. باید همفکرانی در مجلس داشته باشد که با هم جمعی بسازند و همدیگر را حمایت کنند تا دیده شوند. بقیه خانم های لیست را نمی شناختم. در اینترنت جست و جو کردم و دیدم از آن جهت که مد نظر من هست بد نیستند. می توانند با حضورشان در مجلس و شعارهایشان در دفاع حقوق زنان (ولو این که هرگز عملی نشود) فضای زن ستیز مجلس های قبلی را اندکی تعدیل کنند. دست کم تیپی دارند که اگر بار دیگر خدانکرده اسید پاشی شد در دفاع از قربانی و لزوم پی گیری قانونی دو سه کلمه حرف بزنند. تیپی نیستند که هم و غمشان را بذارند بر سرکوب کردن سینماگران زن و تشدید ادبیات زن ستیز.  می خواهم به آنها رای دهم. اسامی آنها به ترتیب زیر هست.:
فریده اولاد قباد
سهیلاجلودارزاده
فاطمه السادات حسینی
فاطمه ذوالقدر
فاطمه سعیدی
پروانه سلحشوری
طیبه سیاووشی
پروانه مافی

باز هم تحقیق می کنم ببینم چه کسی را می شه به این لیست افزود

از تبریز خانم زهرا ساعی کاندید شده. اون هم به نظر بد نمی آد. اگر در تبریز بودم به او رای می دادم. با سایر خانم های اصلاح طلب یک جا باشند می شه امید داشت که چند تا هم شعار دفاع از حقوق زن بدهند. دست کم در حضور آنها سایر زنان مجلس و آقایان کمتر سخنان ضد زن بر زبان خواهند راند. به شرط این که تعداد شان کم نباشه.
سایر لیست اصلاح طلبان از تبریز از این قرارند:
پزشکیان الموسوی عباس زاده اسلامی بی مقدار (و دست آخر زهرا ساعی).

 اورمیه  یک کاندیدا داره به اسم خانم الهه سرشار که متولد سال 1363 که فوق لیسانس ریاضی محض از دانشگاه تبریز گرفته. جزو لیست اصلاح طلبان هست. بد نیست به او هم فرصتی داده باشه.

فعلا بریم به این ها رای بدیم ببینیم چی می شه! اما شما رو به خدا بیایید تا انتخابات بعدی مجلس (چهار سال دیگه) فکرهامونو  وعقل هامونو روی هم بریزیم به یک پارادایم و راهکار درست و حسابی برسیم که پاسخگوی نیازهایمان باشه. دفعه بعد کاندیداهایی با شعار های مطلوب تر و سنجیده تر داشته باشیم. کاندیداهایی با فکر و عمل قوی تر.
 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دشمن درجه یک ما: خرافات (نه فرد یا گروه خرافی)

+0 به یه ن

مینجیق: این شعار چه طوره؟

مرگ بر خرافات
چه تاروت و چه طامات
به نظرم در طول این چهار پنج هزار سال مدنیت مردسالارانه بزرگترین دشمن زنان خرافات بوده. بیشترین ضربه ها را زنها از خرافات خورده اند و می خورند. هر چی زنان بدبخت ترند به خرافات بیشتر گرایش پیدا می کنند و خرافات هم بدبخت ترشان می کنه
در عجبم که چرا زنها فمینیست ها به اندازه کافی برای مبارزه با خرافات کمر همت نبسته اند؟!
حتی از آتوهای دست آنتی فمینسیت ها همین گرایش های خرافی (البته از نوع نیو ایج) در بین برخی از فمینیست هاست

حتی به نظرم مردهایی که به دفاع از حقوق زنان می پردازند در جهت مبارزه با خرافاتی که زنان را فلج می کنه اعصابشان را به هم می ریزه فعال تر هستند تا خود بانوان فمینیست
نمونه از دست آویزهای آنتی فمینبیست ها که فمینیست ها را ضد علم می خوانند
http://www.breitbart.com/london/2015/06/17/feminists-and-pc-cultists-are-now-anti-science-as-the-left-embraces-superstition
هری پاتر:

تعریفتون از خرافات چیه؟ فکر کنم مرز بین خرافات و اعتقادات اقلا در جامعه ی ما خیلی نامشخصه! خیلی وقتها که بحث بر سر جادو و جن و... هست وقتی کسی مخالفت می کنه که مشکلات زندگی ما تقصیر خودمونه و نه جادوگری و... اینطور پاسخ میدهند که من از فلان روحانی که معتبر هم هست پرسیدم و گفت جادو واقعیت داره و از این حرفا! وقتی سعی می کنی با منطق و دلیل قانعشون کنی کم کم نوع نگاهشون نسبت بهت عوض میشه انگ مرتد بودن واینا بهت میزنن و بعد طردت می کنن. خب خیلیا دوست ندارن طرد بشن و یا شنونده هاشون کم بشه و یا فکر می کنن این هم یه خط قرمزی هست که نباید ازش عبور کرد و فعلا باید رهاش کرد تا سر فرصت بعدی. دلیل دیگه هم اینه که هنوز خیلیا خودشون هم نمیتونن این خرافات رو صد در صد رد کنن و ته دلشون میگن ممکنه واقعیت داشته باشه و ما هنوز علممون به اون حد نرسیده که بتونیم ثابت یا ردشون کنیم!!!!

مینجیق: یک سری خرافات هم هستند که از سوی اربابان خرافات سنتی مقتدر حمایت نمی شوند. در واقع آن اربابان خود دشمن سرسخت این سری خرافات هستند چون حس می کنند رقیب برایشان پیدا شده و در این خوان گسترده شریک شان می شوند.

با این نوع خرافات مبارزه کردن آن قدر ها هزینه ندارد. ممکنه از جمعی برانند اما احتمال آن که که ترورش کنند زیاد نیست.
با این قبیل خرافات که می توان جنگید.
این قبیل خرافات هم دارد سریع رشد می کند اگر حالا که نیمه جان هست جلویش نایستیم فردا اربابان این نوع خرافات جدید هم همان بساط ترور را می گسترانند
هری پاتر: منظورتون انرژی درمانی و عرفان های نوظهور است؟ در داهات ما اینها هنوز رواج چندانی پیدا نکرده چون شهر مذهبی ای هست و طبعا با اینجور خرافات یه این زودیها اعتقاد پیدا نمی کنه! اگه منظورتون چیز دیگه ای بود لطفا با ذکر مثال برای ما هم توضیح بدین
مینجیق: انواع و اقسام این چیزها منظورم بود.
یکی دو تا نیستند خیلی زیادند
همشهری:
چندوقت پی در فیس بوک مطلبی از یکی از همشهریان شما که روانپزشک هم هست خواندم که با ارائه ی شواهد و قرائن توضیح داده بود که امیرکبیر آنقدرها هم که می گویند مرد بزرگ و خادمی به این ممکلت نبوده و بیشتر اقداماتش هم در جهت خدمت به شاه بوده و اینکه اورا در انعقاد قراردادهای ننگینی که موجب جدا شدن بخشی از ایران شد، مقصر می دانست! از نگاه متفاوتش خوشم آمد البته به این معنی نیست که حرفهاش رو قبول کردم
مینجیق: شادروان امیرکبیر خدمات زیادی به کشور و مردم کرد. وفا دار به ناصرالدین شاه بود و در چارچوب سلطنت قصد خدمت به مملکت داشت.
چه او و چه قائم مقام فراهانی پیش از او هر دو فرزند زمان خویش بودند. هر چند به نسبت رجال همعصر خود آزاداندیش تر بودند اما مفاهیمی چون حقوق بشر جندان آشنا نبودند و دگر اندیشان را برنمی تابیدند. ازجمله آن که امیرکبیر سرکرده فرقه هایی که آن زمان ظهور کرده بود اعدام کرد.
در زیر وقتی من از خرافات نوظهور یاد کردم ولزوم مبارزه با آنها را مورد تاکید قرار دادم منظورم تنها خرافات وارداتی نبود. خرافات فرقه های نوظهور اسلامی را هم شامل می شد.
اما.....
یک امای مهم!
مبارزه با خرافات با مبارزه با فرد خرافی فرق دارد. حق و حقوق فرد خرافی باید محفوظ بماند. مال و جان و حرمتش باید حفظ شود. با خرافات باید با قلم و اندیشه و روش های تجربی مبارزه کرد نه با سرنیزه وجوخه اعدام.

اگر دیدیم عده ای (اغلب همان اربابان خرافات قدرتمند غالب) با حامیان خرافات نوظهور از هر دست به خشونت رفتار می کنند و بر مال و جان و ناموس و آبرو و حق تحصیل و سایر حقوق شهروندی آنها می تازند خوشنود نشویم. چیزی برای خوشنودی وجود ندارد. شاید از ترس مجبور به سکوت شدیم اما دست کم سکوتمان از رضایت نباشد.

بر امیرکبیر نمی توان خرده گرفت که چرا آن زمان این نکته را رعایت نکرد. او با مفهوم حقوق بشر آشنا نبود. کفه خدمات او بسی سنگین تر از کفه گناهش از این جهت هست. اما در زمان حال چه؟!

پی نوشت مینجیق: نکته مهم این که ما نمی توانیم  و نباید به اربابان خرافات سنتی نگاه ابزاری داشته باشیم. خیال خامی است که با خود بگوییم ما برای نابودی خرافات نوظهور از قدرت اجتماعی مخرب آنها بهره می گیریم بعد که آنها از میان رفتند خودشان را از میدان به در می کنیم. سودای خامی است.  در چهل پنجاه سال گذشته خیلی ها این خیال خام را پروردند اما دست آخر خود یک لقمه چپ اربابان خرافات سنتی شدند. آزموده را آزمودن خطاست.
چه بپذیریم چه نپذیریم اونها پایگاه اجتماعی قوی تر از طرفداران علم و دیدگاه علمی در جامعه و بین عوام دارند. کم هم باهوش نیستند. در مبارزه با حریف هم بر سر منابع قدرتشان حد یقف نمی شناسند. در این استفاده ابزاری آنها هستند که با ما مانند مهره رفتار خواهند کرد.
ما اصالت  و هویت خود را روشن کنیم وبر آن پافشاریم. اگر پایگاه اجتماعی برای مبارزه با خرافات لازم داریم آستین بالا بزنیم خود آن را به وجود آوریم. چه طوری؟ مثلا از طریق حمایت از بنیاد کودک یا مصاحبه در جراید و تلویزیون و.... اربابان خرافات سنتی پایگاه اجتماعی خود را مصروف اهداف ما نخواهند نمود.
به قول معروف شتر سواری دو لا دولا نمی شه. طرز فکر خود را باید برای مخاطبان روشن کنیم .

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اجرای ارکستر فیلارمونیک تبریز

+0 به یه ن

فردا و پس فردا ارکستر فیلارمونیک تبریز در سالن پتروشیمی اجرا داره. سمفونی شماره 40 موتزارت به اضافه کنسرتو برای کلارینت و ارکستر

با ایفای بیانی مدرن از یک قطعه موسیقی فولکلوریک آذربایجانی

رهبر ارکستر: یاشار شادپور / کنسرت مایستر: الیاس نیکو


برای اطلاعات بیشتر و خرید بلیط به این سایت مراجعه کنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرجام برجام

+0 به یه ن

زحمات ظریف نتیجه داد و برجام به فرجام رسید. اما از شما چه پنهان که من "دلواپسم". قراره برخی از دارایی های بلوکه شده ایران (به ارزش تقریبی صد میلیارد) آزاد بشه و صدور نفت هم تسهیل بشه. یعنی در آمد دولت قراره بره بالا. دلواپسم که این پول درست خرج نشه و بیش از پیش فساد مالی رشد کنه. می دانید چه چیزی نگرانی ام را بیشتر می کنه؟! "روشنفکران" جامعه ما چنان سرگرم کرکری خواندن و فحش دادن هستند که نمی پرسند این پول ها قراره صرف چه بشه!
ای کاش با این پول تخریب محیط زیستی که در دهه های اخیر صورت گرفته جبران بشه. مثلا دریاچه اورمیه  احیا بشه.
کیفیت بنزین مصرفی بهبود پیدا کنه. خط های مترو در کلانشهرها بیشتر بشه.
بودجه آموزش و پروش افزایش پیدا کنه و حقوق معلمان زیاد بشه. الحمدالله که دولت داره ثروتمند می شه پس دست برداره از این که بخواد دانشگاه ها را تبدیل به موسسات پولساز بکنه. دست برداره از این تیغ زدن به دانشجویان پولی وشبانه و ..... و...... روندی که بی سر وصدا جا را برای دانشجو یانی که پول ندارند تنگ و تنگ تر می کنه و ضربه مهلک می زنه به آموزش عالی کشور.

اگر روشنفکران مملکت سرگرم فحش دادن به گروه هایی باشند که طرز فکر و خط مشی سیاسی شان را نمی پسندند. چه کسی قراره پی گیر این موضوعات باشه؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دوره مفهومی فیزیک

+0 به یه ن

دوره مفهومی فیزیک

 

(مکانیک، ترمودینامیک، الکتریسیته و مغناطیس)

 

برای دانش آموزان کلاس نهم و بالاتر

قیمت:20 هزار تومان

نویسنده: محمد مهدی شیخ جباری (نگارنده بخش ترمودینامیک این جانب، یاسمن فرزان هستم.)

 

برای تهیه این کتاب  در تهران می توانید به اتاق این جانب ( فرمانیه، بین دیباجی شمالی و کامرانیه، جنب فربین، اتاق 605) مراجعه نمایید. در تبریز با مراجعه به کتابفروشی و لوازم التحریر فروشی «پیک دانش» واقع در فلکه دانشگاه می توانید این کتاب را تهیه نمایید.

این کتاب را زمانی که من دانشجوی کارشناسی بودم با شاهین با هم نوشتیم. البته علی رغم اصرار شاهین، من خواستم به دلایلی اسمم به عنوان نویسنده نیاید (به خاطر جو فرهنگی آن زمان دانشکده!). در آن زمان ما ارتباط تنگاتنگی با دانش آموزان مدارس داشتیم و با سئوالات مفهومی در ذهن آنها آشنا بودیم. این کتاب در واقع پاسخی بود به سئوالات مفهومی که خود در دوره دبیرستان در ذهن داشتیم و به سئوالات مشابه که دانش آموزان ممتاز و علاقه مندی که در کلاس های فوق برنامه فیزیک می دیدیم مطرح می کردند.

 

این کتاب، کتاب درسی مورد استفاده من برای دوره فوق برنامه ای بود که در سال 76 در مدرسه نرجس (واقع در تهران و در نزدیکی میدان فلسطین) تدریس نمودم.

آقای دکتر ابوالحسن واعظی را به گمانم خیلی از شماها می شناسید. یکی از مستعدترین فیزیکدانان جوان ایران هست که در سال های اخیر در ایران تحصیل کرده اند و اکنون مشغول کار پژوهشی هستند. ایشان در مکالمه ای خصوصی به همسرم اشاره کرده بودند که علت علاقه مند شدنشان به فیزیک  مطالعه همین کتاب در دبیرستان  بوده

تمام نسخه های کتاب آن زمان به فروش رفت. به عنوان مولف یک کارتن از کتاب را دریافت کردیم که برخی از آنها را به آشنایان تقدیم نمودیم.  بعد ما به خارج رفتیم و بقیه کتاب ها در زیر زمین خانه مادرم باقی ماند. وقتی پدرم بر تخت بیمارستان بود به یاد این کتاب ها افتاد. من  چند هفته پیش آنها را بیرون آوردم و تصمیم دارم آنها را بفروشم.  قیمت روی جلد 600 تومان بود که با احتساب تورم می شود 20 هزار تومان.

پی نوشت: کتاب فقط به صورت حضوری در دفتر این جانب و کتابفروشی
پیک دانش واقع در نبش فلکه دانشگاه تبریز به فروش می رسد. امکان فروش اینترنتی و پستی را نداریم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کاندیدایی متفاوت از تبریز در سال 1390

+0 به یه ن


تصویری که ملاحظه می کنید متعلق به خانم افسانه نقیب زاده هست که ازاین سایت برداشته ام.  زندگی نامه اش در این سایت به این صورت آمده: «افسانه نقیب زاده هستم، فوق لیسانس ادبیات دارم، و در دانشگاه تدریس میکنم، از اردیبهشت سال88به همراه همسرم رحیم هاشم پور، پرواز رو شروع کردم، مربی بیگینرم آقای رحمت دوست بودن که همیشه ارادت خاص به ایشون دارم به خاطر زحمتای زیادی که برام کشیده، دوره siv رو در سال 89 تو الودنیز با استاد نظری نسب گذروندم، در سایت های مختلف از جمله ارومیه ،تبریز، آبسرد، شهران، کرمانشاه، سایت های گرگان، کایسری و... پرواز کردم، امسال هم که افتخار پرواز در کنار بهترین پرنده های ایران و خصوصا فاطمه جان رو تو کرمانشاه داشتم، دوتا هم بچه دارم که یکی دانشجوی مکانیک و دومی چهارم ابتداییه.»

این خانم در سال 90 از تبریز کاندیدای محلس شورای اسلامی شده بود. صلاحیتش هم تایید شد اما رای نیاورد.  این هم از وبلاگش که آخرین بار اسفند ماه سال 90 به روز شده.
من اون موقع خبر نداشتم که چنین خانمی از تبریز کاندیدا شده والاحتما برای او تبلیغ می کردم. به دو دلیل:
1) صرف تبلیغ برای شخصی چون او و بحث در مورد توانمندی هایش در جامعه به نفع حقوق زنان در جامعه هست. زنان و توانمندی ها، خواست ها و چالش هایشان در جامعه مطرح می شود. کمک می کند تا حضور قشر متوسط جامعه با نیازها و دیدکاه های خاصش در جامعه به رسمیت شناخته شود.
2) اگر خانم نقیب زاده رای بالا می آورد (حتی اگر وارد مجلس نمی شد و نفر هفت هشتم می شد) از دید تحلیلگران به دور نمی ماند. پیامی نو به تصمیم سازان منتقل می شد. این که خانمی از شهرستان بدون وابستگی به جناح چپ یا راست  و بدون داشتن سرمایه زیاد برای تبلیغ های آن چنانی بتواند رای هفتم یا هشتم را از شهری چون تبریز- که برخی معتقدند محافظه کار هست -بیاورد می توانست خیلی پیام ها در دل داشته باشد. پیامی که می توانست شنیده شود و در پی خود تحولاتی بیافریند.
حیف که ندانستیم والا برای رای آوردن ایشان تبلیغ می کردیم.

اگر این بار چنین کاندیدایی باشد حتما خبرم کنید!


اونهایی که انتخابات را تحریم می کنند اگر به جای تحریم بیایند و به کاندیداهای متفاوت از این دست رای بدهند پیامشان و حرف دلشان رساتر جامعه منعکس می شود

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کتابی برای دانش آموزان مستعد علاقه مند به فیزیک

+0 به یه ن

دوره مفهومی فیزیک

 

(مکانیک، ترمودینامیک، الکتریسیته و مغناطیس)

 

برای دانش آموزان کلاس نهم و بالاتر

قیمت:20 هزار تومان

نویسنده: محمد مهدی شیخ جباری (نگارنده بخش ترمودینامیک این جانب، یاسمن فرزان هستم.)

 

برای تهیه این کتاب  در تهران می توانید به اتاق این جانب ( فرمانیه، بین دیباجی شمالی و کامرانیه، جنب فربین، اتاق 605) مراجعه نمایید. در تبریز با مراجعه به کتابفروشی و لوازم التحریر فروشی «پیک دانش» واقع در فلکه دانشگاه می توانید این کتاب را تهیه نمایید.

این کتاب را زمانی که من دانشجوی کارشناسی بودم با شاهین با هم نوشتیم. البته علی رغم اصرار شاهین، من خواستم به دلایلی اسمم به عنوان نویسنده نیاید (به خاطر جو فرهنگی آن زمان دانشکده!). در آن زمان ما ارتباط تنگاتنگی با دانش آموزان مدارس داشتیم و با سئوالات مفهومی در ذهن آنها آشنا بودیم. این کتاب در واقع پاسخی بود به سئوالات مفهومی که خود در دوره دبیرستان در ذهن داشتیم و به سئوالات مشابه که دانش آموزان ممتاز و علاقه مندی که در کلاس های فوق برنامه فیزیک می دیدیم مطرح می کردند.

 

این کتاب، کتاب درسی مورد استفاده من برای دوره فوق برنامه ای بود که در سال 76 در مدرسه نرجس (واقع در تهران و در نزدیکی میدان فلسطین) تدریس نمودم.

آقای دکتر ابوالحسن واعظی را به گمانم خیلی از شماها می شناسید. یکی از مستعدترین فیزیکدانان جوان ایران هست که در سال های اخیر در ایران تحصیل کرده اند و اکنون مشغول کار پژوهشی هستند. ایشان در مکالمه ای خصوصی به همسرم اشاره کرده بودند که علت علاقه مند شدنشان به فیزیک  مطالعه همین کتاب در دبیرستان  بوده

تمام نسخه های کتاب آن زمان به فروش رفت. به عنوان مولف یک کارتن از کتاب را دریافت کردیم که برخی از آنها را به آشنایان تقدیم نمودیم.  بعد ما به خارج رفتیم و بقیه کتاب ها در زیر زمین خانه مادرم باقی ماند. وقتی پدرم بر تخت بیمارستان بود به یاد این کتاب ها افتاد. من  چند هفته پیش آنها را بیرون آوردم و تصمیم دارم آنها را بفروشم.  قیمت روی جلد 600 تومان بود که با احتساب تورم می شود 20 هزار تومان. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

زندگی نامه

+0 به یه ن

متن زیر به قلم استاد برجسته بازنشسته دانشکده فنی تبریز، جناب آقای پروفسور جمشید جمشیدی است. قبلا هم از ایشان در این وبلاگ یادی کرده بودم.


مرحوم حمید جمشیدی فرزند مرحوم علی جمشیدی در اسفند ماه سال 1300 شمسی در محله لیل آباد تبریز از پدر و مادری تبریزی متولد گردید. وی پس از سپری نمودن سالهای کودکی، تحصیلات ابتدایی را در مدارس فیوضات نجات و پرورش گذراند و دوره متوسطه را در دبیرستان حکمت و فردوسی تبریز با اخذ مدرک دیپلم به پایان رساند.وی پس از اخذ مدرک دیپلم تصمیم به ادامه تحصیل گرفت و پس از جلب رضایت خانواده ، خود را برای ادامه تحصیل در تهران آماده نمود که بر حسب تصادف با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال کشور عزیزمان ایران توسط نیروهای متفقین و بروز نا امنی و هرج و مرج در اکثر شهرها مصادف گردید.

با توجه به وقایع روز تصمیم گرفت یک سال دیگر در تبریز بماند.طی این مدت به فراگیری زبان انگلیسی در محضر استاد مرحومه خانم کلانتری پرداخت و بالاخره در اواخر سال 1320 عازم تهران شد.

وی موفق  به ادامه تحصیل در دانشکده حقوق و اقتصاد دانشگاه تهران گردید و در خرداد 1324 شمسی با ارائه پایان نامه تحصیلی خود تحت عنوان " بررسی وضعیت زندانهای ایران در مقایسه با سایرکشورها"و کسب درجه خوب موفق به اخذ مدرک لیسانس در رشته قضائی گردید.

در همان زمان مشغول به کار در وزارت دادگستری وقت با پایه قضایی گردید.

ایشان دوره نظام وظیفه خود را با استفاده از قانون 5 سال کار در ادارات دولتی از بدو استخدام آغاز نموده و در سال 1329 با درجه ستوان یکم در تهران به پایان رساند.

در سال 1327 با توجه به اینکه مهارت کافی در رشته زبان انگلیسی  را کسب نموده بود، در آزمون مترجمی رسمی زبان شرکت نمود و هم زبان با اشتغال به کار در پایه قضایی در دادگستری تهران موفق به کسب مدرک مترجمی رسمی دادگستری تهران گردید. وی از همان سال تا سال 1384 به مدت 57 سال در دفتر شخصی خودشان به کار مترجمی میپرداختند.

سپس به لحاظ اینکه علاقه وافری به یادگیری زبانهای مختلف داشت ، فراگیری زبان ترکی استانبولی را آغاز نمود.

وی در سال 1332 با خانم نوفر گلستان که تبریزی الاصل بوده ولی به دلیل شغل پدر که تجارت بود ساکن استانبول بودند ازدواج نمود.حاصل این ازدواج دختری به نام سیمین و پسری به نام سعید است.

در سالهای خدمت در وزارت دادگستری پس از گذراندن پست های مختلف ، از سال 1341 تا 1350 در سمت ریاست اداره داوطلبان شغل ،  مسئول امتحانات استخدام قضات و امتحانات مترجمی رسمی بوده و از سال 1350 تا 1354 که توام با بازنشستگی وی بوده به سمت مدیر کل ثبت شرکتها و مالکیت صنعتی آن دوره انجام وظیفه نمودند. ایشان حین بازنشستگی با رتبه عالی قضائی موفق به کسب پروانه وکالت درجه یک از دادگستری تهران گردید و تا سال 1384 در همان دفتر شخصی به امور وکالت و مترجمی زبانهای انگلیسی و ترکی استانبولی پرداختند.

در سال 1384 به علت کبر سن و 60 سال اشتغال در امور قضائی و مترجمی مصمم شدند بقیه عمر را در منزل شخصی خود در محیطی آرام و با صفا در معیت همسر گرامیشان در نهایت ساده زیستی ادامه دهند.

متاسفانه همسر عزیزشان پس از 60 سال زندگی مشترک در بهمن ماه  1392 به رحمت ایزدی پیوست .

پس از فوت همسر در نهایت افسردگی خاطر و با زمزمه نمودن بیتی از دیوان حافظ

"من ملک بودم و فردوس برین جایم بود                          آدم آورد در این دیر خراب آبادم"

و یادآوری خاطرات دوران زندگی مشترک و بازگو نمودن ماموریت های اداری طولانی مدت به کشورهای مختلف از طرف وزارت دادگستری و سالهای پرتلاش روزگار میگذراند.

نهایتا در ساعت 9 صبح روز پنجشنبه 22 آبان ماه سال 1393 در حضور برادر کوچکترشان آقای فرخ جمشیدی و پرستار مردی که مسئول مراقبت از ایشان بودند به دعوت حق لبیک گفته و دارفانی را وداع گفتند.

ایشان نظر به علاقه وافری که به زادگاه خود شهر تبریز داشتند ، اقدام به دو عمل ماندگار در آن شهر نمودند.

اول . یک تخته قالی نفیس با نقشه معروف به چلسی به ابعاد 4*3 زرع ایرانی معادل 14.5 متر مربع بافت تبریز با قدمت 74 ساله که به سفارش پدر مرحومشان در سال  1318 توسط قالی بافی بهنیا بافته شده و با تقسیم ماترک به ایشان تعلق داشت ، در زمان حیات و در اسفند ماه  1392 به موزه آذربایجان اهدا نمودند که بنا به فرموده جناب آقای دکتر فرزین حق پرست مدیرکل میراث فرهنگی،صنایع دستی و گردشگری آذربایجان شرقی اولین فرش اهدایی به موزه آذربایجان و موزه جدیدالتاسیس فرش تبریز میباشد.

دوم.در سال 1393 پس از فوت ایشان ، با توجه به وصیت مرحوم حمید جمشیدی کتابخانه شخصی ایشان را که عبارت از تعداد 97 جلد کتاب مجموعه قوانین و مقررات کشور از سال 1307 تا سال 1392 که شامل کلیه مصوبات مجلس شورای ملی وقت در سالهای قبل از انقلاب اسلامی و مجلس شورای اسلامی پس از پیروزی انقلاب و نیز تعداد 70 جلد کتاب مربوط به رشته های حقوق و زبان انگلیسی و ترکی استانبولی به دانشکده حقوق و علوم اجتماعی دانشگاه تبریز توسط خانواده مرحوم و با همت برادرشان آقای دکتر جمشید جمشیدی اهدا گردید.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بِز و ایپک

+0 به یه ن

من فکر نمی کنم این کاندیداهای اصلاح طلب و اصولگرا (از هر سر طیف و اعم بر زن و مرد) فرق زیادی با هم دارند. سر و ته یک کرباسند!

اما حتما هستند کاندیداهای کمتر شناخته شده ای که در دی را در جامعه حس کرده اند و برای رفع اون درد کاندید شده اند. مثل درد های آموزش و پرورش. مثل دردهای محیط زیست

اگه مردم به این فکر بیافتند که فارغ از هیاهوی اصلاح طلب و اصولگرا اونها را پیدا کنند و به آنها رای بدهند وارد مرحله تازه و بهتری خواهیم شد .

داشتم فکر می کردم اگر شهروندان غیر سیاسی مثل خود ماها به هردلیلی به این نتیجه برسند که به انتخابات مجلس توجه کنند خیلی هم بعید نیست چهره های مردمی ولی نه چندان شناخته رای بیاورند
چهر ه هایی که سرمایه اصولگرا و اصلاح طلب پشتشان نیست ورسانه های آنها را ندارند.
رسانه های مدرن تر مثل تلگرام و فیس بوک و وبلاگ و.... شاید کمک کنند که معادلات معمول انتخابات به هم بخورد.

فیلم کمدی "ایران برگر" را دیدید؟ شاید در واقع هم  مردم دست آخر  بعد از همه کش و قوس ها بروند و به فردی متفاوت و خارج از دایره قدرت و ثروت رای دهند. فردی با دیدگاهی نوتر و پیشروتر.


این بار من تصمیم گرفته ام نحوه رای دادن خود را تغییر دهم. از دوستانم در شبکه های اجتماعی مجازی خواهم خواست (این دوستان را در فضای حقیقی هم می شناسم و به آنها و تشخیص آنها اطمینان دارم) که کاندیدای صالحی را  برای رای دادن معرفی کنند. من هم سعی می کنم به او رای دهم و دیگران را هم تشویق به رای به او می کنم.
فعلا یکی از دوستانم خانم مدیری (مدیر مدرسه)  را معرفی کرده. چنین فردی را برای راه یابی به مجلس مناسب می دانم چرا که دست کم با دردهای آموزش و پرورش و مشکلات معلمان آشناست.
لیست من که کامل شد چند روز مانده به انتخابات در همین وبلاگ هم آن را اعلام می کنم.
من تا آستانه انتخابات دیگه در مورد انتخابات نمی خواهم بنویسم. برویم تحقیق کنیم ببینیم چه کسی برای انتخاب شدن مناسب هست. همین طور دور و بری ها را تشویق کنیم که بی تفاوت نباشند.
به هر حال در میان این همه کاندیدا چند نفری هم پیدا می شوند که استاندارد های ما را دارا باشند. دردی  از مردم را حس کرده باشند و برای رفع آن کاندیدا شده باشند. اینان در اقلیت هستند. ثروت و قدرت و رسانه هایشان هم محدود هست. اما اگر حواسمان باشد می توانیم پیدایشان کنیم.

سعی کنیم کسانی بروند به مجلس که دست کم یک مشکل از مشکلات ما را بکاهند.
 مشکلی از آموزش پرورش
  آلودگی هوا
معضل ترافیک
 معضل تخریب های ساختمانی غیراصولی و قربانیان پرشمار ناشی از آن
معضل بیکاری جوانان
مشکلات خانواده های بدسرپرست
معضل کارتن خوابی
وووووووو
هزار و یک مشکل در این مملکت هست. کسانی را انتخاب کنیم که به این معضلات بپردازند. اگر هم موفق نشوند دست کم جا تنگ می شود برای کسانی که شعار ستیزه با دنیا می دهند و با تندروی ها مشکلات برای تنش زدایی روابط توسط وزارت خارجه می آفرینند. جا تنگ می شود برای کسانی که سر ستیزه با زنان مملکت دارند و هر روز یک محدودیت تازه ایجاد می کنند.
نسبت به مجلس بی تفاوت نباشیم. برپایی هر دقیقه مجلس شورا کلی هزینه مالی از بیت المال (از جیب من و شما) دارد. می دانید این به وجد آمدن نماینده ها از دیدن دختران ساپورت پوش چند تومان برای من وشما از محل مالیات هایمان آب خورد؟؟؟؟!!! بی تفاوت نباشیم این پول و حق من و شماست که این جور تلف می شود! دست کم یکی برود مجلس که در این زمان خطرات پیش روی زنان کارتن خواب را پی گیری کند. اسید پاشی ها را پی گیری کند. حقوق کم معلمان در مدارس دولتی را مطرح کند. پولی شدن تدریجی و بی سر و صدای آموزش عالی را مطرح کند. معضل تصادفات جاده ای را مطرح کند. اثرات پارازیت ها بر جنین ها را مطرح کند. تخریب های غیر اصولی را که مردم را خانه خراب می کند و سالیانه صدها نفر را به زیر آوار می گیرد مطرح کند.

پی نوشت: "بز" یعنی کرباس
ایپک یعنی ابریشم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل