دو روز دیگه ....

+0 به یه ن

دو روز دیگه محرم از راه می رسه و اقشاری از مردم ایران همچون سالیان گذشته به عزاداری خواهند پرداخت. شاید گروهی حتی از سالیان پیش هم شدیدتر عزاداری کنند.
اون کسانی که ادعا می کردند و خوشحالی می نمودند که مذهب از ایران رخت بربسته سرخورده خواهند شد و تلاش برای آزادی را برای «این مردم» بیهوده خواهد خواند. چون چندان اطلاعات روانشناسی و جامعه شناسی و مردم شناسی و تاریخی و ... ندارند با قاطعیت زیادی هم حکم صادر می کنند و در اعلان عمومی این حکم با شدیدترین لحن و الفاظ هم تردیدی نمی ورزند. اگر یک مقدار بیشتر اطلاعات داشتند تحلیل عمیق تری از تمایلات مذهبی و نیز نمود آن به صورت عزاداری جمعی می نمودند.
خیلی حرف هایشان را گوش نکنید. مردم ایران سزاوار بسی بهتر از این هستند. مذهبی بودن بخش بزرگی از ایرانیان واقعیتی انکار ناپذیر هست. اما این به معنای آن نیست که این مردم- چه مذهبی و چه غیر مذهبی- سزاوار بهتر از این نیستند. با توجه به این واقعیت باید برای آینده ای بهتر برای همگان تلاش کرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دوگانه نان- آزادی

+0 به یه ن

نمی خواهم بگم بدون آزادی، پیشرفت اقتصادی ممکن نیست. می دانم تا این ادعا را کنم مثال نقض چین و سنگاپور را خواهید زد. اما دو ادعا می کنم:
۱) بدون آزادی و دموکراسی در کشوری پهناور و چند اقلیمی با جمعیت بالای ۲۰ میلیون محرومیت زدایی ممکن نیست.
۲) بدون آزادی و دموکراسی-حتی در صورت پیشرفت اقتصادی- داشتن ملتی شاد و راضی از زندگی ممکن نیست.
بحث انحرافی سر ندهید که الان-به خاطر مشکلات اقتصادی برای شعار آزادی هنوز زود هست. اتفاقا مدتهاست زمان این شعار رسیده. تازه دیر هم شده. سال ۵۸ باید سر داده می شد.
ما که نمی خواهیم کشوری داشته باشیم که بخشی از مردمش لباس های مارکدار بپوشند و کیف مارکدار بردارند و مسافرت های آن چنانی بروند و بخش دیگرش در کمپ هایی نظیر کمپ هایی که چینیان برای مردم اویغور ترتیب داده اند روزگار بگذرانند! ما که نمی خواهیم کشوری داشته باشیم مثل سنگاپور با جی-دی-پی بالا اما وقتی یک نفر در خیابان زمین می خورد کسی دست دراز نکند که کمکش کند بلند شود چرا که در این کار سود مالی برایشان نیست! من ایران همین حالا را با این همه مشکلات اقتصادی اش به وضعیت اجتماعی چین و سنگاپور هزاران بار ترجیح می دهم.
ما می خواهیم کشوری داشته باشیم که مردمش خوشحال و راضی از داشته هایشان باشند و احساس خوشبختی کنند. برای آن پیشرفت اقتصادی کافی نیست. آزادی لازم هست.

------

برای جلوگیری از فساد اقتصادی -که عامل بدبختی ماست- آزادی لازم هست.
برای جلوگیری از طرح های پرخرج اما بی مبنای علمی -که اغلب رد پای آقازاده ها در آنها دیده می شود- آزادی لازم است. ازادی لازم هست که اهل فن بتوانند بگویند که جلوی این طرح شبه-علمی باید گرفته شود.
آزادی لازم بود تا جلوی آوار شدن متروپل گرفته شود. اگر آزادی بود صدای جامعه مهندسی که آوار شدن متروپل را پیش بینی کرده بودند خفه نمی شد. صدایشان به جایی می رسید و آن همه جانهای عزیز از دست نمی رفت. اگر آزادی بود کودکانی که به هوای بستنی در آن روز شوم در متروپل بودند به جای آرمیدن زیر خروارها خاک الان در آغوش خانواده شان بودند.
------
در قرن نوزدهم و اوایل بیست بریتانیا قوی ترین و ثروتمندترین کشور بود اما بیشتر مردمش بدبخت بودند. طبقه کارگری اش که با شرایط بسیار ناایمن و ناسالم در کارخانه می پوسیدند. طبقه های بالاترش هم گرفتار انواع و اقسام محدودیت های اجتماعی دست و پا گیر بودند. زنان انگلیس هم اغلب حق و حقوقی نداشتند و گرفتار کرست بودند.
آزادی بود که آنها را نجات داد نه پیشرفت اقتصادی. کارگرهایشان اتحادیه تشکیل دادند و برای شرایط کاری بهتر کوشیدند و موفق شدند. زنانشان همین طور و......
به دام دوگانه نان، آزادی نیافتیم. بدون آزادی پیشرفت اقتصادی خالی هم گلی به سر ما نخواهد زد.
-------
محرومیت زدایی بیش از پول، آزادی می خواهد.
از زبان هموطنان معترض زیاد می شنویم که به جای این که حکومت، فلان خرج بیخود را بکند می بایست خرج سیستان و بلوچستان می کرد.
در این که حکومت نباید پول کشور را تلف کند شکی نیست.
در این که محرومیت زدایی در اولویت اول کشور باید باشد نیز شکی نیست.
اما من با این جمله به این شکل موافق نیستم.
چرا؟ برای این که این تصور غلط را تداعی می کند که اگر در سیستان و بلوچستان پول بریزند مشکلات آن استان حل خواهد شد.
واقعیت این هست که چه حکومت جمهوری اسلامی چه حکومت پهلوی در آن استان کم پول خرج نکرده. برخی جلدهای یادداشت های علم بیش از هرچیز از سرمایه گذاری در استان سیستان و بلوچستان سخن می گوید.
(البته در یادداشت های علم هم کمتر از سرمایه گذاری در آذربایجان سخن به میان می آید . اگر هم سخنی باشد معمولا سخن از سرمایه گذاران محلی خود آذربایجان هست نه حاتم بخشی حکومت. یک مورد هم درباره کارخانه تراکتور سازی بود که رفته بودند یک سیستم اسقاطی از رومانی آورده بودند (احتمالا پورسانتش خوب بوده!). خود شاه هم عصبانی بود که چرا از آمریکا بهترین تکنولوژی را نیاوردید؟ البته که علم و درباریان درز گرفتند و تمام شد و شاه هم زیاد پاپیچ نشد! یادمه چند سال پیش در فضای مجازی دلال این ماجرا را در حد یک قهرمان بالا برده بودند. می رفت پورسانت می گرفت کارخانه های اسقاطی این کشور و آن کشور اروپایی را از جیب ملت ایران آباد می کرد اون وقت در فضای مجازی چنین جلوه دادند که نابغه ای بوده که وقتی کارخانه های اروپایی در کار خود می مانند او می رفت و با نبوغ خود نجاتشان می داد! مردم ساده دل ایران هم با چه ذوق و شوقی این پست ها را به اشتراک می ذاشتند!)
بعد از انقلاب هم باز در سیستان و بلوچستان کم سرمایه گذاری نکرده اند. در دهه شصت که جهادسازندگی با ذهنیت خودش می رفت اونجا راه می کشید.
بعدش هم انواع و اقسام سرمایه گذاری ها کردند.
حتی اخیرا با بودجه سرسام آور دکل نفتی آورده بودند که آب های زیر زمینی اش را با آن دکل استخراج کنند. (که البته این طرح ملا نصر الدینی شان هم به گل خورد!)
این خرج ها را کرده اند اما محرومیت روز به روز بیشتر شده. فلان پروژه کلان را افتتاح کردند. زمین های اطرافش را به ثمن بخس از دست محلی ها در آوردند. بعد زمین ها گران شد و بر محرومیت مردم محل افزود.
بهمان پروژه محیط زیست منطقه را از بین برد و معیشت محلی وابسته بر آن از بین رفت. همین طور سلامت مردم محل.
پول ریختن راه از بین بردن محرومیت نیست.
از مرکز بدون در نظر گرفتن خواست ها و ظرفیت های محلی تصمیم گرفتن- ولو با حاتم بخشی های آن چنانی- راه محرومیت زدایی نیست.
با این قیم مآبی ها نمی توان محرومیت را از مناطقی مثل سیستان و بلوچستان زدود.
باید آزادی باشد که فعالان مدنی محلی مشکلات را مدون نمایند و به گوش مسئولان برسانند. باید آزادی باشد تا نخبگان محلی برای حل مشکلاتی که نیک می شناسند راه حل دهند. آزادی بایدباشد که کارشناسان مستقل بتوانند نقد کنند و جلوی طرح های ملانصر الدینی پرهزینه را بگیرند. باید شفافیت باشد که سرمایه گذاری ها به نام مردم محروم و به کام مفسدین اقتصادی تمام نشود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مقاله دانشجوی سابق من (I am proud of him)

+0 به یه ن

بالاخره نمُردم و روزی رسید که سرم را بالا بگیرم و بگویم به دانشجوی سابقم افتخار می کنم. سال ها پیش استاد راهنمای تز کارشناسی ارشد نویسنده اول این مقاله بودم.

https://arxiv.org/pdf/2307.01753.pdf

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نیروهای داخل جامعه ایران- از دیروز تا امروز و اهمیت شناخت آنها

+0 به یه ن

در هر جامعه ای جریان ها و نیروهای اجتماعی گوناگونی وجود دارد. کسی می تواند در کنش های سیاسی حرف آخر را بزند که این نیروها را به نیکی می شناسد و رگ خوابشان را می داند و می تواند آنها را با هم مهار کند و احیانا در جهتی که می خواهد هدایت کند.
طی قرون نیروهای اصلی اجتماع ایران ایل ها و عشایر بودند.
از اوایل قاجار روحانیت هم نیروی اجتماعی مهمی شدند.
اقدامات رضا شاه در جهت تضعیف هر دو بود اما تنها موفق شد اولی را تضعیف کند. عملا رضاشاه با میدان دادن به حوزه علمیه قم در برابر نجف باعث تقویت این نیرو در دراز مدت شد (هرچند در کوتاه مدت به نظر می رسید آن را تضعیف کرده).
در سال ۵۷ شبکه مساجد و ... قوی ترین نیروی اجتماع بودند و رهبر انقلاب اسلامی کاملا این نیرو و پتانسیل آن را می شناخت. با این حال از نیروهای اجتماعی دیگر اجتماع هم غافل نبود. یک فیلمی هست که نشان می داد در سال ۵۶ و ۵۷ چه طور می کوشیدند بیانیه های وی را به دست عشایر قشقایی برسانند. آن زمان نیروی دانشگاه تازه سر برآورده بود. همین طور نیروی ایرانیان مقیم خارج. توانست هردو را تاجایی که در راستای در دست گرفتن قدرت لازم هست بشناسد و در آن ها نفوذ کند. با این شناخت و این نفوذ طبیعی بود که پیروز میدان سال ۵۷ و ۵۸ همین طیف باشد.
من داستان های رایج در مورد نقشه های انگلیس را قبول ندارم. انگلیس هم اگر در برهه ای نفوذ در ایران و سایر کشورها داشت باز در سایه شناختش از نیروهای داخل جامعه بود والا خود انگلیس از ان سوی دنیا نیروها را به وجود نیاورده بود. حداکثر با ابزارهایی نظیر موقوفه اوز به برخی از این نیروها سمت و سویی می داد.
الان هم هر گروه سیاسی که بتواند نیروهای داخل جامعه را به نیکی بشناسد می تواند در اینده سیاسی ایران بالاتر بنشیند و موفق تر باشد.

-------

.

 

 

نیروهای داخل جامعه ایران امروز کدام ها هستند؟

الان برعکس زمان قاجار یا سال ۵۷ سه چهار  نیروی غالب نداریم. بلکه نیروهای کوچک پراکنده داریم.

الان خیلی پیچیده شده. نیروی ایلات و عشایر بسی کمتر شده. اما کامل از بین نرفته. هنوز این طیف از جهت آشنایی به کوه و کمر و احیانا حمل سلاح جزو مهمترین نیروها هستند. شاید قاچاقچیان   مواد مخدر و اسلحه هم این قابلیت را داشته باشند اما نمی شه به قاچاقچیان اعتماد کرد (منظورم قاچاقچیان مواد مخدر هستند. شبکه قاچاق لیاس و نظایر ان قصه دیگری است. در جنوب و غرب این نوع قاچاق-قاچاق مایحتاج مردم نظیر لباس و لوازم خانگی و.... در غیاب سیستم گمرکی کارآمد و عاری از فساد برای خودش قدرت اجتماعی مهمی شده که در جامعه هم عزت و اعتبار یافته. همان عزت و اعتبار بازرگان معمولی را یافته اند. این دسته در غرب و حنوب کشور نیروی مهمی هستند.)

 

با توجه به عملکرد ج ا روحانیت عزت و احترام سال ۵۷ را بین مردم ندارد. این راخودشان هم می گویند. اما اشتباه است گمان کنیم که کاملا بی اعتبار شده اند. هنوز هم به نظرم بین ۱۵ تا ۲۰ درصد  جامعه جایگاه خیلی والایی دارند. اشتباه هست که گمان کنیم دیگر نفوذ ندارند.

 

هر چند ایلات و عشایر و فرهنگ طایفه ای کمرنگ تر شده اما شبکه های خانوادگی (خانواده گسترده) بسیار متنفذ هستند و شاید بتوان گفت اکنون قوی ترین نیروست هر چند کمتر در باره اش صحبت می شود. یکی از هزاران نقاط قوت فیلم «برادران لیلا» این بود که این قدرت و نفوذ را به  تصویر کشید.

 

شبکه های میلیونی دراویش گنابادی و یارسان و.... هم هستند. اینها هم خیلی پرقدرتند. یک سری عرفان های نوظهور هم هست که اونها هم برای خودشان شبکه دارند البته نمی دانم چه قدر قدرت داشته باشند. ولی سلسله های دراویش واقعا قدرت دارند. پیروانشان سبک زندگی خود را از انها می گیرند.

 

برخی از اصناف هم خیلی قدرتمندند. از همه مهم تر صنف پزشکان و به طور کلی تر کادر درمانی.

 

دانشگاه و دانشگاهیان هم نیروی اجتماعی دیگری هستند. علی الأصول با این گستردگی شبکه دانشگاه ها در کشور، سطح بالای دانش به نسبت متوسط جامعه، ارتباط با دنیا و وضعیت مالی کمابیش خوب، داشتن زمین های وسیع در شهرستان ها و ده ها ویژگی دیگر، دانشگاه و دانشگاهیان می بایست قوی ترین نیروی اجتماع امروز ایران بودند. اما در حد پتانسیل شان نفوذ ندارند. به نظر من خود دانشگاهیان ضعیف عمل کردند. وقتی نسل ما سر برآورد عموم نسل قبل دانشگاهیان هم وغم خود را گذاشت که ما را سرکوب کند. حال آن که خودشان از یک انقلاب فرهنگی ویرانگر سربرآورده بودند و ضربه ها دیده بودند. هر چی زور داشتند بر سر ما زدند و دق دلی هایشان را هم سر ما خالی کردند.

هر چی پیشکسوت فیزیک جلوی ما سبز شد همانند پدر«برادران لیلا» از آب درآمد: زورگو و در عین حال رقت انگیز که سرمایه  آینده ما و نسل بعد از ما  را در راه شهرت بازی به هدر داد که اندکی از رقت انگیزی خود را بپوشاند.

 علی الأصول اگر شعور داشتند به جای این که این همه نیرو برای مبارزه با ما صرف کنند دستمان را می گرفتند تا با هم در جامعه تبدیل به نیرویی مهم شویم اما چنین نکردند. در نتیجه دانشگاه به اندازه ظرفیتش در جامعه مهم نیست. اما باز هم نمی توان گفت که هیچ نیرویی ندارد. باز هم در معادلات قدرت نمی توان از آن صرفنظر کرد. حدود دو دهه دانشگاه و دانشگاهیان مهمترین عامل در به قدرت رساندن اصلاح طلبان داشتند. الان هم می توانند دوباره مهم شوند. بسته به این دارد که آیا نسل ما مانند نسل گذشته  بی شعور باشیم به جان نسل بعد بیافتیم یا شعور داشته باشیم و به آنها بال و پر دهیم.

 

 

نیروهای ریز و درشت بسیار دیگری هم هستند: نیروهای نظامی و انتظامی و نیروی بازاریان و.....



-------------------

 

چه کس یا گروهی این شبکه ها و نیروها را خوب می شناسد!؟

 

به نظر می رسد گروهی که بیش از همه نیروها را می شناسد باز همین طیف حاکمه هست. طیف های سنتی را خوب از قدیم  واز درون می شناسد. طیف های مدرن تررا هم می داند چه طور مهار یا سرکوب کند.

در میان اپوزیسیون تک و توکی بودند که اولی یا دومی را کمابیش می شناختند اما کاریزمای لازم و رسانه لازم را برای جلب توجه نداشتند. پادشاهی خواهان فقط طیف شعبان بی مخ و پری بلنده را می شناسند و مردم ایران را با آنها مترادف می دانند و خود را تاج سر آنها می دانند. گمان نمی کنم با این کم دانشی نسبت به جریان های درون ایران خیلی شانسی داشته باشند.  فقط اتحاد و همبستگی را به هم می زنند.

به گمانم در بین نسل ما (دهه چهل تا شصت) کسانی باشند که جامعه را خوب بشناسند. باید ببینیم در چند ماه آینده آیا می توانند  عرض اندامی کنند یا خیر.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به جای غر زدن خودتان باغلارباغی را آباد کنید

+0 به یه ن

یکی از دوستان فیس بوک که دبیر ریاضی جاافتاده ای است از وضعیت یکی از پارک های شهر انتقادی نموده. اون وقت یکی دیگه (نمی شناسمش اما از نوشته اش چنین برداشت کرده ام از اون سمپات های دوم خردادی هست که حدود بین ده تا بیست سال پیش از ایران مهاجرت کرده) به او تشر می زنه که شما ایرانیان چه قدر غرغرو هستید به جای غر زدن خودتان بلند شوید بروید در آن پارک گل بکارید!!!

با همین توسری زدن ها سالها ما را عقب نگاه داشتند! اگه قرار باشه گلکاری های پارک را هم یک دبیر ریاضی انجام بده نهاد عریض و طویل شهرداری چه کاره است!؟ این همه عوارض را از شهروندان برای چی می گیره!؟ حق شهروندان را از فضا و نور و هوای سالم به اسم «تراکم» به سازنده ها می فروشه و ثروت افسانه ای به جیب می زنه اون وقت یک معلم که عمری خدمت کرده انتظار نداشته باشه که این نهاد عریض و طویل برای او و نوه های آینده اش یک پارک آباد در شهر نگه داره!؟ خودش باید بره بیل بزنه و در پارک گل بکاره!؟ به علاوه مگه پارک-داری فقط گلکاری است!؟ پارک مزبور وسایل بازی هم داره . اگر وسایل بازی نظیر چرخ فلک به درستی سرویس نشوند جان شهروندان وگردشگران را به خطر می اندازه. از منظر اون آقا، یک معلم ریاضی (یا هر کس باشغلی مشابه) باید متخصص سرویس این وسایل هم باشه و خود آستین بالا بزنه و این کار را انجام بده یا زبان در کام بگیره و اعتراض نکنه که این چه وضعیه؟!!! به علاوه گیریم که هر شهروند سر خود خواست به وضع پارک های شهر رسیدگی کنه. مگه اجازه می دهند!؟ اصلا مگه درست هست که اجازه بدهند که هر کی می آد توی پارک شروع به سرویس کردن وسایل بازی یا حتی گلکاری داشته بکنه؟ این کارها اصولی دارند. برنامه ای می خواهند.
شهرداری این همه ثروت داره امکانات داره پرسنل داره. شهرداری است که باید کارش را درست انجام بده و اگر انجام نده شهروندان باید مطالبه کنند. یعنی چی که هر مطالبه ای به اسم «غرنزنید خودتان عمل کنید» می خواهند ساکت سازند؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اطلاعیه درون پژوهشگاهی (ای کاش در سایر موسسات هم اجرا شود.)

+0 به یه ن


با سلام و احترام

 

به اطلاع میرساند پژوهشگاه با همکاری با کمپین جمع آوری باتری خیریه نیکان ماموت دو عدد استند بازیافت باتری در پردیس های نیاوران و فرمانیه قرار داده است. لذا خواهشمند است جهت همراهی با این فعالیت و کمک به کاهش آلودگی محیط زیست تمامی باتری های مستعمل و استفاده شده از جمله باتری موبایل، باتری لپتاپ، باتری تلفن‌های خانگی، انواع باتری‌های قلمی و کتابی را درون این استند ها قرار دهید

لازم به ذکر است هزینه  بازیافت باتری‌ها برای اهدای پروتز به مددجویان تحت پوشش خیریه نیکان ماموت صرف می گردد

پیشنهاد میشود واحدهای مستقر در پردیس های لارک و اختیاریه نیز باتری های خود را جمع آوری و به صورت دوره ای توسط کارپردازان به این دو محل انتقال دهند.

 

سپاس

واحد ایمنی ، بهداشت و محیط زیست معاونت فناوری

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نانوگراو

+0 به یه ن

خبر مهم امروز نتایج نانوگراو هست. اثر امواج گرانشی آماری را روی زمان بندی پالسارها گزارش داده اند. چیزی که برای من مهم هست اینه که این نتایج روی ماده تاریک فوق سبک حد می ذاره.
یادتان هست پارسال به مناسبت روز جهانی زنان در علم در مورد جاسلین بل صحبت کردیم؟ در برنامه من یک اشاره ای به اهمیت یافته او (پالسارهای رادیویی) کردم. این هم یکی از موارد بود. 
لینک مقالات مربوطه را می ذارم:
https://arxiv.org/pdf/2306.16219.pdf
https://arxiv.org/pdf/2306.16228.pdf

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

متولیان خودخوانده اخلاقیات

+0 به یه ن

در جامعه فیزیک ایران چند نفری هستند که خودشان را متولی اخلاقیات علمی می دانند. اگر بپرسید بر چه اساسی این افراد متولی اخلاقیات شده اند جوابتان را نمی دانم؟ اگر بپرسید چه کسی یا مرجعی اینها را متولی اخلاقیات کرده باز هم نمی دانم؟ اما اگر بپرسید مبنای اخلاقیات از منظر اینها چیست جواب را خوب می دانم. اخلاقیات مورد نظر این متولیان خودخوانده اخلاقیات در جامعه فیزیک ایران دو مبنا دارد:
۱- مفت بدهید به من تا بخورم والا شما را بی اخلاق خواهم خواند.
۲- اگر مرا به عنوان فردی عمیق و متولی اخلاق قبول نداشته باشید تیرهای انگ بی اخلاقی رابه سمت شما روانه خواهم کرد.
حالا این که چیزی نیست. یادتان هست در سال ۹۱ دو نفر جوان خام را که از روی فقر مطلق به سمت بزهکاری رو آورده بودند در ملا عام اعدام کردند؟ اگر یادتان باشد جامعه شوکه شده بود از این همه توحش و این همه بی عدالتی که دزدان سه هزار میلیارد تومان معروف راست راست راه می روند اما دو جوان که برای اولین بار -اون هم از روی فقر مطلقی که همان اختلاس ها به جامعه تحمیل کرده – دست به بزهکاری می زنند اعدام می شوند!.
همان زمان یکی از این پیرمردهای جامعه فیزیک ایران مصاحبه ای نموده بود و فرموده بود که ما از قوه قضایی به خاطر اعدام اون دو نفر تشکر می کنیم و درخواست داریم که کسانی را هم که بی اخلاقی علمی می نمایند اعدام کنند.
در میان این متولیان خود خوانده اخلاق هم مذهبی متصل به خاندان های معمم پرور هست هم آتئیست. اتفاقا اونی که از قوه قضاییه برای اعدام تشکر کرده بود از نوع دوم بود.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کدوم طبقه متوسط؟ ول کنید بابا!

+0 به یه ن

نوشته پایینی را دو سال پیش منتشر کرده بودم. ظاهرا اون موقع استادان رفاه داشتند و هوا برشان داشته بوده:


آقای دکتر کاتوزیان، اقتصاددان و جامعه شناس، به طور علمی و روش مند نشان داده که چرا تسری مفاهیمی مانند طبقات اجتماعی به جامعه هایی مانند جامعه ایران بی اساس است.
به لحاظ تئوریک ایشان استدلال های متقنی برای این نقد دارند. اگر علاقه مندید کتاب هایشان را بخوانید و سخنرانی هایشان را در این زمینه بشنوید.
اما در عمل می توان دید که چه قدر نتیجه گیری از این گونه تحلیل ها بر پایه طبقات برای کشور ما هزینه های گزاف داشته.
در دهه شصت و پنجاه که بر اساس همین تحلیل طبقاتی با سرمایه داران و کارخانه داران کشور کارد و پنیر شدند. بعد انقلاب هم افتادند به جان کار خانه داران. با این حرکت کمر تولید را در کشور شکستند.
حال آن که سرمایه داران ایرانی نظیر آقای قندچی و …. اصلا شباهتی به اون طبقه سرمایه دار و بورژوا که در کتاب های ترجمه ترسیم شده بود، نداشتند.
بعدش بخشی از همین مخالفان طبقه بورژوا ی، دچار دگردیسی شدند و اصلاح طلب گشتند. بخشی از دگردیسی شان این بود که این دفعه می گفتند طبقه اشراف و متوسط بهترند تا بقیه.
به قول مرحوم جرج اورول "چهارپا، خوب! دو پا بهتر!"
این دفعه از این ور بوم افتادند و بین به قول خودشان طبقه متوسط و طبقه فرودست اختلاف انداختند. ضرر این بازی شان هم کمتر از ضرر بازی قبلی نیست. متاسفانه برخی دانشگاهیان هم در این بازی سیاهی لشکرشان می شوند!
اگر در جامعه ایران الان وضع مالی تان خوب هست و در رفاهید، نوش جانتان! اما دیگه ادا در نیاورید که ما طبقه متوسط ائله و بئله!
کدوم طبقه متوسط؟!!!!
یک مقدار قیمت نفت می ره بالا ، حقوق استادان را بالا می برند. فردا تورم می ره بالاتر پوز همه مان می خوره! خیلی هوا برمان وَرِمان نداره که از طبقه متوسط هستیم و بنابراین دارای بینش و فهمی والاتر که برایمان امتیاز خاص می آورد

------------------
این هم مال دو سال پیش است:

این طرفداران و سمپات های اصلاح طلبان همچین "طبقه طبقه" می کنند و دم از تعلق داشتن به طبقه ای فراتر از طبقه فرودست می زنند که آدم فکر می کنه در انگلیس یا روسیه قبل از جنگ جهانی اول یا فرانسه قرن ١٧ زندگی می کنه!
جمع کنید بابا! در ایران طبقه کجا بود؟!
تا قرن ها که این خان می رفت قلمرو اون خان را یا خشونت می گرفت و همه طبقاتش هم در عرض بیست و سی سال به هم می خورد!
در این اواخر هم که همون کار به صورت مرکزی تر به اسم مصادره و… هر بیست سی سال یک بار انجام گرفته.
اصلا این بساط طبقه مبقه مال جوامعی است که ثباتی از مرتبه چند صد سال دارند.
خودشان را برای ما درست کرده اند: طبقه متوسط، طبقه متوسط !
--------
این هم یکی دیگه:

نظریه پردازان اصلاح طلبان خیلی روی این موضوع مانور داده اند که اصلاح طلبی با "طبقه متوسط ایران" پیوند ناگسستنی دارد. استادان دانشگاه هم در نوشته ها و گفته هایشان این نکته را تکرار می کنند.
تکرار این حرف و تاکید روی این سخن شکاف بین طبقه متوسط و کارگری را بیشتر کرده و مانع از این شده که بین این دو طبقه اتحاد و همبستگی سازنده ای شکل بگیرد.
اما آیا واقعا به هنگامی که اصلاح طلبان سر کار بودند خیلی خوش به حال طبقه متوسط شده؟!
چیزی که من مشاهده نموده ام این هست که هر زمان قیمت نفت بالا رفته وضع اقتصادی طبقه متوسط هم بهتر شده. خیلی ربط به اصلاح طلبی و اصولگرایی نداشته. اتفاقا در زمان احمدی نژاد بود که قیمت نفت بالا رفت. نه به خاطر این که تیم احمدی نژاد خیلی اقتصاددان بودند و هنری داشتند. در دنیا، تقی به توقی خورد و قیمت نفت رفت بالا. از خوش شانسی بود و بس!
بین طبقه متوسط اونها که شعور اقتصادی وآینده نگری داشتند از این گشایش مالی استفاده کردند و سرمایه گذاری نمودند (عموما روی ملک). اونهایی که خیلی متوهم شده بودند که باید با طبقه فقرا فرق داشته باشند افتادند توی خط خرید لباس مارکدار و لاکچری بازی و ….. که به رخ همه بکشند که جزو کلاس بالاها هستند. عاقل تر ها به جای آن ملک خریدند و اصلا به روی خودشان نیاوردند که وضع مالی شان خیلی بهتر شده. این طوری پیوند خود را با اقشار کم در آمد تر هم حفظ کردند.
این از مسئله مالی! از نظر فرهنگی چی!؟
انصافا زمان خاتمی انتشار کتاب و …. بیشتر شد و موجب بالا تر رفتن سطح فرهنگ طبقه متوسط و بازنر شدن افق های دید این طبقه گردید.
اما الان زمان تغییر کرده و با اینترنت منابع فرهنگی بیشماری در دسترس هستند. اگر طبقه متوسط دنبال مصرف کالای فرهنگی باشد ترجیح می دهد انگلیسی اش را بهتر کند تا به منابع دسترسی داشته باشد تا این که با هزار زحمت، یکی مثل خاتمی را سرکار بیاورد تا مجوز انتشار کتاب بیشتر دهد.
ستاره اقبال اصلاح طلبان در ایران رو به افول هست. طبقه متوسط برای این که در دراز مدت سهمی در قدرت پیدا کند بهتر هست دست در دست طبقه کارگری —که تقریبا نصف جمعیت را تشکیل می دهند بگذارد —تا این که پیوندی برای جریان شکست خورده اصلاح طلبان برقرار سازد.
پیوند بین طبقه متوسط و طبقه کارگری هر دو را قوی تر خواهد ساخت. البته هم اصلاح طلبان و هم اصولگرایان از پیوند بین طبقات ناخرسندند.
ای کاش استادان دانشگاه به جای این که طوطی وار مطالبی که در روزنامه های اصلاح طلبان در مورد "جایگاه ویژه طبقه متوسط" خوانده اند تکرار نمایند، راهی برای ساختن پیوند محکم تر با طبقه کارگری بیابند. از فرزندان همان طبقه در بین دانشجویانشان کم نیستند. پیوند با آنها مهم تر هست تا پیوند با جریان رو به افول اصلاح طلبی .
دفاع برخی از استادان دانشگاه از جریان اصلاح طلبی در سال ١٤٠٠ مرا یاد دیالوگ برباد رفته می اندازد.
وقتی رت با مشاهده قشون شکست خورده جنوبی ها به اسکارلت گفت
Because of the weakness that I have for the lost causes

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هنوز آن قدر توان ساختن آینده ای بهتر در خود می بینم که نیازی به افتخار به گذشته و اصالت و... حس نمی نمایم.

+0 به یه ن

اکنون ۴۶ سال ونیم سن دارم و هنوز معتقدم کسی دم از اصالت خانوادگی ونظایر آن (افتخار یابی در گذشته خاندانی یا ملی یا قومی ) می زند که خودش هم می داند لیاقت ساختن آینده بهتر ندارد. هنوز من باور دارم قدرت و توان و هوش و استعداد آن را دارم که آینده ای بهتر از گذشته برای خود بسازم و در نتیجه نیاز به بالیدن به اصالت خانوادگی و نظایر آن نمی بینم.
و اما در مورد هویت طلبی قومی و ملی!
حدود صد سالی هست که باستانگراهای ایرانی مخ ما را با شکوه و تمدن دوران هخامنشی می خورند. حدود ۱۵-۲۰ سال هم هست که ترک های ایران در واکنش و دهن کجی به آنها شکوه شاهان گذشته ترک تبار را به رخ می کشند. سر این اتفاقات هزاران ساله صبح تا شب در فضای مجازی اره می دهند و تیشه می گیرند.
گیریم شاهان گذشته از فلان قوم و تبار رفتند و با خونریزی سرزمین های مجاور را غصب کردند وبعدش هم قصری باشکوه ساختند و در آن عیاشی کردند. چی به ما می رسه که صبح تا شب بخواهیم سر شکوه آنها جدل کنیم!؟
به جای آن به فکر ادبیات کودک باشید که آینده ساز هست. 
ما یک دونه انیمیشن یا تئاتر عروسکی درست و درمون بچه پسند «تکم چی» نداریم که باب طبع کودکان این دوره زمونه باشد و آنها را جذب کند. شکوه و جلال فلان شاه هزار سال پیش به چه درد بچه های ما می خورد؟
به فکر رشد علمی باشید که آینده در گروه علم هست. از اون ربع رشیدی ۷۰۰-۸۰۰ سال پیش آبی برای علم گرم نشد. تا افتتاحش کردند خود مردم ویرانش کردند. اگر مثل دانشگاه های پادوا و .... می ماند وگالیله پرور می شد قابل افتخار بود نه حالا که ویرانه ای از آن باقی نمانده.


-------------

نوشته دو سال پیش مینجیق:
حدود یک سال پیش در این کانال نوشته ای در مورد اصالت خانوادگی منتشر کردم. اشاره کردم که برعکس پیش بینی بزرگترها در زمان نوجوانی ام، روز به روز بیشتر متقاعد می شوم که بالیدن به اصالت خانوادگی و سنجیدن افراد بر این اساس چرت و مزخرف هست!
در این یک سال گذشته از این مفهوم بیشتر و بیشتر دلزده و گریزان شده ام.
به دو علت:
یکی این که در این مدت دیده ام دسته ای از طبقه حاکمه هم ادعای اصالت پیدا کرده اند. دوم هم از این جهت که می بینم زنان طبقه مرفه (یکی دو دهک بالای جامعه) که روز وشب در مورد اصالت خانوادگی می اندیشند چه قدر به همسر و فرزندانشان ضربه می زنند.
در هر مورد نوشته جداگانه ای منتشر خواهم کرد.
——- نوشته پیشین:
اصالت خانوادگی
شنبه 21 تیر 1399
یادمه از زمانی که نوجوان بودم و به اقتضای سن ایده آلیست، از افراد جاافتاده تر دوروبر، از مدرسه گرفته تا جمع خانواده گسترده زیاد می شنیدم که «آدم که همسن شما می شه فکر می کنه همه آدم ها برابرند اما یواش یواش که سنش بالا می ره به این نتیجه می رسه که اصالت یه چیز دیگه است!»
الان من ۴۳ سال سن دارم. سن الان من از سن اون موقع کسانی که چنین نظری می دادند بیشتر است. می خواهم جسارتی بکنم و نظر خود را در این مورد بنویسم. درسته که خیلی از افراد که سن شان بالا می ره یواش یواش چنین عقایدی پیدا می کنند اما این به دلیل عاقل تر شدن و پخته تر شدن یا مشاهدات و تجارب فراوان نیست!
خودشان به جایی می رسند که فکر می کنند از این که هستند امید رشد و بالندگی بیشتر (حالا در هر زمینه ای که برایشان مهم و ارزشمند هست) ندارند. به این معنی از آینده ناامید می شوند و به زور می خواهند در گذشته برای خودشان افتخارات بتراشند. تلویحا خود را در زمره «اصیلان» قرار می دهند و برای خودشان در ذهن شان امتیازات ویژه قایل می شوند. «مشاهدات و تجاربی» که ادعا می کنند شواهد این تز برتری اصالت خانوادگی است یک سری قضاوت های کاملا بایاس شده است!
مثلا اگر یکی که او را زمره غیر اصیلان قلمداد کرده اند آشش را هورت بکشد و غذایش را با ملچ مولوچ بخورد سزاوار تحقیر و سرزنش هست. اما هورت کشیدن و ملچ مولوچ اعضای خانواده های اصیل اصلا شنیده نمی شود!
اگریک نفر «اصیل» به همسرش خیانت کند اشکال زیادی ندارد اما وای به روزی که یک «غیر اصیل» چنین کند! چه قدر در مورد ربط این خیانت به نداشتن اصالت بالای تریبون می روند و سخنرانی می کنند!
اگر سر جهیزیه و مهریه و ارث و میراث و نظایر آن در خانواده های «اصیل» قشقرق به پا شود از آداب اصالت است!‌اما همین قشقرق در خانواده های غیر اصیل عیب و عار هست و شاهدی دیگر بر این که از افراد غیر اصیل بیش از این نمی توان انتظار داشت.
.......
خلاصه!‌امیدوارم در هر سنی که هستیم آن قدر برای خود امکان و رشد و بالندگی در آینده متصور باشیم و آن قدر آرزوها و چشم اندازها و افق های وسیع برای آینده مان ببینیم که لازم نباشد خودمان را مفاهیمی نظیر اصالت خانوادگی یا افتخار به استخوان های پوسیده پدرمان گول بزنیم و مشغول و دلخوش سازیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل