واکسن

+0 به یه ن

از منظر من مسئله واکسن یک مسئله صرفا علمی هست و تنها متخصصان امر (پزشکان و داروسازان و... ) شایستگی دارند درباره آن اظهار نظر کنند.

کاری هم به نظرات با سوگیری های ایدئولوژیک یا سیاسی  یا اقتصادی یا حتی ملی ندارم. صبر می کنم ببینم نتایح آزمایش های  پزشکان و داروسازان مستقل که تحت فشار یا تطمیع جریان های مختلف سیاسی، ایدئولوژیک یا سهامداران شرکت های داروسازی نیستند چیست. همان را قبول خواهم کرد.


پی نوشت:
متن زیر را از تابناک نقل می کنم. کد خبر:


۱۰۲۷۰۶۹
تاریخ انتشار:۲۱ دی ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۹













به گزارش تابناک، روسای سه رکن سازمان نظام پزشکی به همراه رئیس مجمع انجمن های علمی کشور در نامه ای به ریاست جمهوری خواستار به کارگیری تمام مساعی دولت برای تهیه واکسن مطمئن و مورد تأیید مراجع علمی از طرق مختلف و با استفاده از همه ظرفیت‌های بخش دولتی و خصوصی شدند.

به گزارش روابط عمومی سازمان نظام پزشکی، در نامه دکتر محمدرضا ظفرقندی - رییس کل، دکتر مصطفی معین – رییس شورای عالی و دکتر عباس آقازاده مسرور – رییس مجمع عمومی سازمان نظام پزشکی و همچنین دکتر ایرج فاضل – رییس مجمع انجمن های علمی گروه پزشکی ایران، خطاب به رییس جمهور آمده است:« همانطور که استحضار دارید امروز مهم‌ترین مقوله حوزه سلامت در جهان، مواجهه صحیح، علمی و مدبرانه در مقابل همه‌گیری بیماری کرونا و تنها راه غلبه و قطع زنجیره این بیماری مهلک که هر روز جان انسان‌های زیادی را تهدید می‌کند تأمین سریع و استفاده از واکسن مناسب و مؤثر بر اساس اولویت‌های تعیین شده است.

یقیناً جنابعالی اطلاع دارید که بسیاری از کشورهای منطقه و جهان واکسیناسیون علیه بیماری کووید-19 را شروع کرده و حتی بعضی از کشورهای منطقه درصد قابل توجهی از مردم را تحت پوشش واکسن قرار داده‌اند.

جناب آقای رییس جمهور، امروز اولویت تهیه و خرید واکسن، نیازی حیاتی و ضروریست که باید صرفاً بر اساس نگرشی علمی و بر اساس مصالح ملی و فارغ از مسائل سیاسی به آن پرداخته شود و در کوتاه‌ترین زمان ممکن در اختیار مردم و اقشار آسیب‌پذیر و گروه‌های پر خطر و کادر خدوم و فداکار درمان قرار گیرد.

اگر چه تلاش‌های بی‌وقفه همکاران و دانشمندان کشور در جهت تولید واکسن داخلی بسیار ارزشمند و موجب تثبیت پایه‌های تولید واکسن در کشور خواهد شد ولی جنابعالی واقفید که طی مراحل علمی و تولید انبوه واکسن داخلی به زودی مسیر نخواهد شد.

حتی انحصار تهیه واکسن از مسیر سازمان جهانی بهداشت (کانال کواکس) نیز با توجه به درخواست‌های کشورهای متقاضی متعدد و سهمیه‌بندی انجام شده به هیچ وجه برای واکسیناسیون قابل قبول در زمان مناسب، کفایت نمی‌کند.

لذا اینجانبان به عنوان نمایندگان جامعه پزشکی کشور مؤکداً از جنابعالی می‌خواهیم در جهت تأمین حقوق بدیهی مردم و انتظارات بر حق کادر درمان، تمام مساعی دولت محترم را برای تهیه واکسن مطمئن و مورد تأیید مراجع علمی از طرق مختلف و با استفاده از همه ظرفیت‌های بخش دولتی و خصوصی و به دور از مسائل سیاسی مبذول نمایید.

بدیهی است سازمان نظام پزشکی و آحاد جامعه پزشکی کشور آمادگی کامل و مشفقانه خود را آنچنانکه از آغاز بحران همه‌گیری کرونا در عرصه‌های مختلف بروز داده‌اند، جهت همکاری در تهیه و توزیع واکسن و هر گونه خدمت به مردم شریف ایران اعلام می‌دارند.»

امیدوارم رئیس جمهور به توصیه دلسوزانه و کارشناسانه سازمان نظام پزشکی گوش کنه. در این مورد سازمان نظام پزشکی است که شایستگی اظهار نظر داره.



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مستند غیررسمی

+0 به یه ن

یک فیلم مستند در مورد دیدارهای غیر متکلفانه رهبر جمهوری اسلامی با اقشار مختلف نخبگان  اخیرا پخش شده که توجه های بسیاری را جلب نموده.

من یک قسمت این مستند را دیشب دیدم. پاره ای از  برداشت ها و نظرات در مورد این مستند و مطالب مطروحه دارم که بخشی از آنها را اینجا مطرح می نمایم. 

ظاهرا یکی از اهدافی که سازندگان این برنامه داشتند  این بود که  نشان دهند فضای این گونه ملاقات ها برای بیان انتقادات خیلی باز هست.
چندین نمونه از انتقادات را هم نشان دادند. بیشتر این انتقادات (البته نه همه آنها)   به نظرم  پیش پا افتاده بودند  و پاسخگویی به آنها ساده و بدیهی بود.  افرادی که این انتقادات پیش پا افتاده را مطرح ساختند همگی مدرک دانشگاهی داشتند.  چه طور جامعه دانشگاهی ما این سئوالات ساده و پیش پا افتاده را تا کنون برایشان پاسخ نداده بودند ؟! همین نشان از این دارد که یک جای کار می لنگد.

برسیم به انتقادات نسبتا جدی تری که مطرح شد. به برخی از آنها اشاره می کنم و نظرات و برداشت های  شخص خودم را در رابطه با آنها بیان می کنم.

شجاعانه ترین و صادقانه ترین و بهترین انتقاد به نظر من در جلسه دیدار با کارگردان ها مطرح شد. نام کسی را که سئوال کرد فراموش کردم.  کاپشن سبزرنگی بر تن داشت. ایشان مطرح ساختند که تصویری که به وجود آمده، آن هست که انگار همه شهروندان خودی حساب نمی آیند و به اندازه کافی دوست داشته نمی شوند. (نقل به مضمون). 
به عنوان یکی از این شهروندان، نظرم را می گویم. درد من این نیست که توسط مسئولان رده بالای نظام دوست داشته می شوم یا نه. درد من این هست که به جریان های اجتماعی که من به اهداف آنها دلبستگی دارم (نظیر جریان های مستقل طرفدار محیط زیست، طرفدار حقوق زنان، طرفداران حقوق کودک، طرفداران حقوق کارگران ،  طرفداران حقوق زبان های ایرانی غیر فارسی و حقوق اقلیت های قومی یا دینی و....) میدان کافی داده نمی شود که در راه اهدافشان اثر گذار باشند. ایده آل من این نیست که حتما مسئولان رده بالای نظام آنها را دوست داشته باشند، به حضورشان بپذیرند و با آنها گرم و صمیمی نشست وبرخاست کنند. بلکه می خواهم به آنها میدان داده شود که با ائتلاف با یکدیگر حزب تشکیل دهند و به طور سیستماتیک و ساختارمند، اثرگذار باشند.


یکی از انتقادات را جوانی المپیادی  (در جلسه ای دیگر) مطرح کرد. با هیجان بسیاری گفت که وضعیت طوری است که المپیادی ناامید می شود و اگر نخبه المپیادی ناامید شود مصیبتی خواهد بود جبران ناپذیر. (باز هم نقل به مضمون).

 من اون جوان را اصلا نمی شناسم. نامش را هم نمی دانم. نمی دانم هم که الان کجاست. 
اما این را می دانم برخی از این المپیادی ها، که متاسفم درصدشان هم بین المپیادی ها، کم نیست فکر می کنند چون المپیادی بوده اند تا آخر باید از امتیازات ویژه برخوردار باشند. مثلا به بهانه این که ما این درسها را قبلا در دوره المپیاد گذرانده ایم در دانشکده در کلاس ها  شرکت نمی کنند.  وقتی هم که نمره شان  کم شد مقصر را استاد می دانند که قدر این «المپیادی کبیر» را ندانسته و او را حلوا حلوا نکرده. بعد ها هم انتظار دارند چون در رزومه شان المپیادی درج شده بدون هیچ گونه دستاورد علمی درخور توجه بعد از دوران دبیرستان،  در مراکز علمی درجه یک استخدام شوند. طبعا این انتظارات  و توقعات بیجا در خیلی از مواقع برآورده نمی شود و آنها قهر می کنند.
در راه رشد علمی کشور ما، موانع مهم و جدی ای هست. برای رشد علمی کشور  این موانع باید حل شوند نه آن که  چهار تا المپیادی را بیش از پیش حلوا حلوا کنند.
 (من خودم المپیادی (تیم فیزیک سال ۷۳) بودم اما از ترم دوم تصمیم گرفتم المپیاد را پشت سر بگذارم و برای دستاوردهای علمی ارزشمند تر تلاش نمایم. از آن موقع تا کنون هم دستاورد های علمی  بسیار با اهمیت تر از المپیاد به دست آورده ام اما در آستانه ۴۴ سالگی فکر می کنم هنوز اول راهم و  امید دارم که دستاوردهای علمی  مهم تر و ارزشمند تری پیش رو داشته باشم.)

به طور مثال به دو مورد از موانع رشد علمی کشور اشاره می کنم که اتفاقا جا داشت در آن جلسات در میان گذاشته شود:

۱) به بهانه حساسیت امنیتی،  در اغلب موارد آمار های استخراج شده را در اختیار پژوهشگران قرار نمی دهند. درست هست که هم بدنه دولت و هم سایر نهادها  کارشناسانی  دارند که به طور محدود برای انجام دادن پژوهش های خود به آمار دسترسی می یابند. اما این کافی نیست. لازم هست پژوهشگران دلسوز کشور که  مستقیما مسئولیتی در نهاد های تصمیم سازی ندارند و صرفا کار آکادمیک می کنند هم به آمار مربوطه دسترسی یابند تا مستقل از کارشناسانی که مسئولیت رسمی دارند به راست آزمایی نتایج تحلیل ها بپردازند و یا طرح های متقن و مبتنی بر آمار مستند و موثق ، برای حل مشکلات کشور ارائه دهند. برای کاهش خطاهای کارشناسی مسئولان و نیز جلوگیری از سو استفاده  از امکانات  کشور در جهت منافع شخصی و گروهی لازم هست که بدنه آکادمیک کشور به آمار و اطلاعات دسترسی آزاد داشته باشند.

۲) جهت رشد علمی کشور ارتباط با دانشگاهیان و پژوهشگران فعال در سراسر دنیا لازم و ضروری است. کار پژوهشی  یک کوشش دسته جمعی در ابعاد جهانی است. در چند سال اخیر مواردی  بوده که یک فرد دانشگاهی را در مرز به دلایل غیر شفاف گرفته اند . 
اتهاماتی که روزنامه های تندرو علیه او نوشتند از منظر من دانشگاهی چیزی نبوده جز آن که آن استاد پژوهشگر داشته کار آکادمیک خود را انجام می داده و به نتایجی رسیده که شاید با منویات نسنجیده برخی از اصحاب قدرت در داخل کشور، در تضاد بوده باشد!  البته خوشبختانه فرد را آزاد کرده اند اما همین اقدام نسنجیده برای دستگیری یک دانشگاهی به جرم انجام کار تحقیقاتی اش  کافی است که به ارتباطات دانشگاهیان مقیم کشور، با همکاران مقیم خارج ضربه مهلک بزند. بعد از یک اتفاق از این دست، درصد بالایی از دانشگاهیان تا ده سال دیگر می ترسند که همکاران خود را از خارج دعوت کنند که مبادا،  به ناروا  انگی بخورد و در دردسری بیافتد.

در مستند چند صحنه کوتاه هم از  جلسه با مدیران و محققان حوزه نفت پخش شد که در آن این مدیران و محققان   روی توانمندی  صنعت نفت کشور تاکید می نمودند. با توجه به این که پخش این مستندبا آلودگی شدید هوا در کلانشهرهای کشور و راهی شدن بیماران تنفسی به بیمارستان ها همزمان شد سئوالی که برای من شهروند به وجود آمد این هست که حالا که این همه بر توانمندی این مدیران نفتی  در حضوررهبر جمهوری اسلامی تاکید می شود چه طور نمی توانند کیفیت بنزین را بالا ببرند؟! چه طور مسئله مازوت را نمی توانند حل کنند؟! بیش از ۱۵ سال هست که بحث سوختن بیهوده و هدررفت  گاز در میادین گازی است. ۱۵ سال هست که ادعا می شود مشکل را  به زودی  قرار هست حل بکنند. پس این مدیران لایق و سرآمد  چرا هنوز این مشکل حل نکرده اند؟! انتظار داشتم اینها شفاف سازی بشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا دوست دارید با پولدارتر از خود ازدواج کنید؟

+0 به یه ن

در راستای همین بحثی که در مورد ارتباط با آشنایان ثروتمند می کردیم، یک سئوالی از آقایان مجرد همراه وبلاگ بکنم.

آیا در امر ازدواج سراغ دختری که از شما خیلی پولدارتر هست می روید؟ از نظرتان امتیاز مثبت هست یا منفی؟
اگر جواب دادید لطفا سن خود را هم بنویسید.

سراغ دختری که از طبقه متوسط هست اما دایم با دوستان و یا فامیل خیلی ثروتمند تر از خود می پلکد چی؟! آیا این ویژگی ( پلکیدن به ثروتمند تر ها ) از نظرتان برای او امتیاز مثبت هست یا منفی؟

خانم ها هم همین سئوال را این گونه جواب بدهند: آیا دوست دارید برادرتان با چنین دختری ازدواج کند؟

حالا چرا از دختران ثروتمند نمی پرسم که آیا تمایل دارند با فقیرتر از خودشان عروسی کنند یا نه؟ به یک دلیل ساده: تعداد پسرهای طبقه متوسط و فقیر خیلی خیلی بیشتر از تعداد دختران ثروتمند هست در نتیجه نظر اون معدود دختر ثروتمند یا برادرهایشان در مقیاس بحث اجتماعی اون قدر ها مهم نیست! راستش تعداد افراد متوسط که خود را به ثروتمندان می چسبانند (یا سعی می کنند که بچسبانند) خیلی خیلی بیشتر از  تعداد ثروتمندان هست. این سری نوشته های من راجع همین قشر متمایل به چسبندگی است. تعدادشان به قدر کافی زیاد هست که  ارزش آن را داشته باشد که درباره اش بحث کنیم.
من کسانی را که به ثروتمندان لگد می پرانند هم جزو همین قشر می گذارم. این هم روی دیگر همان سکه هست. 


پی نوشت: از خانم ها هم سئوال نکردم که آیا تمایل دارند با مرد ثروتمند ازدواج کنند یا نه. چون جوابش را می دانیم. خیلی بعید هست که خانمی بدش بیاید سیندرلا شود. از نظر فرهنگی و اجتماعی فشاری بر زن نیست که با ثروتمندتر از خود ازدواج کند. به خاطر ازدواج با ثروتمند تر از خود بین دوستانش سرکوفت نخواهد خورد.
البته این به آن معنی نیست که همه یا اکثریت خانم ها تنها معیار ازدواجشان پول هست و بس. شاید اقلیتی چنین باشند اما اکثریت چنین نیستند. اگر سایر معیارها درست باشد ومرد را دوست داشته باشند بعد یارو از قضا پولدار هم باشد پولداری مرد مانع نخواهم بود. حال آن که اگر جای مرد و زن برعکس بود پولداری زن برای مرد می توانست مانع تلقی شود. دست کم برای بسیاری از مردهای متولد قبل از دهه شصت چنین هست.
یک عده  اصرار دارند که بگویند «تنها» معیار دختران  برای پسندیدن مردی، پول هست و بس.  ادعا می کنند که اگر دختران بنز و پورشه ببینند حتما بله می گویند و ....
بیشتر کسانی که مروج این طرز فکر هستند پسرهای تنبلی هستند که برای سئوالات زندگی دنبال جواب های ساده می گردند. حال ندارند زحمت بکشند موفقیت کاری و علمی به دست بیاورند و شغل پرزحمت انجام دهند. حال ندارند ورزش کنند و خود را خوش اندام کنند. در چند جمله خودشان را راحت می کنند. می گویند: «اگر بنز داشتم شکم گنده ام هم برای دخترها جذاب می شد، اخلاق گند من  هم برایشان دوست داشتنی بود.  من هم با کار و شغل معمولی ای که میتوانم بیایم که نمی توانم بنز سوار شوم، پس چرا خودم را به زحمت بیاندازم.»
 این ساده سازی برای توجیه تنبلی است. در عمل موضوع پیچیده تر از این هست و پروسه دوست داشتن و دل بستن ظریف تر و پیچیده تر از  آن هست که در داشتن ماشین بنز یا پورشه خلاصه گردد.
همچین آدم تنبلی هم که معمولا دنبال میانبر می گرده اغلب بند را آب می ده. فرصت ها را از دست می ده  و خودش و اطرافیانش را هم توی دردسر می اندازه. خیال می کنه خیلی زرنگه اما نیست. برای زرنگ شدن هم تجربه لازمه و تجربه کسب کردن مستلزم زحمت دادن به خود هست که این گونه پسرهای تنبل اهلش نیستند.

همچین آدم تنبلی هم که معمولا دنبال میانبر می گرده اغلب بند را آب می ده. فرصت ها را از دست می ده  و خودش و اطرافیانش را هم توی دردسر می اندازه. خیال می کنه خیلی زرنگه اما نیست. برای زرنگ شدن هم تجربه لازمه و تجربه کسب کردن مستلزم زحمت دادن به خود هست که این گونه پسرهای تنبل اهلش نیستند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سفارش گرفتن از پولدارها و تدریس به فرزندانشان: از واقعیت تا خیال

+0 به یه ن

کسانی که بیزنس هایی دارند که برخی اجناس یا خدمات نسبتا لوکس ارایه می دهند، با خانواده های پولدار زیاد سر و کار دارند.

پای صحبت های آنها بنشینید می شنوید که افراد پولداری که برو بیایی دارند عموما خیلی هم حق  و حسابشان درست نیست! نه آن که لزوما دزد باشند اما خیلی در بند این که به موقع حسابشان را تسویه کنند نیستند. زودتر از هنجار جامعه، تعارفاتی نظیر «مهمان ما باشید» را  قبول می کنند. تا فروشنده پی گیری نکند پرداخت هزینه ها را به روی مبارک خودشان نمی آورند. از این که چانه بزنند ابایی ندارندو...
در مقابل خانواده های متوسط که هر ازگاهی سفارشی می دهند مقید هستند که به موقع تسویه حساب کنند..
با این همه صاحبان بیزنس، سعی می کنند هوای اون پولدارها را بیشتر داشته باشند. چرا؟ چون در حالی که  اون خانواده متوسط خوش حساب، ۵ سال یک بار سفارش بدهد اون خانواده پولدار نه چندان خوش حساب، سالی ۵ بار با حجم ۵ برابری سفارش می دهد. در دربارشان هم ۵ تا مشتری جدید برای سفارش پیدا می شود.

تا جایی که به بیزنس و حساب سود وزیان مربوط می شود، هوای اون مشتری پولدار ولو بدحساب را باید بیشتر داشت! البته برخی به غرورشان بر می خورد که  این قبیل ناز های پولدار ها را بکشند و می خواهند با عدم قبول سفارش بعد از بدحسابی آنها، ایشان را ادب کنند.

نمی دانم رویکرد درست چیست. 

مسئله حاد تر برای معلمانی است که در مدارس خصوصی ثروتمندان تدریس می کنند یا شاگرد خصوصی ثروتمند دارند. از یک سو، معلم باید تکلیف بخواهدتا شاگرد درس را بیاموزد،  از سوی دیگر برخی از این شاگردها-یا دست کم والدین آنها- چون پول می دهند خود را «ارباب» می دانند و  احساس وظیفه نمی کنند که تکالیف را انجام دهند.

حالا که صحبت به اینجا کشید برای حسن ختام این داستان را هم تعریف کنم:
در دهه هفتاد و هشتاد، وقتی پسرهای دانشکده فیزیک شریف  می خواستند مخ دختری را بزنند این خاطره تخیلی را تعریف می کردند:
«یک شاگرد خصوصی در شمال شهر داشتم،  میلیاردر. خانه شان شبیه قصر بود. مبل هاشون مثل کشتی. درخت های حیاطشان سربه فلک کشیده. استخر حیاطشان به اندازه زمین فوتبال دانشگاه.
خودش هم دختر خوبی بود. اولش درسش ضعیف بود اما بعد از چند جلسه تدریس من معجزه ای اتفاق افتاد  و درسش خوب شد.
اما من بعد از مدتی دیدم دختره خیلی به من «وابسته» شده! برای همین دیگه تدریس به او را قطع کردم.
پدرش زنگ زده بود التماس می کرد که اگر سوتفاهمی پیش آمده یا اگر دخترم جسارتی کرده ما را ببخشید و باز گردید. اما من گفتم هیچ مسئله ای نیست ولی من فرصت نمی کنم به تدریس به ایشان ادامه دهم.»
خلاصه این هم از تخیلات و فانتزی های پسرهای دانشکده فیزیک شریف در دهه هفتاد و هشتاد. 
احتمالا وقتی تخیلات را وقتی به همجنسانشان تعریف می کردند از لباس ها و جاذبه های جنسی دختر خیالی هم حرف می زدند اما زمانی که می خواستند مخ دختری را بزنند اون قسمت از تخیلات را فاکتور می گرفتند و دختر خیالی را تبدیل می کنند به دختر اثیری (با ث سه نقطه) به جای دختری از گوشت و پوست و خون و البته جاذبه های جنسی.
نمی دانم باز هم از این فانتزی ها دارند یا نه.
:)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از عدالت نبود دور گرش پرسد حال. پادشاهی که به همسایه گدایی دارد.

+0 به یه ن

وقتی در خاندانی یا درمحله ای یک نفر یا خانواده بسیار پولدارتر از بقیه هستند، ارتباط بقیه با آنها، خواهی نخواهی، از وضعیت اقتصادی ممتاز آنها تاثیر می گیره.

یکی از ساده ترین مسایلی که  هست اینه که آیا هربار که مهمان اون پولداره شدیم، باید «عوض» بدهیم؟
آیا پذیرایی مان باید با پذیرایی او یکی باشه.
گیریم عوض دادیم. آیا اگر فقط خودش را دعوت کنیم بسه، یا باید همه اعوان و انصارش را هم دعوت کنیم؟
آخه همه اعوان و انصار او را دعوت کنیم خرجش زیاد می شه. خونه مان هم جا نمی گیره.
آیا بهتره دعوت هایش را رد کنیم چون نمی توانیم عوض بدهیم.
«ول کن بابا! اون که از ما عوض نخواست.» 
« باشه! اما غرور ما کجا رفته؟»
آیا با هر قاشق پلویی که در خانه او می خوریم باید یک کوچولو از غرورمان را جا بذاریم؟!
یا باید چهار چنگولی غرورمان را بچسبیم و احیانا برای این که کسی متوجه نشود ما به خاطر این دعوت ها را رد می کنیم دنبال عیبجویی از او هم باشیم و حالت قهر به خودمان بگیریم ؟
این حالت قهر برایمان بد نیست؟! هرخواستگارسنتی  برای دختر یا خواهرمان بیاد یا برای هر دختری به خواستگاری برویم، از دربار او درباره ما تحقیق خواهند کرد. اگر بشنوند که ما بدعنق هستیم، شانس ازدواج او پایین می آید.
اصلا این مهمانی ها به هیچ دردی نخورد به درد آشنایی با  کیس های خواستگاری که می خورند.

فردا اگر فرزندمان کار پیدا نکرد، از اون فامیل پولدار برای یافتن کار کمک بخواهیم؟ 
برای خرید خانه یا شروع یک بیزنس چه قدر می شه روی فامیل پولدار حساب باز کرد؟!

اینها  سئوالاتی هستند که در ارتباط با فامیل پولدار پیش می آید. افراد مختلف هم جواب های مختلفی برایش دارند. 
در اوایل دهه شصت که تب چپ زدن خانواده ها -به خصوص جوان ها بالا بود- خیلی ها مرتب از فامیل پولدار خود عیب جویی می کردند. غیبت پشت سر آنها را جزو افه های روشنفکری می دانستند. هر کسی هم که به آنها ابراز ارادت می کرد به باد ملامت و ناسزا می گرفتند.
 اما جز در برهه کوتاهی از دهه شصت، تا من یادمه اکثریت افراد به درجات مختلف می خواهند خود را به پولدارها منسوب کنند و چنین جلوه دهند که با آنها رفیق گرمایه و گلستانند.
می خواهم دو سه نوشته در این باره بنویسم. اما فعلا شما نظرات و تجربیات خود را بنویسید. جواب سئوال های بالا را هم اگر خواستید بدهید. 
یک عده خواهند گفت: «اصلا برایم اهمیت ندارد فلانی چه قدر پول دارد.» تجربه من می گوید افرادی که چنین شعاری می دهند در عمل بیش از همه ممکنه تحت تاثیرشیدا گونه  این موضوع قرار بگیرند و احیانا رفتار مخربی به ا علت  این شیدایی نشان دهند. 
از جمله موضوعاتی است که باید به آن فکر کرد و جواب قابل قبول و مفیدی برایش یافت. والا حتما ازاین جبهه  در برهه ای از زندگی ضربه می خوریم. 


پی نوشت: وقتی گفتم رفت و آمد با فامیل پولدار برای امر خواستگاری سنتی یا نیمه-سنتی مفید هست منظورم فامیل پولداری بود که خانه اش مثل دربار جای برو بیا ست. لزوما خود فامیل پولدار کسی را برای ازدواج معرفی نمی کند اما در خانه اش با افرادی زیاد می توان آشنا شد که بالاخره یکی شان یا خود فرد مناسب هست یا کسی را معرفی می کند.
این قبیل پولدارها در طول سال مراسم مذهبی گوناگون برگزار می کنند که  در آن صدها نفر جدید می بینید. در عیدها در خانه شان غلغله دید و بازدید هست.
هر کسی در فامیل  ازدواج می کند مهمانی پاگشا می دهند . در مهمانی های پاگشا با ۵۰ - ۱۰۰  نفرجدید از فامیل جدید می توان آشنا شد. بین این همه آدم بالاخره یک مورد مناسب هم پیدا می شه. یا یکی شان فرد مناسب معرفی می کنه.
پذیرایی در این مهمانی های زنانه دربارگونه فامیل هم کد داره. کارهای سخت مثل گرداندن چایی (برای چند صد نفر) یا تمیز کردن بشقاب ها را کارگران خانه انجام می دهند. اما در مجلس بزم باقلوا و در مرثیه و تعزیه، خرما و حلوا را دختران دم بخت می گردانند.اگر دختران دم بخت یک گوشه بنشینند کسی آنها را نمی بینه. در مجلس بزم هم خیلی وسط برقصند یا در مجلس مذهبی اگر خیلی بگو بخند کنند، ممکنه جلف دیده شوند. اما هر از گاهی پذیرایی کنه بیشتر دیده می شه. همینجا معمولا خواستگار سنتی یا نیمه سنتی پیدا می شه.
 وصلت های سنتی که به این شکل آغاز می شه،  خیلی وقت ها  خوب می گیرند و خوشبخت می شوند. اما نیمه-سنتی هایش-مخصوصا از آن نوع که  عروس خانم قراره پست بشه وبره پیش آقا داماد در  اروپا و کانادا و آمریکا و استرالیا- معمولا به شکست می انجامند و بدجوری اختلاف فرهنگی پیدا می کنند. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خورشید پشت ابر پنهان می ماند؟!

+0 به یه ن

در پی انتشار این نوشته در بخش کامنت های وبلاگ مینجیق دانشجویی (با نام مستعار دانشجو) درددلی کرد در مورد استادش که  با ادعای عمیق بودن و به پشتوانه استادان پیشکسوتی که به او لقب افتخاری «عمیق» داده اند، می تازاند و دانشجویان را استثمار می کند.

سعی نکنید بدانید آن پیشکسوت و آن استاد جوان تر «عمیق» کیستند. در این جامعه گرفتار «کیش شخصیت»، چیزی که کم نیست  این گونه پیشکسوت های نوچه پرور هست و آن گونه استادان مدعی  استثمارگر با ادعای عمیق بودن!  تا بخواهید از اینها هست. با هم مشکل دارند  و علیه هم افشاگری می کنند. مصداق عینی «دیگ به دیگ می گه روت سیاه». یکی از دیگری بدتر!

در یکی از نظرات آن دانشجو گفت من کار علمی خودم را می کنم و صبر پیشه می کنم چون می دانم «آفتاب پشت ابر پنهان نمی ماند.» من جواب زیر را برای او نوشتم که فکر می کنم به درد خیلی ها می خوره:

سلام
شما مستقل از ایشان سعی کنید کار علمی تان را پیش ببرید. اما اگر از من می پرسید خیلی روی این که "خورشید پشت ابر پنهان نمی مانه" حساب نکنید.
جامعه فیزیک ایران پر از آدم هایی هست که به خاطر توجیه ضعف های خودشان یا حسادت یا زیاده خواهی های  خودشان خورشیدی را که در اوج آسمان می درخشه و گرمایش همه (از جمله خود اونها ) را منتفع می کنه هم با کمال وقاحت انکار می کنند.

اما اگر شما به لحاظ علمی رشد کنید در شاخه پژوهشی خودتان بین همکاران بین المللی تان شناخته می شوید و به اندازه توانمندی و لیاقت و دستاوردهای علمی تان مورد توجه قرار می گیرید.
حتی اگر در ایران بمانید بازهم شناخته می شوید.
این معجزه هزاره سوم و دنیای ارتباطات هست.

اگر در آینده که کار جدی پژوهشی را آغاز کردید مقالات خوب بنویسید، در جمع هایی که روی موضوع کار می کنند (خارج ازایران) شناخته می شوید.
حتی اگر مجبور شوید اسم یک عده انگل را هم به عنوان نویسنده روی مقاله بیاورید بعد از مدت اندکی اهل فن می فهمند این شما بودید که کار اصلی را انجام داده اید. لازم نیست اعلام کنید و برای خودتان دردسر درست کنید.
اهل فن خود متوجه می شوند.
از کجا؟!
برای این که اگر شما کار علمی  جدی بکنید به نوشتن یک مقاله که بسنده نمی کنید. در همایش های مربوطه در مورد آن سمینار می دهید (انگل ها نمی توانند سمینار دهند چون نمی دانند در مقاله ای که اسماً نویسنده اش هستند چه خبر است. از سمینار دادن هراس دارند چون می ترسند سئوالی پرسیده شود و دست اینها رو شود که نقشی در نگارش مقاله نداشته اند.) 
اگر شما یک پژوهشگر جدی باشید که دغدغه کیفیت مقاله را دارید در جریان نگارش مقاله در مورد پژوهش های قبلی ده ها سئوال برایتان پیش می آید که برای رفع آن با افراد گوناگون از کشورهای گوناگون مکاتبه می کنید. به این ترتیب وقتی مقاله منتشر می شود آنها می فهمند این شما بودید که کارها را کردید.
بعد از انتشار مقاله حتما مقالات مربوط به مقاله شما منتشر خواهد شد. اگر شما یک پژوهشگر جدی باشید آنها را با دقت خواهید خواند. بعد سئوالاتی برایتان پیش خواهد آمد یا ایده هایی برای ادامه کار و شروع پژوهش جدید.  در این زمینه با نویسندگان مقاله مربوطه (که احتمالا در گوشه ای دیگر از کره زمین زندگی می کند) ارتباط برقرار می کنید. این طوری شما به عنوان نویسنده واقعی مقاله شناخته می شوید. اسم شما به عنوان نویسنده این مقاله در بین اهل فن سر زبان ها می افتد.
وقتی برای سخنرانی مهمان می خواهند دعوت کنند نام شما به یادشان می آید نه انگل هایی که خود را بر مقاله شما تحمیل نموده اند.
از همین گوشه ایران هم می توانید همه این کارها را انجام دهید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قهر کردن نه تنها قدرت نمی آورد بلکه موجب ضعف می شود.

+0 به یه ن

یادمه کودک بودم و سر یک مسئله کودکانه (که یادم نیست چی بود) قهر کرده بودم. بزرگ فامیلمان یواشکی گفت «هیچ وقت قهر نکن، اگر قهر کنی از زندگی عقب می مانی.»  بزرگ فامیلمان زن بادرایتی بود. 


فرض کنید که ما با همه کسبه محل قهر کنیم. بیش از آنها ما ضرر می کنیم. باید برای هر خرید مسافتی دورتر برویم. درسته که کسبه محل به خاطر منافع خودشان با ما سلام و علیک می کنند اما این دنبال منافع خودشان بودن نباید ما را دلخور کند. رابطه با اکثر مردم دنیا بر سر منافع هست نه علاقه و عشق و عاشقی. یک آدم خیلی خوش شانس باشد حداکثر ۱۰-۲۰نفر در کل عالم دارد که به خاطر علاقه با او دوست می شوند.  بقیه دنبال منافع خود هستند و بس. درستش هم همینه. 
در روابط خارجی هم همینه. اگر  کشوری -اون هم یک کشور متوسط الحال با اقتصادی نه چندان قوی  و بدون هیچ گونه مونوپولی روی کالاهای استراتژیک- با سایر کشورها قهر کند و قطع روابط نماید خودش ضرر می کند.


زمانی که یک عده مدعی وطن پرستی اما سبک مغز سر یک خط شعر قشرق به پا کردند و می خواستند رابطه با مهمترین کشور ی که هنوز بدون ویزا به آن می توان سفر کرد به هم بزنند فعالان اقتصادی پرمغز این سه استان دنبال آن بودند که باکار اقتصادی و سازندگی هم گرهی از مشکلات اقتصادی کشور بگشایند هم اعتبار بین المللی ایران را بالا ببرند. وطن دوستی یعنی این!


اعتبار پاسپورت هر کشور به تعداد کشورهایی است که بدون ویزا می توان با آن پاسپورت به آنها سفر کرد.
پاسپورت ایرانی از نظر اعتبار در ردیف ٩٧ قرار دارد. وقتی حضرات رگ گردنشان بیرون می زنه و با فحش دادن به ممالک دیگر احساس اقتدار می کنند نتیجه اش همین بی اعتبار تر شدن پاسپورت ایرانی می شه. نتیجه این می شه که مادربزرگ ایرانی برای دیدن نوه اش در فلان کشور باید ساعت ها در گرما و سرما در صف های طولانی بایستد، توهین بشنود و دست آخر جلوی کارمندان کنسولگری از کوچک و بزرگ گردن کج کند تا بلکه ویزایی بگیرد برود نوه اش را ببیند.

لیست معدود کشورهایی که ایرانی بدون ویزا می تواند به آنها سفر کند ببینید.نام برخی را من حتی نشنیده بودم و نمی دانستم کشوری با این نام وجود دارد.

وقتی وضعیت روابط خارجه مان این هست باید قدر روابط با قطر و ترکیه و مالزی را دانست نه آن که تا ته خیار تلخ شد فوری به آنها فحش داد و درخواست قطع روابط کرد.

(همین قطر هم بعضا از ایرانی ها ویزا می خواهد بعضا نمی خواهد. فقط ترکیه بوده که در این چهل سال از ایرانی جماعت ویزا نخواسته.)


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ماسک و عینک

+0 به یه ن

اگر هنگام ماسک زدن بخار سطح عینک شما را می گیرد و درست نمی بینید، به احتمال زیاد ماسک را درست نمی زنید. اگر اون سیم بالای ماسک را خوب تنظیم کنید طوری که بر صورت و بالای بینی شما بچسبد، بخار دهان به سمت بالا نمی رود که به عینک برسد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قصه های مجید

+0 به یه ن

از سریال قصه های مجید که یاد می شه کدام قسمتش اول از همه یادتان می آد؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

انتقال آب راه حل مشکلات نیست!

+0 به یه ن

١-سئوال: آیا با انتقال آب از طریق کانال کانی سیب مشکل دریاچه اورمیه قبل از آسیب رساندن به اقتصاد محلی رفع می شود؟

پاسخ: خیر!
این تونل حدود ٦٠٠ میلیون مترمکعب در سال آب منتقل خواهد ساخت. حال آن که برای احیا دست کم ۶میلیاردمترمکعب آب باید به دریاچه افزوده شود. یعنی دست کم ۱۰ سال لازم هست.

٢- آیا با افزودن آب به دریاچه مشکل حل می شود؟
پاسخ: خیر!
میانگذر دریاچه جریان های درون دریاچه ای را مختل نموده است. برای حفظ اکوسیستم دریاچه باید اقدام به ایجاد آب زیرگذر (کالورت) در دوسوی میانگذر نمود.

٣- آیا می توان اطمینان داشت که حقابه دریاچه در مسیر به طور غیرقانونی به سمت مزارع و باغ ها منحرف نگردد؟
پاسخ: خیر. برای جلوگیری از این اتفاق باید روش های کم مصرف کشاورزی به کشاورزان و باغداران آموزش داده شود و تسهیلات لازم جهت تغییر الگوی کشاورزی برای ایشان فراهم گردد.

٤- آیا باید نگران بود که در صورت تخصیص بودجه برای نجات دریاچه مردم سایر استان ها و مناطق کشور توقع و انتظار بودجه برای نجات دریاچه ها و تالاب ها و رودخانه های محل زندگی خود پیدا کنند؟
پاسخ: خیر. نه تنها نباید نگران دغدغه مندی مردم برای حفظ محیط زیست بود بلکه باید آن را تشویق نمود. آن چه مایه نگرانی منطقی است آن هست که به دلیل از بین رفتن محیط زیست گوشه های مختلف کشور ساکنان آن منطقه ،مشاغل سنتی و منابع درآمد خود را از دست بدهند و مجبورشوند که به حاشیه شهرهای بزرگ کوچ نمایند و یا در شرایط زیر خط فقر به سر برند. هزینه نمودن برای محیط زیست جای جای کشور یک ضرورت هست. هر چه زودتر اقدام شود هزینه ها کمتر خواهند بود. پس چه بهتر که مردم دغدغه مند شوند و خود پی گیر اجرای طرح های مفید برای حفظ محیط زیست محل زندگی خود شوند.
🍀@minjigh 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل