اصیل های صد سال بعد

+0 به یه ن

نوادگان همان هایی که امروز مردم آنها را اختلاسگر کثافت می نامند صد سال بعد افه خواهند اومد که «ما از اولش همه چیز داشتیم. ما اصیل هستیم!» بعد در مجالس اعیانی تبریز (شاید در شهرهای دیگر هم چنین باشد من فقط از تبریز اطلاع دارم) خانم ها و آقایان سر و دست خواهند شکست که از این اصیل ها دعوت کنند تا کلاس آنها بالا رود.
البته همان اختلاسگران کثافت الان هم داعیه اصالت دارند. اما بیرون از دایره تنگ خودشان کسی قبول نمی کند و پوزخندشان می زند. اما نوادگانشان جزو «اصیل ها» محسوب خواهند شد. 
درست همان طوری که امروز نواده های همانی که در تاریخ آمده که با محاصره تبریز قحطی در این شهر آورد نورچشمی اصیل شهر هستند و وصلت با فامیل درجه چندم آنها هم مایه مباهات!
نواده های همان هایی که در قحطی، احتکار کردند و ثروت اندوختند اصیل و «گؤلی گؤزی تخ» و «گؤروب گؤتورموش» محسوب می شوند.
نواده های همان  آخوند هایی که وقتی برای روستاییان بیسواد قباله می نوشتند از بیسوادی آنها سو استفاده می کردند و بخشی از ملک را به اسم خود قباله می کردند، ملاک اشراف زاده اصیل و نجیب قلمداد می شوند.
نواده های همان مجتهدی که  درس خواندن  و هر نوع تجدد را حرام اعلام کرده بود و دمار از روزگار روشنفکران وقت در آورده بود  اکنون دیگه نهایت اصالت حساب می شوند و «آلبالو ها» به سلامت اصالتشان بالا می رود.
باز هم بگم!؟ 
خیلی به ندرت پیدا می شه کسی که  با  معیار های مجالس اعیانی تبریز، اصیل حساب بشه اما اجدادش کارنامه پاک داشته باشند. هست ولی نادر هست. حتما می پرسید پس اون همه بزرگان مثبت در تاریخ صد سال گذشته آذربایجان مگر نواده نداشتند؟! بعله! داشتند! خوبش هم داشتند. ولی عموم شان اون قدر ثروت نیاندوختند که باب طبع مجالس مهمانی اعیانی تبریز امروز باشند.  نواده هایشان هم مثل خودشان اغلب ساده زیست  و درویش مسلک هستند. اهل رفتن به مجلسی که در آن کیف مارکدار جواهر نشان قبل از خود شخص مورد توجه قرار می گیرد نیستند. اگر هم دعوت بشوند معذب می گردند  و دفعه بعد به بهانه ای عذر می خواهند و نمی آیند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

معارفه

+0 به یه ن

در ایام عید، دورهمی ای به صورت آنلاین برگزار کردیم. موضوع مورد بحث  ویژگی های محیط پژوهشی پویا بود.  در این جلسه من و شاهین ( دکتر محمد مهدی شیخ جباری و دکتر یاسمن فرزان  از  پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه دانش های بنیادی) نظرات خود را  در  مورد خصوصیات  محیط علمی که  منجر به بالا رفتن کیفیت و کمیت کار پژوهشی می شود بیان نمودیم.    این جانب از تاریخ ۲۶ آذرماه به ریاست پژوهشکده فیزیک منصوب شدم.  این دورهمی در واقع جلسه معارفه رئیس جدید پژوهشکده بود. در لینک زیر بحث را می توانید بشنوید:  https://www.aparat.com/v/zbEou

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تاثیرفراوان حکومت های عصر مدرن در جهت دادن فرهنگ عمومی

+0 به یه ن

حکومت های عصر مدرن و پسا مدرن با در دست داشتن ابزارهایی مانند آموزش وپرورش، صدا وسیما وسایر رسانه ها و…. از یک سو و وضع قوانین و ضوابط و اعمال آنها در سطح کشور از سویی دیگر می توانند چنان تاثیر بزرگی بر فرهنگ، ارزش ها و سبک زندگی مردم داشته باشند که ظرف ٢٠-٣٠ سال فرهنگ چند هزار ساله پیشا مدرن را دگرگون کنند.

مثال می زنم : در قرن ١٩ تنبیه بدنی کودکان در اکثریت تام جوامع بسیار رایج بود. تنها استثناهایی مثل اسکیموها بچه هایشان را کتک نمی زدند. اما چه در خاورمیانه ، چه در غرب و چه در شرق و چه در آفریقا تنبیه شدید بدنی کودکان رایج بود. به حدی شدید که ما امروزه آن را وحشیانه می دانیم. 

والدین و معلمان آلمانی در اعمال انضباط شدید با تنبیهات بدنی وحشیانه حتی در دنیای قرن نوزده هم زبانزد بودند.
در چهل پنجاه اخیر که دنیا به این نتیجه رسیده که تنبیه بدنی بچه ها غلط هست، آلمانی ها در ترک این عادت جزو بهترین ملت ها شده اند. فرهنگ چند صد ساله، در ظرف چند دهه کاملا تغییر کرده. چرا؟! آموزش عمومی این سوگیری را نموده و نسل جدید چنین آموخته!

در کشور ما دست کم ١٦ سال  هست که سرمایه ها و ابزار آموزش عمومی را در خدمت عادی سازی صیغه و چند همسری و نظایر آن گرفته اند. نتیجه همین شده که می بینیم. درسته که تنوع طلبی جنسی قبلا هم در برخی مردها بوده و در کشورهای دیگر هم هست اما این درجه از وقاحت و خود-محق-پنداری در خیانت به همسر نتیجه سالهاست سو استفاده از بودجه های عمومی کشور در جهت ترویج فرهنگ ضد خانواده هست.
این مورد فقط یک مثال هست. تصور کنید اگر بودجه عمومی کشور در راه فرهنگ سازی مثبت صرف شود و اگر قوانین و ضوابط کشور در جهت اعتلای فرهنگ عمومی کشور وضع شوند، کجا می رسیم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پدرم وقتی مرد پاسبان ها همه شاعر بودند

+0 به یه ن

وقتی پدرم درگذشت، چنان که رسم است عده زیادی از دانشجویان سابقش (فارغ التحصیلان دانشکده فنی دانشگاه تبریز) در سوگ او گفتند و نوشتند. اما نوشته ها و گفته های ایشان با آن چه که در این سرزمین ها  رسم هست فرق فاحش داشت. غلو و اغراقی در آنها نبود. بازتاب واقعیت بود. کلمات با دقت مهندسی و فکر شده  انتخاب شده بودند و توصیفگر واقعیت زندگی و شخصیت پدرم بودند. به او چیزی نسبت ندادند که نبود. 
برای من این امر هم بسیار تسلی بخش بود. نه به خاطر این که باور داشته باشم، صحبت هایی که ما زمینیان می کنیم کوچکترین اثری بر پروازکنندگان داشته باشد. اما  این انتخاب دقیق  جملات و کلمات توسط دانشجویان سابق پدرم برای من این معنا را داشت که عمری پربار و پرثمره را گذرانده.  
وقتی با ادبیات کسانی که برای تملق،  چپ وراست برای برخی پیشکسوتان فیزیک ایران بزرگداشت برگزار می کنند مقایسه می کنم می بینم پدرم چه قدر کامیاب بوده. پدرم در همین دنیا جذاب ترین توصیف بهشت برای یک نفر اهل تفکر یعنی (لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا) را تجربه کرده است. 
دلم برای پیشکسوتانی که دور خودشان کلی مرید تملق گو جمع می کنند می سوزه.   این مریدها، برای منافع شخصی شان  حسابی پیرمرد را روی انگشت خود می چرخانند. آن قدر تملق می گویند و در تعریف از پیرمرد زیاده روی می کنند که پیرمرد هم به امر مشتبه می شود و این ور و اون ور با اظهاراتی که بیش از دانش و دستاوردهای علمی اش هست آبروی خود را از بین می برد. مریدان برای این که در لوای پیرمرد، بساط مفت خوری شان همواره گسترده بماند پیرمرد را علیه این و آن تحریک می کنند و پیرمرد هم به این و آن حمله می آورد.🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لاف شوهرداری به سبک دوستان غربی

+0 به یه ن

بیشتر دوستان خارجی من همکارانم و خانواده های آنها هستند. نیک آگاهم که فیزیکدان ها و خانواده های آنها هیچ جای دنیا تیپیکال جامعه نیستند با این حال بد نیست درباره ارزش شوهرداری در میان این خرده فرهنگ بنویسم. همسران همکاران مرد که خود فیزیکدان نیستند اصرار دارند که نشان دهند که اون قدر به دغدغه همسرشان برای تحقیق و پژوهش اهمیت می دهند که خود هم سعی می کنند یک مقدار در آن باره مطالعه کنند. سعی می کنند برنامه زندگی را طوری بچینند که به کار پژوهشی او لطمه ای وارد نشود.

منظورم دوستان غربی هستند. در فرهنگ مدرن ایران که  اهمیت قایل شدن به نظرات شوهر جایی ندارد. در فرهنگ مادربزرگانمان هم شناخت و درکی از حال و هوای یک پژوهشگر نیست. نه شناخت و درکی هست و نه لزومی حس می شود که درکی صورت بگیرد! 

اما در فرهنگ های اروپایی خانواده محور مثل فرهنگ ایتالیایی یا فرهنگ اسپانیایی و از همه بالاتر فرهنگ یهودی غربی بسیار به این نکته توجه دارند. خانواده های دانشمند پرور یهودی این امر را در حد یک هنر بالا برده اند. در این مورد کتاب ها نوشته اند. 
خوشبختانه، بعد از ازدواج خیلی زود درک کردم که اگر بخواهم با همسرم زندگی زناشویی خوبی داشته باشم و در زندگی حرفه ای خودمان به عنوان زوج پژوهشگر موفق باشیم باید همه توصیه های شوهرداری وطنی را باید دور بریزم و از زنان غربی در این زمینه بیاموزم. 
خیلی زود و به موقع درک کردم زنان ایرانی در این باره چیزی ندارند که به من بیاموزند. طبیعی هم بود که نداشته باشند. چند صد سال انقطاع در زمینه پژوهش در حوزه تمدنی ما رخ داده است. اگر خواهر رازی یا دوست-دختران ابن سینا بودند شاید چیزی برای آموختن به من داشتند اما زنان معاصر دور برم چیزی برای آموختن به من در این زمینه نداشتند!
اونهایی که خودشان را مدرن می دانستند که شوهر را موجودی یرای سرکوفت زدن می پنداشتند نه شخصی که باید هوایش را داشت که بتواند در سطح عالی پژوهش کند.  همنسلان مادربزرگم مزورانه می گفتند "قدر شوهرت را بدان " اما زیرزیرکی در گوشم می خواندند که "این شوهر بیشعور تو چرا به جای این که به جای نان باشد به فکر آب هست. تحت فشارش بذار، برود در بازار معامله کند پول درآورد، برایت طلا و جواهرات بخرد! نه آن که "تحقیقات" کند. "
کلمه "تحقیقات" را با لحن تحقیر آمیز بیان می نمودند.
با این کلیه سن من ، خیلی کم بود به درستی درک کردم، نصایح به اصطلاح دلسوزانه و حکیمانه خانم بزرگ های فامیل نسخه شکست من خواهد بود. فهمیدم که اگر من بخواهم مانعی بین همسرم و شور زندگی اش (یعنی پژوهش در امر فیزیک) شوم در هر حال شکست می خورم. یا قبول می کند و افسرده می شود. یا قبول نمی کند و رابطه مان به هم می خورد. این را هم فهمیدم که پرستیژی که کارپژوهشی درست ودرمان در دنیا می 
آورد از پرستیژ طلایی که  خانم بزرگ ها درنظر داشتند بیشتر هست. خلاصه عقل کردم و به حرف هایشان گوش نکردم. به جایش تا می توانستم از خانم های یهودی دانشمند پرور آموختم.


یک نوع دیگه هم لاف و پز در بین غربی هایی که با فردی از فرهنگی "بسیار" متفاوت ازدواج می کنند مشهود هست. خیلی اصرار دارند نشان دهند که اون قدر فکر باز دارند و اون قدر "مالتی کالچرال" هستند که رسوم فرهنگ همسر خود را می آموزند و به آنها عمل می کنند.
راستش یک مقدار لاف و پز قضیه بیشتر از واقعیت به نظرم می آید. چون همان خانم ایتالیایی که با چینی ازدواج می کند و ادعا می کند تمام آداب و رسوم غذایی چینیان را آموخته، تحمل نمی کند که  دو شهر اون ورتر در خودایتالیا خانواده ها لازانیا را اندکی متفاوت از مادرش تهیه کنند!
به هر حال این ژست و لاف مولتی کالچرالیزم مد روز هست. اونهایی که دنبال لاف مد روز هستند این را هم یاد بگیرند. همان طور که از غرب آموخته اند که قربان صدقه سگ های خیابان بروند این را هم یاد بگیرند بد نیست. "افه" دارد!

اما اون  سعی و تلاش خانواده های دانشمندپرور غربی که در نوشته قبلی ام آوردم پز و ژست و لاف نیست. واقعا در این تلاش صادقند.
به واقع داخل فرهنگشان هست.


در سالهای اخیر ازدواج های زیادی بین ایرانی و غیرایرانی رخ می دهد. ازدواج بین ایرانی ها وغربی ها روال خود را می یابد. چه اعتراف کنیم چه بخواهیم انکار کنیم اون فرهنگ اون قدر هژمونی دارد که به طور طبیعی همه چیز سر جایش می نشیند. این ژست مالتی کالچرالیزم از جانب غربیان هم کمک می کند. البته به نظرم اون هژمونی اصل کار هست و این ژست حداکثر نما و رویه.

اما در مورد ازدواج با همسایه ها -که اون هم زیاد شده -یک مقدار باید فکر شود تا تفاوت های ریز فرهنگی مسئله ساز نشود. از خطه ما بیشتر با ترکیه ای ها وصلت می کنند. شباهت فرهنگی خیلی زیاد هست. اتفاقا در صورت شباهت بسیار ، تفاوت های کوچک به چشم می آیند. مثلا اگر با یک ژاپنی ازدواج کنید و او در مجلسی پشتش را به بزرگترها کند کاملا روشن هست که به دلیل تفاوت فرهنگی است. اما وقتی یک ترکیه ای که از خیلی جهات شبیه ماست این کار را می کند خیلی عجیب به نظر می آید.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قوانین ضد زن ایران گلی به سر مردان هم نزده!

+0 به یه ن


این همه محدودیت  و قوانین و ضوابط ضد زن در ایران هست اما دست آخر به مردها ی معمولی هم زیاد خوش نمی گذره. عملا همه این قوانین و محدودیت های ضد زن که در ایران -به خصوص در ۴۳ سال اخیر تحمیل کرده اند با یک واسطه سر مردها هم آوار می شه. یک اثر مستقیمش اینه که محدودیت ها برای زنان روحیه شان را کسل می کنه و اونها دق دلی و غرولندشان را سر مردان در خانه خالی می کنند. این همه محدودیت که روی دختران نوجوان  در سن بلوغ که می گذارند، باعث می شه دچار فقر حرکتی بشوند. به خصوص در حاشیه شهرها که مساحت خانه ها هم کم هست و عملا دختران نوجوان حرکتی ندارند. بعدش هم پوکی استخوان و خمودی و..... دنبالش هست. من وقتی این طبقه از زنان ترکیه ای  را با مشابه ایرانی مقایسه می کنم چالاکی زنان ترکیه ای مشهودتر هست. بار ضعف بدنی زنان ایرانی هم باز می افتد روی دوش مردان ایرانی. 
یک عده مرد بیشعور و خودخواه هستند که از این قوانین به نفع خود سو استفاده می کنند اما مردان معمولی که کمابیش منصف و باوجدان هستند از این قوانین زن ستیز ایران غیر مستقیم آسیب می بینند. فشارها رویشان مضاعف می شه.

رانندگی خشن

یکی از اولین چیزهایی که نظر توریست های خارجی را در تهران جلب می کند  رانندگی خشن و دور از گذشت )aggressive(
دختران هست! این هم باز واکنشی است در برابر این همه فشار و محدودیت روی دختران.
از فمینیسم نیست. در کشورهای غربی دختران این جور رانندگی نمی کنند.

🍀@minjigh

نکته گمشده در لاف های زنانه بانوان معاصر ایران


زنان ایرانی همه جور لاف می زنند. زنان خانه دار را بذارید لاف می زنند که قطعات تاورکرین را هم می شناسند.در یه مجلس که مسابقه لاف سر نترس داشتن هست خانمی از مقابله خود با شیر و ببر و خرس و پلنگ می گوید ، نیم ساعت دیگر در مجلسی دیگر، که نازنازی بودن مایه لاف هست از جیغ بنفشی که از دیدن یک سوسک کشیده و همه موجودات زنده را زهره ترک کرده می گوید.

در سال های دو هزار که چشم مان به جمال زنان روس در بلاد فرنگ باز می شد نوع لاف زدنشان برایم عجیب بود. همه اش می خواستند وانمود کنند که اون قدر مدرن و باکلاس هستند که اصلا روحشان خبر ندارد که به طور مثال در دنیا چوپان هم وجود دارد. آره جون عمه شان! 
برای من عجیب بود که نمی فهمیدند وقتی اون لاف را می زدند من به دیده تحقیر نگاهشان می کنم که نمی دانند بیرون از چند محله مسکو در دنیا چه خبر هست!
زنان ایرانی در امر لاف زنی و پز دادن هوشمندانه و به فراخور مجلس عمل می کنند. در یک صحبت ادعا می کنند با کمتر از ملکه انگلیس فالوده نمی خورند!در مجلس دیگر ادعا می کنند "من خودم هم اوشین هستم. خودم گوسفند های فلان روستا را بردم به چرا!" بسته به این که کدام مقبولیت دارد!
(طبیعی بود که زنان روس در آن دوره، دنبال لاف زدن باشند. از شهروندان ابرقدرت دنیا بودن به یکباره به آوارگی رسیده بودند. مجبور بودند خود را برای خودشان ثابت کنند.)


اما یک نکته هست که سالهاست زنان ایرانی در موردش هیچ لافی نمی زنند: شوهرداری. زنان همنسل مادربزرگم در این باره لاف می زدند. لافشان اغلب از این جنس بود که شوهرشان را تنها نمی ذارند. نه در وقت سختی و بیماری و نداری و نه در هنگام خوشی برای تفریح خودشان. اما این لاف بین زنان ایرانی ور افتاده. به خاطر مدرن و فمینیست شدن نیست. اتفاقا فمینیست ها لاف شوهرداری به سبک خودشان دارند که در نوشته بعدی ام به آن می پردازم.  علت این هست که قوانین و تبلیغات ضد زن ٤٣ ساله و برنامه هایی نظیر صحبت های آن خانم جلسه ای در شبکه یزد ، جامعه را از "شوهرداری" دلزده کرده. 
همسر خوب برای یک مرد بودن، دیگه در کشور ما ارزش خود را ازدست داده. نتیجه سیاست های غلط فرهنگی و قوانین ضد زن بوده.



🍀@minjigh

صحبت درباره "لاف شوهرداری" در ایران امروز اون قدر نامحبوب هست و اون قدر بیربط به نظر می رسد که دو تا متن کوتاهم در این مورد باعث شد چندین نفر از همراهان کانال آن را ترک کنند!
به هر حال، هدف من در این کانال گفتن حرف های محبوبیت برانگیز نیست. بیشتر برای دل خودم می نویسم. راجع موضوعاتی هم می نویسم که به نظرم مهم هستند.

قبلا نوشتم که در ایران امروز ، جامعه در کل و زنان جامعه (از میانسال تا جوان و نوجوان) حس نمی کنند که همسر خوب برای مردی شدن اهمیت و ارزشی دارد که بخواهند برایش تلاشی کنند.  علتش را هم من سیاستگذاری های حکومتی ضد زن و مردسالارانه در ٤٣سال اخیر می دانم. این سیاستگذاری ها، زنان را دلزده کرده.
منظورمن از تلاش برای همسر خوب بودن، تلاش برای باوفایی یا تلاش برای درک احساسات همسر و یا در نظر گرفتن موقعیت و شرایط وی… هست.  این قبیل تلاش ها اون قدر در ایران امروز از مد افتاده هست که حتی رغبت نمی کنند پز هم بدهند که من این قدر باوفایم یا آن قدر شرایط همسرم را درک می کنم. اما بین دوستان خارجی ام از این قبیل لاف ها زیاد شنیده ام.

درباره آن صحبت خواهم کرد.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دیدگاه در مورد محیط زیست

+0 به یه ن

در این لینک من دیدگاهم  را در مورد محیط زیست خطاب به اعضای پژوهشکده مان توضیج داده ام. فیلم در تعطیلات عید امسال ضبط شده است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارزش مدیران رده میانی

+0 به یه ن

خاطرات مادر محمد رضا شاه

یک کتابی منتسب به مادر محمدرضا شاه منتشر شده که ظاهرا خود پهلوی ها آن را جعلی می خوانند اما در ایران برخی در تحلیل هایشان به آن استناد می کنند. من چند سال پیش، به تصور این که یک کتاب تاریخی هست نگاهی به آن انداختم. به شدت "خاله زنکی" بود. خواننده های قدیمی وبلاگم می دانند که من چه اندازه با کلمه "خاله زنک"، به خاطر بار جنسیتی آن، مخالفم.  اما در مورد این کتاب توصیفی بهتر از این واژه نیست. کاملا مشخص هست که آن جملات از ذهن مردانی تراویده که خیال می کنند زنان شعور هیچ کاری ندارند جز "خاله زنک بازی!"
آخه مگه ملکه مادر دیوانه بوده که برای خراب کردن عروسش حرف هایی بزند که آبروی پسرش و اعتبار و مشروعیت نوه اش و ….. هم برباد رود! اون هم در شرایطی که خاندان پهلوی اون همه دشمن داشتند و اون همه افراد حریص هر جمله "خاله زنکی" علیه خاندان پهلوی به کمین نشسته بودند! اگه واقعا هنگام مصاحبه عقلش را از دست داده بوده که حرف هایش اعتباری نداشته که مورد استناد واقع شود.

ببینید! حتی اگر مادر شاه-مطابق کلیشه های "خاله زنکی" چشم دیدن عروسش را هم نداشت نمی آمد این حرف ها را بزند. خیلی شیک و مجلسی بی آن که آبروی پسرش را ببرد و نوه هایش را (که طبعا تعصب مادرشان را داشتند) با خود دشمن کند می توانست فرح را با دو جمله ساده زیر با خاک یکسان کند: “که فرح خوش سلیقه هست، هان؟! والله هر کسی امکانات او را داشت خوش سلیقه می شد!" 
این جمله آخر به دل میلیون ها نفر می نشست! نوه هایش هم آزرده نمی شدند ….
لازم نبود صدها صفحه تهمت ناموسی به عروسش و دوستان عروسش بزند که او را خراب کند!

حالا من چرا این را می نویسم؟! اول برای این که با دروغ و جعلیات نمی توان به جای خوبی رسید. دوم این که این کتاب به قصد خراب کردن پهلوی ، یک عده از بزرگانی را که به این مملکت خدمت کرده اند (مثل بنیانگذار کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان) را هم خواسته بدنام کند. این درست نیست. این قبیل افراد مستقل از این که  چه حکومتی سرکار هست ارزشمند هستند و باید قدر دانسته شوند.
(نوشته بعدی ام هم در این باره هست.)

پی نوشت: من با اون دوجمله کلیشه ای مادرشوهرانی که می خواهند عروسان خوش سلیقه خود را خراب کنند، موافق نیستم هر چند می دانم خیلی به دل حاسدان می نشیند. اگر درست بود ساختمان های مجللی که در ٢٠-٣٠ سال اخیر ساخته شدند این قدر بیریخت نمی شدند. سازنده های اونها بیش از دربار فرح ریخت و پاش کردند اما ساختمان های یکی بیریخت تر از دیگری ور دل ما گذاشتند!.  
🍀@minjigh

رضا براهنی

رضا براهنی شخصیت ادبی ای بود که موافقان و مخالفان سرسخت زیادی داشت. چند روز پیش که در گذشت، میان موافقان و مخالفان وی، جدلی در گرفت. 
من چند نمایشنامه از رضا براهنی خوانده ام که به لحاظ ادبی و داستان پردازی بسیار قوی و ارزشمند بود. نویسنده به این توانایی، در ایران معاصر کم داریم. در نتیجه باید قدر تک تک شان را بدانیم. رضا براهنی در زمینه تربیت نویسنده هم خیلی موفق و موثر بوده است. مثلا پرینوش صنیعی که خود نویسنده بسیار توانایی است از او نویسندگی آموخته.
این دو ویژگی کافی است که نام رضا براهنی را در سپهر ادب ایران جاودانه کند.

حساسیت های فرهنگی، آموزشی و اجتماعی براهنی در مورد آموزش زبان مادری و اهمیت آن هم بسیار ارزشمند هست. بنا به نظرسنجی اخیر گمان ، ٦٥ درصد نظر دهنده ها ی ایرانی اکنون موافق تدریس زبان مادری در مدارس هستند. اما زمانی که رضا براهنی به خود جرئت داد که  موضوع زبان مادری را مطرح کند اکثریت مطلق تحصیلکرده ها، در این زمینه به خود سانسوری مطلق مبتلا بودند . تکفیری که مرکزگرایان می کردند کم از تکفیر دگم اندیش ترین مذهبیون نداشت. رضابراهنی واقعا شجاعت به خرج داد.

اینها همه حسن های براهنی بودند اما 
Based on results
جهت گیری های سیاسی اش مفت نمی ارزیدند. هر چند من هم با او موافقم که در مجموع ضرر پهلوی ها برای کشور بیش از نفعشان بوده است(در مورد شهر من و براهنی ، تبریز که قطعا چنین بوده است) اما اون سلسله اون قدر هم بد نبود که براهنی چنین کینه ای از آنها به دل بگیرد که هر کسی را که در دوره پهلوی وزیر و وکیل بوده باشد با بدترین فحش ها بنوازد. برخی از رجال و نسای آن دوره خیلی به مملکت خدمت کرده اند. از جمله همین ناتل خانلری که متاسفانه براهنی با فحش رکیک ولدالزنا او را می نوازد. به کار بردن این کلمه توسط براهنی قابل توجیه نیست. اولا که کلمه به کل رذیلانه هست. اصلا چرا باید کودکی معصوم را به خاطر خطایی که پدر ومادر مرتکب شده اند (زنا) عمری تحقیر کرد؟! گناه بچه چیه؟ ثانیا خانلری خود یکی از ادیبان توانمند مملکت بوده هست که باید قدر دانسته شود. ثالثا، خانلری در اون یک سالی که وزیر فرهنگ بوده منشا خدمات قابل توجهی برای دانشگاه ها بوده. این را از کسی که اون موقع  دانشگاهی بوده اشنیده ام.(از زبان یکی از دوستان صمیمی وهمکار و همکلاس پدرم در مراسم یادبود پدرم).

🍀@minjigh

پی نوشت: به من گفتند براهنی به خانلری نگفته ولدالزنا بلکه گفته "له له ولدالزنا". به هر حال خیلی بد هست.

برای هیچ کس نباید این کلمه را به کار برد. خودش که خطایی نکرده ! به خاطر «ادب» عرض نمی کنم. به خاطر انسانیت عرض می کنم.  اگر در مورد اسد ا... علم اصل و اصل شغل ناشریفش را  که در واقع فحشی زشت هست به کار ببرید ایراد نمی گیرم. اما با کلماتی نظیر حرومزاده یا ولدالزنا مشکل دارم.  شخص مسئول اعمال خود هست نه والدینش!


نکته اصلی من در دو پست اخیر (خاطرات تاج الملوک و  رضا براهنی) یک چیز بود: مدیران رده میانی که منشا خیر می شوند و خدماتی به مملکت انجام می دهند باید ارج گذاشته شوند، مستقل از این که روسای آنها را (که حاکمان وقت هستند ) قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم. سیستم بزرگی که نهاد یا سازمان تحت مدیریت آنها زیر مجموعه آن هست ممکن هست به کل معیوب باشد و اشکالات ساختاری اساسی داشته باشد، اما باز هم ارزشمند هست که یک عده در گوشه ای از این سیستم به کل معیوب دارند خدمات با ارزش انجام می دهند.

سیستم اشکال دار را باید درست کرد، اشکالات ساختاری را باید رفع کرد اما نباید کاسه و کوزه ها را سر مدیران رده میانی شکاند که در این میان (استثنائا) دارند خوب و درست عمل می کنند. اگر اشکالات ساختاری را نادیده بگیرید و به جایش گیر بدهید به چند مدیر رده میانی که از قضا چون خوب عمل می کنند ( با احیانا خوش سیما هستند) توی چشم هستند نه تنها مشکلی حل نخواهد شد بلکه بدتر خواهد شد.
این اتفاقی بود که در سال ٥٧ افتاد. انقلابیون-اعم بر مذهبی یا کمونیست سکولار یا حتی ملی- به جای این که  اشکالات ساختاری را رفع کنند، گیر دادند به اسامی و افراد. درک نکردند که تا اشکالات ساختاری باشد فساد هم خواهد بود!  

زمان پهلوی یک سری نهاد های چرب و نرم بودند که عملا نظارتی بر آنها نبودو جز دربار پاسخگوی نهادی (چون مجلس یا قوه قضاییه)  نبودند. بعد از انقلاب اسم اونها را عوض کردند و اسم اسلامی بر آنها گذاشتند. مدیران رده میانی بر سر آنها را عوض کردند و به چند نفر تسبیح به دست و ریشو سپردند. اما ساختار همان ماند. عدم پاسخگویی و نظارت سرجایش ماند. نهاد ها به تدریج فربه تر شدند و روز به روز فاسدتر.
باور کنید اگر اسمش را برگردانید و یک اسم باب طبع پان ایرانیست ها بگذارید و رئیسش را هم یک کراواتی (یا حتی پوشنده لباس های مد هخامنشی ) بگذارید باز فاسد خواهد ماند و با زمان هم فاسدتر خواهد شد.


کتاب خاطرات تاج الملوک که جعلی است و اعتباری ندارد. لجن پراکنی هایی هم که علیه لیلی ارجمند کرده هیچ اعتباری ندارد. اما  عملکرد او را از زبان خودش بشنویم. خدمات کانون پرورش فکری کودکان کم نظیر بود. می توان گفت به ایده آل ممکن نزدیک بود. اما خانم ارجمند خود می گوید بودجه کانون را با لابی کردن در مهمان های دربار بدون حساب و کتاب به دست می آورده. خود می گوید جوانی و زیبایی اش هم در این موفقیت کم تاثیر نذاشته. او هم نمی گفت می شد حدس زد که همین طور بوده. این نشان می دهد سیستم معیوب بوده. یکی مثل لیلی ارجمند به این روش بودجه می گیرد و خرج پرورش فکری کودکان می کند اما در مقابل ده نفر هم بی حساب و کتاب بودجه می گیرند و می ذارند توی جیب شان. یا حتی بد تر از آن:،توی جیب خودشان نمی گذارند اما با آن نوچه پروری می کنند و نوچه هایشان را به جان دیگران می اندازند! الان هم متاسفانه همین طور هست. اصلاح ساختاری صورت نگرفته. چهره ها و اسامی عوض شده و به طول زمان هم بدتر شده.وقتی اشکال ساختاری باشد اشکالات رفته رفته بیشتر می شود.تخم مرغ دزد، شتردزد می شود.
"داستان یک شهر" خاطرات تبعید احمد محمود در جنوب در دهه سی و اندکی بعد از کودتاست. جا به جا از قاچاق زیر نظر نظامیان وقت از دوبی و …. اشاره می شود. البته ابعادش اون موقع کم بود. همان طور که جمعیت ایران آن روز خیلی کمتر از امروز بود. 
وقتی از نظامیان برای سرکوب ناراضیان وروشنفکران استفاده می شود این قبیل باج ها هم به آنها داده می شود. اسامی و ظواهر و ایدئولوژی حاکمه، خیلی تفاوتی ایجاد نمی کند. 
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

توصیه های سیزده به دری

+0 به یه ن


١- ماهی قرمز در رودخانه ها و برکه ها و… نیاندازیم. در حوض های پارک های شهری اشکال ندارد.

٢-اگر آتش روشن کردیم به طور کامل خاموش کنیم. نیمه خاموش کافی نیست. آتش زیر خاکستر دوباره زبانه خواهد کشید. چندین بار روی آتش آب بریزیم. دور و بر آن را از هم از چوب های ریز و برگ خشک خالی کنیم تا در صورت ماندن آتش زیر خاکستر به اطراف سرایت نکند.


٣- گیاه های خوراکی نظیر شنگ و…. را از ریشه نکنیم. برای هوس چند برگ چیدن اشکالی ندارد. اما برخی چنان به جان این گیاهان در طبیعت می افتند که انگار مسابقه گیاه چینی گذاشته اند. قراره دو سه برگ بخورید بقیه را دور خواهید ریخت. برای چی این همه می چینید و نسل آن را بر می اندازید؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نکاتی درباره سلامت ومحیط زیست

+0 به یه ن

1)              در این نوشته تنها بر موضوعاتی که اعضای پژوهشکده در دفتر کار، محیط خانه یا هنگام تفریح در خارج شهر با آن مواجه می شوند تمرکز می کنیم. نکات ایمنی و سلامت در محیط آزمایشگاه خود مبحثی بسیار وسیع هست. برای اطلاعات بیشتر در این باره به لینک های زیر مراجعه نمایید:

http://tech.ipm.ir/docs/labs/recycle-9702.pdf

http://tech.ipm.ir/docs/labs/security-9803.pdf

http://tech.ipm.ir/docs/labs/labchart-9701.pdf

http://tech.ipm.ir/docs/labs/movajehe_shoghli.pdf

2)              در صورتی که از بیماری ویژه نظیر صرع و .... رنج می برید دفتر پژوهشکده را در جریان بگذارید تا تمهیدی برای آموزش کسانی که در هنگام حضور شما در پژوهشکده حاضر هستند اندیشیده شود تا بدانند در شرایط ویژه (نظیر حمله صرع) چه باید بکنند.

3)               بهترین روش برای قرار دادن مواد غذایی در فریزر استفاده از ظروف پیرکس دردار هست. برعکس تصور برخی ، ظروف پیرکس در برابر سرما مقاوم هستند. حتی شیشه مربا هم در فریزر نمی شکند اما پیرکس حتی مقاوم تر هست. لازم به ذکر هست که هم ترکیب شیمیایی ظروف  پیرکس با شیشه معمولی متفاوت هست و هم نحوه ساخت آن. برعکس ظروف پیرکس، ظروف شیشه ای ضخیم (نظیر شکلات خوری های لوکس و گرانقیمت)  نسبت به سرما و گرما نامقاوم هستند. از گذاشتن در فریزر یا سرو غذای گرم در آنها اجتناب کنید.  ترک برداشتن آن در سرما و گرما قابل فهم هست. چون رسانش گرمایی شیشه کم هست  وقتی  یک رویه شیشه ضخیم  به سرعت داغ و یا سرد ( در نتیجه منبسط یا منقبض) می شود ، رویه دیگر  هنوز گرم یا سرد  (و در نتیجه منبسط یا منقبض ) نمی شود. به این ترتیب ظرف ترک بر می دارد.

4)              جهت جمع آوری باطری ها و قطعات الکترونیکی مستعمل در راه پله طبقه ششم پژوهشکده جعبه ای تعبیه شده است. این قطعات حاوی فلزات سنگین هستند. اگر همراه با زباله معمولی دور ریخته شوند می توانند باعث آلودگی خاک و آب های زیر زمینی گردند. این قطعات بعد از تجمیع به مراکز بازیافت  مخصوص خود تحویل داده خواهند شد. همین طور برای جمع آوری داروهای تاریخ مصرف گذشته، جعبه ای در کنار آن جعبه اول تعبیه شده است.  می توانید این اقلام بازیافتی را از خانه خود یا حتی خانه های آشنایان خود را نیز جمع آوری کنید  و در این جعبه ها قرار دهید که یکجا به مراکز مربوطه تحویل داده شوند.

5)               جهت جمع آوری پلاستیک بازیافتی هم در طبقه ۵ و در طبقه شش سطلی تعبیه شده است. پلاستیک های تمیز و غیر آلوده را در این سطل ها می توانید بریزید. منظور تمیز آن هست که چرب و... نباشد تا بوی نامطبوع نگیرد و حشرات موذی را به خود جلب ننماید. برای شستن پلاستیک کثیف و چرب جهت بازیافت توصیه می شود که از آب های خاکستری (مانند آب نیمه تمیزی که از آب کشیدن میوه ها و غیره سرازیر می شود) استفاده کنیم تا در مصرف آب صرفه جویی کرده باشیم.

6)              آیا  ریختن باقی مانده چای در گلدان ها نادرست هست؟ طبعا به نوع گل داخل گلدان و میزان چایی که ریخته می شود بستگی دارد. در مراکزی مثل پژوهشگاه علی العموم توصیه می شود که کسی چای باقی مانده خود را در گلدان ها نریزد چون که اگر هر کس که می گذرد این کار را بکند حتی گلی که به چای علاقه دارد بیش از اندازه چای دریافت خواهد کرد. با این حال من نمی خواهم در این مورد مقرراتی وضع کنیم چون که این موضوع به دو دستگی بین افرادی که موافق و مخالف هستند می انجامد. ما هم جواب قطعی برایش نداریم.

7)               از ابتدای تشکیل پژوهشکده، جعبه ای برای جمع آوری کاغذ مستعمل  تعبیه شده بود که خوشبختانه کماکان برقرار هست و پژوهشگران هم استقبال خوبی از آن می کنند.  باید تاکید نمود که کاغذ چرب و آلوده به غذا قابل بازیافت نیست. کاغذ چرب در  جعبه  بازیافت کاغذ نریزید.

8)              برای  تولید کاغذ سفید مقدار زیادی سفید کننده لازم هست که آب های شیرین محدود کره زمین را می آلاید. برای چرک نویس (پیش نویس) می توان از کاغذ کاهی استفاده کرد. به این منظور کاغذ کاهی جهت استفاده پژوهشگران عزیز تهیه نموده ایم که می توانید از کارپرداز محترم پژوهشکده در طبقه ۶ تحویل بگیرید. برای استفاده در پرینتر و محافظت از دستگاه ها ناگزیریم که بهترین کاغذ را تهیه کنیم اما برای چرک نویس همین کاغذ های کاهی مناسب ترند و چشم را کمتر اذیت می کنند. هرگز جهت استخراج چرک نویس کشوهای پرینتر ها را باز نکنید. این کار به پرینتر آسیب می زند. اگر به اشتباه فایلی را برای پرینت به پرینتر فرستادید زودتر آن را کنسل کنید. کنسل نمودن را اگر بلد نیستید از دوستان خود یا از کارمندان عزیز در پژوهشکده بیاموزید.

پلاستیک ها انواع و اقسام دارند. به طور مثال پی-وی-سی که از آن لوله و نیز توپ پینگ پنگ ساخته می شود در ساختار خود کلر دارد اما سایر انواع پلاستیک کلر ندارد.  علاوه بر ساختار مولکولی بسته به عمل آوری چگالی های متفاوت دارند. هر کدام از انواع پلاستیک ها کاربردها و نیز نحوه بازیافت  متفاوت دارد.  اگر دقت کرده باشید در زیر وسایل پلاستیکی مثلث کوچکی است که در آن عددی نوشته شده است.  این عدد نمایانگر نوع و جنس پلاستیک هست. بیشتر پلاستیک ها (به خصوص پلاستیک نوع ۱ یا پلی اتیلن) جهت گرم کردن یا در فریزر قرار دادن غذا و نیز استفاده های مکرر مناسب نیست و برای سلامت ضرر دارد. پلاستیک نوع ۵ ((PP  نسبتا برای این منظور مناسب هستند هر چند ظروف پیرکس ارجحیت دارند. خوشبختانه،  در ایران بسته بندی های اکثر مواد غذایی مانند ظروف پنیر  از این جنس هستند.  بطری های پلاستیکی آب خود از نوع یک هستند بنابراین نباید در فریزر قرارداده شوند ویا بیش از چند بار استفاده شوند.  درب بطری ها از نوع دو هستند و برای همین برخی مراکز آنها را جداگانه جمع آوری می کنند. اما در پژوهشکده همه انواع پلاستیک را با هم جمع می کنیم.  از سوزاندن پلاستیک ها بپرهیزید چرا که به آلودگی هوا منجر می شود. به خصوص از سوزاندن پلاستیک نوع ۳ که حاوی کلر هست اجتناب کنید چرا که گاز سمی دیوکسین تولید می نماید. در این لینک، با انواع پلاستیک می توانید آشنا شوید.

 

۶)  بعد از پیک نیک آتش را به طور کامل خاموش کنید. بسیاری از افراد به گمان خود آتش را خاموش می کنند غافل از این که آتش زیر خاکستر هنوز زنده هست. چند ساعتی پس از ترک محل آتش زیر خاکستر دوباره زبانه می کشد. چندین بار بر آتش بعد از خاموشی آب بریزید. به علاوه اطراف آن را از برگ های خشک و چوب های ریز که قابلیت اشتعال سریع دارند تهی کنید تا بعد از رفتن شما آتش سوزی ایجاد نشود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل