+0 به یه ن
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
پز دادن وقپی آمدن من عبارت است ازاین:
نه تنها حق عضویت خود را در انجمن فیزیک همه ساله می پردازم، از محل پژوهانه ام حق عضویت اعضای گروهم را هم پرداخت می کنم. بقیه هم بپردازند، بعدش بیایند پز بدهند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
در سریال بورگن (در مورد یک خانم نخست وزیر دانمارکی بود) وقتی به عنوان دانمارکی به جهان سوم پز می دادند فساد مالی آنها و بری بودن خودشان از فساد را به رخ می کشیدند. پز دادن هم داره دیگه! زلم زیمبو را در هر کشور جهان سومی که رانت خواری و پولشویی بیداد می کنه می شه راه انداخت. اما بری از فساد بودن هست که خاص و ارزشمند هست!
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
پزی که آشنایان خارج نشین از به زعم خودشان حشمت و شکوه و تشریفات آمریکا می دهند اغلب لنگه ابروی مرا می بره بالا! البته چیزی به آنها نمی گویم. برای چی خودم را «بده» کنم؟ اگر به این چیزها دل خوشند بذار باشند!
اما از اون زلم زیمبویی که اونها با بوق و کرنا از آمریکا نشان می دهند گنده تر و رنگین ترش در همین تهران هم هست. این جور زلم زیمبوها از روش های پولشویی مفسدان مالی هستند که درکشور فت و فراوانند! منتهی ما همیشه در تهران جنبه منفی قضیه را می بینیم.و البته حق هم با ماست. واقعا جنبه منفی قضیه پررنگ هست.
مثلا در تهران هروقت به عیادت آشنایان در بیمارستان های آن چنانی می روم چشمم دنبال این هست که ببینم مدیریت پسماند بیمارستانی در آن چگونه هست و متاسفانه می بینم علی رغم همان زلم زیمبو ظاهری، سرنگ مصرف شده را قاطی زباله های معمولی می کنند. چشمم را آن زلم زیمبو نمی گیره اما حالم را این وضعیت بهداشتی به هم می زنه.
اون وقت آشنایان در خارج، ورژن ساده تر همان زلم زیمبو را توی چشم ما می کنند وبه زعم خودشان به ما پز می دهند. یکی شان از این گوشه خارج پز می ده، اون یکی هم از آن ور خارج به به چه چه می کنه!
اون قدر هم هوشمند نیستند که بفهمند دست کم برای این که چشم ماها را در ایران بگیرد به جای آن زلم زیمبو که در محل زندگی ما بهترش هم هست عکس چند تا سطل زباله مخصوص پسماند بیمارستانی بفرستند.
من نمی دانم. احتمالا در بیمارستان های خصوصی آمریکا، هم زلم زیمبو دارند هم روش های اصولی مدیریت پسماند. دمشان از این جهت گرم!
(خوشبختانه در آمریکا گذر من به بیمارستان نیافتاده بودو از بیمارستان هایش اطلاعی ندارم.)
همان آمریکا در سطحی دیگر دارد به محیط زیست و بهداشت عمومی ضربه می زند. در ابعاد وسیع هم ضربه می زند. کانادا هم با اون همه ادعایش همین طور. (باز اروپا بهتر هست.)
پیشرفت های امارات متحده عربی (هرچند تحسین مرا به جهت مدیریتی بر می انگیزد) اما آن قدر ها چشمم را نمی گیرد. نه به خاطر دیدگاه چپگرا! اتفاقا خود من همیشه یادآوری می کنم که در دهه هشتاد میلادی که این امارات داشت پیشرفت میکرد و از ما جلو می زند خود-عاقل-پنداران با تحقیر آن را ویترین شیشه ای می خواندند و پیش بینی می کردند که به زودی بشکند. جالب آن که دیوار آهنین در همسایه شمالی آن روزی (شوروی) که شکست ناپذیر می نمود در هم شکست ولی این ویترین شیشه ای هنوز پابرجاست و روز به روز هم رنگین تر می شود.
من از این جهت به امارات خرده نمی گیرم. بلکه از آن جهت که در ابعادی بسیار وسیع آبها را می آلاید و گازگلخانه ای به هوا منتشر می کند خرده می گیرم.
اگر رفتید خارج، پز زلم زیمبو به دوستان و فامیل ندهید. این طوری سطح خود را از منظر آنها پایین می آورید و نَدید-بَدید می نمایید چرا که در همین تهران- با این همه فساد مالی و پولشویی در مراکز خرید و بیمارستان های خصوصی آن چنانی- از این زلم زیمبو ها گنده ترش هم هست! ببینید استانداردهای «ایمنی، بهداشت و سلامت» در آن کشورهای پیشرفته چگونه است؟ اگر بهتر ازایران بود پز آنها را بدهید بلکه اینجا هم یاد گرفتیم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
من قبلا در مورد اهمیت انجمن فیزیک به طور عام و اهمیت خاص آن در این برهه زمانی نوشته ام. این را هم نوشته ام که انجمن که نهادی است مردمی باید به کمک حق عضویت اعضای آن و هدایای نقدی و غیر نقدی کوچک اما پرشمار علاقه مندان به فیزیک نیازهای مالی خود را مرتفع سازد. خبردار شده ام که امسال انجمن فیزیک از مشکل مالی رنج می برد. با توجه به وضع اقتصادی کل کشور این خبر دور از انتظار نبود! در نتیجه چند پست برای تشویق به پرداختن حق عضویت خواهم گذاشت. اما قبل از آن می خواهم حرف آخر را اول بزنم. حتما عده ای خواهند گفت ما چرا کمک مالی بنماییم. ازگل گیت هست، چای دبش هست، فلان هست، بهمان هست و.... از همان ها بگیرید.
ببینید! اگر کشور هم روزی درست اداره شود که آن بودجه عمومی به جای چای دبش به انجمن مردم-نهادی چون انجمن فیزیک سپرده نخواهد شد. اگر مملکت درست اداره شود به وزارت آموزش پرورش و وزارت علوم بودجه بیشتری می دهند که بخشی از آن به معنای بالا رفتن حقوق معلمان و استادان فیزیک هست. بعد که وضع مالی این قشر بهتر شد با فراغ بال بیشتری می تواند حق عضویت در نهادی مانند انجمن فیزیک را پرداخت کند.
حالا که مملکت این طوری فشل اداره می شود و هر روز از یک رسوایی مالی پرده برداری می شود چی؟! آیا نباید با این رسوایان همنشین شد و از آن چیزی برای یک هدف ارزشمند نظیر حمایت از انجمن فیزیک کند؟! خیر! ابدا، خیر! برای این که به این شکل از آنها پولی تیغ بزنید باید به زبان آنان سخن بگویید باید تظاهر کنید با آنها هم-مسلک هستید. بعدش کم کم شبیه آنها می شوید. دیگر از هویت خود دور می شوید. دیگه نمی شه شما را شناخت! این وسوسه را از سر بیرون کنید. فکر می کنید اونها به همین راحتی و بدون چشمداشت می آیند و برای اعتلای علم به انجمنی چون انجمن فیزیک که جلوی خیلی از ناراستی های شبه-علمی می ایستد کمک مالی کنند؟! قطعا خیر! هزاران بار لب چشمه می برند و تشنه باز می گردانند. در این اثنا، از شما میخواهند که مزخرفاتی را که می گویند «توجیه علمی» کنید. خدا اون روز را نیاورد که انجمن فیزیک برای رفع مشکلات مالی خود مجبور بشود فلان ادعای خرافی منسوب به ازگل-گیت را توجیه کند. مگه ما خودمان مرده ایم که بگذاریم فشار مالی انجمن فیزیک را به این جا رساند. یعنی از بین دوستداران فیزیک در ایران یکی دو هزار نفر پیدا نمی شود که بتواند سالی یک میلیون تومان حق عضویت بپردازد؟! دانش آموختگان جوان شاید نتوانند اما دانش آموختگان جا افتاده تر (متولدان دهه شصت و قبل تر) حتما آن قدر به دهانشان می رسد که سالی یک میلیون تومان برای این کار بتوانند خرج کنند. اگر در طول سال یک مقدار دور ریز مواد غذایی شان را کمتر کنند حتما بسی بیشتر از یک میلیون تومان می توانند پس انداز کنند تا حق عضویت بپردازند.
شتر سواری که دو لا دولا نمی شه. هرکاری ملزوماتی داره. اگر نهادی دموکراتیک و غیروابسته و آزاده برای فیزیک می خواهیم خرجش را هم باید خودمان بدهیم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
کتاب «حادثه همزاد من است» نوشته حمیده جوانشیردر سیصد صفحه ما را با شرح «حادثه ها» و مشاهدات این خانم و خانواده اش بمباران می کند. در شرایطی که حمیده خانم این کتاب را نوشته (استبداد استالینی به همراه کوهی از مشکلات خانوادگی در فقدان همسر که همگی بر دوش این بانو بوده است) به گونه ای نبوده که او صفحاتی را هم به تحلیل اختصاص دهد. پس، من سعی می کنم تحلیل خود را بنویسم.
بخش اول کتاب که به خاطرات پدر او اختصاص دارد (قرن نوزدهم) دوره ای است که جامعه قفقاز خود را با ابرقدرت فرهنگی جدیدی به نام روسیه رو به رو می بیند. ارمنی ها به دلیل هم-کیش بودن آن را فرصتی برای پیشرفت می بینند اما مسلمانان مقاومت می کنند و عقب می افتند. اما تک و توک کسانی هم مثل پدر او هستند که چنین مقاومتی نمی ورزند. تقابل آنها با بقیه خانواده و جامعه، خواندنی و قابل تامل هست.
در چنین فضایی قاچاق ها (یا قوچاق ها) قهرمان می شوند. هم اکنون هم در باکو تشکیلاتی هستند که چه بسا در همان فرهنگ قوچاق ریشه داشته باشد. برای ما که ازاین سوی ارس از باکو دیدن می کنیم این فرهنگ غریب می نماید.
در بخش دوم کتاب شاهد کوشش حمیده خانم و همسرش برای آگاهی-بخشی به مردم خودشان و نیز نهادسازی هستیم. گویا این زوج خوشفکر و عاشق مردم سرزمین شان راه حفظ جامعه خود را در این دو کوشش یافته بودند. همین الان هم من به جد معتقدم برای این که جامعه ما از تحولات و التهابات ناگزیری که در راه است با هزینه مینیمم بیرون آید و به سمت بهتر شدن پیش رود باید نهادها و تشکیلات مردمی جدی و کارآمد موجود را (از انجمن های علمی نظیر انجمن فیزیک گرفته تا موسسات خیریه مانند بنیاد کودک و صد البته تشکلات محیط زیستی) را بایدتقویت کرد.
قبلا هم نوشتم: اگر امروز چنین نکنیم موش می آد و نتیجه رشادت هایمان را می خورد:
http://yasamanfarzan.arzublog.com/post/110926
در جا به جای کتاب اشاره غیر مستقیم به بدخواهان خانواده می شود. به خصوص در زمین های آبا و اجدادی حمیده خانم جوانشیر بدخواهی و نظر تنگی علیه این خانواده که خود را وقف مردم و فرهنگشان کرده اند بیداد می کند. از زمان پدربزرگ حمیده خانم این معضل بوده است اما تا زمانی که کمونیست ها سر کار نیامده بودند این ضربات نتوانسته بود ضربه کشنده براین خانواده وارد آورد. اما گویی کمونیسم درشرق ابزاری است که با آن، نظر تنگان و بدخواهان افراد با لیاقت وباجربزه و خیرخواه را از پا در آورند. در دوران کمونیسم وضع فقرا در خلع ید افراد با لیاقت و کوشا و مبتکر نظیر حمیده خانم از بد هم بدتر شده بود. در انتهای کتاب می خوانیم که قنات های حمیده خانم را مصادره کرده بودند اما بلد نبودند که آنها را اداره کنند ودرنتیجه به علت فقدان آب، روستاییان فقیر تر و بینواتر شده بودند! همین بلا در دهه شصت بر سر صنعت نوپای ایران آمد. اندکی بعد از ۵۷، بساط مصادره را چپگرا ها به اسلامگراها اموختند. بعدش زیر زبان اسلامگراها هم مزه کرد! در اصل، اسلام فقاهتی به مالکیت خصوصی اهمیت ویژه قایل هست اما همین که زیر زبانشان مزه کرد اصول فقهی را هم بیخیال شدند. در چین هم، کمونیسم با تئوریزه کردن و تقدیس نظر تنگی، اوضاع بد را بدتر کرد. اما در خود اروپا روند متفاوت بود. یک دوره احزاب چپگرا می آیند و استانداردهای کاری و سطح خدمات اجتماعی و ... را بالا می برند اما در عوض، گند می زنند به اقتصاد. در دوره بعدی احزاب راستگرا می آیند و اقتصاد را بهبود می بخشند ولی به قیمت استثمار و خرد شدن فقرا. بعد این سیکل تکرار شد. در مجموع و دراز مدت این دو کنار هم وضع مردم را بهتر نمودند. نگرش چپگرا در خود غرب فاجعه نیافرید! چنان که قبلا عرض کردم سازوکار دموکراتیک باعث می شود که از هر ایده ای خیری در دراز مدت به مردم برسد.
به نظرم تفاوت در روحیات شرق و غرب نیست بلکه سیستم استبدادی- هرچند در کوتاه مدت موثرو کارآمد می نماید- در دراز مدت بهترین ایده ها را تبدیل به هیولا می نماید و به جان مردم می اندازد.
می توان در مورد کتاب «حادثه همزاد من است» باز هم نوشت. نوشت و نوشت و نوشت. اما من دیگر بیشتر نمی نویسم. توصیه می کنم حتما کتاب را تهیه کنید و بخوانید. من از سایت «ایران کتاب» سفارش دادم. باز هم سفارش خواهم داد که به دوستان هدیه دهم. کتاب سال ۹۵ ترجمه شده است. جای تاسف هست که کتابی چنین ارزشمند شناخته شده نیست. حتی دوست فرهیخته و کتابخوان من که در باکو موزه ملانصرالدین (در واقع خانه همین حمیده خانم ) هم رفته بود نه کتاب را می شناخت و نه حتی حمیده خانم جوانشیر را!
اشتراک و ارسال مطلب به:
+0 به یه ن
همان طوری که قبلا نوشتم انجمن فیزیک ایران سازوکاری دموکراتیک دارد. تغییر و تحول-چه مثبت چه منفی- در آن به دلیل اینرسی ذاتی دموکراسی سخت هست اما در عوض حتی وقتی حرکتی در این انجمن به نیت شوم از سوی عده ای شروع می شود دست آخر این حرکت یا متوقف می شود و یا به برکت سازوکار دموکراتیک ( بخوانید امکان جولان دادن به برخی افراد با جربزه که آستین بالا می زنند ولو این که نورچشمی بزرگترها و قدرتمندترها نباشند) تبدیل به حرکتی مفید می شود. در این بیست سال اخیر بارها شاهد بودم که برخی از پیشکسوتان به نیت ضربه زدن به دیگری یا پاپوش دوختن برای جوانترها اصرار ورزیدند که حرکتی در انجمن فیزیک شروع شود. چند سال بعد عده ای از نسل جوان تر همان حرکت را در چارچوب انجمن برگرفتند و آن را به سمت درست هدایت کردند. بگذریم که هنوزهمان پیشکسوت ها برای خودشان نوشابه باز می کنند و خود را مبدع آن حرکت مفید معرفی می کنند. (دیگه آنها که به تازگی به عرصه می آیند نمی دانند پیشکسوتان چه طفل ناقص الخلقه ای را با سزارین زاییدند و چه پوستی از نسل بعد تر کنده شده تا این طفل ناقص الخلقه را تبدیل به این نوجوان پویا کنند!). در نهادهای استبدادی کاملا برعکس هست. هرچه قدر هم با نیت خوب حرکتی آغاز می شود و هرچه قدر هم که در ابتدا امکانات به پای آن ریخته می شود بعد از مدتی بال و پر آغاز گران این جریان را می شکنند و آن را از مسیر مفید خارج می کنند.
آن چه که نوشتم مشاهدات و تجارب زیسته در همین ایران خودمان هست. نتیجه استبداد و دموکراسی خیلی تابع فرهنگ ندارد و همه جا کمابیش یکسان هست. نمونه اش را در انجمن فیزیک می بینیم.
درسته که اعضای انجمن فیزیک به مراتب از متوسط جامعه ایران باسوادترند اما در عوض به همان میزان به نسبت متوسط جامعه خودخواه تر و خود بین ترند و کمتر با بقیه می سازند (خودم هم جزوشان! البته من ازجهت سازگاری با بقیه، مثل متوسط فیزیکدانان ایرانی هستم نه بدترین شان! ولی وقتی خودم را با بازاریان مقایسه می کنم می بینم که متوسط آنها چه قدر بیشتر از من تحمل ناملایمت ها را در جهت سازگاری با جمع می کنند. کسبه بیشتر گذشت می نمایند که جمع با هم بسازد. ما خیلی تحمل نمی کنیم و برمی آشوبیم! ریاضی دانان و شیمی دانان و مهندسان ایرانی هم از میزان ناسازگاری در میان فیزیکدانان ایرانی متعجب می شوند. گویا از این جهت بسی بدتر از فرهنگ متعارف ایرانی هستیم. البته ما هم خوبی های خودمان را داریم. زیاد خودزنی نکنم! این ناسازگاری خیلی به ماهیت فیزیک ربطی ندارد. همکاران خارجی من از این ادابازی ها ندارند. از شانس بد، در بین پیشکسوتان فیزیک ایران چند نفر به شدت کرمکی بوده اند که همدیگر را تشدید کرده اند و کرمکی های نسل بعد را هم پروار کرده اند و شده آن چه که نمی بایست می شد! امیدوارم تحولاتی که در چند سال بعد به وقوع خواهد پیوست این میراث شوم را هم از بین ببرد. همان طوری که اصابت آن شهابسنگ معروف در ۶۰ میلیون سال پیش دایناسورها را منقرض کرد و سپس در غیاب دایناسورها، امکان رشد پستانداران ضعیف آن دوران فراهم شد!). اگر سازوکار دموکراتیک برای انجمن فیزیک ساخته (که ساخته) برای کل جامعه ایران که کمتر اهل منفی بافی و زیر آب زنی و تکروی هستند، هم می تواند بسازد. با وجود همه ایرادهایمان نیازی به آقابالاسری نداریم که بخواهد «ما را آدم کند»!
اشتراک و ارسال مطلب به: