گپ و گفتی با الف

+0 به یه ن

فرض کنید الف جوانی است از خانواده ای معمولی در ایران. الف خود روحیه یا شرایط کارآفرینی را ندارد ومی خواهد جایی استخدام شود. اما با این که به نظر خودش خیلی دنبال کار بوده هنوز جایی استخدام نشده است. الف خود را سرزنش می کند و سربار خانواده می داند. الف نگران هست که سن اش بالا می رود بی آن که هیچ کدام از انتظارات جامعه از خود را (نظیر ازدواج داشتن خانه و شغل و...) برآورده کرده باشد.
بگذارید با الف وارد گفت و گو شویم.
الف جان!
اول از همه این که خودت را شماتت نکن. اگر کسی به سن تو در دانمارک شغل نداشته باشد جای شماتت دارد. اما در ایران و در این زمانه هیچ آدم منصفی تو را سرزنش نمی کند. چون که همه مان می دانیم وضعیت اشتغال در کشور ما چه قدر نابسامان هست. تقصیر تو نیست، تقصیر والدینت هم نیست. تقصیر معلم ها و تقصیر استادانت هم نیست. پس نه خودت را شماتت کن نه آنها را.
شاید بگویی می دانم تقصیر من نیست اما از والدینم شرمسارم که هنوز آنها خرجم را می دهند.
الف جان! هر چه قدر بیشتر خود را به این خاطر سرزنش کنی نه تنها خود را بیشتر می آزاری بلکه تلخ و کج خلق می شوی و خانواده ات هم بیشتر آزار می بینند. به جای این افکار باری از دوششان بردار. همه کمک ها که مالی نباید باشد. در هر خانه و خانواده معمولی ایران کلی کار زمین مانده هست: واشر  شیر را عوض کن. در سبزی و گوشت پاک کردن کمک کن. خرید برو. ماشین را بنزین بزن یا برای معاینه فنی ببر. به ملاقات بستگان بیمار برو. اگر از بستگان نزدیک کسی در بیمارستان بستری است تو همراه بیمار شو. در مجالس ختمی که والدینت به علت مشغله نمی توانند بروند تو به جای اونها شرکت کن و به جایشان عذر بخواه. .....
و مهمتر از همه این که پای درددل ها ی اعضای خانواده بنشین و سنگ صبورشان بشو!
همه اینها کلی کار هست و وقت می خواهد. در هر خانواده ای اگر یکی پیدا شود در این کارها کمک کند ابدا نمی توان او را سربار نامید! در واقع این شخص دارد کلی بار از دوش خانواده بر می دارد بی آن که مزدی بگیرد. در واقع این شخص ایثارگر است!

الف جان!
حتما می گویی پس خودم چی؟! همه اش ایثار کنم و خودم را فراموش کنم؟! من در جواب این که گفتی احساس شرمساری به خاطر سربار بودن می کنم اینها را گفتم. گفتم به جای شرمساری می توانی این بارها را از دوششان برداری. اما توصیه نمی کنم که همه اش خدمت خانواده بکنی. به خودت هم برس! قبلا گفتم به جای خانواده مجالس ختم را برو. اما فقط مجلس عزاداری نرو. مجلس عروسی و.... هم برو. اونجا لابد گیر می دهند که تو چرا عروسی نمی کنی؟! از شنیدن این گونه پرسش ها و اظهار نظرها، عصبی نباید بشی.. هیچ هم خجالت نداره که بگی هنوز شرایطش را ندارم. همه شان می دونند اوضاع اقتصادی اجتماعی در کشور ما چه قدر خرابه. در این مجالس شاید کسی پیدا کردی که تو را برای استخدام جایی معرفی کرد.

الف جان!
در آمریکا زمانی که وضع اقتصادی خراب بود می گفتند هیچ کس نباید بگوید کار ندارم چرا که جستن کار یک کار تمام وقت هست. با همان جدیت که فرد شاغل هر روز آماده می شود که برود سر کار، فردی که هنوز شاغل نیست باید آماده شود که ساعت ها دنبال کار بگردد. 
Do not leave any stone unturned.
هر جا که کوچکترین شانس برای استخدام هست اقدام کن. در سایت ها بگرد تا مطالب به درد بخور برای تنظیم رزومه ، پاسخ دادن به سئوال ها در مصاحبه حتی زبان بدن در اولین مواجه بیابی. در این زمینه بسیار تحقیق شده و نوشته شده.
احتمال استخدام در هر اقدام کم هست اما هر چه بیشتر اقدام کنی شانس این که در یکی پذیرفته شوی بیشتر می شود.
کم کم دستت می آید که آنها که استخدام می کنند دنبال چه مهارت هایی هستند. اون مهارت ها را به تدریج می آموزی و به رزومه ات اضافه می کنی.
اگر امیدت را از دست ندهی و روحیه و اعصابت را قوی نگه داری بالاخره کار پیدا می کنی. 
برای این کار باید دور وبرت از کسانی که بذر ناامیدی می کارند خالی کنی. 
از مصاحبت افراد خیال پرداز هم دوری کنی. با کسانی معاشرت کن که واقعگرایی توام با اندکی خوشبینی دارند. در جمع آنها هم امید به دست می آوری و هم ایده هایی برای این که شانس استخدامت را بیشتر کنی!
دایم در ذهن خود این جمله را نچرخان :"چون ما پارتی نداریم شانس استخدام نداریم" 
این جمله تا قسمتی درست هست اما صد در صد هم درست نیست (هرچند آن قدر شنیده ایم و تکرار شده است که فکر می کنیم وحی منزل هست و نمی توان در درستی آن تردید داشت!)
واقعیت این هست که استخدام در برخی جاهای نون و آبدار فقط برای قشری بسیار خاص امکان پذیر هست. اما هر شغل دولتی یا در بخش خصوصی که چنین نیست! هنوز هم موقعیت های شغلی هستند که دنبال افراد متخصص می گردند. تعداد این شغل ها از تعداد فارغ التحصیلان که مدرک مربوطه دارند معمولا کمتر هست. اما می توانم ادعا کنم که با وجود این همه فارغ التحصیل مدرک به دست، باز پیدا کردن فرد مناسب دشوار است. چرا؟! چون هر مدرک به دستی درست و حسابی درس مربوطه را نخوانده! سر کلاس از همان دانشجویان تیپیکال "استاد خسته نباشید" بوده! چه بسا اصلا سر کلاس نمی رفته!
خیلی هاشون مهارت های جانبی لازم را ندارند. در کار تیمی مشکل آفرین می شوند. مسئولیت پذیر از آب در نمی آیند. خیلی هاشون لوس از آب در می آیند. دنبال بهانه هستند قهر کنند کار را ول کنند. 
الف جان! تو اگر مهارت های لازم را بلد باشی و مسئولیت پذیر باشی و این را بتوانی نشان دهی، در همین وضعیت خراب استخدامی هم رو دست استخدامت می کنند! اما باید بتوانی این را نشان دهی. نشان دادن این ویژگی ها زمان می برد. دوره کارآموزی و کارورزی زمان مناسبی برای نشان دادن این قابلیت هاست.

الف جان!
شاید مجبور شوی قبل از استخدام چند ماهی کارآموزی کن. این فرصت را هم غنیمت بدان. خیلی ها که اکنون در رفاه هستند از همین جا شروع کرده اند. در همان دوره کارآموزی از خود لیاقت نشان داده اند. یک عده هستند که جوانانی چون تو را علیه کارفرمایان تحریک می کنند. توقعات را به طور غیر واقع بینانه ای بالا می برند. توقعات بالا بدون شرایط یا پشتوانه ای برای عملی ساختن آنها سرخوردگی می آورد. برای همین می گویم با افراد واقع بین نشست و برخاست کن.

الف جان! موفق باشی!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مراقب باشید خیلی جوگیر نشوید

+0 به یه ن

برخی از استادان دانشگاه در شهر تهران سر کلاس یا در فضای عمومی مجازی حرف هایی می زنند که  بسیار جسورانه می نماید. 

این حرف ها بین دانشجوها طنین پیدا می کنند.

از این استادان انتظار نداشته باشید ستارخان باشند و تحت هر فشاری بر حرف شان بایستند. این کار را نخواهند کرد. اگر کوچکترین تهدیدی بشوند حرفشان را حاشا می کنند و چه بسا برای محکم کاری یکی دو دانشجو را هم که به دنباله روی از آنها حرف های جسورانه سیاسی زده بود لو می دهند تا وفاداری شان را ثابت کنند.
مراقب باشیدقربانی ژست قهرمان بازانه چند پیرمرد نشوید!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فشار شکننده شب عید بر دوش به اصطلاح مرفهان بی درد

+0 به یه ن

بهمن ماه رسید. کم کم به "شب عید" نزدیک می شویم. هرچه این روزها برای کودکان دلنشین هست برای بزرگسالان استرس زاست.
دو کلیشه را خوب می شناسیم: 1) خانم خانه داری که زیر کار خانه تکانی استخوان درد می گیرد. 2) پدر مهربان اما بی بضاعتی که به در و دیوار می زند که "شرمنده زن و بچه نباشد" و برای آن ها لباس عید تهیه کند.
با هر دوی آنها درددل کرده ایم و به سهم خود سعی هم کرده ایم باری از دوششان برداریم. نمایش ها و سریال و فیلم ها بسیار به این دو کلیشه -به خصوص دومی- دیده ایم و چه بسا با آنها اشک ریخته ایم.
اما این روزها باری هم بر دوش قشری است که کمتر برایش دلسوزی میکنیم. حتی شخصی منفی بسیاری از داستان پردازی هایمان هستند.
این قشر همان صاحبان شرکت ها و تولیدی های خصوصی هستند. اونهایی که انتظار می رود مالیات بدهند (مالیات گیری ایران هم در دو سه سال اخیر روی داروغه ناتینگهام را سپید کرده), پروژ ه ها راتا عید تحویل دهند و عیدی همه کارمندان و کارگران را هم بپردازند.
ظاهر و سرو وضع ماشین و مسافرت نوروزی "آقا یا خانم کارفرما" گولمان نزند. گزاف نیست اگر بگویم فشاری که روی این اشخاص هست از فشار بر آن دو کلیشه آشنا که در اول گفتم (خانم خانه دارو پدر بی بضاعت) بیشتر نباشد کمتر نیست!
سال مالی که به پایان می رسد اغلب اینان مجبور هستند شب نخوابند تا بیلان کار استخراج کنند و بروکراسی مربوط به مالیات و.... را انجام دهند.

طبیعی است که این روز ها زیر این همه کار کج خلق شوند. یک عده هم همیشه هستند که بخواهند جوانان را علیه رئیس تحریک کنند (از روی حسادت یا هر چیز دیگر).
اون ور سکه را هم ببینیم! اگر کارمند دیر سر کار آمد و رئیس با عصبانیت و به منظور تشر زدن، ساعتش را نگاه کرد این احتمال را بدهیم که شاید او تمام شب را نخوابیده که بتواند حقوق همان کارمند را به موقع دهد!
به اندازه کافی تحت فشار هست! دیگه ما روی اعصابش راه نرویم. هوایش را این روزها داشته باشیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رشد جزیره ای همه جانبه

+0 به یه ن

1) من معتقدم هرچند سیاست های کلان مسئولان رده بالا در کشور ما باعث پسرفت اخلاقی در جامعه ما شده اند اما باز شاهد رشد اخلاقی به طور موضعی توسط گروه های مردمی باشعور بوده ایم و خواهیم بود.
نمونه اش همین گروه های کوه گوشه و کنار کشور. واقعا فرهنگ و اخلاق این گروه کوه ها والاتر از آن است که حتی در مخیله متولیان فرهنگی کشور -با بودجه های سر سام آورشان- بگنجد.
برای این رشد جزیره ای اخلاقی هر شخص و خانواده ای در هر گروه سنی باید مراقب باشد که با چه کسانی رفت و آمد می کند. اگر با جمع هایی  بجوشیم که حرف هایشان در حول و حوش عیاشی در تایلند بچرخد معصوم هم باشیم شبیه آنها می شویم.
یک زمانی می گفتند ماهواره اخلاق جوان ها را خراب خواهد کرد، من همان موقع هم می گفتم سریال های ماهواره -با مضمون خیانت- اتفاقا اخلاق میانسالان را دارد خراب می کند.
به نظرم بیراه نمی گفتم.

2) در نیمه دوم دهه شصت و نیمه اول دهه هفتاد (زمان رفسنجانی) اوضاع از این هم بدتر بود. اولش رکود بعد جنگ را داشتیم بعد نوسان وحشتناک قیمت ها.
این نمودار را ببینید:
http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-74074.html

حالا خانواده هاشمی رفسنجانی از او یک فرشته ملایمت و ملاطفت و بردباری ترسیم می کنند. ولی واقعیت غیر از این بود! زمان او شعار داده می شد:"مخالف هاشمی مخالف رهبر است. مخالف رهبری دشمن پیغمبر است."
دشمن پیغمبر که می دونید حکمش چیه؟!
پدر مهربان فائزه و فاطمه خانم هم این شعار را می شنید و با ملاطفت لبخند ملیح می زد.
بعدها این خاتمی بود که وقتی از این گونه شعارهای افراطی در حمایت او می دادند جواب می داد "زنده باد مخالف من! مخالف را به منتقد تبدیل می کنیم"
(چیزی به این مضمون!)
تا زمان خاتمی ما از این حرف ها نشنیده بودیم!
در همان اوایل دهه هفتاد چند تن از استادان شریف می خواستند صنف استادان را فعال کنند از حراست ندا اومد بنشینید سرجاتون والا هرچه دیدید از چشم خودتان دیدید.
همچین وضعیتی بود.
جوان های اون موقع هم ناامید بودند. شرایط خفقان زمان و اوضاع نابسامان اقتصادی از این که الان هست هم ناامید کننده تر بود. خیلی بدتر بود.
با این حال اون جوان هایی که به زور هم که شده امید را زنده نگه داشتند و تلاش کردند، سر و سامان گرفتند. ازدواج کردند خانه خریدند. الا ن رفاه خوبی دارند.
امید را در دلتان زنده نگاه دارید.
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

3) آیا دکتری گرفتن کمکی به آینده شغلی می کنه؟
خیلی بستگی به جزئیات داره.
جوابش بسته به شرایط می تونه مثبت یا منفی باشه.
با افراد زرنگ بُر بخورید ببینید که شرایط چه جوری هست.
به طور مثال الان وزارت نیرو داره روی سلول های خورشیدی سرمایه گذاری می کنه.
کار خوبی هم می کنه.
فیزیکدانانی که در رشته های مرتبط تخصص دارند می تونند شرکت های دانش بنیان موفق بزنند. دکتری هم کمک شان می کنه.
اگر هدف تان شغل و در آمد هست طبعا اصلا توصیه نمی کنم انرژی های بالا یا کیهانشناسی را انتخاب کنید که آینده شغلی چندانی ندارد.
اما در رشته های آزمایشگاهی نزدیک به کاربردی برای فیزیکدان ها کار زیاده.درآمد هم خوبه. یک گوشه از مشکلات کشور را هم حل می کنه.

با افراد زرنگ بُر بخورید ازشون ایده می گیرید.
منظورم از افراد زرنگ کسانی که زیرآبی می روند و تقلب می کنند نیست. با اونها بر بخورید شما را می اندازند توی هَچَل خودشان را بکشند بالا. پول پارو کردن مال اونها می شه، دردسرهایش پای شما!
منظورم از آدم های زرنگ اونهایی هست که هم روابط عمومی خوبی دارند و هم سرشان تو حساب کتابه و هم یک کمی آینده نگری تکنولوژیک دارند. می دونند چه تکنولوژی ای قراره فردا حرف اول را بزنه. شم اش را دارند که بدونند بروند سراغ کدام دانش فنی.
این جور آدم ها با هم بر بخورند دسته جمعی خوب پیشرفت می کنند.
راهش هم همینه. جمع دوستان چند نفری خوشفکر و کاری و با مرام. بابا یا مامان یکی شان پولدار باشه کافیه. او سرمایه اولیه را می آره با هم کار می کنند. سرمایه زیاد می شه. سرمایه اولیه مثل 100 میلیون تومان کافی هست. برای دانشجو این پول زیادی هست اما برای زوج وکیل یا پزشک یا مهندس سا حتی استاد دانشگاه کاری نداره چنین سرمایه ای برای فرزندانشان (که عموما تعداد زیادی ندارند) جور کنند.
این روشش هست.
نگران منت بابایا مامان دوستتان هم نباشید. اگر باشعور باشند می فهمند بهترین چیزی که برای جگر گوشه با شعور شان می تونه اتفاق بیافته این هست که با دوستانی از جنس خودش (سالم زحمتکش خوشفکر) بُر بخوره کار اقتصادی کنند پس دریغ نمی کنند که سرمایه بدهند دست فرزندشان. اصلا به طور قرض  سرمایه می دهند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چند ایده دم دستی برای تولید داخلی

+0 به یه ن

مینجیق:
درسته که در مقیاس کلان ملی با توجه به وضعیت آب، وضعیت اعتبار بین المللی ایران،  وضعیت آموزش و فساداقتصادی امیدی به بهبود وضعیت کشور نیست اما ....

"اما"یش برای من و شما مهمه. اما می توان امید داشت که به طور جزیره ای افراد خوشفکر و آینده نگر و پرتلاش ابتکاراتی بزنند و جع هایی درست کردند که رشد کنند و آینده خوبی برای خودشان و دور وبری هایشان بسازند.
منتهی باید ابتکار عمل داشت.
مثال عرض می کنم: در سال های اخیر ایرانیان زیادی خارج رفته اند و با خارجی عروسی کرده اند. فردا بچه های اونها مسئله ارث و میراث خواهند داشت. وکیلی که در این زمینه ها متخصص باشد کم داریم. یکی که الان حقوق می خواند می تواند در این زمینه بیشتر مطالعه کند و متخصص شود. آینده شغلی او توپ خواهد بود. بعد می تواند رفقای خوشفکری چون خودش بیابد و سرمایه گذاری های خوبی بکنند. و.... چنین کسی به طور جریزه ای خودش و دور وبرش را بالا می کشد.

اونهایی که دایم می نشینند و غصه می خورند که اوضاع بد هست و بدتر خواهد شد آینده خوبی نخواهند داشت. اما اونهایی که شرایط را می سنجند می بینند چی در آینده مهم می شه می برند.
در دهه هفتاد بعد از جنگ روستایی ها به شهرها مهاجرت می کردند باغشان را می فروختند. اون شهری هایی که آینده نگر  بودند باغ ییلاقاتی نزدیک شهر آنها را خریدند (در لواسان تهران و هروی تبریز و...). بعد که طبقه ثروتمندتری شکل گرفت که  از دود و دم شهر گریزان بود خواست در ییلاقات ویلا داشته باشد اون ملک ها سر به آسمان رفت. این آینده نگری یک کمی آگاهی و آینده نگری می خواست و پول.اون موقع هم خیلی ها این آینده نگران را ریشخند می زدند که مردم می روند در خارج خانه می خرند یا در قسمت های اعیان نشین شهر خانه می خرند، اون وقت تو در جا دور افتاده-مثل بابا بزرگ ها- باغ می خری. حالا بیایید ببینید قیمت اون زمین ها چه قدر شده.

حالا مثالی می زنم که پول آنچنانی هم نمی خواهد:
یکی اش همان وکالت بود که گفتم.شاید بگید وکالت قبول شدن هم سخته. اما یک مثال می زنم از این خوشمزه تر.
الان نون مترجمان زبان چینی در ایران تو روغنه! چه قدر هم ارج و قرب دارند! این همه مراوده با چین مترجم لازم داره .
تعداد مترجمان هم زیاد نیست.
این مترجمان چند سال پیش که رفته بودند لیسانس زبان چینی بگیرند احتمالا دوست و آشناهاشون کلی سر به سرشان گذاشته بودند که "چینی " هم شد زبان.؟! مردم فرانسه آلمانی اسپانیایی یاد می گیرند اون وقت تو چینی می خواهی یاد بگیری!" الان  همین مترجمان زبان چینی در استان ها با کمتر از استاندارنشست و برخاست نمی کنند!
اگر خانم باشند بی آن که به حجابشان گیر داده شود در جلسات مهم استانی حاضر می شوند. چون تخصص خاص دارند در انتخاب پوشش هم آزادی بیشتری دارند تا بیشتر بانوان کشور که می خواهند با   رده  های بالای مدیریتی جلسه داشته باشند.

یکی از فامیل های همسرم در اردبیل کباب پز بدون دود ابداع کرده ثبت هم کرده. خیلی خوب می فروشه..
یک جوکی در اومده بود با این مضمون:
" همه وسایل خانه برای راحتی خانم ها ساخته شده. فقط پیژامه برای راحتی آقایان اختراع شده که اون هم جوری هست که تا مهمان می آید باید قایم شد."

حالا این کباب پزها اتفاقا برای راحتی آقایان ساخته شده. شعله از بالا ست در نتیجه اشک کباب نمی ریزه روی آتش دود درست کنه. در نتیجه داخل خانه هم می شه درست کرد. دیگه موقع مهمونی ها اقایان در حیاط و بالکن لازم نیست بمانند کباب باد بزنند.
می بینید فک و فامیل شوهرم چه بافکرند!

یاد این شعر صائب افتادم:
اظهار عجز در پیش ستمپیشگان خطاست!
اشک کباب مایه طغیان آتش است!


بذارید یک ایده هم من بدهم بروید دنبالش. در قابلمه! به همین سادگی ! قابلمه های خارجی برای دم کردن برنج مناسب نیستند! درشان یک سوراخ دارند که بخار از آن خارج می شود. یک تولیدی ایرانی برای قابلمه های ایرانی در شیشه ای بسازد کلی فروش می کند.
در مجموع شکل قابلمه های قدیم مسی ایران برای دم انداختن برنج بهتر بود. قابلمه اون شکلی تفلون بسازید و شعارش را هم بذارید " قابلمه ایرانی بخریم ته دیگ بیشتر استخراج کنیم!" جمعیت ته دیگ دوستان (که می شود 95 درصد ملت ایران ) مشتری می شوند. برای هم کادو می برند.

یک چیز دیگه: در هر خانه تی و جاروی دسته بلند..... هست که بذاری در بالکن گرد می گیرند. در خانه هم منظره خراب می کنند. جعبه مناسب تی و... در بازار نیست. گشته ام نبود! باید سفارشی ساخت. یکی مدل های خوبش را طراحی کنه از طریق اینترنت عرضه کنه. حسابی فروش می ره. بر هر خانه ای لازمه.

برای تکاندن دستمال نان (دستمال یا کیف پارچه ای که موقع خریدن نان از آن استفاده می کنیم) بی آن که خرده های نان به زمین بریزد هم کسی طرحی بدهد خریدار خواهد داشت.
برای سفره و..... هم همین طور.
ایده این وسیله "دستمال نان تکانی" را جدی بگیرید.
قدیم ها توی باغچه می تکاندند. در زندگی آپارتمانی نمی شه از این کارها کرد. خلاصه وسیله ای برایش لازمه
مخصوص زندگی ایرانی هست و کالای چینی خیلی مزاحم نخواهد بود.
در خارج به این شکل ما نان تازه نمی خرند. مسئله نان مسطح هست. نان باگت را می ذارند توی پاکت.
ایده های دیگری اگر دارید بنویسید.


رقابت با کالای چینی عموما امکان پذیر نیست. اما متمرکز بشویم روی کالاهایی که مختص فرهنگ خودمان هست مسئله رقابت چینی ها را کمتر خواهیم داشت.
نمونه اش در قابلمه که گفتم.
چینی ها برنج را شفته می کنند.


پی نوشت:
ظرف و ظروف مسی مد شده.
ظرف و ظروف مسی زیر زمین خانه مادربزرگ ها الان بین خانم های آلامد طرفدار پیدا کرده.

لیوان های مسی ساخت ترکیه الان در تبریز رو بورسه.
حال آن که بازار مسگرهای خود تبریز از قدیم معروف بوده..
شکل قابلمه سنتی مسی طوری است که تهش از سرش پهن تر هست. در نتیجه وقتی برنج را برای دم کردن کپه ای میریزیم. دیواره داغ قابلمه به برنج ها نزدیک تره بتر و یکنواخت تر دمش می اندازه.

کبابسرای ندا در چیذر هم چند وقتی است در ظروف مسی سرو می کنه. من خوشم می آد!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اشد مجازات مفسدین اقتصادی دانه درشت را پس از محاکمه در اسرع وقت خواهانم.

+0 به یه ن

هر هفته که می گذره  خبر یک اختلاس چند صد میلیارد تومانی را می شنویم.  این نوع خبرها برامون عادی شده!
 دانه درشت ها  این حرف را توی دهن مردم انداخته اند:
"مشکل فرهنگی است. فساد فقط اون بالا بالاها نیست که. کارمند جزء هم وقتی دستشان برسه در حد و حدود خودشان اختلاس می کنند. گیریم اون بالادستی ها را مجازات کردند با این پایین دستی ها چه باید کرد. نمی شه که همه ملت را مجازات کرد! باید فرهنگ درست بشه که اون درست نمی شه!!!!! تا بوده همین بوده!"
مردم ساده دل ما هم این حرف را تکرار می کنند

ابدا با این استدلال موافق نیستم.  اولا  "همه ملت" دزد نیستند. هنوز هم بسیار ند که حتی اگر بچه شان گرسنه بخوابد حاضر نیستند دست کجی کنندو لو آن که امکان دزدی و اختلاس راهم داشته باشند. دور برتان را نگاه کنید. این افراد هنوز هستند. وای بر ما که به جایی رسیده ایم که آنها را نمی بینیم!!!!
در ثانی، اون پایین دستی هم که دزدی می کنه  خودش را  این جور توجیه می کنه: اون بالادستی ها وقتی می خورند چرا من  نخورم؟!
بالا دستی های مفسد مجازات شوند پایین دستی ها هم حساب کار  دستشان می آید.
من فکر می کنم باید هرچه سریع تر مفسدان اقتصادی را که اختلاس بالای 100 میلیارد تومان دارند محاکمه کرد. اگر جرمشان اثبات شد در چارچوب قانون شدیدترین مجازاتی که برای آن جرم در نظر گرفته شده بی معطلی اعمال کرد.
این کار را بکنند مفسدان دست پایین هم ماست ها را کیسه می کنند.
امیدی هم به جامعه بر می گرده که همه چی به فساد ختم نمی شه. می شه به آینده اقتصادی کشور امید وار بود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بازگشت به گذشته

+0 به یه ن

گویا در اعتراضات اخیر عده ای شعار به نفع رضا شاه می دادند و از شکوه آریایی خودشان حرف می زدند!
به این شعارها که از روی استیصال و نداشتن هیچ آلترناتیو در ذهن بود کاری ندارم. اما چیزی که جدی تر هست این هست که الان جامعه روشنفکری تهران به دو چیز روی آورده. یکی این که فکر می کنند مشکلات به دست توانمند کسانی که علوم انسانی نظیر اقتصادو جامعه شناسی خوانده اند قراره حل بشه. پای صحبت هایشان بنشینید زیاد می شنوید  که تکنوکرات ها عامل مشکلات هستند ما هم مثل غربی ها جامعه مان را بسپاریم دست "جامعه شناسان" مشکل حل می شود.
دوم این که بین این علوم انسانی خوانده ها هم گرایش به دیدگاه های چپگرا خیلی زیاد شده.

راستش من با هر دو ی این نگرش ها مخالف هستم.
1) در این که علوم انسانی بسیار مهم هستند شکی نیست. اما جامعه آکادمیک علوم انسانی در ایران چه قدر به استاندارد های جهانی اش نزدیک هست؟ در مدارس- تقریبا از همان ابتدای تشکیل مدارس مدرن- به علوم انسانی بی مهری می شده. در 30-40 سال اخیر هم که حکومت بر علوم انسانی حسابی تاخته. در این وضعیت علوم انسانی در کشور ما چه قدر می تونسته رشد پیدا کنه که الان پختگی لازم برای حل این همه مشکل را داشته باشه؟! من خوشبین نیستم. می گویند تکنوکرات ها خیلی مشکل ایجاد کرده اند. درسته! اما خیلی از مشکلات را هم حل کرده اند. مثلا همین برقی که بی آن که هشیار باشیم همه زندگی امروزی بر پایه آن می چرخد مدیون همین تکنوکرات ها هستیم.  دیکته نانوشته غلط ندارد! تکنوکرات ها دیکته شان را نوشته اند چند تا هم در آن غلط داشته اند. 20 نگرفته اند 15 اما  که می گیرند. اما فضا طوری بوده که علوم انسانی خوانده های هنوز فرصت مشق کردن هم پیدا نکرده اند. اون روز یک برنامه به نام زاویه در تلویزیون بود که جامعه شناس به نام استاد محدثی  در مورد ناآرامی های اخیر سخنانی می گفت. حرف های شجاعانه ای هم زد که به دل مردم نشست و زود مشهور شد. اما در برنامه مرتب وسط حرفش پریدند. اجازه ندادند کامل حرفش را بزند. ما هم خوشحال شدیم برایش کف زدیم چرا که بعد از مدت ها حرف هایی که در تاکسی و اتوبوس و دورهمی های خانوادگی باهم می زدیم یک استاد دانشگاه جامعه شناس در تلویزیون داره می گه. اصلا نذاشتند حرفش را بزنه ببینیم این آقای جامعه شناس بیش از حرفی که ما هم در تاکسی می زنیم حرف حساب داشت یا نداشت. اگر هم داشت نذاشتند ما بشنویم! در این فضا فکر نمی کنم علوم انسانی در کشور ما اون قدر رشد داشته باشد که از پس حل مشکلات برآید.
باید به سمتی پیش برویم که علوم انسانی آزادی لازم برای رشد را داشته باشند ولی فعلا من خوشبین نیستم که این بدنه علوم انسانی که در کشور ماست از عهده مشکلات برآید. چند نفر جامعه شناس و اقتصاد دان خوب داریم اما نه آن قدر که از عهده حل مشکلات برآیند.
باز جامعه مهندسی و تکنوکرات کشور به نسبت کمتر تحت فشار بوده اند و امکان رشد بیشتر داشته اند. من فکر می کنم  در این شرایط و موقعیت همین مهندسان و تکنوکرات های حاضر -باز بیشتر به حل مشکلات کمک خواهند کرد تا جامعه شناسانی که فرصت مشق کردن هم نداشته اند چه برسد به این که دیکته نوشته باشند تا ببینیم چند می گیرند!

ما ایرانی ها "مظلوم پرست" هستیم.  فکر می کنیم مظلوم را بیاوریم بذاریم روی سرمان خیلی کار خوبی کرده ایم. مظلوم را بلافاصله بعد از رفع ظلم بنشانی روی سرت، خودش تبدیل به ظالم می شود. درستش این هست که بعد از رفع ظلم به مظلوم آرامش و امکاناتی بدهی که به رشدی که از او دریغ شده برسد و جراحات جسمی و روحی ناشی از ظلم را مداوا کند.  این سالها طول می کشد. در جامعه ما هم 30-40 سالی است که به علوم انسانی دارد ظلم می شود. باید از آن رفع ظلم کرد بعد شرایط فراهم کرد که جراحت ظلم را مداوا کند. هر وقت تنومند شد آنگاه از آن می توان انتظار رفع مشکلات کشور داشت. نه فردای روز رفع ظلم!

2) در دهه شصت به تقلید از شوروی و... یک سری سیاست های اقتصادی چپگرا اجرا شده. هم در ایران و هم در شوروی و هم در سایر کشورها این طرح ها به شکست خورد . چه کاری هست بیاییم دوباره آنها را احیا کنیم؟
به جایش ببینیم تکنوکرات های موفق -اما مستقل کشورمان- چه پیش نیازهایی می خواهند. نمایندگان راستین کارگران را هم دعوت کنیم ببینیم چه کنیم که حقوق کارگران محفوظ باشد. فعالان محیط زیست را هم همین طور.


این مصاحبه مالجو را بخوانید. در نبود آلترناتیوی دندان گیر حرف های او بین روشنفکران تهرانی خیلی محبوب واقع شده. خدا به خیر کند. به نظر من پیشنهادهایش اجرا شود از بد ، بدتر خواهد شد. سرفرصت می نویسم که چرا چنین نظری دارم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مشکل ساختاری است نه افراد ویا اسم نهاد ها

+0 به یه ن

در بیان اعتراضات از وضعیت اقتصادی و بی عدالتی در جامعه باید توجه داشت که   مشکل نه افراد هستند و نه اسم نهادها. مشکل ساختاری است.
قبل از انقلاب و زمان شاه، یک سری بنیادها تشکیل داده بودند که تحت لوای دربار بودند و به مجلس پاسخگو نبودند. ظاهرا هم هدف و نیت شان خیر بود (مثل کمک به مستمندان). اما تحت عنوان این هدف نیکو، انواع و اقسام فساد مالی رواج داشت. به نام مستمندان بود به کام مفسدان.
بعد از انقلاب این نهاد ها را مصادره کردند، اسم شان را عوض کردند. به جای یک اسم طاغوتی یک اسم مذهبی رویش گذاشتند. چند تا مشابهش هم ایجاد کردند. عریض و طویل تر شان هم کردند. اما تغییر ساختاری ندادند. آنها را پاسخگو نکردند. نهاد نظارتی بر آنها نبود. باز هم همان آش همان کاسه شد. البته هم آش اش چربتر شد هم کاسه اش گنده تر.  باز هم به اسم مستمندان ولی به کام مفسدان!
مشکل افراد یا نام نهاد ها نیستند مهم ساختار آنهاست. با تغییر سرپرست و تعویض نام بنیاد فاسد تبدیل به بنیاد عاری از فساد نمی شود!

الان هم اگر به برخی قشرها و برخی نهاد ها انتقاد هست انتقاد را نباید شخصی کرد! اپوزیسیون خارج از کشور و طرفدارانش در داخل مسایل را شخصی می کنند. مثلا استریوتایپ درست می کنند که فلان صنف که لباس خاصی هم می پوشد بداخلاق، بد دهن، شکمو، حیز و.... هست.
در ایران که زندگی بکنید می بینید در بین همه صنف ها از جمله همان صنف های نورچشمی هم آدم چشم پاک پیدا می شود هم آدم حیز. هم بددهن پیدا می شود هم مودب. اونها هم استثنا نیستند. حتی می شه گفت اون صنف های عزیز کرده از متوسط مردم ایران مردمدارتر هستند (اگه خواستید تعبیر کنید عوامفریب تر ولی من تعبیر مردمداری را به انصاف نزدیک تر می دانم). از متوسط مردم هم معمولا کمتر پرخاشگر هستند. چون فشار اقتصادی کمتری به آنها می آیند در نتیجه اعصابشان راحت تر هست. چون کمتر از دیگر مردم از این که حق و حقوق شان پایمال شود و کسی نباشد از آنها دفاع کنند نگرانی دارند -به طور معمول- آرامتر از بقیه مردم هستند (کاملا برعکس آن استریوتایپ ها).
مشکل این نیست که اینها افراد خیلی بدی هستند (که نیستند!). مشکل این هست که از امتیازات خاصی برخوردارند. مثلا اگر بخواهند کار اقتصادی کنند دست کم از رانت اطلاعاتی برخوردارند که یک سرمایه گذار عادی برخوردار نیست (اونها از قبل می دانند چی قراره وارد بشه و ..... می دانند کجا قراره راه و جاده کشیده بشه و....) در نتیجه بقیه مردم را یارای رقابت اقتصادی با آنها نیست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اقداماتی که مرا در این برهه راضی می کنند!

+0 به یه ن

تعداد کسانی که از فساد ساختاری در کشور و از بی عدالتی اجتماعی در رنجند و به آن معترضند بسیار یسیار بیشتر از عده ای است که به خیابان ها آمدند.
علت این که آن جمعیت کثیر به ظاهر سکوت کرده اند این هست که آلترناتیو خوبی هنوز در افق نیست.
شعارهایی که در اعتراضات به نفع پهلوی و یا با درونمایه برتری آریایی به عرب سر داده شد مقبول آن دسته از ناراضیان ساکت اما فعال و شجاع نبود. برای پهلوی یا  به خاطر سر دادن شعارهای آریایی پرستی و عرب ستیزی این عده نمی آیند به خیابان، خطر سرکوب را به جان بخرند!
اما آلترناتیو روشن و قابل قبول باشه خیلی ها با خیزش همراهی می کنند.
داشتم فکر می کردم من خودم چه انتظاراتی در این برهه دارم. چه اتفاقی بیافته راضی می شم. اینها به ذهنم رسید:
1) محاکمه دانه درشت های فساد مالی و مجازات آنها مطابق قانون. قانون معمولا بازه ای از مجازات را تعیین می کنه. در حال حاضر در اون بازه ه قانون معین کرده باید شدید ترین مجازات ها را علیه مفسدان اقتصادی دانه درشت اعمال کرد.
2) آزادسازی تشکل های صنفی و آزادسازی فعالان تشکل های صنفی و دلجویی از آنها
3) تشکیل انجمنی مشاورتی متشکل از سران همین فعالان صنفی حقوق کارگری، نمایندگان اتاق های بازرگانی از شهرهای مختلف ایران، جامعه مهندسان ، نمایندگانی از کارخانه داران و کشاورزان و دامداران، فعالان محیط زیست..... برای بررسی راه هایی برای تسهیل کسب و کار. (در سال های اخیر حکومت  برای رونق کسب و کار نکرده   جز محدود تر کردن حق وحقوق کارگر. این که نشد! برای رونق کسب و کار باید مقررات دست و پا گیر اداری را برداشت. فساد را کم کرد. شفافیت را بیشتر کرد. رانت های خواص را قطع کرد. مناقصه ها را عادلانه برگزار کرد. نمایندگان کارگران و فعالان محیط زیست هم باید باشند که تصمیم ها برای توسعه از جیب کارگر و طبیعت نباشه.)
انجمن 4 ماه فرصت داشته باشه راهکار بده.
در این مدت هر آماری که لازم داره نهاد ها موظف باشند بلافاصله در اختیارشان بگذارند. (تاکید می کنم چون می دانم هر انجمنی که بخواهد کار اساسی کنه به آمار نیاز داره. نهاد های ذیربط هم آمارشان را در اختیار دیگران نمی گذارند. این هم نمونه ای دیگر از عدم شفافیت در کشورماست که  در راه توسعه مانع بزرگی است. آمار باید در دسترس منتقدان تصمیم سازان و محققا ن باشه.)
راهکارهایی که انجمن می ده باید به مجلس برده بشه و به طور قوانین لازم الا جرا دربیاد.
4) پاسخگو کردن همه نهاد های حکومتی از ریز و درشت به مجلس (شاید بگویید مجلس هم خودش ایراد داره. باشه! همین مجلس ایراد دار هم وقتی نظارت می کنه باز یک مقدار جلوی فساد گرفته می شه.)
5) شفاف سازی فعالیت های اقتصادی نهادهای حکومتی و نظامی و ایجاد برابری در مناقصه ها
6) بیشتر کردن بودجه حمایت از محیط زیست و بازتر کردن دست این نهاد (طوری که بتواند به عملکرد همه وزراتخانه ها نظارت داشته باشدو این وزارتخانه ها ملزم به رعایت ضوابط آن باشند.)
7) این آخری ظاهرا اقتصادی نیست اما دست آخر اقتصادی می شه: ملغی کردن گشت ارشاد. من خودم هیچ وقت از گشت ارشاد تذکر دریافت نکرده ام اما آدم شب جمعه می ره پارک، خیر سرش تفریح کنه می بینه گشت ارشاد به دختر پسرها گیر می ده. دخترک مثل ابر بهار گریه می کنه و  چنان التماس می کنه  که مشاهده اش  تفریح را برای هر رهگذری  زهرمار می کنه! این برخوردهت چهره کشورمان را هم در دنیا خراب کرده، درنتیجه توریست کم می آد. وقتی طبقه متوسط در همین پارک ها نمی توانند تمدد اعصاب کنند تا فرصت می کنند می روند کشور خارج. این طوری هست که به اقتصاد ضربه می زنه. پزشک ها و پرستارها برای تعطیلات عید یک ماه می روند خارج ، یک ماه درمان تعطیله و بدبخت کسی که اون موقع مریض بشه. دکتره در همان پارک شهر خودش بتونه تمدد اعصاب کنه این قدر دنبال سفر خارج در زمان عید نخواهد بود. در همین ترکیه دکتر ها هیچ وقت تعطیلات طولانی مدت نمی روند. در همان شهر مورد اقامت شان اون قدر تفریح هست که نیاز ندارند برای تمدد اعصاب (که برای شغل پراسترسی مثل پزشکی لازمه) بروند آن سر دنیا. گشت ارشاد گیر نده در همین ایران هم می شه این کار را کرد. ما کم پارک و رستوران و جای تفریحی... نداریم. بذارند مردم زندگی شان رابکنند.
ببینید! گروه های کوهنوردی از همه جای ایران می روند در دامنه کوه های سراسر کشور چادر می زنند. جمع ها مختلط هست از اقوام مختلف. شهری ها هستند. محلی ها اعم بر روستایی یا عشایر هستند. بچه پولداری هم هست که کفش و کاپشن اش به اندازه ماشین رویاهای بغل دستی اش می ارزه. گشت ارشاد هم نیست. نه یک مورد-خدای ناکرده- تعرض جنسی پیش اومده نه یک مورد دعوای قومی نه یک مورد دعوای طبقاتی. همه کنار هم خوشند.
بیخودی ما را می ترسانند که ایران سوریه خواهد شد. قرار بود سوریه بشه پای کوه ها باید سوریه می شد!

اینها چیزهایی بود که مرا راضی می کنه
(خوب دیگه "خواب دیدم خیر باشه" وقتشه بیدار بشم!)



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ترس از سوریه ای شدن

+0 به یه ن

 مینجیق: روزنامه نگاران ایرانی سایت هایی مثل بی بی سی و... و برخی از خوانندگان این سایت ها دارند خیلی شلوغش می کنند. حرف شان سر این هست: " ایران داره سوریه می شه. مردم ایران که مورد ظلم قرار گرفتند سراپا کینه اند. یه خورده شلوغ پلوغ بشه همدیگر را می زنند می کشند. فقرا هر پولداری را که ببینند سر می برند بی آن که برایشان فرقی بکنه طرف یک پزشک جراح باشه که خانه بالاشهری داره یا یک رانت خوار! قراره مثل سوریه و عراق جنگهای قومی و فرقه ای دربگیره....."
در جواب این که "ایران سوریه و عراق نمی شه" هم بر می گردند می گویند "خیال کردید فقط ایرانی ها تمدن دوهزار پانصد ساله دارند؟! سوریه ای ها و عراقی ها هم که از بته بیرون نیامده اند! ما هم نسبت به آنها برتری نژادی نداریم."

البته این درست هست که ما ایرانی ها برتری نژادی نسبت به مردم سایر کشورهای منطقه نداریم. این هم درسته که عراق و سوریه تمدنی قدیمی تر و ریشه دار تر از 2500 سال دارند.تازه ! من اضافه می کنم خود هخامنشی ها کلی از تمدن های بین النهرین-- که همون عراق امروزی باشه --یاد گرفته اند. اما این بحث ها اینجا بی ربط هستند.

قبول دارم که در ایران هم مثل خیلی کشورها آدم کینه ای و عقده ای پیدا می شه که می خواهد سر به تن دیگران نباشه. هستند کسانی که عقده ها دارند. اما درصد شان کم هست.  در ایران کینه جویی طبقاتی یا قومی، پشتوانه وسیع اجتماعی که منجر به فجایعی در سطح ملی باشه ندارد.

نمی خواهم بگم ما ایرانی ها همگی آدم های خوب و مامانی هستیم که خیر و صلاح همه را می خواهیم. اما ادعا می کنم دست کم 30 -40 درصدمان اون قدر هوش و درایت و فهم ودرک داریم که بفهمیم برای این که سود مالی ببریم و در این دو روز زندگی  راحت تفریح کنیم احتیاج به امنیت و ثبات داریم. اون قدر هم ما 30 -40 درصد فهم و درایت و نفوذ اجتماعی داریم که اون 60-70 درصد باقیمانده را مجاب کنیم که نفع دراز مدت شان در دوری از دعواهای بیخودی است.
درنتیجه این قدر لازم نکرده نویسنده های بی بی سی که در لندن زندگی می کنه برای من که در ایران هستم دلسوزی کنند و از "دیگری" لو لو خور خوره بسازند. این "دیگری" ممکنه یکی از مستضعفان باشه یا یکی غیر همزبان با من. نگران من نباشه! من خودم بلدم با آن دیگری تعامل کنم و چه بسا با هم همکاری هم کردیم.
این "دیگری" سازی ها خطرناک هستند. مجوزی برای مجازات قبل از جنایت هستند. این چرت و پرت های نویسندگان بی بی سی رواج پیدا کنند خواست عمومی خفه کردن هر اعتراض در نطفه خواهد بود.
هر قدرتی هم که خود را در خطر ببیند می آید قدرت نمایی کند. یک دسته فرد بی پناه را که جامعه از آنها تصو لولو خورخوره بودن دارد گیر می آورد تار و مار می کند تا خودی نشان دهد که "بعله! کنترل اوضاع در دست من هست!!!"
صدام این کار را می کرد. آمریکا این کار را می کند (البته در خارج مرزهایش). ظاهرا در ذات قدرت این چیزهاست.
خلاصه من و شما مراقب باشیم ابزار گسترش این "دیگری" ساز ی نشویم.

حرف از صدام شد. یادمان که نرفته صدام ملعون بر سر کردهای خود عراق بمب شیمیایی می ریخت. تمدن 4000-5000 ساله کیلویی چند؟! جامعه امروز عراق وارث مصیبت های این جنایت های صدام هست. فرق ایران و عراق-در مسایل قومیتی- تفاوت میان فحش های استادیوم ورزشی با بمب شیمیایی هست. البته که فحش های استادیوم ورزشی هم شرم آور ند و باید ترک شوند. اما مقایسه آن با تاثیرات بمب شیمیایی مسخره هست. این کجا و آن کجا؟!

یک نفر: بنظرم ترس از جنجال و آشوب قومیتی و دینی و مذهبی -که فجیع ترین نمونه اش تو سوریه جلو چشمونه- چیزی هست که توشته های خودتونم هست. از یک واقع بینی هم ناشی میشه. 5 سال دوستی با یک همکار تحصیل کرده سوریه ای و یک استاد دانشگاه سابق فراری جلو چشممه، و می بینیم که چطور مردم محترم و متمدن سوریه ای و همین دوست تحصیل کرده و اون استاد اخراجی از سر لج و لجبازی، یا هرچیز دیگه (چون تنها یک عامل نیست و مثه خود منازعه پیچیده سوریه،این دست اختلاف بین مردم هم خیلی چند معیاره وپیچیده است) از جناب فرزند لا د ن و ا لنوو ثرت رسما حمایت می کردن تا بزنن دخل بشار و نیروهاشو و شیعه هایی که با ذکر حسین حسین به ذهن اونا طفل های خردسالشون رو می کشن رو آش ولاش کنن و دلشون خنک بشه. تا دیروز تو یک کوچه حلب مثلا یک علوی-که ربطی هم به تشیع البته نداره- البته و یک سنی تو یک کوچه دیوار به دیوار هم زندگی میکردن با خیر وخوشی ، اما امروز به خون هم تشنه اند و اسلحه هاشون رو به روی هم، حالا دیگه شده یک جنگ فرقه ای کور که خودشونم نمی دونن دقیقا چی می خوان. این تجربه مستقیم منه.در ضمن مسلمانان مذهبی سوریه ای که لااقل من دیدم، اتفاقا خیلی لیبرال تر از مسلمونای کشور خودمونن. غرب گراهاشونم که سابقشون از فکل کراواتی های ما بیشتر نباشه کمتر نیست. به هر حال اگر ما جامعه عقلا داریم ، به همون نسبت حالا کمتر یا بیشتر ، تو همونام 4 تا عاقل پیدا میشده.

مینجیق:
فکرش را می کنم می بینم که من از سوریه ای شدن ایران نمی ترسم. چون احتمال آن را که چنین چیزی رخ بدهد بسیار کم می دانم. همین چند مدت پیش که زلزله در کرمانشاه آمد از همه ایران کمک های مردمی سرازیر شد.
من خیلی جامعه سوریه را نمی شناسم اما چند نفر از اون فکلی ها ی غربگرایشان را در اروپا دیده ام. اونها کسانی نبوده اند که بتوانند با توده های مردم ارتباط بگیرند.
در صورتی که در جامعه ما کسانی که  جهان مدرن و ارزش هایش را (نظیر  ارزشی چون حقوق بشر یا آزادی بیان) خوب می شناسند و در ضمن ارتباط با قشرهای مختلف مردم برایشان چیز عادی ای هست بسیار زیادند.
به خودمان ایراد می گیریم که مرده پرست هستیم. این مرده پرستی حسنی هم دارد و آن این که دیوارهای طبقات اجتماعی را در مراسم سوگواری بر می دارد. در کشورما فقیر و غنی در مراسم ختم هم شرکت می کنند و یکدل می شوند. این یک پشتوانه عظیم اتحاد ایجاد می کند. از سوریه خبر ندارم اما شنیده ام که در لبنان این جور نیست. (همان طنز های تصویری "وای غم لبنان ما را کشت" هم شاهد این مدعاست. در کشور ما-خدای ناکرده- از اون بزن بکش ها باشه فقیر و غنی مذهبی و غیر مذهبی حال و حوصله پارتی گرفتن را از دست می دهند و همدلی می کنند! یادتان که هست در سال 88، سوگواری برای نداآقاسلطان همه مرزهای قومی مذهبی زبانی جنسیتی و سنی را در نوردیده بود. )
تصور می کنم سوریه به لبنان از لحاظ فرهنگی نزدیک تر باشد تا به ما .

من از سوریه ای شدن ایران نمی هراسم چون پیش زمینه ای برای آن نمی بینم. کل کل های ورزشگاه را آن قدر مهم و بزرگ نمی دانم.
در میان تراختوری ها همه قشری هست. فکر می کنید آن آقای پزشک تراختوری که در تبریز به استادیوم برای تشویق تراختور می رود (و در تعطیلاتش در بارسلون به همراه خانم و دخترش به استادیوم می رود و فارغ از هیاهوی دو تیم باز تراختور را تشویق می کند ) اهمیتی می دهد که مستاجری که برای خانه تهرانش پیدا شده فارس هست یا ترک یا کرد؟! قطعا اهمیتی نمی دهد!
بقیه تراختوری ها هم اکثرا همین طورند. حالا شاید به اندازه آن آقای دکتر پولدار نباشند.

من از سوریه شدن نمی ترسم من از "ترس سوریه ای شدن" و عواقب این ترس می ترسم. می ترسم مردم را از عواقب سوریه ای شدن چنان بترسانند که از نظر مردم توجیه شود که برای نجات کشور از سوریه ای شدن می ارزد که گروهی را در جهت عملیات پیشگیرانه خفه کنند.! اون وقت گروه هایی که در پی به دست آوردن یا حفظ قدرت هستند یک گروه بی پناه می یابند از آنها "دیگری" می سازند. "دیگری" ای که اگر خفه نشود ایران را سوریه ای می کند!!
بعد برای این که به مردم قدرت خود را نمایش دهند و به رخ بکشند چه قدر اقتدارشان به نفع مردم هست، اون بدبخت ها را خفه می کنند.
من از قربانی شدن گروه های بی پناه که از آنها "دیگری سازی " شده می ترسم. اتفاقا خیلی نگران آن نیستم که این گروه هویتگرایان ترک باشد چون جمعیت ما ترک ها زیاد هست. هوای هم را هم داریم و تا حدود خوبی هم دستمان به دهن مان می رسد. کسی جرئت درافتادن با جمعیت زیاد متحد و (نسبتا)پولدار ندارد.
گروه های کوچک و بی پناه را اذیت می کنند. ممکنه بروند به سراغ گروه های بی خانمان ها یا معتادان و....
هرچی بی پناه تر، راحت تر !

به هر حال باز هم به همزبانان خودم توصیه می کنم روشی پیش نگیرند که هدف این گونه دیگری سازی شوند. در صحبت هایشان دقت داشته باشند.
همین طور آرام آرام برای تکریم زبان مادری و غنی تر ساختن فرهنگ خودمان پیش می رویم بی آن که با اقوام و زبان های دیگر بخواهیم در بیافتیم. بیخودی برای خودمان دشمن نسازیم. دشمن سازی ها را هم جاخالی بدهیم تا موفق تر باشیم.
پول هم خیلی چیز خوبیه! پولدار شویم تا کمتر مورد آزار و اذیت قرار گیریم.


تکرار بخشی از حرف یک نفر:
سال دوستی با یک همکار تحصیل کرده سوریه ای و یک استاد دانشگاه سابق فراری جلو چشممه، و می بینیم که چطور مردم محترم و متمدن سوریه ای و همین دوست تحصیل کرده و اون استاد اخراجی از سر لج و لجبازی، یا هرچیز دیگه (چون تنها یک عامل نیست و مثه خود منازعه پیچیده سوریه،این دست اختلاف بین مردم هم خیلی چند معیاره وپیچیده است) از جناب فرزند لا د ن و ا لنوو ثرت رسما حمایت می کردن تا بزنن دخل بشار و نیروهاشو و شیعه هایی که با ذکر حسین حسین به ذهن اونا طفل های خردسالشون رو می کشن رو آش ولاش کنن و دلشون خنک بشه.

مینجیق: همین حرف تان تفاوت ایران و سوریه را نشان می ده. شما چند نفر مهندس یا استاد دانشگاه ایرانی را می شناسید که در سال 1396 هجری شمسی بخواد برای بهبود اوضاع -از سر لج و لجبازی- متوسل به یک گروه"خرمذهب" بشه؟! فوقش نوستالژی شان گل می کنه متوسل به "شازده" می شوند نه دیگه متوسل به یک گروه خرمذهب مثل القاعده!
مارگزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه!


شاید بپرسید حال که من احتمال نمی دهم ایران به سمت سوریه ای شدن پیش برود پس چرا بلافاصله بعد از شروع ناآرامی ها  متن "لزوم خویشتنداری در این شرایط در برابر تحریکات قومی" را نوشتم؟! احتمال چنان فاجعه ای را در ابعاد ملی زیاد  نمی دانم . می دانم هزاران نفر چون خود من هستند که در مورد لزوم چنین خویشتنداری ای می نویسندو صحبت می کنند. ماها بی تفاوت باشیم خطر هست. خدا را شکر که هزاران تن چون من که هر کدام صد تا دویست نفر مخاطب دارند می نویسند و صحبت می کنند.
این هم یکی از دلایلی است که من بعید می دانم در ابعاد ملی اختلافات قومی رخ دهد. اما کل کل کردن ها - کمابیش - در استادیوم ها و خوابگاه ها و..... خواهند بود و ادامه خواهند داشت. من به نوبه خودم به خودم و اطرافیانم گوشزد می کنم از این کل کل ها اجتناب کنند چرا که کل کل قومی به میزان کم  هم  مضر است. بهتر است به کل ریشه کن شود. به علاوه نیروهای امنیتی بخواهند نمایش دهند که کنترل اوضاع را در دست دارند می آیند سراغ آن جوانی که خیلی در کل کل سر وصدا کرده. آینده اون جوان شاید سر هیچ و پوچ خراب شود.  هر چه بیشتر ما هشدار دهیم جوانان کمتری ممکن هست سر هیچ و پوچ خود را در معرض بگیر و ببند قرار دهند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل