برداشت من از «حادثه همزادمن است.»

+0 به یه ن

کتاب «حادثه همزاد من است» نوشته حمیده جوانشیردر سیصد صفحه ما را با شرح «حادثه ها» و مشاهدات این خانم و خانواده اش بمباران می کند. در شرایطی که حمیده خانم این کتاب را نوشته (استبداد استالینی به همراه کوهی از مشکلات خانوادگی در فقدان همسر که همگی بر دوش این بانو بوده است) به گونه ای نبوده که او صفحاتی را هم به تحلیل اختصاص دهد. پس، من سعی می کنم تحلیل خود را بنویسم.

بخش اول کتاب که به خاطرات پدر او اختصاص دارد (قرن نوزدهم) دوره ای است که جامعه قفقاز خود را با ابرقدرت فرهنگی جدیدی به نام روسیه رو به رو می بیند. ارمنی ها به دلیل هم-کیش بودن آن را فرصتی برای پیشرفت می بینند اما مسلمانان مقاومت می کنند و عقب می افتند. اما تک و توک  کسانی هم مثل پدر او هستند که چنین مقاومتی نمی ورزند. تقابل آنها با بقیه خانواده و جامعه، خواندنی و قابل تامل هست.

در چنین فضایی قاچاق ها (یا قوچاق ها) قهرمان می شوند. هم اکنون هم در باکو تشکیلاتی هستند که چه بسا در همان فرهنگ قوچاق ریشه داشته باشد. برای ما که ازاین سوی ارس  از باکو دیدن می کنیم این فرهنگ غریب می نماید.

در بخش دوم کتاب شاهد کوشش حمیده خانم و همسرش برای آگاهی-بخشی به مردم خودشان و نیز نهادسازی  هستیم. گویا این زوج خوشفکر و عاشق مردم سرزمین شان راه حفظ جامعه خود را در این دو کوشش یافته بودند. همین الان هم من به جد معتقدم برای این که جامعه ما از تحولات و التهابات ناگزیری که در راه است با هزینه مینیمم بیرون آید و به سمت بهتر شدن پیش رود باید نهادها و تشکیلات مردمی جدی و کارآمد موجود را (از انجمن  های علمی نظیر انجمن فیزیک گرفته تا موسسات خیریه مانند بنیاد کودک و صد البته تشکلات محیط زیستی) را بایدتقویت کرد.

قبلا هم نوشتم: اگر امروز چنین نکنیم موش می آد و نتیجه رشادت هایمان را می خورد:

http://yasamanfarzan.arzublog.com/post/110926

 

در جا به جای کتاب اشاره غیر مستقیم به بدخواهان خانواده می شود. به خصوص در زمین های آبا و اجدادی حمیده خانم جوانشیر بدخواهی  و نظر تنگی علیه این خانواده که خود را وقف مردم و فرهنگشان کرده اند بیداد می کند. از زمان پدربزرگ حمیده خانم این معضل بوده است اما تا زمانی که کمونیست ها سر کار نیامده بودند این ضربات نتوانسته بود ضربه کشنده براین خانواده وارد آورد. اما گویی کمونیسم درشرق ابزاری است که با آن، نظر تنگان و بدخواهان افراد با لیاقت وباجربزه و خیرخواه را از پا در آورند. در دوران  کمونیسم وضع فقرا در خلع ید افراد با لیاقت و کوشا و مبتکر نظیر حمیده خانم از بد هم بدتر شده بود. در انتهای کتاب می خوانیم که قنات های حمیده خانم را مصادره کرده بودند اما بلد نبودند که آنها را اداره کنند ودرنتیجه به علت فقدان آب، روستاییان فقیر تر  و بینواتر شده بودند!  همین بلا در دهه شصت بر سر صنعت نوپای ایران آمد. اندکی بعد از ۵۷، بساط مصادره را چپگرا ها به اسلامگراها اموختند. بعدش  زیر زبان اسلامگراها هم مزه کرد! در اصل، اسلام فقاهتی به مالکیت خصوصی اهمیت ویژه قایل هست اما همین که زیر زبانشان مزه کرد اصول فقهی را هم بیخیال شدند. در چین هم، کمونیسم  با تئوریزه کردن و تقدیس نظر تنگی،  اوضاع بد را بدتر کرد. اما در خود اروپا روند متفاوت بود. یک دوره  احزاب چپگرا می آیند و استانداردهای کاری و سطح خدمات اجتماعی و ... را بالا می برند اما  در عوض، گند می زنند به اقتصاد. در دوره بعدی احزاب راستگرا می آیند و اقتصاد را بهبود می بخشند ولی  به قیمت استثمار و خرد شدن فقرا. بعد این سیکل تکرار شد. در مجموع و دراز مدت این دو کنار هم وضع مردم را بهتر نمودند. نگرش چپگرا در خود غرب فاجعه نیافرید!  چنان که قبلا عرض کردم سازوکار دموکراتیک باعث می شود که از هر ایده ای خیری در دراز مدت به مردم برسد.

به نظرم تفاوت در روحیات شرق و غرب نیست بلکه سیستم استبدادی- هرچند در کوتاه مدت موثرو کارآمد می نماید- در دراز مدت  بهترین ایده ها را تبدیل به هیولا می نماید و به جان مردم می اندازد.

 

می توان در مورد  کتاب «حادثه همزاد من است» باز هم نوشت. نوشت و نوشت و نوشت. اما من دیگر بیشتر نمی نویسم. توصیه می کنم حتما کتاب را تهیه کنید و بخوانید. من از سایت «ایران کتاب» سفارش دادم.  باز هم سفارش خواهم داد که به دوستان هدیه دهم. کتاب سال ۹۵ ترجمه شده است. جای تاسف هست که کتابی چنین ارزشمند شناخته شده نیست. حتی دوست فرهیخته و کتابخوان من که در باکو موزه ملانصرالدین (در واقع خانه همین حمیده خانم ) هم رفته بود نه  کتاب را می شناخت و نه حتی حمیده خانم جوانشیر را!




https://www.iranketab.ir/book/58071-xatirelerim

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]