ناسیونالیزم ایرانی

+0 به یه ن

می خواهم یک نوشته در مورد ناسیونالیزم در ایران امروز بذارم. اما اول این ویدئوی آموزشی ١١ دقیقه ای را که بانمک هم هست ببینید:


 ناسیونالیزم ایرانی

«ایرانی نیستی اگر این پست را لایک نکنی و به اشتراک نذاری
احتمالا همه ما در فضای مجازی با پست هایی مواجه شده ایم که در انتهایش این جمله آمده. من که هیچ کدام را نه لایک کردم و نه به اشتراک گذاشتم اما شناسنامه ایرانی ام باطل نشده است!
چپ و راست این و آن از رختخوابشان بلند می شوند و معیارهای ایرانی بودن و نبودن صادر می کنند. چند قشر در ایران هستند که بخشی از شرح وظایفشان در واقع زورچپان کردن ایدئولوژی حاکم در ذهن هاست. درسته که  درایدئولوژی حاکم  فعلی، به نسبت  زمان پهلوی ناسیونالیزم  کمرنگ تر شده اما هنوز هم خیلی پررنگ هست. البته با تفسیری جدید که رنگ شیعه گری اش پررنگ تر شده (زمان شاه هم این رنگ بود اما کم رنگ تر). برخی از اعضای این چند قشر، کار خودشان را  زیادی جدی می گیرند و در خارج از ساعات اداری هم  طوطی وار  شعار های ناسیونالیستی با تفسیر حاکم در این دوره و یا دوره قبلی- سر می دهند. گاهی سر این موضوع به این وآن  می پرند. به کسانی سر این موضوع پرخاش می کنند درک  و فهم خیلی عمیق تری نسبت به مفهوم ملیت (به معنای مدرن آن) دارند. مطالعات خیلی وسیع تری در مورد تاریخ، فلسفه و کارکرد ناسیونالیزم و ملیت دارند. اما این افراد با همان درک سطحی شان از ناسیونالیزم و با معلومات ناقص کلیشه ای و شعار های طوطی وار  این  افراد فرهیخته تر را می کوبند. پشت شان هم گرم هست و می تازانند.

  از نظر من ایرانی بودن به همان شناسنامه هست و بس. اگر شناسنامه ایرانی داشته باشی ایرانی هستی. تمام! این به آن معنا نیست که لزوما آدم خیلی خاصی هستی یا خیلی خوبی یا خیلی به ایران و ایرانی خدمت رسانده ای. شاید یک ایران شناس حرفه ای  آلمانی باشد که دست کم در زمینه هایی از من وشما خیلی بیشتر در باره ایران بداند اما تا شناسنامه یا پاسپورت ایرانی نداشته باشد ایرانی نیست.
شاید یک نفر لهستانی باشد که خیلی بیشتر از فلان دارنده شناسنامه ایرانی که دایم این سرزمین را «این خراب شده» می خواند،  به فرهنگ ایرانی عشق بورزد اما او یک لهستانی است نه یک ایرانی. چون که شناسنامه ایرانی ندارد. دارنده شناسنامه ایرانی حتی اگر اقدام مجرمانه ای که به منافع ملی ضربه بزند انجام دهد معمولا ایرانی باقی می ماند. البته باید طبق قوانین ایران محاکمه و سپس مجازات شود. اما ایرانی بودنش سر جایش می ماند. (من نمی دانم آیا طبق قوانین ایران مجازات ابطال شناسنامه ایرانی هست یا نه. در هر صورت آن هم یک مسئله قراردادی و حقوقی است نه یک مسئله احساسی که رنگ تقدس به آن زد.)


در چارچوب اندیشه ناسیونالیستی، وقتی شناسنامه کشوری را داری به طور اتوماتیک برخی از حقوق به تو تعلق می گیرد. مثلا  علی الاصول هر دارنده شناسنامه ایرانی باید حق آموزش رایگان، حق برخورداری از یک سری خدمات بهداشتی رایگان مانند واکسیناسیون داشته باشد. 
مفهوم ملیت، حاصل خردجمعی یک سری عقلا بوده تا بر برخی از مشکلات فایق آیند. مثلا تا وقتی که معیار ملیت (به معنای مدرن آن ) باشد جنگ های داخلی مذهبی از بین می رود. می دانیم که در قرون گذشته و قبل از این مفهوم جنگ های داخلی بین فرق مذهبی  خسارات و کشته های زیادی بر جا می ذاشته. مفهوم ملیت جلوی بسیاری از کشتار را گرفت و جنگ های مذهبی و همچنین تضیع حقوق اقلیت های دینی  را کمابیش مهار زد(البته نه به طور کامل). 
 با مفهوم دولت-ملت، سر و سامان دادن اوضاع کشور نظیر ایجاد ایمنی در راه ها و ..... هم موثرتر می شود. این مفهوم مزایایی داشته که دنیا را گرفته. البته نمی توان هم گفت که بی ایراد هست. برای خیلی مسایل دنیای قرن ۲۱ نظیر گرمایش زمین راه حل مناسبی در قالب تقسیم بندی دنیا به کشور ها  و ملیت ها  یافت نشده است. اما هنوز که هنوز هست ظاهرا بهتر از سایر مفاهیم جوابگوی نیاز هاست. مقدس نیست!  بلکه، قرار داد هست! قراردادی عاقلانه که بهتر از قراردادهای آلترناتیو جوابگوی نیاز های بشر فعلی است.
حالا مسئله ما دارندگان شناسنامه ایرانی چیست؟! این هست که دست به دست هم دهیم تا حقوق  همه مان- صرفنظر از مذهب و عقاید، جنسیت، زبان، ثروت و...،  حتی مجرم بودن یا نبودن،  رعایت شود. اگر دسته جمعی در راه احقاق حق مان نکوشیم به آن نمی رسیم. مسئله مان این نیست که معیارهای من-در-آوردی برای ایرانی بودن صادر کنیم. این معیارهای من-در-آوردی به کل با حکمت پشت  ملیت در تضاد هست. حکمت ملیت این بود که یک عده -صرفنظر از دین و عقاید و قیافه و سلیقه و..... و تنها به علت تبعه یک کشور بودن- از یک سری حقوق نظیر بهداشت و آموزش اولیه، امنیت جانی و مالی و ناموسی و نظایر آن برخوردار باشند.


---------------------
آیا مشکل امروز کشور ما "ابی" است؟ آیا راه حل مشکلات امروز ایران، نسبت دادن همه عناصر هویتی مان به تاجیکستان هست؟


ببینید خبرگزاری فارس چه هلهله ای راه انداخته به خاطر حملات بی امان کاربران به خواننده ای به نام ابی در چند روز اخیر. 

https://www.farsnews.ir/amp/14010103000151

طبعا انواع و اقسام رانت خوران خوش خوشانشان می شوند وقتی می بینند کاربران نوک حمله شان را به سمت خواننده ای گرفته اند که تصمیم گرفته ترانه ٣٠ سال پیش خود را به مصلحتی در جایی نخواند.

این نوع ناسیونالیزم ایرانی ، تضمین کننده بقای رانت خوران هست. از طریق مانع شدن برای ایجاد اتحاد.
تا در بحث های هویتی تاثیر گذاری مناطقی مانند آذربایجان را انکار می کنند و به زور و سریش به تاجیکستان می بندند معلوم هست که حرکتی حاصل نخواهد شد.
برادران تاجیکستانی تان قراره کشور را از این رانت خواران نجات دهد؟ بابا! اونها توی کار خودشان مونده اند ! چه گلی به سر شما قراره بزنند؟!. مطمئن باشید با آن همه وابستگی اقتصادی که به پول هایی که کارگران تاجیک در روسیه در می آورند و به تاجیکستان می فرستند دارند روسیه را ول نمی کنند با شما عهد اخوت ببندند. این خط و این نشان. همچین این تاجیک ها که خودتان را برایشان هلاک می کنند شما را بفروشند که بیا و ببین!
زودتر دست از این ایرانشهری بازی های بی آتیه بر دارید. ببینید هموطنان خودتان که در این کشور زندگی می کنند چه دغدغه هایی دارند.
ما با تاجیکستان حتی یک کیلومتر هم مرز مشترک نداریم! حتی نمی توانند خط ما را بخوانند. باز برای افغانستانی ها سینه می زدید قابل قبول بود. اما تاجیکستان کجا ماکجا!

مشترکات فرهنگی ! مشترکات  تاریخی! کدوم مشترکات فرهنگی و تاریخی؟! من فقط یک مورد سراغ دارم که اون هم از جنس خیانت بود: افشین که با خلیفه بغداد همدست شد و به بابک خیانت کرد. بعد هم ثروت های آذربایجان را سوار شتر می کرد می فرستاد به سمت تاجیکستان. عجب ریشه های مشترک تاریخی ای! 
----------------------
هفت سین هم داریم، هفت شین هم داریم حتی هفت میم هم داریم!


ابوریحان سنت های عید را در کتابش به دقت توصیف می کنه. لابد شرح مراسم نوروز در منطقه خودشان یعنی خراسان بزرگ هست.
اسمی از هفت سین نمی آره. به جایش از سبز کردن هفت جور حبوبات صحبت می کنه.

اما ایرانشهری ها اصرار دارند که هفت سین را به چند هزار سال پیش و اون هم تاجیکستان نسبت دهند. اگر یک ترک آذربایجانی بگه این سنت منطقه ما بوده چهار تا شعر  که نه وزنش درسته و نه قافیه اش به ٦٠٠٠ سال قبل از خجند نسبت می دهند که به زعم خودشان ثابت کنه که اصیل آریایی  و از تاجیکستان است.

یک مستند  نه چندان مستند از تاجیکستان ساخته بودند که در آن ادعا می کرد که در تاجیکستان نه تنها هفت سین باستانی هست. هفت شین باستانی هست. علاوه بر این دو، "هفت میم باستانی" هست. این هفت میم باستانی هزاران ساله اصیل آریایی چی ها داشته باشه، خوبه؟! موز !!!!!! بعله!!! هزاران سال پیش در منطقه بری و سردسیر تاجیکستان در عید موز می ذاشتند سر سفره!!!شما گفتید ما هم باور کردیم! نکته اینجاست که این ایرانشهری ها تا اسم تاجیکستان می شوند چنان از خود بیخود می شوند و چنان هوش و عقل خود را از دست می دهند که موز در سفره هفت میم هزاران ساله را هم باور می کنند!


این همه به در ودیوار زدن ایرانشهری ها برای انکار تاثیر فرهنگ ترک ها و سایر اقوام بر رسوم حاضر ایرانی و نسبت به دادن آن به تاجیکستان چه عیبی داره؟ عیبش این هست که اقوام ایرانی را دلزده می کنه و مانع از اتحاد و اعتماد به یکدیگر برای حل مشکلات حال می شه. آیا باعث همدلی در ابعاد "خراسان بزرگ" می شه؟! نه بابا! کدوم اتحاد و همدلی! همین چند ماه پیش درست در ساعاتی که طالبان وارد هرات می شد در فیس بوک، یک "آریایی" ساکن هرات با یک "آریایی" ساکن تهران داشت دعوا می کرد که  آیا افغانستان در زمان هخامنشی یک "ساتراپی" بوده یا خودش مرکز هخامنشی بوده. سر این دعوا می کردند. این هم نتیجه اش برای حال و روز این "آریایی" های ساکن تهران و هرات!

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

+0 به یه ن

در آثار گذشتگان ما ، زیاد تاکید شده که آدم باید به دیگران خوبی کند تا بعد از مرگش از او به نیکی نام برند. کاری به این بحث ندارم که آیا نام نیک به درد یکی که از دنیا رفته می آید یا نمی آید. این بحث اعتقادی است که من صلاحیت اظهار نظر درباره آن را در خود نمی بینم. 
اما می خواهم مشاهده ای را بیان کنم که (با کمال تعجب) در آثار گذشتگان به آن اشاره ای نشده و در واقع همه جا خلاف آن تصریحا یا تلویحا عنوان شده .
و آن این که وقتی در شرایط خیلی سخت یکی یک کمک خیلی مهم و اساسی و حیاتی به دیگری می کند بر خلاف انتظار، از او بعدها آن قدر ها به نیکی یاد نمی شود. در مقابل از کسانی خیلی به نیکی یاد می شود که خوبی های ریز و کوچک می کنند . مثلا اگر طرف یک غذا یا دسر خوب  درست کند و پیشکش کند یا از میره های درخت حیاطش یک جعبه میوه به کسی بفرستد بارها وبارها بعد از وی بازگو می کنند و به نیکی یاد می کنند! از کسی که چک بی محل دیگری را پاس کرده و او را از رفتن به زندان نجات داده اون قدر ها به نیکی یاد نمی شود که از کسی که یک سبد کوچک خرمالو نوبرانه فرستاده!!!
از کسی که پول عمل جراحی دیگری را تقبل نموده اون قدر به نیکی یاد نمی شود تا دیگری که کباب خوشمزه ای برایشان تهیه کرده و حین کباب کردن هم دو تا جوک گفته که حضار را خندانده!

این موضوع سالها برای من معما بود. معمایی نه چندان شیرین! فکر می کردم که شاید دور وبر من بی مرام و ناسپاس یا احیانا ابله شده اند. چه طور هست که سعدی به این مطلب اشاره نکرده؟! آیا در این دوره هست که مرام و معرفت رخت بربسته و مردم بی صفت شده اند و فقط خوبی های سطحی را به یاد می آورند؟!

مدتی گذشت که معما برایم حل شد. بعد از سالها کلنجار رفتن با خاطرات واحساسی نه چندان خوشایند.

نتیجه ام این بود: مردم این روزگار بی مرام یا بی صفت و یا سطحی نشده اند! اما یاد گرفته اند که خاطرات تلخ را پشت سر بگذارند. وقتی کسی در سختی مطلق به کمک شان می شتابد هم بالطبع در داخل همان پکیج فراموش می شود. وقتی اصل ماجرا را از یاد می خواهند ببرند طبعا منجی هم فراموش می شود!
بی معرفتی و بی صفتی ای در کار نیست. حماقتی هم نیست اتفاقا مردم عاقل شده اند که می خواهند ذهن شان مشغول خاطرات بد نباشد. گذشتگان تا این اندازه عاقل نبوده اند.
اما مردمان این روزگار خاطرات خوب را مرور می کنند و در نتیجه خوبی های کوچک از آن دست که اشاره کردم به یادشان می ماند.

اگر خوبی بزرگی برای کسی می کنیم بهتر است طمع نام نیک بردن از آن نداشته باشیم چرا که ناامید خواهیم شد. اتفاقا این طوری بهتر هست. کمک هایمان خالصانه تر و بی چشمداشت تر خواهد بود.

این به آن معنی نیست که در همین دوران زندگی مان به محبت و نام نیک نیاز نداریم. اتفاقا اگر خوبی بزرگ در حق این و آن کنیم حتما دشمنان قدری هم خواهیم داشت که علیه ما لجن پراکنی خواهند کرد. چرا که خوبی بزرگ معمولا مستلزم درافتادن یا ظالمان و حق خوران هست.
در مقابل لجن پراکنی ها  ،شخص به تنهایی کم می آورد. مگر آن که جمعی داشته باشد که از او به نیکی نام ببرند. برای داشتن این دسته نیاز به خوبی های کوچک هست!


ایام نوروز  بهترین فرصت برای این نیکی های کوچک و کسب نام و یادنیک هست.


خلاصه چیزی به شما گفتم که حتی در گلستان سعدی هم یافت نمی شود!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نسلی نو از فعالان در سال ۱۴۰۱

+0 به یه ن

"برای میلیاردر و "استاد"، شیخ و شاه یکی است!"

سی سال پیش زوج هایی در دور و بر من بودند که از لحاظ مالی در سختی بودند اما بعدا به پول رسیدند و چند تا آپارتمان و باغ خریدند. مثلا سی سال پیش دانشجوی پزشکی بودند اما حالا پزشکان ثروتمندی هستند. این افراد وقتی سی سال پیش فقیر بودند به شدت منتقد و معترض حکومت بودند. حتی خیلی وقت ها بی انصافی می کردند. یعنی بدبیاری های خود را که ربطی به حکومت نداشت به حکومت نسبت می دادند و مسئولان وقت را در پستوی خانه شان به فحش می کشیدند. اما از وقتی که به پول و پَله رسیده اند ایرادهای حکمرانی را (که از سی سال پیش بسیار بیشتر شده) با شیطنت تعریف می کنند و می خندند ودر آخر ترجیع بند سخنانشان این هست "برای این ملت این حکومت هم زیادیه"
وقتی یادآوری می نماییم که "پس شما نبودید که اون همه تب تان تند بود ؟! "جواب می دهند اون موقع جوان و رویایی بودم و جامعه را نمی شناختم حالا می فهمم لیاقت این مردم بیش از این نیست! 

راستش من هم زیاد جوان نیستم . ٤٥ سالم هست. اما معتقدم این دوستان هم آن زمان مزخرف می گفتند هم این زمان. لیاقت مردم ایران این نیست که در کشورشان این همه اختلاس باشد، این همه خانواده زیر خط فقر باشند و پاسپورتشان ارزش نداشته باشد.


اون دوستان به دیدگاه واقع بین تری نرسیده اند بلکه نگران آن هستند که اگر شلوغ پلوغ بشه همتایان سی سال پیش خود که تب شان تند هست املاک آنها را مصادره کنند. حتی اگر این اتفاق نیافتد باز می ترسند حکمرانی عادلانه ای با سیستم مالیاتی عادلانه برقرار شودو اینها مجبور شوند مثل کشورهای شمال اروپا مالیات  بالای سی درصدی دهند. به خاطر فرارمالیاتی است که جمله مشعشع" مردم ایران لیاقت دموکراسی ندارند "را صادر می کنند نه از روی شناخت عمیق مردم ایران!


یک عده هم هستند که توسط "حواریون" و "کیف کش" های خود دایم "استاد" خطاب می شوند و نوچه هایشان سالی چند بار برایشان "گرامیداشت" می گیرند. اینها هم از بهتر شدن وضع عمومی مملکت در هراسند. چون اگر درها باز شود و ایرانی ها بتوانند مراودات علمی با دنیا بکنند حنای اینان رنگی نخواهد داشت. 
اینها برای حفظ منافع ، مردم را دنبال نخود سیاه می فرستند. می خواهند مردم ایران احساس حقارت کنند و به این باور برسند که لیاقت حکمرانی به از این ندارند.
آن جمله مشعشع را تئوریزه کرده اند. بیست سال هست که در حلقوم ما ریخته اند!

من منکر ایرادهای خودمان به عنوان یک ملت نیستم اما برای رفع این ایرادها هم باز به یک حکمرانی درست و درمان نیاز داریم. حکمرانی ای که بودجه آموزشی کشور را صرف آموزش عمومی مطالب مفید (از انتگرال گرفته تا خاموشی آتش در پیک نیک) نماید نه آن که صرف قبح زدایی از عیاشی در قالب صیغه و چند همسری یا زن ستیزی در پوشش "غیرت" نماید.


🍀@minjigh
من فکر می کنم در سال ١٤٠١ ، نسل جدیدی از فعالان سیاسی به عرصه خواهند آمد. منظورم لزوما جوانان و نوجوانان نیستند. اتفاقا درصد قابل توجهی از آنها میانسال خواهند بود.
میانسالانی که تا کنون در عرصه های مختلف اقتصادی، هنری، علمی، آموزشی، اجتماعی، محیط زیستی و…. فعال بودند به این نتیجه می رسند که هر چه تلاش می کنند به در بسته بر می خورند. در نتیجه به فعالیت سیاسی رو می آورند.
این افراد دید روشن تر و واقعگرایانه تری نسبت به  فعالان سیاسی متعارف، مسایل جامعه و نیز سازوکار آن دارند. این افراد وقت می ذارند و در مورد سیاست هم به اندازه لازم اطلاعات کسب می کنند به علاوه با سیاسیون خوشنام هم دست همکاری می فشارند. این جریان می تواند طرحی سیاسی بپروراند که جوابگوی نیاز های جامعه امروز باشد.

آن چه که فعالان سیاسی حاضر می گویند عموما چنگی به دل نمی زند. برخی شان که باسوادتر هستند بحث های تئوریک صرف می کنند که بر کاغذ شاید جالب باشد اما ما را مجاب نمی نماید که وقتی در عمل پیاده شود به همان تر و تمیزی از آب در بیاید. 
کم سواد ترهایشان هم عموما در گذشته در مانده اند. یا هنوز در حال و هوای دعوای اصلاح طلب و اصولگرا هستند. یا سلطنت طلب هستند و از دوران شاه یک بهشت گمشده در ذهن خود ساخته اند و حسرت آن را می خورند. یا به سبک برخی از انقلابیون ٥٧ دنبال اعدام سرمایه دار و مصادره و تخریب و شکستن  و سوزاندن و انتقام کشیدن هستند. یا هم  زیر عکس مصدق و با سو استفاده نام نامی آن بزرگمرد سده و هزاره، عقاید صد من یه غاز خود را ترویج می کنند و به مصدق -که دستش از دنیا کوتاه هست - نسبت می دهند. جرئت و جسارت این هم که بگویند اینها عقاید خودم هست ندارند. 

یک سری نظرسنجی ها هست که ادعا می کنند رضا پهلوی ٢٠-٣٠ درصد در بین معترضان طرفدار دارد. نمی دانم چه مکانیزمی برای نظرسنجی دارند اما رقم پرت به نظر نمی رسد.
اما سه نکته را نباید از نظر دور داشت: اول این که بیشتر این افراد از روی "کاچی بهتر از هیچ چی" این علاقه را نشان می دهند. ذهن شان خیلی نمی کشد که بحث های تئوریک سیاسی را دنبال کنند اما زمان شاه را با تغذیه رایگان در مدارس و شوی گوگوش مترادف می گیرند و خوششان می آید. 
نکته دوم این که بقیه معترضان اغلب نسبت به پهلوی ها بی تفاوت نیستند. خیلی ها احساس منفی شدید علیه آنها دارد. دلایل موجهی هم برای این حس منفی هست که البته در شبکه "من و تو" بازتاب داده نمی شود!
اونهایی که منبعی برای اطلاعات تاریخ معاصر دارند که واقعگرایانه تر و منصفانه تر از شبکه "من و تو" هست حسرت دوران پهلوی  را نمی خورند.
سوم، عموم طرفداران پهلوی کسانی هستند که تحقیر مردم را نه تنها عیب نمی دانند بلکه فخر می شمارند. همان تحقیر و نگاه از بالا از عوامل اصلی خشم مردم در سال ٥٧ بود. طبعا با  این نگرش، این ٢٠ -٣٠ درصد بقیه مردم ایران را به شدت پس می زند.

به هر حال، اگر از سال ٧٦ تا ٩٦ دعوای زرگری اصلاح طلب و اصولگرا ملت را سرکار گذاشت از سال ٩٦ تا کنون هم ملت  سر خودش را با دعوای طرفداران و مخالفان پهلوی شیره مالیده! 
الغرض! اگر نسل جدیدی از فعالان سیاسی رو بیایند و آلترناتیو بهتر ملموس اراىه دهند اونهایی که یک کم فکرشان باز تر هست دست از نوستالژی پهلوی می کشند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مراسم نوروز سازگار با محیط زیست ما

+0 به یه ن

هر چند جشن نوروز از عهد باستان بوده اما فرمش به این شکلی که امروزه در سراسر ایران جشن گرفته می شه  بیشتر در دوره قاجار تکوین یافته.
در این دوره سنت های نوروز منطقه ما، آذربایجان را به کل ایران تسری داده اند.
اغلب سنت های نوروز سازگار با محیط زیست و اقلیم خشک و نیمه خشک ایران هست.
.با دو استثنا که هر دو تحفه قرن بیستم  هستند.
یکی ماهی قرمز سفره و دیگری ماهی سفید شب عید که سنت مردم مازندران بود که پهلوی ها به کل ایران تسری دادند

اگر این سنت در سطح مازندران باقی می ماند  خوب بود. اما اگر همه مردم ایران بخواهند شب عید ماهی سفید رودخانه ای بخورند نسل ماهی ور می افته. همه هم نخورند عده ای حسرت به دل می مانند که چرا نتوانستند ماهی سفید شب عید تهیه کنند. ماهی سفید پرورشی هم که چندان مالی نیست که آدم بخواهد در عید بخورد.

سنت غذای عید ما به جای ماهی سفید، دلمه هست. از قدیم اجداد ما هر چه لپه و برنج از غذای چند روز می مانند باهم قاطی می کردند و دلمه درست می کردند. یکی از دیگری خوشمزه تر!
حتی غذای شب عید هم در جهت جلوگیری از دورریز بود.


ماهی قرمز هم مشکلات زیست محیطی خود را دارد. اگر در تنگ کوچک از ماهی نگهداری کنیم به ماهی ظلم کرده ایم. اگر در تنگ بزرگ نگهداری کنیم آب هدر داده ایم. اگر در برکه ها و رودخانه های طبیعی رها کنیم به اکو سیستم آن ضربه زده ایم. (بهترین راه رها سازی در حوضچه های پارک هاست . در آنجا تخم پشه ها را می خورد و به جامعه نفع می رساند.)

🍀@minjigh

من برای فردا ظهر دلمه بادمجان درست کردم. مادربزرگم دلمه برگ مو برای عید درست می کرد. من هم بلدم دلمه برگ مو درست کنم. دو سال پیش از خاله مادرم یاد گرفتم و امسال چند بار خودم درست کردم. برگ هایش را خودم چیده بودم. اما الان من برگ مو ندارم. دلمه بادمجان درست کردم. همین هم خیلی سخت بود. وقت گیر بود. دلمه فلفل دلمه ای خیلی راحت تره. دلمه فلفل دلمه ای زود زود درست می کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کلاس های ذرات بنیادی

+0 به یه ن

«مدارس میان رشته ای» برگزار می کند: 

🔹 دوره آشنایی با فیزیک ذرات بنیادی و انرژی های بالا، بر اساس کتاب «Concepts os Elementary Particle Physics» اثر: Michael E. Peskin

👤 با حضور:

دکتر یاسمن فرزان، برنده جایزه بین المللی آی سی تی پی و عضو هیات علمی پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه آی پی ام
و
دکتر سعید انصاری فرد، پژوهشگر پسادکتری پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه آی پی ام

🔸تعداد جلسات: 16 جلسه (شامل 8 جلسه تدریس و 8 جلسه حل تمرین)

🔻سرفصل جلسات:

🔹هفته اول: تقارن های فضا زمان + حل تمرین
🔹هفته دوم: توابع موج نسبیتی + حل تمرین
🔹هفته سوم: اتم هیدروژن و پوزیترونیم + حل تمرین
🔹 هفته چهارم: مدل کوارک + حل تمرین
🔹هفته پنجم: آشکارسازهای ذرات بنیادی + حل تمرین
🔹هفته ششم: ابزار محاسبه + حل تمرین
🔹هفته هفتم: فنای زوج الکترون- پوزیترون + حل تمرین
🔹هفته هشتم: پراکندگی غیرکشسان ژرف الکترون + حل تمرین

📅 تدریس مباحث، روزهای دوشنبه‌
⏳ از ساعت 🕠 19 تا 20:30

📅 حل تمرین، روزهای چهارشنبه‌
⏳ از ساعت 🕠 17 تا 18:30

🔴 ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:

🆔 https://t.me/IDSchools

🌸🌻 نحوه ثبت نام در دوره آشنایی با فیزیک ذرات بنیادی و انرژی های بالا، بر اساس کتاب «Concepts os Elementary Particle Physics» اثر: Michael E. Peskin

🔸🔸🔸به اطلاع می رساند که ظرفیت ثبت نام 50 نفر و شهریه برای ثبت نام در این دوره مجازی 130 هزار تومان است. عزیزان می توانند مبلغ فوق الذکر را به کارت بانکی زیر با شماره 
5859 8311 2629 8610
به نام مسلم صلحی راد
واریز فرموده و تصویر رسید را برای ادمین کانال با آی دی  @M_Solh ارسال نمایند. 
کلیه عزیزانی که در دوره های این مجموعه در سالهای 1399 و 1400 شرکت داشته اند، از بیست هزار تومان تخفیف برخوردار می شوند.

🔸🔸این دوره مجازی روزهای دوشنبه‌، ساعت 19 تا 20:30، و روزهای چهارشنبه، ساعت 17 تا 18:30به مدت 8 هفته، هر هفته دو جلسه، از 29 فروردین تا 25 خرداد ماه 1401برگزار می شود. بعد از هر ارائه فیلم، فایل صوتی و اسلایدها تقدیم حضور شرکت کنندگان می گردد.

🔸مدرسان این دوره دکتر یاسمن فرزان، برنده جایزه بین المللی آی سی تی پی و عضو هیات علمی پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه آی پی ام
و
دکتر سعید انصاری فرد، پژوهشگر پسادکتری پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه آی پی ام هستند. به شرکت کنندگان در این دوره گواهی حضور تقدیم می شود.

🔻سرفصل جلسات:

🔹هفته اول: تقارن های فضا زمان + حل تمرین
🔹هفته دوم: توابع موج نسبیتی + حل تمرین
🔹هفته سوم: اتم هیدروژن و پوزیترونیم + حل تمرین
🔹 هفته چهارم: مدل کوارک + حل تمرین
🔹هفته پنجم: آشکارسازهای ذرات بنیادی + حل تمرین
🔹هفته ششم: ابزار محاسبه + حل تمرین
🔹هفته هفتم: فنای زوج الکترون- پوزیترون + حل تمرین
🔹هفته هشتم: پراکندگی غیرکشسان ژرف الکترون + حل تمرین

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا واقعا در جامعه امروز ایران، زن ها به مردها زور می گویند؟

+0 به یه ن

وقتی بحث فمینیزم پیش می آد، عده ای می گن «راجع به چی حرف می زنین؟ الان زنها هستند که به مردها زور می گن!» 

به نظر شما آیا واقعا چنین هست؟! 
جواب خود من این هست که علی العموم این طور نیست اما یک قشری از زنان هستند که در جامعه امروز ایران به مردهای دوروبرشان (به خصوص به شوهر  و برادر و پسر) زور می گویند. 
اگه گفتید این قشر از زنهای مورد نظر من کدامند؟! راهنمایی می کنم بیشتر زورگویی آنها به مردان خانواده شان از طریق محدود کردن تفریح های آنها هست. راهنمایی بیشتر می کنم: این زنها به زنهای دیگر که همفکر خودشان نیستند بیشتر هم زور می گویند. راهنمایی دیگر:  همفکران مذکر این زنان، نه تنها به اعضای خانواده بلکه به همه ملت ایران  زور می گن.  در واقع در جاهایی که دستشان بر می آید عمق نفوذ زورگویی شان فراتر از مرز های ایران پیش می رود.

هم نظرخودتان را بگویید. هم به طور خصوصی بنویسید ببینم حدس زدید منظورم کدوم قشر از زنان هست؟ البته  از انتشار نظر درست تان معذورم. حدس های نادرست را اما منتشر خواهم کرد.
اما خداییش او قشر از زنان خیلی زور می گن. از تورلیدر ها بپرسید به شما از تجربه هاشون می گن که چه طور شوهر های این زنها از دستشان نیاز روحی به سفر مجردی می یابند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مددجویان بنیاد کودک به چگونه بزرگسالانی تبدیل می شوند؟

+0 به یه ن

اون بچه های بنیاد که من از نزدیک باهاشون آشنا بوده ام علی رغم این که نسبت به همسالان خود از طبقه متوسط (حتی پس از دریافت کمک های بنیاد کودک) فقیرتر بزرگ می شوند اما بی عقده اند. منیع طبع هستند. این ذهنیت را هم دارند که همان گونه که غریبه ای پیدا شد و دست آنها را گرفت آنها هم باید دست کسی را بگیرند. به دانش آموزان سال پایین تر در فامیل ونیز بین خود مددجویان، در درس ها کمک می کنند. وقتی مستقل شدند خود به جمع کفیلان بنیاد می پیوندند.

عموما به موسیقی علاقه دارند. به شعر و نویسندگی نیز هم. اهل موسیقی و کتابند. در مشهد دکتر پاپلی آثار برخی شان را منتشر می کند.
در سنندج یکی شان پرودیجی (prodigy)موسیقی است.
خلاصه این که چنین فرهنگی را بنیاد برایشان به وجود می آورد.
بنیاد کودک از این تیپ موسسات خیریه نیست که فقیر تحویل بگیرد، مناعت طبعش را بشکند  و آنها را وادار کند که دایم ناله کنند. 

بنیاد کودک سیاسی نیست و هیچ نگرش سیاسی ای به کودکان القا نمی کند. من نمی دانم گرایش سیاسی این بچه ها چه خواهد شد. اما از مردم کوچه بازار ، طلبکار نیستند. گمان نمی کنم وقتی ماشین بخرند از اون تیپ راننده هایی شوند که در خیابان همه حرص خود را از وضعیت بد کشور برسر سایر همشهریان همانند خود بی تقصیر بیاندازند.
از آن دسته از مردم نخواهند شد که دایم به سایر شهروندان پرخاش می کنند و آنها را عامل بدبختی های خود می دانند. در مورد مسئولان چی ؟! آیا آنها را عامل مشکلات می دانند؟ سیستم را چی؟! نمی دانم! در مورد گرایش سیاسی شان هیچ نمی دانم. اما جزو پابرهنگانی که به آسانی تحریک می شوند و خشم خود را بر سر طبقه متوسط می ریزند، نخواهند شد. اگر بلبشو شود جزو کسانی خواهند بود که جلوی جولان اوباش می ایستند. دست کم بر شدت امواج سهمگین اوباش نمی افزایند. 
(اونهایی که از سال ٥٧-٥٨ خاطره دارند می دانند که نیازمندانی که روزی مورد حمایت جوانمردانه یکی قرار گرفتند خود اولین کسانی بودند که وقتی انقلاب شد برای همان جوانمرد پاپوش دوختند ! مددجویان بنیاد کودک از این دست افراد نخواهند شد اما اگر من و شما کم تجربه شخصی را به طور رندم برای حمایت برگزینیم احتمال آن که فردا روزی همان آدم بخواهد برایمان پاپوش بدوزد کم نیست. تشکیلاتی مثل بنیاد اون قدر تجربه دارد که مددجویانش را با دید باز و نه از روی سانتی مانتالیزم بر می گزیند!)


 این که این قشر کتابخوان واهل قلم، دید باز سیاسی منجر به تحول اساسی مثبت خواهد داشت یا نه، به پختگی فضای روشنفکری کشور باز می گردد. الان وضع جامعه روشنفکری از سال ٥٧ اندکی بهتر است. در سال ٥٧ پرولتاریا می گفتند اما نمی دانستند یعنی چه؟ فرقش را با پرتوریا نمی دانستند! 

اما آیا اکنون به اندازه کافی برای تحول اساسی درست و درمون این فضای روشنفکری پیشرفته هست یا نه؟! نمی دانم! حداقل اگر روشنفکران کشور کفیل بنیاد شوند قشری از جامعه را بهتر می شناسند. مثل روشنفکران سال ٥٧ در مورد این قشر افکار رویایی غیر واقعگرایانه نخواهند داشت. مثل اونها دوستی خاله خرسه راه نخواهند انداخت!  
🍀@minjigh


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نتیجه حمایت از بنیاد کودک برای مددجو، کفیل و جامعه

+0 به یه ن

نتیجه حمایت بنیاد کودک برای مددجویان

وقتی مددجویی تحت حمایت بنیاد کودک قرار می گیرد واقعا زندگی خود و خانواده اش تحول مثبت پیدا می کند.
ما به عنوان کفیل مبلغی نه چندان زیاد در هر ماه در طول چند سال واریز می کنیم. اما نحوه کمک بنیاد کودک به شیوه ای است که خیلی بیش از اثر این مبلغ در زندگی خانواده تحول ایجاد می شود.

چند مثال عرض می کنم که در شعبه تبریز انجام می گیرد.
بسته به مورد برای مادر یا خواهر برادر بزرگتر کودک کار مناسب می یابند. بدون پادرمیانی مددکار یک بنیاد معتبر مثل بنیاد کودک کجا یک خانواده بی پناه بتوانند کار (ولو نیمه وقت و با درآمد کم) بیابند؟!. کارهایی نظیر بسته بندی پوشاک در منزل منظورم هست. درسته که درآمد آن چنانی ندارد اما برای مادری که تحصیلات ندارد و باید در خانه باشد تا پدر بیمار خانواده پرستاری کند ایده آل هست. یافتن همچین کاری هم معرف می خواهد. مغازه ها و تولیدی ها اجناس شان را دست هر کسی نمی دهند! 


روانشناس معروف شهر به طور داوطلبانه به مادران مشاوره رواشناسی می دهد و کلاس های کنترل خشم و افسردگی برگزار می کند.
برخی دکترها مجانی و یا با تخفیف ویزیت می کنند. گاهی اسپانسر ها جشن موسیقی برایشان برگزار می کنند. انجمن آیاز برنامه رصد براشون می ذارد. گاهی تورها برنامه سفر برای مددجویان و خانواده هایشان می ذارند.
کلاس های کنکور و زبان با تخفیف مددجویان را می پذیرند.
کنکوری ها کتاب هایشان را بعد از قبولی به این بچه ها می بخشند.
خود مددجویان و برخی از دانشجویان برای مددجویان کم سال تر کلاس تقویتی ترتیب می دهند.
و خیلی کمک های موردی دیگر ….

مهمتر از همه این که مشاوره تحصیلی و کاری و …. به مددجویان داده می شود.


البته هیچ کدام از اینها بدون کفالت  امثال ما میسر نخواهد شد. 
برای قبول کفالت مددجویان به سایت زیر مراجعه کنید:


برخی از نتایج حمایت از بنیاد کودک برای شهر

در نوشته قبلی ام توضیح دادم که بنیاد کودک چگونه در زندگی مددجویان و خانواده های آنها تحول بنیادی به وجود می آورد. در این نوشته اشاره ای می کنم به برخی نتایج برای طبقه متوسط شهری. 
کم کم کفیلان بنیاد کودک با همدیگر یک کامیونیتی می سازند. شعبه تهران، قبل از کرونا همه ساله یک برنامه دورهمی کفیلان با حضور سلبریتی ها می گذاشت. من "سلبریتی باز" نیستم و در نتیجه در هیچ کدام از این برنامه ها شرکت نکرده ام. 

اما حس می کنم یک پیوند بین من و کسانی که از طریق نوشته های من با بنیاد کودک  آشنا شده اند وکفیل گشته اند به وجود آمده به طوری که وقتی همدیگر را می بینیم حتی اگر خیلی با هم وجه مشترک نداشته باشیم می توانیم ساعت ها با هم در مورد بنیاد و مددجوها صحبت کنیم و از مصاحبت هم لذت ببریم. از این مصاحبت  و از این حس همبستگی ، احساس خوبی به من دست می ده.

یادتان هست در زمان احمدی نژاد  مدام کنسرت ها در تبریز کنسل می شد؟! طلسم با کنسرتی که به نفع بنیاد کودک برگزار شد شکست! چون برای خیریه بود مسئولانی که سنگ اندازی می کردند یک مقدار حیا کردندو کمتر سنگ انداختند. به علاوه ابر و ماه و مه و خورشید وفلک ، طبق معمول، دست به دست هم داده بودند که کنسرت کنسل شود. چون برای چنین خیریه ای بود دست اندرکاران واقعا فداکاری کردند که کنسرت برگزار شود. بعد از این که برگزار شد ، وحشت از کنسرت تا حدی ریخت و کمتر مجوز باطل کردند.
کنسرت، کنسرت معمولی نبود. بیشتر هنرمندان سرشناس جزو حضار بودند. بعدش هم به همه بچه های علاقه مند به هنر -اعم بر بچه های بنیاد و بچه های کسانی که بلیط خریده بودند- فرصت داده شده بود که با هنرمندان سرشناس شهر صحبت کنند. صحبت های انگیزشی و…. 
ظاهرا روی بچه ها ی خانواده های کفیل تاثیر خیلی خوبی گذاشته بود و از آن پس تمرین های موسیقی و سایر کلاس های هنری شان را با علاقه و جدیت بیشتری دنبال کرده بودند.
این قبیل رویداد ها ی هنری برای رشد فرهنگی شهر لازمند. در کشور ما بیخودی جلویش گرفته می شود. کرامت بچه های مددجو ایجاب کرد که یک کم کمتر اذیت کنند و سنگ بیاندازند.


برای این که بنیاد رشد کند و باعث و بانی و انگیزه این گونه حرکت های مثبت شود به جمع کفیلان بنیاد کودک بپیوندید:

Http://www.childf.com


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حمایت شرکت ها از بنیاد کودک

+0 به یه ن

حدود ده سال پیش، شرکت عمرانی آذرستان به طور نیکوکارانه چند ساختمان برای بنیاد کودک در استان های اردبیل و آذربایجان غربی  ساخت. وقتی که زلزله ورزقان  اتفاق افتاد یک مدرسه هم در اونجا ساخت. درود بر همت این شرکت!

هر از گاهی در گزارش های شش ماهه مددجویان می خوانیم که ایزوگام سقف شان خراب شده یا در اثر زلزله بخشی از دیوار حیاط آنها فرو ریخته.
برای من نوعی هزینه تعمیر آنها خیلی زیاد هست. اما برای کسانی که شرکت های ساختمانی دارند باید خیلی ساده باشد. مساحت کل پشت بام این خانه ها به اندازه یک دهم باقی مانده ایزوگام از فلان و بهمان پروژه که در انبار شرکت، تلنبار شده، نخواهد بود. اگر مصالح باشد،  خود مددجویان یا فامیل هاشون می توانند آستین بالا می زنند کمک می کنند تا خانه شان تعمیر شوند.
اگر چنین امکاناتی دارید و می خواهید چنین کمک هایی بکنید با دفتر بنیاد تماس بگیرید و به مددکاران بنیاد اطلاع دهید که راه دستتان هست که از این نوع کمک ها در صورت نیاز انجام دهید. 
نشانی شعبه تبریز از این قرار هست:
آدرس: تبریز، خیابان آبادانی مسکن، 200دستگاه، روبه‌روی شیرخوارگاه احسان، پلاک434، کدپستی: 5174735383
تلفن: 34770071-041، 34778951-041

فکس:  : 34778951-041
ایمیل:  : tabriz@childf.org

نشانی سایر شعبه ها در وبسایت بنیاد موجود است:



بنیاد کودک و مالیات

در سال های ۸۶ و ۸۸ هیئت وزیران مصوبه ای داشت که به موجب آن، علی الاصول،  کسانی که به بنیاد کودک کمک می کنند می توانند از تسهیلات مالیاتی برخوردار شوند. من اطلاع بیشتری ندارم. اما خواستم اطلاع بدهم. شاید شرکت ها و.... که  می خواهند کمک در سطح وسیع  بکنند، مایل باشند تا  ته و توی قضیه را درآورند.
مثلا اگر در کار نوشت افزار باشید و تقبل کنید که نوشت افزار این مددجویان را تدارک ببینید می ارزد که تحقیق کنید ببینید چگونه می توانید از تسهیلات مالیاتی برخوردار شوید.

در فضای مجازی ، کاربران، زیاد سرکوفت کارهای خیریه میلیاردرهای آمریکایی را بر سر کارآفرینان بینوای ایرانی می زنند. غافل از آن که اونجا در بیشتر موارد انگیزه همین تسهیلات مالیاتی است. تا جایی که من می دانم در ترکیه هم میلیاردرها از این کارها زیاد می کنند. سبک آمریکا را گرته  برداری کرده اند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ویژه برنامه روز عدد پی

+0 به یه ن

روز دوشنبه ۲۳ اسفند (۱۴ مارچ که  روز پای (3/14) هم نام گرفته است) یک دورهمی در فضای مجازی برگزار خواهیم نمود.

هدف این برنامه، ابهام زدایی و اسطوره زدایی از سبک زندگی پژوهشگران  است به این امید که برخی از دانش آموزان حاضر با دید باز و واقعگرایانه کار پژوهشی را برای آینده شغلی خویش انتخاب نمایند. برنامه های متعددی در سراسر جهان برای جذب دانش آموزان به فیزیک برگزار می شود اما اکثر آنها دیدی غیر واقعگرایانه به دانش آموز القا می کنند. نتیجه آن می شود که دانش آموز بعد از انتخاب این رشته و مواجهه با چالش ها و دشواری های آن سرخورده می گردد. در این دورهمی، ما تلاش خواهیم کرد دانش آموزان مستعد را با دید باز به این سو جذب نماییم. باشد که درآینده، پژوهشگران جدی و فعال در سطح جهانی شوند.


 

جلسه از ساعت ۶ بعد از ظهر تا ۶:۵۰ برگزار خواهد شد. از همگان دعوت می کنم که در این جلسه حضور به هم رسانند:

http://www.skyroom.online/ch/schoolofphysics/colloquium

 

به خصوص، از  دانش آموزان دبیرستان که به انگلیسی هم تسلط دارند دعوت می نمایم که در این برنامه شرکت کنند. ابتدا، یک مصاحبه انگیزشی کوتاه با آندره قز، برنده جایزه نوبل، (به زبان انگلیسی) پخش خواهیم کرد. سپس، درباره این مصاحبه صحبت خواهیم نمود.

یک سخنرانی تخصصی بسیار جذاب توسط آندره  قز در لینک زیر قابل دسترس هست. از دقیقه ۳۲ به بعد اختصاص به سخنرانی او دارد:

https://www.youtube.com/watch?v=4mUPT12bL9o&list=PL8qaKDyx77Z2B3RVJTbJmQtYQmYocqvan&index=1&t=1996s

 

البته مصاحبه ای که از ایشان در ۲۳ اسفند، پخش خواهیم کرد کمتر تخصصی و بیشتر انگیزشی است.  

  دانش آموزان می توانند در انتهای جلسه سئوالات و دغدغه های  خود را در این زمینه مطرح سازند.

 

امیدوارم همه شما را در این برنامه ببینم. از بین  سخنرانی ها و مصاحبه های متعدد قز، موردی را انتخاب کردم که هم برای متخصصان و هم برای دانش آموزان جذاب باشد.

 

با احترام

یاسمن فرزان

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل