
اشتراک و ارسال مطلب به:



اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
امروز ۲۹ اسفند روز ملی شدن نفت هست. اغلب آن چه که من در مورد مصدق خوانده ام از زبان منتقدانش بوده است. نمی دانم چرا بیشتر دوست دارم از زبان منتقدانش این مرد بزرگ را بشناسم! کتاب «مرد سال و سده و هزاره» را سالها پیش خریداری کرده ام و بیش از ۱۵ سال هست که در کتابخانه ام دارم. با این که من معمولا کتاب هایی را که می خرم با ولع می خوانم تا حالا سراغ این یکی نرفته ام. شاید از ترس این که مبادا کتاب در تعریف از اسطوره ام چنان زیاده روی کند که دل مرا بزند. به جای آن تا بخواهید در این ۱۵ سال نقد اعم بر مغرضانه و منصفانه علیه مصدق خوانده ام.هر چه آنان ایراد گرفتند من پس از اندکی مطالعه دریافته ام که مصدق در ظرف زمانش بهتر از آن نمی توانست عمل کند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
من- و احتمالا کثیری از همنسلانم- وقتی در کودکی قصه هانسل و گرتل می شنیدیم برایمان قصه جالبی بود اما خیلی غیرقابل باور بود که پدری بچه هایش را بردارد ببرد در جنگل رها کند. با همان عقل بچگی مان می فهمیدیم قصه ای بیش نمی تواند باشد چون که از منظر ما پدر نمی توانست چنین بی رحم باشد. لابد روزگاری در اروپا پدرانی از این دست بوده اند که قصه هایی از این جنس هم ساخته شده اند و به یادگار مانده اند. امیدوارم کودکان ایرانی که در سال ۱۴۰۲ به دنیا می آیند همین حس را روزی نسبت به قصه ضحاک پیدا کنند. این بزرگترین آرزوی من برای سال ۱۴۰۲ هست. امیدوارم در آینده ای نه چندان دور ضحاک چنان غیرواقعی بنماید که پدر زال!
اشتراک و ارسال مطلب به:
افتادم توی خط درست کردن غذاهایی که اعیان و اشراف قدیم تبریز درست می کردند و می خوردند! البته در زمان قحطی! دیگه به ما از اعیانیت همین رسید! غذاهایی که به هنگام وفور نعمت در عروسی هاشون می پختند به ما نمی رسه!
در هنگام قحطی باید غذاهایی درست می کردند که خیل عظیم خدم و حشم خانه را بتونه سیرذبکنه. جالب هست که این غذاهای فقیرانه اما خوشمزه را این روزها- هر از گاهی برای تنوع- فقط همان اعیان و اشراف چند صد ساله درست می کنند. اکثر خانواده های ایرانی تا سال ۱۳۴۸ که قیمت نفت بالا رفت (و وضع مالی ایرانیان به برکت ملی شدن نفت در دوره مصدق در دهه سی، خدمات ارزنده و هوشمندی اقتصاددان هایی مثل عالیخانی در دهه ۴۰ و البته مانورهای هوشمندانه شخص محمد رضا شاه در اپک بهتر شد) در فقر مطلق زندگی می کردند. اما اگر پای حرف هایشان بنشینید چنان صحبت می کنند که انگار از قدیم الایام مانند اوایل دهه پنجاه در وفور نعمت زندگی می کردند. فقط خانواده هایی که از قدیم جزو اعیان و اشراف بودند در صحبت هایشان به سختی های دوران قدیم -قبل از سال ۴۸- اشاره می کنند.
فکر می کنم علت این هست که ذهن آدم ها سختی های بسیار زیاد را فراموش می کند. برای اعیان ها دوره قحطی سخت بود اما نه آن قدر که فراموش شود. ولی برای فقرا چنان سهمگین بود که ذهنشان آنها را بلوکه می کند. به علاوه تغذیه فقرا ان قدر بد بود که نمی توانستند طول عمر طولانی داشته باشند و روایتگر گذشته های دور شوند. فرد چهل ساله فقیر شبیه فرد ۷۰ ساله ثروتمند می شود. قدیمش هم می شود سی سال پیش نه ۶۰ سال پیش!
یادتان هست که یک خانم تپل به عنوان کارشناس به تلویزیون آورده بودند که می گفت مردم قانع باشند و اگر مرغ ندارند برنج خالی بخورند و بعدش مردم عصبانی شدند؟ اصلا نمی فهمید که برنج هم خیلی در دسترس نیست!
اشتراک و ارسال مطلب به:
شما را به خدا کمتر غرولند کنید بذارید جوان ها این یک شب چهارشنبه سوری را خوش بگذرانند. ۳۶۴شب سال در کشور ما مال پیرمرد و پیرزن هاست: سوت و کور و افسرده . همه باید سراپا گوش باشند که قصه های شاهکارهای پیرمرد ها و پیرزن ها را بشنوند و بله بله بگویند و در دل بگویند این هنرنمایی به زعم خود والایی که تعریفش را می کنی که خیلی کار پیش پا افتاده ای هست! بذارید یک شب هم مال جوان ها باشد.
اشتراک و ارسال مطلب به:
اشتراک و ارسال مطلب به:
درکشوری مثل ایران کیش شخصیت راه انداختن کار اصلا سختی نیست. تا چند سال پیش اگرکسی در خارج تحصیل می کرد وبه ایران باز می گشت کیش شخصیت دنبال او راه افتادن تقریبا اتوماتیک بود. در واقع اگر ببینید استادی از خارج آمده ولی کیش شخصیت راه نیانداخته باید به استحکام شخصیت او و مقاومت او در برابر وسوسه خیل مریدان دنبال خود راه انداختن آفرین گفت. من می توانم در همین رشته فیزیک انگشت شماری از استادان خود و دوستان خود را نام ببرم که از خارج بازگشتند اما کیش شخصیت راه نیانداختند. فقط اندکی بودند که مقاومت کردند. اکثرا تسلیم این وسوسه شدند.
تحصیل در خارج به طور اتوماتیک این بساط را در پی دارد اما شرط لازم نیست. برخی در همین ایران هم تحصیل می کنند و قطب کیش شخصیت می شوند. بازهم خیلی چالش برانگیز نیست. در فرهنگ ایران -به خصوص فرهنگ ۲۰-۳۰ سال پیش- به راحتی می شد مرید جمع کرد.
از تجربه شخصی ام بگویم. وقتی در هواپیما به قصد ماندن به ایران بازمی گشتیم من و شاهین به طور خاص در مورد این موضوع صحبت کردیم. گفتیم در مقابل وسوسه کیش شخصیت راه انداختن مقاومت خواهیم کرد. البته اون زمان با این جمله بندی نگفتیم. گفتیم در مقابل وسوسه «پادشاه یک چشمی شهر کوران شدن» مقاومت خواهیم کرد. گفتیم هر کسی که حلواحلوایمان کرد که به ما توهم پادشاهی دست دهد از دور و بر خود می رانیم. گفتیم دم شیر بودن از سر موش بودن بهتر هست. منظورمان از شیر جامعه علمی جهانی و منظورمان از موش جامعه علمی بسته و محدود و ضعیف آن دوران ایران بود. گفتیم خود را با معیار بین المللی خواهیم سنجید ولو این که با این معیارها چندان بالا نباشیم ولی بتوانیم به راحتی سر موش جلوه کنیم.
خوشبختانه به این عهد وفادار بودیم. از دم شیر بودن هم یک کمی پیشرفته تر شدیم. حالا نمی خواهم بگم کله شیر شدیم ولی دیگه دمش هم نیستیم!. از اون مهمتر این که جامعه علمی داخل ایران هم دیگه اون موشی که ۲۰ سال پیش بود نیست. در بین نسل جوان تر پژوهشگران جدی و مطرحی هستند. در همین داخل ایران هم هستند. دیگه باید پادشاهان یک چشمی شهر کوران بساطشان را جمع کنند. وقتی به دست طبیعت حذف شدند دیگه مرده پرستی را کنار بگذارید و از آنها بت نسازید! اجازه بدهیداین بساط گندیده کیش شخصیت هم با آنها دفن بشه و بلکه فراموش بشه. در همین کشور هم الان جامعه علمی درخور توجهی داریم . البته باید معیارها را بین المللی گذاشت . همان طور که جامعه علمی ژاپن و ایتالیا و نروژو سوئد و آلمان و فرانسه و.....می گذارد. اما دیگه جمع کنیم این بساط کیش شخصیت و مرید و مرادی را. از اولش هم فرهنگ گندیده ای بود الان که دیگه با این همه پیشرفت علمی جامعه علمی کشور گندیده تر هم دیده می شود.
اشتراک و ارسال مطلب به:
دیروز من یک پست کوتاه نوشتم که این سید جواد سید طباطبایی هم-مثل اغلب ریش سفیدان مرید پرور جامعه آکادمیک که کیش شخصیت برای خودشاان راه انداخته اند و نیز عموم نزدیک به تمام حوزویون- مقاله در مجلات داوری شده معتبر بین المللی چاپ نمی کرد. یکی گفت عوضش کتاب می نوشت. من ابدا منکر ارزش نگارش کتاب آکادمیک نیستم. خیلی هم افتخار می کنم که کتاب همسرم درمورد سیاهچاله ها توسط انتشارات اشپرینگر چاپ شده است. اما یک پژوهشگر درست و حسابی (نه بنیانگذاران کیش شخصیت و راه اندازان خیل مجیز گویان پشت سر) که می خواهد کتاب بنویسد ابتدا چندین مقاله در اون زمینه می نویسد چند دوره درس می دهد و جزوات درسی ترتیب می دهد دست آخر به این ها سر و سامانی می دهد و کتابی می نویسد. یا تنهایی یا به همراه یکی دو همکار که همین گونه روی موضوع کار کرده اند. تک تک قدم هایش هم داوری می شود. هم مقاله هایش و هم درس هایی که داده از طریق به چالش کشیده شدن توسط دانشجوی نخبه که کلاس را گذرانده اند. اون موقع می شود کتاب درست و درمون علمی در زمینه تخصصی. همسر من هم قبل از این کتاب نوشتن را آغاز کند هم چند دوره سیاهچاله درس داده بود و درسنامه ای تهیه کرده بود که دانشجویان نخبه کشور آن را خوانده بودند و چکش کاری کرده بودند.. مقالات زیادی در باره سیاهچاله نوشته بود. این طوری می شود که هر صفحه کتاب محتوای قابل چشمگیر دارد.
اما کتاب های سید جواد سید طباطبایی چی؟ حیف اون همه کاغذ که برایش تلف می شود! حیف اون وقت و چشمی که برای خواندنشان می گذاریم! چند صد صفحه کتاب هست که عمده آن پریدن و پرخاش به همتایان کیش-شخصیت-راه انداز قبل خود هست و بقیه اش هم عمدتا روده درازی بی محتوا. اصل حرفش را می شد به جای ششصد صفحه در سه چهار صفحه نوشت. این طور می شود که هیچ انتشاراتی معتبر بین المللی کتاب های سید جواد سید طباطبایی را چاپ نمی کنند. فقط مریدانش به به و چه چه می کنند!
شاید بگویید فیزیک و فلسفه با هم فرق دارند و در فلسفه راه و رسم همین هست. نه جانم! چنین نیست! متاسفانه عده ای در کشور ما به اسم فلسفه دکان برای خود راه انداخته اند تا کیش شخصیت راه بیاندازندو عده ای مجیز گو پشت سر خود ردیف کنند.
در پژوهشگاهی که من درآن مشغولم یک پژوهشکده فلسفه هم هست. اهل سروصدا و راه انداختن کیش شخصیت و از خود سلبریتی ساختن نیستند اما کار علمی درست و درمون در زمینه تخصصی خود انجام می دهند. مقالاتشان هم در مجلات معتبر داوری شده به چاپ می رسد. قبلا در این مورد نوشته بودم:
http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-109411.html
اتفاقا رئیس اون پژوهشکده هم کتاب دارد که در زیر لینکش را می گذارم. الان دیگه در کشور ما محقق درست و درمون -که در جامعه جهانی همرشته های خود سر میان سرها می توانند بلند کنند- پیدا می شه!. به خصوص در میان نسل جوان تر. دیگه لازم نیست «شیرینی سیز لیخ دان ایده یه قاقا دییپ» از امثال سید جواد سید طباطبایی برای خودتان دانشمند اعظم و یک بت غیرقابل نقد بسازید.
لینک کتاب همسرم در مورد فیزیک سیاهچاله ها (محمد مهدی شیخ جباری)
https://link.springer.com/book/10.1007/978-3-031-10343-8
لینک کتاب دکتر وحید رئیس پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه دانش های بنیادی
https://www.amazon.com/Epistemology-Belief-H-Vahid/dp/0230201466
اشتراک و ارسال مطلب به: