شنبه 11 فروردین 1403
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
یکی از همکاران کتابی از دکتر مجتهدی به عنوان «به مملکت تان خدمت کنید» معرفی کرده است. من نظرهای زیر را در ادامه آن گذاشته بودم که پاک کردم. اما اینجا باز نشر می دهم. چرا مهم هست؟ برای این که حالا که در آستانه تغییرات بزرگ هستیم برای آینده، باز ازگذشته مان الگویی پرایراد و اشکال بیرون نکشیم. متناظر قرن بیست یکمی دکتر مجتهدی را پروار نکنیم! بیخودی یک الگوی معیوب را تقدیس نکنیم. گنده نکنیم که سپس، پنجاه سال دیگر هم تقلا کنیم که ازشر آن خلاصی یابیم.
و اما نظرهایم:
مجتهدی
هر روز صبح در مدرسه البرز در گوش یک مشت پسر نوجوان می خوانده که آینده ایران در دستان شماست. همین شده که وقتی از دیوارهای تنگ آن مدرسه بیرون می آمدند و کسی را می دیدند که از مدرسه ای دیگر آمده و از آنها هم موفق تر هست از حسد می ترکیدند و آزارها به آن شخص می رساندند. دیدگاه سکسیستی فارغ التحصیلان این مدرسه و آزارهایی که ما ها از دست آنها دیدیم هم از تربیت همین بابا نشات می گیره. هر آزاری که من به عنوان یک زن و یک شهرستانی غیر رشتی (مجتهدی رشتی بود و در تبعیض قایل شدن معروف!) از فارغ التحصیلان البرز دیده ام (که خدا می داند کم نبوده اند) از چشم این شخص دیده ام
چنین نگاه و نگرش سکسیستی و شووینیستی در بین فارغ التحصیلان مدارس سمپاد پسرانه مشاهده نمی شود. سمپادی ها از همان نوجوانی می دانسته اند که آسمان پاره نشده مدرسه آنها بیافته. دست کم می دانستند در همه شهرها مشابه مدرسه آنها هست. در همان شهر خودشان هم معادل دخترانه مدرسه هست که با آنها رقابت دارد. مدرسه البرز به طور تکینه ای در سایه رهنمود های مجتهدی، دانش آموخته های شووینیست و سکسیست پرورانده. نه آن که همه دانش آموخته های البرز چنین باشد ولی بین آنها شووینیست و سکسیست بیش از سایر مدارس هست.
اصلا از عنوان این کتاب هم که معرفی شد («به مملکت تان خدمت کنید» ) شعار گلدرشت می بارد. اگر همین چیزها را در گوش چند پسر تازه بالغ بخوانید خیال می کنند مثلا چه خبره؟!. بعدها می افتند به جان بقیه ای که از خودشان به لحاظ آکادمیک موفق ترند که من تربیت شده ام تا «خدمت» کنم پس تو چه حق داری در موقعیت شغلی بهتر از من قرار گیری؟!
نمی خواهم بگویم ذهنیت همه فارغ التحصیلان البرز چنین هست (مثال نقض سراغ دارم) ولی به طرز مشهود اگر از یک نفر بوی این تفکر را استشمام می کنید به احتمال زیاد از دست پرورده های مستقیم یا غیر مستقیم مجتهدی از مدرسه البرز می باشد.
از دانشگاه صنعتی هم خوب شد بیرون انداختندش. والا اونجا را هم مثل مدرسه البرز اداره می کرد. صبح ها می ایستاد ناخن ها را نگاه می کرد. پروفسور رضا و.... بعدا اومدند آنجا را به صورت یک دانشگاه مدرن درآوردند. خدا رحم کرد مجتهدی اونجا ماندگار نشد که طوطی واری درس جواب دادن بشود هنجار دانشگاه شریف.
مجتهدی نمادی مشهود و گلدرشت بود از «یک دیکتاتور خیرخواه» که بقیه را «آدم می کند» و به خدمت به مملکت می خواند. بسه دیگه! دوره این طرز فکر به سر آمده!
دنبال پارادیم بهتر و به-روزتری باشید.
حتما برمن خرده خواهید گرفت که «بزرگش نخوانند اهل خرد آن که نام بزرگان به بزرگی نبرد». خواهید گفت که مجتهدی برای ساختن ساختمان های صنعتی شریف چنین و چنان زحمت کشید.
انگار من هم بچه مدرسه ای عاصی ای هستم که با ایراد گرفتن از مجتهدی می خواهم نام و ننگی برای خودم دست و پا کنم!
من با این قبیل خدمت ها بیگانه نیستم. مگه ساختمان اصلی اون دانشگاه چند طبقه هست؟! همسر خود من ساختمان نه طبقه آی-پی-ام (چند طبقه هم زیر زمین دارد) را در دوران ج ا (نه دوران وفور نعمت زمان ساخت صنعتی شریف) ساخت. روزی چند بار پله های ساخته نشده را بالا و پایین می رفت (بخوانید کوهنوردی می کرد) و می آمد و نظارت می کرد . کجا مجتهدی چنین زحمتی کشیده؟ اصلا ساختمان هایی که ساخته سرجمع چند طبقه بوده که بخواهد این قدر زحمت بکشد؟! منتهی بعد از ساخت و اتمام آن برعکس مجتهدی، همسرمن به فکر کار پژوهشی بود نه این که خود را سمبل «خدمت به وطن» به دیگران بفروشد و از دیگران به خاطر آن توقع داشته باشد. کسی که بعد از مجتهدی رییس دانشگاه شریف بود به لحاظ آکادمیک از خودش والاتر بود. اگر او واقعا خادم بود باید کلاهش را هوا می انداخت و می گفت «به به! یکی عالم تر از من سکان کشتی را از من گرفت، پس من هم بروم به کار علمی ام بچسبم.» یک آدم علمی این کار را می کند. اما مجتهدی تا آخر عمر غرولند می کرد که چرا نذاشتند رئیس دانشگاه صنعتی شریف بماند؟!
یک مدتی هم در روزنامه های اصلاح طلب به او میدان می دادند که غرولند هایش را بعد از دهه ها منتشر کند چون که بخشی از غرولند ها علیه شاه بود چرا که قدر او را ندانسته، او را از ریاست دانشگاه شریف برداشته بود!
اصرار مجتهدی برای رئیس ماندن از
همان دیدگاه دیکتاتور مآب شرقی نشات می گیرد که هر چه می کشیم از آن می کشیم! او اگر می خواست به جوانان خدمت خالص بیاموزد می بایست با وقار کنارمی کشید و به جای غرولند در عرصه ای که کس بهتری از او نبود فعالیتی نو آغاز می کرد نه آن که شعار گلدرشت خدمت به مملکت دهد اما رفتارش شبهه ایجاد کند که وقتی شخص صالح تری برای یک مقام هست هنوز به آن مقام چشم دارد!
بنیانگذاری هر چه قدر هم سخت باشد به اندازه به راه درست آوردن سیستمی که معیوب بنا نهاد می شود نیست. من در همین جریان دانشگاه صنعتی شریف، به پروفسور رضا و بقیه که آن را از سیطره فکر بسته مجتهدی به سمت یک دانشگاه امروزی هدایت کردند بسی بیشتر احترام قایلم تا بنیانگذار آن.
حلوا حلوا کردن بنیانگذاری و نادیده گرفتن اهمیت به راه درست آوردن از جمله دلایلی است که در این کشور این همه نهاد موازی بی مصرف به وجود آمده که در پای هم می لولند و مانع کارآیی هم می شوند. یکی نهادی معیوب بنا می نهد و به دلیل بنیانگذاری آن حلوا حلوا می شود و دیگری به جای سعی در اصلاح آن (که چشم کسی را نمی گیرد) می رود کلی بودجه صرف می کند و یک نهاد معیوب دیگر به موازات آن می سازد تا او هم حلواحلوا شود.
رفتارهای مدیریتی مجتهدی الگوی بسیاری از مدیران نسل بعد از او بوده که با کله شقی و لجاجت ضربه ها می زنند و با دلزده کردن جوانان فهیم تر از خودشان، سهمی هم در فراری دادن مغزها -در کنار مسایل دیگر و کلیدی تر- دارند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل