بعد از صد سال هنوز نمی خواهید دست از سر قاجارها بردارید؟

+0 به یه ن

حدود صد سال پیش قاجارها از قدرت در ایران ساقط شدند و عملا هم تلاش چندانی برای بازگشت به قدرت نکردند. با این حال ، هنوز که هنوزه یک دسته -از جمله طرفداران سلطنت پهلوی- از هر فرصتی استفاده و یا سو استفاده می کنند که بر سر قاجارها بکوبند. خیلی وقت ها هم کوبیدنشان بی انصافی است. مثلا داشتم در یوتیوب یک مستند در مورد تاریخ موسیقی در ایران می دیدم. جا به جا یکی هم می کوبید بر سر دربار قاجار. در صورتی که دربار قاجار هر عیبی هم داشت، بی مهری به هنر موسیقی جزو آن نبود. اتفاقا شاهان قاجار خود به موسیقی علاقه مند بودند. اگر در آن دوره به موسیقی ظلم می شد توسط قاجاران نبود. ظلم به موسیقی را همان ها می کردند که با مدارس مدرن، دوش حمام، انجمن نسوان و…. مخالفت می کردند. قاجاران در این مخالفت ها نقش زیادی نداشتند.



الان که از قاجاران در قدرت خبری نیست. خوب بنگرید می بینید اونهایی که الان سر قدرتند وارثان معنوی چه کسانی هستند. وقتش نیست که دست از سر نفرین شاهان قاجار بردارید؟ اون قدرها هم بد نبودند!

از اونها بدتر (بسیار بسیار بدتر) حی و حاضر فراوان داریم.

شما به نفرین قاجارها و شاهان هفتصد کفن پوسانده مشغولید و اونها هم ما را می چاپند و به ریش 

و گیس ما می خندند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقشه راه نجات دریاچه اورمیه

+0 به یه ن

1-عاجزانه  التماس و تمنا می کنم راهکار های من-درآوردی برای نجات دریاچه اورمیه ندهید!

هر راهکار من در آوردی ای که خطاب به مردم برای نجات دریاچه اورمیه می دهید یک مدت ملت را مشغول می کنید. به این ترتیب، برای مسئولان زمان می خرید که به جای نجات دریاچه ثروت های ملی را بچاپند.

از این راهکارهایی که با جملاتی نظیر «حالا درسته که حکومت کاری برای نجات دریاچه نمی کنه اما ما مردم باید خودمان آستین بالا بزنیم و....» شروع می شه ندهید.  اختیارات و امکاناتی که در دست مردم هست در حدی نیست که به تنهایی پروژه عظیمی مانند نجات دریاچه اورمیه را به سرانجام برساند.

 چند تا محاسبه سرانگشتی بکنید خودتان خواهید فهمید که چرا این راهکارهای من دراوردی که برای انتقال آب به دریاچه اورمیه توسط مردم بدون کمک نهاد های دولتی می دهید غیرواقعگرایانه هست. برای نجات دریاچه اورمیه حدود ۱۰ میلیارد مترمکعب آب نیاز هست. حجم آب تانکرهای بزرگ که بر تریلی ها سوار می شوند ازمرتبه ۲۰ مترمکعب هست. یعنی از مرتبه ۵۰۰ میلیون از آن تانکرها لازم هست. ۸۰ میلیون ایرانی ای که اغلب هم زیر خط فقر هستند ۵۰۰ میلیون تانکر از کجا بیاورند؟ جاده های ما کشش این همه تردد را دارد؟! احتمال می دهم ریزگرد های ناشی ازاگزوز  ۵۰۰ میلیون تریلی از ریزگردهای ناشی ازخشکیدن دریاچه اورمیه هم بیشتر و خطرناک تر باشند (این باید بررسی کارشناسی شود.)

حداکثر کاری که مردمی که آستین بالا زده اند می توانند انجام دهند (وباید انجام دهند) این هست که سعی کنند  در سطح مزرعه، باغ، خانه و کارخانه و شرکت خود آب را کمتر مصرف کنند. فعالان محیط زیستی هم طرح پایلوت در سطح مزرعه و حداکثر چند دهکده اجرا کنند. اگراین طرح های پایلوت موفقیت آمیز بودند اجرا در سطح چند صدهزار کشتزار تسهیلات دولتی می طلبد. حتی آموزش آن در آن سطح، بسیار بالاتر از امکانات ان-جی-او هاست.

وقتی تشویق میکنید مردم باید خود آستین بالا بزنند نتیجه این خواهد شد. یک عده احساساتی و سانتی مانتال -که چندان هم اهل ضرب و تقسیم  و برآورد عملی بودن طرح ها نیستند یا اگر اهلش باشند بلد نیستند- کلمن های خانه را برخواهند داشت ازجایی پر آب خواهند کرد و به سمت دریاچه اورمیه خواهند شتافت. این وسط چندین نفر هم در تصادف خواهند مرد و خانواده خود- و اگر کمابیش در فضای مجازی مشهور باشند – فضای مجازی را داغدار خواهند ساخت. بعدش هم این افراد به بقیه مردم تشر خواهند زد که ما هرچه می توانستیم کردیم شما چرا نشسته اید و کلمن هایتان پر نمی کنید ببرید در دریاچه بریزید. بین مردم دعوا خواهد شد حال آن که در این وضعیت مردم باید متحدانه از حکمرانی  مطالبه نجات دریاچه اورمیه کنند.


2- برای نجات دریاچه اورمیه  باید حدود ۱۰ میلیارد مترمکعب  آب به آن اضافه شود. سالیانه حدود چند میلیارد مترمکعب بارندگی در حوضه دریاچه صورت می گیرد. بخشی از آن بخار می شود و دوباره به هوا بر می گردد یا در زمین فرو می رود. بخش بزرگی از آن که باقی می ماند به مصارف کشاورزی و صنعتی می رسد. میزان هدررفت در این بخش آن قدر زیاد هست که آب زیادی برای دریاچه باقی نمی ماند و حقابه آن نمی رسد. برای نجات دریاچه اورمیه به مدت ده سال حدود دومیلیارد مکعب آب بیشتر از آن چه که از آب دریاچه در زمین فرو می رود و تبخیر می شود، باید به دریاچه برسد.

۱-برای کمتر شدن تبخیر سطحی از دریاچه باید میانگذر اصلاح شود (با ایجاد چند کالورت که هزینه احداث آن از هزینه ساخت یک زیرگذر شهری کمتر است!).  اگر جریان های درون دریاچه ای   از سر گرفته شوند بخش بزرگی از انرژی خورشیدی صرف انرژی جنبشی این جریانات می شود و تبخیر سطحی کاهش می یابد.

۲- برای کاهش نفوذ آب دریاچه در زمین باید چاه های غیرمجاز اطراف پلمب شوند و بی حساب و کتاب  مجوزحفر چاه آب ندهند. وقتی سطح آب های زیر زمینی پایین می رود آب بیشتری از کف دریاچه به سمت آنها سرازیر می شود. این آب با خود هم نمک می برد و آب چاه ها را شور وغیرقابل استفاده می نماید.

۳- مهمتر از همه آن که حقابه دریاچه از  آب رودخانه ها باید  پرداخته شود. این از وظایف وزارت نیروست که متاسفانه همکاری لازم را نمی کند و آب ها را برای کشاورزان نگاه می دارد تا صدای کشاورزان در نیاید.

برای این که کشاورزان متضرر نشوند باید جلوی هدررفت آب در بخش کشاورزی را گرفت .برای این کار، تسهیلات دولتی  ووضع ضوابط مناسب لازم هست. برای این که علی رغم کاهش مصرف آب در بخش کشاورزی وضع معیشتی کشاورزان بهبود یابد راه های مختلفی هست: ایجاد صنایع تبدیلی، گسترش صنایع دستی، ایجاد دیتابیس کشاورزی جهت جلوگیری از تولید یک محصول بیش از بازار مصرف، گسترش توریسم و بومگردی و.... 

فعالان محیط زیست (ان-جی-او ها ) در همه این زمینه ها تلاش خود را کرده اند. حتی برخی از صنایع دستی در حال انقراض منطقه رااحیا نموده اند و سعی کرده اند تا در نمایشگاه های تجاری کشورهای منطقه (آذربایجان و ترکیه)  عرضه کنند. اما توان و اختیارات نیروهای مردمی خیلی محدود هست و با چرخش قلمی از جانب مسئولان تمام تدابیرشان و زحمات چندین ساله شان در لحظه ای به باد می رود. (مثلا با فیلترینگ  تلگرام بسیاری از برنامه ها جهت ایجاد اشتغال های جایگزین  ناکام ماند!)

سازمان ها و وزارت خانه های مختلف دولتی باید با هماهنگی با هم این اقدامات را شروع کنند. آن وقت فعالان محیط زیست منطقه تمام اعتبارشان را می گذارند تا اعتماد کشاورزان را جهت همراهی جلب کنند. تجربیات خود را از این همه فعالیت در منطقه در اختیار مسئولان می گذارند. مثلا ازروی  تجربه خود با ارتباط با مردم محلی  و طبیعت آن، به سرمایه گذاران بخش خصوصی یا دولتی می گویند کدام منطقه ظرفیت بومگردی دارد و کدام ندارد. این قبیل اطلاعات را می توانند بدهند تا طرح ها به بازده برسد. اما خودشان توان آن را ندارند که بدون امکانات دولتی دریاچه اورمیه را نجات دهند.


3- فیلم مستند اکیزلر در مورد دریاچه اورمیه

اکیز به ترکی یعنی دوقلو. پسوند «اوز» به معنای «قلو» هست. د‌‌‌ؤردوز یعنی چهارقلو. اوچوز یعنی سه قلو و....

فیلم در سال ۲۰۱۴ در کناره دریاچه اورمیه آغاز می شود و بخشی از زندگی دو برادر خردسال دوقلو را نشان می دهد. در سال ۲۰۱۷ به کناره دریاچه آرال می رود و در سال ۲۰۲۲ به همان روستا باز می گردد.

این فیلم -که ساخت آقای علیمرادی هست- برنده چند جایزه  بین المللی  است. در زیر لینکش را می بینید.فیلم به عینه مشکلاتی را که خشک شدن دریاچه اورمیه برای مردم محل به وجود آورده نشان می دهد. 

بعد دیدن فیلم خواهید فهمید چرا بخش عمده تلاش های تشکلات محیط زیستی تبریز، صرف کارهای خیریه جهت کم کردن آلام مردم مناطقی می شود که پیش از بقیه قربانی تخریب محیط زیست شده اند.

علاوه بر مسایل انسانی این نوع خدمات خیریه برای اعتماد سازی لازم هستند. فرض کنیم حکمرانی اصلاح شود و سر عقل هم بیاید و بخواهد در جهت نجات دریاچه اورمیه اقدامات درست انجام دهد. اقدامات درست از طریق ایجاد ضوابط و فراهم ساختن تسهیلات برای روستاییان خواهد بود تا کمتر در مصارف کشاورزی آب به هدر بدهند. این تعامل همکاری روستاییان را می طلبد. اعتماد آنها را می طلبد. در کشور ما مردم به دلایل تاریخی کمتر به برنامه های حکومتی اعتماد می کنند. روستاییان (باز به دلایل تاریخی) حتی کمتر از مردم شهری اعتماد می ورزند. تا یکی از طرف دولتی به روستاها می رود، ریش سفیدان روستا جمع می شوند و مردم محل را توجیه می کنند که چه طور به آنها دروغ بگویند! آن روستایی ساده دل و خوش باور که در فیلمفارسی های دهه ۴۰ و ۵۰ به تصویر کشیده بود زاییده ذهن رمانتیک فیلمنامه نویسان بود و خارج از ذهن و خارج از پرده سینما  واقعیت ندارد. اتفاقا روستاییان خیلی دیرباورند. نهایت سعی شان را هم می کنند که با طرح ها همراهی نکنند. خیلی وقت ها هم طرح هایی که به نفع دراز مدت آنها را با همین دوز و کلک نقش بر اب می کنند و در دراز مدت خود ضربه می بینند.  از بس در طول تاریخ غریبه ها به آنها ظلم کرده اند که غریبه ستیز شده اند و اولین واکنش شان در برابر طرح های غریبه ها، از زیر آن در رفتن با دوز و کلک هست. نمونه آن را  در دهه هشتاد و در زمان دولت احمدی نژاد دیدیم. دولت اعتباری برای مقاوم سازی خانه های روستایی تخصیص داده بود. روستاییان وام را گرفتند اما به زعم خود زرنگی کردند وکلک زدند، به جای مصرف آن برای کاری که قولش را داده بودند سفر زیارتی رفتند یا عروسی راه انداختند. به زعم خودشان خیلی زرنگ بودند اما چوبش را هم خوردند.

اگر فردا بهترین تسهیلات را برای تغییر الگوی کشت در منطقه جهت نجات دریاچه دریافت کنند باز همان طوری بیخودی خرج می کنند و به هدر می دهند. مگر این که فعالان محیط زیستی که سالیان سال در سختی ها در کنارشان بوده اند واسطه شوند و اعتماد سازی نمایند. اهمیت طرح را برای روستاییان به زبان خود آنها توجیه و تشریح کنند و آموزش های لازم را بدهند.

چشمم آب نمی خوره که در دولت رئیسی گامی برای نجات دریاچه اورمیه برداشته بشه.  همین طور، چشمم آب نمی خوره که اگر اصلاح طلبان سر کار بیایند قدمی بر داشته بشه. اما فشار اعتراضات مردمی از سراسر کشور (که انگیزه اصلی آن مسایل اقتصادی خانوارها نظیر فقر و بیکاری یا مالباختگی به سیستم فاسد ومفسد  هست) به اندازه کافی بالا برود (که دیر یا زود به این حد خواهد رسید) تغییرات اساسی صورت می گیرد. اگر - علی رغم هزاران مشکل و بدبختی حاد دیگر-  بتوانیم تا زمانی که حکمرانی واقع بینانه و مردمسالارانه و نسبتا پاک از فساد می شود، مطالباتی نظیر نجات دریاچه اورمیه را در بین افکار عمومی زنده نگاه داریم، نجات دادن دریاچه اورمیه آن قدر ها کار سختی نخواهد و در یک بازه زمانی حدود ده ساله- با مشارکت نهاد های دولتی  با تشکلات محیط زیستی و مردم محلی- با بودجه ای  معقول انجام شدنی خواهد بود. هزینه لازم -اگر فساد ها و بخور بخورها نباشند- در ابعاد ملی رقم درشتی نیست و قطعا نسبت به خسارات خشک شدن دریاچه اورمیه بسیار کمتر هست.


پی نوشت: در فیلم روستاییان هم-مانند مردم تبریز- به «لقمه»، «تیکه»  می گویند . «بَلله» نمی گویند. نمی دانم بلله مال کدام گویش هست. ریشه کلمه تیکه را هم نمی دانم. آیا همان تکه فارسی است؟

https://www.youtube.com/watch?v=jONletz5sPQ&t=3s

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اهمیت تجهیزات از جنگ تا نجات محیط زیست

+0 به یه ن

بینید! ما جنگ چالدران را باختیم چون که سرداران ما خیال می کردند نیروی اراده و ایمان  و عشق و....می تواند بر نیروی تجهیزات غالب آید.  چند صد سال بعد  ما جنگ ترکمانچای را باز به همان دلیل باختیم. در هر دوی این جنگ ها جانفشانی سربازان ایرانی در حد کمال بود اما چون تجهیزات نبود این جنگ ها را باختیم. در جنگ تحمیلی ۸ ساله، یک وجب از خاک را از دست ندادیم چون که علاوه بر جانفشانی سربازان تجهیزاتی نظیر هواپیماهای جنگی اف-۱۴ داشتیم. اگر این تجهیزات را نداشتیم علی رغم همه جانفشانی های سربازان ایرانی باز به همان سرنوشت ترکمانچای و چالدران دچار می شدیم.


 اما تبلیغات رسمی این را به ما نمی گوید . ترجیح می دهد حماسه بسراید و از نیروی ایمان و غیرت بگوید تا این که سخن واقعگرایانه در مورد اهمیت تجهیزات در جنگ به ما بگوید.  مگه اجداد ما در جنگ چالدران یا ترکمانچای ایمان و غیرت نداشتند که باختند؟! داشتند خوبش را هم داشتند اما با چاقوی آشپزخانه یا حتی بهترین شمشیر ها نمی شود به جنگ توپخانه رفت.  تبلیغات رسمی چنان فراگیر بوده که باعث شده که حتی روشنفکرهای ما در مورد «نیروی اراده» دچار توهم شوند و به مردم آدرس غلط دهند. رمان هایی از روشنفکران در مورد جنگ تحمیلی  خوانده ام که همین نگرش غلط تبلیغات رسمی را باز تولید می کنند بی آن که خود کوچکترین شباهتی به حکومتیان داشته باشند.


در مورد حفظ محیط زیست تجهیزات همان قدر اهمیت دارد. وقتی با پتو و بیل و آبپاش به جنگ آتش در جنگل می روی هرچه قدر هم که جانفشانی کنی باز می بازی. اما وقتی با هلیپاد و هلی کوپتر مخصوص این کار می روی، بر آتش غلبه می کنی. این نوع تجهیزات در دست حکومت هست نه در دست مردم. 

روشنفکران ما- به دلیل پیش زمینه رمانتیک و شاعرانه و حماسه سرایشان- به جای این که مردم را دعوت به مطالبه گری از حکومت برای تدارک این نوع تجهیزات کنند آنها را به اراده گرایی سوق می دهند. این آدرس غلط دادن هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جنبه های مغفول نجات دریاچه اورمیه

+0 به یه ن

چندی پیش من یک سری نوشته درمورد دریاچه اورمیه در کانال منتشر کردم که با نگاهی متفاوت از آن چه که معمولا شنیده ایم نوشته شده بود.  در این سری نوشته  مسئله از زوایای مختلف  بررسی شده. این زوایا، معمولا ناگفته و نانوشته  باقی می ماند. نوشته ها، حاصل تجارب من از ارتباط با گروه های فعال مردمی جهت نجات دریاچه اورمیه هستند. این مجموعه نوشته در لینک های زیر قابل دسترس هستند. خواهشمندم این لینک ها را به علاقه مندان بفرستید:

http://yasamanfarzan.arzublog.com/post/108498

http://yasamanfarzan.arzublog.com/post/108538

قسمت آخر نوشته به اندازه اهمیت موضوع مورد توجه قرار نگرفت. خواهشمندم این نوشته ها را تا می توانید به دوستان و آشنایان خود بفرستید. علت اهمیت این نوشته آن هست که کج فهمی نقش مردم و حکمرانی در مدیریت آب آتویی دست حکومت و از طرفی اپوزیسیون می دهد که فرافکنی کنند. 


حکومت خواهد گفت: «اونه ها! کشاورزان دارند در مصرف آب اسراف می کنند . تقصیر خودشان هست! به ما چه که فردا دچار مشکلات تنفسی می شوند؟! می خواستند حریص نباشند!» (وقتی در مورد مالباختگان ثامن الحجج چنین گفتند در مورد قربانیان خشک شدن دریاچه اورمیه هم قطعا چنین خواهند گفت.) از سوی دیگه  تنها با تقبیح حکمرانی- به شیوه اپوزیسیون- هم نمی شود دریاچه اورمیه  را نجات داد چرا که تغییرات اساسی در سبک زندگی و شیوه کشت و کار و صنعت در حوضه دریاچه اورمیه لازم هست که در گرو همت مردم هست. اگر فقط حکومت را سرزنش کنیم مردم چنین باور خواهند کرد که خودشان لازم نیست کاری انجام دهند. 


نقش  ان-جی-او ها و فعالان محیط زیستی این وسط چیست؟ نقش آنها مطالبه گری از حکومت و نیز  تسهیلگری از طریق آموزش و جلب اعتماد مردم محلی در صورت اجرای طرح های  مثبت و مفید دولتی هست. بیش از این از ان-جی-او ها انتظار نداشته باشید. این آدرس غلط را هم ندهید که «گیریم حکومت کاری نمی کند. ان-جی-او ها چرا دست روی دست گذاشته اند؟!» این آدرس بسیار غلط و بسیار مخرب هست. چون که آتو دست مسئولان می دهد که باز فرافکنی کنند و کم کاری خود را بپوشانند.  ان-جی-او باید از مسئولانی که امکانات و اختیارات در دستشان هست مطالبه گری کند. در  کشور ما برعکس شده و مسئولان گاهی با وقاحت و پررویی تمام  از ان-جی-او ها مطالبه گری می کنند. می دانید چه کسانی جواز این درجه از پررویی مسئولان را صادر می کنند؟ کسانی که از خارج گود و بی آن که قدمی در راه نجات دریاچه برداشته باشند یا اطلاعات لازم از عملکرد ان-جی-او ها داشته باشند، از کار آنها ایراد می گیرند و آنها را به بی عملی متهم می سازند.


 این نقد آنها دو ایراد اساسی دارد:

1) ان جی او ها برخلاف ادعای این منتقدان دست روی دست نگذاشته اند. فعالیت های گوناگون می کنند. اما به دلیل عدم همراهی مسئولان اغلب این تلاش ها بی نتیجه می ماند به جز جنبه خیریه کارهای آنها. علی الاصول وظیفه یک تشکل محیط زیستی کمک به فقرا و مبارزه با فقر حاد در منطقه نیست. اما شرایط به گونه ای وخیم شده است که ان-جی-اوهای فعال محیط زیستی چاره ای نمی بینند جز آن که بخش عمده وقت و انرژی و بودجه خود را صرف کمک به کسانی کنند که به خاطر تخریب محیط زیست به فقر مطلق گرفتار آمده اند. دست کم این کار را انجام می دهند و به نتیجه می رسد. 

2) ابعاد مسئله ای مثل خشک شدن دریاچه اورمیه چیزی نیست که در توان یک یا چند ان -جی -او با بودجه و امکانات انسانی و امکانات مادی بسیار بسیار محدود باشد. امکاناتی که ان-جی-او ها دارند در حد حق عضویت اعضاست (اغلبشان معلم های بازنشسته و افرادی با سطح درآمد مشابه هستند. پس می توانید تصور کنید که این حق عضویت در چه حد خواهد بود!) . دیگر امکاناتی که دارند عبارت هست از  ماشین ها و تبلت های شخصی  اعضا که در جاده های خاکی منتهی به روستا ها خراب می شوند و اعضا  (همان تیپ های معلم های بازنشسته) باید از جیب خود خرج سرسام آور تعمیرات آنها را بپردازند. با این امکانات بسیار محدود حداکثر بشه-  تک و توک- کشاورز فهمیده ای یافت که قبول کند آموزش ببیند و تغییر رویه بدهد. اما تک و توک.  حداکثر معجزه ای که با این امکانات محدود می توان انجام داد آن هست که  صد یا دویست نفر کشاورز از این دست  بیابیم!  برای نجات دریاچه اورمیه باید صدها هزار کشاورز همکاری کنند. یعنی بیش از هزار برابر تعداد افرادی که  در توان جذب ان-جی-او هاست. اگر ده برابر بود جای شانسی بود که آن ده درصد هسته ای تشکیل دهند که بقیه را هم به دنبال خود بکشند اما اقلیت یک در هزار کاری از پیش نمی تواند ببرد. همراه ساختن جمعیت چند صد هزار نفری کشاورزان سیاستگذاری ها و امکانات دولتی می خواهد. در مقایسه با  امکانات ناچیز ان-جی-او ها، نهادهایی مثل جهاد کشاورزی استانها ثروت افسانه ای دارند. امکانات آنها لازم هست که مسئله حل شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرق عملکرد تشکل های مردمی محیط زیستی در ایران و در کشورهای دموکراتیک

+0 به یه ن

١- در کشورهای دموکراتیک وقتی حکومت کارنادرست انجام می دهد تشکل های مدنی با روش های قانونی اعتراض خود را ابلاغ می کنند و با اهرم هایی که کشور دموکراتیک در اختیارشان می  گذارد اون قدر فشار می آورند که راهش را درست کند. اینجا اعتراض همان، و انگ های جاسوسی و تجزیه طلبی همان و داغ ودرفش همان!


٢-در کشورهایی مثل کانادا حکومت یک سری برنامه مناسب برای نجات محیط زیست می خواهد پیاده کند. تشکلها همراهی و تسهیلگری می کنند. به این ترتیب دیده می شوند و کردیت کار را هم دریافت می کنند.

اینجا سالهاست برای نجات دریاچه از طرف حکومتی کارمفیدی انجام نشده که تشکل های مردمی بخواهند تسهیلگری کنند 


٣- در کشورهایی که اقتصاد شکوفا دارند تشکل ها هم ثروتمندند و ثروت قدرت و توانمندی می آورد.

اینجا با چندرغاز کمک های مردمی و حق عضویت، دست تشکل های مردمی آن قدر باز نیست که کار زیادی از پیش ببرد. اگر هم هنوز سرپاست و در آن بسته نشده، از فداکاری و از جان گذشتگی برخی از اعضای آن هست.


٤- در همه جای دنیا، تشکل های مردمی تخصصی قدرت خود را از مردمداری به دست می آورند. از به دست آوردن دل اقشار مختلف جامعه. برای این مردمداری باید در بحران هایی که گریبانگیر اقشار مختلف می شود در کنارشان باشند. همه جای دنیا چنین هست. اما فرق ایران با جایی مثل کانادا آن هست که تواتر بحران ها اینجا بسیار بسیار بسیار بسیار بیشتر هست. تقریبا می شه گفت روزی بدون بحران نداریم.  علاوه بر بحران های بزرگ که در جراید می آید و شما هم می شنوید بحران های ریز خانوادگی هم هست. مگه می شه که یک تشکل که از حمایت های فلان تاجر یا بهمان پزشک یا بهمان مهندس بهره مند می شود، وقتی نوه او در تصادف فوت می کند در مراسم شرکت نکند؟! در ایران تواتر این بحران ها چنان زیاد هست که برای کار اصلی زمان کمی می ماند.


٥-در کانادا  و در کشورهای مشابه کامیونیتی های کوچک این همه دچار  فقر نیستند. تشکلی که برای محیط زیست آنها تلاش می کند لزومی نمی بیند در جبهه ای دیگر برای رفع فقر آنها بجگند. تشکل ها ی محیط زیستی هر وقت برای کاری برای دریاچه اورمیه می روند با فقر شدید افراد محلی رو به رو می شوند و بخش عظیمی از وقت و انرژی و بودجه شان صرف آن می شود که مشکلات حاد فقر اون مردم را برطرف کنند.


٦- در سایر کشورها فعالان محیط زیست با روزنامه های بین المللی مصاحبه می کنند و مشکل را بازگو می کنند و کم کم در سطح بین المللی شناخته می شوند و جوایز بین المللی می گیرند. این طوری در بین جامعه شناخته می شوند و امکانات می گیرند. در ایران فعالان محیط زیستی حتی جرئت نمی کنند با روزنامه های داخلی مثل شرق مصاحبه کنند. تا مشهور بشوند امکان بگیر و ببندشان بالا می رود. اگر با رسانه های خارجی مصاحبه کنند که انگ عامل خارجی بودن و سپس بگیر و ببند حتمی هست. در نتیجه ناشناخته باقی می مانند.


٧-در ایران تشکل های مردمی علاوه بر همه مشکلات باید با انواع و اقسام شایعات و تئوری های توطئه هم مبارزه کنند. در خارج هم شایعات و تئوری های توطئه هستند. اما در ایران بیشترند. هم تئوری های توطئه آنها را ترجمه می کنیم هم تئوری توطئه خود را می سازیم. پنهانکاری ها و دروغ پردازی های مکرر حکومتیان هم بر تئوری های توطئه دامن می زند. اعتماد سازی-که بخشی از وظایف ان جی او هاست- در ایران بسیار سخت تر هست تا در خارج.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

صحبت من با نادیا در مورد گشت ارشاد

+0 به یه ن

نادیای عزیز در ادامه صحبت من نظرات خود را در مورد گشت ارشاد بازگو کردند. می توانید با مراجعه به لینک  زید نظرات ایشان را بخوانید اما در یک مورد سئوالی مطرح نموده بودند که من می خواهم به آن بپردازم.


نظر نادیای عزیز:
«دختران امروز، مادران فردا هستند. شما فکر میکنید یک دختر عفیف و پاکدامن مادر خوبی ( منظورم از مادر خوب مادری است که دغدغه ی سلامت جسمی، روحی، تربیتی و .. فرزندانش را دارد) در آینده خواهد بود یا دختری که ولنگارانه به بحث حجاب و عفاف مینگرد و به این مسائل قیدی ندارد و بیشتر دغدغه اش در ست کردن رنگ رژ لب و سایه چشم و لاک ناخن خلاصه میشود؟ آراستگی قطعاً مورد تایید دین ما هم هست است اما حقیقتاً توجه بیش از حد به ظاهر، انسان را از مسائل مهمتر باز میدارد.»

راستش من هم بین محجبه ها مادران خوب زیاد دیده ام و هم بین غیرمحجبه ها. هم در بین کسانی که آرایش می کنند زیاد مادر خوب دیده ام هم بین کسانی که آرایش نمی کنند. آیا واقعا مادران محجبه بیش از مادران غیر محجبه مادران خوبی هستند؟! مشاهدات سرسری من چنین چیزی را نشان نمی دهد اما جواب دقیق و علمی به این سئوال، نیاز به مطالعه جامعه شناسی با معیارها و روش مندی علم جامعه شناسی دارد. جواب این سئوال چیزی نیست که من و شما از روی حدس و گمان بگوییم.
قطعا گرایش وسواس گونه به هر امری از جمله آراستگی می تواند فرد را از مسایل مهمتر نظیر وظیفه خطیر مادری  باز دارد. اما این اشکال وسواس هست نه آرایش. من کسی را نمی شناسم که تا حدی وسواس گونه به آرایش گرایش پیدا کرده باشد که مادری اش لطمه ببیند. اما  تا بخواهید افرادی را می شناسم که به خاطر گرایش وسواس گونه به اجرای دقیق احکام مربوط به نجاست و نظایر آن برای خانواده خود کلی مشکل ایجاد کرده اند.
یک موردش را هم گفتم. پیرارسال بود که مادر وسواسی که شوهرش به علت همین وسواس طلاقش داده بود فرزندش را که در خانه پدری سگی داشت مجبور کرد که از سگش جدا شود. چند روز بعد فرزند خودکشی کرد و از دنیا رفت. اتفاقا ماجرا را در همین وبلاگ هم گفتم  و شخصی همفکر نادیا به نام نگین کار آن مادر را تایید کرد.
ظاهرا قدیم ها زن وسواسی بیشتر بوده. زنها برنامه دیگری نداشتند. گیر می دادند به همین موضوع.

آسیب هایی که این گونه زنها به خانواده می زنند تنها به مسئله نجاست و پاکی باز نمی گردد. همین گیر دادن به حجاب دیگران و روابط دختر و پسرها در خیابان یا موسیقی و احیانا رقص در رستوران ها هم برای خانواده این گونه زنها مشکل ساز هست. حتی اگر خانواده همگی با او در مورد اصل ماجرا همعقیده باشند تذکراتی که این خانم ها به سبک گشت ارشاد به دیگران می دهند برای شوهران اغلب سنتی شان (که بنا به سنتی بودن می خواهند مردمدار باشند) نوعی کابوس هست! شوهرهاشون خیلی شرمنده می شوند وقتی خانم شان در رستوران و خیابان با دیگران سر حجاب و موسیقی و ..... پرخاش می کنند. ظاهرا برای مردهای سنتی که خیلی در قید مردمداری هستند این کار خانم های مکتبی بسیار سنگین می آید. ترجیح می دهند عطای بیرون رفتن با خانواده را به لقایش ببخشند تا از این برخوردها در جلوی آنها پیش نیاید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جذابیت کالای رایگان

+0 به یه ن

 سرودست شکستن برای نذری و کرامت انسانی؟


این روزها فیلم هایی از تقلای افراد مرفه برای گرفتن نذری هایی نه چندان گرانقیمت در فضای مجازی دست به دست می شوند. یک عده بسیار از آن تاسف می خورند و آن را نشانه افت کرامت انسانی می دانند.


به نظر من مسئله مهمی نیست. از این مشاهده نمی توان چنین نتیجه ای گرفت. ما آدم ها در همه جای دنیا و با هر درجه از رفاه ویا هر دیدگاه و جهان بینی ، وقتی در جمعی هستیم که خود را از آن جدا نمی دانیم دوست داریم با هم کل کل کنیم. یک نمودش هم این هست که وقتی چیزی به طرفمان پرت می سود می پریم که اولین کسی باشیم که آن را در هوا می قاپیم.


در عروسی ها هم وقتی دسته گل عروس را پرت می کنند دختر وپسرها سر گرفتن آن همدیگر را جر واجر می کنند و چه لباس های گرانبهایی که سر آن پاره نمی شود.💐😉

این دختر وپسرها که واقعا برای عروسی این همه مشتاق نیستند . اگر هم باشند واقعا که باور ندارند با به دست آوردن آن دسته گل به زودی ازدواج خواهند کرد. برایشان یک بازی چالشی است و بس! در جمعی -که به آن -در اون چند ساعت عروسی حس تعلق یافته اند -جو گیر می شوند و اون طور برای یک دسته گل سر و دست می شکنند،


از مشاهده فیلم های مربوط به نذری گرفتن من نتیجه ای نمی گیرم جز این که اون مراسم باعث شده این افراد نسبت به هم حس تعلق بیابند. این چیزی است که اپوزیسیون مخالف مذهب از درک آن عاجز هست. نمی فهمد که همین گونه مراسم و جمع ها چه احساس تعلقی بین جمع های بزرگ ایجاد می کند و این جمع ها با این حس تعلق چه قدرت اجتماعی ای پیدا می کنند. در مقابل مذهبیون کاملا به قدرت این نوع جمع ها واقفند. بیخود نیست که در اغلب کشورها (از جمله خود آمریکا) مذهبیون از قدرت بالایی برخوردارند.

دست کم ریچارد داوکینز این را می فهمد وقتی جمع های اوانجلیک ها را مطالعه می کند. اما دنباله رو های ایرانی اش اغلب نمی فهمند.

تا این را نفهمند، فکر نکنم قدرت اجتماعی و به دنبال آن سیاسی بتوانند کسب کنند.


یکی از علل دوام هزارساله روم باستان را -علی رغم همه فسادها و ضعف ها کاستی ها-  

همان جمع هایی می دانند که با هم به تماشای مبارزات وحشیانه گلادیاتوری می پرداختند. این جمع ها به مردم روم باستان یک حس جمع و هویت جمعی می داده که ضامن بقایش می شده.


ما که دنبال قدرت نیستیم و " به کتابی و گوشه چمنی" خوشیم. اونهایی که دنبال قدرت سیاسی هستند باید بدانند که تنها با بحث های تئوریک  صرف یا ایراد گرفتن از حریف 

و افشا گری از فساد آن راه به جایی 

نمی برند . باید بتوانند با همین نوع مراسمات جمع های خود را تشکیل دهند. در میان اپوزیسیون تنها سلطنت طلبان این نکته را خوب می فهمندو روی جشن های باستانی مانور می دهند. بیخود نیست که بیشتر از چپ ها یا لیبرال دموکرات ها مردم می توانند آنها را بفهمند. 

بحث های تئوریک چپها یا  لیبرال دموکرات ها برای توده های مردم خیلی ملموس نیست. اما مراسم و جمع ها ملموسند.

🍀@minjigh


تماشای Crazy rich Asians را توصیه می کنم.


داستانش داستان پیچیده ای نیست. یک داستان سیندرلایی است. اما به تماشایش می ارزد.


نکاتی که توجه مرا جلب کرد:


١- سیندرلای این فیلم برعکس سیندرلای کلاسیک ، بلوند نیست. بلکه قیافه ای چینی دارد.از وقتی که مردم شرق آسیا پولدار شده اند قیافه شان هم مد شده! ما که بچه بودیم وقتی می خواستند بگویند فلانی زشت هست می گفتند شبیه چینی هاست. اما الان سیندرلا هم شکل و قیافه چینی یافته .


٢- سیندرلای محبوب قرن ٢١، دختری نیست که توانمندی هوشی اش از موش های خانه هم پایین تر است ودر ابتکار عمل جلوی موش های خانه هم کم می آورد. سیندرلای محبوب قرن ٢١ ریاضیدان هست. کمابیش یک نابغه ریاضی. ظاهرا جماعت ذکور از این طرز فکر که زنان برای جذاب بودن باید کم هوش و کم سواد باشند دست برداشته اند!

تا جایی که سیندرلایشان هم نابغه شده. راه بسیار طولانی و دشوار پیموده شده تا به این جا رسیده ایم!


٣- برخی دیالوگ های فیلم جالب هست. مثلا جایی که اون خانم متشخص بالاخره جلوی همسر بهانه گیرش می ایستد. جملاتی که به زبان می آورد شنیدنی هست.


٤- و اما صحنه مهمانی دخترانه قبل از عروسی. در خارج رسم هست که قبل از عروسی دوستان عروس با عروس و دوستان داماد با داماد برای آخرین بار، جشن مجردی می گیرند. در جشن های مجردی به سیم آخر می زنند.در این فیلم چون خانواده داماد فوق پولدار هستند جشن هایشان هم خاص هست. بخشی از جشن دخترانه مجردی خرید مجانی است. اون میلیاردر ها برای این که اجناس مجانی به کف آرند همدیگر را پاره می کنند. اونجا یکی می گه هیچ کس به اندازه میلیاردر ها برای جنس مفت خودش را جر نمی ده. ملاحظه می کنید ؟! همه جا آسمان همین رنگه.😆🌈🌈



🍀@minjigh



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هیس! از مسایل زنان نگید که مسایل مهمتری هست!

+0 به یه ن

هروقت از حقوق زنان گفته می شه عده ای می گویند مسایل مهمتری هست. مسایل زنان را واگذارید به روزی که مسایل مهم تر حل شوند. اونهایی که خودشان را عقل کل می دانستند در اسفند ٥٧ زنان را دعوت به سازگاری کردند چون که می خواستند کار مهمتر مبارزه با امپریالیزم را به سرانجام برسانند. همچین امپریالیزم جهانی را له ولورده کردند که در سال های بعدی خودشان و به همراه میلیون ها نفر از همشهری هاشون سر ودست شکستند  که ساکن همین کشورهای امپریالیست شوند.


الان هم برخی می گن از مسایل زنان و گشت ارشاد نگید چون که مسئله مهمتری نظیر خشک شدن دریاچه اورمیه هست. می دانید بدتر از تحمل از گرما و ریزگردهای ناشی از خشک شدن دریاچه های اورمیه و هورالعظیم و هامون و…. چیست؟! تحمل همان گرما و ریزگردها در کنار گشت ارشاد!


اما آیا اگر بحث گشت ارشاد را کنار بذاریم و تنها روی دریاچه اورمیه تمرکز کنیم مشکل خشک شدن دریاچه حل می شود؟! در نوشته بعدی ام به جواب این سئوال می پردازم.


#save_urmia_lake


🍀@minjigh

فرضا ما بحث گشت ارشاد را کنار گذاشتیم و فقط از نجات دریاچه اورمیه گفتیم. بعدش چه می شه؟


هیچ چی! مسئله در مجلس مطرح می شه. یکی از نمایندگان از اون منطقه در صحن مجلس شعر و متن احساسی در رثای دریاچه اورمیه می خونه. دیگری در دفاع از دریاچه اورمیه در صحن مجلس عربده می کشه و تاکید می کنه غیر از او و البته رای دهندگان فهمیده به او ، هیچ کس به فکر دریاحه اورمیه نیست. آن دیگری ژست فرد فرهیخته می گیرد و با وقار و طمانینه از برنامه های نجات اورمیه که تنها به انگشت حکمت و درایت وی قابل انجام هست می گوید. خلاصه هر کدام با ترفندی خود را در سایه کمپین نجات دریاچه به رخ می کشند.


اگر خیلی خیلی خوش شانس  باشیم باز یک بودجه ای برای نجات دریاچه اورمیه تصویب می کنند و در جراید در بوق و کرنا می کنند.بعد از مدتها کش و قوس و چند برابر شدن هزینه ها به علت تورم، با منت یک دهم مبلغ اعلام شده را واریز می کنند. اما در این مورد صحبتی نمی شود. مردم جنوب و غرب ایران خیال می کنند کل اون مبلغ واریز شده و تا سالها گله مند می شوند که پس چرا به شمال غرب رسیدگی می شود اما به مشکلات آن مناطق رسیدگی نمی شود. (کمابیش همان طور که مردم آذربایجان شاکی هستند که چرا به یزد و کرمان و اصفهان می رسند ولی به آذربایجان نمی رسند).

اون یک دهم واریز شده هم حیف و میل می شود  و به نجات دریاچه اورمیه منجر نمی شه. مرتب هم به مردم آدرس غلط می دهند تا کسی پی گیر حیف و میل بودجه نباشد.



این راه را قبلا رفته ایم و اینجا رسیده ایم. پس چه کنیم؟ این دفعه به جای این که انرژی خود را صرف آن کنیم بر سر جنبش های دیگر داد بزنیم که دغدغه ما مهمتر هست بذاریم همه این جنبش ها بسته به مومنتوم خود پیش بروند. بین جنبش ها اصطکاک ایجاد نکنیم. ظاهرا هیچ کدام از این جنبش ها به تنهایی اون قدر قدرت ندارند که تحول اساسی ایجاد کنند. مخصوصا با این اصطکاک ها که با جنبش های دیگر پیدا می کنند انرژی خود را از دست می دهند. این بار بذارید که این جنبش ها به موازات هم پیش بروند. جنبش زنان، محیط زیست ، کارگران ، معلمان، زبان مادری و جنبش ضد فساد مالی و جنبش مطالبه معیشتی در کنار هم اون قدر قدرت خواهد داشت که تحول اساسی به وجود آورد. رسیدن به مطالباتی نظیر احیای دریاچه اورمیه تحولات اساسی می طلبد. با این ساختار فاسدو آلوده به ریا و تزویر و بدون نهاد نظارتی و قبول پاسخگویی مسئولان به عنوان یک اصل، پروژه نجات دریاچه اورمیه به جایی نمی رسد. اگر بودجه ای هم برایش تصویب شود باز حیف و میل می شود و از آن آبی به دریاچه نمی رسد.

#save_urmia_lake


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ادامه بحث گشت ارشاد

+0 به یه ن

دوست   عزیز!

اگر شما از چیزی مثل  آرایش خوشتان نمی آد دلیل نمی شه که اگر کسی خوشش می آد و استفاده می کنه از شما آدم پایین تری هست و اشکال وایرادی داره. من هم از ریواس خوشم نمی آد اما فکر نمی کنم نسبت به دوستانم که عاشق ریواس هستند برتری دارم. هرگز هم   به خودم اجازه نمی دهم که «ریواس دوستی» این دوستانم را تحلیل روانشناسی کنم و به فلان و بهمان عقده روانشناسی ربط دهم. این گونه تحلیل های شبه روانشناسانه را مسخره می دانم. 

دوست داشتن آرایش یک سلیقه شخصی است.  آرایش نکردن را دلیل برتری خود ندانیم. 

همان طوری که ریواس خوردن یا نخوردن دلیل بر برتری کسی نیست.


زمان دانشجویی در اتوبوس زنی دختری را به خاطر آرایش کردن شدیدا توبیخ کرده بود و بی آرایش بودن دوستم را که در صندلی بغلی نشسته بود بر سر او کوفته بود. طفلک دوستم اون قدر معذب شده بود که بهانه ای برای اون همه توهین و تحقیر به آن دختر بیگناه شده بود.


امیدوارم رزومه علمی  همه ما اون قدر قوی شود که برای افتخار کردن دیگه نیازی به برتری فروشی شبه روشنفکری به علت آرایش نکردن نداشته باشد و برای اثبات انتکچوال بودن خود به دستاوردهای علمی و ادبی وهنری خود ارجاع دهیم نه مثل دختران   کم مطالعه اما پرمدعای  سال ۵۷ به آرایش نکردن خود.  منظورم دختران جوانی است که یک نصفه جزوه چپی می خواندند وچون زنان  دور وبرشان  همان یک نصفه جزوه را هم  نخوانده بودند،  خیال می کردند خیلی سطح  مطالعه بالا دارند.  بعد هم آرایش نکردن خود را بر سر سایر زنان می کوبیدند. نتیجه منورالفکری نصفه نیمه آن زنان  همین شد که شد!



--رویارویی مردم با مردم سر مسئله حجاب؟


در دهه هفتاد در اتوبوس ها و مهمانی ها ی خانوادگی رویارویی مردم با مردم سر مسئله حجاب زیاد اتفاق می افتاد. طرفداران و مخالفان با هم جدل می کردند اما هر دو از زبان خود استفاده می کردند و بس.  اون موقع زنان معمولی (نه زنان برخوردار از رانت خشونت و مصونیت از پیگرد قانونی) که به خاطر نگرش خود به دختران بدحجاب گیر می دادند کم نبودند. در هر اتوبوسی دو سه نفری پیدا می شد. اما اون دوره گذشته . بعید هست الان در هر اتوبوس دو سه نفر با اون طرز فکر وجود داشته باشد. جامعه و مردم سر این موضوع به تعادل و تفاهمی رسیده اند. 

آن چه این روزها  داریم رویارویی مردم با مردم سر مسئله حجاب نیست. رویارویی اقلیتی بسیار کوچک هست که همه گونه از طرف حکومت حمایت می شود تا سبک زندگی مورد نظر خود را به بقیه تحمیل کند. سلاحشان هم برعکس زنان اتوبوس سوار در دهه ۷۰ تنها زبانشان نیست. با حمایت نهاد های حکومتی خود را مجاز می دانند که به هر نوع خشونت از گازگرفتن و پنجول کشیدن تا اسید پاشی و تفنگ ساچمه ای وبا ماشین زیر گرفتن .... دست بزنند

لینک

به برخی اظهارات امام جمعه اصفهان توجه بفرمایید:

آبان ۱۳۹۹:

امام جمعه اصفهان: فضای جامعه را برای افرادی که کشف حجاب می‌کنند، ناامن کنید


اینها فقط در حد حرف باقی نمی ماند. در سال ۹۳ سه مورد اسید پاشی در اصفهان به زنان زیبارو به بهانه بدحجابی صورت گرفت اما تا به امروز دستگیر نشده اند. (هرچند من گمان می کنم همین زیبارویی جرمشان بود والا حجابشان هم نامتعارف نبوده است. حتی بعد از اسیدپاشی هم زیبا ماندند.) هفته پیش سر همین درگیری های حجاب، فردی را بعد از یک روز به جرم بیرون راندن یکی از بی آر تی، دستگیر کرده اند و رسانه های حکومتی در مورد خشونتی که به او شده قلمفرسایی می کنند. البته این وری ها هم می گویند که زن طرفدار حجاب  دختری را گاز گرفته که اگر صحیح باشد خشونتی بالاتر از هل دادن هست. من صحنه گاز گرفتن را ندیدم و قضاوتی هم نمی کنم. اما قدر مسلم این هست که اسیدپاشی جرمی بسیار سنگین تر از هل دادن در بی آر تی است.

 نیروی انتظامی نباید بذارد اسید پاشان راست راست در خیابان ها بچرخند. همه جای شهر هم که دوربین هست.  برای

پلیس شناسایی و دستگیری این افراد کاری نداشته. وقتی بعد از این همه سال اسید پاشان اصفهان دستگیر نمی شوند و از سوی دیگر این گونه اظهارات را از امام جمعه اصفهان می شنویم  حس می کنیم این گونه خشونت ورزان دارند حمایت می شوند. 

مسئله رویارویی مردم با مردم نیست. مردم کسانی هستند که در برابر قانون یکسانند. وقتی اقلیتی در برابر قانون پاسخگو نیستند و مجاز به آزار دادن بقیه بدون ترس از پیگرد قانونی شدند این اقلیت دیگر جزو مردم حساب نمی شوند. 

اگر دعوا از جنس دعوای  دخترخاله ها سر مسئله حجاب در مهمانی های روز جمعه مادربزرگ بود می شد گفت که کوتاه بیایید که روابط خانوادگی ارزش بیشتر از اینها دارد. اما قضیه خیلی پیچیده تر هست. یارو  دارد صریحا می گوید جامعه را ناامن کنید.


پی نوشت: البته خوشبختانه اون کسی که به بهانه حجاب دختران را در اورمیه زیر گرفت بلافاصله دستگیر شد. ضمن تشکر از پلیس اورمیه خواهان دستگیری و محاکمه و مجازات هر چه سریع تر اسیدپاشان اصفهان و مجرمان دیگر از این دست هستیم.وقتی دستگیر نمی شوند پیام به امثال اون اسیدپاشان منتقل می شود که مصونیت از پیگرد قانونی دارند و مجازند هر بلایی خواستند بر سر زنان جامعه بیاورند.


-----

در فیلم گشت ارشاد در شهرک غرب وقتی مادران جلوی ون وایستاده بودند و فریاد می زدند که دخترم مریضه، مردها ی رهگذر  این سو داشتند سر کرایه دربست چانه می زدند.


حالا برخی مردها واغیرتا سر می دهند که چه طور همجنسانشان بی تفاوت ایستاده اند


راستش من هیچ تعجب نمی کنم. این همه سال ما از مذکران در خیابان ها مزاحمت و آزار دیدیم اما از مردان نه تنها حمایتی ندیدیم بلکه تیغ ملامت هم بر کشیدند که لابد تقصیر از خودتان بوده. 

اگر حمایتی دیده ایم از جانب زنان دیگر بوده. دست کم من حمایتی از مردان ندیده ام. از جانب زنان دیگر البته زیاد حمایت دیده ام. به خصوص در تهران زیاد از زنان تهرانی در این گونه مسایل حمایت دیده ام. از این جهات زنان تهرانی قابل تحسین هستند. وقتی می بینند دختری در خیابان مورد آزار مردان قرار می گیرد به حمایت او می شتابند. درود بر شیرزنان تهران!



پی نوشت: در روزهای اخیر برخی از مردها از زنان در مخالفت با گشت ارشاد حمایت می کنند. این برای من چیز جدیدی هست. قبل از این هر چه از مردها دیده بودیم یا توجیه سرکوب های زنان توسط گشت ارشاد و نظایر آن بود یا این که توسری مضاعف بر سر زنان که چرا زیر بار حرف زور می روید! این دسته دوم-که در اقلیت بودند- انتظار داشتند زنان به تنهایی بار مبارزه برای آزادی را به دوش بکشند. دسته اول که اکثریت مردها را تشکیل می دادند انتظار داشتندزنها جلوی گشت ارشاد کوتاه بیایند که آرامش آنها حفظ بشه.

این پدیده که برخی مردها مخالفت زنان را با گشت ارشاد حمایت می کنند و پشت آنها می ایستند برای من جدید و بدیع بود. ببینیم این روند به کجا می رسد.

🍀@minjigh

چند روز پیش قرائتی گفته:

"خواهرم و دخترم،

لباس و آرایش فریبنده شما در خیابان، زخمی را در دل فقرایی که این نوع لباس‏ها را ندارند، به وجود خواهد آورد که با آه خود از شما انتقام خواهند گرفت."


https://www.khabaronline.ir/amp/1654643/



یا د این کاریکاتور  افتادم که چند سال پیش طرفداران حجاب اجباری برای تحقیر زنان بدحجاب کشیده بودند تا به رخ بکشند چادر مشکی از کل لباس های بدحجابان گرانقیمت تر هست و خون به دل فقرا کنند که چه قدر همفکران آنها پولدارند. البته حرف درستی هم هست! در این وضعیت بی پولی و بی ارزی سالیانه مبالغ زیادی صرف واردات پارچه مشکی از خارج می شود و مافیای پارچه هم ثروت افسانه ای به جیب می زنند. حال آن که شلوار جین و ساپورت و… اغلب تولید خاک پاک خودمان هست و تولیدش درداخل کشور هم اشتغال ایجاد می کنه.

آیا تحمیل اونیفورم باعث می شود که فقرا کمتر حسرت بخورند؟


شصت هفتاد سال پیش، با همین تصور در اکثر کشورها اونیفورم در مدارس تحمیل می شد. اما کم کم مطالعات نشان داد که اونیفورم نه تنها باعث راحتی فکر فقرا نمی شود بلکه کاملا برعکس عمل می کند. اولا تهیه همان اونیفورم هم برای  خیلی از خانواده ها به لحاظ اقتصادی سخت هست. ثانیا وقتی همه یکسان لباس می پوشند ذهن افراد روی تفاوت های کوچک حساس می شود و از آن برای خود مسئله می سازند. مثلا فرض کنید همه سرتاپا اونیفورم پوشیده اند اما یکی ساعتی یا دست بندی هم بسته. اون یک دونه برای بقیه مسئله می شود.

وقتی اونیفورم تحمیل می شود، لباس هایی که افراد خارج از مدرسه می پوشند برای همکلاسی ها مسئله می شه. اینها را از روی تجربه زیسته می گم: دانش آموزان در خانه مهمانی (برای تولد و…) می گیرند وهمکلاسی ها را دعوت می کنند. وقتی به اونیفورم عادت کرده اند لباسی که قرار هست اونجا بپوشند خیلی خیلی مسئله می شه و اتفاقا دانش آموزان بی بضاعت تر را شدیدا آزار می ده.


حال آن که اگر از اول اونیفورم نباشد ذهن ها و چشم ها به تفاوت ها عادت می کنند. همه قبول می کنند که افراد مختلف پوشش های متفاوت دارند. برایشان پیدا کردن تفاوت ها دغدغه ذهنی نمی شود.

با این مشاهده، در اغلب کشورها اونیفورم مدرسه رفته رفته کنار گذاشته شد. 


وقتی اونیفورم تحمیل نمی شود اتفاقا فقرا کمتر حسرت بقیه را می خورند. به چندین و چند دلیل. اول این که لزوما ثروتمندان گرانبهاترین لباس ها را نمی پوشند. نمونه مشهورش بیل گیتس هست. در ایران هم خیلی از کارخانه دارها کم بهاتر از لباس های راننده  شخصی شان لباس می پوشند. (که البته ما ایرانی ها ارزان پوشی بیل گیتس را حلوا حلوا می کریم اما ارزان پوشی کارخانه داران هموطن خود را به گداصفتی آنها نسبت می دهیم . این برخورد ما ایرانی ها خود جای تحلیل جدا گانه دارد.) نتیجه این می شود که اگر کسی نتواند لباس گران بخرد خیلی ناراحت نمی شود. چرا که فلان بچه پولدار هم لباس ارزان قیمت می پوشد. 


به علاوه بدون اونیفورم راه ابتکار عمل باز هست. می توان با پارچه و کاموای ارزان هم طرح جالبی زد که از لباس گرانبها هم جالب تر باشد. استعدادهای طراحی شکوفا می شوند.


به حای تحمیل اونیفورم باید با تبعیض و بی عدالتی مبارزه کنند. در مدارس ما اون قدر این یکسان سازی سطحی را جلومی بردند که می گفتند فقط نان وپنیر ساده برای تغذیه تان بیاورید. مدتی حتی به انگوری هم که برخی لای نان و پنیرشان می گذاشتند گیر می دادند که مبادا فقرا حسرت بخورند! با این حال، چیز غریبی نبود وقتی دختر فلان خانم و آقای دکتر با وجود نمره ١٤ در درس شیمی معدل ٢٠ می آورد و شاگرد اول کلاس می شد! یعنی اولیای مدرسه در این حد ریاکاری می کردند!!


اونیفورم برای مدرسه هم چیز مزخرفی است چه برسد برای یک کشور! اینها اگر زورشان برسد می خواهند چادر مشکی را به صورت اونیفورم به همه زنان ایران تحمیل کنند. اگر توجیه شان این هست که برای گل روی فقراست باید بگویم اغلب فقرا توان مالی خرید چادر مشکی ندارند. به علاوه، اگه راست می گن به جای آن جلوی تبعیض ها و امتیاز های ویژه "ژن های خوب" را بگیرند.



🍀@minjigh


یک جنبه دیگه حساس شدن چشم ها و ذهن ها به تفاوت های بسیار کوچک در اثر اونیفورم پوشی اینه:

وقتی همه اونیفورم می پوشند اگه  اونیفورم کسی کهنه باشه فوری توجه جلب می کنه. اگر احیانا یک گوشه کوچک اونیفورم سوراخ شده باشه و رفو شده باشه فوری توجه جلب می کنه. درصورتی که اگر هر کسی لباس دلخواهش را بپوشه و لباس یکی، رفو شده باشه هیچ کس متوجه نمی شه. اگر هم بشه خیال می کنه مد این لباس هست که فلان جاش یک ذره دوختگی اضافی داشته باشه.


شاید این مسایل برای کسانی که در رفاه غرقند مهم نباشه. ولی برای کسانی که به سختی هزینه اونیفورم را تدارک می بینند مهمه.


-------

تاریخچه واقعی کشف حجاب در دوران رضا شاه  با آن چه که به ما گفته اند فرق داره. هم روایت صدا و سیما  غلط هست هم روایت شبکه من وتو.  تا قبل از سفر رضا شاه به ترکیه خود رضا شاه با کشف حجاب مخالف بوده. اون موقع دختر رشدیه (شهناز رشدیه و شوهرش) در این زمینه فعالیت داشتند اما مجبور بودند فعالیت شان را از ماموران حکومت رضا شاه قایم کنند. در مصاحبه های زیر ماجرا شرح داده می شه. من در خیلی مسایل با محمد امینی مخالفم و دیدگاهش را قبول  ندارم اما در زمینه تاریخچه حجاب در اواخر دوره قاجار و سپس در دوران رضا شاه تحقیق جامعی کرده که در فایل های زیر توضیح می ده.    


https://www.youtube.com/watch?v=Mm_PowIMrdw


https://www.youtube.com/watch?v=-8RH2UP3Fvc


https://www.youtube.com/watch?v=-8RH2UP3Fvc

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برخی اظهار نظر های طرفداران گشت ارشاد

+0 به یه ن

یکی از اظهاراتی که از زبان طرفداران گشت ارشاد بسیار می شنویم این هست که هیچ جای دنیا به اندازه ایران، زنان غیر پوشیده لباس نمی پوشند. هر وقت این را از زبان آنان می شنوم مثل اعلامیه میخکوب می شوم روی دیوار.  من در این سی چهل سالی که خاطره دارم حتی یک بار هم ندیده ام دختران بالای ۱۰-۱۲ سال در خیابان های ایران با تاپ و شلوارک بیایند بیرون. حتی در شهرهای کنار دریا. حتی در شهرک ها هم که همه جوان ها با هم مثل خواهر برادرند با تاپ و شلوارک نمی آیند بیرون. چیزی که در شهرهای غربی بسیار مرسوم هست. شاید در تابستان از هر ده نفر دو نفر  در شهرهای اروپا با این پوشش هستند. چه طور اینها ادعا می کنند که در ج ا زنان غیرپوشیده تر ند. افتادن شال از سر به دوش اونها را غیر پوشیده تر می کند؟ اون قدر هم این را تکرار کرده اند که به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته اند و  نتیجه هم گرفته اند که بنابراین زنان ایرانی نیاز دارند که گشت ارشادی باشد که برسرشان بکوبد ولی در غرب نیازی به آن نیست (البته فعلا!!!)! 

گمان نمی کنم همه اونها که این اظهارات را می کنند از سر دروغگویی است. واقعا باورشان همین هست. من اولین بار از زبان یکی از هم دانشکده ای های چادری در دهه هفتاد این را شنیدم. اون هم دهه هفتادی که شال ها هم بر شانه نمی افتاد و مانتوها هم تا مچ پا بود!این همدانشکده ای ما آدم دروغگویی نبود! باورش را می گفت!

به نظر من اینان از زن ایرانی انتظار دارند که چادری باشد و هرگاه می بینند روسری اش یک کم عقب رفته حس می کنند نظم دنیا به هم خورده. از زنان غربی چنین انتظاری ندارند. انتظارشان از زنان غربی در محیط کشور خودشان همان تاپ و شلوارک هست و همان را به اندازه کافی برای آنها پوشیده می دانند.

-----

طرفداران گشت ارشاد می گویند که حجاب جزو فرهنگ این منطقه هست و از قبل از اسلام هم بوده. این حرف درسته اما گشت ارشاد ابدا جزو فرهنگ این منطقه نبوده و یک بی هنجاری مطلق  در چارچوب فرهنگ این منطقه هست. این که یک مرد غریبه ویا تا حدودی یک زن غریبه، بیاد و به «دختر مردم» و یا به  « زن مردم» سر مسئله ای تا این حد شخصی در خیابان گیر بدهد و بعد هم سوار ون کند و بر خلاف نظر و اجازه آن «مردم» (شوهر یا پدریا برادرش) بردارد ببرد بسیار بسیار خلاف اقتدار سنتی مرد ایرانی هست. خیلی خیلی بیشتر از هر اندیشه فمینیستی اقتدار مردانه او را در هم می شکند. در واقع نیست و نابودش می کند.

 دیروز هم یک فیلم دیگه از اره و تیشه دادن بین یک زن چادری و زنی دیگر در فضای مجازی پخش شد. زن چادری می خواست زنگ بزنه  چُغُلی کنه که فلانی در فلان منطقه بدحجاب دیده شده. زن دیگر هم از او فیلم می گرفت. شوهر زن چادری هم کنارش ایستاده بود. من داشتم اون مرد را نگاه می کردم. شباهتی با مرد سنتی -اون جور که من می شناسم- نداشت. مرد سنتی دور از شان خودش می داند که خود را قاطی «گیس کشی»  زنانه کند. نمی دانم اینها از کجا آمده اند و از کجا افتادن به جان مردم!

نه مدرن هستند نه سنتی!  اگر سنتی بودند تکلیف روشن بود. می شناختیمشان. اینها را من نمی شناسم و درک نمی کنم.

درسته که حجاب از دیرباز در ایران بوده اما زوری نبوده. هر منطقه بنا به شرایط اقلیمی خودشان و فرهنگ و سبک زندگی خودشان حجاب می کردند. در مناطقی که آفتاب تیز داره اصلا بدن به پوشش نیاز داره. جاهایی که باد تند و شنزار داره سربنده برای محافظت مو ها نیاز هست. برای همین هم اگر لباس های سنتی  مناطق مختلف ایران را ببینید می بینید با هم متفاوت هستند.

 تا جایی که من اطلاع دارم تا همین اواخر و تا کودتای سید ضیا هیچ حکومتی به پوشش زنان گیر نداده بود. ابتکار این کار با سید ضیا بود که اولین بار حجاب را اجباری کرد و امثال بانو قمر را هم سر این موضوع اذیت کرد. 

سیدضیا نورچشمی انگلیسی ها بود.

-----------------

می گن در ایران زنها خیلی بیشتر از زنها در غرب آرایش می کنند. راستش من در صحت این حرف شک دارم. هر شهر اروپایی که رفتم پر بود از مغازه های فروش لوازم آرایش. لابد می فروشند که اختصاص این مغازه بزرگ در جای جای شهر و به خصوص در نبش ها و در میدان های اصلی شهر توجیه اقتصادی دارد. حتی در شهرهای کوچک دانشگاهی آلمان هم لوازم آرایشی فروشی خیلی بیشتر از کتاب فروشی است. در  برخی محلات استکهلم  آرایشگاه تخصصی ناخن حتی  از بقالی بیشتر هست!  (از گرسنگی داشتم می مردم و دنبال بقالی می گشتم . اما به جای آن قدم به قدم آرایشگاه می یافتم!)

منتهی سبک آرایش شان با ایرانی ها فرق دارد. یک جوری آرایش می کنند که رنگش زیاد معلوم نیست.

در ایران بیشتر خط چشم مشکی می کشند که طبعا خیلی توی چشم هست.

مگه نمی گید حجاب جزو فرهنگ این منطقه هست و از قبل اسلام هم بوده. خوب! خط چشم هم جزو فرهنگ این منطقه هست.  خط چشم حتی قدیمی تر هست. شما نقاشی های مصر باستان را ببنید ملاحظه خواهید کرد که همگی خط چشم پررنگ و کلفت کشیده اند. در ادبیات کلاسیک ما هم از سرمه کشیدن و وسمه کشیدن بسیار گفته شده. این هم جزو فرهنگ این منطقه هست.  چرا باید جلویش گرفته بشه؟ مگه به کی آزار می رسانه؟ باور کنید خط چشم زنان در خیابان های ایران هیچ مشکلی برای من و شما ایجاد نمی کنه. اگر دلشان به این خوشه شما چرا از آن ناراحتید؟ این دلخوشی کوچک را هم می خواهید از این زنان بگیرید؟!

یک زمانی آرایش نکردن کیت میدلتون (عروس ملکه انگلیس) را برسر عروسان ایرانی می کوبیدند. شما اون ماه عسلی را که کیت میدلتون رفت را برای عروس ایرانی ترتیب بدهید عروس ایرانی هم خط چشم نمی کشه!!!😉

-------

طرفداران گشت ارشاد به زنان میانسال نظیر من یا مسن تر می گویند «شما نمی فهمید اما گشت ارشاد برای دفاع از حقوق شماست. اگر گشت ارشاد نباشه دخترها در خیابان موها را افشان می کنند دل شوهر شما را می برند و شوهر شما دیگه شما را دوست نخواهد داشت.» واقعا هم ما این چیزها را نمی فهمیم!  شوهری که از موهای افشان دختران تازه بالغ -و یا  حتی اغواگری زنان فتان --بخواد از راه به در بشه و دیگه زنش را نخواد همون بهتر که بره دنبال کارش. تازه خیلی ها شوهری هم ندارند که نگران آن باشند که  پیشی ببردش!

اگه  به خاطر ما -زنان میانسال- هست که این  بودجه سرسام آور را برای گشت ارشاد گذاشته اید و آبروی مملکت را با کارها وخشونت های کریه گشت ارشاد می برید و توریست های خارجی احتمالی را با چهره زشت گشت ارشاد می پرانیدو کشور را از درآمد توریزم محروم می سازید و برای میلیون ها زن ایرانی کابوس می سازید، ما راضی به این همه زحمت نیستیم! اگر باور ندارید نظر سنجی عمومی کنید و ببینید که اکثریت قاطع این گروه های سنی زنان بر همین نظرند.

اما همه ما زنان میانسال و نیز مسن هر وقت در سطح شهر شاهد گریه و زاری قربانیان گشت ارشاد می شویم تا ساعت ها وبلکه روزها به هم می ریزیم. بیچاره کسانی که افسردگی دارند و برای این که حالشان خوب شود به پارک می روند و با این صحنه ها رو به رو می شوند. نظرسنجی کنید تا ببینید چه قدر این صحنه ها برای زنان ایرانی که خودشان هم لزوما تذکر از گشت ارشاد نگرفته اند عذاب آور است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل