مهاجرت از فیزیک به فلسفه

+0 به یه ن

اگر می خواهید فیزیک را به مقصد فلسفه ترک کنید مختارید.  حدود ٢٠ سال هست که این نوع مهاجرت ها را رصد کرده ام. بسیاری از این نوع مهاجرت ها "ادابازی" بوده اند. کار فیزیک هم سخت هست و هم آینده شغلی آنچنانی ندارد. خیلی ها بعد از یک مدت از رشته فیزیک دلسرد می شوند و می خواهند با این رشته وداع کنند. زبر وزرنگ ها و باجربزه ها می روند سراغ مشاغل پردرآمدتر و کاربردی تر. خوش ذوق ها می روند سراغ هنر وادبیات و……
از همه وامانده تر ها ادعای فیلسوف شدن می کنند. برخی الگو ها هم جلوی چشمانشان دارند: با خود می گویند "اگر این الگو ها توانسته اند فیلسوف بشوند لابد من هم می توانم. کاری نداره. راست راست راه می روم. مقاله نمی نویسم. سمینار نمی دهم. سر سمینارها نمی آیم. اگر هم از من سئوال شد پس تو ٣٦٥ روز سال چه می کنی ؟! پاسخ می دهم من چون عمیقم مثل شما بسیط ها "تِپ تِپ" مقاله نمی نویسم.
همه را بسیط می خوانم تا حس خود عمیق پنداری ام تشدید شود.
اگر هم خیلی پاپیچ ام شدند 
بادی به غبغب می اندازم و می گویم تو بیشتر می فهمی یا برنده جایزه نوبل، هیگز؟! هیگز هم همه عمرش بیش از چند مقاله ننوشت اما نوبل گرفت! تعداد مقالات من به هیگز از تعداد مقالات تو به هیگز نزدیک تر هست پس من عمیق ترم!"

من به این افراد کاری ندارم. دورهمی خوشند و همه را بسیط می خوانند و حال می کنند. اما سخنم با فیزیک خوانده هایی است که به سمت فلسفه گرایش می یابند اما اهل ادابازی نیستند. بلکه واقعا دنبال فلسفه هستند. باز مشاهده من می گوید اون دست اول  این دسته دوم را له می کنند. کیش شخصیتی که راه انداخته اند، له کننده هست.


در کشور ما فیلسوف درست و درمان هم پیدا می شود. اگر از پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه دانش های بنیادی خط بگیرید ضربه نخواهید خورد و له نخواهید شد. آدرسش را اینجا می ذارم:


-------------------------------------
آیا مقاله ننوشتن نشانه عمق و فهم ودرک بالاست؟!


احتمالا شما هم این نوع شبه-استدلال را از سیگاری ها شنیده اید: "کی گفته که سیگار برای بدن ضرر داره؟! چرچیل هم چاق بود هم اون همه سیگار می کشید. از همه هم سالم تر بود!"

اتفاقا در بحث های ترویج علم وبالا بردن سطح فهم عموم از علم این شبه-استدلال، مثال کلاسیک برای فهم ناقص از روش-مندی علم است. چرا؟!  کسی که چرچیل را شاهد بی ضرر بودن سیگار می آورد درک نمی کند که چندین عامل در سلامت دخیل هستند نه فقط یک عامل. نمی فهمند که دانشمندانی که به این نتیجه رسیده اند که سیگار برای بدن ضرر دارد بر اساس نمونه های آماری متنوع که عوامل گوناگون برای آنها مشترک هست بررسی کرده اند .  حاصل سالیان سال بررسی ها و تحلیل های آماری تحت شرایط گوناگون بوده است. بر اساس یک نفر چرچیل یا بابا بزرگ سیگاری اما معمر فلان کس که نتیجه گیری نکرده اند!

جالبه که فیزیکدانان مدعی عمیق بودن هم دقیقا با همین شبه-استدلال از یک مورد پیتر هیگز (یکی از برندگان جایزه نوبل که استثنائا تعداد مقالات کمی دارند) به این نتیجه می رسند که اگر فیزیکدان "عمیق" تا سه چهار سال هم مقاله ننویسد هیچ اشکالی ندارد وفقط "بسیط ها" به کم کاری او خرده خواهند گرفت.

مدعیان عمیق بودن، با این شبه-استدلال ها آشکار می سازند که اصلا با متدلوژی آشنایی اولیه هم ندارند. درست مثل مثال چرچیل!
در مقابل یک نفر هیگز، می توان ده ها فیزیکدان برجسته را مثال زد که همه ساله دست کم سه چهار مقاله می نویسند.

جریان و داستان هیگز یک مغلطه هست! بله! هیگز چند تا مقاله مهم نوشت اما بعدش چندان پیگیر ماجرا نشد. در مقابل صدها فیزیکدان روی ایده کار کردند و سال ها چندین مقاله روی همان ایده هیگز نوشتند که به اینجا رسیدیم و ذره هیگز هم کشف شد و پیتر هیگز  هم نوبل گرفت و من و شما هم امروز راجع به هیگز حرف می زنیم و از او مثال می زنیم. گمان می کنید اگر بقیه هم مثل هیگز به دو سه مقاله بسنده می کردند اون قدر علم پیشرفت می کرد که ذره هیگز کشف شود؟! نه خیر!  قطعا خیر!


------------------

چرا تعداد متوسط  مقالات منتشر شده توسط پژوهشگران رشته های مختلف، متفاوت هست؟

ما مقاله  می نویسیم که از همتایان خود  که روی مسایل مشابه کار می کنند بازخورد بگیریم. مثلا، من در ایران مقاله ای روی آرشیو می ذارم فردای آن روز یکی از ژاپن یا اروپا ای-میل می زند و نظری می دهد. ایده خودم را در پستوی خانه ام قایم کنم تا چه شود؟!! تا توهم به من دست دهد که کاری چنان عمیق دارم انجام می دهم که پایه فیزیک را تکان خواهد داد؟!!! این ادعا ها نشانه توهم هست! نشانه عمق یا حتی اعتماد به نفس نیست! نشانه نفهمیدن ودرک نکردن روند پیشرفت علم مدرن هست. نشانه آن هست که فکر طرف، آن قدر بچگانه و غیرواقعگرایانه مانده که گمان می کند که به طور مثال نیوتن یا گالیله یا اینشتن یا واینبرگ یا حتی خود جناب هیگز در خلا زندگی می کرده و یک شبه بلند شده و علم را متحول ساخته! مطمئنم اینها که کم کاری خود یا کم کاری های نورچشمی های خود را پشت کم-مقاله نوشتن هیگز قایم می کنند سخنرانی معروف پیتز هیگز را که بلافاصله بعد از اعلام کشف ذره هیگز ارائه داد (سخنرانی اش در دانشگاه Swansea) نشنیده اند.  همانجا هیگز با وسواس عجیب توضیح می دهد که در نگارش  مقالات معروفش از ایده های قبلا منتشر شده چه کسانی سود جسته. فرض کنید اون افراد ایده های خود را صندوقچه خانه نگه می داشتند و منتشر نمی کردند تا به فتوای حضرا ت عمیق ایرانی بسیط انگاشته نشوند. آیا هیگز در خلا و بدون آشنایی با ایده های قبلی می توانست مکانیزم معروف خود را شسته رفته بپردازد؟! خودش که می گفت به هیچ وجه نمی توانست.

در شاخه پژوهشی ما، سالی یکی دو آزمایش مهم نتایجی منتشر می کنند که بر اساس آن نتایج باید ایده ها را بازبینی کرد و مقالات جدید نوشت. اگر این کار را نکنی از قافله عقب می مانی. در نتیجه باید سه چهار مقاله در سال نوشت. کسی که می خواهد در پیشبرد علم سهیم باشد چنین می کند.

در رشته شیمی تعداد آزمایشگاه و تواتر برونداد نتایج آزمایشگاهی  از فیزیک هم بیشتر هست. در نتیجه شیمی دانان  باید تعداد بیشتری بنویسند.

در ریاضیات آهنگ تحولات کندتر هست. در نتیجه تعداد متوسط مقالات ریاضی دانان هم کمتر هست. البته همان طور که قبلا هم گفتم تعداد صفحات مقالات ریاضی معمولا سه چهار برابر مقالات ماست.
حتی در رشته ریاضی هم اگر کسی چند سال مقاله ننویسد باید توضیح دهد که چرا کم کار بوده؟! نمی تواند بادی به غبغب بیاندازد و ادعا کند که "چون من خیلی عمیقم دارم پایه های ریاضی را جا به جا می کنم  . بنابراین مقاله منتشر نمی کنم. "از کجا معلوم این فرد مدعی اشتباه نمی کند. ؟! یک ریاضیدان باید سالی حدود یک مقاله بنویسد تا همکارانش از گوشه کنار دنیا نظر دهند والا ممکن هست راه گم کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به مناسبت روز جهانی زبان مادری

+0 به یه ن

همان گونه که می دانید ٢١ فوریه توسط یونسکو روز جهانی زبان مادری نام گرفته است. امسال فعالیت در فضای مجازی  در مورد زبان مادری نسبتا زیاد هست.
از یک طرف فعالان حقوق زبانی، قوی تر از سال های گذشته وارد میدان شده اند.  از آن سو هم مخالفان این امر، آتش توپ خانه را تندتر کرده اند.

چند مورد از  جبهه های حمله علیه حقوق زبانی ، از این قرارند:


١- یونسکو که دیگه یک فعال مدنی بی پناه عرب یا ترک یا کرد یا بلوچ نیست که به راحتی بتوانند با انگ تجزیه طلب، صدایش را خفه سازند. درنتیجه سعی می کنند خود را به کوچه علی چپ بزنند  وادعا می نمایند که یونسکو روز جهانی زبان مادری را فقط برای زبان هایی که در معرض نابودی هستند تعیین کرده. زبان هایی که احتمالا فقط در یک دهکده کوچک در آمازون یا در مناطق قطبی توسط چند خانوار صحبت می شه.
ادعای مخالفان آن هست که روزجهانی زبان مادری برای  زبانی مثل ترکی آذربایجانی یا قشقایی که میلیون ها نفر به آن صحبت می کنند نیست .

معلومه که این مغلطه هست! درسته که یونسکو به فکر زبان های در معرض انقراض هم هست. اما روح یونسکو بر نمی تابه که میلیون ها کودک به دلیل این که به زور باید با زبانی غیر از زبان مادری  آموزش ببینند دچار تروما شوند.
یونسکو بسیار روی آموزش دوزبانه کار کرده. روش های علمی و رهیافت های گوناگون برای آموزش دوزبانه تدوین ساخته.
هر کشور و یا منطقه ای می تواند با توجه به فرهنگ، نیازها، شرایط و وضع اقتصادش، یکی از این رهیافت 
ها را برگزیند. 

٢- مخالفان خیلی مایلند روی اختلاف های واقعی و نیز اختلافات خیالی بین اقوام انگشت بذارند و ادعا می کنند که اگر آموزش چند زبانی باشد این اختلاف ها به جاهای باریک می رسد.
اولا که اختلاف ها اون قدر که اینها رویش مانور می دهند جدی نیست. اگر هم اختلافی باشد و خطری و ریسکی باشد به خاطر زبان مادری نیست. بلکه به دلیل سیاستگذاری غلط در زمینه هایی نظیر مدیریت آب و … هست.

سالیان سال هست که ارمنی ها در ایران حق دارند که مدارس به زبان مادری خود داشته باشند. مگه این مدارس باعث شده که در داخل مرزهای ایران دعوای ارمنی مسلمان بشود؟ اگر مدارس ترکی و کردی و…. هم دایر باشند جنگی در نخواهد گرفت.

اگر در مورد این نگرانی صادق باشند، باید مدیریت آب را معقول ومنطقی کنند . 
از هدر رفتن آب بپرهیزیم تا به خاطر کمبود آب کار یک وقت به جاهای باریک نکشد.

٣- مخالفان، گویش ها و لهجه های مختلف زبان ترکی را پیش می  کشند و ادعا می کنند ترک ها با لهجه های گوناگون، اون قدر همدیگر را مسخره و تحقیر می کنند که خود ترک ها از دست همزبانان خود به فارس ها و زبان فارسی پناه می آورند. 
راستش این نوع شوخی در مورد لهجه ها یک مقوله "مردونه" هست. مردان ترک از این کل کل ها زیاد دارند. از این شوخی ها با هم می کنند اما آخر سر برای هم حاضرند جان هم بدهند. فضولی اش به دیگران نیومده. به عنوان یک زن آذربایجانی نه لهجه کسی را به عمرم مسخره کرده ام و نه ترک های دیگر مناطق ایران لهجه مرا مسخره کرده اند. در مدرسه مان هم لهجه های گوناگون آذربایجان شنیده می شد اما هیچ به ذهن کسی خطور نمی کرد که می شود لهجه کسی را سوژه مسخره قرار داد.


شاید باور نکنید اما جریان مسخره لهجه های ترکی توسط خود ترک ها را من فقط از ترکستیزان شنیده ام. ترکستیزانی که در تهران، خود را آذری می  نامند 
سردمدار آن هستند. زننده ترین مورد را از زبان "یک آذری" که در واژه گزینی با فرهنگستان زبان فارسی همکاری می کند شنیده ام.
در مجموع اگر ترکی ادعا کند که از دست ترک های دیگر به فارس ها پناه آورده  ، من دو دستی جیبم را می پایم و مراقب هستم از او ضربه ای به من و عزیزانم نرسد. چون احتمال قریب به یقین می دهم گندی بالا آورده که مطرود شده!

(من به دوستان فارسم گفته ام که از ترکی که جوک ترکی می گه حذر کنید. دیر یا زود به شما ضربه می زند.دوستی اول فکر می کرد من پیاز داغش را زیاد می ذارم. بعدش که ضربه خورد اومد و گفت تو به من هشدار دادی ولی باور نکردم.)

همه زبان های زنده و پویای دنیا لهجه های 
گوناگون دارند . این دلیلی برای عدم آموزش این زبان ها نیست. کارشناسانی  که برای آموزش زبان برنامه ریزی می کنند روش های حل این چالش را بلدند. کار را باید به کاردان سپرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا به زبان های ترکی و عربی و..... می توان ریاضی، فیزیک، شیمی، زیست شناسی و...... را تدریس نمود؟

+0 به یه ن

 آیا به زبان های ترکی و عربی و..... می توان ریاضی، فیزیک، شیمی، زیست شناسی و...... را تدریس نمود؟

هر کسی که اندک معلومات عمومی در مورد کشورهای پیرامون و نیز تاریخ همین سرزمین دارد ، از بیخ طرح این سئوال را خنده دار می یابد. در ترکیه و جمهوری آذربایجان میلیون ها دانش آموز به ترکی این دروس را یاد می گیرند. در حدود ۲۲ کشور در دنیا دانش آموزان به عربی این دروس را می آموزند. خوبه که قرن ها زبان علم در این منطقه عربی بود. همان دانشمندان چند صد سال پیش که دایم به آنها می نازیم، کتاب ها و مقالاتشان را به عربی می نوشتند. اصطلاحات ریاضی متداول در ایران هم اکنون هم عربی است:
جمع، تفریق، ضرب، تقسیم، دایره، مثلث، متساوی الاضلاع، متوازی الاضلاع و و و و و و 
 زیر سئوال بردن قابلیت این زبان ها برای تدریس این مفاهیم که به شوخی می ماند.


«زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
هم طرفداران آموزش زبان مادری و هم ایرانشهری ها به این اصل ارادت دارند.
تاکید ایرانشهری ها بر آن هست که قانون گفته «تدریس زبان مادری». نگفته «تدریس به زبان مادری». خیلی خیلی مراقب هستند که مبادا -خدای ناکرده  کسی یک «به» هم اون وسط بذارد که در این صورت آسمان به زمین می آید. صد البته حساسیت  به این شدت نسبت به قانون اساسی کشور ستودنی است. حتما عزیزان  ایرانشهری در صورت بگیر و ببند فعالان حقوق اقوام هم همین قدر حساسبت نسبت به اجرای دقیق اصل ۳۸ قانون اساسی نشان خواهند داد و با زدن چند انگ، خواهان  فراموشی  این اصل نخواهند شد.
(اصل ۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است.
متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می‌شود.)

 در این که زبان ترکی و .... قابلیت تدریس علوم را دارد شکی نیست. اما منهای مسئله حقوقی که در تخصص من نیست یک چالش آموزشی مهم  هم هست که باید به آن توجه شود. اول باید معلمانی باشند که بلد باشند که این دروس را به زبان ترکی یا.... تدریس کنند. صرف توزیع کتاب به این زبان ها کافی نیست. معمولا هر بار که نظام آموزشی را عوض می کنند دو سه سال طول می کشد تا معلم ها درست یاد بگیرند که چه طور به شیوه جدید تدریس کنند. زبان آموزش هم اگر تغییر کند چند سال طول می کشد که معلم ها بتوانند با زبان جدید به هنگام تدریس کنار بیایند. البته برخی معلم ها با استعداد تر یا سخت کوش تر ند و زود یاد می گیرند اما برای برخی، سال ها طول می کشد که یاد بگیرند. این مسایل  آموزشی، مطالعه می خواهد. کار کارشناسی می خواهد. ایدئولوژی زدگی یا هیجانات کاذب را باید کنار گذاشت و به مسئله به صورت آموزشی نگاه کرد. هزینه و فایده را سنجید و راه حل اپتیمم یافت. 

من واقعا نمی دانم راه حل درست چیست. مطالعه روش مند توسط کارشناسان امر می خواهد. یک موضوع بین رشته ای هم هست که کارشناسان با تخصص های متنوع می طلبد.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آجیل شب عید

+0 به یه ن


اسفند ماه از راه می رسه و دوباره کمپین های کشکی-پشمی برای تحریم آجیل عید شروع می شه.

آقاجون! شما دلتان نمی آد پسته بخرید تا باجناقتان در عید دیدنی بخوره چرا کمپین راه می اندازید و باغداران کشور و صنعت خشکبار را به مشکل می اندازید؟ شما آجیل جلوی باجناقت نذار. مسئولیتش با من! اما کمپینی راه نیانداز تا باغداران و صنعت دیرینه خشکبار کشور فلج بشوند. 

خشکبار جزو نادر محصولاتی هست که از قدیم ایران در آن حرفی برای گفتن داشته. عمل آوردنش هم با اقلیم خشک ایران سازگاره.
این صنعت فلج بشه، باغدار می ره سراغ محصولات پرآب-برتر.
یا هم می ره سراغ کشت تریاک که اون هم با اقلیم خشک ایران سازگاره. همه اش با این کمپین های کشکی-پشمی کارشناسی نشده ضرر به کشور می زنید. 
شما کمپین راه ننداز ، اگر امکانش را داری آجیل هم بخر، اما جلوی باجناقت نذار! اصلا از جلویش بردار. اصلا فقط بذار جلوی خودت و عزیزانت! بگو مینجیق این طور گفت. طعنه و غیبت هایش را من به جان می خرم!

آخه اگر فلان ثروتمند به جای آجیل تواضع با شکلات سویس از مهمان های عیدش پذیرایی کنه چی به شما می رسه؟!


از آجیل شب عید طبقه متوسط تا لباس عید فقرا

 آجیل شب عید و ….. جزو لاکچری های فرهنگ طبقه متوسط این کشور از قدیم بوده و هست. دلخوشی طبقه متوسط ایرانی همین چیزهاست دیگه!

در ده دوازده سال اخیر یک قشر برخوردار وابسته به قدرت به وجود آمده. این قشر به لحاظ تعداد و جمعیت ناچیزند. اما پولشان از پارو بالا می رود. این قشر علی رغم کم تعدادی حملات زیادی به طبقه متوسط کشور آغاز کرده اند.

سریال هیولای مهران مدیری و فیلم های مشابه نمایانگر حمله بی امانی هستند از سوی این قشر  برخوردار بر علیه طبقه متوسط (در این سریال نماینده طبقه متوسط  معلم شیمی و از نوادگان ملاکان با شرافت زمان قاجار هست). در سریال مرتب می خواهد بگوید طبقه متوسط هیچ چی نیست! پخمه است . بدبخت و عاجز هست. اما طبقه برخوردار وابسته زرنگ و باحال هست. از پخمگی طبقه متوسط است که نتوانسته مردم را بدوشد و برای خود این برو بیا را راه بیاندازد.

من کمپین علیه آجیل و … را هم در همین راستا می بینم. یک لاکچری کوچک (متناسب با فرهنگ و اقلیم این سرزمین ) را هم می خواهند از این طبقه بگیرند.
بیخودی پای فقرا را به میان می کشند. حال آن که دغدغه شب عید فقرا، بیشتر لباس و کفش نو هست نه آجیل.
این سلبریتی ها که کمپین تحریم آجیل راه می اندازند چه طور کمپین تحریم لباس برند خارجی راه نمی اندازند؟!


من می گم آجیل شب عیدمون را هم بخریم. اگر از دستمان بر آمد برای کودک نیازمندی هم در شب عید لباس عید تهیه کنیم.

برای نیازمندان لباس نو شب عید خیلی مهم هست. اهمیتش برای اونها بیشتر از طبقه متوسط هست چون که طبقه متوسط بالاخره در کمدش یک دست لباس نیمه نو برای عید دارد. اگر شب عید بازار هم نرود خیلی برایش فرق نمی کند. دو سال پیش که کرونا تازه آمده بود طبقه متوسط به شدت  بازار شب عید رفتن فقیرترها را تقبیح می کرد. اون موقع هم من این همه تقبیح را قبول نداشتم. می دانستم که اهمیت لباس نوی شب عید برای قشری که سالی یکی دو بار بیشتر خرید لباس نمی کند چه قدر بالاست.


🍀@minjigh


کفالت بنیاد کودک به ما یاد می دهد که دغدغه قشر مستضعف در شب عید آجیل نیست!


چند بار  قبلا نوشتم که یکی از مزایای کفالت مددجویان بنیاد کودک آن هست که با دغدغه های واقعی آن قشر آشنا می شویم. ما نمی توانیم یک سره فقر را ریشه کن کنیم. حل ریشه ای  مشکل فقر تحولات اساسی سیاسی در این مملکت می طلبد.  اما هر تحول رادیکالی لزوما وضع را بهتر نمی کند. برای این که تحول مثبت باشد، لازم هست که شناخت از مسئله فقر دست اول باشد نه به واسطه هیاهوی فضای مجازی. 

در فضای مجازی خیلی ها سنگ فقرا را بر سینه می زنند بدون آن که بدانند و بفهمند دغدغه این قشر چیست. چند سال پیش صحبت این شد که برخی از سلبریتی ها چنان زندگی لاکچری دارند که بادیگارد شخصی استخدام کرده اند. کنجکاو شدم و مصاحبه یکی شان را دیدم. لباس های برند پوشیده بود و از این صحبت می کرد که عید با بلیط فرست کلاس (فرست کلاس از بیزنس کلاس هم گران تر هست) به دوبی خواهد رفت تا خرید کند. بعدش همین خانم سلبریتی می فرمود که امسال برای عید آجیل نمی خرد تا یه-وقت، دل فقرا نشکند! 

وقتی کفیل مددجویان بنیاد کودک می شویم می فهمیم دغدغه این قشر در شب خریدن یا نخریدن آجیل نیست!
تحریم آجیل تولید داخل، تنها کارگران فعال در صنعت خشکبار را از کار بیکار می کند و به فقر عمومی می افزاید!

🍀@minjigh


اثرات کمپین های اینترنتی تحریم خرید کالا ها 



این کمپین های اینترنتی که  قیمت کالاهای اساسی روزمره همچون برنج و گوشت و …. را تغییر نمی دهند. 
کمپین نخریدن ماشین و ملک و…. هم به جوک می ماند. چون که خانواده ها سرمایه گذاری در سطح ملک و ماشین و…. را بر اساس چند تا خرده فرمایش اینترنتی انجام نمی دهند.  دو دوتا چهار تا ی اقتصادی می کنند، بعد تصمیم می گیرند.
چه توهمی دارند کسانی که از پشت لپ تاپ شان دستور صادر می کنند که "ای مردم! پس انداز یک عمر کارتان را ندهید خانه بخرید و با ما همبستگی داشته باشید!" خیال می کنند کی هستند که مردم چنین تصمیم بزرگی را با منویات و دستورهای آنها بخواهند تنظیم کنند؟!

 برای همین من اصلا در مورد تحریم خرید ماشین و ملک حرفی نزدم  چون می دانستم به جوک می ماند.

این وسط دیواری کوتاه تر از آجیل شب عید نیست! به نظرم کمپین های تحریم آجیل شب عید واقعا تاثیر منفی خود را بر صنعت خشکبار می گذارد. 
یک جوی را راه انداخته اند که طبقه متوسط (که همانا خریداران اصلی آجیل بود) احساس عذاب وجدان می کند که آجیل بخرد.

🍀@minjigh

پیشنهاد: بیایید امسال، به جای راه انداختن کمپین تحریم آجیل عید، یک کمپین راه بیاندازیم با عنوان
"عید را برای خود و دیگران زهرمار نکنیم!"


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حمایت مالی از دختران دبیرستانی و دانشجو، راهی برای کاهش صیغه بازی

+0 به یه ن

همان طوری که گفتم متاسفانه در سال های اخیر معضلی به نام صیغه و فرزندان ناشی از آن در بین طبقات محروم بیداد می کنند. بخش بزرگی از این معضل به این دلیل هست که این دختران از یک طرف نیاز مالی دارند و از سوی دیگر راهنمای خوبی ندارند که آنها را از خطرات و عواقب این کار آگاه سازد. 

مددکاران بنیاد کودک چنین آگاهی هایی را به دختران جوان مددجو می دهند تا از روی ناآگاهی به دام نیافتند. اگر ما کفالت این دختران را قبول کنیم مشکل مالی آنها هم حل می شود. در نتیجه، احتمال آن که از روی جهل و سادگی یا فقر و نیاز به آن سو روند پایین می آید.

البته آدمیزاد هست و هزار و یک احساس پیچیده و آزاد برای چیدن سیب "از آن شاخه بازیگر دور از دسترس!"
در بین همین مشاهیر ادب و موسیقی معاصر کشورمان کم نبودند کسانی که علی رغم تمکن مالی و آگاهی باز هم سراغ چیدن سیب رفتند. 


به قول "کچل" در "زنگ انشا"، دخترانمان آدمند و حق دارند امتحان کنند و اگر اشتباه هم کردند "محکم" حمایتشان می کنیم!

فعلا حمایت مالی شان کنیم که از فرط فقر و نیاز آن سو نروند.

زنگ انشا، موضوع انشا: ناموس:
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برنامه مینجیق تا عید: گفتن خاطرات ۱۲ ساله از بنیاد کودک

+0 به یه ن

کمتر از ۴۰ روز به عید نوروز باقی مانده است. می خواهم تا عید در مورد بنیاد کودک بنویسم. با این امید و آرزو که شما، مخاطب عزیز، در صورت تمکن مالی، کفالت کودک یا کودکانی را بردارید و یا دوستان و آشنایان خود را تشویق به این کار کنید. 
اگر هر کدام از شما که این متن را می خوانید  و شرایط لازم را دارید به این امر کمر همت بندید، کودکان مددجو از شهر شما کفیل می یابند و در عید خوشحال و امیدوار  و نونوار خواهند بود.
به طور مثال، الان در سایت چک کردم،  ۳۷ کودک مددجو از تبریز منتظر کفیل هستند. با شناختی که از خوانندگان تبریزی کانالم و دوستانم در فیس بوک دارم، می دانم قبول کفالت ۳۷ کودک برای این جمع کار سختی نیست و فشاری بر آنها نمی آورد. منظورم این نیست که یکی پیدا بشود و کفالت هر ۳۷ کودک را یکجا قبول کند (هرچند می دانم در این جمع کسان زیادی هستند که توان مالی همین کار را هم دارند.)  می توان کفیل یک کودک شد. یا حتی می توان بخشی از نیاز کودک را تقبل کرد . کفیلی دیگر هم یافت می شود که بخش دیگر نیاز را تقبل کند. قطعا بین خوانندگان کانال مینجیق ۳۷ نفر پیدا می شود که  هر کدام بتواند برآورد کننده نیاز یکی از این مددجویان باشد.
باز به عنوان مثل چک کردم دیدم از یزد، ۵ مددجو و از رشت، ۱۰ مددجو منتظر کفیل هستند. بین خواننده های یزدی و رشتی وبلاگم هم حتما این توان هست که ترتیبی بدهند که تا عید این عزیزان کفیل یابند.
بنیاد در شهر های کوچک تر هم که مرکز استان نیستند شعبه دارد. مثلا در مراغه یا داراب و چند شهر از سیستان و بلوچستان شعبه دارد.
اگر از شهر خود کودکی را به کفالت بپذیرید شناخت بهتری از وضعیت او خواهید داشت. همین طور امکانات بیشتری برای رفع نیاز های او وقتی که کم کم به فارغ التحصیلی  نزدیک می شود.
من در روزهای آتی از تجربیات خودم از کفالت بنیاد کودک خواهم نوشت. خواهید دید که چه جور کمک هایی منظورم هست.
برای آشنایی بیشتر با بنیادکودک و قبول کفالت به سایت زیر مراجعه کنید:
https://www.childf.com/
از خارج از ایران هم می توانید کفیل شوید. در صورتی که سئوالی دارید می توانید با دفتر بنیاد تماس بگیرید و سئوال نمایید. آدرس و شماره تماس های شعب مختلف در سایت هست.
🍀@minjigh

 بعد از خواندن محتویات صفحه باکس پایین را تیک بزنید و بعد روی "ادامه" کلیک کنید تا به صفحه فرم برسید.

طلاعات بانکی و ،… نمی خواهند که شما را نگران کند. توصیه می کنم حتی اگر نمی خواهید فعلا کودکی را به کفالت بپذیرید این فرم را پر کنید. بعدا شاید علاقه مند شدید که کودکی را به کفالت بپذیرید. کلمه عبور و نام کاربری را جایی برای خودتان یادداشت کنید تا فراموشتان نشود. بعد از این که ثبت نام کردید می توانید پروفایل مددجویان را ببینید.  توصیه می کنم همین کار را بکنید. خواهید دید که تصورات رایج در جامعه (به خصوص در میان چپ های ما) در مورد فقر چه قدر بی اساس هست. به طور مثال خواهید دید در شهری مثل تبریز ، برخلاف تصورات رایج در مورد فقرا، اغلب این بچه ها تک فرزند هستند.

در سمت راست سایت بنیاد کودک موتور جست و جوگر هست. می توانید مددجویان با ویژگی مورد نظر خود را جست و جو کنید. اگر ثبت نام و لاگ-این کرده باشید اطلاعات همه مددجویان را می توانید بیابید. والا فقط ٨ مددجو را می بینید.
آدرس سایت بنیاد: 

اگر ثبت نام و لاگ-این کرده باشید، با کلیک بر مربع کوچک پایین اسم کودک و سپس کلیک بر مرحله بعد می توانید کفالت آن کودک را برعهده بگیرید. در صفحه بعد مبلغ مورد نیاز مددجو را می بینید. می توانید همه آن را تقبل کنید (تا ماهیانه بپردازید. می توانید بخشی از آن را تقبل کنید. اگر همه را تقبل کنید نام وی از میان مددجویان سایت حذف می شود. والا باقی می ماند تا کفیل دیگری پیدا شود و بقیه را تقبل نماید.

اگر قبلا در سایت بنیادکودک ثبت نام کرده اید به این وسیله می توانید وارد حساب کاربری خود بشوید. 
ابتدا به آدرس زیر مراجعه کنید:

Http://www.childf.com

در سمت چپ بالای صفحه یک دگمه قرمز خواهید دید که رویش نوشته "ورود به سایت". اون را کلیک کنید و نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد کنید دو تا علامت خانه کوچک بالای صفحه سمت چپ و زیر دگمه مزبور ظاهر می شود. اگر روی سمت راستی کلیک کنید به صفحه خود می  روید. اگر روی سمت چپی کلیک کنید به صفحه اصلی می روید که موتور جست و جو هم در آن هست. اگر لاگ-این باشید می توانید پروفایل تمام مددجویان منتظر کفیل را ببینید.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گویش ها و لهجه های گوناگون زبان ترکی در ایران

+0 به یه ن

بهانه ناموجه برای سرکوب زبان های غیرفارسی در ایران


در واکنش به کارزار هایی نظیر #منوفارسی مخالفان سرسخت آن، فوری یادآوری می کنند که  خود غیرفارس زبان ها هم لهجه ها و گویش های مختلف رایج همزبانان خود را مسخره می کنند. از منظر این افراد ، این واقعیت سرکوب زبان های غیرفارسی در ایران را توجیه می کند و جوازی اخلاقی می دهد که همه غیرفارس زبانان را یکجا تحقیر کرد.
قطعا چنین جوازی اخلاقی نیست. وقتی می گوییم حرمت و کرامت انسان ها باید حفظ شود به این معنی نیست که اون انسان ها لزوما خود خیلی اهل حفظ  کرامت دیگران هستند. مظلوم بودن به معنای معصوم بودن نیست اما معصوم نبودن جوازی به ظالمان نمی دهد که هر بلایی دوست دارند بر سر او بیاورند.

اما نکته این هست که این مسخره کردن لهجه ها و زبان های دیگران خود از آموزش نادرست هست. ما نه در آموزش رسمی کشور و نه در پیام های صریح و یا زیرپوستی نهاد هایی مثل صدا و سیما هرگز نیاموخته ایم که مسخره کردن زبان ها و لهجه های دیگران غیر اخلاقی نیست. 
در حالی که چند دهه هست که در کشورهای پیشرفته چنین آموزش هایی به طور سیستماتیک انجام می گیرد.

🍀@minjigh

"چه کنیم که گویشوران لهجه های گوناگون ترکی در ایران کمتر لهجه های دیگر این زبان را مورد تمسخر قرار دهند؟"

تمسخر و تحقیر گویش ها و لهجه های مختلف ترکی توسط خود ترک زبانان متاسفانه واقعیتی در جامعه ماست. در میان تحصیلکرده های زمان شاه، بسیار شدید تر بود. خوشبختانه در نسل ما و نسل های بعد از ما با بالا رفتن حس هویت طلبی و لزوم اتحاد و همبستگی در جهت حفظ زبان مادری این تمسخرها و تحقیرها به طرز قابل توجهی کمتر شده است اما هنوز از بین نرفته. تُرک ستیزان و تُرکی ستیزان از مشاهده این نوع تمسخرها  واختلافی که بین ترک می اندازد با دُمشان گردو می شکنند و تا می توانند این اختلاف ها را برجسته می کنند و از آن برای ایجاد کدورت بین ترک ها سو استفاده می نمایند.

به هر حال، هر چند این عمل نادرست بین نسل های جوان تر کم شده اما هنوز وجود دارد. هنوز میزان آن به قدری است که آسیب زاست.

چه باید بکنیم؟ راه حل، آموزش صحیح و کارفرهنگی هست. با آموزش زبان ترکی هست که سواد ترکی مردم بالا می رود و با اصطلاح های رایج و طرز تلفظ های رایج بخش های دیگر ایران آشنا می شوند و از تمسخر از روی نادانی دست می کشند.


به علاوه، از سن کم باید به کودکان آموخت که به زبان ها ، گویش ها و لهجه ها و آداب و رسوم دیگران باید حرمت نهاد. بچه ها که یاد گرفتند به بزرگترهایشان هم یاد می دهند.
وقتی به این ذهنیت رسیدند با شنیدن اصطلاح یا کلمه ای ناآشنا از زبان خود اما گویشی دیگر به جای تمسخر ، سراغ گوگل می روند تا اتیمیلوژی آن را بیابند. باید اصطلاحات و لغات گویش های مختلف ترکی متداول در ایران را جمع آوری کرد. روی این موضوعات باید کارفرهنگی نمود.
فرهنگ لغتی در حد وقواره  فرهنگ لغت دهخدا لازم هست. همین الانش هم من وقتی لغتی با ریشه ترکی اما ناآشنا می شوم از طریق گوگل، دست به دامن دهخدا می شوم. حدود ٢٠ درصد مواقع در دهخدا این لغت را می یابم.
لغت نامه تخصصی ترکی در حد دهخدا برای گویش های ترکی رایج در ایران نیاز داریم.


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عشق و ازدواج

+0 به یه ن

❤️س:آیا عشق فقط عشق مادر به فرزند هست؟
ج: خیر!❤️

این ور و اون زیاد  (به خصوص از زنان ایرانی) می شنویم که عشق بین زن و مرد دروغه و تنها عشق دنیا عشق مادر به فرزند هست. در فیلم "ورود آقایان ممنوع"، مدیر مدرسه می گفت فقط دو عشق واقعی هست: ١-عشق مادر به فرزند، ٢- عشق بنده به خدا.

من درک زیادی از عشق مادری ندارم و در موردش نظری نمی دهم. اما عشق مرد به زن و زن به مرد یک واقعیت فیزیکی مشاهده پذیر و اندازه پذیر هست. عشق میزان دوپامین مغز را افزایش می دهد:

https://hms.harvard.edu/news-events/publications-archive/brain/love-brain

🍀@minjigh

"❤️آیا ازدواج با عشق خوشبختی می آورد؟❤️”

هیچ لزومی ندارد که همه ازدواج کنند. اما  برای اکثر افراد ازدواج با فرد مناسب و با عشق دو طرفه از مجرد ماندن بهتر هست.  این طوری بیشتر از زندگی لذت می برند و خصوصیات و ویژگی های خوب همدیگر را رشد می دهند.
برای اکثر افراد عشق یک  امر طبیعی است. هورمون ها در عنفوان جوانی به طور طبیعی افراد را به سمت عشق سوق می دهند. 

اگر یک دختر از ابتدا، به دلیل پیش داوری ها و کلیشه ها خاطرخواهان احتمالی را دست به سر کند احتمال این که عشق دو جانبه ای پیش بیاید کم می شود. اما اگر پیش داوری ها کنار گذاشته شود از ده بیست نفر خاطر خواه احتمالی در  محیطی مثل دانشگاه، بالاخره یک عشق و جاذبه دوجانبه هم بین دو نفر با میزان نرمال ترشح هورمون ها، شکل می گیرد.

فرض کنید عشق دوجانبه ای شکل گرفته باشد، طرفین هم به لحاظ روانی و همچنین جنسی، سالم و نرمال باشند (مرض هایی نظیر دوقطبی  یا … نداشته باشند). افرادی هم باشند که سرشان توی حساب وکتاب زندگی باشد و اهل ادا واطوار  نباشند. 
در این صورت دلیلی ندارد که این دو با هم خوشبخت نشوند. 

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کلیشه های مردستیز و ترک ستیز در جامعه ایران

+0 به یه ن

دو روز دیگه، روز مرد هست. هفته بعد چهارشنبه هم، روز زبان مادری است. به این مناسبت می خواهم نکته ای بگم که در دور وبر خودم زیاد دیده ام. در جامعه ایران، خوبی های مردهای ترک نسبت به همسر و فرزند دختر، نادیده  گرفته می شه و در کمال بی انصافی، به آنها انگ هایی کلیشه ای نظیر خشونت نسبت به زنان زده می شه. 
مثال های زیادی در ذهنم هست اما حوصله بازگویی آنها را ندارم. 

اما  با همجنسان و همزبانان خود که این کلیشه ها را  باور می کنند سخنی دارم.



١- برخی دخترهای آذربایجان -به خاطر این کلیشه ها -برای خاطرخواهان ترک خود، طاقچه بالا می ذارند.  
معمولا مردها، جذب دختری می شوند و عاشق باوفای زنی می گردند که ورژن مدرن تر و به روزتر  مادر  و مادربزرگشان هست. پسر از قومی دیگر -به احتمال قوی- عاشق دختران دور و بر خود خواهند شد که زبان و لهجه شان ورژن مدرنتر زبان مادرو مادربزرگشان باشد. کمتر احتمال دارد که عاشق دختری شوند که به سختی و با لهجه فارسی حرف می زند. 
اگر هم سراغ دختر آذربایجانی بیاید احتمالا به خاطر کلیشه "از ترک ها دختر بگیرید، به ترک ها دختر ندهید" هست.
 عموما، سر عشق و دلدادگی نیست.


عاشقان بالقوه یک دختر ترک آذربایجانی هم همان مردان دورو برشان هستند. 
برخلاف کلیشه،  اتفاقا مردهای خطه ما، نه تنها نسبت به زنی که عاشقش شده اند خشن نیستند بلکه اگر بتوانند دنیا را به پایش می ریزند. حیف هست به خاطر یک کلیشه بی اساس، خود را از این عشق های بالقوه محروم کنید.

٢-دکتر هلاکویی می گه اونهایی که به خاطر طاقچه گذاشتن به قومیت یا ملیت خود، می خواهند با یکی جز از قوم خویش عروسی کند معمولا در ازدواج شکست می خورد. من این را به عینه دیده ام که دخترانی که به خاطر کلیشه قلبی قره لیخ مردان ترک خواسته اند با مردانی از اقوامی که کلیشه برعکس در موردشان هست عروسی کنند
از همان جهت پشیمان شده اند. یعنی گرفتار یک مرد قلب قره از قوم دیگر شده اند. حالا دست کم مردان ما از این جهت اعتماد به نفس دارند. برای ثابت نمودن غیرت خود ، کار احمقانه نمی کنند (چون برایشان ثابت شده است). گرفتار قلبی قره ای شوید که این اعتماد به نفس را ندارد که واویلا می شود!! دایم بیخود گیر می دهد تا غیرت خود را به رخ کشد! مردان ترک دست کم به این نوع خودنمایی کمتر احساس نیاز می کنند.

٣-مردهای ترک آذربایجان معمولا میانه ای با ابراز عشق  ندارند. یک مقدارش برای این هست که فکر می کنند عمل باید گویای عشق باشد نه زبان بازی. اما مهمتر این که به دلیل عدم آموزش ادبیات ترکی ، کلمات کافی برای بیان احساس خود در زبانرس ندارند. معمولا، ابراز علاقه به زبان فارسی یا انگلیسی (حتی اگر به ادبیات این زبان ها تسلط کافی داشته باشند) کاری لوس و مصنوعی می دانند.
در نتیجه سکوت می نمایند. 

٤- اگر شوهرتان  یک کارآفرین هست و حس مسئولیت دارد که از زیر سنگ هم شده حقوق و مزایا و عیدی کارمندان و کارگرانش را فراهم سازد خیلی هوایش را داشته باشید. بدانید خیلی تحت فشار هست. به خصوص در ماه اسفند که زمانی است که داروغه ناتینگهام می افتد به جان کارآفرینان . ممکن هست تحت فشار سکته کند (همان طور که بسیاری از کارآفرینان آذربایجان در سال های اخیر علی رغم سلامت ظاهری و ورزشکار بودن سکته کرده اند). 
باری از دوششان بر دارید و سرکوفت اضافی نزنید. اگر شوهرتان سکته کند شما می مانید  و کوهی از مشکلات. هیچ کدام از اونها که شما را علیه شوهرتان به بهانه "مرد تُرک خشن بی احساس" بودن تحریک می کرد، یک لیوان آب هم دستتان نخواهد داد و یک گره از کارتان نخواهد گشود. اون وقت قدر اون مرد ترک خشن را خواهید فهمید.

٥-در حضور فرزندانتان، وقتی زنی ابله در مجالس زنانه  علیه مردان ترک داد سخن می دهد، با او هم آوایی نکنید!  فرزندانتان می بینند و با هر جمله ای که علیه مردان ترک می گویید، حس می کنند که شما دارید از پشت به پدرشان خنجر می زنید. با این هم-آوایی  دل  اون زن احمق را —که هیچ اثری در زندگی شما ندارد —به دست می آورید اما  غافل از این که باهر جمله احترام و منزلت خود را در دید فرزندان خودتان از بین می برید. 


٦- شما مادر محترم که شاکی هستید که دختران امروز  -که شامل دختر خودتان هم می شود -از ازدواج فراری هستند! آیا فکر کرده اید که یکی از علل، همین حرف ها علیه مردان ترک باشد که عمری در گوش دخترتان خوانده شده؟! 
چه انتظار  می شه داشت بعد از این همه خراب کردن ذهن دختران معصوم علیه مردان دور وبر شان؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بی توجهی به آموزش زبان مادری و فرهنگ های محلی عامل عقب نگه داشتن جوامع

+0 به یه ن

می خواهم به طور مختصر توضیح دهم چرا آموزش زبان مادری و توجه به هویت های محلی باعث رشد اقتصادی و اجتماعی جوامع می شود.

١-بدیهی ترین نکته این که بی توجهی به زبان های مادری سواد آموزی عمومی را دچار اشکال می کند. اگر درصد بزرگی از جامعه مجبور باشد برای سواد آموزی، علاوه بر الفبا زبان دیگری هم بیاموزد کار بسیار سخت می شود.
به همین دلیل هست که علی رغم تلاش های فراوان که در زمینه سواد آموزی عمومی در ایران شده، هنوز درصد بیسوادی (به معنای عدم توانایی در خواندن و نوشتن) بسیار بالاست.  شاید تعجب کنید وقتی بشنوید که آمار باسوادی در کشور مصیبت زده ای مثل فلسطین از ایران بالاتر و بهتر است!

علت  اصلی ناموفق بودن سوادآموزی در ایران همین مسئله زبان هست. اگر کسانی که زبان مادری شان جز فارسی است امکان آن را داشتند که الفبا را به زبان مادری بیاموزند خیلی سریع بیسوادی در کشور رفع می شد. بعدش که جادو الفبا در چشم آنها می شکست راحت فارسی را هم یاد می گرفتند.


فکر نمی کنم لازم باشد یادآوری کنم بیسوادی تا چه اندازه باعث درجا ماندن افراد در فقر و نیز در جهل می شود.

٢- برای این که مردم توصیه های بهداشتی ، ایمنی ، اجتماعی، محیط زیستی، تربیتی و …. را جدی بگیرند و عمل کنند لازم هست که کسی از بین خودشان و با زبان و لهجه خودشان وآشنا با فرهنگ خودشان به آنها این توصیه ها را بکند. وگرنه از این گوش می شنوند، از آن گوش در می کنند. گوینده را یکی از خودشان نمی دانند. با او حس بیگانگی دارند و توصیه هایش را هم از آن خود نمی دانند.
وقتی سیستم آموزشی، تحصیلکرده ای را که علی الاصول باید این گونه آموزش های عمومی را بدهد با زبان مادری اش  بیگانه می سازد عملا رشته ارتباط او با مردمش را قطع می کند. در واقع به این ترتیب مردمش را در جهل نگاه می دارد.


٣-جوامع برای رشد نیاز به کسانی آشنا به زبان و فرهنگ و شیوه زندگی محل دارند که به مسئولان مشاوره دهند که چه نوع سرمایه گذاری ها و چه نوع زیر ساخت ها باعث رشد واقعی منطقه خواهد بود. 

چه در دوره پهلوی و چه در زمان حاضر سرمایه گذاری  در مناطق محروم کم نشده. اما این سرمایه گذاری ها نه تنها به محرومیت زدایی منجر نشده بلکه محرومیت را  (با تخریب محیط زیست و ازدیاد قیمت زمین وکالا در منطقه) تشدید کرده. علت این بوده که هیچ کدام از این حکومت ها حاضر نشده اند به فعالان منطقه که با فرهنگ محل بالیده اند میدان دهند و از آنها مشاوره بخواهند. از مرکز برای مناطق محروم تصمیم سازی کرده اند بی آن که شناخت درستی از منطقه ، فرهنگ، سبک زندگی و عوامل محرومیت آن داشته باشند.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل