بازهم لهجه و پیشنهادی برای تكریم لهجه ها

+0 به یه ن

اگر توجه بكنید وقتی در شبكه های سراسری صدا و سیما كارشناس پزشكی و.... به عنوان مهمان می آید و صحبت می كند اغلب لهجه دارد. لهجه یزدی اصفهانی گیلكی و..... درصد عمده شان هم لهجه ی تركی دارند. اما چند فیلم یا سریال ایرانی به خاطر دارید كه در آن پزشك به لهجه ی تركی صحبت كند؟ من فقط فیلم "یك حبه قند" را به خاطر دارم كه دكترش لهجه ی یزدی داشت. آن دكتر هم همچین دكتر باكلاس تیپیكال كه اغلب در ذهن داریم نبود!

در سریال "سال های مشروطه" كاراكتر های منفی كه از تبریز بودند (یا برای مدت كوتاهی گذارشان به تبریز افتاده بود) لهجه داشتند اما "ریحان" دختر مبارز باكلاس و زیبا كه همه ی عمرش در محله های تبریز گذرانده بود -آن هم در دورانی كه حتی رادیو هم نبود -با لهجه ی استاندارد گوینده های تهران در قرن بیست و یكم صحبت می كرد! من از ۱۷ سالگی از تبریز آمده ام و از بچگی هم تلویزیون نگاه كرده ام اما كاملا لهجه دارم چه طور ریحان لهجه نداشت؟! اگر بنا بود كه بیننده تصور كند كه ریحان به تركی صحبت می كند و دوبلور حرفش را ترجمه می كند پس لهجه ی تركی بقیه ی كاراكترها چه صیغه ای بود؟! این البته اختصاص به سریال  سال های مشروطه ندارد. یك روند كلی است.

من فكر نمی كنم توطئه ای و سو نیتی در كار باشد. كارگردان فكر می كند بیننده ها به این طریق راحت تر می پذیرند چون همیشه در تلویزیون وسینما این گونه دیده اند و شنیده اند. دیده اند كه آلن دولن بیاید و با صدای زیبا و با كلاس دوبلور به لهجه ی استاندارد تهرانی صحبت كند. (بگذریم كه دوبلور او آقای خسرو خسروشاهی  است و خسرو شاه هم كه نزدیك تبریز است!) ذهن بینندگان این جوری عادت كرده  و كارگردان نمی خواهد ریسك عوض كردن این ذهنیت را به جان بخرد.

در سال های اخیر یك حركت خوب راه افتاده و آن اهمیت دادن به دكلمه به زبان تركی است. مثلا این مورد را ببینید. اگر این حركت ادامه یابد دیگه این ذهنیت هم ازكمرنگ می شود.

من یك پیشنهاد دیگر دارم. هرچند در بین خوانندگان مستمر این وبلاگ در حال حاضر گمان نمی كنم كسی شرایط و امكانات عملی كردن آن را داشته باشد اما این پیشنهاد را منتشر می كنم باشد برخی از شمادر آینده آن را عملی كنید و یا به آشنایی كه امكان و علاقه ی عملی كردن را داشته باشد این پیشنهاد را منتقل نمایید.

پیشنهاد من این است: یك سرمایه دار علاقه مند به مسایل هویتی  بودجه ای برای تهیه ی دو سه فیلم در سال اختصاص دهد. در این فیلم ها خانواده ی معمولی را نشان دهند با مسایل معمولی خانواده ی معمولی ایرانی. این خانواده ی معمولی گذارش هم به پزشك می افتد. یك پزشك باكلاس تیپیكال نشان دهند كه با لهجه ی تركی صحبت می كند. در فیلم ها یك مهندس هم باشد كه به لهجه ی تركی حرف می زند و.....اگر فیلم خوش ساخت و مردمی باشد سرمایه گذاری پرسودی خواهد بود. با این گرایش به هویت طلبی كه شاهد آن هستیم این فیلم ها خریدار خواهند داشت. ذهن سرمایه گذار این فرصت را از دست نمی دهد. لازم نیست مسایل جنجالی در فیلم ها مطرح شود یا سور رئال و.... باشد. فیلم و سریال های ساده ی خانوادگی با مضمون های روزمره برای این منظور ایده آل هستند. كسی هم نمی تواندبه آنها خرده بگیرد.  مجوز نشر و.... راحت می گیرد اگر مسئله ی جنجالی نداشته باشد. یادتان هست سالها پیش یك سریال خیلی معمولی بود به نام "آرایشگاه زیبا". یادتان هست چه طور اغلب جامعه از افراد روشنفكر گرفته تا سنتی با این سریال ارتباط برقرار می كردند. همچین سریالی با حال و هوای جامعه ی امروز ایران مد نظرم هست كه در آن چند دكتر و مهندس و.... هم باشند كه به لهجه ی تركی صحبت كنند .  واقعیت جامعه ی تهران هم همین هست. بازتاب آن در یك فیلم نمی تواند نامانوس به نظر آید. مطمئنم خریدار خواهدداشت و سرمایه را با سود مناسب بازخواهد گرداند.

یك نكته ی مهم این كه در این فیلم ها قرار نیست كه  "انتقام گرفته شود" و كاراكتر های سطح پایین لهجه ی دیگر داشته باشند و تحقیر شوند! جواب بدی مقابله به مثل و بدی نیست. جواب تحقیر احساس حقارت و همداستانی با فرد تحقیر كننده هم نیست. جواب بدی و تحقیر -برخلاف آن چه برخی توصیه می كنند- خوبی و محبت به منظور شرمنده كردن طرف هم نیست. باور كنید نه تنها شرمنده نمی شود پر رو تر هم می شود! جواب بدی و تحقیر ابتكار عمل داشتن است. من اینجا یك نمونه را بیان كردم. شما اگر در مورد این پیشنهاد من نظری دارید بفرمایید. اگر هم پیشنها د دیگری دارید بفرمایید. شاید در بحث ها ایده های بهتری متولد شوند.

پی نوشت: الان یادم افتاد! طبیب در قهوه ی تلخ هم لهجه ی تركی داشت. با نمك بود. من از سریال های مهران مدیری خوشم می آید. توهین قومی نمی كند! هرچند هستند كسانی كه از منظر هویت طلبی به سریال قهوه ی تلخ هم خرده گرفتند. اما به نظر من یك مقدار حساسیت بیجا بود. اگر زیادی حساسیت نشان دهیم كارگردان ها كلا لهجه ی ما را حذف می كنند. این زیانش بیشتر است از منفعت آن است. گوش شهروندان باید در رسانه ها هم به لهجه ما عادت كند تا به حضور این لهجه در جامعه آگاه باشد. ناآگاهی عمومی نسبت به وجود یك لهجه با خرده فرهنگ در جامعه كار آن را سخت میكند. مثال می زنم: اگر با لهجه نا آشنا باشند و زنگ بزنند به یك داروخانه و داروساز با آن لهجه با آنها صحبت كند چون به لهجه عادت ندارند و آن را عجیب می پندارند به حرف های داروساز اعتماد لازم را نمی كنند.

این در یكی از كشورهای پیشرفته امتحان شده. افراد به طور ناخودآگاه حرف متخصصی كه لهجه ی ناآشنا داشت را نمی پذیرفتند. به خصوص اگر پای تلفن بود و چهره ی او را نمی دیدند. لهجه ی قومیت های مختلف باید در فیلم ها و سریال ها منعكس شود تا مردم از جای جای ایران به لهجه ی همدیگر اخت پیدا كنند و آن را غریب و نا آشنا نیابند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آسیب شناسی مذاكرات

+0 به یه ن

نوشته ی زیر را پارسال اندكی بعد از زلزله ی قاراداغ منتشر كرده بودم. اینجا دوباره آن را منتشر می كنم. نكاتی دارد در مورد مذاكره كه فكر می كنم به درد بخورد هستند.

حضور حماسه آفرین نیروهای مردمی در مناطق زلزله زده باعث افتخار و دلگرمی است. پیش بینی من آن است كه این حضور قطع نخواهد شد و به صورت نهادینه تر ادامه خواهد یافت. فكر می كنم در سال های آینده هم نیكوكاران با ساختن مدارس و بیمارستان و مساجد و نیز سرمایه گذاری اشتغال آفرین مردم قراداغ را تنها نخواهند گذاشت. همین طور گمان می كنم از این پس موسسات خیریه حامی كودكان مستعد نظیر بنیاد كودك یا قلب های سبز فعالیتی پردامنه در منطقه ی قراداغ خواهند داشت. من مطمئن هستم این تلاش ها بی ثمر نخواهد ماند و میوه های شیرین خواهند داد.

این حضور حماسی مردمی خوب است اما كافی نیست. دست آخر برای ساختن و بهبود زیرساخت هایی نظیر پل راه لوله كشی گاز و آب و برق رسانی و... نیاز به حمایت دولتی است. همچنین برای وام جهت ساخت مسكن و برپاكردن دوباره ی دارهای قالی و جایگزینی احشام تلف شده و..... نیاز به تسهیلات دولتی است.

به این چند مورد اضافه می كنم: برای رفع محرومیت از منطقه نیاز هست كه به جنگلداری و حفظ گونه های جانوری و ترمیم آثار باستانی منطقه توجه كافی شود. اتفاقا از این لحاظ قراداغ بسیار غنی است. در سال های اخیر به كوشش سازمان حفاظت از محیط زیست مارال (گوزن قرمز) در آنجا احیا شده. امید است كه دیگر گونه های در معرض انقراض مانند قره خروس هم حمایت شوند. این اقدامات نیز حمایت مالی دولتی می طلبد. همچنین حفظ و مرمت آثار باستانی منطقه كه اتفاقا بسیار زیاد هستند و خیلی هم زیبا. همه ی اینها نیازمند حمایت دولتی است. این اقدامات می تواند در رشد صنعت گردشگری در منطقه تاثیر داشته باشد.

من چند نكته به ذهنم رسیده كه با عمل به آن احتمال بیشتری وجود دارد كه نیاز های قراداغ فراموش نشود و از حمایت های دولتی بهره گیرد. باز هم می گویم آذربایجان مدرن بدون قراداغ پیشرفته امكان پذیر نیست! اگر آنجا محرومیت زدایی نشود و فقر و كم سوادی در آن از بین نرود بقیه ی جاهای آذربایجان -من جمله تبریز- هم نمی تواند پیشرفتی باثبات داشته باشد.

۱) برای جذب حمایت دولتی نباید گذاشت گرد فراموشی روی مسایل و مشكلات منطقه را فرابگیرد. از قدیم گفته اند: "اوشاغ آغلامیینجان سوت ورمزلز". شما قدرت رسانه ای همین وبلاگ ها و دیگر وسایل ارتباطی اینترنتی را دست كم نگیرید. درسته كه هركدام چند صد نفر بیشتر خواننده ندارند اما گاهی یك ژورنالیست حرفه ای آنها را می بیند. اگر برایش جالب آمد می رود و در مقیاس وسیع تر در روی همان موضوع مطلب می نویسد. به علاوه گاهی فرزندان یا همسر یا خواهر مسئولین هم می آیند این وبلاگ ها را می خوانند. كافی است سر میز ناهار و شام هر از گاهی مطلب را یاد آوری كنند. پس در نوشتن تنبلی نكنید تا می توانید بنویسید و نگذارید گرد فراموشی بنشیند.

۲) گله گزاری و مقایسه خود با دیگران در طرح مطالبات اصلا تاكتیك مناسبی نیست. اگر می خواهیم برای قراداغ سرمایه گذاری شود نباید مطالباتمان را عباراتی نظیر "چه طور برای تهران و اصفهان و یزد و كرمان این همه خرج می كنند آن وقت زمانی كه به قراداغ می رسد می گویند نداریم." گفتن این جمله همان و صف آرایی مردم تهران و اصفهان و یزد و كرمان در مقابل مطالبات جایی مثل قراداغ همان! این صف آرایی وسیع لازم نیست! كافی است جمعیت مجتمع اكباتان تهران در مقابل مردم قراداغ صف آرایی كنند تا هر گونه شانس رسیدن به مطالبات از بین برود!

(منظورم از مثال آوردن اكباتان یك محله ی كوچك طبقه ی متوسطی تهران بود. تنها مثال بود و بس. می توانید به جای آن دیگر محله های متوسط تهران مثل تهرانپارس یا... را بنشانید. منظور مقایسه ی جمعیت بود. جمعیت مجتمع اكباتان با جمعیت كل قراداغ قابل مقایسه است! بینشان هم آدم های متنفذ بسیار بیشتر است.) چه كاریه این جمله ی تحریك آمیز را می زنید كه بیخودی جلویتان صف آرایی كنند؟! اصلا شما چه كاری به تهران و اصفهان و یزد وكرمان دارید؟! بگویید مردم قراداغ این قدر نیاز به حمایت مالی دارند و توضیح دهید چرا می ارزد كه این حمایت صورت بگیرد تا جامعه از آسیب های اجتماعی گوناگون مانند حاشیه نشینی در امان بماند. ببینید! راهش این نیست كه گفته شود چرا به بقیه می رسید! راهش این است كه بگویید اگر قراداغ آباد شود می تواند این همه در سال گردشگر جذب كند. آن وقت مردم كرمان و مردم مجتمع اكباتان تهران یك صدا می گویند" چه خوب! پس دولت زودتر حمایت كند كه سال بعد برای تعطیلات برویم آنجا به ما خوش بگذرد. " اصفهانی های مقیم آمریكا هم می گویند:" چه خوب! قراداغ آباد می شود ما هم عكس هایش را به این آمریكایی ها و آن چینی های مقیم آمریكا نشان می دهیم و می گوییم این است مملكت ما." همه شان حمایت می كنند. وقتی می شه حمایت آنها را جذب كرد چرا ادبیاتی به كار گیریم كه جلوی ما صف آرایی كنند؟

۳) در جلسات و مذاكرات یك عده در صدد خواهد بود كه مذاكره كننده را عصبانی كنند تا قهر كند و برود و از مطالباتش دست بكشد. وقتی این مذاكره كننده زن هست حربه ای كه در دستشان هست معلوم است: توهین به جنس لطیف. این حرف ها را می زنند كه شما را عصبانی كنند. تا آخر در پای میز مذاكره بنشینید و مطالبتتان را پیش برید. دست آخر كه به نتیجه رسیدید یك "تیكه" بارشان می كنید كه بیشتر از همه ی لیچار هایشان آنها را می سوزاند. اما اولش ناشنیده بگیرید تا بتوانید بدون آلوده شدن به حاشیه ها در مذاكره برای مطالباتتان موفق شوید. اگر مذاكره كننده آذربایجانی است حربه باز هم معلوم است كه چیست. هر جوك و لیچار مزخرفی كه گفتند نشنیده بگیرید تا در مذاكره حرف خود را به كرسی بنشانید. بعد كه به مطالبات خود رسیدید اگر هنوز دلتان خنك نشده یك اس-ام-اس بفرستید و بنویسید. "حالا....الا مدعیا انصاف می كن خر تویی یا من." اما اگر از همان اول مذاكره و مطالبه را فراموش كنید و با مدعی دهن به دهن شوید اوست كه پیروز میدان خواهد بود.پیش بینی من این است كه اگر در مذاكره به مطالبات خو رسیدید اصلا فراموش خواهید كرد چه لیچارهایی بار كردند. اما اگر دهن به دهنشان بذارید به مطالبات خود نمی رسید و همه ی عمر هم لیچارها را فراموش نمی كنید. یاد آوری می كنید و حرص می خورید!

اینها چیزهایی بود كه به ذهن من رسید. اگر شما هم چیزی می خواهید به این نكات بیافزایید استفاده می كنیم.

پی نوشت: در قسمت سوم گفتم كه اگر برای عصبانی كردن شما بر سر میز مذاكره جوك تركی گفتند خویشتنداری كنید. مذاكره تان را بكنید حرفتان را پیش برید و آن گاه كه به مطالبتان رسیدید اگر خواستید پاسخشان را بدهید. یك چیز اضافه كنم. ممكن است یك عده دیگر هم در ظاهر خیلی مودب باشند. حتی تعارف های خسته كننده بكنند اما همین كه شما سرتان را برگرداندید شروع كنند به جوك تركی تعریف كردن. از این موارد خیلی خیلی خیلی اتفاق می افتد. آن هم زیاد مهم نیست. جدی نگیرید! مهم آن است كه تسهیلات لازم هر چه زودتر به منطقه ی قراداغ برسد. بقیه همه حاشیه است. تا وقتی كه به مطالباتتان نرسیدید به رویتان نیاورید. فقط فكرتان را بدهید به این كه به مطالباتتان برسید. خیلی مهم نیست پشت سر جوك می گویند یا نه. خیلی مهم نیست نظرشان چیست. اما مهم است بدانیم چه قدر می توانیم رویشان حساب كنیم. چه قدر روی حرفی كه می زنند و وعده ای كه می دهند می شود حساب كرد. اتفاقا این نوع دورویی ها را كه ببینیم زودتر حساب كار به دستمان می آید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ایرج حسابی

+0 به یه ن

 


همكاران من خیلی به پسر دكتر حسابی انتقاد می كنند. اما به نظر من ایرج حسابی داره به یك نیاز این جامعه پاسخ می ده. نیازی كه علی الاصول جاهایی مانندانجمن فیزیك یا فرهنگستان علوم باید پاسخگوی آن بودند.
نیازی كه در حال حاضر متاسفانه به طور كاذب پاسخ داده می شود.

من خیلی مایل نیستم از دكتر حسابی بد گفته بشه. درسته كه یك عده افراد سودجو برای منافع شخصی خودشان بعد از وفات ایشان در مورد دستاورد های علمی ایشان غلو می كنند اما فراموش نكنیم كه ایشان در زمان خودشان برای پیشرفت علم در ایران زحمات زیادی كشیده اند وجا دارد از ایشان به نیكی یاد شود. شارلاتان بازی یك عده را نباید به حساب دكتر حسابی گذاشت كه روی در نقاب خاك كشیده ونمی تواند از خود دفاعی كند. به قول سعدی
"بزرگش نخوانند اهل خردكه نام بزرگان به زشتی برد"

واقعیت آن است كه در همان اوایل كه وبلاگ منجوق را زدم با خودم فكر كردم آیا باید وارد مباحثی از قبیل نقد این پدیده  بشوم یا نشوم. تصمیم گرفتم نه وارد نقد اسطوره ها شوم و نه در تجلیل آنان یادداشتی بگذارم.

این تصمیم علت داشت. اتفاقا خوب است كه علت را تشریح كنم. وقتی شخصی كارهای دكتر حسابی را نقد علمی می كند كمك خاصی به پیشرفت كار پژوهشی نمی كند. چرا كه حتی در سطح ایران پژوهشگری را نمی شناسم كه بخواهد روی فرضیه ی دكتر حسابی كار تحقیقی بكند. قصد ایشان -در خوشبینانه ترین تعبیر- اسطوره زدایی است نه ارزیابی یك كار علمی و نشان دادن نقاط ضعف  آن .  (هرچند اغلب آنها می خواهند اسطوره ی حسابی را تخریب كنند تا خود به جایش بنشینند!!!!) اگر غیر از این بود باید  همان وقت را صرف مبارزه با خیل مقالات آبكی كه چاپ می شود می كردند. ظاهرا برخی به دلایلی كه برای خودشان محترم است بر این نظرند كه اسطوره زدایی به ترویج علم كمك می كند. من مطمئن نیستم فایده اسطوره زدایی به اندازه ی هزینه ی آن باشد. بله! اسطوره زدایی هزینه دارد. مردم ما به علم و عالم به دیده ی احترام می نگرند. برای لایه هایی از جامعه این اسطوره ها بخشی از هویت آنها شده. با انگشت عكس دكتر حسابی را به فرزندشان نشان می دهند و به این ترتیب ارزش علم دوستی را در ذهن او می كارند. اگر این ها را از این قشر بگیریم آیا چیزی داریم كه در عوض به آنها بدهیم؟!متاسفانه من مطمئن نیستم چیز قابل عرضی داشته باشیم.

گیریم اسطوره زدایی كار درستی باشد بازهم از كسی به سن وموقعیت من مقبول نیست. شاید ازیك شصت ساله  قابل قبول باشد اما از من نیست. مردم چنین چیزی را از یك استاد جوان سی وشش ساله نمی پذیرند.

چیزی كه از سن و موقعیت من نوعی انتظار می رود این است كه آرام آرام خود چیزی را بسازد كه بتواند جای نیازی را كه فعلا جامعه از اسطوره هایش می طلبد بگیرد.
با توان محدود خود چه وقتی كه كار علمی می كنم و چه زمانی كه وبلاگ نویسی می نمایم می كوشم در این راه قدم بر دارم.

در ضمن حتی اگراسطوره زدایی از دكتر حسابی دوای درد های جامعه علمی كشور می بود (كه منجوق اعتقاد دارد نیست) كسانی هستند كه یك تنه از عهده ی آن بر می آیند و در راه تخریب شخصیت این و آن ، وردست و كمكی لازم ندارند!
برای كسی در سن و موقعیت من (وهمچنین سن و موقعیت اكثر خوانندگان وبلاگم) این خطر هست كه به این دام بیافتد كه هویت خود را در نقد دیگران تعریف كند. ایراد پیدا كردن در دیگران هم آسان است وهم به آدم احساس بزرگی كاذب می دهد.
در نتیجه خیلی وسوسه انگیز است.اما كسی كه در این دام می افتد خود "هیچ چی " نمی شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنرانی عمومی فردا

+0 به یه ن

فردا شاهین سخنرانی عمومی دارد. شركت برای عموم علاقه مندان  آزاد است. فایل سخنرانی اش را ضبط می كنیم و می ذاریم در اینترنت كه اگر خواستید دانلود كنید:

Dear all,
It is a pleasure   for me to announce that our speaker this month is  Prof  Sheikh-Jabbari from the  physics department of IPM. In the following please find the details of his talk. 


Everybody is welcome to attend.
With kind regards,
Y. Farzan
 
Speaker: 
Prof. M.M. Sheikh-Jabbari   
 
Time:   4:30 pm, Wednesday, 26th of Tir 

July 17th

Location:
Farmanie building, IPM, Tehran 

TITLE

Scientific Method and its Criteria, Testability vs. Falsifiability and the Multiverse

عنوان: روش شناسی علمی و موازین آن, آزمون پذیری یا ابطال پذیری و چندجهانی 
 

Abstract
Scientific methodology upon which empirical sciences, including physics, are based, essentially encompasses the framework within which physicists perceive the world and work toward modeling it. Criteria for having acceptable physics models have changed over time since 1900's, however, compatibility with observations/experiment is still largely regarded as the decisive criterion. On the other hand, recent progress in theoretical physics, especially in high energy physics and the notion of multiverse, has revived again the question of the relation between physics models and experiment.
In this talk I state that, in my opinion, computability, predictive power, testability and compatibility with experiment/observation are the main four criteria for rejection or acceptance of ideas or models by physics community. I will then specifically discuss these criteria in connection with the notion of having a multiverse which appears in some different areas of modern theoretical physics

 

 

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سیاره ی صورتی ها و آبی ها

+0 به یه ن

این یادداشت كمی تا قسمتی طنز است زیاد جدی نگیرید.

 

یكی بود یكی نبود. یك سیاره بود كه مردمشان دو دسته بودند: صورتی و آبی. آبی ها این توهم را داشتند كه  فلسفه ی وجودی  صورتی ها  ایجاد سوژه برای تفریح آن هاست. اگر صورتی ها آرایش می كردند و تیپ می زدند فوری به خود می گرفتند كه اینها برای جلب توجه ما آرایش كردند و تیپ زدند. اگر صورتی ها با هم حرف می زدند و یكی یك حرف با مزه می زد و می خندیدند آبی ها می گفتند حتما برای جلب توجه ما خندیدند!

در خیابان صورتی ها هر كاری می كردند -یا حتی اگر هیچ كاری جز این كه صاف راه بروند نمی كردند- باز هم آبی ها سوژه  ای برای ساختن جوك در مورد صورتی ها پیدا می كردند.....

الغرض! قصه ی صورتی ها و آبی ها طولانی است و بخش عمده اش هم قصه ی غصه هاست.  شما هم زیاد در موردش شنیده اید و لابد می گویید: "اااههههه!!!! باز شروع شد. این بار در وبلاگ مینجیق. اصلا ما كه ساكن آن سیاره نیستیم و  خیلی هم به جنس مخالف احترام می گذاریم چرا باید به خاطر كارهای آبی های آن سیاره سركوفت بشنویم." حق با شماست و من هم نمی خواهم تكرار مكررات كنم. اما  این قسمت داستان به نظرم بانمك است و عجیب است كه تا به حال كسی درباره اش چیزی نگفته. (حداقل من نشنیده ام.)

در سیاره ی آبی ها و صورتی ها  روز و روزگار گذشت و یك اسباب بازی اختراع شد به نام موبایل. هم آبی ها و هم صورتی ها عاشق این اسباب بازی شدند. صورتی ها موبایلشان را می ذاشتند توی كیف شان وگاهی صدای زنگش را نمی شنیدند. صد البته این هم مثل همه ی كارهای مربوط به صورتی ها , برای آبی ها سوژه ای برای سر به سر صورتی ها گذاشتن شد.. آبی ها موبایلشان را می گذاشتند توی جیب شان. در برخی از كشورهای سیاره اصلا اسم موبایل را گذاشتند "تلفن جیبی" بدون آن كه در نظر داشته باشند فقط آبی ها هستند كه موبایل را می ذارند توی جیب.. اما این توی جیب گذاشتن یك ایرادی دارد! "بگم؟! بگم؟!...." ببببلللللهههه!! خودتان می دانید!  ایرادش اینه كه موبایل دم به دقیقه می افته توی ... توی....... گلاب به رویتان! می افتد توی ....

مینجیق با خود می گوید اگر موبایل صورتی ها دم به دقیقه به این سرنوشت دچار می شد آبی ها چه جوك ها كه نمی ساختند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اندر اهمیت صدا و لهجه برای یك استاد دانشگاه

+0 به یه ن

اگر بناست شغلی مانند معلمی یا استادی دانشگاه داشته باشید كه قسمت در خور توجه كار سخن گفتن با یك جمع است "صدای شما" طبعا بسیار مهم خواهد بود. هرچه قدر باسواد باشید و هر چه برای كلاس زحمت بكشید اما با صدای نارسا صحبت بكنید دركارتان ناموفق خواهید بود. حتما در مدرسه و... معلم هایی داشته اید كه ناشمرده سخن می گفتند یا آن قدر آرام صحبت می كردند كه شنیده نمی شد یادتان هست چه حسی نسبت به آنها داشتید؟ شاگردهای شما هم همان حس را نسبت به شما خواهند داشت! علی الاصول كسی كه برای استخدام یك استاد جوان توصیه نامه می نویسد اگر این استاد جوان صدای نارسایی داشته باشد باید در توصیه نامه منظور كند. هرچند اغلب این كار را نمی كنند! به خصوص در ایران اغلب آن قدر مردم با هم رودربایستی های بیخود دارند كه كسی صریح نمی آید بگوید تو به این علت استخدام نمی توانی بشوی و.... به جای این كه واقعیت را بگویند كه طرف برود و این ضعف خود را اصلاح كند اغلب بهانه های واهی می آورند و طرف را سر در گم می كنند! به هر حال اگر استادی این ایراد را داشته باشد همان ترم اول دانشجو ها در فرم ارزیابی استاد كم نمی گذارند و حسابی شاكی می شوند. بعد در تمدید قرارداد او تجدید نظر می شود و شانس تمدید قراردادش پایین می آید.

من اینجا صراحتا این مطلب را بیان می كنم كه اگر صدای شما رسا نیست روی آن كار بكنید. خیال نكنید كه خیلی "زرنگ" و "هوشمند" هستید كه خودتان را برای بلند و رسا صحبت كردن به زحمت نمی اندازید و با خود می گویید من "حرفم را زدم شنونده ها به گوش هایشان فشار بیاورند و بشنوند". می خواهید اسم این ذهنیت را خودخواهی بگذارید یا زرنگی و هوشمندی - به هر حال ذهنیتی است كه برای شخص گران تمام می شود. به قیمت از دست دادن فرصت های شغلی تمام می شود.

حال برسیم به مسئله ی لهجه. اگر سواد استاد ویا معلم بالا باشد، برای آماده كردن مطالب درس و اداره ی كلاسش هم زحمت بكشد، از نظر نظم وانضباط كلاسی هم مقبول دانشجو ها باشد و شمرده و رسا هم صحبت كند معمولا دانشجوهای درسخوان و جدی  لهجه اش را هم دوست خواهند داشت. لهجه اش نه تنها مسئله ساز نمی شود بلكه یك جوری trade mark او می شود. اگر با این لهجه این استاد یكی از اصول و پرنسیب های حرفه ای خود را به عنوان تكیه كلام تكرار كند معمولا دانشجو ها به عنوان تفریح (البته از روی محبت و خوش طینتی نه مسخره كردن) آن حرف او را بعدها تقلید و تكرار می كنند. آن قدرتكرار می كنند كه برای همیشه یادشان می ماند و سرلوحه ی كارشان قرار می دهد. در بین همنسلی های من در رشته های مختلف بسیار زیاد هستند كه سال ها بعد از فارغ التحصیلی تكیه كلام استادشان را با لهجه ی مخصوصش با حالت نوستالژیك تكرار می كنند. مثلا یكی از دوستانمان كه در دانشگاه تهران حقوق خوانده و اكنون وكیل است لهجه ی تركی استادشان را كه می گفت "تا وقتی جرم ثابت نشود متهم بیگناه باید شمرده شود" (چیزی به این مضمون) تكرار می كند. می گوید آن قدر این را تكرار كرد كه ملكه ی ذهنمان شد.

درمورد اهمیت صدا و لهجه اینجا در كلاس درس نوشتم. در نوشته ی بعدی ام از منظر دیگر به آن خواهم نگریست.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فراخوان ششمین جشنواره غیردولتی "آنامین یایلیغی" اردبیل

+0 به یه ن

امروز كامنتی از جانب "انتشارات یایلیق" با این مضمون به دستم رسید: فراخوان ششمین دوره جشنواره غیر‌دولتی «آنامین یایلیغی»

« شعر؛ و داستان كوتاه تركی، ویژه بانوان»

سایت آن را نگاه كردم و متن  فراخوان را كه در زیر می آورم در آن یافتم. برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ انتشارات مراجعه كنید. .

بسمه تعالی

فراخوان ششمین دوره جشنواره غیر‌دولتی «آنامین یایلیغی»

« شعر؛ و داستان كوتاه تركی، ویژه بانوان»

(برگزاری این جشنواره را - ضمن حمایت مالی- از طریق قرار دادن فراخوان در وبلاگ و سایت، چهره به چهره، كامنت گذاری، ارسال ایمیل، فرستادن پیامك و ... به اطلاع علاقمندان برسانید).

با گرامیداشت روزهای:

1) بیست و یكم فروردین‌ماه، روز شعر منطقه آذربایجان: برابر با روز درگذشت بولود قاراچورلو(سهند).

2) چهارم تیر‌ماه، روز ادبیات داستانی و نمایشی منطقه آذربایجان: این تاریخ، از تاریخ قدیمی‌ترین نسخه دست‌نویس موجود دده‌قورقود(444 ه.ق) الهام گرفته شده است.

3) نهم شهریور‌ماه، روز ادبیات كودك و نوجوان منطقه آذربایجان: برابر با روز درگذشت صمد بهرنگی.

این دوره از جشنواره به صورت اینترنتی خواهد بود، فراخوان جشنواره در وبلاگ انتشارات یایلیق به آدرس: {www.e-yayliq.blogfa.com} موجود است- و همانند ادوار قبلی به برگزیدگان لوح تقدیر و تندیس جشنواره اعطا خواهد شد؛ جشنواره آنامین یایلیغی جوایز نقدی ندارد.

بخش شعر:

1- موضوع و قالب اشعار: آزاد{تمام قالب های شعری}

2-زبان اشعار: تركی

3- تعداد اثر: هر شركت‌كننده در هر یك از بخش‌های (اشعار سنتی تركی، اشعار آزاد تركی) تنها یك اثر می‌تواند به جشنواره ارسال فرماید

( آثار نباید قبلا در جایی عرضه و یا چاپ شده باشد).

4- شركت‌كنندگانی كه سقف مورد نظر را رعایت نفرمایند، جشنواره در انتخاب آثار آنها- به صورت تصادفی- آزاد خواهد بود.

5- اشعار سنتی و آزاد جداگانه داوری خواهد شد.

6- اشعار ترجمه‌ای در جشنواره شركت داده نخواهد شد.

7-اشعار ارسالی باید در محیط word با قلمb zar و اندازه 13، تایپ و ارسال شود.

8- بخش افتخاری: پیشكسوتان عزیز در صورت تمایل به صورت افتخاری می‌توانند در این بخش شركت فرمایند؛ البته باید در ذیل آثار، جمله به صورت افتخاری- قید گردد.

9- اشعار ارسالی برگشت داده نخواهد شد و جشنواره در بهره برداری از آنها به صورت مجموعه و كتاب آزاد است.

داستان كوتاه:

1- زبان آثار: تركی

2- موضوع: آزاد

3- هر شركت‌كننده فقط یك داستان می‌تواند ارسال فرماید( آثار نباید قبلا در جایی عرضه و یا چاپ شده باشد)

4- شركت‌كنندگانی كه سقف مورد نظر را رعایت نفرمایند، جشنواره در انتخاب آثار آنها- به صورت تصادفی- آزاد خواهد بود.

5- داستانهای ترجمه‌ای در جشنواره شركت داده نخواهد شد.

6-داستانهای ارسالی باید در محیط word با قلمb zar و اندازه 13، تایپ و ارسال شود.

7- بخش افتخاری: پیشكسوتان عزیز در صورت تمایل به صورت افتخاری می‌توانند در این بخش شركت فرمایند؛ البته باید در ذیل آثار، جمله به صورت افتخاری- قید گردد.

8- داستانهای ارسالی برگشت داده نخواهد شد و جشنواره در بهره برداری از آنها به صورت مجموعه و كتاب آزاد است.

نكته‌ای درمورد داوری:

شركت‌كنندگان گرامی میتوانند -در صورت تمایل- اسامی یك و یا چند نفر را (در ذیل آثار) جهت داوری در شعر و داستان معرفی نمایند. جشنواره با صلاحدید افراد صاحب‌نظر و تمایل خود معرفی شدگان، چند داور را از بین این عزیزان، انتخاب خواهد كرد.

مشخصات فردی و سكونتی شركت‌كنندگان:

نام، نام خانوادگی، نام پدر، تخلص هنری، تاریخ و محل تولد، استان و شهر محل سكونت، شماره تلفن همراه؛ نشانی سایت، وبلاگ و ایمیل.

نحوه ارسال:

شركت كنندگان محترم آثار خود را فقط به ایمیل {ss.donyavi@gmail.com} ارسال فرمایند، در ضمن شماره‌های 09358017967-09148637090 خطوط ارتباطی بین جشنواره و علاقمندان خواهد بود.

زمان بندی:

شروع ارسال اثر: 4/4/1392 (برابر با روز ادبیات داستانی و نمایشی منطقه آذربایجان)

آخرین مهلت ارسال اثر: 18/5/1392

اعلام نتایج: 9/6/1392 (برابر با روز ادبیات كودك و نوجوان منطقه آذربایجان)

نكات مهم:

1- اخبار رسمی جشنواره غیر‌دولتی «آنامین یایلیغی» از طریق وبلاگ انتشارات یایلیق ارائه می‌شود.

2- به كسانی كه این جشنواره را به صورت منطقی و علمی و بدون اهانت به ادیان و مذاهب، اقوام،اشخاص حقیقی و حقوقی؛ نقد فرمایند، لوح تقدیر اعطا خواهد شد.

3- اسامی شركت‌كنندگان در وبلاگ انتشارات یایلیق درج خواهد شد و عدم درج، به منزله نرسیدن اثر به جشنواره است.

4- نشانی وبلاگ‌ها و سایت‌هایی كه فراخوان جشنواره را انتشار كنند، در وبلاگ انتشارات یایلیق در پست مطلب جداگانه‌ای قرار داده خواهد شد.

(همه با هم برای سلامتی بیماران سرطانی دعا كنیم)
 
 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقد نظرات، آری! حمله به شخصیت، نه!

+0 به یه ن

از وقتی كه مصاحبه ی جواد طباطبایی منتشر شده یك عده از جوانان آذربایجانی در اینترنت واكنش نشان داده اند. برخی هم اظهارات او را به احساس خود كم بینی در برابر فارس ها نسبت داده اند. (البته توصیفی كه به كار برده اند خیلی تند تر است. من تعدیل كردم شد "احساس خود كم بینی") ببینید! این درست نیست كه وقتی از نظرات یك نفر خوشمان نمی آید شخصیت او را نشانه بگیریم و بخواهیم شخصیت او را خرد كنیم. من نمی دانم كسانی كه این گونه با آقای طباطبایی برخورد می كنند چه قدر با نوشته های دیگر او آشنا هستند. اما در اثرهای قبلی او اثری از احساس خودكم بینی در برابر فارسها دیده نمی شود. این آقا یك كتاب دارد به نام جدال قدیم و جدید و در مقدمه ی طولانی ولی نامربوطش تقریبا هر اندیشمند بنام معاصر فارس در عرصه ی علوم انسانی را با لحنی ناملایم نواخته است. یك مناظره ی مكتوب هم با آقای زیبا كلام دارد كه در آن آقای زیبا كلام بالاخره به طعن می گوید آره دیگه همه بیسوادند جز شما!
این كار طباطبایی هم اشتباه بوده. می توانست به طور جزئی نظرات متفكران را نقد كند. همان طوری كه من نظر دكتر شریعتی را نقد كردم كه چرا ارزش كار فلورانس تایتینگلی را كه ریاضیات را وارد پرستاری كرده و به این تربیت علم پرستاری مدرن را پایه گذاری كرده  آن چنان كه باید به رسمیت نمی شناسد. اما این كه بیایی و همین طوری یك ضرب یكی را بیسواد بخوانی راه و شیوه ی صحیح نقد نیست. متاسفانه طباطبایی این كار را زیاد می كند.  این رفتارش  چندان با تواضع نمی خواند چه برسد به شكل افراطی آن كه حس خودكم بینی است

به هر حال ما نباید اشتباه این افراد را تكرار كنیم. وقتی طباطبایی می گوید زبان تركی آذربایجانی بیش از تولید منظومه ی حیدربابا جای بسط ندارد می توانیم نقدش كنیم و بپرسیم بر چه اساسی چنین ادعایی می كند. زبانشناسان حرفه ای كه عمری به مطالعه ی این زبان پرداخته اند نظر دیگری دارند. اما حمله به شخصیت او -به جای نقد نظراتش- در شأن ما نیست. درست است كه بدخواهان ما به وفور به جای نقد نظراتمان به ما حمله ور می شوند و هر انگی كه دلشان خواست به ما می زنند كه صدایمان را خفه  كنند. اما شأن ما بالاتر از این حرف ها باید باشد. یك فرقی باید باشد بین آنها   و ما.

پی نوشت: نظر هموطن آذری:

طباطبایی صاحب فكر و اندیشه سیاسی است. راستش بعضی آثارش به نظرم خیلی خوب می رسد. اما یك سندرمی هست میان بعضی كسانی كه در فیلد كاری خودشان خیلی خوبند آنهم این است كه فكر می كنند همه فن حریفند و چون در فیلد كاری شان دانشمند هم هستند نگاهشان یكمی از بالاست و این نگاه از بالا را می برند توی فیلدی كه تخصصشان نیست.
این مختص طباطبایی نیست. مثال روشنترش برای ما فیزیكی ها هاوكینگ است كه حرف بی ربط در فلسفه زیاد زده است و امثال پنروز و والیس و در ایران دكتر گلشنی گرامی هم تا توانسته اند نقدش كرده اند. من فكر می كنم ما بهتر است بجای تعیین كردن تكلیفمان با اشخاص با بعضی از افكار تكلیفمان را مشخص كنیم. نباید به خاطر این یك حرف كلا طباطبایی را برانیم یا جوری عاشق كسی شویم كه مریدش شویم و وقتی خبطی هم كرد سردرگم شویم. لازمه این است كه ما به فكر و چارچوبی پخته برسیم و سخنان همه را در این چارچوب سبك و سنگین كنیم و نقدمان فقط معطوف به سخنش باشد.
پی نوشت مینجیق: اگر خواستید این مطلب را به اشتراك بگذارید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شگردهای نشریات اصلاح طلب

+0 به یه ن

اگر یادتان باشد در آستانه ی انتخابات نوشتم بهتره برویم و به آقای روحانی رای بدهیم . هنوز هم براین عقیده ام كه انتخاب درستی بود. اما باز هم معتقدم باید تجارب زمان آقای خاتمی را مرور كرد و از آنها درس گرفت.

یادمه در زمان آقای خاتمی در یكی از روزنامه های اصلاح طلب مناظره ای در مورد آموزش زبان مادری بود بین یكی از این اصلاح طلبان معروف كه در روزنامه های اصلاح طلبی حسابی تحویل گرفته می شد(هرچند هیچ وقت نفهمیدم برای كدام دستاورد در خور توجه!!!) و یك دانشجو ی بی نام و نشان.

آن شخص اصلاح طلب حدود 10-15 سالی از آن جوان دانشجو بزرگ تر بود. مجری مناظره هم خیلی تحویلش می گرفت و جا به جا عناوین و مدرك تحصیلی و تجارب و.... او را یادآوری می كرد و تلویحا جوی می ساخت كه به مخاطب بی دقت بقبولاند كه یك آدم با این همه فضایل و تجارب حتما حرفی بسیار سنجیده و پخته خواهد زد. دانشجو یك جوان تیپیكال از خطه ی آذربایجان بود كه گمان می كرد اگر با صداقت حرفی را كه حق می پندارد بزند به وظیفه ی خود عمل كرده. هیچ توجهی به فضا سازی مجری و طرف مقابلش نداشت. سعی هم نمی كرد كه وقتی حرفی ناروا زده می شود خونسردی خود را حفظ كند.

اگر خوب دقت می كردی به لحاظ منطقی آن اصلاح طلب حرفی برای گفتن نداشت و از لحاظ منطقی هیچ كدام از بحث های مطرح شده توسط آن دانشجو را نتوانست پاسخ گوید. اما در بازی كلامی و فضا سازی رسانه ای كاملا آن جوان را مغلوب ساخت.

مدت ها روزنامه های اصلاح طلب روی این مناظره مانور می دادند و با عباراتی نظیر "جوانی عصبی كه طرفدار آموزش زبان تركی بود با لحنی ناپخته و عصبی با آقای دكتر ...... به مناظره نشست و وقتی كه در جواب در می ماند بیشتر عصبی می شد...." از آن یاد می كردند و به خودشان تبریك می گفتند كه یك بار برای همیشه با آن مناظره حقانیت نظر رسمی خود را اثبات نموده اند.

پیش بینی می كنم در ماه های آینده باز هم شاهد این گونه مناظره ها در نشریات اصلاح طلب باشیم. شگرد دوم هم مصاحبه هایی از نوع مصاحبه ی اخیر محمد قوچانی در مهرنامه شماره ی سال 92 با سید جواد طباطبایی است. سید جواد طباطبایی فیلسوف تاریخ و سیاست است و در زبانشناسی و یا ادبیات تخصصی ندارد. اما از ایشان نظرات تخصصی در مورد آموزش زبان تركی خواسته اند تنها به این علت كه دز سال 1324 تبریز دنیا آمده و تا 18 (یعنی تا 50 سال پیش)در این شهر زندگی كرده است. پیش بینی می كنم از این تیپ مصاحبه ها باز هم در نشریات اصلاح طلب منتشر خواهد شد و همین تیپ اصلاح طلب ها هم از آنها به عنوان حرف تخصصی و بسیار حكیمانه بارها و بارها یاد خواهند كرد.

این ها شگردهایی خواهد بود كه به كار می گیرند و جلویش را نمی توان گرفت. ما بهتر است حواسمان به چند چیز باشد:

1) خونسردی خود را حفظ كنیم. یكی از اهداف بدخواهان عصبانی كردن ماست و چهره ی عصبی نشان دادن از ما وچهره ی حكیمانه نشان دادن از خود در جامعه.

2) یك وقت از روی عصبانیت حرفی علیه امثال سید جواد طباطبایی نزنیم و گرنه آتو می افتد دست برخی و می گویند ما لیاقت "نخبگان شهر خود" را هم نداریم.

3) یكی از استدلال هایشان بر پایه ی این است كه آموزش زبان تركی در خود تبریز هم زیاد طرفدار ندارد. جواب این حرف آن است كه نظر سنجی علمی باید این رامشخص كند نه برداشت های محدود شخصی یك نفر كه 50 سال پیش این شهر را ترك كرده. به علاوه باید تاكید شود "دموكراسی به معنای زورگویی اكثریت نیست بلكه به معنای به رسمیت شناختن حقوق اقلیت است." این نكته خیلی مهم هست.

4) دیگر استدلالشان این هست كه چون به زبان تركی آذربایجانی به نسبت فارسی كتاب های شعر كمتر است ارزش آموزش ندارد. در جواب اولا باید بگویم به همین زبان تركی آذربایجانی هم آن قدر اثر ادبی هست كه شخص علاقه مند عمری به مطالعه ی آنها بپردازد و بازهم زمان كم بیاورد. كافی است به كتابخانه ی آستان قدس رضوی سری بزنند و عناوین نسخ خطی كتاب های تركی را ملاحظه نمایند.ثانیا چرا همیشه نظر به گذشته داشته باشیم؟! به نظر من هدف اصلی آموزش ادبیات آن باشد كه ادیبان و شاعران نسل آینده كه شاهكارها می آفرینند تربیت شوند. شاهكارهایی متناسب با نیازهای روز جامعه نه نیازهای جامعه ی 700-1000 سال پیش.

5) دیگر استدلالشان آن است كه وقتی ادبیات غنی فارسی است پرداختن به ادبیات تركی كاری عبث هست. در جواب می گویم انصافا زبان فارسی در برخی قالب های شعری در اوج است. غزل حافظ, رباعیات خیام و طیبات سعدی .... شاهكارهایی جاوید هستند و سرمایه های عظیم بشری. اما كاركرد زبان را به شعر عاشقانه یا عارفانه فروكاستن و شعر را هم به دو سه قالب شعری تقلیل دادن و در همان قالب بسته نگریستن جفاست به مفهوم زبان و ادبیات.

از خود الهی قمشه ای شنیدم كه هرچند ادبیات فارسی در غزل بسیار غنی است اما در قصیده به نسبت انگلیسی ضعیف است. هر چه آدم كمتر بداند و چشم و گوش بسته تر باشد بیشتر گمان می كند كه همه ی شاهكارها همانند كه خود دارد. در همان قالب های شعری هم ادبیات ایران نیاز به پویایی دارد. چه در زبان فارسی و چه در زبان های محلی گوناگون از جمله تركی. امیدوارم تعصب ها مانع از آن نشوند كه نسلی از ادیبان بالا بیایند كه شاهكارهای ادبی قرن بیست یكم این سرزمین را رقم بزنند.

نكته ی دیگر آن كه تمام ادبیات كه شعر نیست! شاید زبان های محلی گوناگون از جمله تركی قابلیت آن را داشته باشند كه زبان رمان نویسی یا دیگر فرم های ادبی باشند.

6) در ادامه ی نظر قبلی باید بگویم كه همه كاركرد زبان و نوشتار ادبیات نیست. زبان تركی قابلیت آن را دارد كه زبان فن آوری باشد. خوشحالم وقتی می بینم در همین دامنه ی آرزوبلاگ وبلاگ های زیادی به زبان تركی آذربایجانی خودمان به آموزش فنون مختلف كامپیوتری می پردازند.خیلی هم فعال هم هستند. این خیلی باارزش هست. بدون آن كه سرمایه گذاری ای شده باشد بدون این كه نهادی چنین چیزی را ترویج كرده باشد به صورت كاملا خودجوش مردمی كاربران به این قابلیت پی برده اند و دارند از این امكانات حداكثر استفاده را می برند. همان گونه كه الوین تافلر در موج سوم پیش بینی كرده بود ما در آستانه ی تحولات عظیم اجتماعی و فرهنگی هستیم. با این تحولات سایبری, نظام اقتصادی و..... در دنیا عوض خواهد شد. استفاده از این گونه قابلیت های زبان تركی اقتصادی جدید برای مردم منطقه به همراه می آورد. چرا با لجبازی مختص اواسط قرن 20 میلادی كه اكنون در دنیا منسوخ شده جلوی این پتانسیل ها را بگیریم. اگر ممانعت كسانی كه توهم آن را دارند كه خیلی می فهمند نباشد نسل جدیدی كه در عصر سایبری بزرگ می شوند خود راه خود را برای حرفی در دنیا داشتن باز می كنند. از قابلیت ها و پتانسیل های ابزار های مختلف از جمله زبان مادری شان هم بهره می گیرند. در كنارآن هر زبان یا هر فن آوری هم كه لازم هست می آموزند.

7) این هم كامنتی بود كه روز پیش نوشتم و دوباره منتشرش می كنم:

ده روز مانده به انتخابات خواننده ی عزیز وبلاگ مینجق كه با نام مستعار "هموطن آذری" می ذاره نوشته بود اصلاح طلب ها-به طور مشخص عارف و روحانی- برای اقوام برنامه دارند اما اصولگرا ها ندارند. چون خودم هم ترجیح می دادم اصلاح طلب ها رای بیاورند (به خاطر سیاست های اقتصادی و خارجی یك كمی بهترشان) اعتراضی نكردم. اما واقعیت این است كه اصلاح طلبان در دوره ی آقای خاتمی در این زمینه نه تنها عملكرد مثبت و قابل قبولی نداشتند بلكه عملكردشان منفی هم بود. آن پارچه نوشت ها در سطح شهر تبریز كه می گفت "به زبان شیرین فارسی صحبت كنیم" برای چی بود؟!
آن همه تكاپو در مجلس ششم برای معرفی سالگرد درگذشت شهریار به عنوان" روز شعر و ادب فارسی" چه فایده ای برای بزرگداشت شهریار یا حتی شعر و ادب فارسی داشت؟! (حالا شعر و ادب تركی آذربایجانی بماند!) آیا وقت باارزش مجلس شورای كشور نمی بایست صرف كار مفیدتری شود؟!

آن آرزو و "ای كاش" گفتن ها كه در تبریز جشنواره ی شعر فروغ برگزار كنند برای چی بود؟!چند تا جشنواره ی شعر فضولی و نسیمی و ..... برگزار شده بود كه نوبت فروغ فرخزاد رسید؟!
یعنی برای برگزاری جشنواره شعر فروغ فرخزاد شهری مناسب تر از تبریز پیدا نكردند كه مردمش با شعرهای این شاعر معاصر خو گرفته باشند؟!
خوبه كه برگزار نشد و الا لابد یك آقای سیبیل كلفت قرار بود برود بالای سن با لهجه ی غلیظ تركی شعر "گنه كردم گنه كردم " فروغ فرخزاد را بخواند!!
در تهران یا شیراز برگزار می كردند خوب بود اما در تبریز برگزاری جشنواره ی شعر فروغ كار لوسی بود.

امیدوارم این بار سیاست گذاری های بهتری داشته باشند.
باید سودای مهندسی فرهنگی از سر بیرون كنند. نظر سنجی های درست و حسابی بكنند و ببنند مردم چه می خواهند. نیاز فرهنگی مردمان گوشه و كنار چیست و متناسب با آن سرمایه گذاری و سیاست گذاری كنند. نه آن كه برایشان تصمیم بگیرند.

8) نباید وقت خود را صرف یكی به دو با مخالفان كنیم. در چهار سال آینده امكان ایجاد انجمن های ادبی و ..... به وجود خواهد آمد. از این فرصت استفاده ی لازم را ببریم.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بنیاد كودك شعبه ی رشت

+0 به یه ن

قبلا در مورد بنیاد كودك نوشته ام. این بنیاد كه از كودكان مستعد اما بی بضاعت حمایت می كند در اغلب استان های  ایران شعبه دارد جز یزد و خوزستان كه امیدوارم زودتر در آنجا هم شعبه باز كنند. به تازگی هم در رشت شعبه ی جدیدی باز شده كه امیدوارم در اهداف  انسانی شان موفق باشند.

با مراجعه به سایت بنیاد یا یكی از شعب می توانید كفالت كودكی را با ماهی 40 هزار تومان قبول كنید.

الان در تبریز 14 مددجو و در مراغه یك مددجود منتظر كفیل هستند.

شعبه ی تبریز: تقاطع قطران جنوبی و صائب، كوی صوفیو پلاك 16

تلفن: 4776698

tabriz@childf.org

تلفن: 4787167

 

در استان های آذربایجان غربی و اردبیل هم هر كدام حدود 40 مددجوی مستعد ولی بی بضاعت منتظر كفیل هستند.

 

·  شعبه اردبیل

اردبیل، میدان ارتش، روبروی اداره آب و فاضلاب، طبقه دوم نمایشگاه لوكس، پلاك 635
تلفن : 7718706-0451
فاكس : 7724959-0451
Email : ardebil@childf.org

·  شعبه ارومیه

ارومیه، شهرك فرهنگیان، جنب بیمارستان امید، كد پستی :35377-57168
تلفن :
3868999 - 3867798 - 3847272-0441

فاكس : 3824447-0441 
Email : urmia@childf.org

هر كدام ازاین دانش آموزان اگر حمایت شوند فردا می توانند یك دانشمند در سطح جهانی یا یك مهندس یا دكتر یا وكیل یا معلم یا استاد دانشگاه یا... كارآمد و یا مدیر موفق شوند. اما اگر حمایت نشوند...... اگر من و شما به فكر آنان نباشیم گمان می كنید چه كسی از آنها حمایت خواهد كرد؟! اگر خود امكان حمایت ندارید می توانید آن را به آشنایان خود معرفی كنید. از خارج از ایران هم می توان كفیل شد. اطلاعات بیشتر در سایت بنیاد موجود است.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل