داستان تخیلی دو فیزیك پیشه در كالیفرنیا
داستان تخیلی دانشجوی فیزیك از دانشگاه شهید بهشتی
داستان خانوادگی سارا -تبریز در صد سال گذشته
داستان كوتاه یك خانم مهندس جوان در تبریز
داستان كوتاه رستم وسهراب چند هزار سال بعد
این چند داستان را به تدریج در سال های گذشته نوشته بودم. در سال های قبل به عنوان هدیه ی نوروزی لینك آنها را در وبلاگ گذاشتم. عده ای آنها را دانلود كردند و در تعطیلات عید خواندند. بد نشده بود! خوششان آمده بود.
امسال هم می ذارم اینجا. هرچند برای برخی از شما تكراری است اما مینجیق در آرزوبلاگ خوانندگان جدید نیز دارد.
پی نوشت:
من یك سری نوشته با برچسب سینمامیز داشتم كه در آن ایده ی جدیدی را مطرح كرده بودم. نكته ام این بود كه به جای این كه نگران این باشیم كه چرا در فیلم ها ی ایرانی ما ترك ها را بدتصویر می كنند به فكر این باشیم كه سینمای مستقل خود را بنیان نهیم. حالا كه سینما ی مستقل بنیان نهادن خیلی سخت هست كار عملی ای كه می توانیم بكنیم همین داستان نویسی است. نظیر همین داستان سارا یا "سربازان كوچك" كه من نوشتم. حالا من بی استعدادم و این جوری از آب در آمده! مطمئنم استعدادهای زیادی هستند كه اگر به خودشان جرئت سعی كردن بدهند ادبیات جدیدی متولد خواهد شد.
سینما نشد نمایش و داستان نویسی وقصه گویی شفاهی و...
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل