بی اعتمادی تا به كجا؟!

+0 به یه ن

سه نقطه:
مگه آدم چقدر توان داره كه همه رو مواظب باشه یعنی فرض محال اگه با كلی دقت و وسواس هم نذاره بقیه سرش كلاه بذارند آخرش صرف این همه انرژی آدم رو از پا درمیاره
مینجیق:
آره والله! همین چیز های معمولی زندگی شهری هم كلی از آدم دقت و توجه می بره. همین چیزهای معمولی كه عقل معاش Common sense) به آدم حكم می كنه. مثل این كه حواسش باشه شناسنامه اش را گم نكنه. حواسش باشه تا مهلت اعتبار گواهی نامه و گذرنامه و بیمه و .... اش سر می آید به موقع آنها را بده تمدید كنند. وقتی فارغ التحصیل می شه پی گیر این باشه كه مدركش را بگیره و اگر در خارج از كشور فارغ التحصیل شده مدركش را بده برای تایید وزارت علوم. فرم های ارتقای سالیانه را در محل كارش به موقع پر كنه. وقتی می ره بقالی شیر بخره حواسش باشه كه تازه ترین شیر را انتخاب كنه. وقتی می ره لباس بخره حواسش باشه خوب ببینه و حواسش باشه  بعد از این كه تگش را درآوردند جاش سوراخ نباشه. كفش كه می خره حواسش باشه پاشو زیاد نزنه. جایی می ره نشانی را خوب بپرسه و مسیر كمینه را انتخاب كنه . وسیله جدید می خره كاتولوگش را بخونه و دگمه هاشو یاد بگیره و......
همین چیزهای معمولی كلی از آدم وقت فكری می گیره. تازه همه ی اینها هم با فرض اینه كه نیمكاسه ای زیر كاسه نیست!

كسانی كه به عنوان ویژگی هویتی خودشان عدم اعتماد و بدبینی به عنوان غایت تیزهوشی تعریف می كنند معمولا در همین چیزهای معمولی عقل معاش می لگند. آن قدر حواسشان را به كار آگاه بازی می دهند كه فرصت نمی كنند همین چیزها را رعایت كنند بعدش بدتر ضرر می كنند!
به علاوه آدم كه نمی تونه به همه بدبین باشه. بالاخره  به لحا عاطفی و انسانی كم می آره و باید به یكی اعتماد كنه!  اگر در شرایط تك افتادن و خستگی مجبور بشه بالاخره اعتماد كنه معمولا اون شخص اتفاقا آدم غیرقابل اتكا و اعتمادی از آب در می آید.چون آدم های نرمال خیلی به او نزدیك نمی شن. در صورتی كه اگر بنا را از اول بر اعتماد بذاره و تنها وقتی اعتمادش را پس بگیره كه خلافی دیده باشه اون وقت شانس بهتری داره كه آدم های قابل اعتماد دورش جمع كنه

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]