گفت و گوی زیر چند روز پیش در همین وبلاگ شد. خوشحال می شوم این گفت و گو ادامه پیدا كند. منتظرخواندن نظرات شما هستم.
مینجیق:
آخه! خیلی ها اینو می گن.
یولداش:
شاید علتش این بوده كه اینقدر مادی نبودند.
برای باور درونی هزینه دادن خیلی هم لزوما چیز خوبی نیست. بسته به این داره كه این باور چی باشه. باز مثال اغراق شده ی رهگذر را به كار ببریم. طالبان مادی نبودند برای باورشان هم همه جور حاضر بودند هزینه بدهند اما واقعا جامعه ای كه ساختند خوب بود؟
حتی در جمع های خانوادگی معمول ایرانی هم من مطمئن نیستم كه مادی نبودن لزوما به معنای شرافت بیشتر است. خانواده ای كه در یك محله مادی هستند فكرشان را می دهند بیشتر پول در بیاورند و بهتر پس انداز و سرمایه گذاری كنند. خانواده ی دیگر كه مادی نیستند ممكن است همان وقت و توجه را بذارند كه چشم بدوزند به خانه ی همسایه ها كه برای خودشان سوژه به دست بیاورند.
بیچاره اگر زن مطلقه ای همسایه شان باشد كه تنها زندگی می كند. آن تیپ آدم های غیرمادی صبح تا شب چهارچشمی او را می پایند.
خانواده های مدرنی كه دغدغه های بیشتر و بیشتر كردن اموالشان را دارند وقت و حوصله ی سوژه درست كردن از همسایه ی مطلقه ی تنها را ندارند.
با گذشت زمان آن گونه فضولی ها وتجسس ها كمتر شده.
اینهایی كه گفتم برای این نبود كه اثبات كنم كه مادی بودن خوبه. فقط خواستم این نظر را كه خیلی زیاد ابراز می شه به چالش بكشم.
مسئله نكته ی دیگری است. وقتی وضعیت اشتغال نابسامان روی همه به خصوص جوان ها فشار می آید. همین طور وقتی بی ثباتی اقتصادی است و هر كس حس می كنه پس اندازی كه با سختی برای روز مبادا یا خرید كنار گذاشته با بالا و پایین رفتن قیمت یك شبه می تونه تبدیل به هیچ بشه به او فشار می آید. از آن طرف می بینه برخی كه در بازار آزاد سكه و دلار فعالیت می كنند یك شبه میلیاردر می شوند یا یك شبه همه چیزشان را از دست می دهند. من نمی خواهم اسمش را بیاورم. به جایی كه مردم بدون با اتكا تنها به شانس یكهو مبالغی به دست می آورند یا از دست می دهند چه می گویند؟ چرا همچین جایی بدهست؟ خوب برای این كه پدر اعصاب آدم در می آره. باعث می شه آن قدر روی افراد فشار بیاد كه قاطی كنند. با هم دعوا كنند یا بخواهند زیر آبی بروند.
به علاوه در چنین محیطی كسی سرمایه گذاری ای نمی كنه كه شغلی ایجاد بشه.
این روزها -به بركت انقلاب مصر و جرئت پیداكردن زنان مصری در بیان مشكل دایمی مزاحمت در خیابان ها- تابوی مسئله ریخته و در ایران هم در مورد این معضل حرف زده می شه.
من فكر نمی كنم صرفا برخورد تنبیهی یا موعظه و نصیحت مردها این معضل را حل بكنه. این معضل هم ریشه در بیكاری داره. اگر اشتغال ایجاد بشه این همه مرد جوان در خیابان ها علاف نخواهند بود كه برخی از آنها هم از سر بیكاری مزاحمت ایجاد كنند. حتی اگر پسرهای خوبی نباشند وقتش را نخواهند داشت!
الان هم كه سركوفت ها كم تر شده به خاطر این هست كه مادران نسلی كه ازدواج میكنند خودشون نمیخواند حرف هایی كه بهشون زدند را بچه هاشون بخواند بشنوند ازین رو به هر طریقی یك جهیزیه خوب جور میكنند
از صمیم قلب از برخی از رفتار و اداب رسوم متاسفام و گاهی ارزو میكنم ای كاش ایرانی نبودم
انگار یك چیزهایی جز طبیعت ماها شده اكثرا افراد به معنی كارشون فكر نمیكنند ،ظاهر بینی زیاد شده ،چقدر هزینه هایی كه بی جا میكنند ولی باز هم اون افراد احساس خوشبختی نمیكنند.
یولداش:
معنای هزینه دادن چالش درست كردن و مزاحمت برای مردم نیست، مثلاً فعالیت خود شما برای همین وبلاگ و توجیه لزوم توجه به زبان مادری كه از باورهای شما نشات میگیرد، نوعی هزینه دادن است.
یعنی نگفتند برای حل مشكلاتمان یك شاه مقتدر مثل شاه اسماعیل یا شاه عباس پیدا كنیم. یا بگردیم یكی مثل كریم خان زند پیدا كنیم تا وكیل الرعایا باشه.
یك مقدار بعدتر باستان گرایی مد شد كه بیشتر فانتزی بود و معلوم بود چیز جدی و ریشه دار نیست. بیشتر افه هست تا چیز عملی. در دهه ی 40 ه ش انواع و اقسام گرایش به رجوع به گذشته رواج پیدا كرد. ندای "وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می كرد" مقبولیت پیدا كرد.
فرق ایران با افغانستان آن زمان چند چیز بود. یكی این كه ایران به دریا راه داشت اما افغانستان نداشت. (نفت را مثال نمی زنم چون آن سود نفت ایران را انگلیس می برد. افغانستان نفت دارد اما آن زمان هنوز استخراج نشده بود)
اما مهمتر این كه ایران تجربه ی مشروطه را پشت سر گذاشته بود. كسان زیادی در جنبش مشروطه (واندكی قبل از آن در جنبش آموزش در مدارس مدرن) بالیده بودند كه توانستند پروژه های گوناگون را به جایی برسانند. افغانستان چنین تجربه ای پشت سر ننهاده بود.
منتظرخواندن نظرات شما در باخیش ها هستم.
(عنوان "جدال قدیم و جدید" از عنوان یكی از كتاب های سیدجوادطباطبایی به عاریت گرفته شده است.)
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل