بخش دوم- مدل توسعه دكه های زنجیره ای یا یك فروشگاه بزرگ

+0 به یه ن

نوشته ی چهار سال پیش شاهین در وبلاگ منجوق: 
 
فرض كنید كه پس از مدتی كسب و كار دكه مزبور – كه ابتدا فقط با فروش روزنامه شروع به كار كرده بود-رونق گرفت ودر كنار روزنامه، مجله و كتاب های جیبی ، كم كم تنقلات و پفك و تخمه و پف فیل را نیز به اقلام خود افزود وبا پیشرفت بیشتر، جلوی دكه خود سایه بانی زد و برای رهگذران چراغی نیز روشن كرد و به فضای اطراف دكه خود رسید و خلاصه در دكه داری به نهایت خود رسید. كم كم صاحب دكه سرمایه بیشتری می اندوزد و امكان توسعه كار برایش مهیا می شود. دو امكان وجود دارد كه باز به دو چشم انداز متفاوت مربوط می شوند:
یكی این كه دكه مزبور وسرمایه گرد كرده را تبدیل به یك دكان كوچك كند و یا این كه دكه دیگری یك چهارراه آن طرف تر درست كند و مثلا پسرش یا برادر كوچكترش را در آنجا به كار بگمارد. هر كدام از این دو البته نقاط مثبت خود را دارند . تهیه دكان تثبیت بیشتری به همراه دارد و مكانی است كه علاوه بر ارزش افزوده ملك، قابلیت فروش اجناسی با تنوع بیشتر را فراهم می كند. از سوی دیگر داشتن دو دكه سود دهی بیشتری در كوتاه مدت دارد. مهمتر آن كه شخص مزبور دیگر در كار دكه داری خبره است و احتمالا این نكته تضمین ذهنی بیشتری به شخص می دهد.به هر حال خصوصیت دكه سود آوری بیشتر در كوتاه مدت و خصوصیت دكان سود آوری نسبی در بلند مدت و ثبات بیشتر است. حال خود می توانید در حالت ایده آل مثال بالا را تعمیم دهید و به چشم انداز مورد نظر من در این «مرحله دوم» دست یابید: یكی بعد از مدتی سر تمام چهار راه های شهر تعداد زیادی دكه دارد – مدل دكه های زنجیره ای- كه هر كدام روزنامه، كتاب جیبی و احتمالا تنقلات و تخمه و آجیل نه چندان مرغوب –اما با توجه به وسعت دامنه عمل- با تیراژی بالا می فروشد و سود خوب و درآمدی مناسب دارد. دومی كه به توسعه دكان خود مشغول بوده اكنون صاحب یك فروشگاه بزرگ شده است.

به نظر من، در حال حاضر –به لحاظ كار تحقیقی در علوم پایه و به ویژه فیزیك در مرحله انتخاب بین این دو چشم انداز متفاوت قرار گرفته ایم. انتخابی كه به سلیقه من درست و مناسب می آید انتخاب دوم یعنی مدل توسعه یك فروشگاه بزرگ است. هر چند كه دوستان دیگری ممكن است نظر به اولی داشته باشند. باز هم تاكید می كنم كه هر كدام از این دو سلیقه به جای خود محترم و با ارزش است.
بگذارید این نكته را كمی بازتر كنم:

الف) تاجر موفق كسی است كه جنسی را عرضه كند كه خریدار داشته باشد. از این رو تاسیس فروشگاهی مجلل كه در آن آجیل و تنقلات درجه یك و اجناس لوكس عرضه می شود در جامعه ای روستایی كه عموم نیازهایشان توسط فروشنده ای دوره گرد یا یك دكه كوچك قابل وصول است به دور از شرط اولیه تجارت و كسب و كار است. از همین رو نقطه شروع می بایستی كه از یك دكه كوچك باشد. اما شاید این روند باید در مرحله دوم بازنگری شود. به هر صورت چشم انداز "دكه های زنجیره ای" قابل تامل است.
ب) به نظر من- و تاكید می كنم كه این نظری مبتنی بر سلیقه شخصی است و منافی نظر مقابل نیست- مدل توسعه دكه های زنجیره ای ومدل توسعه یك فروشگاه بزرگ لزوما منافی هم نیستند و می توانند به موازات هم دنبال شوند البته نه توسط یك شخص یا یك گروه بلكه توسط گروه های مختلف.
پ)علاوه بر سود آوری بیشتر در بلند مدت یكی از عوامل متمایز كننده مدل یك فروشگاه بزرگ نسبت به مدل دكه های زنجیره ای تنوع و كیفیت بالاتر محصولات عرضه شده است. هرچند در یك فروشگاه بزرگ، عموما كالاها استانداردی متوسط و رو به خوب دارند، بهترین و درجه یك و اعلا نیز نیستند. اما در مدل دكه های زنجیره ای ، اجناس با تیراژ بسیار بالا ولی با تنوع كم و با كیفیتی نسبتا نازل عرضه می شوند.

ت) در تطابق این مثال دنیای تجارت با دنیای تحقیق باید جای كالای عرضه شده را مقالات تولید شده، كمیت و تیراژ كالاها با كمیت وتعداد مقالات تولید شده و كیفیت كالا با كیفیت كار تحقیقی مورد نظر عوض كرد. همچنین باید توجه داشت كه كار تحقیقی یك كار بین المللی است و محل عرضه و كسب و كار آن نیز باید بین المللی باشد و البته در سطح بین المللی نیز موسسات با استاداردهای متفاوت وجود دارند و هر یك تولیداتی در حد بضاعت خود دارند. اما نكته وجود استانداردی مشخص و جا افتاده است.

ث) یكی از عواملی كه به توسعه كمك شایانی می كند جذب و استفاده از سرمایه های خارج (اعم از انسانی و مالی)
و به ویژه ایرانیان مقیم خارج است و یكی از مهمترین نكات برای موفقیت در جذب سرمایه خارجی داشتن زیرساختهای مناسب است.
درمورد بحث توسعه آكادمیك نیز این نكته مصداقی صریح و بارز دارد. در بخش اول گفتیم كه برخی ترجیح می دهند كه مدارج ترقی را در فروشگاهی بزرگ طی كنند –چرا كه شرایط رشد را در قالب كار در فروشگاهی بزرگ مهیاتر از درست كردن دكه ای از آن خود می بینند. حال تصور كنید كه شخصی پس از مدتی كار دریك فروشگاه بزرگ تصمیم به كار یا سرمایه گذاری در كسب و كار "دوستان قدیم" كه با تاسیس دكه كار خود را شروع كرده اند گرفت. از این منظر هم مدل یك فروشگاه بزرگ بر مدل دكه های زنجیره ای برتری دارد، زیرا امكان بسیار مناسب تری را بر استفاده از امكانات و سرمایه های خارجی فراهم می كند. البته باید تاكید كنم كه به نظر من هر چند باید تلاشی جدی و واقعی برای استفاده از پتانسیل سرمایه های خارجی نمود، برنامه ریزی خود را نباید صرفا بر اساس آن بنا كرد.
در قسمت آخر به ارائه چشم اندازی برای آینده می پردازم...



محمد مهدی (شاهین) شیخ جباری

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مدل های مختلف پیشرفت و توسعه پژوهش در علوم پایه

+0 به یه ن

نوشته ی چهار سال پیش شاهین در وبلاگ منجوق:

مقدمه
از حدود بیست سال پیش (یا به نظر عده ای كمی بیش از آن) دركشور ما ودر حوزه فیزیك خوشبختانه محافلی با دغدغه پرداختن به پژوهش در علوم بنیادی شكل گرفته اند. از آن جا كه كشور ما در امر پژوهش در علوم وبه خصوص در فیزیك نوپاست معمولا دید و چشم اندازی (vision) روشن و مشخص برای ادامه كار وجود ندارد. تا كنون با سعی و خطا و بنا به شرایط در هر مرحله این چشم انداز (vision) و راهكارها (tactic) و رهیافت های(strategy )مربوطه تدوین می گردید. از طرفی بدون داشتن یك چشم انداز درست و واضح كه خود مبین و ناظر به هدف نیز باشد اداره و برنامه ریزی برای یك پژوهشگاه در كشوری كه چنین موسسه ای متاسفانه ما به ازای دیگری ندارد راه به جایی نخواهد برد. روش سعی و خطا صرفا برای پیدا كردن راه و انتخاب راهكار یا رهیافت می تواند به كار آید نه انتخاب و تبیین هدف و از آن مهمتر داشتن یك چشم انداز. دراین خصوص بنا به مقتضیات زمانی و مكانی مدل های مختلفی قابل تصور است و این كه كدام خط مشی در بلند مدت نتیجه بهتری خواهد داد بیشتر از هر چیز به هدف گذاری و داشتن چشم اندازی مناسب در توسعه پژوهش فیزیك مربوط می شود. در این نوشته در پی آن هستم كه در قالب مثالی كه برای عموم قابل لمس باشد چند مدل مختلف را كه با چشم اندازهای متفاوت طراحی شده اند بیان كنم. توجه كنید كه انتخاب این مثال در برخی نكات قابل مناقشه نیست اما در كلیت مطلب گویای چشم انداز مورد نظر من است.

همچنین در خلال این نوشته به تبیین معنا و تمایز بین مفاهیم بنیادی، اساسی ورایج در علم مدیریت و برنامه ریزی نظیر تاكتیك یا راهكار، استراتژی یا رهیافت، اهداف مقطعی ، هدف و چشم انداز می پردازم. به زعم من این تمایزها بسیار مهم هستند. به ویژه بحث اصلی من در مورد چشم انداز خواهد بود. لازم به ذكر است كه من به هیچ وجه خود را عالم و محیط بر علم مدیریت نمی دانم.

در مورد هدف فكر می كنم كه مناقشه جدی بین افراد وجود نداشته باشد و هدف از كار پژوهش در علوم پایه وبه خصوص فیزیك تولید علم با كیفیت قابل طرح در سطح جهانی است كه مبنا و استانداردهای شناخته شده خود را دارد. اما درسطح بین المللی چشم انداز های متفاوتی برای نیل به این هدف اتخاذ می شود.
مثال مورد نظر من چیزی است كه در زندگی هر كسی به خصوص از طبقه متوسط اقتصادی پیش می آید. شخصی را در نظر بگیرید كه سرمایه اندكی از نظر مادی و تجربه كار دارد ودر آستانه ورود به بازار كار است. طبعا هم هر كسی به فكر تثبیت و پیشرفت در موقعیت خود است. از همین ابتدا دو چشم اندز متفاوت كه البته هر دو ناظر به پیشرفت اقتصادی شخص به عنوان هدف- هستند متصور است:

الف) به عنوان یك كارگر یا فروشنده در یك فروشگاه و یا شركت یا مجتمع بزرگ تجاری مشغول به كار می شودو حداكثر تلاش، خلاقیت و نیروی خود را صرف پیشرفت پله پله در شركت یا فروشگاه مزبور كند و هدف غایی اش رسیدن به مدیر عاملی شركت مزبور باشد.

ب) با همان بضاعت اندك خود كسب و كاری ساده –مثلا فروشندگی دوره گرد و یا حداكثر دكه ای كوچك- راه اندازی كند و باز هم نهایت تلاش، پشت كار و خلاقیت خود را به كار می گیرد تا وضعیت كسب وكار دكه مزبور را ارتقا بخشد.

این دو روش در هدف تقریبا یكی هستند اما چشم اندازهایی كاملا متفاوت دارند و صد البته اهداف مقطعی، رهیافتها و راهكارهای مناسب و متناسب خود را نیز می طلبند. در مورد اول، نكته مهم چشم انداز رسیدن به مقامی شاخص در سطح مدیریت یك فروشگاه یا شركت بزرگ مورد نظر است و این كه شخص در هر مرحله استقلال عمل داشته باشد اهمیتی ندارد. اما در مورد دوم تاكید بر استقلال رای و عمل است.

مصادیق فكری هر دو مورد فوق در جامعه پژوهش-محور ایرانی وجود دارد: گروهی ترجیح می دهند كه با ورود به دانشگاه ها و موسسات معتبر دنیا و با كار شبانه روزی جای خود را در آنجا تثبیت كنند و گروهی نیز ترجیح داده اند كه بضاعت خود را در كشور سرمایه گذاری كنند و باز هم با كار و تلاش شبانه روزی به پا گرفتن پژوهش در كشور كمك كنند- با وجود آن كه تفاوت بین دكه و فروشگاه را نیز نیك می دانند.
در مثال فوق یادآوری دو نكته ضروری است: اول آن كه هدف پژوهش در علوم بنیادی بحث تولید علم است ونه تجارت آن و مثال فوق در مورد تجارت و اقتصاد صرفا از باب تمثیل آورده شده و دوم آن كه انتخاب هر یك از این چشم انداز ها یك انتخاب شخصی و سلیقه ای است و هر دو به جای خود محترم اند و همچنین نكته مشترك هر دوبه كارگیری تمامی امكانات و توان و خلاقیت ها برای نیل به هدف است.
در چشم انداز اول به علت جا افتاده تر بودن شركت یا فروشگاه بزرگ از همان ابتدا چشم انداز هدف و چشم انداز مسیر وهمچنین اهداف مقطعی تا حد زیادی مشخص و معین هستند. اما در مورد دوم چشم انداز های مختلفی در مسیر و همچنین اهداف مقطعی متفاوتی قابل تصور هستند وحتی ممكن است كه انتخاب این چشم انداز های مختلف نیل به هدف را نیز تحت تاثیر قرار دهند. پس جا دارد چشم انداز دوم را با دقت بیشتری بررسی كنیم.
تطابق دو چشم انداز فوق با بحث پژوهش بسیار روشن می نماید: عده ای با رفتن به دانشگاه های معتبر چشم انداز اول را بر می گزینند وهرگز به فكر بازگشت به كشور نیستند-زیرا در كشور فعلا فروشگاهی بزرگ كه آنها بتوانند در آن مشغول به كار شوند وجود ندارد. عده ای نیز با هدف ساخته شدن فروشگاهی بزرگ در كشور چشم انداز دوم را برگزیده اند و در سطح دكه مشغول به كار هستند. بخش دوم این نوشتار ناظر به چشم اندازهای متصور برای توسعه دكه خواهد بود.
محمد مهدی (شاهین) شیخ جباری

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا والدین حق دارند عقاید خود را به فرزندانش منتقل كنند؟

+0 به یه ن

این مطلب را دو سال پیش منتشر كرده بودم

ماده ی 26  اعلامیه حقوق بشر :

Article 26.

  • (1) Everyone has the right to education. Education shall be free, at least in the elementary and fundamental stages. Elementary education shall be compulsory. Technical and professional education shall be made generally available and higher education shall be equally accessible to all on the basis of merit.
  • (2) Education shall be directed to the full development of the human personality and to the strengthening of respect for human rights and fundamental freedoms. It shall promote understanding, tolerance and friendship among all nations, racial or religious groups, and shall further the activities of the United Nations for the maintenance of peace.
  • (3) Parents have a prior right to choose the kind of education that shall be given to their children.

 اخیرا اظهار نظر هایی شنیده ام كه مفاد آن بود كه والدین حق ندارند عقاید خود را به كودكان خود انتقال دهند وباید آنها را آزاد بگذارند تا  وقتی خود بزرگ شدند و به فهم كافی رسیدند خود انتخاب كنند. به نظر من  شما نمی توانید جلوی والدین را بگیرید كه كودكانشان را ان گونه كه می خواهند بار نیاورند. والدین این را حق مسلم خود می دانند. 

 من اصلا هیچ كاره! آیا این چیزی كه می گویند با بند سوم ماده ی ۲۶ اعلامیه حقوق بشر در تضاد نیست؟! به نظرمن معنای این بند به رسمیت شناختن این حق  است (حالا چه من خوشم بیاید و چه خوشم نیاد!) بله! می دانم اعلامیه ی حقوق بشر دست ساز بشر است و چون هر چیز بشری دیگر می تواند مورد نقد قرار گیرد  و با زمان می توان از آن گذر كرد و به  افق های بهتری رسید. هرگز و به هیچ وجه نباید با دیدی متعصبانه و دگماتیك به این گونه دستاورد های بشری نگریست. كامل نیستند  و  به كامل نبودن خود فروتنانه معترف و از همان ابتدا هم نویسندگان آن انتظار نداشتند چند دهه بعد من به صورت دگماتیك به آن ارجاع دهم.

  ولی به نظر من با  وجود مسایلی كه ما در این گوشه از دنیا كه خاورمیانه اش می خوانند با آنها درگیریم خیلی تندروانه است كه به چیزی لیبرال تر از اعلامیه [ها ی] حقوق بشر بیاندیشیم.    این تندروی  به قول فرنگی ها بك-فایر می كند بد جوری هم بك-فایر می كند.  این بود نظر -مانند همیشه- محافظه كارانه ی این جانب!

پی نوشت: به علت حساسیت موضوع از انتشار نظرات تندروانه معذورم.

پی نوشت دوم:هر چی بیشتر فكر می كنم می بینم كه علاوه رغم ظاهر منطقی و بسته بندی شیك آن این اظهار نظری كه اخیرا در مورد تربیت بچه ها در بین جمع های روشنفكری مد شده ایراد داره.  ضررهایش خیلی خیلی بیشتر از منافع آن هست. اولا غیر عملی است و با عث ایجاد تنش بی مورد   می شه بین طرفداران این طرز فكر و والدینی كه حق مسلم خود می دانند عقاید دینی خود را به فرزندانشان منتقل كنند (نه با زور بلكه با راه های محبت آمیزی كه از قدیم مرسوم بوده). در ثانی اگر این نظر به طور محدود  اجرا بشه می تونه بحران هویتی را در نوجوانان تشدید كنه.  ثالثا یك جورهایی سرك كشیدن به مسایل خانوادگی افراده. یك جورهایی آدم را به یاد مائوئیست ها می اندازه.

به جای همه ی این كار ها بهتره والدین را آزاد گذاشت كه فرزندان خود را به طریقی كه می خواهند تربیت كنند. چیزی كه  باید تشویق كرد تعریف "هویت مداراگرایانه" است به جای "هویت ستیزه گر". چیزی كه به طور سیستماتیك در مدارس از سنین كم باید آموزش داده بشه احترام به اقلیت های مذهبی و دیدگاه های گوناگون هست.  همان چیزی كه در ماده ی ۲۶ اعلامیه ی حقوق بشر آمده به نظرم حد و حدود را خوب روشن كرده. تند تر رفتن از آن  را نمی پسندم نه حالا ونه صد سال دیگه. نه در ایران و نه در هیچ جای دیگه ی دنیا 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشگاه صنعتی شریف

+0 به یه ن

نوشته ی زیر را قبلا منتشر كرده بودم اما انگار دسترسی به آن امكان نداشت. از من خواستند دوباره منتشر كنم.

این روزها روزهای انتخاب رشته است.
از من در مورد انتخاب رشته ی فیزیك سئوال شده بود كه اینجا پاسخ گفتم.
اینجا می خواهم در مورد دانشگاه صنعتی شریف بنویسم.
اول از همه بگویم اگر در این دانشگاه قبول نشدید یا اگر قبول شدید و خانواده تان به شدت مخالف انتخاب این دانشگاه بودند یا به هر دلیل دیگر نمی توانید به دانشگاه شریف بروید بدانید كه چیز خیلی زیادی را از دست نداده اید. اصلا هم ارزش آن را ندارد كه رشته ای كه به آن علاقه دارید و در دانشگاهی دیگر قبول شده اید وابگذارید و رشته ای را كه به آن علاقه ندارید انتخاب كنید تا به این دانشگاه راه یابید. بقیه دانشگاه ها در 20 سال اخیر خیلی پیشرفت كرده اند. شریف آن قدرها پیشرفت نكرده. در نتیجه واقعا نمی ارزد كه دانشگاه تهران یا تبریز یا اصفهان یا فردوسی مشهد را بگذارید و شبانه ی شریف بروید و كلی هم خرج كنید.

اگر به دانشگاه شریف راه یافتید سعی كنید از جمله دانشجویانی باشید كه در سایه سعی و تلاش آنها این دانشگاه آبرو و اعتباری كسب می كند نه جزو آن دسته از دانشجویان كه از اعتبار دانشگاه شریف برای كسب اعتبار برای خودشان خرج می كنند.
اگر دانشگاه شریف رفتید فكرتان را بدهید پی درس و مشق تان. كلاس های حل تمرین و سال بالاتری های درسخوان بزرگ ترین مزیت دانشگاه شریف هستند. از این دو مزیت بیشترین سود را ببرید. شاید بتوانم بگویم نقطه ی قوت واقعی دانشگاه شریف همین هست: وجود سال بالاتری های باسوادی كه شما را در درس و مشق تان چه به عنوان استاد حل تمرین و چه به عنوان دوست یاری می كنند و حال و حوصله بحث درسی را با شما دارند. با آنها بحث درسی كنید و به این ترتیب عمق دانسته های خود را بالاتر ببرید.

در محیط دانشگاه به اصل "آهسته بیا! آهسته برو كه گربه شاخت نزنه" وفا دار باشید. سرتون توی كار خودتان باشه. خیلی با استادها گرم نگیرید؛ با آنها جدل هم نكنید. به هیچ وجه هم جواب پسشان ندهید. ممكن است از شما كینه به دل بگیرند. یك جورهایی "دوری و دوستی" پیشه كنید. خارج از دانشگاه و به دور از همكلاسی ها و دانشگاهیان مطابق هنجار مورد پسند خود رفتار نمایید اما در محیط دانشگاه -به خصوص دانشگاه شریف- محتاطانه رفتار كنید كه برایتان مشكلی به وجود نیاید.


سودای این را هم كه چیزی را در آن دانشگاه اصلاح كنید از سر بیرون كنید. شما بهتر است مواظب خودتان و روحیه تان باشید و درستان را بخوانید و بعدش هم شغلی برای آینده تان بیابید.

اگر تجربه ی غیر درسی می خواهید بروید و در خارج دانشگاه--تا جایی كه به درستان آسیب نرسد- كار نیمه وقت كنید. اما یادتان باشد اول درس بعد چیزهای دیگه. به قول ما تبریزی ها " 600كیلومتر از خانه دور شدم غذاهای عالی مامانم را گذاشتم اومدم اینجا غذای سلف را می خورم. حداقل باید در درس خوندن سنگ تمام بذارم والا دوسره می بازم."

تفریح هایتان را هم در خارج از دانشگاه وترجیحا با دوستانی به جز همكلاسی های دانشگاه داشته باشید. این طوری كمتر ضربه می بینید. اما از امكانات ورزشی دانشگاه استفاده ببرید. به خصوص از امكانات ورزش های فردی مانند شنا و ژیمناستیك. ورزش های دسته جمعی راترجیحا در خارج از دانشگاه با دیگران انجام دهید. هر طوری كه شده روحیه ی شادتان را حفظ كنید. خود را درگیر چیزی كه روحیه تان را خراب كند ننمایید.

درددل خود را با دوستان قدیم مدرسه تان بكنید نه همكلاسی های دانشگاه و به طریق اولی نه با استادان. اگر روحیه تان خیلی خراب هست زودتر به سراغ مشاور روانشناسی دانشگاه بروید. اما سعی كنید از همان اول با حفظ تعادل بین درس و تفریح و درگیر نشدن با مسایل حاشیه ای دانشگاه روحیه ی خود را شاد نگاه دارید تا كار به آنجا نرسد.


احترام همه ی استادان تان را داشته باشید اما شیفته ی كاریزمای كسی نشوید. همینجا سربسته می گویم هم جدل كردن با آن استادان و هم شیفته ی كاریزما ی آنها شدن آخر و عاقبتش پشیمانی است. اگر یك وقت بی هیچ دلیلی شما را حلوا حلوا كردند خیلی جدی نگیرید. پس فردا قرار است همین طور بی دلیل بكوبند بر سرتان! مبادا به خاطر این حلواحلوا های موقتی رفتاری از شما سر بزند كه همكلاسی ها نسبت به شما بددل شوند. آن حلوا حلوا فوری دل آدم رامی زند اما كینه ها متاسفانه دیرپا تر ند! اگر هم بدون هیچ دلیلی شروع كردند به سركوفت زدن آن را هم جدی نگیرید. این نیز بگذرد! خیلی مهم هست كه خودتان مبنای قضاوت درستی در مورد سطح علمی خودتان داشته باشید و با یك تشوبق بهمان استاد یا سركوفت او گرمی و سردی تان نشود! اگر خودتان بدانید از لحاظ علمی در چه سطحی ایستاده اید نه این تشویق ها ی بی مورد تاثیری در منش شما خواهد داشت نه آن سركوفت های بی جهت.

این ها توصیه های دلسوزانه ی من است به عنوان كسی كه از نزدیك بیست سال است آن دانشگاه را می شناسم.

اگر خواستید این مطلب را به اشتراك بذارید.
اگر هم كنجكاو شدید بدانید راقم این سطور كیست این است صفحه ی شخصی من.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برای توسعه هم كه شده تنگ نظری ممنوع!

+0 به یه ن

آن دو لطیفه را در نوشته ی قبلی ام مقدمه ای برای آن آوردم كه بگویم  كه توسعه پیش زمینه ای  فرهنگی می خواهد. در این پیش زمینه ی فرهنگی افراد یك مقدار دل-گنده تر هستند. در محیطی كه افراد تنگ نظر هستند توسعه كمتر است. در برخی شهرها اگر فردی یك مقدار پولدار تر شد آن قدر در و همسایه پولدار شدن او را به  طعنه می گیرند  و از روی حسد برای دخترش حرف درست می كنند كه پول و سرمایه اش را بر می دارد و از آن ده یا شهر می رود.  می رود به جایی كه مردمش كمتر تنگ نظر باشند و ظرفیت بیشتری داشته باشند. در این میان آن محیط كوچك با فرهنگ تنگ نظری است كه ضرر می كند. به این ترتیب خودش با دست خودش سرمایه هایش را فراری می دهد.

همین مسئله ی جذب توریست به زادگاه عزیزم، تبریز را در نظر بگیرید. من در این باره بسیار نوشته ام. به لحاظ اقتصادی جذب توریست مفید هست. اگر توریست ها آدم های با فرهنگی باشند (كه با توجه به فرهنگ خاص مردم تبریز جز این عملی نخواهد بود) حضور و آمد و شد آنها باعث رشد فرهنگی بیشتر شهر می شود. ده ها فایده ی دیگر هم دارد كه قبلا درباره اش زیاد نوشته ام.

همین مسئله ی جذب توریست  با تنگ نظری جور در نمی آید. حدود 20 سالی است كه در تبریز یك اتفاق خوب افتاده و آن تبدیل خانه ی های قدیمی به مراكز عمومی فرهنگی است. خوشبختانه این حركت مثبت فرهنگی با استقبال مردم رو به رو بوده. اگر  مردم تنگ نظر بودند این امكان نداشت! اگر مردم طبقه ی متوسط از این كه خانواده ای میراث پدری شان را به قیمت به  نهادهای گوناگون می فروشند و بعدش هم آن نهاد كلی پول خرج می كند تا آن ساختمان را باز سازی كند آزرده می شدند این حركت نمی توانست انجام بگیرد. اما خوشبختانه از حدود 20 سال پیش مردم این شهر این دوراندیشی و فهم و درك را پیدا كردند تا بدانند خیر این كار دست آخر به خودشان بر می گردد. با حفظ این بناها هویت شهر محفوظ می ماند. اگر پدربزرگ خودشان در آپارتمان دلتنگ شد و دلش هوای خانه های قدیمی كرد می توانند او را ببرند به بازدید یكی از این مكان ها تا دلش باز باشد. در این بناها انواع و اقسام جشنواره ها  برگزار می شود كه فرزندان خودشان از آنها استفاده می كنند. والبته این بناها جاذبه ی گردشگری هستند برای جذب توریست (بخوانید جذب پول و ایجاد اشتغال در شهر).

پارسال كه برای جذب توریست این بخش تبریزگردی را در وبلاگ قبلی ام راه اندازی كردم و این وبلاگ انگلیسی راه انداختم پیش بینی  نمودم كه چنین تبلیغ هایی پیش از آن كه به درد جذب توریست  خارجی به تبریز بخورد به درد جذب توریست به اصفهان و شیراز خواهد خورد. حتی بیش از موقعی كه مستقیما برای شیراز و اصفهان تبلیغ شود. علت واضح است. وقتی من در مورد دیدنی های  تبریز و اطراف آن می نویسم خارجی با خود می گوید: « عجب ایران جای قشنگی است! بروم ببینم در سایت  "سیاره ی تنها" و سایت های توریستی نظیر آن در باره اش چه نوشته اند.» بعد می خواند كه must-seeهای ایران اصفهان و شیراز و تخت جمشید هستند. اگر تصمیم به سفر بگیرد ابتدا این شهرها را انتخاب می كند و دیدار به شهرهای دیگر را به سفر بعدی موكول می كند.

شاید برخی بگویند پس این چه فایده ای برای تبریز دارد. خوب! برای جذب توریست باید صبور بود. همین تركیه هم از اول كه این همه توریست در سال نداشت. یواش یواش با كسب اعتبار بیشتر و توسعه ی زیرساخت ها و تبلیغ مداوم توریست هایش بیشتر شد. اگر برای توریسم تبریز تبلیغ كنیم همین نقدا توریست داخلی آن بیشتر می شود (همان طوری كه در سال های اخیر شده) بعدش همین هموطنان وقتی توریست خارجی می بینند او را تشویق می كنند كه به ایران بازگردد و این بار به تبریز برود.  معمولا نمی خواهند جلوی خارجی كم بیاورند و تا بتوانند تعریف خواهند كرد.

نكته ی دیگر این كه برای موفقیت در جذب توریست شهرها و روستاهای كنار هم باید چشم و همچشمی ها و تنگ نظری ها را كنار بگذارند و برای همدیگر هم تبلیغ كنند. یا حداقل ناراحت نشوند از این كه  شهر و یا روستای همسایه مورد توجه توریست هاست. اگر یك روستایی جشنواره ی گل سرخ دارد برگزار می كند و پولدار تر می شود  روستای بغلی هم جشنواره ی لباس محلی برگزار كند. توریست ها معمولا تنوع می خواهند. وقتی راهی طولانی  می پیمایند و به منطقه ای می رسند دوست دارند چند شهر و روستا را باهم ببینند. این كه روستا یا شهر بغلی یك جاذبه ی توریستی دارد باید برای ما خوشحال كننده باشند چون فرصت بهتری فراهم آمده تا كالای خود را عرضه كنیم.

بحث جذب توریست را برای مثال گفتم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Active listening

+0 به یه ن

در ادامه ی نوشته ی قبلی ام بحثی شد كه اینجا آن را تكرار می كنم.

حدود ده سال پیش كارشناسان علوم تربیتی یك روشی را تبلیغ می كردند به عنوان active listening
حالا در مورد موضوع مورد بحث ما این روش "شنیدن فعال" به این صورت انجام می گیرد: زمانی كه حس می كنید شرایط مناسب است پسرتان را صدا می كنید و می پرسید " به نظرم چیزی است كه تو با این كارهایت می خواهی به ما بگویی. درسته؟" بعد پسر چیزی می گوید. یا می گوید بله یا انكار می كند. صحبت را ادامه می دهید طوری كه كامل گله مندی خود را ابراز كند. دقت باید كرد كه واژگان یك كودك و یا یك نوجوان هنوز كامل نشده و شاید شما خیلی جاها باید كمكش كنید كه حرفش را بزند. به او جمله پیشنهاد دهید. اما حرف توی دهان او نگذارید. اصرار نكنید شما بهتر از او می دانید چه چیزی در ذهن او می گذرد. برخی مادرها عمری اصرار می كنند كه به تمام زوایای ذهن فرزند بهتر از خوداو احاطه دارند.این نوع مادرها بیشترین مشكلات را در ارتباط با فرزند خود دارند.در این متد "شنیدن فعال" نباید پیش فرض بگیرید كه بچه تان را خیلی خوب می شناسید. به او باید اجازه دهید وكمكش كنید تا خود را برای شما بشناساند.
بعد كه تخلیه شد با او همدردی كنید و بگویید حق با اوست باید به نیاز او توجه می شد. بعد هم دیدگاه خود را بگویید و تصریح كنید این عدم توجه به خاطر عدم محبت نبوده بلكه به این علت بوده كه خیلی او را قبول دارند و باور داشته اند بسیار قوی است.
بعد از همه ی اینها بر می گردند سراغ رفتار ناپسند و می گویند "اما هیچ كدام از اینها دلیل بر این نمی شود كه تو وسط حرف خواهرت بپری و چیزهایی را كه برای او عزیز و جذاب هستند تحقیر كنی" بعد از او بخواهید كه خود را جای خواهرش بگذارد و ببیند اگر با او چنین رفتاری شود چه حسی به او دست می دهد. خلاصه به او نشان دهید كه رفتارش درست نیست و باید اصلاح شود.
می گویند این روش كار می كند! امتحانش صبر وحوصله می خواهد اما فكر نكنم ضرر داشته باشد. باز می خواهید با یك كارشناس علوم تربیتی گفت و گو كنید.
 
اینجا مفهوم active listening را دقیق تر و بهتر از من توضیح داده:
http://en.wikipedia.org/wiki/Active_listening
در این متد وقتی طرف مقابل حرف می زنه به جای آن كه خود را آماده كنیم تا جواب محكمی بدهیم باید با دقت گوش بدهیم تا حرف خودش را با جمله بندی دیگری به خودش برگردیم. بگوییم "اگر درست فهمیده باشم منظورت اینه كه ....... درست می گم؟":
http://en.wikipedia.org/wiki/Active_listening
اینجا هم در مورد "شنیدن فعال " به پدرها توصیه هایی می شه كه البته دیگران هم می توانند به كار ببندند:
http://fatherhood.about.com/od/familycommunication/p/How-To-Practice-Active-Listening-With-Your-Children.htm


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عوالمات خواهر ها و برادرها و مادرها و پدرهای امروزی

+0 به یه ن

آیا در خانواده ی امروز ایرانی (طبقه ی متوسط تحصیلكرده ی شهری) در حق دخترها در مقایسه با برادرهایشان ظلم می شود؟!

شرط می بندم آقایان خواهند گفت: "خیر! كاملا برعكس! پدرها كه عاشق دخترانشان هستند. تنبیه بدنی هم كه این روزها دیگر در خانواده نیست. اما زمان ما كه بود بیشتر برای پسر ها بود نه دخترها. وقتی با هم چیزی را می شكستند فقط پسرها تنبیه می شدند. انتظار هم از پسرها بیشتر است. مسئولیت بیشتری از آنها می خواهند. بعدش هم پسرها مجبورند بروند سربازی و در عوض دخترها خوش می گذرانند. دیگه چی می خواهید؟! اگر به كسی در این میان ظلم شده پسرها هستند نه دخترها."

دخترها ی جوان در جواب  مسایل خارج از خانه و مزاحمت های خیابانی و انواع و اقسام محدودیت های خارج از خانه را مثال خواهند زد. من وارد این بحث اینجا نمی خواهم بشوم.  فعلا بحثم سر مسایل داخل خانه و خانواده هست.

از مامان ها بپرسید می گویند:" در اغلب خانواده ها هنوز علیه دخترها ظلم می شه اما نه در خانه ی ما. من یك یوتوپیا درست كرده ام كه برای دخترم ایده آل هست. اگر هم دخترم چیز دیگری بگوید حتما خوشی زده زیر دلش  و زیادی لوس و ننر شده. شانس نیاوردیم كه! این همه این دختر را لوس كردیم بعدش هم ناراضی است!"

بذارید نظر شخصی خودم را بگویم. به عنوان كسی كه از دور نگاه می كند جواب من مثبت هست. بله! هنوز در خانواده های ایرانی طبقه متوسط تحصیلكرده در حق دخترها ظلم می شود. اتفاقا نكته هم همان چیزی است كه آقایان می گویند. از پسرها مسئولیت بیشتری می خواهند. در مقابل دخترها را لوس می كنند. این چند تا عیب دارد (علاوه عیبی كه  در و همسایه می گویند :"خدا به داد شوهر آینده اش برسد!!!)

عیب اول این است كه اعتماد به نفس دختر از بین می رود. اگر این دختر دایم شاهد این باشد كه مادرش به برادرش--  كه چندان اختلاف سنی با او ندارد -- به چشم مردی كه می توان به او در آینده ای نزدیك (شاید هم همین حالا ) تكیه كرد نگاه می كند یا به چشم جوانی كه سخنان و كارها و دستاوردهایش مایه ی مباهات هست نگاه می كند اما به او به عنوان یك دختر بچه ی لوس كه تنها باید برایش خدمت رساند نگاه می كند چی در مورد خودش فكر می كند؟! آیا dignity او تخریب نمی شود؟!

عیب دوم آن است كه برادر نسبت به خواهرش و شاید هم تمام دخترها حس خودبرتر بینی می كند. این حس خودبرتر بینی برای یك پسر در خانواده ی تحصیلكرده ی امروزی بسیار مضر است. این پسر فردا قرار است با دخترها در مسابقات گوناگون درسی رقیب شود و پس-فردا در دانشگاه با آنها همكلاسی. چنین پسری چه طوری خواهد توانست با این مسئله كنار بیاید كه برخی از این دخترها در برخی جنبه های درسی یا توانمندی مدیریتی از او مستعد تر هستند؟! زمان ما این قبیل پسرها كه با این واقعیت نمی توانستند كنار بیایند شروع می كردند به اذیت و آزار آن دختر و سعی در تحقیر و تخریب او. زمانه عوض شده!. این روزها اگر این رفتار در كشورهای غربی از مرد جوانی سربزند درها یكی پس از دیگری بر او بسته می شود و شكست می خورد. ایران عزیز ما هم با این درصد بالای دانشجوهای دختر-كه اغلب هم به حقوق خویش آگاه هستند- از این جهت به همان سو می رود. درنتیجه پسرهای دانش آموز فعلی وقتی بزرگ شدند اگر نتوانند با این مسئله كنار بیایند خرد می شوند.  همین حالا هم كه من دانشجویان خودمان را می بینم ملاحظه می كنم كه فضایشان با زمان ما دنیایی فرق دارد. در عمل دانشجوهای پسر كه حس خود برتر بینی به لحاظ توان فكری نسبت به جنس لطیف ندارند خیلی آسوده تر و آرام تر هستند. خود درگیری كمتری دارند و ذهنشان باز تر است كه بهتر درس بخوانند. خیلی راحت تر و ساده تر در جمع های دانشجویی و در همایش ها و ..... می توانند با دیگران -اعم بر زن یا مرد- صحبت علمی داشته باشند. دسته ی دوم كه در خانواده هایی بزرگ شده اند كه تلویحا در ذهنشان كاشته شده كه از لحاظ فكری از دخترهای لوس و ننر والاتر هستند در زجر و عذاب هستند. به نظرم هر بار زنی را می بینند كه از خودشان بهتر سمینار می دهد دارند می سوزند و كباب می شوند. گاهی از رفتار بی ادبانه شان آزرده می شوم اما بعد با خود می گویم این بدبخت, خود بیشتر زجر می كشد.

خلاصه می خواهم بگویم وقتی دیدید پسر شما هروقت خواهر ش دهان باز كرد كه اظهارنظری بكند می كوبد توی دهنش كه "باز این دختر حرف زد" خوش خوشانتان نشود!. كار قشنگی نمی كند. حرفش نه بامزه است و نه جای افتخار دارد! او به این ترتیب  دارد هم اعتماد به نفس خواهرش را می كشد و هم یك احساس خود برتر بینی در خود به وجود می آورد كه  اگر در ذهنش فرو برود فردا و پس فردا خودش از آن ضربه ها خواهد دید. اعتماد به نفسی كه به این ترتیب در آن دختر از بین می رود با خرید هدایای مختلف و انواع و اقسام لوس كردن ها جبران نخواهد شد.

تذكر و تنبیه و..... هم فكر نمی كنم در این موارد كمكی بكند. اگر تمام رفتار شما (از جمله  لوس كردن بیش از اندازه ی دخترتان) تاییدی عملی به گفته های آن پسر باشد تشر زدن به آن پسر و تنبیه او به خاطر بیان حرفی كه در عمل دارید تایید می كنید  فایده ای نخواهد داشت.  به جای تشر زدن بهتر است نگاه تایید آمیز به دخترتان بیاندازید و نگاه تكذیب آمیز به پسرتان. شرایط را طوری فراهم كنید كه دختر بتواند در عمل از خود دفاع كند. در عمل نشان دهد كه قدرت و توان فكری ای دارد كه سزاوار آن توسری زدن های برادرش نیست. بذارید خودش توانمندی خود را اثبات كند. دفاع از او در مقابل برادرش از جمله سری لوس كردن ها خواهد بود كه منشا مشكل بودند. بذارید دختر خودش از خودش دفاع كند. 

این بود نظر من. پداگولوژی نخوانده ام. مادر هم نیستم. نظر غیركارشناسی وبلاگی بود. شاید هم نادرست باشد اما فكر می  كنم به تامل كردن در باره اش می ارزد. راستش از این نظر من این مطالب را می نویسم كه می دانم همین كودكان و نوجوانان پس فردا دانشجوهای ما خواهند بود. می خواهم این مسایل برایشان حل شده باشد تا به مسایل فراتر بیاندیشند.

از همه ی دوستان دعوت می كنم نظر و نقد  وتجربه ی خود را در این زمینه بنویسند. اگر دختری هستید كه فكر می كنید به این دلیل ها ضربه خورده اید تجربه ی شخصی خود را با نام مستعار ناشناس بنویسید. آماده ی شنیدن نظر آقایان و مادران عزیز هم هستم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دو لطیفه ی قدیمی و نه چندان خنده دار اما قابل تامل

+0 به یه ن

دو لطیفه ی قدیمی قایل تامل می خواهم بگویم. لطیفه هایش خنده دار نیست  (بیشتر گریه دار است) اما می خواهم درباره شان بحث بشه. اولش  لطفا شما برداشت و حس خودتان را از این لطیفه ها بنویسید. اگر این لطیفه ها خاطره ای در شما زنده می كنه  خوشحال می شم آن را تعریف كنید. در یادداشت های بعدی من مفصل برداشت و نظر خودم را می نویسم.

روزی فرشته به سراغ مرد كارمندی می ره و می گه هر آرزویی بكنه برایش برآورده می شه. اما یادش باشه كه دو برابر آن نصیب  همسایه اش می شه. مرد كارمند آرزو می كنه كه یك چشمش كور بشه!!!

 

دو چوپان فقیر در یك دشت بی آب و علف با یكی دو گوسفند زندگی می كردند و سر آب و مرتع دایم دعوایشان می شد. باز فرشته می آید و به یكی شان می گه هر آرزویی داری بگو تا برآورده كنم. این یكی فرشته شرطی نمی ذاره. چوپان آرزو می كنه كه گوسفندهای آن یكی چوپان بمیرند تا آب و علف بمونه برای گوسفندهای خودش. فرشته قبول می كنه. گوسفندهای آن یكی چوپان یك بیماری واگیردار می گیرند و می میرند. بیماری واگیردار به گوسفند های چوپان اول هم سرایت می كنه و آنها را هم می كشه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ذهنیت افكار عمومی مردم ایران

+0 به یه ن

آقای احمد پورنجاتی  در اعتماد نوشته است: «آقای خاتمی در ذهنیت افكار عمومی مردم ایران و حتی بسیاری از مردم جهان همان چهره جذاب و دوست‌داشتنی و بااخلاق «سید خندان» است؛ مردی فرهیخته كه با همه فضیلت‌های علمی و اخلاقی و خانوادگی و موقعیت‌های كم‌نظیر اجتماعی همواره نماد فروتنی در برابر كرامت انسان بوده و هیچ‌گاه در فراز و فرود موقعیت‌های سیاسی و اعتباری از این خصلت كیمیاگونه فاصله نگرفته است. اما اینك در مجالی كه به بهانه سالروز تولد سیدمحمد خاتمی مشهور فراهم شده، می‌خواهم چهره‌یی متفاوت از او را پیش چشم مردم ایران آفتابی كنم؛ البته این چهره متفاوت از خاتمی مشهور برای دوستان و نزدیكان او ناشناخته نیست اما دریغ است اگر نسل امروز و فردای این سرزمین سیمای تمام‌عیار یكی از محبوب‌ترین شخصیت‌های این برهه از تاریخ ایران را - كه به گفته برخی «مهره مار» دارد - آن‌گونه كه باید نشناسد.

بقیه ی مطلب را می توانید اینجا بخوانید. نظرتان در مورد به كار گرفتن این نوع ادبیات توسط یك فرد در موقعیت پورنجاتی چیست؟ در محتوای حرفش چه؟ ظاهرا دارد از زبان و شما می گوید كه چی در باره ی آقای خاتمی فكر می كنیم.  می پسندید او بیاید و از شما (ذهنیت افكار عمومی مردم ایران)  در مورد رئیس جمهور سابق چنین بگوید؟ 

نمی دانم این ادعایش كه "ذهنیت افكار عمومی مردم ایران" چنین است بر یك نظر سنجی  عمومی استوار است یا دارد تصور  ذهنی خود را  از «ذهنیت افكار عمومی مردم ایران »بیان می فرماید. در صورت دوم آیا ایشان به لحاظ اخلاقی چنین حقی دارند؟ آیا اگر آزادی بیان را اصل بگیریم چنین ادعایی در دایره ی آزادی بیان قرار می گیرد؟!

 

همه ی این ها را به عنوان سئوال برای روشن شدن ذهن خودم مطرح می كنم. جوابش را نمی دانم. می خواهم نظر شما را بدانمروایت پورنجاتی از

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راننده ی صاحبدل اصفهانی

+0 به یه ن

پیرارسال, زمستان رفته بودم برای دفاع از تزی به اصفهان. به دانشگاه صنعتی اصفهان. برگشتنی راننده ی تاكسی  مرد صاحبدلی بود. شیرین سخن و خوش صحبت.
یك پل بلند در اصفهان ساخته  اند. با آب و تاب در مورد پل برای من توضیح می داد. می گفت اتوبوس سریع السیر می خواهند بذارند یا  قطار شهری یا چیز دیگری (یادم نیست) . دعا و آرزو می كرد زودتر راه بیافته. گفتم اگر راه بیافته كه شما به عنوان راننده تاكسی مشتری كمتر خواهید داشت. گفت : "خدا روزی رسان هست. اگر راه بیافته زن و بچه ی خودمان راحت تر می شند. هوا هم تمیزتر می شه برای خودمون خوبه." عین جملاتش بود.
بعدش راجع به زاینده رود كه خشك بود حرف زدیم. پرسیدم امسال برف اومده؟ راننده ی صاحبدل اصفهانی گفت:" زیاد نه. اما جاهای دیگه آمده. مشهد اومده. خدارا شكر! اونجا هم ایرانه."

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل