زندگی نامه نویسی بزرگان اهل تمیز

+0 به یه ن

  برخی خرده فرهنگ ها و فرهنگ ها ی عقب مانده   آن قدر گرفتار دعواهای فرقه ای و یا نظر تنگی ها هستند كه  بزرگان خودشان را ارج نمی نهند. هرچه قدر  پروفسور عبدالسلام-برنده ی جایزه ی نوبل فیزیك- در اروپا منزلت دارد (تا جایی كه موسسه ای مهم چون آی-سی-تی-پی به اعتبار او تاسیس شده است) این روزها در موطن خود پاكستان به دلیل تنگ نظری های فرقه ای مورد غضب است! به قول ما تبریزی ها" هر زادا لیاقت ایستر!" طبعا این گونه خرده فرهنگ ها از نظر سطح فرهنگ سیر نزولی پیش می گیرند و روز به روز عقب می روند.

برخی خرده فرهنگ ها هم با تعصب بیجا نسبت به بزرگان خود برخورد می كنند. بیجهت اصرار دارند كه وی در دنیا بهترین است و برای این كه این را ثابت كنند افسانه های دروغ می سازند و می پردازند.

در برخی از خرده فرهنگ ها هم آن قدر نظر تنگی زیاد است كه تا از یكی تعریف می كنی دیگران آن چنان قلقلكشان می آید كه هم و غم خود را می گذارند برای تخریب او.

چندی است كه در آذربایجان سنتی نیكو دارد شكل می گیرد و آن تهیه و تنظیم دایره المعارف ها و زندگی نامه هایی است در مورد بزرگان معاصر آن دیار.  تا این جای كار خوشبختانه این سنت نیكو از همه ی ایرادها یی كه در بالا به آن اشاره كردم مبری و پاك است. امیدوارم چنین باقی بماند. 

 

 

هرچند من شخصا فرصت لازم برای این كه خودم در این راه پیشقدم شوم ندارم اما دراین وبلاگ هر از گاهی برخی از بزرگان خودمان را كه با آنها آشنایی دور یا نزدیك دارم معرفی می كنم. البته زندگی نامه نویسی خود فنی بسیار پیچیده و ظریف است و من در این فن تخصصی ندارم. آن چه كه می نویسم دقت كافی را نخواهد داشت. اما به آن امید می نویسم كه نام این بزرگان فراموش نشود. اگر كسی پیدا شد كه خواست زندگی نامه ی دقیق تری از آنها تهیه كند شاید بتوانم اشخاصی را با یكی دو واسطه معرفی نمایم كه اطلاعات دقیق تری بدهد. در این حد می توانم همكاری كنم اما بیشتر از دستم بر نمی آید.

ببینید! هدف این نیست كه افسانه ها بسازیم و به زور بخواهیم ثابت  كنیم كه این شخص كه مورد نظر ما بوده "برترین" بوده. نه! به جای آن باید بكوشیم تا اطلاعات ما جامع و كامل دقیق باشد. نه به خاطر آن كه با این اطلاعات به دیگران پز بدهیم. بلكه به این علت كه  خودمان را بهتر بشناسیم . بدانیم در كجا ایستاده ایم و چگونه و در سایه ی تلاش چه كسانی به اینجا رسیده ایم تا بهتر بتوانیم تشخیص دهیم كه چگونه قدم بعدی را برداریم.

هروقت در این باره با من تماس گرفته اند تاكید كرده ام پروفسور جوان - مخترع لیزر گازی از قلم نیافتد.

قبلا در مورد پرفسور بابامخیر دامپزشك بزرگ ایرانی متولد اردبیل كه متاسفانه پارسال فوت كرد نوشتم.

این نوشته را ببینید. 

باز هم در همین زمینه ها خواهم نوشت و  افراد دیگری را معرفی خواهم نمود.

یك نكته ی دیگر این كه بزرگان با همه بزرگی جای هم را تنگ نمی كنند. یكی شاید به این علت به بزرگی شناخته شود كه در یك دانشگاه یا آزمایشگاه درجه یك دنیا فارغ مسایل و مشكلاتی كه در سایر جاها وجود دارد یك كار در سطح جهانی انجام دهد و  در پیشبرد علم دنیا--دركنار و با همراهی سایر همكاران برجسته اش در دنیا-- نقشی ایفا كند. دیگری ممكن است در بطن یك جامعه ی روستایی با مشكلات روستا دست و پنجه نرم كند و گرهی بگشاید. خیلی ها هم هستند كه  در شرایطی بینا بین به دستاوردهایی می رسند. همه ی اینها به جای خود با ارزش هستند و بهتر است در مورد همه ی آنها نگاشته شود. لازم نیست بیاییم و جدل كنیم كه كدام با ارزش تر است. لازم هم نیست یكی را بر سر دیگری بكوبیم.  هر كدام را دقیق و بدون افسانه پردازی و اغراق ثبت نماییم و برای ایندگان به یادگار بگذاریم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نمایشگاه ازمیر

+0 به یه ن

از جمله جاذبه های توریستی ازمیر در تركیه نمایشگاه صنعتی بین المللی آن است كه سالانه بر گزار می شود. به آن فوئار می گویند.

یادمه سال 67 به بازدید این نمایشگاه رفتیم. 25 سال پیش بود و جنگ تازه تمام شده بود.

محبوب ترین غرفه، غرفه ی كارخانه ی مرسدس بنز بود. كسانی كه پول خرید بلیط اتوبوس هم به زور داشتند می رفتند دم این غرفه و خیلی جدی قیمت می پرسیدند. مسئول آنجا هم با خوشرویی پاسخ می داد!

عراق هم یك غرفه به چه گندگی داشت. بزرگ تر از غرفه ی اغلب كشورها ی اروپایی. رفتیم ببینیم چه می خواهد عرضه كند! دیدیم هیچ چیز نیاورده اند جز عكس های صدام. عكس صدام در هنگام ساخت سدی بزرگ خودنمایی می كرد و در ذهن نقش می بست. بعدها فهمیدم همین سدها باعث از بین رفتن هورها و محیط زیست جنوب عراق شده اند و عرب های هور كه به شهادت یافته های ژنتیكی چندین هزاره در آن منطقه زندكی می كردند آواره گشتند. جنایات صدام یكی دو تا نبود. یك عده را مستقیم می كشت و یا به زور اسلحه آواره می كرد یك عده ی دیگر را هم غیر مستقیم با از بین بردن محیط طبیعی زندگی و امرار معاششان. جناب دیكتانور نفمیده بود كاركرد آن نمایشگاه چیست. خیال كرده بود جای تبلیغ سیاسی است غافل از این كه مخاطبین با دیدن آن همه عكس تمام قد و نیم قد تنها با خود خواهند گفت چه فرد خود بینی است این دیكتاتور.

دیگر دولتمردی كه نفهمیده بود چنین نمایشگاهی برای چیست قذافی دیكتاتور لیبی بود. البته لیبی غیر از عكس های دیكتاتورش چند تا قالیچه برای صادرات فرستاده بود. اما حكم زیره به كرمان بردن داشت. خود تركیه قرن هاست صادركننده ی قالی به غرب هست. اگر هم قالی باكیفیت تر بخواهد از همسایه ی شرقی اش ایران وارد می كند. چه كار دارد از لیبی قالی بی كیفیت وارد كند.

غرفه ی ایران آبرومند بود و خوب هم استقبال شد. با این كه جنگ تازه تمام شده بود فرآورده های صنعتی متنوعی عرضه شده بود. شیر آلات و....

در 25 سال اخیر اقتصاد تركیه خیلی پیشرفت كرده. برگزاری نمایشگاه هم در این كشور پیشرفت كرده. می كوشند نمایشگاه EXPOرا در سال 2020 در این شهر برگزار كنند. این همان نمایشگاهی است كه برج ایفل پاریس را به خاطرش ساخته بودند!

تا یادم نرفته بگم تبریز هم نمایشگاه های بین المللی زیادی برگزار می كند . امیدوارم نمایشگاه های تبریز هم سال به سال پیشرفت كنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دانشگاه صنعتی شریف

+0 به یه ن

این روزها روزهای انتخاب رشته است.
از من در مورد انتخاب رشته ی فیزیك سئوال شده بود كه اینجا پاسخ گفتم.
اینجا می خواهم در مورد دانشگاه صنعتی شریف بنویسم.
اول از همه بگویم اگر در این دانشگاه قبول نشدید یا اگر قبول شدید و خانواده تان به شدت مخالف انتخاب این دانشگاه بودند یا به هر دلیل دیگر نمی توانید به دانشگاه  شریف بروید بدانید كه چیز خیلی زیادی را از دست نداده اید. اصلا هم ارزش آن را ندارد كه رشته ای كه به آن علاقه دارید و در دانشگاهی دیگر قبول شده اید وابگذارید و رشته ای را كه به آن علاقه ندارید  انتخاب كنید تا به این دانشگاه راه یابید.  بقیه دانشگاه ها در 20 سال اخیر خیلی پیشرفت كرده اند. شریف آن قدرها پیشرفت نكرده. در نتیجه واقعا نمی ارزد كه دانشگاه تهران یا تبریز یا اصفهان یا فردوسی مشهد را بگذارید و شبانه ی شریف بروید و كلی هم خرج كنید.
 
اگر به دانشگاه شریف راه یافتید سعی كنید از جمله دانشجویانی باشید كه در سایه سعی و تلاش آنها این دانشگاه آبرو و اعتباری كسب می كند نه جزو آن دسته از دانشجویان كه از اعتبار دانشگاه شریف برای كسب اعتبار برای خودشان خرج می كنند.
اگر دانشگاه شریف رفتید فكرتان را بدهید پی درس و مشق تان. كلاس های حل تمرین و سال بالاتری های درسخوان بزرگ ترین مزیت دانشگاه شریف هستند. از این دو مزیت بیشترین سود را ببرید. شاید بتوانم بگویم نقطه ی قوت واقعی دانشگاه شریف همین هست: وجود سال بالاتری های باسوادی كه شما را در درس و مشق تان چه به عنوان استاد حل تمرین و چه به عنوان دوست یاری می كنند و حال و حوصله بحث درسی را با شما دارند. با آنها بحث درسی كنید و به این ترتیب عمق دانسته های خود را بالاتر ببرید.

در محیط دانشگاه   به اصل "آهسته بیا! آهسته برو كه گربه شاخت نزنه" وفا دار باشید. سرتون توی كار خودتان باشه.   خیلی با استادها گرم نگیرید؛ با آنها جدل هم نكنید. به هیچ وجه هم جواب پسشان ندهید. ممكن است از شما كینه به دل بگیرند. یك جورهایی "دوری و دوستی" پیشه كنید. خارج از دانشگاه و به دور از همكلاسی ها  و دانشگاهیان مطابق هنجار مورد پسند خود رفتار نمایید اما در محیط دانشگاه -به خصوص دانشگاه شریف- محتاطانه رفتار كنید كه برایتان مشكلی به وجود نیاید. 


سودای این را هم كه چیزی را در آن دانشگاه اصلاح كنید از سر بیرون كنید. شما بهتر است مواظب خودتان و روحیه تان باشید و درستان را بخوانید و بعدش هم شغلی برای آینده تان بیابید.

اگر تجربه ی غیر درسی می خواهید بروید و در خارج دانشگاه--تا جایی كه به درستان آسیب نرسد- كار نیمه وقت كنید.  اما یادتان باشد اول درس بعد چیزهای دیگه. به قول ما تبریزی ها " 600كیلومتر از خانه دور شدم غذاهای عالی مامانم را گذاشتم اومدم اینجا غذای سلف را می خورم. حداقل باید در درس خوندن سنگ تمام بذارم والا دوسره می بازم."

تفریح هایتان را هم در خارج از دانشگاه وترجیحا با دوستانی به جز همكلاسی های دانشگاه داشته باشید. این طوری كمتر ضربه می بینید. اما از امكانات ورزشی دانشگاه استفاده ببرید. به خصوص از امكانات ورزش های فردی مانند شنا و ژیمناستیك. ورزش های دسته جمعی  راترجیحا در خارج از دانشگاه با دیگران انجام دهید.  هر طوری كه شده روحیه ی شادتان را حفظ كنید.  خود را درگیر چیزی كه روحیه تان را خراب كند ننمایید.

درددل خود را با دوستان قدیم مدرسه تان بكنید نه همكلاسی های دانشگاه و به طریق اولی نه با استادان. اگر روحیه تان خیلی خراب هست زودتر به سراغ مشاور روانشناسی دانشگاه بروید. اما سعی كنید از همان اول با حفظ تعادل بین درس و تفریح و درگیر نشدن با مسایل حاشیه ای دانشگاه روحیه ی خود را شاد نگاه دارید تا كار به آنجا نرسد.


احترام همه ی استادان تان را داشته باشید اما شیفته ی كاریزمای كسی نشوید. همینجا سربسته می گویم هم جدل كردن با آن استادان و هم شیفته ی كاریزما ی آنها شدن آخر و عاقبتش پشیمانی است. اگر یك وقت بی هیچ دلیلی شما را حلوا حلوا كردند خیلی جدی نگیرید.  پس فردا قرار است همین طور بی دلیل بكوبند بر سرتان! مبادا به خاطر این حلواحلوا های موقتی رفتاری از شما سر بزند كه  همكلاسی ها نسبت به شما بددل شوند. آن حلوا حلوا فوری دل آدم رامی زند اما كینه ها متاسفانه دیرپا تر ند! اگر هم بدون هیچ دلیلی شروع كردند به سركوفت زدن آن را هم جدی نگیرید. این نیز بگذرد! خیلی مهم هست كه خودتان مبنای قضاوت درستی در مورد سطح علمی خودتان داشته باشید  و با یك تشوبق بهمان استاد یا سركوفت او  گرمی و سردی تان نشود! اگر خودتان بدانید از لحاظ علمی در چه سطحی ایستاده اید نه این تشویق ها ی بی مورد تاثیری در منش شما خواهد داشت نه آن سركوفت های بی جهت.

این ها توصیه های دلسوزانه ی من است به عنوان كسی كه از نزدیك بیست سال است آن دانشگاه را می شناسم.

اگر خواستید این مطلب را به اشتراك بذارید.
اگر هم كنجكاو شدید بدانید راقم این سطور كیست این است  صفحه ی شخصی من.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل
آردینی اوخو

كندوان: نمونه ای كوچك

+0 به یه ن

كندوان یك روستای كوچك صخره ای نزدیك تبریز است. یك روستای كوچك توریستی. قدیم ها رفت و آمد به این روستاكم بود. مهمان كه می رفت مثل بقیه ی روستاهای ایران خیلی تحویلش می گرفتند. بعدش حدود 20 سال پیش راه برایش كشیدند تا بشود روستای توریستی. گردشگر ها از جاهای مختلف از جمله خود تبریز ریختند به این روستا. آرامش روستا را از بین بردند. مردم روستا گیج شده بودند. از این همه مزاحم كه به زندگی شان سرك می كشیدند ذله شدند. من15 سال پیش به این روستا رفته بودم. برخورد مردم روستا خوب نبود. طوری رفتار می كردند كه معنایش این بود"بروید راحتمان بگذارید."


سال  پیش دوباره به این روستا رفتیم. این بار مردم روستا خیلی خوب با گردشگرها رفتار می كردند. دریافته بو دند بركت در این دنیای پست-مدرن در تعامل با توریست است. (پست-مدرن را به معنای با نگاه مدرن به سنت نگریستن به كار بردم.)

كندوان روستای كوچكی است. مینیاتور آن است كه در شهر های بزرگ می تواند اتفاق بیافتد. چون كوچك است تغییرات فرهنگی سریع تر هستند. طبعا شهری دومیلیونی اینرسی بیشتری برای تغییر دارد.
قبلا هم گفته ام فرهنگ تبریز بسیار تابع فرهنگ بازار عرض و طویل آن است. ارزش های بازار در تربیت كودكان آن (بِشعور - شعورلی) نقش اساسی دارد. اگر شم اقتصادی مردم تبریز به این نتیجه برسد كه بركت در این دنیای پست-مدرن در جذب توریست است با هر زبانی كه شده با آنها ارتباط برقرار می كند.من از این جهت نگرانی ندارم.در این دو سال اخیر كه توریسم داخلی و توریست از كشورهای همسایه به تبریز رشد فزاینده داشته مردم تبریز كمابیش به این نتیجه رسیده اند.
یك نكته ی دیگر هم در كندوان مشهود بود. بیشتر دخترهای جوان محلی بودند كه با گردشگر ها ارتباط برقرار می كردند. خیلی زبر و زرنگ تر از همتایان مذكر خود هم محصولات گیاهی محلی را به مسافران می فروختند. رگ خواب گردشگر ها را پیدا كرده بودند. خیلی خوب توضیح می دادند كه هر گیاهی به چه درد می خورد. خیلی خوب اصول بازاریابی را به تجربه آموخته بودند. راحت فارسی حرف می زدند راحت تركی حرف می زدند با هر كسی به زبان خودش. با لحن مورد پسند خودش.
مردها این قدر زبر و زرنگ نبودند!

این اتفاق در كل ایران افتاده. كندوان مینیاتور كل ایران است. تحولات اجتماعی كه رخ داده و یك كمی فشار فرهنگی از روی زنها برداشته شده یكهو استعداد های مدیریتی و... شان شكوفا شده.
رشداین فرهنگ زنانه تبعات دیگری هم دارد.
سال 85 كه جریان آن كاریكاتور اتفاق افتاد هنوز جامعه ی ما خیلی بیشتر از الان "مردصدایی" بود. در این 7 سال نسلی از خانم های جوان بالا آمده اند كه خود صاحبنظر هستند. سرباز پیاده ی دعوای بین مردها نیستند. خودشان متفكر و استراتژیست می توانند باشد. خودشان صاحب سبك هستند. به شیوه ی خود هویت خود را تعریف می كنند و به دنیا می شناسانند.

این بالا آمدن خانم ها در همه چیز نمود دارد. تا دو سه سال پیش مقوله هویت قومی و زبانی مقوله ای مردانه حساب می شد. یك مقدار متضاد و متناقض است. از یك طرف همه جا می گویند "زبان مادری" اما خانم ها از این كه از اهمیت زبان مادری بگویند و بنویسند واهمه داشتند. می ترسیدند دعوا بشه برای همین سكوت می كردند. ترجیح می دادند فوری لهجه ای را تقلید كنند كه جوك به همراه نداشته باشد.

دو سه سالی است كه اوضاع فرهنگی تغییر كرده. مثل مسایل فرهنگی دیگر خانم ها در این عرصه نیز وارد می شوند. به شیوه و سبك خود وارد می شوند. آن قدر اعتماد به نفس پیدا كرده اند كه از جوك و تمسخر نهراسند و بر روی چیزی كه اطمینان دارند درست است و حق آنهاست پافشاری كنند.

همین دفاع از زبان مادری دیگه سیاق دیگری گرفته. در این سیاق تندی با كسی كه به دیگر زبان صحبت می كنه جایی نداره. به جای آن سعی می كنند به شیوه ها ی جالب زیبایی ها و نقاط قوت زبان خودشان را به دیگران عرضه كنند. این فرهنگ زنانه در هویت قومی و زبانی داره رشد می كنه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بامزی در دامنه های سهند

+0 به یه ن

 

الفی اتكینز

اینجا همون جایی كه عسل مقوی بامزی تولید می شه؟
مینجق:
اینجا هم عسل تولید می شه. اما احتمالا منظور شما دامنه های سبلان بوده. اینجا دامنه های سهند است نه سبلان
الفی اتكینز:
آها. آره، جغرافیام نم كشیده. می خوام برم مسافرت تبریز. یك دانشگاه صنعتی هم فكر كنم بنام سهند داریم
مینجق:
بله.
سهند اسم پسر هم هست. نسبتا هم معمول است. شركت مهندسی و.... هم به اسم سهند هست. شهر صنعتی سهند هم داریم.

سهند خوبه اما عینالی چیز دیگه ایه
 
الفی اتكینز:
حالا نگفتید، بامزی تو سهند زندگی می كنه یا سبلان؟
فكر كنم واقعا اون طرفا خرس هم داشته باشیم
مینجق:
بله! خرس هم داریم. یك بار (حدود 18 سال پیش) خرس رفته بود توی دانشگاه آزاد تبریز.بد بخت را كشته بودند. مدت ها سوژه ی مجله ی گل آقا بود.
از جمله طنزها ش این بود كه می دانید خرس را چه طوری كشتند؟ معلومه دیگه با نشان دادن شهریه ی دانشگاه!
اما الان كه فكر می كنم كشته شدن خرس گریه دار بود نه خنده دار. ما باید قدر محیط زیست و حیوانات آزاد را بیشتر بدانیم. در آسپن آمریكا یك دهكده ی كوهستانی بسیار زیبا برای برگزاری همایش ها و همچنین توریست های خیلی مایه دار هست خیلی معمول هست كه خرس می آید داخل محوطه ی همایش. نه تنها آن را نمی كشند بلكه از همین چیزها كلی توریست جذب می كنند.
 
 
 
 پی نوشت: این عكس ها از پاندا ی عزیزم هست.
 
 
 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آینده ی روشن دانشگاه های تبریز

+0 به یه ن

در سال های اخیر دانشگاه های مختلف تبریز در رشته ی ما سیاست های هوشمندانه ای اتخاذ كرده اند كه پیش زمینه ای ایجاد می كند كه در ظرف 10 سال اخیر آینده ی درخشانی در سطح دنیا داشته باشند. یكی از ملزومات چنین هدفی تعامل با دیگر پژوهشگران در اقصی نقاط دنیاست. در حالت ایزوله هرگز نمی توان كار پژوهشی در سطح جهانی كرد.

یكی از اهداف من برای راه اندازی وبلاگ انگلیسی برای معرفی تبریز به وجود آوردن منبعی بود برای دعوت از سخنران خارجی برای ارائه سخنرانی در دانشگاه های تبریز یا همایش هایی كه در این شهر یا اردبیل یا ارومیه یا مراغه یا ... برگزار می شود. لطفا این سایت را به اساتید دانشگاه تبریز و صنعتی سهند و شهید مدنی آذربایجان و دانشگاه مقدس اردبیلی و مركز تحقیقات مراغه و ارومیه ... معرفی كنید. باشد كه به منظور دعوت از سخنران خارجی مورد استفاده قرار گیرد. لینك های این وبلاگ هم به این منظور می توانند مفید باشند.

http://tabriziran.blogfa.com
اینجا من چند تا چیز مختلف همزمان گفتم كه هر كدام نیاز به توضیح مفصل دارد. اول این كه سیاست هایی كه اتخاذ شده را باید قدری شرح دهم. یكی همان سیاست سهمیه ی بومی است كه البته سیاست سازمان سنجش است. به این ترتیب عده ی بسیاری از دانشجویان مستعد استان به جای تهران راهی دانشگاه تبریز یا سهند یا تربیت معلم آذربایجان می شوند. این نكته برای این دانشگاه ها بسیار نوید بخش است.
دوم آن كه در دانشكده ی فیزیك دانشگاه تبریز و همچنین مركز تحقیقات نجوم مراغه سنت قوی ای از ایجاد "قطب علمی" وجود دارد. خیلی هم منسجم و با برنامه كار می كنند. نكته ی مهم دیگر آن كه دانشگاه های مختلف این شهر در سال های اخیر دانشجویان خیلی مستعد و با انگیزه ای را بورس كرده اند . پست-داك های توانمندی هم جذب نموده اند. این گرایش به برگشتن به تبریز و تلاش برای پایه ریزی بنایی خوب در آن یك پدیده ی نسبتا جدید است. می توانم بگویم رویه ی علمی و دانشگاهی همان فرهنگ و موج تراختوری است. هر چه هست برای دانشگاه های تبریز پدیده ای مبارك است كه امیدوارم به نتایج خوب برسد.
نكته ی دوم آن كه پژوهش در رشته ای مثل رشته ی ما یك كار گروهی در ابعاد جهانی است. ببینید! این تصور كه یك فیزیكدان در گوشه ی اتاق خود مكاشفه می كند و اگر خیلی متواضع باشد آن را پنهان می سازد تصور عوامانه ای است. حتی در زمان افلاطون هم چنین نبوده. در زمان ابن سینا هم چنین نبوده. الان هم كه به طریق اولی چنین نیست.
وقتی یك فیزیكدان نظری ایده ای به ذهن دارد آن را می پروراند مقاله می نویسد و در معرض نقد همتایان خود می گذارد. این ایده باید چكش كاری شود. باید عده ی دیگری ببینند چگونه می توان این ایده را در آزمایشگاه آزمود. بعد باید با آزمایشگران تعامل كرد و آنها را متقاعد نمود كه این ایده را به محك آزمایش بگذارند. به عبارت دیگر داده های خود را به منظور تست آن ایده آنالیز كنند.
ملاحظه می كنید. یك كار گروهی در سطح جهانی است. برای همین هست كه كنفرانس های بین المللی لازم هستند. در حین صحبت در سر میز شام و.... معمولا ایده های جدید شكل می گیرند.

از این روست كه من ایجاد پیش زمینه برای جذب خارجی ها را به ایران (رواج توریسم) لازم می دانم. شگرد این است: چند تا عكس زیبا نشانشان می دهی. برایشان یك كمی از آداب و رسوم مان می گویی. خوششان می آید و تصمیم می گیرند بیایند ایران. باخود می گویند هم فال و هم تماشا. اون وقت می آیند ایران. چنان به كار سمینار و ...شان می گیری كه گردش یادشان می رود!! باور كنید! این اتفاق معمولا با مهمانان خارجی كه من دعوتشان می كنم می افتد. دست آخر موقع خداحافظی تصمیم می گیرند باز برگردند چون هنوز ایران را ندیده اند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عكس دامنه های سهند

+0 به یه ن

این عكس را پاندا جان فرستاده. عكس دامنه های سهند است

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دوشواری؟!

+0 به یه ن

سال پیش مصاحبه ای در اینترنت دست به دست می گشت كه به "دوشواری" معروف شد. ظاهرا گزارشگری در یكی از محله های فقیر و حاشیه ای با پیرمردی با لهجه ی غلیظ تركی مصاحبه می كند و پیرمرد همه ی "دوشواری ها" را انكار می كند.
دوشواری سوژه ی طنز شد.
در موردش كلیپ طنز ساختند. صفحه ی اینترنتی ساختند و....
معمولا دوستان فارسم جوك های تركی و .... را به من نمی فرستند. چون می دانند خوشم نمی آید. اما كار این دوشواری چنان بالا گرفت كه جلوی خودشان را نتوانستند بگیرند و هرجا می رفتیم سخن از دوشواری بود.
تا جایی كه دیدم لهجه ی تركی آن آقا سوژه ی طنز نبود. انكار مشكلات سوژه ی طنز شده بود. اگر با لهجه ی مشهدی یا یزدی هم آن سخنان گفته می شد باز هم سوژه می شد. هرچند مطمئن نیستم اگر به لهجه ی خود تهران آن حرف ها گفته می شد این طوری پخش می شد. گمان نمی كنم.
به هر حال  احساسات آن پیرمرد محترم كه جرمی مرتكب نشده بود جز یك سو تفاهم ساده بد جوری مورد تمسخر واقع شد.  آن مرد فقط می خواست از آن چه كه داشت محافظت كند. گویا تجربه ی زندگی اش كه آن موها را آن چنان سفید كرده بودبه او می گفت به غریبه ای كه از بیرون جمع خود ت می آید اطمینان نكن. حتی اگر به بهانه ی كمك به سراغ تو بیایند دست آخر می خواهند همین داشته های كوچكت را از كفت در بیاورند. این طرز فكر ریشه ی عمیق در فرهنگ ما دارد. صائب تبریزی می فرماید:
اظهار عجز در پیش ستمپیشگان خطاست/ اشك كباب مایه ی طغیان آتش است.
آیا   ارزیابی آن پیرمرد از آن بیگانه كه برای كمك به محله ی آنها آمده بود اشتباه بود؟! هم بله هم نه. من شك ندارم كه گزارشگر هدفی جز كمك نداشت. نیت او خیر بود. اما آیا خیری رساند؟! خیر!  نه تنها خیری نرساندباعث تمسخر آن پیرمرد هم شد. آن هم در آن سطح وسیع! از پیرمرد كم سواد مهاجر انتظاری نیست كه بتواند جلوی دوربین مسایل را انچنان كه باید بشكافد. اما از یك گزارشگر حرفه ای این كار بعید بود.
باید می دانستند در آن محله عده ی زیادی ترك هستند. مسلما بین همكاران آن گزارشگر هم ترك كم نبود. می بایست بلند می شدند با هم می رفتند. همكار ترك با آن پیرمرد باید به زبان تركی حرف می زد. اولش با "خسته نباشید" و "احوال شما چه طوره" شروع می كرد؟ دو دقیقه كه می گذشت پیرمرد با اصرار برای ناهار خانه شان دعوتشان می كرد. تشكر می كردند اما برای نوشیدن چای یا شربت خانه شان می رفتند. بعدش كه اعتمادش را جلب می كرد می گفت برای چی آمدند. با هم درد دل می كردند و بعد مصاحبه را انجام  می دادند.
این راه حل بود نه آن چه كه گزارشگر انجام داد. همین جوری ابتدا به ساكن میكروفون را جلوی پیرمرد می گیرد و سئوالی كه برای آن پیرمرد آن قدر حساس است مطرح می كند. طبیعی است كه پیرمرد موضع دفاعی بگیرد.
من از كسی ایراد نمی گیرم كه چرا بعد از پخش آن گزارش آن را سوژه ی طنز كردند و خندیدند و خنداندند. اگر هم ایراد بگیرم فایده ای ندارد. به حرف من كه دست بر نخواهند داشت! دفعه ی بعد هم باز همچین سوژه ای پیدا خواهد شد و چه من و شما خوشمان بیاید چه نیاید دو باره همین طنزها پخش خواهد شد. اما می خواهم گزارشگرانی كه خود زبان مادری ای به جز فارسی دارند در این مواقع بیشتر احساس مسئولیت كنند. بیشتر حواسشان باشد. اگر واقعا می خواهند گرهی از مردم فقیر از آن طبقه بگشایند باید به گونه ای دیگر از مشكلات و "دوشواری های" آنها گزارش تهیه كنند. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

انتقادات مختلف و روش های برخورد با آنها

+0 به یه ن

با این كه تبریزی ها خیلی به شهرشان علاقه و تعصب دارند تا همین اواخر خیلی سعی نمی كردند برای توریسم شهرشان تبلیغ كنند. یواش یواش دارند شروع به این كار می كنند. یك دلیل این اهمال به نظر من اینه كه آن قدر شهرشان را دوست دارند كه نگران ومقید هستند یك وقت یك غریبه ممكنه چیز بدی در موردش بگه و به آنها بر بخوره. این تقید به ضرر اقتصاد تبریز می تونه تموم بشه. بذارید توریست بیاید ده نفرشان می روند تعریف می كنند یكی دو نفرشان هم ممكنه بروند پشت سر یا توی روی آدم بد بگویند. آسمون كه به زمین نمی آید! اگر از ترس این كه یكی دو نفر برگشتند بد گفتند برای جذب گردشگر تلاش نكنیم در آمد قابل توجه ناشی از صنعت توریسم و اشتغالزایی حاصل از این صنعت را از دست می دهیم. حیف نیست از ترس این كه چند نفر بروند و بد بگویند تبریز از توریسم محروم بمونه؟! به ازای هر یك نفر كه بد می گویند ده نفر هم تعریف می كنند. منتهی از شانس بد ما آن ده نفر آدم های پر سر و صدایی نیستند اما آن یك نفر پر سر وصدا و طبل توخالی است.

من انتقادها را به چهاردسته تقسیم می كنم:

۱) انتقاد بجا و از روی خیرخواهی و به قصد سازندگی.

خوب! تكلیف این نوع انتقاد معلومه! باید گوش فرا داد و حتی المقدور در جهت اصلاح كوشید.

۲) انتقاد بجا اما به قصد تخریب.

باید به دقت گوش كنیم و سعی كنیم كه اصلاح كنیم. با یارو نباید پرخاش كنیم وگرنه بهانه ی بیشتر به دستش می افتد. اما خیلی هم به روی خودمان نمی آوریم كه به گفته ی او توجه داشتیم. والا بیشتر دور بر می دارد!!

مثال می زنم: شاید از انگلیسی شما انتقاد بجایی كردند اما به قصد تخریب شما. یواشكی آن را اصلاح كنید. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. باعث می شود یواش یواش انگلیسی تان بهتر شود. (در مجموع این تلاش برای جذب توریست خارجی به زبان انگلیسی خیلی به نفع تقویت زبان انگلیسی شماست. برای همین هم كه شده آن را جدی بگیرید.)

۳) غر ولند بدون غرض و مرض. اگر هدفمان جذب توریست باشد باید نسبت به غرولندها ی توریست ها صبور و بردبار باشیم. اونی كه غرولند بدون غرض و مرض می كنه را نباید پس بزنیم. شیرازی ها و یزدی ها وكرمانی ها در برابر این گونه غرولند ها خیلی صبور هستند برای همین هم در جذب توریست نسبتا موفق بوده اند.

در وبلاگ توریستی تان هم برای نمونه چند تایی از این كامنت های غرولند آمیز را منتشر كنید. اگر همه ی كامنت ها تعریف و تمجید باشد مصنوعی دیده می شود. خوبه بقیه هم ببینند كه شما در مورد غرولند صبور هستید. این خودش بهترین تبلیغ برای توریسم شهرتان هست.

۴) بهانه جویی ها و ایراد گیری هایی كه به منظور از بین بردن اعتماد به نفس ماست و به منظور ضرر رساندن انجام می گیرد. خوشبختانه در همین وبلاگ انگلیسی من یكی دو نفر مزاحم انواع و اقسام آن را به نمایش گذاشتند. منتشرشان كردم تا به شما نشان دهم با گفتن این حرف ها هیچ اتفاق مهمی نمی افتد. منظورم این است كه از شنیدن این حرف ها نباید آن قدر واهمه داشته باشیم كه دست از تبلیغ برای توریسم شهرمان بكشیم. بگذارید دانه به دانه حرف هایشان را منتشر كنم. دیگه گنده تر از این كه نمی خواهند بگویند. بگذارید همه را یكی یكی بررسی كنیم و ببینیم چرا چرند هستند. اگر كاملا به این نتیجه برسیم كه چرند هستند از این گوش می شنویم و از آن گوش در می كنیم. اگر خودمان به اندازه ی كافی اعتماد به نفس داشته باشیم دیگه اینها كاری از پیش نمی توانند ببرند.

یارو مزاحم خودش را به جای كیمیا عزیز می خواهد جا بزند (كیمیا جان در پیام خصوصی به من گفتند كه در وبلاگ انگلیسی ام چیزی ننوشته اند) بعدش نوشته:

dear dr.Farzan finally i got on share your post on my wall but a few people like them they dont think same az you maybe your beloved hometown was not
paradise on Earth

اولا می بینید انگلیسی اش چه افتضاح است! چه اعتماد به نفسی هم دارد كه با این انگلیسی افتضاح می خواهد خود را كیمیا جا بزند!! بگذریم! من در وبگذر آمار بینندگان وبلاگ را چك كردم. كسی از فیس بوك وصل نشده بود! دروغ گفته كه مطلب مرا به اشتراك گذاشته و مردم خوانده اند و بعدش گفته اند كه تبریز بهشت روی زمین نیست! این یارو انگلیسی اش آن قدر افتضاح است كه اصلا معنای نوشته ی مرا در وبلاگ انگلیسی ام نفهمیده! من كه ننوشته بودم تبریز بهشت روی زمین است. در مورد كاخ هشت بهشت نوشتم. یارو آن قدر پرت از مرحله بوده كه خیال كرده من می گویم تبریز بهشت روی زمین است.

بعدش از زبان محسن نوشته:

tabrizian people should learn more about Tourist behavior
most of them can not speak english
they do not have Enough credit to tourist attraction

باز هم انگلیسی افتضاح داد می زند كه نویسنده هیچ كدام از سه محسن خواننده ی این وبلاگ نیست. بگذریم! مهم نیست كه نویسنده كیست. مهم آن است كه حرف چرند است. اصلا از این چرندیات نباید ترسید. از همان سنگ هاست كه بچه های جنوب شهر تهران به قطار ی كه شروع به حركت می كرد می پراندند. قطار كه سرعت می گیرد این سنگ ها و سنگ پران ها را جا می ذارد. مهم این است كه از ترس این سنگ ها و سنگ پران نباید ایستاد و مرداب شد. باید جاری شد و به دریا پیوست.

حالا چرا می گویم داره چرت می گه. می گه ما تبریزی ها آن قدر "اعتبار" نداریم كه توریست جذب كنیم. در این موارد كلمه ی اعتبار به كار نمی برند. نمی دانم منظورش چیست. هر گونه منظور احتمالی چرند است. اگر منطور آن است كه آن قدر جاهای دیدنی نداریم كه توریست جذب كنیم حرف چرندی است. اتفاقا آن قدر جای دیدنی داریم كه من نمی دانم از كجا شروع كنم تا آنها را بشمارم. آن قدر جای دیدنی داریم كه توریست در چند روز اقامتش نمی تواند همه ی آنها را ببیند. اگر منظورش این است كه ما بلد نیستیم كه چه طور از توریست پذیرایی كنیم آن هم حرف مفت است. همان طوری كه قبلا گفتم چند سال پیش در تبریز مد شده بود خانم ها می رفتند كلاس جذب جهانگرد. در دور و بر من هم چند نفر آن دوره را گذراندند و مدركش را گرفتند. اتفاقا وبسایت های انگلیسی را كه در مورد توریسم تبریز بود می خواندم می دیدم نقطه ی قوت تبریز را راهنماهای داوطلب بسیار وارد و علاقه مند و جدی می دانند. نمی خواهم بگویم در تبریز هر بقال محله ای بلد است به انگلیسی حرف بزند اما هر بقال محله ای وقتی می خواهد جنسش را بفروشد می تواند با زبان ایما و اشاره با هر كسی ارتباط برقرار كند. در تبریز علاوه بر آن كه خیلی ها انگلیسی بلد هستند كسانی كه فرانسه یا آلمانی بلد هستند هم كم نیستند. یادمه در یك بستنی فروشی در تبریز یك آقای فرانسوی صاف آمد با مامانم فرانسه حرف زد. به تجربه دریافته بود آن تیپ خانم ها در تبریز بلدند به فرانسه حرف بزنند. (البته درست تشخیص داده بود. مامانم فرانسه بلد هست. همین طور بابا و خاله و دایی ام. فقط من بلد نیستم!)

خانواده مان یك عروس آلمانی دارد. سالی چند ماه می آیند تبریز. این خانم می گفت مردها ی تبریز بیشتر از آلمان "لیدیز فرست" را رعایت می كنند! (البته از خود این آقایان بپرسید می گویند ربطی به این اتیكت خارجی ها ندارد. اتیكت توصیه شده در نصایح دده قورقود است.)

خلاصه از این جهات هیچ نگران نباشید. چیزی كه كم نداریم هیچ! خیلی هم وضعمان خوب است. اگر هم ایرادی هست یواش یواش اصلاح می كنیم. یواش یواش یاد می گیریم. مبادا آن قبیل حرف های مغرضانه اعتماد به نفسمان را در تبلیغ برای جذب توریست بگیرد.

بعدش دوباره همان مزاحم این بار از زبان ی. م. می نویسد:

( tabriz ia ok but tabrizian people . . . . i agree with mohsen ( so sorry

خوب! جواب ابلهان خاموشی است! (باز هم می گویم این حرف ی.م عزیز ما نیست. حرف همان مزاحم است كه می خواهد خود را ی.م. جا بزند.)

دست آخر مزاحم از زبان فرزانه می نویسد:

agree with mohsen I am an Iranian i love tabrizian people but it is reality
Turkish people are unappealing

مزاحم از زبان محسن یك سری چرندیات می گوید بعدش از زبان ی.م. و فرزانه هم با خودش موافقت می كند!!!

جالبه! فرزانه ی عزیز چند روز پیش كامنت گذاشته بود و نوشته بود اهل بناب است و می خواهد در مورد بناب مطلب بنویسد. جناب مزاحم آن قدر در جغرافی ضعیف است كه نفهمیده كه بناب هم همانجا بغل گوش تبریز است و مردمش هم خود تركزبان هستند. خوب این حرف هم چرت و چرند است. جذاب یا غیر جذاب هرچه باشد همان تركیه سالی ۳۰ میلیون توریست خارجی جذب می كند و میلیاردها دلار در سال از این طریق درآمد دارد! فكر می كنم این رقم خودش به اندازه ی كافی گویاست.

من الان كامنت های بیجا را در وبلاگ انگلیسی پاك می كنم. نمی خواهم خارجی ها بیایند و آنها را ببینند. تا الان نگهشان داشتم كه این یادداشت را منتشر كنم. حالا كه آسیب شناسی مان را كردیم دیگه نیازی به آنها نداریم.

نكته ی مهم آن كه با هیچ نوع منتقدی یكی به دو نكنید. وقتی كه برای یكی به دو با او می خواهید بگذارید بگذارید برای یك تبلیغ كار آمد و ابتكاری. این طوری خیلی بیشتر به نفع ماست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

چرا تبریز؟!

+0 به یه ن

در وبلاگ انگلیسی ام از من سئوال شد چرا فقط در مورد تبریز می نویسم و درمورد كل ایران نمی نویسم. اولا همان طوری كه قبل از شروع وبلاگ  انگلیسی نوشتم من احتی گر فقط و فقط درمورد تبریز بنویسم باز هم نفع آن قبل از تبریز به اصفهان خواهد رسید. علتش هم این است كه اصفهان در دنیا خیلی معروف تر است. همه جا به عنوان یك شهر تاریخی شناخته شده است. درمورد هر گوشه از ایران كه تبلیغ كنید و خارجی ها به آن واسطه علاقه مند به سفر به ایران شوند اولش وبسایت ها را می بینند و به این نتیجه می رسند كه اول باید بروند اصفهان و شیراز  اگر خوش گذشت بعدش ببینند كجای ایران می خواهند بروند. 

به علاوه من فقط در مورد تبریز نمی نویسم. در همین چند پست اخیرم در مورد كاشان نوشتم. در مورد هشت بهشت اصفهان نوشتم (و همان طوری كه پیش بینی كرده بودم قبل از تبریز به نفع اصفهان تمام شد چرا كه اگر توصیف كاخ هشت بهشت تبریز در سفرنامه ۵۰۰ ساله یك ونیزی است هشت بهشت اصفهان حی و حاضر سرجایش است! طبیعی است كه تبلیغ من در مورد هشت بهشت تبریز به نفع هشت بهشت اصفهان تمام شود.)

تازه! تا به اینجایش من خیلی كم در مورد تبریز نوشته ام. بیشتر در مورد جاهای دیدنی اطراف تبریز نوشته ام.

اما چرا تمركزم در مورد اطراف تبریز است؟! علت ساده است ماشاالله ایران آن قدر جای دیدنی دارد كه من نمی توانم در مورد همه جایش بنویسم. حتی در مورد همین تبریز و اطراف آن نمی توانم همه ی جاهای دیدنی و سنتی های جالب را پوشش دهم. حالا من در حد توانم می نویسم با این امید كه دیگران موارد دیگر را پوشش دهند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل