روز بدون كیسه پلاستیك (نایلون یا نایلكس یا مشمع)

+0 به یه ن

شهرداری تهران در یك اقدام پسندیده فردا را روز بدون نایلكس اعلام كرده. به این مناسبت یادداشت های قبلی ام را در این باره در زیر دوباره منتشر می كنم:

كیف خرید



من همه جای دنیا را نگشته ام اما در بین این همه كشور كه بوده ام ( كه شامل كشور جهان سومی و نفت خیز عربستان هم می شود) هیچ كشوری را ندیده ام كه درآن به اندازه ایران كیسه پلاستیكی برای خرید مصرف شود. می توان كیف خریدی را در ماشین گذاشت و یا از كیسه های پلاستیكی تمیز دوباره استفاده كرد و ... به صفر رساندن مصرف كیسه پلاستیكی دشوار است اما با اندكی دقت می توان میزان مصرف را به طور قابل ملاحظه ای كاهش داد.
به قول خارجی ها:
Reduce, Reuse,Recycle
.
این هم از آهنگش. این هم یكی دیگه.

توریسم و نایلون (كیسه پلاستیكی)

این نایلون هایی كه كنار جاده ها نزدیك شهرها ی ایران پخش و پلا هستند بدجوری توی ذوق توریست می زنند. آنان كه به شهر و دیار خود علاقه دارند و می خواهند شهرشان توریست پذیر شود و امكان و وقت آن را هم دارند ای كاش ترتیبی دهند تا مردم -به خصوص دانش اموزان و دانشجویان- برای جمع آوری این زباله ها بسیج شوند. در فنلاند كه بودیم یك همچین فراخوانی داده بودند. همكاران ما هم در دانشگاه هلسینكی رفتند برای كمك.
كاشت درخت در كنار جاده اگر با اصول درست وبا برنامه ریزی علمی باشد هم مفید است. هم برای جلب توریست هم برای تلطیف هوا و هم از نظركم كردن خطرات جاده ای . البته اصول درست را متخصصین می دانند. قبل از اقدام حتما باید با متخصصان مربوطه ی مختلف مشورت كرد و نظر خواست.

توضیح در باره ی عنوان: چیزی را كه ما تبریزی ها در محاوره ی روزمره نایلون می خوانیم تهرانی ها كیسه پلاستیك یا پلاستیك می خوانند. مثلا به بقالی می گویند "آقا یه دونه دیگه پلاستیك بده". نسل قدیم چه توی تهران و چه توی تبریز می گویند "مشماع". من خودم اولین بار كه اصطلاح مشماع را شنیدم نفهمیدم آقاهه چی می گه. امریكایی ها می گویند plastic bag. تركیه ای ها می گویند چانتا. ایتالیایی ها می گویند لا بُرسا. بیشتر از این نمی دانم.
گفتم توضیح بدهم تا كاملا روشن باشد!
نكته ی مهم:
توضیح «بدیهیات» از این جنس برای توریست خیلی مهم است. آن چه كه شما در ذهن خود بدیهی می پندارید شاید از نظر توریست كه غریب است و با اصطلاحات شما ناآشنا، بدیهی نباشد. هرگز نباید رفتاری نشان دهید كه این معنا را بدهد كه "اه! این چه خنگه! این بدیهیات را هم نمی فهمه." چه بسا شما هم اگر در یك محیط ناآشنا قرار بگیرید چندان تیزهوش به نظر نرسید! من شخصا در زمینه پیدا كردن جهت و آدرس یابی خیلی ادعای تیزهوشی دارم. اما در ژاپن كه ماشین ها فرمان راست هستند حسابی خنگ شده بودم! توریست ها دوست ندارند به شهری روند كه مردمشان آنها را مسخره می كنند. نیامدن توریست یعنی از دست دادن درآمد! تیزهوش واقعی كسی است كه كاری می كند كه توریست ها بیایند و پول خرج كنندو باعث رونق اقتصادی شوند!! ما هم كه دوست داریم فیزیكپیشه ی خارجی بیاید و برایمان سمینار دهد و ما را از انزوای علمی در آورد. بارها گفته ام این آمدن و رفتن ها برای پیشرفت جامعه ی علمی لازم است.
 

مجسمه هایی متفاوت در رم

همان طوری كه می دانید در شهرهای ایتالیا مجسمه های سنگی و برنزی و... فراوانند. چند سال پیش كه با شاهین رفته بودیم رُم برای گردش از دور دیدیم وسط یك میدان بزرگ كلی مجسمه گذاشته اند كه خیلی توجه توریست ها را جلب كرده. رفتیم نزدیك تر دیدیم مجسمه از نایلون و ظروف پلاستیك ومواد بازیافتی دیگر ساخته شده اند. ظاهرا سازنده ی آنها مجسمه هایش را در شهرهای توریستی بزرگ دنیا می گرداند تا نظر جهانیان را به مسئله بسیار مهم محیط زیست و به خصوص بازیافت جلب كند. خیلی هم تاثیرگذار بود. رم كم جاذبه ی توریستی داشت این مجسمه ها هم اضافه شدند!!! الغرض! درادامه ی یادداشت قبلی ام عرض می كنم. این قبیل كارهای هنری ذوقی و ابتكاری می توانند هم برای ترویج فرهنگ محیط زیست و هم برای جلب توریست (بخوانید ایجاد اشتغال و مبارزه با فقر و در عین حال آوردن نشاط درجامعه و رفع خمودی) تاثیر گذار باشند.

بدنیست بدانید ایتالیا با 43 میلیون توریست در سال مقام پنجم و تركیه با 25 میلیون توریست مقام هفتم جلب توریست در دنیا را دارد. مصر سالی 12 میلیون توریست جلب می كند وهمین تونس 7 میلیون. ایران چی؟! ایران جزو شصت كشور اول دنیا در جلب توریست نیست. تعداد توریست های ایران در سال از 2میلیون نفر كم تر است.
روسیه با آن همه اماكن منحصر به فرد جذاب برای توریست كه دارد جزو 10 كشور اول دنیا در جلب توریست نیست. فكر می كنم بدبختی روس ها هم همان ناسیونالیزم افراطی باشد. با آمریكایی ها و اروپایی ها كه یك جوری شاخ و شانه می كشند با ما شرقی ها یك جور دیگر. توهم خود ابرقدرت بینی شان توریست غربی را پس می زند. توهم خود نژاد برتر بینی شان افرادی مثل ما را. البته چون خیلی كشور زیبایی است باز هم سال 20 میلیون توریست دارد. ولی می توانست خیلی بیشتراز این جذب كند- چه از شرق و چه از غرب. به علاوه اگر ناسیونالیزم افراطی خود را كنار می گذاشتند می توانستند درصد بیشتری توریست فرهنگی داشته باشند. هر توریستی را هم كه ما نمی خواهیم! ما دوست داریم میزبان اشخاص وخانواده های با فرهنگ باشیم نه هر توریستی.
در یكی از رستوران های مسكو شاهین با گارسون دعوایش شد. یك ساعت نشستیم یارو به میزهای خالی سرویس می داد یك لیوان آب نداد دست ما. از چهره اش می بارید كه عارش می شود كه جلوی ما شرقی ها گارسون باشد. در كشورهایی كه در بالای لیست جذب توریست هستند (مثل فرانسه آمریكا و ایتالیا) اصلا از این خبرها نیست. وقتی مشتری پول داشته باشد محترم است مستقل از نژادش. گارسون های فرانسوی هیچ وقت به مشتری شرقی بی احترامی نمی كنند چرا كه می دانند خدا روزی شان را از دست همین مشتری ها می دهد.
خدایا ما را از شر ناسیونالیزم افراطی برهان كه دین و دنیای آدم را به یك جا خراب می كند!
باز دارم از روس ها ایراد می گیرم عیب های خودمان از یاد می رود!در همین پارك جمشیدیه خودمان دیدم عده ای توریست های پاكستانی را تحقیر می كردند. زبان آنها با فارسی خیلی مشتركات دارد به علاوه از لحن صدا و چهره می فهمیدند كه قضیه از چه قرار است! بابا جون! این همسایه ی شرقی ما یك كشور 170 میلیون نفریه. درسته بیشتر مردم آن فقیرند! اما اگر یك درصدشان هم آن قدر پولدار باشند كه بخواهند به ایران برای تفریح سفر كنند توریسم ایران رو می آید. مسلمان هم كه هستند و ما خیلی از مشكلات فرهنگی را با آنها نخواهیم داشت.

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا ایرانی ها اهل كارگروهی و مطالعه نیستند؟

+0 به یه ن

آنا امروز یك نوشته در وبلاگش داره كه مثل همه ی نوشته هاش قشنگه. ساده، روان و پرمحتوا. راجع به این هست كه می شه در وقت های تلف شده مطالعه كرد. دست آخر هم نوشته:"ما خانم ها وقت خود را بیخود تلف می كنیم؟"

البته مشاهده ای كه من دارم اینه كه آقایان ایرانی هم در تلف كردن وقتشان دست كمی  از خانم های ایرانی ندارند. ولی یك مشاهده ی دیگه هم دارم كه شاید به مذاق برخی خوش نیاید. در همین تهران وقتی صفی چیزی می شه برخی خانم های مذهبی كه معمولا كتاب دعایی یا مفاتیح الجنانی به همراه دارند كه بازش می كنند و می خوانند. كلا این طیف مذهبی خیلی بااراده اند. این یك جنبه اش بود. جنبه ی دیگرش هم به قول خارجی ها networkingآنهاست در قالب انواع و اقسام جلسات مذهبی و هیئت ها و... توجه كرده اید چه عالی برای برگزاری هیئت ها و مراسم گوناگون مذهبی كار گروهی می كنند. بعدش برخی می گویند ایرانی ها كار گروهی بلد نیستند بكنند. ایرانی ها اهل مطالعه نیستند و....... پس چه طور آن طیف مذهبی ایران مطالعه به سبك خودشان را دارند و برای كارهایی كه به آن اعتقاد دارند كارگروهی بلدند بكنند؟! بی جهت نیست این طیف این همه در جامعه نفوذ دارند و در تحولات سیاسی منطقه بیش از طیف سكولار تاثیر گذارند.

 چند سالی است كه طیفی دیگر  در جامعه ی حقیقی و مجازی رو به  مذهب ستیزی آورده اند.  من پیش بینی  می كنم همین مذهب ستیزی آن طیف هم به قدرت گرفتن بیشتر مذهبیون در جامعه خواهد انجامید. باعث خواهد شد انسجام و تحرك آنها بیشتر شود و بیشتر انگیزه داشته باشند كه نقاط ضعفشان را برطرف كنند و از ابزار های دنیای مدرن بهره ببرند. 

كسانی كه به گونه ای دیگر می اندیشند به جای آن كه فكرشان را بدهند به هجو اعتقادات جریان متنفذ غالب، بهتر است سعی كنند ضعف های خود را برطرف كنند. این كه نمی توانند یك كار گروهی بدون دعوا بكنند نقطه ضعف است. این كه وقت خود را با غرولند ها ممتد به جای مطالعه به سبك خود تلف می كنند نقطه ضعف است. این كه networkingشان ضعیف است نقطه ضعف است. این كه اغلب انجمن هایی كه می سازند بعد از دوسه جلسه منحل می شود یا انشعاب می دهد نقطه ضعف است.

این گوی و این میدان! در چهار سال آینده بنا به وعده های رئیس جمهور منتخب تاسیس انجمن ها و سازمان های مردم نهاد مورد تاكید و تشویق خواهد بود. ببینیم و تعریف كنیم كه انجمن ها و سازمان های مردم نهاد چه قدر خواهند توانست راه به پیش ببرند. ببینیم خواهند توانست انسجام خود را حفظ كنند. ببینیم خواهند توانست در راه اهداف خود قدم بردارند. یا پس از مدتی اعضایشان با هم دعوا خواهند كرد و از هم خواهند پاشید و اعضایشان در لاك یأس و ناامیدی خواهید خزید؟! 

معتقدم برای حل بسیاری از معضلات  چنین انجمن هایی ضروری هستند. انجمن های ادبی زبان های محلی گوناگون ایران نظیر تركی آذربایجانی، انجمن های حفاظت از محیط زیست، انجمن های حمایت از كودكان كار و......

باز هم معتقدم برای این كه این انجمن ها پا بگیرند نباید آلوده به خط كشی های ایدئولوژیك شوند. باید از توان نیروهای مختلف استفاده كرد. صریح بگویم: نباید خط كشی ریشو/بی ریش یا چادری/مانتویی راه انداخت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اؤز توركی موز جان ال-ایچ-سی

+0 به یه ن

فایل های  صوتی زیر را سوم اسفندماه پارسال خودم  ضبط كردم. ممنونم می شوم اگر این فایل های صوتی را در بین آشنایان از طریق اینترنت یا بلوتوث یا هر روش دیگر منتشر نمایید.  

فایل صوتی به زبان تركی آذربایجانی در مورد ال-ایچ-سی قسمت اول

فایل صوتی به زبان تركی آذربایجانی در مورد ال-اچ-سی قسمت دوم

 

سعی كردم دستور زبان تركی را درست رعایت كنم..  اگر اشكال دستوری در گفتار می بینید به من گوشزد كنید.  كلمه ی جدید تركی نساخته ام. همه ی لغات كلمات مانوس است نه كلمات از یخدان صندوقخانه ی مادربزرگ بیرون آمده. ملاحظه  كنید كه می توان در مورد آخرین پیشرفت های فیزیك هم به منظور ترویج فیزیك به زبان تركی آذربایجانی سخن گفت!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اعتماد به نفس و زبان مادری

+0 به یه ن

یك روز با بابا داشتیم  شبكه ی سهند تبریز را نگاه می كردیم. برنامه های این شبكه بناست به زبان تركی آذربایجانی باشد. زبان تركی كارشناسانی كه با آنها مصاحبه می كردند شنیدن داشت! یادم نیست چه موضوع تخصصی ای مورد بحث بود و چه جملاتی بیان شد. اما فرض كنید بحث در مورد اثر گلخانه ای بود. كارشناس می آمد و چنین جمله ای به زبان به اصطلاح تركی بیان می كرد: "یكی از اثرها ی زیاد شدن دی اكسید كربن در هوا زمینین گرم شدنی دی."

به بابا  گفتم: "اه اه اه! این چه جور تركی حرفی زدنی است!" بابا اضافه كرد:"مخصوصا خانم ها! جملاتی كه خانم های كارشناس بیان می كنند بیشتر فارسیزه است." خواستم در دفاع از جمعیت نسوان اعتراضی بكنم كه خانم كارشناس بعدی دهانم را بست!  با تركی ای چنان فارسیزه حرف زد كه دیدم هیچ جای دفاع ندارد! به نظرم چون خانم های كارشناس از مردها هم اعتماد به نفس كمتری داشتند فكر می كردند باید جملات خود را بیشتر و بیشتر فارسیزه بكنند.

من یك مشاهده ی شخصی دارم كه نمی دانم چه قدر درست است. شاید اشتباه باشد. به هر حال من مشاهده ی خود را بیان می كنم اگر خواستید آن را در بخش باخیش ها نقد كنید.

 این فارسیزه كردن جملات بین تحصیلكرده كردن رابطه ی معكوس با اعتماد به نفس و منزلت اجتماعی دارد. قبلا گفته ام در نظام اجتماعی تبریز پزشك ها و داروسازان در بالاترین طبقه قرار دارند. در تبریز دهه ی 80 و 90 جامعه اطبا  طبقه ای  هستند كمابیش در ردیف آریستوكراسی قرن 17 اروپا. اگر توجه كرده باشید وقتی این افراد بحث تخصصی می كنند كمتر جملات خود را فارسیزه می نمایند. منزلت  و مقبولیت اجتماعی شان به آنها این اجازه را می دهد كه اعتماد به نفسی داشته باشند كه زبان مادری خود را به درستی صحبت كنند.البته این مشاهده ی من -اگر درست باشد- علت دیگری هم دارد. پزشك ها با مراجعین خود به زبان محلی سخن می گویند و در صحبت تخصصی به زبان مادری تمرین دارند.

من فكر می كنم هر دو عامل در كنار هم وجود دارند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شیوه های آموزش زبان های محلی

+0 به یه ن

گفت و شنودی كه پارسال داشتیم:

 

حمید:

ایكاش یك طرحی وجود داشت تا دانشجو هایی كه توی دانشگاه های شهر های تركی زبان درس می خونن ، بتونن برن توی یك كلاس هایی شركت كنن، زبان هم یاد بگیرن... آخه بیشتر دانشجو ها نیست كه فقط توی دانشگاه و خواب گاه هستن ... و نیازی به زبان پیدا نمی كنن، این فرصت رو از دست می دن ... واقعن چه فرصتی بهتر از دوران دانشجویی برای یاد گیری یك زبان ... اون هم با كیفیت خوب.

اسما:

دانشكاه تبریز واحد زبان و ادبیات تركی اذری برای غیر ترك زبان ها رو از همین ترم راه اندازی كرده.تا ترم قبل یه واحد ادبیات تركی بود برای ترك زبان ها كه این ترم برای غیر ترك ها هم یه واحد دیكه اختصاص داده شد:)

مینجق:

بحث آموزش زبان موضوعی تخصصی است. آموزش زبان انگلیسی را در نظر بگیرید. هنوز كه هنوز هست بعد از تدوین این همه كتب آموزش زبان انگلیسی موسساتی مانند آكسفورد روی شیوه های نوین آموزش زبان انگلیسی تحقیق می كنند و روش های نو ابداع می كنند. كتب آموزشی با متد جدید تدوین می كنند. خوشبختانه موسسات آموزش زبان مانند موسسه آوید در تهران در شیوه های آموزشی بسیار به روز هستند و این شیوه های نوین را به كار می گیرند. كسی هم به آموزشگاه های زبان انگلیسی به خاطر این كوشش خرده نمی گیرد (و نباید هم بگیرد). تشویقشان هم می كنند (باید هم چنین كنند!)

همان طوری كه همه ی شما نیك می دانید دانستن یك زبان یك مقوله است تدریس آن مقوله ای دیگر. شیوه ی آموزش زبان در هر سطح و مقطعی و برای هر گروه سنی ای خود نیاز به آموختن دارد. این روش ها هم به تدریج و با انباشت تجارب و بازخورد گرفتن از زبان آموزان  رشد و نمو پیدا می كنند.
باید یك موسسه كه در كار آموزش زبان است سال ها به كارش ادامه دهد تا شیوه های آموزشی آن تكامل یابد و كتاب ها و سی-دی ها ی آموزشی مناسب و كار آمد تدوین كند.
آموزش زبان یك كوشش چند بعدی است كه دانستن زبان تنها بخش كوچكی از آن است. به كار بستن زبان در جامعه و به منظور های تخصصی مختلف مقوله ی دیگری است.

باز همان طوری كه می دانید رشته ی زبان خودش شاخه های گوناگون دارد: مترجمی زبان معلمی زبان  ادبیات زبان انگلیسی و....
واقعا هم دانشجویان این شاخه ها مطالب متفاوتی می خوانند و برای مهارت های گوناگونی آماده می شوند.
برگردیم به سراغ همین یكی دو واحد آموزش زبان تركی دردانشگاه تبریز. به طور یقین این یكی دو واحد آموزشی نیاز عظیم وچند بعدی جامعه را به اموزش این زبان جوابگو نخواهد بود. اما علی الاصول شروع خوبی است. امیدوارم اجازه دهند ادامه پیدا كند. كار را به كاردان  دلسوز بسپارند و اجازه دهند تا اهل فن  آهسته و پیوسته شیوه ی آموزش این زبان را تكامل دهندو به تدریج كتاب ها و سی-دی های خود آموز تدوین كنند. از زبان آموزان بازخورد گیرند و ایرادهای كار را مرتفع كنند و جلو روند. سال ها طول خواهد كشید كه شیوه های مناسب آموزش زبان تركی آذربایجانی تكامل پیدا كند. از یك جا باید شروع كرد و همینجا و همین دو واحد در دانشگاه تبریز شروع خوبی است.

ببینید! موضوعی كه من دارم مطرح می كنم یك بحث كاملا آكادمیك است: تدوین و تكامل شیوه های آموزشی یك زبان.
به عقیده ی من باید به دور از هرگونه جنجال آفرینی و هر گونه حاشیه سازی محیطی آرام و آكادمیك پدید آورد كه استاد ان و پژوهشگران در این جهت كوشش كنند و  به كار تولید فكر و كتاب و سی دی آموزشی و.... بپردازند.
امیدوار م چنین بشود.
همه ی ما به سهم خودمان باید پختگی لازم را نشان دهیم و صبر پیشه كنیم تا این فرصت و امكانی كه پیش آمده ادامه یابد و به نتایج مطلوب برسد.

پارسال تقریبا همین موقع هابود كه بحث ارائه ی زبان محلی در دانشگاه ها مطرح شد. به آن مناسبت من این یادداشت را نوشتم:
http://yasamanfarzan.blogfa.com/post-325.aspx
در بخش كامنت هایش بحث مفصلی كردیم . پارسال هم مثل حالا من معتقد بودم كه شروع خوبی است. برخی با من همعقیده بودند اما عده ای خوشبین نبودند و دو واحد آموزشی را در مقابل نیاز عظیم چند وجهی جامعه به توجه به زبان ها و فرهنگ های محلی ناچیز و حتی خنده آور می دانستند. به هر حال با هم بحث كردیم و خوشبختانه بحث مان معطوف به نتیجه بود. از آن بحث های بی هدف  و از جنس "بحث برای بحث" نبود! سیر بحث ها را در بخش كامنت های آن نوشته می توانید بخوانید.

پی نوشت: لازم می دانم در مورد این كه نوشتم "همه ی ما به سهم خودمان باید پختگی لازم را نشان دهیم و صبر پیشه كنیم تا این فرصت و امكانی كه پیش آمده ادامه یابد و به نتایج مطلوب برسد." توضیحی دهم. واقعیت آن است كه لمپن ها به این حركت حمله ها خواهند كرد.  خدا به همه ی ما صبر و طمانینه و وقار و شعور و آگاهی لازم را عطا فرماید كه برای پاسخ دادن به لمپن وقت خود را تلف نكنیم و ثابت قدم ادامه دهیم.

پی نوشت یك نفر كه در این زمینه مطالعه ی در خور توجه داشته:

البته در مورد شروع آموزش این گام اوله (شاید) ولی در باب تنظیم كتابها و متد آموزش استادانی مثل مرحوم محمدعلی فرزانه، مرحوم بهزاد بهزادی، مرحوم ثمین باغچه بان ، دكتر جواد هئیت و اساتید و عزیزان دیگه بی هیچ مزد و منتی كارهای پایه ای بسیاری انجام دادند. نقد و تكمیل كتابهای اونها به نظرم می تونه در این حوزه مفید باشه.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

كتاب ها را نسوزانیم اهدا كنیم

+0 به یه ن

دانش آموزان سال آخر دبیرستان كنكورشان را دادند و تمام شد! حالا اتاق دانش آموزان از خانواده های طبقه ی متوسط پر شده از كتاب های كنكور و كتاب های تست رنگارنگ كه هر وقت نگاهشان به آنها می افتد یاد سال --نه چندان خوشایند-- آمادگی برای كنكور می افتند. بعید می دانم كسی كه وارد دانشگاه بشود برگردد و این كتاب ها را بخواند. (زمان ما این كتاب ها كه غلط های زیادی هم داشت. همین دیروز یادم افتاد چه طوری كشف نوترون را اشتباهی در یكی از كتاب های كنكور آن زمان شرح داده بود! الان شاید بهتر شده باشد! نمی دانم!)  این كتاب  های كنكور فقط به درد كنكور می خورند. بهتر است بگویم به این درد می خورند كه پشت كنكوری دلش قرص باشد كه این كتاب ها را داشته و از رقیبان عقب نمانده! خیلی به درد علم آموزی و درد عمیق مفاهیم نمی خورند.

خلاصه! این كتاب ها جا می گیرند و یادآور دوران سختی كنكور هستند. چی كارشان كنیم؟! چه طوره جشن كتاب سوزی راه بیاندازیم و سوزاندن این كتاب ها دلمان را خنك كنیم كه یك سال آتش به دلمان زدند؟! اما نه!!! مگر از بزرگ تر ها نشنیده ایم كه چه پشیمان هستند كه وقتی در دهه ی بیست دانش آموز  بودند جو گیر شدند و در جشن كتاب سوزی شركت كردند؟! كتاب سوزی كار آدم های دور از تمدن هست. همین كتاب ها كه الان ور دل كسانی كه كنكور را گذرانده اند  مایه ی دردسر است می توانند قوت دلی باشند برای كنكوری های سال بعد كه بضاعت خرید این كتاب ها را ندارند.

لطفا این متن را به اشتراك بگذارید و آن را به دوستان خود كه كنكوری دارند بفرستید. می توان با شعبه ی بنیاد كودك نزدیك محل زندگی تماس گرفت و آنها را به بنیاد كودك اهدا نمود.

نشانی شعب بنیاد را  در زیر می آورم.

شعبه ی تبریز: تقاطع قطران جنوبی و صائب، كوی صوفیو پلاك 16

تلفن: 4776698

tabriz@childf.org

تلفن: 4787167

  دفتر مركزی ایران

تهران، خیابان خرمشهر، حد فاصل عربعلی و عشقیار، جنب بانك آینده، پلاك89 طبقه سوم
تلفن : 4-88502182
فاكس : 88764771 
Email : info@childf.org

·  شعبه آمل

آمل، خیابان شهید بهشتی، اندیشه 19 ،جنب آژانس شهروند ، كد پستی 4615854804
تلفن : 2151391-0121   
فاكس : 2259138-0121 
Email : amol@childf.org

·  شعبه اردبیل

اردبیل، میدان ارتش، روبروی اداره آب و فاضلاب، طبقه دوم نمایشگاه لوكس، پلاك 635
تلفن : 7718706-0451
فاكس : 7724959-0451
Email : ardebil@childf.org

·  شعبه ارومیه

ارومیه، شهرك فرهنگیان، جنب بیمارستان امید، كد پستی :35377-57168
تلفن :
3868999 - 3867798 - 3847272-0441
فاكس : 3824447-0441 
Email : urmia@childf.org

·  شعبه اصفهان

اصفهان، دروازه دولت، كوچه سرلت، نبش كوچه شهید امامی، پلاك 122
تلفن : 7-2353006-0311
فاكس : 2331008-0311 
Email : esfahan@childf.or
g

·  شعبه ایلام

ایلام، خیابان سمندری، مجتمع سوگند، طبقه تول ، واحد6
تلفكس : 3382162-0841
Email: ilam@childf.org 

·  شعبه بروجرد

بروجرد، خیابان شهدا، چهارراه حافظ، كوچه شهیدموسوی، پلاك 1، طبقه دوم شمالی
كد پستی :35445-69137       صندوق پستی : 579
تلفن : 4-2608003-0662
فاكس :2628979-0662 
Email : boroujerd@childf.org

·  شعبه بم

بم، میدان عدالت، ابتدای خیابان زید، كوچه شهدای 18
تلفن : 2310830-0344
فاكس : 2314349-0344 
Email : bam@childf.org

·  شعبه تبریز

تقاطع قطران جنوبی و صائب، كوی صوفیو پلاك 16

تلفن:  4787167

4776698

tabriz@childf.org

 

·  شعبه تهران

تهران.میدان را آهن،خیابان ولیعصر،بعدازچهارراه مختاری،جنب بیمارستان پارسا،پلاك190، ساختمان بهار، طبقه اول
تلفن : 4-55368373
فاكس : 55396131 
Email : tehran@childf.org

·  شعبه جیرفت

خیابان آزادی، پایین تر از میدان معلم، پلاك 315
تلفن :2415255-0348
Email : jiroft@childf.org

·  شعبه داراب
داراب -خیابان سلمان فارسی - كوچه جنب بانك توسعه و تعاون كانون فرهنگیان بازنشسته ( دفتر بنیاد كودك شعبه داراب
تلفكس : 6239395-0732

Email : darab@childf.org

 

·  شعبه رشت
بلوار شهید انصاری - روبروی گلباغ نماز، ساختمان مهرآئین، طیقه 3 واحد5
تلفكس : 7722750- 7757837-0131

Email : rasht@childf.org

 

·  شعبه زابل

زابل، ده متری – روبروی اداره آگاهی – ساختمان چهارم – طبقه اول سمت راست
تلفكس : 2221062-0542
Email : zabol@childf.org

·  شعبه شیراز

شیراز، بیست متری سینما سعدی (خیابان هفت تیر)، جنب بانك صادرات شعبه هفت تیر ، طبقه سوم ، واحد 12
تلفن : 2318738-0711 , 2319763-0711
فاكس : 2318040-0711
Email : shiraz@childf.org

·  شعبه كرج

كرج - خیابان مطهری - خیابان ابوذر - ابوذر شمالی - سمت راست پلاك 6
تلفكس : 34455873-026
 karaj@childf.org :
 Email
 

·  شعبه كاشان

كاشان، خیابان بهشتی، روبروی سپاه، پشت بیمارستان شبیح خانی، كوچه قدمگاه 12 (شهید رجایی سابق)، پلاك 74
تلفن : 4469898-0361
فاكس : 4469899-0361 
Email : kashan@childf.org

·  شعبه كرمانشاه

كرمانشاه، خیابان سنگر، ساختمان پزشكان اجلالیه، طبقه چهارم، واحد 9
تلفن : 7296215-0831 , 7296216-0831
فاكس : 7296217-0831
Email : kermanshah@childf.org

·  شعبه مشهد

مشهد، بلوار سجاد ، روبروی خیابان میلاد، ساختمان پزشكان66،طبقه چهارم ، واحد17
تلفن : 44-7664043-0511
فاكس : 7640778-0511 
Email : mashhad@childf.org

·  شعبه یاسوج

میدان معلم، پارك ولایت، جنب شورای شهر یاسوج
تلفن :
2281602-0741
Email : yasoj@childf.org

 

لطفا این مطلب را به اشتراك بگذارید و به آشنایان خود بفرستید.

· 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گرامیداشت: در زمان فروزانی شمع یا پس از خاموشی آن؟!

+0 به یه ن

حدود بیست سالی است كه ایرانیان به خود خرده می گیرند ومی گویند "مرده پرستی چرا؟! تا فردی در قید حیات است باید قدرش را دانست." این حرف  البته درست است. البته سعدی هم قرن ها پیش گفته:  "چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده  كه اكنون همانیم."

اما نكته اینجاست كه چگونه باید قدردانی كرد؟

به نظر من تا وقتی یك نفر در حوزه ی كاری خویش هنوز فروزان است و نورافشان نباید برایش گرامیداشت گرفت!  قدر او دانستن در این است كه برایش  امكانات لازم برای اجرای پروژه های مفید فراهم شود و تا حدامكان موانع كار از سر راه  او برداشته شود.

حتی بعد از بازنشستگی هم من باز خیلی موافق برگزاری گرامیداشت و....نیستم.   مخصوصا در كار های آكادمیك كه بازنشستگی چند مرحله ای است. اگر طرف از نظر اداری بازنشسته باشد اما در انواع و اقسام شوراها و نهادهای تصمیم سازی نقش داشته باشد گاهی اوقات (البته نه همیشه) این برگزاری بزرگداشت و گرامیداشت چندان صورت خوشی به نظر من ندارد. در برخی موارد این مراسم  یك جورهایی به نظرم "التماس دعا" از جانب برگزار كنندگان مراسم هست تا واقعا ادای احترام قلبی!   البته باز هم تاكید می كنم "نه همیشه!"

این را هم در نظر داشته باشیم: " هرگز ارزش فردی را با تعداد و آب و تاب مراسم بزرگداشتی كه برایش می گیرند نسنجیم!"

 

قدر دانستن در این مرحله اززندگی یك شمع فروزان مشاوره گرفتن از او ست. برای بزرگانی كه به این سن رسیده اند خیلی مهم هست كه وقتی تشخیص داده اند برنامه ای برگزار كنند كه خرج و كار اداری آن در مقایسه با بودجه های مجموعه ناچیز است جوانكی  كه مسئولیتی آنجا بر عهده دارد نیاید برایش "رئیس بازی" در آورد و بادی به غبغب بیاندازد و ریاست اداری خود را به رخ وی بكشد. دوست ندارد "نه" ای یا اظهارنظری  از جانب جوانكی كه عنوان رئیس دارد  بشنود كه تنها  معنا و دلیلش به رخ كشیدن مقام ریاستش باشد (نه مسئله ی روال و ضوابط  اداری یا كمبود بودجه و یا دلیل منطقی ای از این دست.) این گونه رفتارها از جانب جوانك های تازه به دوران رسیده بر بزرگان سنگین می آید. 

 

بعد از بازنشستگی و خانه نشینی  كامل قدر دانستن به معنی  تامین مخارج و هزینه های درمانی و چكآپ و... است. طوری كه شمعی كه عمری نورافشانی كرده شرمنده خانواده و دوستان نباشد و با عزت دوران بازنشستگی را سپری كند. دراین مرحله هم به نظر من گرامیداشت تنها آرامش آن بزرگوار را به هم می زند. به خصوص كه  هر گرامیداشت تیغ طعن حاسدان را هم تیزتر می كند و ممكن است چیزهایی بگویند  و به گوش آن بزرگوار برسد كه دلش را بشكند.

به نظر من مراسم گرامیداشت را باید به بعد از خاموشی شمع موكول كرد. البته اندكی بعد. نه چند قرن !

شاید بگویید بعد از خاموشی شمع بزرگداشت به چه دردی می خورد؟! صدالبته این مراسم برای خودمان هست نه آن بزرگوار كه نیازی به این مراسم ندارد. در نوشته های بعدی توضیح می دهم منظورم چیست.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

یاد بزرگان: آقای دكتر سیروس پیله رودی

+0 به یه ن

قبلا نوشتم كه قصددارم هر از گاهی یكی از بزرگان سرزمین مان را معرفی كنم. این بار می خواهم در مورد آقای دكتر سیروس پیله رودی متولد آستارا بنویسم كه چند روز پیش متاسفانه در تهران فوت كردند. نام و یادشان گرامی باد و راهشان پررهرو!

نوشته ی زیر بخش هایی از نوشته ی اقای دكتر حمید بهلولی است كه در سال 2007 (شش سال پیش) در مورد زنده یاد آقای دكتر پیله رودی نوشته شده است:

خبررسید كه اقای دكتر پیله رودی یكی ازاصلی ترین شخصیت های حوزه سلامت و همچنین محوری ترین عناصر بنیانگذار نظام بهداشتی درمانی كشور در سی سی یو بیمارستان قلب شهید رجایی بستری هستند. در رسانه های كشور كه جستجو كردم هیچ خبری حتی یك سطر موجود نبود تا بگوید دكتر پیله رودی  كیست. در این مقال بنا بر احساس وظیفه فقط خواستم كه اسمی از او در این دوران غریبی بزرگان برده باشم. ....

ددكتر پیله رودی  به همراه اعضای تیم همراه سالها عاشقانه كار كردند تا در اوج نابسامانی و انارشی ارگانایز شده شبكه ارائه خدمات بهداشتی ایران در میان خرابه های انقلاب و جنگ زینت سینه یك ملت و التیام درد میلیونها ایرانی دردمند در روستاها و بخش ها و شهر های دور و نزدیك كشورقرارگیرد.سیستمی كه در سالهای بعد به عنوان تجربه ای بزرگ سترگ و مفید مورد اهتمام و تحسین سازمان جهانی بهداشت وكشورهای عضو قرار گرفت . شبكه ارائه خدمات سلامتی در ایران در میان اشنایان به موضوع به نام دكتر پیله رودی و شادپور شناخته میشود اگر چه اندو و خصوصا دكتر پیله رودی بزرگ امروز در اوج گمنامی ملی ونامهربانی بسر میبرد. امروز میلیونها ایرانی وامداركار سترگ این پیرمرد مهربان و سخت كوشند و او البته كار خود را تنها انجام یك وظیفه میشمارد اگر چه هنوز از یاداوری تلخ و شیرین ان سالها اشك در گوشه چشمانش جمع میشود. دو سال قبل در سفری كه به سازمان جهانی بهداشت در ژنو داشتم یكی از مدیران ارشد سازمان كه به عنوان مسئول زلزله بم از طرف سازمان مدتی در ایران بود نسخه ای پلی كپی از ترجمه كتاب شبكه بهداشت و درمان دكتر پیله رودی  به من هدیه كرد با این تاكید كه این كتاب را باید با طلا وزن كرد چرا كه یكی از بهترین تجربیات در عرصه جهانی راتصویر كرده است و جویای حال نویسنده شد و من مانده بودم كه چه باید بگویم. اگر چه تجربه دكتر پیله رودی را دراین عرصه از تجربه مردان بزرگی چون پروفسور رهنما و دكتر شیخ الاسلام ودكتر برزگرو دكتر اسپندار و دكتر وكیل نمیتوان جدا گرفت اما با اطمینان میتوان گفت كه نظام شبكه سلامت در بعد از انقلاب بدون داشتن نام دكتر پیله رودی  بر پیشانی اصالت خود را از دست میدهد. سال گذشته در مكزیك برای بزرگداشت فردی كه به عنوان بنیانگذار نظام سلامت معرفی میشد كنگره ای جهانی برگزار گردید و سران نظام پی اچ سی از كشورهای مختلف دنیا دعوت گردیدند تا در مراسمی كه با حضور دكتر ماهر ریئس پراوازه سازمان جهانی بهداشت در دهه 80 میلادی و به افتخار همكار مكزیكی برگزار میگردید حضور بهم رسانند. و انصاف حكم میكند كه ما متاسف از حال و روزگار خود باشیم. چرا كه بدرستی میتوان ادعا كرد كاری كه دكتر پیله رودی  در این كشور در اوج بهم ریختگی انجام داد اگر از كار همتای مكزیكی بزركتر نباشد كوچكتر نبوده است . دكتر پیله رودی  انقدر بزرگ است كه در اندازه بزرگداشت های معمول در ایران نگنجد. اما این نكته چیزی از وظیفه حداقل نخبگان جامعه كم نمیكند . بزرگداشتدكتر پیله رودی به معنای تبدیل سیستم بهداشت و درمان كشور به گاو مقدس نیست چه انچه او و همراهان دانشمند او میخواستند با انچه تحت فشارهای سیاسی متعدد به شیر بی یال و دم واشكم تبدیل شد فاصله بسیار است. البته بگذارید موضوع نقد نظام سلامت موجود را مبتنی بر شاخصهای سلامتی و توسعه ای دهه های مختلف و در مقایسه با كشور های دیگر منطقه به مقال دیگری بگذاریم و در این مجال پی سخن خویش گیریم. امااشاره به این نكته خالی از لطف نخواهد بود كه در سال 59 وقتی كار طراحی شبكه شروع شد میزان مرگ كودكان زیر یكسال به رقم وحشتناك 104 در هزار تولد زنده میرسید و امید به زندگی ایرانیان 57 سال بیشتر نبود. موقعیتی وخیم كه در طی سالهای بعد از استقرار شبكه شاخص اول به 32 و شاخص دوم به 70 سال (مطابق امارسازمان جهانی بهداشت) تبدیل شد. چیزی كه برای كسی چون پروفسور پییر برمن معروفترین استاد اقتصاد بهداشت دانشگاه هاروارد و بانگ جهانی موجب شگفتی بود و در سال 1998 در دیداری حضوری اذعان میكرد كه ما میدانیم كه چنین اتفاقی در ایران افتاده است اما نمیدانیم چگونه. دست اوردی كه سال گذشته پروفسور بلوم رئیس دانشكده بهداشت عمومی هاروارد تجربه ایران در بعد از سالهای انقلاب را شگفتی پی اچ سی خوانده بود چیزی كه با تفكر تلاش و برنامه ریزی وایران گردی نقطه به نقطه چنین مرد صبور و مقاومی دركنار درایت و حمایت وزیری چون مرندی وبا ایثار جان و عمر و سلامتی و با هزینه نان بربری و پنیر و چای شیرین در زیر بمباران دشمن و اموزش و بكارگیری هزاران بهورز اجتماعی حاصل شده بود.اگر چه خود دكتر پیله رودی بهبود شگفت انگیز امار های سلامتی كشور را نتیجه توسعه اجتماعی كشور میداند ولی بی تردید نقش سیستم ارائه خدمات و اموزش بهداشت در این مسیر و حتی در خود توسعه اجتماعی و انسانی كشور نقش برجسته و ویژه ای بوده است. امروزدكتر پیله رودی پیر و شكسته شده است و البته به همان اندازه نظام شبكه سلامت كشور پیر و شكسته شده است. اما یك تفاوت بین این خالق و مخلوق وجود دارد اولی تنها و درگمنامی در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان قلب شهید رجایی بستری است و هیچ سرودی در این كشور بنامش نواخته نمیشود و دومی هنوز به عنوان گل سینه جلیقه دولتمردان ایران در روزهای نمایش بكار می اید. ایرانیان همه انهایی كه سالمند و تندرست و فرزندانی شاداب و سالم دارند وامدار بذل سخامتمندانه سالهای جوانی دكتر پیله رودی هستند ومروت ایجاب نمیكند او در این روزها تنها بماند

دكتر حمید بهلولی
انگلستان
فوریه
2007

  پی نوشت: یك نوشته ی دیگر در مورد آقای دكتر پیله رودی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اقتضای جوانی

+0 به یه ن

یك چیزی می خواهم به همه ی دانشجوها بگم. یادتان نرود جوانی برای "جوانی كردن" است. خوب درس بخوانید. هرچه بهتر درس بخوانید ضرر نكرده اید. به فكر آینده ی شغلی تان هم باشید. یك كار نیمه وقت برای شناساندن خودتان در محیط های كاری و تجربه اندوختن خیلی مفید خواهد بود.

اما سوای این دو مسئله به خودتان سخت نگیرید. بگید و بخندید و  تا حد متعارف و متعادل ورزش  وتفریحات سالم كنید و از زندگی لذت ببرید. یادتان باشد مبصر كلاس نیستید! یادتان باشد مبصر خوابگاه هم نیستید!  سرباز این و آن برای رساندن او به قدرت هم نیستید! مبادا مدهوش كاریزمای كسی شوید كه بخواهد از شما به عنوات سرباز پیاده در بازی شطرنج خود استفاده كنید. اگر كار خیریه ای چیزی انجام دادید كه چه بهتر. نظیر همیاری با بنیادكودك برای تدریس دانش اموزان مستعد اما بی بضاعت. اما خود را فدایی فلان و بهمان ایدئولوگ نكنید.

 

 

یك كاری نكنید همكلاسی های "باحال" به شما لقب "ضد حال" بدهند.  این طوری دوران شیرین دانشجویی را برای خود زهر مار می كنید. طوری رفتار نكنید كه پس فردا  به خود بگویید "اه بابا! من در جوانی ام هم درست و حسابی جوانی نكردم!" شاید وسوسه انگیز باشد نقش ضدحال را دانشگاه و خوابگاه بازی كردن. خودتان را به این ترتیب یك سر و گردن از دیگران عاقل تر و پخته تر می پندارید و مورد تشویق برخی مسئولین خوابگاه و دانشگاه هم قرار می گیرید. اما پس فردا پشیمان خواهید شد. یا افسرده می شوید یا می آیید كارهای جوانی را در میانسالی بكنید. برخی رفتار ها كه برای جوان اقتضای جوانی تلقی می شود و توسط آدم های به واقع پخته (نه آنان كه ادایش را در می آورند) قابل چشم پوشی است  برای میانسال ناپسند به نظر می آید.

 

خوبه آدم در جوانی جوانی هایش را بكند و در میانسالگی یك میانسال موقر باشد.  میانسال موقری كه از مشاهده خنده هلهله دختران جوان در اتوبوس و مترو حرص نخورد و به جای نگاه غضب آلود نگاه محبت آمیز تحویلشان دهد. میانسال موقر اما بی عقده كه می تواند نسلی بی عقده و سالم پرورش دهد. میلنسال موقری كه وقتی دختر جوان همسایه  موقع پاك كردن پنجره افتاد و سرش شكست پشت سرش برای پوشاندن عقده های خودش داستان های هزار و یك شب كه آینده ی دختر را نابود می كند نسازد. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سایت تابناك و خانم ائلناز شاكر دوست

+0 به یه ن

ظاهرا  الناز شاكر دوست , هنرپیشه جوان و خوش سیمای سینمای ایران در جایی اظهار نظری كرده اند كه  سایت تابناك بخشی از آن را نقل قول كرده. همگی می دانیم كه  یك جمله -به خصوص جملاتی نظیر آن اظهار نظر - بسته به  پیش زمینه ای كه گفته می شود  می تواند بار  معنایی متفاوتی داشته باشد. من نمی دانم خانم ائلناز شاكردوست در چه پیش زمینه ای نظر خود را گفته. برای همین نمی توانم قضاوت كنم  خوب گفته یا بد گفته.

سایت تابناك  در مورد پیش زمینه ی صحبت وی توضیحی نمی دهد. بخشی از سخن او را در مورد خودش و آقای محمد رضا گلزار -دیگر هنرپیشه ی جوان و خوش تیپ سینمای ایران- نقل قول می كند. بعد هم نظر خودش را می نویسد.

208 كامنت هم در مورد این نوشته در سایت تابناك منتشر شده و جز یك مورد كوتاه به قلم شخصی با نام مستعار دانا كه به نوشته و كامنت ها انتقاد می كند همگی به خانم ائلناز شاكر دوست پریده اند و سخن ایشان را هجو كرده اند. برخی هم آقای گلزار را مورد طعن قرار داده اند. آن یك مورد كامنت دانا از خوانندگان 90 امتیاز منفی گرفته است. اغلب كامنت گذاران تریپ روشنفكری دارند و از نام بزرگان سینمای ایران نظیر اصغر فرهادی یا عزت الله انتظامی یا كیارستمی در كوبیدن خانم شاكردوست و آقای گلزار خرج می كنند.

بیشتر كامنت گذاران با عنوان ناشناس كامنت گذاشته اند. آنان كه اسمی گذاشته اند و اسمشان معرف جنسیت شان هست اغلب مرد هستند. با نام دخترانه كامنت بسیار كم است. بیشتر كامنت ها ی دخترهان  در جواب  وتایید كامنت های كوبنده ی دیگران است نه كامنتی مستقل.

عنوان مقاله ی تابناك هست:"

چرا اسكورسیزی و اسپیلبرگ باید در حسرت شاكردوست باشند؟ "

همین عنوان مرا علاقه مند كرد كه ببینم در آن چه خبر است. خیلی دوست دارم بدانم نظر خوانندگان وبلاگ مینجق در باره ی این مقاله ی تابناك و عكس العمل خوانندگان آن چیست.

 

این گونه مقالات در مورد افراد حقیقی و انتشار این گونه كامنت ها بسیار در سال های اخیر در سایت ها ی فارسی مرسوم شده است. برای همین می خواهم  این پدیده را مستقل از مورد خانم ائلناز شاكردوست مورد بحث قرار دهیم تا از آسیب های آن در امان بمانیم.

در انتها برای خانم ائلناز شاكردوست و نیز آقای محمد رضا گلزار و دیگر هنرپیشه های  جوان سینمای كشورمان امید موفقیت و سرفرازی دارم و امیدوارم در سطح جهانی شناخته شوند.

 

پی نوشت: به نظرم خانم شاكر دوست حرفش را دیپلماتیك بیان نكرده اما بیراه هم نگفته.
می توانستند فیلم و سریال مردم پسند بسازند و گلزار و شاكردوست در آنها بازی كنند و آنها را صادر كنند به افغانستان و كشورهای عربی و جمهوری آذربایجان و شبكه های اسلامی تلویزیون تركیه. دیگه هرچه بود كه از فیلم های هندی بهتر بود!
بعدش هم لباس هایی كه آنها پوشیده بودند می توانستند به آن كشورها صادر كنند. بعدش هم توریست های آنها می آمدند محل فیلمبرداری را ببینند.
كلی پول و ارز وارد كشور می شد.اگر مدیریتشان خوب بود می توانستند از این طریق كلی درآمد برای كشور داشته باشند. فرهنگ ایرانی هم به ایت ترتیب صادر می شد. وسطش آثار تاریخی ایران و ترمه و گلابدان و موسیقی سنتی هم پخش می شد. باز هم می گویم هرچه بود از فیلم هندی كه بهتر بود! واقعا فیلم "چند می گیری گریه كنی؟" خانم شاكردوست می توانست با همه ی مردم این سرزمین ها ارتباط برقرار كند. گفت و گوی تمدن ها هم بود و پول هم نصیب كشور می شد.

من معتقدم یك كشور هم فیلم و سریال عامه پسند لازم دارد هم فیلم ها و سریال های زندگی روزمره ی مردم و هم فیلم هایی نظیر فیلم های كیارستمی و اصغر فرهادی.

یك كشور با میلیون ها جمعیت كه جای خود دارد. یك آدم یا یك خانواده هم همین طور. نیازهای مختلف دارد و بسته به حال و هوایش موسیقی و فیلم و دیگر هنرها با ژانر های مختلف و سطوح مختلف می طلبد.
اصلا متعادل نیست اگر تنها یك نوع فیلم یا موسیقی تولید شود.
از آن نامتعادل تر و ناسالم تر آن كه عده ای دیگران را كه سلیقه ای متفاوت دارند بكوبند.

البته همه جای دنیا وقتی خواننده ها و هنرمندان می روند و زینت المجالس دیكتاتورها می شوند صدای اعتراض شدید روشنفكران بلند می شود و او را به باد انتقاد می گیرند.
این موضوع قابل فهم هست. اما اینجا ما با مسئله ای از جنس دیگر روبه رو هستیم. مشكل معترضین اینجا این است كه چرا خانم شاكردوست به خودش اجازه داده فكر كند خودش و یا آقای گلزار آدم های مهمی هستند!
باز هم می گویم غیر دیپلماتیك حرفی زده ولی بیراه هم نگفته. اگر مدیریت خوبی بود از وجود همین هنرپیشه ها می شد استفاده كرد و فیلم هایی ساخت كه تصویر مردم منطقه را نسبت به ایران تغییر دهد. می شد اشتغالزایی كرد.

 

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل