خلاف عرف؟ کدام عرف؟!

+0 به یه ن

چند سال پیش  خبر قتل دخترکی نوجوان و زیبا توسط پدرش، ایران را تکان داد. خانواده این دختر در منطقه ای از ایران می زیستند که  تنوع قومی بالایی دارد. خانواده مادر این دختر ترک بودند. خانواده پدر این دختر از قومی دیگر بودند. پدربزرگ مادری او کوشیده بود با قایم ساختن داس و.... مانع از کشته شدن نوه اش شود. اما متاسفانه پدر با حیله پدربزرگ (پدر همسرش) را فریفته بود و آلت قتاله را به دست آورده بود. بهانه پدر برای کشتن دخترک معصوم  دلدادگی او به یک پسر و فرار با او بود.

دیشب  فیلم صحبت های سه خانم با تجربه در امور اجتماعی و مددکاری را در مورد قتل این دختر نوجوان توسط پدر را دیدم. انتظار داشتم این سه که این همه در کار امور اجتماعی- به اشکال مختلف- بودند تا حدودی با مسئله «قوشولوپ قاچماق» آشنا باشند. گمان می کردم تا حدودی با فرهنگ ها و  خرده-فرهنگ های ایرانی آشنا باشند. اما ای دریغ که نگاه مرکز محورشان و یک سری کلیشه کاملا چشم این سه زن را بسته بود. کلیشه های ذهنی خود را بلغور می کردند.

زنی که قاضی بازنشسته بود می گفت فرار این دختر توسط عرف تحمل نمی شود. در واقع قتل او را نتیجه طبیعی-ولو تلخ- فرارش دانست! سئوال این هست که کدام «عرف»؟ عرف کدام فرهنگ و یا خرده-فرهنگ؟ 

در فرهنگ ترکی (که اتفاقا -و با کمال تعجب- از این جهت از آسیای میانه و دامنه های کوه های آلتایی تا  کرانه دریای مدیترانه و دریای مرمره یکدست هست) دختری را که با پسری فرار کرده به خانه باز نمی گردانند که بکشند! بلکه از او انتظار دارند  که با آن پسر خود خانه ای نو پایه ریزد. کاری به خوبی یا بدی این فرهنگ ندارم. اما این گونه هست.


خانم دیگر که بیش از ۲۰ سال مدیر عامل یک موسسه خیریه مربوط به کودکان و نوجوانان بود  می گفت این پدیده شوم نتیجه تقابل سنت و مدرنیته هست. به کار بردن عباراتی مثل «تقابل سنت و مدرنیته» شاید به درد  آن بخورد که گوینده را به عنوان کارشناس، به شبکه بی بی سی یا ایران اینترنشنال دعوت نمایند. اما به درد فهم مسئله نمی خورد چه برسد به درد حل مسئله. کدام تقابل سنت و مدرنیته؟ 

فرار دختر و پسر باهم (یا معادل ترکی اش«قوشولوپ قاچماق» یا معادل انگلیسی اش « 

(eloping

از همان چند هزار سال پیش که جوامع پدرسالار شکل گرفته بوده مرسوم بوده. در مناطقی که تک قومی بوده اند یک جورهایی حل شده. در مناطقی که چند قومی بوده اند و مردان قوم های متفاوت در مورد غیرت و ناموس و.... برای هم دایم کُرکُری می خواندند منجر خشونت دوچندان شده. مدرنیته این وسط چه کاره هست؟

باز همان خانم قاضی بازنشسته می گفت باید صبر می کردند که خشم پدر فرو می خفت. قضیه خشم نبود! قضیه کرکری خواندن در جمع مردان آن منطقه چند قومی بود. با این عمل وحشیانه در جمع احمقانه مردانه خودشان به زعم خودشان برای مردان قوم خود اعتباری دست و پا کرده بود که در کرکری ها در مورد ناموس و غیرت از اقوام دیگر کم نیاورند.

قاتل بعد از قتل دخترک معصوم هم رفته بود در کوچه با افتخار عربده کشیده بود وبه همه اعلام کرده بود که با بریدن گلوی نحیف و ظریف دخترک بی دفاع چه ناموس پرستی ای راه انداخته!

در میزگرد فرض مسلم می گرفتند که پدیده فرار دختران نوجوان با پسران از خانه نتیجه بدرفتاری در خانه هست. در این مورد لابد چنین بوده باشد اما همیشه چنین نیست. در دوران نوجوانی و در اوج فوران هورمون و عصیان نوجوانی انگیزه های دیگری هم برای این قبیل کارها می تواند باشد.

 وقتی من بچه بودم در همین تبریز خودمان و حتی در بین طبقه متوسط این پدیده وجود داشت. در طبقه حاشیه تبریز خیلی بیشتر هم بود. درمورد ورژن طبقه متوسط اش اول بگم بعد برسیم به ورژن حاشیه شهری اش.  در طبقات متوسط والدین تصور می کردند خیلی بچه هایشان را نازپرورده بار می آورند. بگذریم که این تصورشان هم خیلی وقت ها  غیرواقعی بود و دخترشان آن قدر که تصور آنها بود در خانه پدر و مادر لای پنبه و پرقو نبود. ولی به هرحال خانه، محیط آزارگری هم نبود! خیلی وقت ها دختر دل به پسر آسمان جلی می داد ولی والدین می گفتند تو نازپرورده ای و نخواهی توانست با شرایط مالی این پسر بسازی. دخترها هم برای این که ثابت کنند اون قدر ها دست پا چلفتی  ناشی از نازپروردگی نیستند فرار می کردند. پدر  بعد از چند روز با دختر آشتی می کرد. بعد هم الحق و انصاف دختر جربزه ای نشان می داد و زندگی را می ساخت. چیزی بود که در سطح تبریز زیاد اتفاق می افتاد. الان دیگه جوانان آزادی بیشتری دارند و کمتر نیاز به این حرکت ها حس می شود. در حاشیه شهر گاه  پدرانی که فکر می کردند  قادر نیستند جهیزیه برای دخترانشان تهیه کنند چراغ سبز نشان می دادند که دختر و پسر یواشکی با هم فرار کنند. این طوری دیگه جامعه از پدر انتظار تهیه جهیزیه نداشت!

ببینید! من دختربچه ای بودم که در خانه یک استاد دانشگاه و یک مهندس عمران که صحبت اصلی در آن راجع به

بتن آرمه و 

مقاومت مصالح و.... بود بزرگ شدم.با این حال، اینها را از همان کودکی  شنیدم و می دانم. نمی فهمم چه طور سه زن که بیش از ۲۰-۳۰ سال در این مملکت کار مددکاری و نظایر آن کرده اند این قدر از این مسایل بی خبر و ناآگاه باشند؟!

اصلا این مسایل در آهنگ فولکلریک هم هست. در داستان های عامیانه محلی هست. در خیلی از موارد رمانتیسیزه هم شده. اما آن سه زن کاملا از این مسایل ناآگاه بودند! باوجود دراجتماع بودن، انگار در دنیای موازی ای می زیستند!

من فکر می کنم قبل از این که شخص بلند شود و دنیا را نجات دهد (چنان که آن سه زن ادعا داشتند) ابتدا بخش کوچکی از آن دنیا را باید فراتر از کلیشه های بلغور شده در جهان خودشان بشناسد. حداقل چهار تا آهنگ فولکلر شنیده باشد. کسی که افتخارش آن هست که از چایکوفسکی پایین تر گوش نمی دهد چه طور می تواند آن مردم را بفهمد که ترانه هایشان چیزی مثل

«من هاشیما گدجیم اؤز باشیما گدجیم

منی هاشیما ورمسلر دامنان آشب گدجیم» است؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عکسی تاثیرگذار

+0 به یه ن

از بین عکس های متعددی که گروه تحقیقی بارسلونایی برای ساخت «دهکده اسپانیایی» صد سال پیش گرفته بودند یک عکس بیش از همه توجهم را جلب نمود. طاقچه ای با تزئینات زیبا در نمای خارجی ساختمانی درب و داغون! از این قبیل صحنه ها در محلات قدیمی خودمان -به خصوص در تبریز- زیاد می بینیم. دیدن آنها در من منجر به  احساسات ضد و نقیض می شود. از یک طرف زیبایی تزئینات مجذوبم می کند و از سوی دیگر به هم ریختگی  دور وبرش آزارم می دهد.در شهرهای کنونی اروپا چنین چیزی نمی بینیم. اما گویا صد سال پیش در اسپانیا می توانستند بسیاری از این صحنه ها ضبط کنند.

جالب آن که همه را با عشق ثبت کردند و با دستمایه قرار دادن آنها شاهکاری چون «دهکده اسپانیایی» را برای عرضه به جهانیان ساختند.

بعدش جنگ داخلی و دیکتاتوری  فرانکو پیش آمد و.....

دوستان بارسلونایی می گفتند تا ۲۰ سال پیش همین دهکده اسپانیایی درب و داغون گوشه ای از شهر بارسلون افتاده بود. ۲۰ سال پیش که بارسلون دوباره رونقی گرفت دستی به سر و رویش کشیدند و دوباره  به این شکل شکوه در آمد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از برج ایفل تا دهکده اسپانیایی بارسلون

+0 به یه ن

از اواخر قرن ۱۸ میلادی هر چند سال یک بار نمایشگاه بین المللی باشکوهی در یکی از شهرهای مهم دنیا برگزار می شه.

https://en.wikipedia.org/wiki/World%27s_fair

در این رویداد کشورها و ملت ها دستاوردهایشان را به نمایش می گذارند. رویداد بسیاری مهمی هست. گویا در اواخر ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ مهم تر هم بوده. در شهرهای مختلف  اروپا که موزه های کوچک می روید (مثل موزه فلان کارخانه) کم نمی بینید که اتاقی به نمایشی که برای یکی از این رویدادها در اوایل قرن ۲۰ یا اواخر قرن ۱۹  (همان عصر طلایی آرت-دکو به قول فرانسوی ها یا مدرنیزم به قول بارسلونایی ها) تدارک دیده  بودند می پردازد.  مشهورترین این رویدادها در سال ۱۸۸۹ در پاریس بود. سی دو میلیون نفر در آن شرکت کرده بودند.  اون موقع!

https://en.wikipedia.org/wiki/Exposition_Universelle_(1889)

اگر اشتباه نکنم ناصرالدین شاه هم شرکت کرده بود. باورش سخت هست اما برج ایفل را فقط برای  همین رویداد ساخته بودند و قرار بود که بعدا جمعش کنند (که نکردند)!

بارسلون دوبار میزبان این رویداد بوده است. یکی اواخر قرن ۱۹ و دیگری در سال ۱۹۲۹. دهکده اسپانیایی را برای رویداد ۱۹۲۹ ساخته اند. مجتمع عظیمی است که ساختمان های  شهرهای مختلف اسپانیا را  باز سازی کرده است. هم عظمت آن  حیرت انگیز هست و هم توجه به جزییات آن. ساخت این شهرک عظیم تنها یک سال زمان برده. اما چهار سال قبل از آن گروهی  عکاس و معمار در شهرهای مختلف گشته اند  و در مورد معماری محلی هر شهر  و ده تحقیق نموده اند. عکاسی در آن زمان دنگ و فنگ زیاد داشت. مثل الان که نبودْ در یکی از ساختمان های  این شهرک نمایشگاهی از عکس های این گروه تحقیقی برپاست. در مورد چالش هایی که با آنها درگیر بوده اند توضیحات لازم را می دهد.  با چه عشقی رفته اند و این تحقیقات را انجام داده اند. در این باره باز هم خواهم نوشت.  عکسی  را که توجه مرا بیش از همه جلب کرد با شما به اشتراک خواهم گذاشت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تغییر کاربری شاهکارهای معماری با نیاز های روز؟!

+0 به یه ن

ناگفته پیداست که ساختمان -به خصوص ساختمان تاریخی- نیاز به مرمت مداوم دارد. اگر بارسلون می تواند با اتکا به آثار معماری قرن گذشته خود درآمد توریستی درخور توجهی داشته باشد به برکت نگهداری اصولی و مداوم این بناهاست.

البته این به آن معنا نیست که این بناها در گذر زمان آسیب ندیده اند. جنگ داخلی اسپانیا و حرکت های آنارشیست ها به این بناها آسیب زده است. در مورد بیمارستان عرض کردم که تا سال ۲۰۰۹ به عنوان بیمارستان مورد استفاده قرار می گرفته. مفهوم بیمارستان از زمان ساخت بنا تا سال ۲۰۰۹ عوض شده بود. مثلا همان طور که در فیلم ها دیده بودید در بیمارستان های قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ بیماران در سالن های بزرگ در تخت های کنار هم قرار میگرفتند. این درحالی است که در بیمارستان های نوین بیماران اتاق های مجزا دارند. همین طور تجهیزات مدرن پزشکی باید به دیوارها نصب می شدند. در نتیجه در نیمه دوم قرن بیستم بسیاری از تزئینات زیبای سالن های  بیمارستان را کنده بودند تا آن را برای استفاده پزشکی مدرن تجهیز نمایند. بعد از تبدیل بیمارستان به موزه برخی از اتاق ها را دوباره به شکل اولیه تزیین نموده اند اما برخی را همان طور ول کرده اند (شاید به دلیل کمبود بودجه). دیدن این دو کنار هم برای من آموزنده بود. در گذر زمان به دلیل ضرورت های جامعه ساختمان ها تغییر می کنند.  به هر حال نیاز و ضرورت های روز واجب ترند. اما مهم  این هست که طرح اولیه حفظ شود  و دوباره در زمان مناسب بازسازی گردد. 

بناها ارزشمندند. اما بناها-ولو بناهای تاریخی با ارزش بالای هنری- برای مردم هستند نه مردم برای بناها!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بیمارستان زیبا؟ به حق چیزهای ندیده و نشنیده!

+0 به یه ن

سالن اپرای بارسلون  ازجمله سالن های بسیار معروف دنیاست. ایرانیان  شاید به دلیل این که یکی از کنسرت های خواننده پاپ، شاهکار بینش پژوه در این سالن برگزار شد با این بنا آشنا باشند. در واقع  جلال وجبروت همین سالن بود که او را در بین ایرانیان شناساند.  هزینه ساخت سالن  اپرا را، کارخانه داران بارسلونایی اواخر قرن ۱۹ داده اند. از نظر آکوستیکی، سالن بسیار خوب طراحی شده است. البته دور از انتظار هم نیست. معمار آن یعنی مونتنر بزرگ، ابتدا فیزیک و ریاضی خوانده بود و بعد آرشیتکت شده بود. در همه کارهای بزرگ و درخور توجه دنیا همیشه پای یک فیزیک خوانده در میان هست. چند عکس از بنا می گذارم که  بیشتر لذت ببرید.


همان طوری که قبلا نوشتم دیگر اثر بزرگ و زیبای مونتر که اوایل قرن بیستم ساخته شده است بیمارستان هست. این بیمارستان  تا سال ۲۰۰۹ مورد استفاده قرار می گرفته. بعد بیمارستانی دیگر درکنارش ساختند و بیماران را به آن منتقل ساختند. بیمارستان قدیمی هم بعد از مرمت ، برای بازدید گردشگران بازگشایی شده است. اما هنوز بین توریست ها به اندازه اهمیت و زیبایی اش شناخته شده نیست. شناخته شدن طول می کشد. ما هم از یکی از همکارانمان که در دانشگاه بارسلون درباره اش شنیدیم. در سال های گذشته  بستگان من به بارسلون برای گردش رفته بودند اما هیچ کدام  از بنا اطلاعی نداشتند. در راهنماهای گردشگری بارسلون هم چندان از ان صحبتی نمی شود.


زیبا ساخته شدن سالن اپرا چیز غریبی نیست. اغلب سالن های اپرا زیبا ساخته می شوند اما کمتر بیمارستانی در دنیا زیباست! بیمارستان های خصوصی ای که در واقع بنگاه مالی هستند برای تیغ زدن مشتریان خرپول زلم زیمبو می بندند ولی کمتر اتفاق می افتد که شاهکار معماری باشند.

جالب هست بدانید که این بیمارستان زیبای تاریخی با این معماری فریبا و در عین حال کارآمد و کاربردی، برای راحتی و دلخوشی بیماران اغلب فقیر ساخته شده است نه برای تیغ زدن بیماران خر پول! باورش هم مشکل هست اما چنین هست!

گویا یک بیمارستان ۶۰۰ ساله هم کنار آن هست که باز برای فقیران ۶۰۰ سال پیش ساخته شده بوده. همان طوری که گفتم بارسلون از قرون وسطی این سنت را داشت که فقیران آن بناهای باشکوه عمومی را از آن خود کنند. ویژگی زیبایی که جای دیگر من سراغ ندارم!

 مثل سالن اپرا این بنا هم با کمک های مالی ثروتمندان محلی برای منافع عمومی شهر ساخته شده است. معمار هر دو مونتر بوده است. مونتر علاوه بر فیزیک-خوان و معمار و معلم و نویسنده بودن سیاستمدار هم بوده. جزو معماران ناسیونالیزم مدرن بارسلون هست. گویا در امر سیاست هم فردی بسیار موثر بوده است. ناسیونالیزم از منظر او به معنای آن بوده که سیستمی فراهم شود که شهروندان از یک سری امکانات و اختیارات فراهم شوند. ملی گرایی مد نظر او چنین بوده است. این را در آثار معماری به یادگار مانده از او هم می توان مشاهده کرد.

در مورد تکنیک هایی که دراین دو بنا به کار برده شده است تا هم بنا زیبا باشد و هم کارآمد در اینترنت بخوانید. کلی ابداعات برای تهیه و آکوستیک و....به کار برده شده. محوطه سبز بیمارستان هم به درختان و گیاهانی آراسته شده که فضا را معطر می کنند و برای آرامش فکری بیماران مفیدند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اهمیت معماران در هویت شهری

+0 به یه ن

همان طوری که گفتم مشهورترین آرشیتکت بارسلون که نام او دایم به زبان می آید گائودی، نابغه قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰بارسلونایی است. اما من و شاهین آثار استاد او یعنی «مونتنر» را بیشتر پسندیدیم.

دو اثر معروف او یکی  سالن اپرا و دیگری یک بیمارستان هست. در مورد این آثار بیشتر خواهم نوشت. اما اینجا می خواهم به اهمیت آرشیتکت ها به هویت بخشی به یک شهر و یک فرهنگ بنویسم. در بارسلون نام شاهان را نمی شنویم. نام شعرا را هم زیاد نمی شنویم. اما تا دلتان بخواهد نام این دو آرشیتکت را می شنویم. 

آثار همین دو نفر بارسلون را تبدیل به یکی از توریستی ترین شهرهای دنیا ساخته است.

جا دارد ما در ایران هم بیشتر قدر آرشیتکت های برجسته قرن بیستم مان را بدانیم.  نام های اساتیدی مانند مهندس سیحون، مهندس کامران دیبا و .... باید به اندازه سهراب سپهری و شاملو و.... در بین خانواده های ایرانی شناخته شوند چرا که در هویت سازی مدرن ما همان قدر نقش بازی  می توانند بکنند. 

اخیرا برای سایت پژوهشکده فیزیک، متنی تهیه کرده ایم که در آن به معرفی دیدنی های نزدیک پردیس پرداخته ایم.

https://physics.ipm.ac.ir/sightseeing.pdf

 در ان نوشته من  عمد داشتم که نام معمار ساختمان نیاوران پژوهشگاه یعنی مهندس کامران دیبا را ببرم و درباره او بنویسم. این ساختمان برای بقیه شاید یادآور دخترعموی مشهور این مهندس یعنی فرح دیبا پهلوی باشد ولی برای من طراح ساختمان بود که اصل بود وبرای همین بر  نام او تاکید کرده ام


متاسفانه مهندس سیحون دنیای ما را ترک گفته. اما مهندس کامران دیبا  در اینستا گرام فعال هستند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سون آی ۱۴۰۳

+0 به یه ن

من آخر تابستان امسال مفصل سون آی را جشن گرفتم. تقریبا به اندازه عید نوروز برایش مایه گذاشتم.  متن زیر را به مناسبت سون آی برای مهمانانم آماده کرده بودم:


 «سون آی» آخرین بدر  تابستان است. امسال (۱۴۰۳) این روز مصادف با ۲۸ شهریور است. در هنگام غروب منظره ماه و خورشید در مقابل هم،  تصویری دل انگیز و رویایی ایجاد می نماید.«سون» در ترکی به معنای پایان و «آی» به معنای ماه هست. مطابق اسطوره های آذربایجان-به خصوص منطقه میانه- ماه وخورشید عاشقان ابدی هستند که تنها برای لحظه ای کوتاه در غروب سون آی می توانند بر هم نظر اندازند. در گذشته در روستاهای میانه،  مردم در هنگام غروب  «سون آی» در مزارع جمع می شدند و با سر دادن آواز «آواوا» این پدیده طبیعی  زیبا را جشن می گرفتند. در دهه ۹۰ خورشیدی، این مراسم مورد توجه دوباره قرار گرفت و  رمان و پایان نامه هایی مبتنی بر این مراسم منتشر گردید.


به لحاظ کشاورزی این روز اهمیت دارد چرا که نور ماه  کمک به برداشت محصول می کند. در فرهنگ غربی به «سون آی»،  «ماه برداشت» (

Harvest moon( 

گفته می شود. جشن گرفتن این مناسبت طبیعی در فرهنگ های مختلف نیم کره شمالی- از چینیان گرفته تا بومیان آمریکا- مرسوم بوده است.  چینیان به این مناسبت کیکی مخصوص  تهیه می کنند و فانوس های رنگارنگ روشن می نمایند. در اینترنت تصاویر مراسم چینیان را می توانید بیابید.

در دهه ۹۰ پیشنهاد شد که این روز را به جای روز ولنتاین به عنوان روز عشق جشن بگیریم. از سوی دیگر روز سپندارمذگان در اسفند به این منظور پیشنهاد شده بود که البته چنان که ملاحظه می کنید تا به امروز هیچ کدام از این دو پیشنهاد، مقبولیت عام نیافته است. به هر حال سون آی، یک رویداد طبیعی زیباست که می توانید با رفتن به دل طبیعت یا پارک به همراه دوستان و آشنایان خود از زیبایی آن لذت ببرید.  مناسبت هایی که معمولا جشن گرفته می شوند (از نوروز و یلدا گرفته تا اعیاد دینی تا مراسم وارد شده از غرب نظیر کریسمس و والنتاین) همگی رسم و رسوم تعریف شده ای دارند و هر کدام هم هیرارشی و باید ونباید های  دست و پا گیر خود را دارند  که گاه استرس بی جهتی تحمیل می نمایند و باعث کدورت می شوند. «سون آی» به آن معنی هنوز «صاحب» ندارد  بنابراین می توانید به سلیقه خود آن را جشن بگیرید و از آن، چنان که می خواهید -بدون نگرانی از بایدها ونباید ها- لذت ببرید. نحوه تهیه  یک غذای پیشنهادی برای این شب را برایتان می گذارم. کوفته های سفید، شبیه ماه هستند.

سون آی خاطره انگیزی برایتان -در کنار هر که می خواهید ویا به تنهایی- آرزو می کنم.  (مناسبتی است که  هنوز پروتکل ندارد. بنابراین با هر که می خواهید یا به تنهایی می توانید از آن لذت ببرید.  سون آی مانند شب یلدا یا نوروز یا کریسمس یا ولنتاین نیست  که جامعه حتما به شما دیکته کند که باید در کنار چه کسانی سپری شود! 

ایتالیایی ها ضرب المثل شعرگونه ای دارند که می گوید

Natale con i tuoi

Pasqua con chi vuoi

یعنی کریسمس را باید با خانواده  گسترده ات بگذاری ولی عید پاک را با هر که دوست داری می توانی بگذرانی. ما عیدی نداریم که در آن مختار باشیم با هر که می خواهیم سر کنیم! فرهنگ ما برایمان دقیقا دیکته می کند که حتما نوروز و یلدا را  چگونه بگذرانیم. غریبه ها هم مدام ما را چک می کنند که مبادا به این پروتکل وفادار نبوده باشیم و در صورت تخطی با تیغ ملامت و نصیحت و تلاش برای ایجاد حس عذاب وجدان، بر سر ما می ریزند. از این رو، احیای مراسم سون آی می تواند خلائی را پر کند.)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گشتی در موزه قوم شناسی

+0 به یه ن

در محله گوتیک بارسلون، علاوه بر کلیساهای عظیم به سبک گوتیک موزه های متعددی نیز وجود دارد. برخی از آنها مثل موزه پیکاسو خیلی مشهورند. اما من و شاهین سراغ این موزه نرفتیم. همین طور اتفاقی دیدیم یک موزه قوم شناسی 

(ethnology)

هست و از آن دیدن کردیم. علت انتخابمان این بود که انواع و اقسام موزه های دیگر را در جاهای دیگر دیده بودیم اما این یکی برایمان تازگی داشت. موزه مجموعه ای از مجسمه های قوم ها ی بدوی از گوشه و کنار دنیا را به نمایش می گذاشت. چند سالن از موزه به هنر گینه نو اختصاص داشت. برایم بسیار جالب بود چون اندکی قبل از بازدید موزه پادکستی در بی-چنل در مورد ساحره سوزی در گینه نو شنیده بودم. ظاهرا  هر از چند گاهی در این منطقه دنیا، زنی را متهم به ساحرگی می کنند و با شرایط وحشتناکی به قتل می رسانند. در مورد قرون وسطی حرف نمی زنیم. در همین قرن ۲۱ این اتفاق می افتد! ته و توی هر ماجرا را هم در بیاورید می بینید که در واقع یک قتل سیاسی  (سیاست بدوی همان روستا منظورم هست) بوده است. وقتی زنی قدرتی به دست می آورد ویا از چیزهایی باخبر می شود که ممکن هست قدرت ریش سفیدها را به خطر بیاندازد به او انگ ساحرگی  می بندند و به طرز فجیعی او را سربه نیست می کنند. البته اینها را در پادکست شنیدم. در موزه به  ساحره سوزی  اشاره ای نشده بود. اما تا بخواهید در مورد این که این مجسمه ها برای فلان  مراسم مردانه ساخته می شوند توضیح داده شده بود. تاکید شده بود که در این مراسم زنان حق حضور ندارند. گویا مردان گینه نو، مرتب سبیل به سبیل دور هم جمع می شوند و به مردانگی خود می بالند.


داشتم فکر می کردم هرچه جامعه زنان خود را بیشتر سرکوب کند عقب مانده تر می ماند. زنان علاوه بر این که خود در پیشبرد فرهنگ و تمدن نقش دارند انگیزه توسعه و پیشرفت و ... هم در مردان ایجاد می کنند. وقتی زنان سرکوب می شوند و به هیچ گرفته می شوند در مردان هم انگیزه ای برای حرکت به وجود نمی آید. آخه  از سبیل به سبیل نشستن و در مورد مردانگی همدیگر داد سخن دادن چه زایش تمدنی می توان انتظار داشت؟ در جوامعی که کمتر مردسالار هستند مردان   برای به دست آوردن دل زنان، حرکتی می زنند و خود را به زحمت می اندازند و این طوری اقتصاد و هنر و .... به پیش می رود.

هنر جامعه مردسالاری مانند گینه نو از آن هنر بدوی جلوتر نمی رود. موسیقی اش «فور الیز» نمی شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سبک گوتیک

+0 به یه ن

گوتیک سبکی در معماری است که فرانسویان در قرون وسطی ابداع کرده اند. این سبک معماری امکان می دهد که بناهای بلند با پنجره های بزرگ بسازند. کلیساهای بزرگ قرون وسطی عموما به این سبک ساخته شده اند. مثلا کلیسای نوتردام پاریس به سبک گوتیک هست. در محله گوتیک بارسلون دو  کلیسای بزرگ گوتیک هست. یکی کلیسای جامع آنهاست که از قضا نسبتا جدید هست. در قرن پانزده ساخته شده. با این که در قرن پانزده سبک معماری در ایتالیا عوض شده بود و سبک رنسانس ظهور کرده بود اما بارسلون  هنوز این سبک را برنگرفته بود.

کلیسای گوتیک مهم دیگر کلیسای دریاست که نزدیک دریا ساخته شده است. این کلیسا را مردم فقیر شهر در قرون وسطی ساخته اند. کارگران باربر سنگ در ساخت آن تلاش بسیار کرده اند. در واقع این کلیسا کلیسای آنهاست. در بارسلون از آن زمان این سنت در بین فقرا وجود داشت که مردم فقیر  چنین بناهای باشکوه عمومی از آن خود داشته باشند. من جای دیگر ندیده و نشنیده ام که مردم فقیر چنین بناهای مهم و عظیمی را از آن خود کنند. به این ویژگی در خور توجه بارسلون باز هم خواهم پرداخت.

در مورد کلیسای دریا رمانی تاریخی نوشته شده است که من خوانده بودم. علاقه مند بودم که کلیسا را ببینم. گویا سریالی هم از روی این رمان طولانی ساخته شده است.

سبک گوتیک چند ویژگی دارد که استحکام آن را بالا می برد. یکی المان هایی موسوم به باترس هست  که در این سایت در مورد آنها توضیح داده شده است. 



گویا گائودی از این باترس ها خوشش نمی آمده و در بناهای خود  سیستمی ابداع کرده است که آنها را حذف نماید.

اما نکته دیگر و مهم تر سبک گوتیک طاق های تیز آن هست. این نوع طاق های تیز سبک منطقه ماست. سبک ایران و سایر تمد ن های خاورمیانه. معماران فرانسوی در  قرون وسطی  این سبک طاق را از اجداد ما آموختند و برگرفتند و البته توسعه دادند. یک کف مرتب برای اجدادمان بزنید. یک کف مرتب دیگر برای اجداد فرانسویان بزنید که عرضه داشتند که از دیگران بیاموزند و آموخته را توسعه دهند. یک «هووووو» هم بکشید به مسئولان میراث تاریخی در ایران که این نکته را --که من غیرمتخصص هم می دانم-- نمی دانند و گند می زنند به برخی آثار تاریخی ما.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آثار صد سال اخیر می تواند جاذبه توریستی چشمگیری باشد.

+0 به یه ن

قدمت بارسلون به امپراطوری روم باز می گردد. بخش هایی از تمدن رومی در این شهر باقی مانده است. اما جاذبه اصلی توریستی بارسلون قسمت باستانی آن نیست. توریست ها از دوردست ها برای تماشای بخش باستانی شهر نمی آیند. جاذبه اصلی توریستی بارسلون اماکن دیدنی ای است که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ ساخته شده است. گویا در آن دوره  بارسلون کارخانه داران ثروتمند زیادی داشت. معماران بزرگی هم داشت. از این دوره ساختمان های دیدنی بسیاری باقی مانده هست که بارسلون به آنها مشهور و معروف هست. توریست ها هم اغلب به خاطر آنها از دور دست ها به این شهر زیبا اما بسیار گران می آیند و خرج می کنند.

در نزد توریست ها بعد از آثار بجا مانده از صد سال پیش،  محله «گوتیک»  مقام دوم محبوبیت را دارد. درمورد واژه «گوتیک» و این سبک معماری- در حد سواد محدود خودم- در نوشته های بعدی خواهم نوشت. منتهی اینجا می خواهم به اهمیت تنوع  در اماکن دیدنی در جذب  توریست بنویسم. 

قبل از آن یک مقدار هم از پاریس بنویسیم. پاریس زیبا  چندان قدیمی نیست! قدمت آن – برعکس بارسلون و لندن و... به دوره رومی ها باز نمی گردد. در قرون وسطی پاریس دهکده کوچکی بوده و قدیمی ترین آثار تاریخی آن به همین دوره باز می گردد نه پیشتر. مشهورترین بنا در پاریس یعنی برج ایفل اواخر قرن نوزده بنا شده. با این قدمت نه چندان طولانی پاریس آن قدر دیدنی برای عرضه به توریست ها دارد که عروس شهرهای دنیا شناخته می شود. (بارسلون خیلی زیبا بود اما خیلی مانده که در زیبایی به پاریس برسد. پاریس چیز دیگری است!)

این ها را برای چی می گم؟! برای این که باستانگرایان ایرانی فکر می کنند تخت جمشید برای جذب توریست کافی است و گاه آثار دوره های بعدی و قبلی را تحقیر می کنند. تخت جمشید البته بسیار ارزشمند است. متاسفانه یک صدم رسیدگی لازم به تخت جمشید نمی شود. رویکردی که «تخت جمشید پرستان» یا «پاسارگاد پرستان» برگرفته اند گلی به سر این دو بنا نزده.  پاسارگاد سجده جوان ایرانی را لازم ندارد! پاسارگاد نگهداری علمی نیاز دارد. نگهداری علمی هم پول نیاز دارد. پول هم از طریق توریزم باید جذب شود. رویکرد باید عوض شود. هیچ شهروند ترکیه ای جلوی آثار باستانی پرتعداد این کشور سجده نمی کند اما هر کدام از آن بناها بارها و بارها بهتر از تخت جمشید و پاسارگاد نگهداری می شوند.  در این باره باز هم خواهم نوشت

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل