راهکار برای مبارزه با احتکار

+0 به یه ن

راهکار نظام الملک در سیاست نامه اش  برای جلوگیری از احتکار گندم و درنتیجه کمبود نان در شهر در زمان خشکسالی و قحطی چی بوده باشه خوبه؟ راهکار ساده و آشنا ست: یکی از محتکران را می گیری و با خشونت اعدام می کنی. بقیه محتکران حساب دستشان می آید و دست از احتکار برمی دارند و در نتیجه، مشکل کمبود نان حل می شود. نظام الملک این راهکار را هزار سال پیش داده. (رجوع کنید به پادکست آقای علی بندری در مورد سلجوقیان)


 در این هزار سال، از قرار معلوم راهکاری هوشمندانه تر به عقل جمعی ایرانیان نرسیده. من همین داستان نظام الملک را در مورد حکمرانان  متفاوتی شنیده ام: شاه عباس، رضا شاه، ظل السلطان در اصفهان، حتی پیشه وری در تبریز .

راهکار استاد ادبیاتمان در دانشگاه شریف هم همین بود که قبلا خدمت تان عارض شدم!

جالبه که در مورد معضل کمبود نان در تمدن های مختلف حتی قرن ها پیش از نظام الملک راهکار های هوشمندانه تری اندیشیده بوده اند. مثلا رومی ها  دنبال آن بودند که منبع عظیم گندم در سیسیل و آفریقا داشته باشند، راه های آبی و خاکی را هم ایمن و مناسب نگاه دارند تا در زمان قحطی در پایتخت به سرعت، گندم بتواند وارد شود. رومی هایی که گلادیاتور ها  را به جان هم  یا جلوی شیرها می انداختند دغدغه حقوق بشر نداشتند. ابایی نداشتند که  محتکر را به طرز فجیع شکنجه کنند و بکشند. اگر راه حل نظام الملک برای جلوگیری از قحطی کار می کرد نیازی به این همه تلاش برای راه سازی و داشتن منبع گندم نمی دیدند. این راه های هوشمندانه را تعبیه کردند تا رم دچار قحطی نشود و شورشی به این دلیل رخ ندهد.


در مورد حضرت یوسف هم خوانده ایم که سیلوی نگه داری گندم و غذای دام ساخت تا در طول شش سال خشکسالی، قحطی نیاورد. نمی دانم چه قدر این داستان پشتوانه تاریخی دارد یا چه قدر متافوریک است. به هر حال گواه بر این حقیقت دارد که هزاران سال حتی پیش از نظام الملک مردمانی در دیار دیگر برای حل معضل قحطی به راهکار هوشمندانه تر و کارساز تر از اعدام فجیع محتکر می اندیشیدند.


بذارید با واقعیت روبه رو شویم: ما ریاضیدانان و منجمان و  شیمی دانان و  پزشکان و ادیبان و شاعران و نقاشان وهنرمندان درجه یک داشتیم: ابن سینا، ابوریحان، رازی، سعدی، حافظ، خیام، مولانا، بهزاد، کمال ووووو  

در این سنت ها خوب بودیم. الان هم نسبتا خوبیم. امروزه هنرمندان درجه یک داریم. پژوهشگران علمی مطرح داریم. پزشکان حاذق داریم. آموزه های سعدی و حافظ و خیام و هزاران حکیم بی نام ونشان اما  اثرگذار محلی و.... هنوز به ما در بعد شخصی و در سطح جامعه های کوچک مثل خانواده و جمع دوستان،  کمک می کنند که رفتار متمدنانه داشته باشیم.

ولی وقتی به بعد سیاست در سطح کلان می رسد خیلی ضعیف بوده ایم و هستیم. کمتر راهکار هوشمندانه ای از تئوریسین های سیاسی عهد قدیم به ما می رسد (در مقابل هزاران آموزه نغز سعدی و حافظ و مولانا و خیام و .... در مسایل شخصی). کسی معادل بنجامین فرانکلین نداریم که در امور سیاسی بتوانیم به سخنان نغز او ارجاع دهیم .من از سون-تزو (سیاستمدار ۲۵۰۰ سال پیش چین) می توانم برای شما حرف حکیمانه در مورد سیاست نقل کنم اما یک دونه حرف درست حسابی از سیاستمداران تاریخ خودمان برای شما نمی توانم نقل کنم! لابد از بیسوادی من هست ولی قطعا دانش من  در مورد فرهنگ ایرانی بیش از دانش من درمورد فرهنگ چینی است. چه طور در اون مورد می توانم و دراین مورد نمی توانم؟

در این زمینه فرهنگ ما خیلی ضعیف هست. زود، تند سریع باید از فرهنگ های دیگر سیاست ورزی بیاموزیم و در سطح جامعه جا بیاندازیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سلجوقیان و نظام الملک و تدوین تئوری سیاسی در آن دوره

+0 به یه ن

این ویدئو از  پادکستر ارزشمند کشورمان آقای علی بندری درمورد سلسله سلجوقیان هست. در پادکست آقای بندری می گوید قبل از تهیه این پادکست گمان نمی کرد که این دوره چنین مهم بوده باشد چون که در باره این دوره زیاد نشنیده بود. اما بعد از مطالعه متوجه شده است که  دوره سلجوقیان چه دوره مهمی بوده است.

من سالهاست که به دوره سلجوقیان علاقه مندم. من هم مثل آقای بندری چندان درمورد سلجوقیان نشنیده بودم اما با دو چشم خود اهمیت آن را دیدم. هر جای ایران که سفر کردم بناهایی با معماری درخور توجه دیدم که باز مانده از دوره سلجوقی بود. وقتی از راهنمای محلی در موردش سئوال می کردیم معمولا زیر لب و لوچه چیزی می گفت که معلوم بود خود چیز زیادی درباره این بناهای زیبا و باشکوه نمی داند. اما تا بخواهید زورکی در مورد اهمیت شهرشان در دوره هخامنشی یا اسکندر مقدونی داستان سرایی می کرد بی آن که بنایی یا اثری شاهد مدعایش باشد!

به هر حال با همین دیدن ها، به دوره سلجوقیان علاقه مند شده بودم و مطالبی در موردش خوانده بودم.

توصیه می کنم ویدئوی بی پلاس را در زیر ببینید. مثل همیشه آموزنده، تحلیلی و به دور از تعصب های ایدئولوژیک هست.

چند نوشته در پی آن منتشر خواهم کردکه  به مبحث اصلی این روزهایم یعنی  گفتمان سازی برای مبارزه  با فساد و حل سایر مشکلات کلان کشور مربوط است:

https://www.youtube.com/watch?v=eI5bPQTdgNA&t=359s


در پادکست آقای بندری در مورد  نقش نظام الملک در دوره سلجوقی در شکل دهی سیاست ورزی ایرانیان طی دهه ها اشاره می شود. در پادکست آقای بندری می گوید که نظام الملک سلجوقی سنت سیاست ورزی ایران پیش از اسلام را مدون ساخته است و در قالب «سیاست نامه» برای نسل های بعدی فرمانروایان به ارمغان گذاشته. 

البته می دانیم که نظام الملک خود از مردم خراسان بود که در دربار ترکان سلجوقی که از آسیای میانه کوچ نموده بودند وزیر بود. در پادکست چیزی در مورد این که نظام الملک از سنت فرمانروایی ترکان هم بخواهد بهره گیرد نیامده. گمان نمی کنم این از تعصب ایرانشهری آقای بندری باشد. خوشبختانه آقای بندری از این گونه تعصبات ندارد. احتمالا به واقع خود نظام الملک به سنت های فرمانروایی ترکان مهاجر که  تا اندک زمانی پیشتر کوچ نشین بودند تفاخر می کرد و خود و سنت های خود را فراتر از این می دید که چیزی از فرهنگ مهاجران -که از قضای روزگار کارفرمایان او شده بودند – بیاموزند.

آیا واقعا  ترکان مهاجر چیزی نداشتند که به او و امثال او بیاموزند و ارزش آن را داشته باشد که تئوریزه نماید و به نسل بعد انتقال دهد؟ با آگاهی و دانش پسینه-نگر امروزی می دانیم که چنین نیست. دست کم دو مورد بود که اکنون بعد از هزار سال من به نظام الملک و همتایانش خرده می گیرم که چرا از ترکان مهاجر نیاموختند:

۱)  سنت قورولتای. این سنت می توانست پایه یک دموکراسی بدوی باشد که در طول هزار سال به یک دموکراسی مدرن با مختصات بومی بدل شود. 

این سنت را سیاستمدارانی که در آموزش رسمی خود کتاب هایی مانند سیاست نامه  را می خواندند بازتولید نکردند. اما نادرشاه افشار که از طبقه پایین یک ایل ترک برخاسته بود (ایل افشار ایلی مهم و ثروتمند بودند اما خانواده خود نادر در ابتدا جزو لایه های فرادست این ایل نبودند وجزو لایه های فرودست حساب می شدند) و در نتیجه با این نوع کتاب های بزرگ  مخصوص فرمانروایان بزرگ نشده بود سنت قورولتای را در دشت مغان اجرا کرد.

برخی از تحلیلگران مدرن تاریخ امروز نبوغ نادرشاه افشار را به خاطر این «ابتکار دموکراتیک» می ستایند و خبر ندارند که او در واقع سنت ترکی قورولتای را که در ایل خود آموخته بود اجرا کرده بود.

۲) در جوامع ایلیاتی، زنان با جربزه آزادترند که نقش رهبری ایفا کنند. در دوره سلجوقیان می بینیم که خاتون ها نقش مهمی داشته اند. این به آن معنی نیست که جوامع ایلیاتی کمتر مردسالار هستند. چنین نیست! اما مردسالاری آن زیاد جلوی زن با جربزه را که در سایه هوش شجاعت و فداکاری و از خودگذشتگی  می خواهد نقش رهبری ایفا کند نمی گیرد. البته برای رسیدن به این جایگاه باید ده برابر همتایان مرد، توانمند باشد و صد برابر همتایان مرد از خودگذشتگی نشان دهد. اما اگر چنین ویژگی هایی داشته باشد می تواند نقش رهبری ایفا کند. نقشی که در جوامع به اصطلاح متمدن تر یکجا نشین سنتی برای یک زن اصلا متصور نمی شد بود. 

در آن دوره چه در ایران چه در چین چه در بین عراق و شامات و چه شمال آفریقا،   قدرتمندی زنان  ترک ایلیاتی  مهاجر از منظر دیوانسالاران بومی چندش آور و شرم آور شمرده می شد. امروز  در قرن بیست و یکم هست که تازه تازه دنیا به این نتیجه رسیده که رهبری زنان در جامعه، دلیل بر پیشرو بودن آن هست نه امری شرم آور.


پی نوشت: به تربیت ناصرالدین شاه هم ایراد می گیرند که موقع نوجوانی نظیر شاهان سنتی ایران سیاست نامه و شاهنامه و.... نخوانده بود. به گمان من  اگر ناصرالدین شاه آن گونه تربیت می شد ایران از این هم که الان هست  نیم قرن عقب مانده تر می شد. ناصر الدین شاه هر عیبی هم  که داشت یک حسن داشت  و آن این بود که نسبت به جهان غرب  و دستاوردهای تکنولوژیک کنجکاوی داشت. کنجکاوی ای کودکانه. اگر کودکی و نوجوانی اش باخواندن آن قبیل کتب سپری می شد همان کنجکاوی کودکانه هم در او کشته می شد و جزو کسانی می گشت که با  تکنولوژی سر ستیزه دارند. اون وقت، باعث می شد که ما چندین دهه دیرتر با علم و تکنولوژی مدرن آشنا شویم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برگ برنده

+0 به یه ن

تاریخ به ما می گوید که ترکان سلجوقی و غزنوی و.... از آسیای میانه در چندین موج به ایران مهاجرت کردند. یکی از این موج ها، حدود هزار سال پیش اتفاق افتاد و نتیجه یک تغییر اقلیمی بود. در آن دوره هوای کره زمین سرد شد. درنتیجه آذوقه در مناطق شمالی کمیاب شد. ترکان به دنبال مرتع برای دام هایشان به مناطق گرمتر جنوبی مهاجرت کردند.
نسل های امروز ایران با مهاجرت بیگانه نیستند. در دهه های اخیر ایرانیان امروز برای ساختن آینده ای بهتر برای فرزندانشان به شهرها و کشورهایی مهاجرت نموده اند که گمان می بردند رفاه بیشتری برای فرزندانشان فراهم می آورد.
بنابراین، عیبی در کاری که ترکان هزار سال پیش انجام دادند نمی بینند. حتی می توان گفت حس همذات پنداری دارند.
اما ایرانیان در صد سال پیش، چنین نمی اندیشیدند. آن دسته که می خواستند ناسیونالیزم ایرانی را جامه ای  متاثر از فاشیسم و نازیسم و دیگر «ایسم» های غربی  صد سال پیش بپوشانند با تقلیدی  کاریکاتوری از ناسیونالیست های غربی، به یک «دیگری» داشتند که کاسه کوزه های عقب ماندگی تاریخی را بر سر آنان بشکنند. مهاجران ترک هزار سال پیش، از جمله این «دیگری» ها شدند. در نوشته هایشان جا به جا  آنها را با القابی چون «وحشی» نواختند.  دوره این ادبیات و این طرز فکر در دنیا گذشته اما هنوز هستند کسانی که این ادبیات را در ایران بازتولید می کنند. البته در ایران هم نسلشان رو به انقراض هست و اغلب بالای شصت سال دارند. تک و توکی هم  بین جوان تر ها  از این فسیل ها پیدا شود دربین همان نسل خودشان بیگانه اند و مجبورند به نسل قبلی آویزون شوند  که تنها نمانند. بعد از مرگ نسل قبلی هیچ چی از آنها نمی ماند.

از سوی دیگر خیلی از فعالان مدنی ترک، دایم به نوشته های محمود افشار و فروغی و... ارجاع می دهند تا اثبات کنند چه قدر در حق ما ترک های ایران ظلم شده. من فکر می کنم دوره ارجاع به این دسته از نوشته های آنها هم دیگر گذشته. ما باید از این چیزها گذر کنیم. مشاهیر آن دوره (نظیر آشتیانی، محمود افشار، فروغی و....) نه سیاه بودند نه سفید بلکه خاکستری بودند. اشتباهاتی هم کردند که تورک ستیزی از جمله آنهاست. برخی شان انصافا مردان بزرگی در زمان خود بودند اما مردان بزرگ اشتباه های بزرگ می کنند.  تورک ستیزی جزو  اشتباهات بزرگی بود که مردان بزرگی چون فروغی و محمود افشار کردند. هر چه از صد سال پیش به این سو می آییم قد تورک ستیزان کوتاه و کوتاه تر می شود. زنان و مردان قد برافراشته اکنون بسیارند اما هیچ کدام تورک ستیز نیستند. زنان و مردان قدبرافراشته امروزی هم- مانند هر دوره ای- فرزند زمانه خود هستند درنتیجه مطابق فرهنگ این زمان که همانا به رسمیت شناختن تنوع فرهنگی است با تورک ستیزی و عرب ستیزی و دیگر اشکال نژادپرستی و ضدیت با فرهنگ چند لایه ای، سرسازگاری ندارند.

حالا ما چی کار کنیم؟ به جای مبارزه با استخوان های پوسیده تورک ستیزان صد سال پیش یا دهن به دهن گذاشتن با تورک ستیزان رو به موت یا کاریکاتوری امروزی، بهتر هست دنبال نوشتن رمان و..... با دستمایه قراردادن تاریخ مان باشیم. همین مهاجرت ترکان به دلیل تغییرات اقلیمی از آسیای میانه  خیلی رمانتیک هست. می توان درمورد فداکاری هایی که مادران کردند تا فرزندان در مهاجرت زنده بمانند داستان ها نوشت. می توان در مورد حکمت پیران که با سرودن اشعار و .... سنت های قبلی را در سرزمین جدید زنده نگاه داشتند داستان ها نوشت. می توان درباره حکیم ایل که مرهم ها و داروهای سنتی را با خود به همراه  آورد  و به حکیمان سرزمین جدید هم داد نوشت. می توان از چالش های انطباق در فرهنگ سرزمین جدید نوشت.
همه اینها را می توان طوری نوشت که در واقع جوابی تلویحی  باشد به همه توهین هایی که نویسنده های صد سال پیش کرده اند بی آن که نامی از آنها  به میان آید و با ارجاع به آنها اعتباری به حرفشان داده شود!
حتم  داشته باشید که اگر الان شما با این ابزار جدید -هوش مصنوعی اینترنت و.... کالای فرهنگی با این مضمون بسازید و به جامعه عرضه کنید صدها بار بیشتر اثرگذاری دارد تا کتابی که به سبک صد سال پیش  علیه ترکان نوشته شده و در گوشه ای افتاده و دارد خاک می خورد.
تا فعالان ترک به آن کتاب ها ارجاع ندهند جوانان امروزی، آنها را نمی خوانند. برایشان جذابیت ندارند که بخوانند. شما که ارجاع می دهید جوانان امروزی تازه در مورد آنها می شنوند. اما اگر به کمک هوش مصنوعی انیمیشنی یا بازی کامپیوتری ای درمورد مهاجرت رمانتیک ترکان هزار سال پیش بسازید، فوج فوج جوانان به سمت آن می آیند. اگر بخواهید، برگ برنده دست شماست. چرا خود را بازنده اعلام می کنید و سپس  برای خود دلسوزی می نمایید؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تبریک عید و یک درخواست

+0 به یه ن

چند روز اول سال که روزهای دید و بازدید هست نمی خواهم مطلب جدیدی از خود در فضای مجازی منتشر کنم. در چند ماه گذشته، سعی ام بر این بوده که گفتمان جدیدی آغاز نمایم.  گفتمان سلبی زیاد داریم. کمابیش بر همه روشن هست که چه ها نمی خواهیم. اما گفتمان ایجابی که چنگی به دل بزند نداریم. من به سهم خودم سعی نمودم که چنین گفتمانی ایجاد کنم. سعی کردم برای سئوالاتی که به نظرم سئوالات مهم جامعه امروز ایران هستند جواب هایی بیابم. به طور مشخص این چند هفته اخیر در مورد ساز و کارهای مهار فساد مالی و فساد آکادمیک نوشتم. بازخوردی که از خوانندگان نوشته هایم دریافت کردم امیدوار کننده بود. نقد سازنده دریافت کردم. نقدهایی از روی تفکر و تجربه و آگاهی. قصد هیچ کدام کوبیدن من نبود. دست به نکات مهمی گذاشتند. هدف من هم همین بود. ادعا ندارم حرف آخر را در این زمینه ها می زنم. فقط می خواهم بحث ایجاد کنم تا گفتمانی شکل گیرد و در این روند نگرش همه مان تکمیل تر شود تا جایی که به راه حل جمعی برسیم. داریم خوب پیش می رویم.

من این راه حل ها را برای شرایط فعلی نمی گم. می دانم در شرایط فعلی نمی ذارند این راه حل ها اجرایی شوند. من این راه حل ها را برای فردای روزی که بهار آید  می گم. می خواهم راه حل هایی داشته باشیم که بهار ایرانی، مثل بهار مصری، زودبه خزان ننشیند.


 منتهی سئوالی که مطرح می شود این هست که مگر نوشته های مرا چند نفر می خوانند؟ تعداد خواننده های وبلاگم کم نیستند. حدود ۱۰۰۰ نفر در روز. اما در مقابل جمعیت کل ایران ناچیز هست. آیا با این روش می شه تغییری در عمل داد.

اولا که در دور و بر خودمان که می شه تغییر ایجاد کرد. در سطح ملی چی؟ در سطح ملی با این رقم نمی شه کاری کرد اما جامعه سیستمی پیچیده است. در شرایط عادی حرکت هایی که من و شما انجام می دهیم فقط اندکی دور وبر خودمان را به افت و خیز می اندازد. ولی از فیزیک آموخته ایم که وقتی به گذار فاز نزدیک می شویم به ناگه طول همبستگی به بی نهایت میل می کند. 

در نتیجه همین حرکت هایی که ما می کنیم در آینده ای نه چندان دور شاید  دامنه تاثیرات خیلی وسیع تر از دور و بر ما داشته باشد.

حالا من از شما یک خواهش دارم. دید و بازدید عید نزدیک هست. حتما در این دید و بازدید ها از گرانی ها صحبت خواهد شد  و البته صحبت به فساد مالی گسترده در کشور و شاید هم تغییرات بنیادی قریب الوقوع برسد. به جای باز تولید صحبت های رسانه هایی مانند ایران انترنشنال --که مخاطبان شما هم همه را از بر هستند—سعی کنید همین بحث مربوط به ساز و کار های مهار فساد را پیش بکشید. یعنی بگویید راه این نیست که منتظر فرد پاک و وارسته و در عین حال مقتدر باشیم که با الدرم بلدرم   فساد را ریشه کن کند بلکه راه این هست که ساز و کار های مهار فساد را -که کمابیش در دنیا مدون هستند- برگیریم. شاید شما را بِر وبِر نگاه کنند. بیشتر شاید دوست داشته باشند بشنوند از هر تیر چراغ برق ........... 

(..... به دلیل ترویج خشونت وادبیات خشن جنسی  توسط خود مینجیق سانسور شد)

حوصله فکر کردن در مورد ساز و کار و این چیزهای نسبتا پیچیده را شاید نداشته باشند. اشکال ندارد. شما بگویید و ببینید چه جوابی می دهند. از شما می شنوند و بِر و بِر نگاه می کنند. اما دفعه بعد که این نکته را از زبان جامعه شناسی یا وکیلی یا .... می شنوند  پنبه را از گوش بیرون می کنند وجدی گوش می کنند ببینند قضیه چیست که یکی دیگه هم دارد درباره اش صحبت می کند. سومین بار که از زبان کس دیگر می شنوند بهتر می فهمند. چهارمین بار این خود آنها هستند که به بقیه توضیح می دهند. گفتمان همین جوری ایجاد می شود.

من این همه وقت گذاشتم و برایتان این همه پست گذاشتم. شما هم لطف کنید و این خواهش مرا عملی کنید.

سال نو پیشاپیش بر همه مبارک! امید نزدیک به یقین دارم که با هم سال ۱۴۰۴ خورشیدی را سالی افتخار آمیز به سوی آینده ای روشن خواهیم ساخت.

بعد از چند روز با مبحثی جدید باز می گردم. بحث همسو کردن جنبش های گوناگونی که در ایران جاری است. منظورم جنبش هایی است که در این نوشته به آنها اشاره نموده بودم:


http://yasamanfarzan.arzublog.com/post/111877

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم آموزش عمومی در مورد راهکارهای مبارزه با فساد

+0 به یه ن

در حوزه سلامت، اموزش خوبی از طرف پزشکان، پرستاران، کارشناسان تغذیه، روانشناسان و .... صورت می گیرد. آگاهی عمومی  ما ایرانیان در زمینه سلامت جسمی و حتی روانی تا حد قابل قبولی بالاست. 

در زمینه برخی موارد حقوقی (نظیر شروط ضمن عقد ازدواج، قوانین چک و حساب بانکی و....) هم در سال های اخیر وکلایی که دستی هم در آموزش عمومی دارند، آگاهی عمومی مردم را بالا برده اند.

در زمینه حفظ محیط زیست، هم کمابیش آموزش های عمومی صورت می گیرد و آگاهی مردم یواش یواش بالا می رود.


چرا در زمینه آموزش عمومی مردم در مورد سازوکارهای مهار فساد و ایجاد شفافیت مالی  فعالیتی صورت نمی گیرد؟

چه اشکالی دارد که وکلا، مدیران، حسابداران و کسان دیگر که در این زمینه آگاهی آکادمیک و یا آگاهی از روی تجربه دارند در فضای مجازی یا  حقیقی به آموزش عمومی مردم بپردازند.

منظورم سازوکارهایی از نوع آن چه در نوشته قبلی به آنها اشاره کردم بود.


از کسانی که به طور سیستماتیک به ترویج آگاهی و علم می پردازند دعوت و خواهش می کنم کارشناس دعوت کنند و با متدهای  موثر خودشان آگاهی عمومی را در این زمینه بالا ببرند.

همان طوری که برای بالا بردن سلامت جسمی و روانی، از پزشکان و روانکاوان دعوت می کنند تا آموزش عمومی دهند، در این زمینه هم از کارشناسان مربوطه دعوت کنند تا سلامت اقتصادی جامعه بالا برود.


یکی از مشکلات اصلی جامعه ما ناآگاهی عمومی در مورد مکانیزم های مهار فساد مالی است. نه تنها از این سازوکارها کم اطلاع هستند بلکه حتی نمی دانند راه مهار فساد همین گونه سازوکارها هستند. نه نفرین، نه نصیحت، نه الدرم بلدرم و هارت و پورت، بلکه این گونه ساز و کارها ی شفافیت سازی و نظارت بر عملکرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جو سازی علیه معماران و مهندسان عمران و سازنده های پاکدست

+0 به یه ن

یکی از فاسدترین نهادها در کشور ما نهاد شهرداری است. خوشبختانه اهل فن در دهه های گذشته محتوای قابل توجهی تهیه کرده اند که روش های مهار فساد  و ایجاد شفافیت در نهاد شهرداری را می آموزند. اگر مسئولیتی در این خصوص دارید حتما باید  این محتواها  را جست و جو و سپس مطالعه کنید. صدالبته فساد و حرص و طمع نمی گذارند این راهکارها چنان که باید و شاید اجرا شوند. اما در هر حال دانستن بهتر از ندانستن هست. با دانستن این راهکارها در محدوده ای می توانید برای مهار فساد موثر باشید. در آینده ای نه چندان دور تحولات عمیق در کشورما رخ خواهند نمود. اگر اهل فن، با این راهکارها آشنا باشند وقتی  در پی تحولات، خلا‌ٔ قدرت در شهرداری ها پدید می آید، می توانند راهکارهای شفاف سازی را جا بیاندازند.

 اما مسایلی در مورد همین شهرسازی و معماری و مهندسی عمران هست که همه ما غیرمتخصصان هم باید بدانیم تا فاسدان  نتوانند از نادانی و ناآگاهی  ما -به عنوان مردم غیر متخصص- علیه کسانی که به واقع کار خود را درست انجام می دهند  سواستفاده کنند. تجربه من نشان می دهد این حوزه بسیار پتانسیل آن را دارد که فاسدان  احساسات مردم ناآگاه را علیه کسانی که اتفاقا کارشان را درست انجام می دهند تحریک کنند و خود از آب گل آلود ماهی بگیرند.

در زیر به چند مورد اشاره می کنم:

۱) یک مجتمع یا مرکز خرید، باید متناسب با مُراجع خود، پارکینگ داشته باشد تا مراجعان بیش از اندازه ازدحام در کوچه و خیابان به وجود نیاورند.

۲) هتل ها و بیمارستان ها و مدارس .... در داخل خود راه فرعی ای باید داشته باشند تا برای تخلیه یا سوار کردن مسافر یا بیمار یا دانش آموزان در کوچه ازدحام ایجاد نشود.

۳)  ایجاد فضای خالی در بیرون فضا ی سالن ها و آمفی تئاتر ها لازم هست. هم برای استفاده روزمره (نظیر پذیرایی و جلسه پوستر و .....) و هم برای تخلیه سریع و به دور از ازدحام در مواقع اضطراری.

۴) ایجاد انباری و یا اتاق پشتیبانی در ادارات و نظایر آن لازم هست. والا بعدا مشکلات عدیده ای به وجود خواهد آمد.


تجربه من می گوید عده ای سودجو -به خصوص در بخش هایی از شهر که زمین گران هست- جو راه می اندازند که مواردی نظیر آن چه در بالا گفتم پول دور ریختن هست و اگر معماری یا ناظری به فکر فضاهایی نظیر بالا باشد یا احمق هست یا به عنوان ناظر، دنبال  سنگ اندازی و سپس رشوه گرفتن هست یا ......

در بسیاری از موارد هیچ کدام از این ها نیست. کسی که چنین اصراری می ورزد اتفاقا دارد کار اصولی و استاندارد می کند. اگر این اصول رعایت نشود در هنگام کاربری هزار و یک مسئله پیش خواهد آمد. این چهار مورد را به عنوان مثال آوردم . موارد بسیاری هست که معمار یا شهرساز فضایی تعبیه می کند که به ظاهر کاربری اقتصادی ندارد. علیه او جو می اندازند که حالیش نیست قیمت زمین فلان جا چند هست! چرا حالیش نیست!؟ اینان که جوزده  می شوند حالیشان نیست که اگر این فضاها تعبیه نشود کیفیت زندگی پایین می آید و قیمت زمین هم دیگر بالا نخواهد ماند. اگر قیمت زمین  در منطقه ای بالاست (علاوه بر بورس هایی که  فقط  از پس پولشویان کلان بر می آید)  به خاطر خوش آب و هوا بودن منطقه هست که آن هم مدیون فضای سبز آن هست. وقتی فضای سبزمنطقه را از بین بردند و با عدم رعایت مسایل بالا در کوچه ها ازدحام به وجود آوردند دیگر حالت اعیانی منطقه از بین می رود. مگر در طول صد سال گذشته، مناطق تهران که روزی اعیانی حساب می شدند اکنون به دلیل ازدحام و هوای بیش از اندازه آلوده جزو مناطق سطح پایین نشده اند!؟ آن معماران و شهرسازان که به این مسایل اصرار می ورزند  هم از قیمت زمین آگاهند و هم آگاه ترند که چرا این منطقه اعیانی شده و چه نوع معماری یا شهرسازی آن را اعیانی نگاه خواهد داشت. اندکی بیش از نوک بینی خود می بینند.

۵) ساختمان بلند مرتبه ای که در زلزله می لرزد بد ساخته نشده. اصول بلند مرتبه سازی نوین همین لرزش هاست. به جای فحش و نفرین به سازنده چنین بلند مرتبه ای، باید راه های ایمن دکوراسیون آن را بیاموزیم و رعایت کنیم تا به هنگام زلزله چیزی به سوی سر و کله ما پرت نشود. مهندس کارش را درست انجام داده که ساختمان فقط می لرزد و مثل ساختمان های کاهگلی روستاها فرو نمی ریزد. ماییم که باید کار دکور کردن را درست انجام دهیم و اصول دکوراسیون در بلند مرتبه امروزی  را بدانیم و رعایت کنیم.

۶) اعطای مجوز بلند مرتبه ساختن به پیرمردان و پیرزنان صاحب ملک ویلایی در کوچه های تنگ و باریک از خوبی و مامانی بودن مسئولان شهرداری نیست! وقتی در چنین کوچه تنگی که نه فاضلابش برای  بلند مرتبه طراحی شده نه کوچه اش ظرفیت این همه ماشین را دارد بلند مرتبه ساخته می شود مشکلات عدیده ای برای  همسایه ها به وجود می آید. ساده ترین آن که همسایه ها را از نور آفتاب محروم می کند. به هنگام زلزله و آتش سوزی هم که  فاجعه انسانی به بار می آورد. 

۷) همان طوری که گفتم بلند مرتبه های مدرن در زلزله می لرزند اما فرو نمی ریزند. این به آن معنا نیست که سقف کاذب طبقات و یا نمای آنها فرو نمی ریزد. نمای سنگین و یا شیشه ای برای آنها می تواند برای همسایه ها و نیز در امر امدادرسانی فاجعه بار باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

«ارزیابی صوری» در مرام ما نیست!

+0 به یه ن

در نوشته قبلی ام اشاره کردم که از همان اولین مسئولیت های اجرایی که گرفتم تاکید این بوده که هیچ ارزیابی ای که در حیطه مسئولیت من خواهد بود «صوری» نخواهد بود بلکه کاملا جدی  و بدون هیچ گونه ملاحظه فرا علمی  (مثل روابط و پرستیژ فرد ارزیابی شونده یا موقعیت فرد توصیه کننده و حامی او) انجام خواهد گرفت . ببینید! چه در فضای دانشگاهی وچه در فضای کارهای اجرایی  تا  افرادبه این سو روند که ارزیابی ها را به صورتی تعارفی و یا بدتر از آن «صوری» انجام دهند راه افول و سپس سقوط باز می شود.

اگر ارزیابی ها جدی گرفته می شدند تا حد زیادی  بساط های انواع و اقسام  فساد ها و حیف و میل ها و نیز مدارک دانشگاهی بی ارزش جمع می شدند.

فلان استاد پیشکسوت انتظار دارد چون خیلی آدم مهمی هست ارزیابی دانشجویش به طور صوری برگزار گردد چون که همین که دانشجو مورد تایید این استاد معظم هست کافی است. آن دانشجو فارغ التحصیل می شود و پروژه و بودجه می گیرد و حیف و میل می کند. زمان ارزیابی انجام پروژه که می رسد همان برنامه را پیاده می کند. پیشکسوتی از جنس قطب کیش شخصیت پیدا می کند برایش برنامه بزرگداشت می گیرد. در مقابل، پیشکسوت از او و پروژه اش تعریف می کند.  در این مملکت  که کیش شخصیت بیداد می کند کسی جرئت نمی کند ارزیابی جدی ای نماید که مبادا احترام حرف آن پیشکسوت پایمال شود و یا چنین جلوه داده شود  که به قطب کیش شخصیت بی احترامی شده. اگر چنین جلوه داده شود نوچه های آن قطب  می ریزند بر سر ارزیابی کننده و او را می کوبند و لت و پار می کنند.

آنهایی هم که به راستی -نه از روی ریا و یا سواستفاده- به آن پیشکسوت ارادت داشتند گمان می کنند استاد پیر شده و عده ای از زوال عقلش سو استفاده می کنند. گاهی هم این واقعیت هست ولی در بسیاری از موارد یک معامله آگاهانه هست بین قطب کیش شخصیت و فرد فاسد که بودجه پروژه را حیف و میل کرده. استاد پروژه شکست خورده را متبرک می سازد و مجری پروژه با بزرگداشت گرفتن به کیش شخصیت استاد، یاری می رساند و احیانا دست یکی دو تا از نوچه هایش را در شرکت یا پروژه های پر از فسادش بند می کند.

وقتی من یا معدودی دیگر از همکاران   گلو پاره می کنیم که هیچ ارزیابی نباید صوری باشد به خاطر همین چیزهاست. 

البته فقط معدودی از همکاران هستیم که به جدی تر کردن ارزیابی ها اصرار می ورزیم. بقیه همکاران عمدتا در جهت شل کردن و درنهایت صوری کردن ارزیابی ها حرکت می کنند. این روش شان اتفاقا خیلی هم برایشان محبوبیت زاست.  با صوری کردن ارزیابی ها اغلب اوقات همه  خوش و راضی می گردند و چالشی هم  در نمی گیرد و کسی هم از آدم دلخور نمی شود. زحمت ها هم کم می شود. 

اگر جامعه ای می خواهید که فساد در آن مهار شده باشد باید ارزیابی ها را جدی کنیم نه آن که صبح تا شب در مورد اخلاق صحبت کنیم  و پای نصایح اخلاقی همان قطب های کیش شخصیت بنشینیم. آن جلسات از جانب آن قبیل قطب ها، خودشان در واقع اخطاری هستند به بقیه که اگر به پر و پای من یا نوچگانم بپیچی به یاری نوچگانم به تو انگ بی اخلاقی می زنم و دمار از روزگارت در می آورم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اندر حکایت اظهارات کتره ای مسئولان کشور

+0 به یه ن

مسئولان در کشور ما، در مصاحبه هایشان حرف کتره ای زیاد می زنند. آماری که می دهند دقیق نیست. دقیق که چه عرض کنم! گاه حتی یک مرتبه بزرگی از آمار واقعی که دارند متفاوت هست. همین طوری عدد می پرانند. نه لزوما به این علت که آمار درست ندارند و یا در ذهن، عدد درست را به خاطر نمی آورند! به خاطر جواب سربالا دادن به مطبوعات و به هیچ گرفتن آنها.

همین آمارهای غلط دادن، باعث می شود بین مردم اختلاف ها بیافتد. با یک تیر چند نشان می زنند و به خصوص به هدف دیرینه «اختلاف بیانداز و حکومت کن» خوب می رسند. در دوره اول روحانی گاه من روزی چند بار اخبار تخصیص اعتبار به ستاد احیای دریاچه اورمیه را دنبال می کردم. شاهد بودم که چندین بار مسئولان به طور کتره ای پرانده بودند که تا الان، فلان مقدار پول داده شده است. من آمار دقیق را داشتم و می دانستم لافِ آنها، غلط هست. اما همان رقمی که پرانده بودند در استان های جنوبی کشور غوغا کرده بود. حس تبعیض نموده بودند که چرا به استان های شمالی می رسند ولی به استان های جنوبی نمی رسند. با خود در دل گفتم: «ای دل غافل! لابد بخشی از گلایه های استان های تورک نشین که چرا به استان های فارس نشین می رسید اما به ما نمی رسید از همین دست لاف های گزاف و بی اساس مسئولان  ناشی شده است!»


البته اظهارات کتره ای مسئولان در جراید به  ارائه آمار و ارقام ختم نمی شود. گاه هارت و پورت هایی هم به اسم شیوه نامه جدید در جراید راه می اندازند بی آن که آیین نامه یا شیوه نامه مزبور نهایی شده باشد و از طریق مراجع رسمی (از طریق سامانه های رسمی اداری)  ابلاغ گشته باشد. هدفشان به قول خودشان «استمزاج» هست. می خواهند ببینند واکنش جامعه چه خواهد بود و تا چه حد از زورگویی تحمل خواهد شد. معمولا در فضای دانشگاهی این دانشگاه تهران هست که همیشه هزینه می پردازد و جلوی زورگویی می ایستد. دانشگاه های شهرستان ها -به خصوص شهرستان های کوچک- تا همان هارت و پورت را در جراید می شنوند تسلیم می شوند.   اگر در هارت و پورت، کلاه مردم را بخواهند ایشان برای خوش-رقصی سرِمردم را می آورند! (همان مَثَل قدیمی که در تبریز متداول هست: «تهراندا دئسه لر باش قیرخین، تبریزده باش کسللر».)

اولین تجربه شخصی ام با این پدیده را در پست بعدی برایتان بازگو خواهم کرد. فعلا این بحث را جمع کنم.

اگر ما در کشور مطبوعات آزاد داشتیم خبرنگاران جدی  همانجا مسئول را به چالش می کشیدند که  فلان ادعایت در کدام مصوبه مکتوب شده و به چه تاریخی ابلاغ گشته است؟ اما در داخل کشور مطبوعات آزاد  نداریم که بتوانند خبرنگارانشان را  از تبعات سئوالات چالشی حفظ کنند. در نتیجه عموم خبرنگاران محافظه کاری پیش می گیرند و سئوال جدی و چالشی نمی پرسند. مسئولان هم با خیال راحت به اظهار نظرهای کتره ای خود ادامه می دهند.

از آن سو، رسانه های آن ور آبی داریم که اتفاقا از این سئوالات کتره ای بدشان نمی آید. بدشان نمی آد ده ها بار همان اظهارات را-که قابلیت  خوبی برای به هجو کشیدن دارد- تکرار کنند و جا بیاندازند بی آن که خیلی در بند این باشند که بدانند در کدام مصوبه مکتوب شده و چه قدر اعتبار دارد. این طوری با ایجاد ولوله ها، برای خودشان مخاطب می خرند و در خط خطی کردن روح و روان مردم،  نقش دوم و کمکی را بعد از مسئولان داخلی دارند.

به امید آن روزی که ما در ایران مطبوعات آزاد داشته باشیم و خبرنگاران  حرفه ای همانجا مسئولی را که کتره ای عدد و رقم می پراند یا هارت و پورت می کند به چالش بکشد و از او مصوبه رسمی یا منبع آمار بخواهند. داخل پارانتز عرض کنم:(اگر برای کسی سئوال هست که ما آزادی را برای چه می خواهیم جواب این هست: یک نمونه از دلایل این که ما خواستار آزادی هستیم همین هست).

اما فعلا چنین سیستم مطبوعات آزادی نداریم. البته، تک و توک خبرنگارانی مثل یاشار سلطانی، نیلوفر حامدی و الهه محمدی داریم که به هر قیمت که شده کار اصلی خود را بدون محافظه کاری انجام می دهند اما از همه خبرنگاران نمی توان انتظار داشت تا این اندازه شجاع  و فداکارباشند. به جای آن باید انتظار داشت که فضای  کشور برای خبرنگاری چالشی ایمن باشد.


فعلا چنین نیست! در فضای فعلی چه کنیم؟ بدانیم و آگاه باشیم که اظهارات مسئولان در مصاحبه ها سندیت لازم را ندارد.  شیوه ها و آیین نامه هایی که سندیت دارند از مراجع رسمی (سامانه های اداری ذیربط) ابلاغ می شوند. آنها هستند که ملاک هستند.


--------------------

چند ماه پیش از سوی یکی از واحدهای پژوهشگاه ، نامه ای اداری به سامانه پژوهشکده رسید. در آن نوشته بودند قبلا در چند مورد ابلاغ شده که .......

نامه را پس فرستادم و گفتم باید مشخص شود این «قبلا» که اشاره می کنند  کی هست؟ در کدام نامه یا نامه ها به چه شماره نامه و به چه تاریخ ارسالی؟

 نامه را اصلاح کردند و فرستادند.

 بوروکراسی اصول دارد. مثل محاوره خانگی نیست که همین طوری آدم دهنش را باز کند و بگوید «صد بار به تو گفتم ......» اگر ارجاعی به نامه های قبلی یا آیین نامه ها یا ابلاغیه ها  می شود باید شماره رسمی نامه و تاریخ آن مشخص باشد. شاید تفسیر ابلاغیه نیاز به بحث داشته باشد.

ما خودمان که بین واحدهای پژوهشگاه نامه نگاری می کنیم با دقت قید می نماییم اشاره مان به کدام نامه اداری با کدام شماره و به کدام تاریخ هست. اگر هم آیین نامه یا شیوه نامه ای مدنظر باشد علاوه بر شماره و تاریخ ، ماده و بندش را روشن می سازیم و احیانا نقل می کنیم.

اگر این دقت ها صورت نگیرد رفته رفته سنگ روی سنگ بند نمی شود. همین طور همه چی روی هوا و الکی می شود.

معمولا در پژوهشگاه ما همه این واحدها، این گونه اصول را به دقت رعایت می کنند. این مورد بی دقتی  در پژوهشگاه ما، استثنا بود. (در واقع منشی ای کِرمَکی می خواست حال رئیس تازه کارش را بگیرد که چنین نامه ای جلوی او گذاشته بود تا امضا کند. 

اون هم نامه ای که قرار بود به من فرستاده شود که می دانست واکنش نشان خواهم داد! گمان می کرد می تواند میانه من و رییسش را به هم بزند ولی زهی خیال باطل! منشی های کرمکی گاه از این کرم ها می ریزند! خدا چنین منشی هایی را نصیب گرگ بیابان هم نکند! یکی از شانس هایی که من آورده ام کادر اداری بسیار حرفه ای و کاربلد و باهوش پژوهشکده  فیزیک نظری از زمانی است که من رییس پژوهشکده فیزیک نظری شدم. در واقع همه زحمات کارهای اجرایی پژوهشکده باآنهاست. من ایده را مطرح می کنم و آنها به بهترین شکل اجرا می کنند.

 . به هرحال، در آن مورد، فکر کردم باید واکنش نشان دهم والا  این نوع نامه نگاری  کتره ای در پژوهشگاه باب می شود. به هر حال، این جور کرم ریختن ها توسط منشی ها دست آخر خود آنها را چوب دو سر طلا می کند!)

علی الاصول هرچه قدر به سطوح بالاتر مدیریتی می رسیم باید  این دقت عمل و نظر بیشتر  و اصولی تر هم باشد اما در کشور ما برعکس هست. 

بوروکراسی در مجلس شورای اسلامی  نسبت به آن چه که ما در پژوهشگاه یا در دانشگاه های کشور داریم بسی بیشتر هردنبیل هست و خیلی کمتر  اصولی از آن دست که در بالا گفتم در آن رعایت می شود. تازه من در مورد مجلس اصلاح طلب ششم حرف می زنم که آشناترم. احتمالا از آن زمان به بعد  وضعیت بوروکراسی مجلس هردنبیل تر هم شده. در همین «هردنبیلی» هاست که شفافیت از بین می رود و فساد، مهار ناشدنی می گردد.


(پی نوشت: هردنبیل درواقع «هر دَن بیر» تورکی است که وارد زبان محاوره ای تهران شده. معنایش هم تغییر کرده و به معنای بی نظم شده. من به معنایی که در تهران جا افتاده استفاده کردم. معنای اصلی «هر دن بیر» ،  «گاهگاهی»‌است ومعنای منفی ندارد.)


پی نوشت دوم: برای کارمند ها در طول سال، کلاس های آیین نگارش نامه های اداری و .... می ذارند. کارمندها این نکات را عموما بلدند. اعضای هیئت علمی که ریاست واحد ها را برعهده می گیرند شاید بلد نباشند.  اگر -خدای ناکرده- گیر منشی کرمکی بیافتند ممکنه از این اتفاقات (وخیلی بدتر ازاینها)بیافته. اما در رده های بالای مدیریت کشور، عدم دقت بروکراتیک عمدی است. یکی از نماینده های  اصلاح طلب مجلس ششم به ما در پژوهشگاه تشر می زد که شما با این جور دقت ورزیدن در بوروکراسی دارید دست و پای خودتان را می بندید و جلوی انعطاف را می گیرید. اصرار می کرد تا از مکتوب کردن  تا ممکن باید حذر کرد تا دست رئیس باز بماند.  اصرار می کرد که رویه مجلس که جای مهمتری است این هست.  سنش هم از ما بالاتر بود و خود را دریایی از  تجربه و پختگی می دانست و امثال من و شاهین را «ریز» می دید و فکر می کرد جز فیزیک هیچ نمی فهمیم. آخر و عاقبت آن «باز بودن ها» همین شده در مملکت که ملاحظه می کنید.

-------------------

اولین تجربه شخصی من در مواجهه با هارت و پورت کتره ای مسئولان در جراید


اون سالی که برای اولین بار آزمون ورودی دکتری سراسری شد من مسئولیت اجرایی جذب دانشجو در پژوهشکده مان را بر عهده گرفتم. جوان بودم و کم تجربه اما بسیار پر انرژی. بنا بود که از طریق آزمون، از وزارتخانه سه چهار برابر ظرفیت اعلام شده به ما کاندید معرفی کنند که ما از بین آنها لیستی مطابق ظرفیت پذیرش خود به وزارتخانه بدهیم. برنامه ای دقیق ریخته بودم که چه طور در زمان محدود بتوانیم به یاری سایر اعضای هیئت علمی پژوهشکده و چند استاد مدعو از دانشگاه های بنام تهران، از متقاضیانی که به ما معرفی خواهد شد امتحان کتبی بگیریم. ورقه هایشان را نمره دهی کنیم. نگاهی به پایان نامه کارشناسی ارشد آنها بیاندازیم و  تک تک آنها را مصاحبه کنیم و انتخاب خود را انجام دهیم. انجام دادن همه این کارها در آن زمان محدود به یک معجزه می مانست اما من برنامه ای دقیق ریخته بودم که آن را  به یاری همکاران امکان پذیر می کرد.  (برخی از خود دانشجوها، تعجب خود را از این که در یک روز این همه کار انجام می شود نمی توانستند پنهان کنند و می گفتند ما فکر کردیم اینجا به سلام و احوالپرسی خواهد گذشت و شما از قبل انتخاب خود را کرده اید و این امتحان تنها صوری است. من هم جواب دادم در جایی که من، مسئول باشم هیچ ارزیابی  علمی ای صوری نیست!کاملا جدی است و ما هم از قبل انتخاب نکرده ایم. واقعا هم معیارمان امتحانی بود که گرفتیم).

خلاصه خیلی کار سختی بود ولی برنامه ریزی ای که کرده بودیم آن را میسر می ساخت.

چند هفته قبل از موعد مقرر، برنامه  زمان بندی دقیق مصاحبه ها را در سایت گذاشته بودیم. اگر اندکی از برنامه دور می افتادیم همه چی به هم می خورد و نمی توانستیم که جمعش کنیم. اعلام هم کرده بودیم که دانشجوها در چه مباحثی باید خود را آماده کنند. قرار نبود در مورد آب و هوا گپ بزنیم! مفاد امتحانی از پیش تعیین شده بود و مطالبی بودند که قرار بود دانشجو در طی دوره دکترایشان از آنها استفاده کند.  دانشجوهای جدی هم که می خواستند دانشجوی پژوهشکده شوند داشتند خود را آماده می کردند که ناگهان مسئولی در مصاحبه تلویزیونی اش هارت و پورت کرد که هیچ دانشگاه یا پژوهشگاهی حق ندارد امتحان بگیرد  و تنها قرا ر هست انتخاب کند!!!

من هم ترسیدم و هم خیلی عصبانی شدم. گفتم یعنی چی!؟ بدون امتحان، چه طور می توان انتخاب کرد؟! قرار نیست که از روی چشم و ابروی افراد انتخاب کنیم. باید ببینیم چه قدر سواد دارند بر آن اساس انتخاب کنیم. اگر امتحان نگیریم چه طور بفهمیم؟! 

شاهین (همسرم) به من گفت: «خیلی جدی نگیر. مسئولان در جراید هارت و پورت زیادمی کنند تا استمزاج کنند. دست آخر ملاک ابلاغیه های رسمی است. در هیچ ابلاغیه رسمی هم نیامده که حق امتحان گرفتن نداریم.»از اون ور دانشجوها هم دچار تشویش شده بودند .البته حق هم داشتند. می گفتند مسئولان چنین گفته اند. ما هم گفتیم که چنین چیزی به ماابلاغ رسمی نشده است و ما به رویه اعلام شده در سایت خودمان، دانشجوها را انتخاب خواهیم کرد. همین کار را هم کردیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برخی از سازوکارهای مهار فساد در ادارات

+0 به یه ن

علی الاصول وقتی شخصی در یک اداره یا موسسه دانشگاهی، پست اجرایی می گیرد باید با سازوکارهای شفافیت و مهار فساد آشنا شود. در ایران  راه ومکانیزمی برای این آشنایی نیست.  نه آموزش رسمی ای در این باره هست و نه آموزش غیر رسمی. به طور مثال وقتی استاد جوانی پست اجرایی می گیرد ، دوستان باتجربه ترش که اتفاقا خیرخواه او هستند چنین چیزهایی را به او یاد نمی دهند. به جایش، نتیجه تجربه خود را به گوشش می خوانند: « با رئیس مخالفت نکن چون که برایت گران تمام می شود.» یا «در شورا ها ساکت باش و اظهار نظر نکن که  بزرگترها نگویند بی ادب هستی. این طوری تو را در این پست، تمدید می کنند.» حالا اینها دوستان خیرخواه هستند که این توصیه ها را می کنند. خیلی وقت ها هم دشمنانی در لباس دوست ظاهر می شوند و در گوش مدیران تازه وارد می خوانند  که فلان جا با بهمان کس کله بگیرد. او را تحریک می کنند که سرباز پیاده صفحه شطرنج خودشان در بازی های پیش پا افتاده قدرت پوشالی در سطح دانشگاه یا اداره باشند.

چیزی که غایب هست آموزش راه و کار شفافیت و مکانیزم های مهار فساد هست که هر کسی که مسئولیت اجرایی می گیرد باید کمابیش از آنها با خبر باشد.


من مشکل ملت مان را این چیزها می دانم. اندیشمندانشان -به جای تاکید بر اهمیت این ساز و کارها- به آنها آدرس های غلط می دهند. در نوشته بعدی ام  به یکی دو مورد از این سازوکارها که از همسرم (دکتر محمد مهدی (شاهین) شیخ جباری) آموخته ام و خود سعی کرده ام به سایر کسانی که در پژوهشگاه ما سمت اجرایی دارند بیاموزم اشاره خواهم کرد.


دو مورد از سازوکارهای شفاف سازی و مهار فساد مالی در ادارات:

۱- هر قراردادی که با شرکتی بسته شود و مبلغ آن از مقداری بیشتر باشد باید به مناقصه گذاشته شود. به این ترتیب امکان این که مدیران رده بالای موسسه به اطرافیان خود «نون قرض دهند» کاهش می یابد. سازوکارهایی برای تضمین سلامت مناقصه هم هست که من خیلی در این باره نمی دانم.

فقط می دانم اگر در کشوری مطبوعات آزاد باشد خبرنگاران جدی کنکاش کننده  (  investigativeشبیه همین یاشار سلطانی خودمان) ته و توی مناقصه را درمی آورند و اگر فسادی باشد رو می کنند.

۲- در بستن قرارداد با یک موسسه، یک شرکت ناظر مستقل هم باید باشد.  ناظر باید هم  ازکارفرما و هم از شرکت مجری، مستقل باشد. از سوی موسسه کارفرما، یک کاربر رسمی معرفی می شود. کاربر درمراحل اجرای پروژه به مجری تفهیم می کند که  دقیقا چه سرویسی می خواهند.  دست آخر هم کاربر، طرح را تحویل گرفته امضا می کند که طرح به طرز مطلوب به اتمام رسیده است. بخشی از مبلغ قرارداد، در آخر پرداخت می شود و منوط به تایید کاربر هست. این طوری، مجری  نمی تواند سمبل کند و طرح را ناتمام یا معیوب تحویل دهد. از سوی دیگر، مجریان جدی که می خواهند کار را خوب درآورند، خود باید از ایده  معرفی کاربر استقبال کنند. چون این طوری طرف حسابشان معلوم هست. وقتی طرف حساب مجری معلوم نباشد و هر کسی از راه می رسد یک دستور صادر کند و دست آخر هم کارفرما بهانه بیاورد که طرح خوب نشد، اعصاب  مجری هم خراب می شود. اما اگر طرف حسابش کاربری مشخص باشد که از ابتدا معلوم می نماید چه سرویسی لازم دارند،  تکلیف مجری روشن هست و کمتر اعصابش خرد می شود و دلخوری پیش می آید.


دو مورد بالا، مواردی هستند که علی الاصول هر کسی با سواد دبیرستانی هم باید بداند. اما من مورد اول را حدود ده سال بعد از دکترایم یاد گرفتم. مورد دوم را هم دو سال پیش بعد از تصدی ریاست پژوهشکده به طور غیر رسمی از همسرم آموختم. کلی هم ذوق زده شدم که عجب مکانیزم هوشمندانه ای است. ( بعدش یادم افتاد که در تابلوهای زردرنگ کنار کارگاه های ساختمانی نام مهندس ناظر را می نویسم. و بعدتر یادم افتاد مادر خودم مهندس ناظر چند پروژه ساختمانی بود. گمان می کردم فقط برای پروژه های ساختمانی این سازوکار باید باشد. نمی دانستم که در پروژه های دیگر هم علی الاصول باید باشد.)  شاهین وقتی ذوق مرا دید  گفت:« این را که دیگه همه می دانند! چه طور تو نمی دانستی؟» 

ولی آیا «همه» این مکانیزم ها را می شناسند!؟  من در پژوهشگاه خودمان در موردش با همکاران صحبت کردم و هیچ کدام نمی دانستند! علی الاصول لازم بود بدانند ولی نمی دانستند.

این از عدم آگاهی عمومی  ماست که  نتیجه طرح ها و پروژه ها عمدتا کج و کوله هست و راه هم  برای سواستفاده های مالی چهار-بانده باز هست. گمان می کنیم با تقبیح زبانی یا نصیحت اخلاقی می توانیم جامعه را اصلاح کنیم و از این مکانیزم ها غافلیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ترکیه بیشتر فرهیخته دارد یا ایران؟

+0 به یه ن

نظر دوست فیس بوکی:

«

درود ، فکر میکنم قشرفرهیخته ایران اگر بیشتر از ترکیه نباشد کمتر نیست

شاید مهاجرت ها نتیجه آن باشد بهر جهت قطب کیش شخصیت وقتی با تقدس و استمرار همراه باشد ، موضوعی دیگر است ،

حتمآ به این موضوع صحه میگذارید که اکثریت مردم خاموش ایران تفکر دیگری دارند»


پاسخ من: «

جمعیت قشر فرهیخته احتمالا از جمعیت قشر فرهیخته ترکیه زیادتر هست. همین بخشی از فرهیختگان ایران که مهاجرت نکرده اند هم جمعیت خیلی بالایی دارند و احتمالا به لحاظ جمعیت بیشتر از جمعیت فرهیخته ترکیه -اعم بر مهاجرت کرده و مهاجرت نکرده- هستند.  اما  این دو قشر توجه و انرژی خود را در جهات متفاوتی گذاشته اند. ما بیشتر انرژی خود را در جهت زبان و یافتن ریشه کلمات و ادبیات و نظایر آن گذاشته ایم. دقت و وسواس ما در یافتن ریشه هر کلمه ای که می شنویم گاهی حوصله دوستان ترکیه ای (حتی حوصله همان بخش فرهیخته آنها) را به سر می برد. درست یا غلط- ارزیابی آنها این هست که مسایل مهم تر را ول می کنیم و به این موضوعات می چسبیم. (البته ما هنوز اصرار داریم که کلمات مهم هستند اما آن بحث دیگری است.) نکته اینجاست که بخش فرهیخته تر ترکیه بخش بزرگی از انرژی خود را صرف اندیشیدن و آموختن ساز و کارهای مهار فساد و مدیریت و نظایر آن می کنند. نتیجه هم این شده که در این زمینه از ما جلوترند.

-----

در مورد بسیاری از  ایرانیان فرهیخته مهاجرت کرده به کشورهای دیگر در۵۰ سال تا ۱۵ سال گذشته (البته نه همه) نکته غمناکی هست. در اغلب موارد این مهاجرت باعث نشده که چشمان خود را باز کنند و ساز وکارهای مدیریتی و مهار فساد مالی  را ببینند . سعی نکرده اند با مقایسه سازوکارهای موجود در ایران با کشورهای دیگر، نقاط ضعف و قوت را بیابند بلکه پیله ای دور خود تنیده اند و در دنیای ذهنی که ساخته اند گیر افتاده اند. هرکدام در بخشی از تاریخ ایران گیر افتاده اند. از این جهت اتفاقا اغلب ایرانیان مقیم خارج که بیش از ۱۵ سال پیش از ایران مهاجرت کرده اند از ایرانیان داخل نه تنها جلوتر نیستند بلکه چندین و چند پله عقب ترند. یک موجی هم بعد از ۸۸ مهاجرت کردند. اونها و مهاجران قبل از اونها، عموما چشم بسته خود را نگاه داشته اند. اما نسلی که بعد از آن موج مهاجرت کرده اند چشم باز ترند. 

نسل جدیدتر وقتی با ایرانیان مقیم داخل هم-کلام می شوند بیشتر گوش شنوا دارند تا زبان سرزنشگر و نصیحت گو و یا تمسخر آمیز!

 همین طور، کمتر نسبت به جامعه میزبان گارد گرفته اند و برعکس ایرانیان مهاجر قبلی، نمی خواهند ثابت کنند مردم جامعه میزبان آنها، کودن اما خوش شانس هستند. 

در نتیجه این نسل جدیدتر مهاجران، هم با تحولات واقعی  ایران پیش می روند و هم با فرهنگ کشور میزبان بهتر آشنا می شوند. منظورم نسل جدیدتر مهاجران لزوما جوان تر ها نیستند. همنسلان ما هم که  در ده- پانزده سال اخیر مهاجرت نموده اند کمابیش این طورند.اگر هم جامعه میزبان یا تحولات داخل ایران را خیلی درک نکنند  دست کم گارد نمی گیرند و نمی خواهند اثبات کنند جامعه میزبان یا ایرانیان مقیم ایران –و نیز مهاجران غیر ایرانی-- نمی فهمند و فقط آنها -یعنی فقط ایرانیان مهاجر- حالیشون هست.کوشش بی وقفه اثبات همین فرضیه ها، انرژی  ووقت زیادی از نسل قبلی مهاجران ایرانی می گرفت و زمانی و انرژی ای برای باز کردن چشم ها و ساختن گفتمانی جدید باقی نمی گذاشت. برای همین در گذشته گیر افتادند.

امید دارم این نسل جدید مهاجران به همراه ایرانیان داخل- که اتفاقا به دلیل احساس نیاز با سرعت برق رشد فکر ی می یابند- آینده ای بهتر رقم بزنند.

البته  چشم و گوش بازتر بودن نسل جدید مهاجران ایرانی نسبت به مشابه نسل قبلی مختص قشر فرهیخته مهاجران نیست! اقشار عامی تر آنها را هم  شامل می شود. مثال می زنم. دغدغه  اقشارعامی تر  مهاجردر نسل های قبل این بود که عیبی و ایرادی در ایران و میان ایرانیان مقیم ایران ببینند و بعد به تمسخر «وطنم! پاره تنم!» بخوانند و تحقیر کنند و پز بدهند که خودشان درخارج خیلی وضعشان خوب هست. مثلا از ایران که می رفتند همانند گشت ارشاد ورژن دهه شصت، به آرایش زنان ایرانی مقیم ایران گیر می دادند و ادعا می کردند آنها که مهاجرت کرده اند «فهمیده» شده اند و تعادل را در پوشش و آرایش رعایت می کنند. کسی هم به آنها نمی گفت  کی گفته جناب عالی شده اید معیار «تعادل»؟! گاه جسارت کرده می پرسیدم:  « دست کم در تئوری، معیار گشت ارشاد،  فقه اسلامی هست که مدون هست. معیار شما برای تعادل چیست؟ کجا و چگونه تدوین شده است؟ آیا هوس و تشخیص آنی شما می تواند معیار تعادل باشد و به دیگران تحمیل شود؟ اگر یک میکاپ آرتیست یا استایلیست حرفه ای به لباس پوشیدن کسی ایراد بگیرد (که به ندرت چنین می کنند) آدم روی حرفش تامل می کند. اما چرا هرکه به خارج مهاجرت کرده خود را معیار تعادل پوشش و آرایش -نه فقط برای خودش بلکه کل ایران- می داند؟!» با یک جواب تند ولی تهی از معنی، حساب مرا می رسیدند.  مهاجران نسل جدید، دنبال این که از آن سوی آب ها نقش گشت ارشادرا -البته با شیوه و سلیقه خود- برای زنان داخل بازی کنند نیستند.

 مثال دیگر این بود: نسل های قبلی مهاجران، شیوه های تربیتی آسان گیر داخل ایران را (که محصول آن همین نسلِ شجاع و سربلند وآزاده و راستگو و صادق دهه هشتادی و نودی از آب درآمد) تحقیر می کردند و فریاد واویلا سر می دادند که احترام بزرگتر در ایران از بین رفته و ما ایرانیان مقیم خارج اکنون تنها حافظان واقعی ارزش ها هستیم! 

نسل جدید تر مهاجران دارند زندگی شان را می کنند و موی دماغ ما در داخل نیستند!  دیگه با تمسخر «وطنم! پاره تنم!» ، گوشت تن ما را آب نمی کنند! سرشان توی کار خودشان هست

اتفاقا معلوماتشان در مورد فرهنگ روزمره و سبک زندگی و خبرهای تخفیف کسبه  در ایران به طرز حیرت انگیزی  بالاست. خانم در آمریکا نشسته اما می داند کدام آرایشگاه در تهران و کرج تخفیف کدام قلم خدمات پوست و مو را دارد. (با توجه به تنوع این نوع خدمات و تخصصی بودن آنها واقعا میزان اطلاعات حیرت انگیزی است!) برنامه ریزی می کند که وقتی دو سه هفته برای ملاقات خانواده به ایران می آید در کدام آرایشگاه در کدام کوچه الهیه تهران برای ترمیم ابرو برود  و فرزند خردسالش را به کدام آرایشگاه کودک در عظیمیه کرج ببرد که با کودکان خردسال خوب رفتار می کنند و کارشان را هم بلدند!

کسی که تا این اندازه فکرش پیش برنامه ریزی  برای رتق و فتق امور زندگی است وقتی برای گیر دادن به دیگران ندارد! اتفاقا من همین قشر را هم  بخشی از جنبش های زنده ایران می دانم که همسو با همدیگر، چهره ایران را درآینده ای نه چندان دور، دگرگون خواهند ساخت.



----------


چند روز پیش  نوشتم که جمعیت فرهیختگان در ایران بیش از ترکیه هست اما در حالی که در ایران فرهیختگان بیشتر فکرشان را به مسایلی نظیر ریشه کلمات داده اند، در ترکیه فکرشان را به ساز و کارهای مدیریتی و مهار فساد داده اند. 


نظر نقد آمیز یک دوست  عزیز و قدیمی فیس بوکی  را به اسم مینا که از من جوانتر هست و اگه اشتباه نکنم  

سالهاست که ساکن ترکیه می باشد

در پی  می خوانید:


«قشر فرهیخته رو‌چطور تعریف می کنید و با کدوم داده آماری به این نتیجه رسیدید که ایران قشر فرهیخته بیشتری داره؟ به نظرم بهتره  این ادعارا  بدون داده نکنیم تا بیشتر از این، دامن به توهم جمعی ای که در ایران ریشه دوانده نزنیم ».



پاسخ مینجیق:



 می دونستم این ایراد به سخنم وارد هست و مطرح خواهد شد. جواب دقیقی هم ندارم. اما در مجموع فکر کردم گفتنش بهتر از نگفتن هست. بااجازه نوشته شما را مجزا منتشر کنم. باشد که باعث شود بیشتر در این باره تفکر جمعی شود. هدف من از این سری نوشته ها شروع گفتمان جدید هست. گفتمان دقیق ندارم و به همه جنبه های آن چه که می گویم اشراف ندارم. هدفم این هست که بحث ایجاد کنم که به یک فهم عمومی بالاتر برسیم که به درد زمان می خورد


واما در مورد این که آیا قشر فرهیخته ایران پرجمعیت تر از ترکیه هست یا نه. در این که فرهیختگی را اول باید تعریف کرد و بعد هم آمار گرفت کاملا با شما همنظرم. اما یک موضوع دیگه هم هست که درمورد آن مطمئنم: در ایران جمعیت کسانی که خود را فرهیخته می دانند و انتظار دارند بقیه آنها را به فرهیختگی قبول کنند بیشتر هست. آن قدر این جمعیت در ایران بیشتراز ترکیه  هست که تفاوت چنان آشکار هست که نیازچندانی به آمار ندارد. مثل این می ماند که من ادعا کنم در ایران تعداد راست-دست ها بیش از چپ-دست هاست یا تعداد کسانی که درایران فارسی می دانند بیش از تعداد کسانی هست که ژاپنی می دانند. شما از من برای این ادعاها آمار نخواهید خواست.

منتهی سئوال بجاتر آن هست که بپرسیم که آیا واقعا در ایران همه کسانی که ادعای فرهیختگی دارند ازدرصد عمده کسانی که در ترکیه ادعای فرهیختگی دارند بادانش ترند؟! راستش مشاهدات من می گوید خیر!  مثال عرض می کنم: همسرسابق یکی از همکاران ترکیه ای که خود فرد بسیار فرهیخته ای بود (با هر معیار معقولی که فرهیختگی داشته باشد او فرهیخته بود)  در نظر اول، خیلی به نظر عامی می آمد. همه صحبت هایش حول و حوش این که «ناهار چی بخوریم شام چی بخوریم» و نظایر  آن می گذشت. اما دختر خوش قلبی بود و بسیار مهربان. با هم دوست شده بودیم. 

بی ادعایی او در مورد فرهیختگی چنان بود که من یک بار کنجکاوی خود را نتوانستم کنترل کنم و در جمعی از آقایان پرسیدم: «یعنی یک مردی به این  اندازه فرهیخته  حوصله اش از این خانم سرنمی رود؟ حرف مشترکشان تمام نمی شود.»

اما قضاوت من سطحی بود. آن خانم آن قدرها هم که من فکر می کردم کم دانش و کم معلومات نبود بلکه  کم ادعا بود. 


من ورشو رفته بودم و عکسی از باقی مانده دیوار گتوی معروف آن گرفته بودم. باقی مانده که چه عرض کنم! روی زمین در جایی که زمانی ، دیوار ایستاده بود چند میخ زده بودند و پلاکی چسبانده بودند.  با آن خانم عکس ها را می دیدیم. با دیدن آن عکس حدس زد که چیست! بعید می دانم درصد قابل توجهی از ایرانیانی که ادعای کتابخوانی و فرهیختگی هم دارند بتوانند چنین حدسی زنند. در مقابل دیده ام که برخی از همین ایرانیان که ادعای فرهیختگی دارند به چنگیز خان لعنت می فرستند که چرا تخت جمشید را آتش زد!

 وقتی هم می گویید که تخت جمشید را چنگیز خان آتش نزد بلکه ۱۶۰۰ سال پیش از او، اسکندر مقدونی آتش زد، جواب می دهند مگر یک اروپایی از این کارها می کند؟! حتما مغولان وحشی این کار را کرده اند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل