از ایده آل من در آسمان ها تا واقعیت در زیر زمین طبس

+0 به یه ن

طیف های مختلفی که در جامعه پشتوانه اجتماعی دارند سرمایه های جامعه هستند.  ساختار سیاسی باید به گونه ای باشد که از پتانسیل های همه آنها برای کشور استفاده شود. یکی از این طیف ها، چپگراها هستند. گوشه ای از همین طیف که به راستگرایی نزدیک می شود گروه های مختلف محیط زیستی، طرفداران زنان، طرفداران حقوق قومی وزبانی و... هستند. همه اینها باید در اداره کشور- از طریق تشکیل حزب و تشکیل ائتلاف ها- سهیم باشند.  اگر هم چپگراها در جامعه و سیاست امکان حضور و عرض اندام داشته باشند و هم راستگراها، امکان غلطیدن در دامان تندروی از هر دو سو از بین می رود و جامعه بیمه می شود.

این روزها طیف فکری طرفدار خانواده هاشمی رفسنجانی ازیک سو و سلطنت طلب ها  از سوی دیگر  نوک حمله را به سمت چپگراها گرفته اند و ادعا می کنند هرجا چپگراها قدرت گرفته اند  ویرانی به بار آورده اند. این حرف هم درست هست و هم غلط. هرجا چپگراها قدرت مطلق گرفته اند ویرانی به بار آورده اند. باید افزود هرجا هم که راستگراها قدرت مطلق گرفته اند (مثل  مقاطعی در برخی از کشورهای آمریکای جنوبی ) ویرانی به بار آورده اند. اون کشورهایی که فرزندان هر دوی این حمله وران به چپگراها، برای داشتن پاسپورتشان سر و دست می شکنند کشورهایی هستند که در آنها هم راستگراها و هم چپگراها (البته از جنس «سوسیالیست شامپاینی») امکان  عرض اندام در عرصه سیاست دارند. 

در کشورهایی از این دست، چپگراها منشا خدمات بیشماری شده اند. بهبود وضع کارگران، زنان، کودکان، کند کردن روند تخریب محیط زیست، شرایط ایمنی بهتر در کار و منزل و راه و ایجاد فضای عمومی در شهرها  ووووووو همه مدیون  گلو پاره کردن همان چپگراهاست. بدون این بهبودها لندن جای زندگی نمی بود چه برسد شهر آرزوهای فرزندان همه اینها!

ایده آل من این هست که روزی ما- شبیه همان سریال بورگن دانمارکی- دولت های ائتلافی داشته باشیم. وزراتخانه های آموزش و پرورش و بهداشت و درمان و عتف دست چپگراها باشد. سازمان های محیط زیست و میراث فرهنگی و تامین اجتماعی دست طیف  میانی  چپگرا باشد (همان «سوسیالیست های آجیلی»). وزارت خارجه دست ملی گراها باشد. وزارتخانه های مربوط به درآمد و اقتصاد هم دست تکنوکرات های بی ایدئولوژی  و عملگرا (راستگرا؟!) باشد. سازمان محیط زیست هم بالای همه وزارتخانه ها قرار گیرد. گروه های طرفدار حقوق زبانی و قومی هم در سازمان میراث فرهنگی حضور پررنگ تری داشته باشند.


--------


به دلیل عدم رعایت نکات  ایمنی وضعیت معادن ایران بسیار خطرناک هستند. سرمایه دارانی که از برکت این معادن به ثروت های افسانه ای می رسند   حاضر نیستند برای جان کارگران خرج کنند. اونهایی که این روزها اسب را برای حمله به چپگراها زین کرده اند آیا می دانند نتیجه حذف نگرش چپگرایی  فجایعی نظیر فاجعه معدن طبس یا معدن یورت در گلستان می شود؟! بگذریم! وضعیت ایمنی در ادارات شهری هم چندان مناسب نیست. در همین تهران بازرسان آتش نشانی در اغلب ساختمان ها موارد ایمنی متعددی را تذکر داده اند که متاسفانه در اغلب ادارات و فروشگاه و سایر اماکن عمومی نادیده گرفته می شود. دیر یا زود فاجعه  های بیشتری نظیر فاجعه پلاسکو رخ خواهند داد. شما رابه خدا! اگر در اداره ای، رییسی چیزی هستید یا به هر علت صدایتان شنیده می شود، این موارد ایمنی را پی گیری کنید. به حرف  کارمند «سلامت ایمنی و محیط زیست» در ادارات گوش نمی کنند و او را سر می دوانند. شما را به خدا! اگر نفوذی دارید برای همین امر خرج کنید تا فاجعه ها کمتر رخ دهند.  آقایانی که در ادارات ایران نفوذی دارند برای به رخ کشیدن قدرتشان انواع و اقسام جنگولک بازی درمی آورند که همگان بفهمند چه  قدر لولهنگشان آب بر می دارد! چی می شه برای به رخ کشیدن قدرتشان یک بار هم شده یک مورد ایمنی را پی گیری کنند و باعث بهبود استاندارد ایمنی در محل کارشان شوند؟!.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فائزه هاشمی و نامه جنجالی اش و چپ گراهای ایران

+0 به یه ن

در پی آن نامه جنجالی فائزه هاشمی، هجمه ای علیه چپگراها توسط طیف وسیعی از طرفداران جمهوری اسلامی که گاه انتقادهایی به حکومت می کنند  شروع شده.  این وسط انگار  آتش توپخانه فردی به نام عبدالرضا داوری (مشاور سابق احمدی نژاد) از همه تند تر هست و خیلی تندروانه علیه چپگراها می نویسه و خواهان حذف اونهاست.

  چپگرایی یک طیف وسیع از جامعه را شامل می شه که پشتوانه اجتماعی قابل توجهی داره و قابل حذف شدن نیست. این طیف وسیع، خدمات بسیار به ایران کرده. اشتباهات زیادی هم کرده که به ایران ضربه زده. در مواردی هم حتی خیانت کرده. من نمی دونم کفه خدماتش سنگین تر بوده یا کفه ضرباتش. فکر نکنم به این راحتی ها بشه گفت.

ملی گرایی هم طیفی هست  که باز هم خدمات داشته و هم اشتباهات (خیانت هایش  ناچیز بوده. بیشتر گول خورده تا این که آگاهانه خیانت کرده باشه.). در مجموع به نظرم می رسه  کفه خدمات ملی گراها (طیف مصدقی ها را  عرض می کنم) سنگینی می کنه. اما در مورد چپ ها نمی توانم قضاوت کنم. حسم این هست که خدمات و ضربات چپ ها تا اینجای تاریخ «یِر به یِر» در می آد. (البته فقط حس هست. نمی توانم اثبات کنم. حتی اثبات اقناعی هم نمی توانم بکنم. فقط حسم را بیان کردم و اصراری هم بر آن ندارم.) در هر صورت،  برخلاف نظر های تندروانه، این گونه طیف های سیاسی و اجتماعی ریشه دار (چه ملی گرایانه، چه مذهبی، چه چپ، چه هویت طلبی قومی، چه ...) قابل حذف نیستند.  به منظور «زنده باد...» یا «مرگ بر...» گفتن گذشته را شکافتن و سر خدمات و ضرباتشان بحث کردن  ، دردی از آینده دوا نمی کنه. باید دید چه می شه کرد که نقاط مثبت  این طیف های سیاسی- اجتماعی- فرهنگی تقویت بشه تا  در آینده خیرشان بیش از شرشان باشه. مسئله الان ما اینه نه تخطئه اعمال ۴۰-۵۰ سال پیش افرادی که یا مرده اند یا دیگه کامل بازنشسته اند و کاری از دستشان بر نمی آد.


---------

اصطلاحی در بریتانیا و نیز کشورهای اسکاندیناوی هست به عنوان «سوسیالیست شامپاینی».  من این اصطلاح را در سریال دانمارکی «بورگن» شنیده بودم. گویا برای تحقیر فعالان سیاسی به کار برده می شه که طرفدار  مرام سوسیالیستی هستند اما  سبک زندگی خودشان شیک و پیک هست.

 می گم: مگه اشکالی داره؟! فکرش را که می کنم می بینیم ایده آل بیشتر ما خانم های دهه پنجاهی طبقه متوسط  ایران که یک مقدار دغدغه های فراتر از مسایل روزمره داریم همین رویه هست که آنها به  تحقیر  «سوسیالیست شامپاینی» می نامند. به من بگید اشکالش چیه؟ چرا مستوجب تحقیر و تمسخر هست؟! 

آیا  از این جهت تحقیر می کنند که  نمی شه هم شیک و پیک بود و هم به ایده آل های چپ برای عدالت اجتماعی و ... پایبند بود؟ چرا نشه؟! به قول دوستان معترض در خیابان ها « یک اختلاس کم بشه مشکل ما حل می شه!» اگر اختلاس  ریشه کن بشه، هم می شه به آموزش پرورش و بخش بهداشت رسید هم می شه محیط زیست را تا حدود زیادی حفظ کرد و هم طبقه متوسط می تونه در رفاه و تا حدودی لاکچری زندکی می کنه. حالا نه لاکچری آن چنانی! اما می تونه سر عید آجیل توی هفت سینش بذاره. نیازی نیست هر سال یک عده که خود با پروازبیزنس کلاس دوبی می روند در فضای مجازی، کمپین تحریم آجیل شب عید راه بیاندازند!!!

الان در ویکی پدیا نگاه کردم و دیدم که انواع و اقسام اصطلاح های معادل در کشورهای گوناگون برای این مفهوم هست. در ترکیه گویا به آن «جهانگیر سولجوسو» می گن. ( جهانگیر اشاره به محله ای  مرفه در بی اوغلو ی استانبول هست. سول هم که یعنی چپ. سولجو یعنی چپگرا)


فکر کنم معادل ایرانی اش باید بشه «سوسیالیست آجیلی».

معادل غیر تحقیر آمیز و درست سوسیالیست شامپاینی در انگلیسی، centristهست. من ترجمه نکردم تا با مفهوم مرکزگرا که در واقع مخالف فدرالیزم هست اشتباه نشه.

 در نوشته بعدی ام می گه نظر خودم چیه.


--------


بعضا این صادق زیبا کلام حرف هایی می زنه که مرغ پخته خنده اش می گیره. نمی دونم شاید هم مرغ پخته گریه اش می گیره. « زیباکلام با اشاره به متن نامه فائزه هاشمی خطاب به او گفت که دختر، من در مقابل تو تعظیم می‌کنم و به این همه شهامت و شجاعت تو تبریک می‌گویم.

این استاد دانشگاه با اشاره به تجربه زندانی شدن خود در اردیبهشت امسال افزود: من تصورم این است که دلیل این نامه دلخوری فائزه از هم بندی‌های خودش است نه زندانبانان.

او در پایان این گفتگو خطاب به فائزه هاشمی گفت: تو هم باید مانند پدرت قوی باشی، البته که تو قوی هستی و نامه تو نشان از قوی بودن تو دارد، اما باز هم قوی بمان»

همچین از شجاعت فائزه هاشمی تمجید می کنه که آدم خیال می کند فائزه هم مثل  نمازگزاران بلوچ در پاییز ۱۴۰۱ با دست خالی جلوی گلوله فریاد آزادی سر داده!. این  به اصطلاح شجاعت و شهامت  فائزه هاشمی عبارت بوده از رفتار چند همبندی دلخور شدن  و خود را حق مطلق پنداشتن و در آستانه یک اعتراض اساسی دسته جمعی برای نجات جان  زندانیان دیگرسروصدا کردن که  اینها «پچ پچ» کردند.

در مهمانی ها هم گاه برخی بچه های زیر شش سال به سراغ بزرگترها می روند و شکایت می کنند که بچه های دیگر مرا بازی نمی دهند. من  این رفتار فائزه هاشمی شصت ساله  را  ورای این  شکایات بچگانه نمی بینم. اون وقت جناب زیبا کلام در شجاعت و شهامتش حماسه سرایی می کند! 

---------------

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

طبس، تسلیت

+0 به یه ن

 به دلیل عدم رعایت نکات ایمنی وضعیت معادن ایران بسیار خطرناک هستند. سرمایه دارانی که از برکت این معادن به ثروت های افسانه ای می رسند   حاضر نیستند برای جان کارگران خرج کنند. اونهایی که این روزها اسب را برای حمله به چپگراها زین کرده اند آیا می دانند نتیجه حذف نگرش چپگرایی  فجایعی نظیر فاجعه معدن طبس یا معدن یورت در گلستان می شود؟! بگذریم! وضعیت ایمنی در ادارات شهری هم چندان مناسب نیست. در همین تهران بازرسان آتش نشانی در اغلب ساختمان ها موارد ایمنی متعددی را تذکر داده اند که متاسفانه در اغلب ادارات و فروشگاه و سایر اماکن عمومی نادیده گرفته می شود. دیر یا زود فاجعه  های بیشتری نظیر فاجعه پلاسکو رخ خواهند داد. شما رابه خدا! اگر در اداره ای، رییسی چیزی هستید یا به هر علت صدایتان شنیده می شود، این موارد ایمنی را پی گیری کنید. به حرف  کارمند «سلامت ایمنی و محیط زیست» در ادارات گوش نمی کنند و او را سر می دوانند. شما را به خدا! اگر نفوذی دارید برای همین امر خرج کنید تا فاجعه ها کمتر رخ دهند.  آقایانی که در ادارات ایران نفوذی دارند برای به رخ کشیدن قدرتشان انواع و اقسام جنگولک بازی درمی آورند که همگان بفهمند چه  قدر لولهنگشان آب بر می دارد! چی می شه برای به رخ کشیدن قدرتشان یک بار هم شده یک مورد ایمنی را پی گیری کنند و باعث بهبود استاندارد ایمنی در محل کارشان شوند؟!.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پچ پچ

+0 به یه ن

در نامه فائزه هاشمی آمده است: «

 پیشنهاد مناظره و گفتگوی آزاد در جمع هم‌بندیان را با هدف آسیب‌شناسی این شرایط و بازگشت به اخلاقیات، به جای پچ پچ‌های بی‌اثر در تخت‌ها و فضای خصوصی به دو نفر از این جمع ارایه کردم. هدفم عمومی شدن نقدها، آزادی بیان و امید به اصلاح بود. جواب شنیدم فعلاً اولویت، پرداختن به مقابله با احکام اعدام‌ها است، مناظره رد شد و نفر دوم نیز بی‌جواب گذاشت.

«

با خواندن چنین متنی در نظر خواننده -به خصوص خواننده های مرد که با فرهنگ زنانه کمتر آشنایی دارند- چنان تداعی می شود که انگار این «پچ پچ های بی اثر در تخت ها و فضای خصوصی» چه فاجعه مهیب «غیر اخلاقی» هستند که مقابله با آنها اولویتی حتی فراتر از جلوگیری از اعدام بی گناهان دارند!

پچ پچ ها در  همه دورهمی ها و دوره های زنانه که اکثریت افراد در آنها می کوشند بدون ملاحظه اختلاف طبقاتی جوی صمیمی ایجاد کنند ولی یک نفر می آید پز وضع اقتصادی بالای خود را می دهد اجتناب ناپذیر هستند.  

برای خود من هم پیش آمده. با هزار عشق و امید و صفا، دوره ای زنانه  راه انداخته بودم. این دوره باصفای زنانه، به بخشی از نیازهای اجتماعی و روانی مان پاسخ می داد. متاسفانه یکی از دوستان در دوره شروع کرد به پز درآمد خود و شوهرش   را به همه دادن و پز مدرکش را به دوستان دیگر دادن وپز رنگ چشمانش (چشم رنگی بود) را به ما چشم مشکی ها دادن!.  به این ترتیب گند زد به آن همه صفا و صمیمیتی که دوره داشت.. من  آن قدر دلخور بودم که هرجا می رفتم از دست او حرص می خوردم و پشت سرش پز دادن هایش را مسخره می کردم!  برای مخاطبانم که او را نمی شناختند جالب بود. غش غش می خندیدند!  خندیدن هایشان  و تیکه هایی که می پراندند مرا ناخودآگاه تشویق می کرد که ادامه دهم و بیشتر پز دادن های او را به سخره بگیرم. برای سایر دوستان جالب بود که برای یکی با موقعیت من این پز های بی ارزش آن زن، آن قدر مهم بوده که از دستش حرص می خورم. از من انتظار نداشتند و برایشان از جانب من تازگی داشت.  درک نمی کردند که علت ناراحتی من این بود که با هزار آرزو دوره ای به زعم خودم پر از صفا و صمیمیت شروع کرده بودم و او با پزدادنهایشان آن را از کارکرد اصلی اش منحرف می ساخت.

الان هم برایم کاملا روشن هست که وقتی خانم ایرائی می گوید با اشرافی گری فائزه هاشمی مدارا کرده اند منظورش چیست. حتما خانواده ها و عزیزان خانم ایرائی و سایر زنان زندانی از طبقات متوسط با هزار عشق اصرار می ورزند که از خارج از زندان برای آنها اجناس نسبتا لوکس بیاورند ولی با مقاومت آنها رو به رو می شوند. چرا؟ چون وقتی در محیطی که همه با هم همرزم و هم-مرام هستند عده ای  از لاکچری ها لذت ببرند و دیگران نداشته باشند و حسرتش را بخورند آن همدلی و یکرنگی از بین می رود. 

در این میان یکی به اسم فائزه هاشمی سبز شده که گویا هیچ از این چیزها حالیش نیست و ظفرمندانه می نویسد: «.....امکان خرید   خرید روزانه از فروشگاه کوچک زندان و خریدهای هفتگی از بیرون با خرج از جیب خود.

«

پشت سر این آدم پچ پچ نکنند، چه کنند؟! بروند با او درگیر شوند؟! کدام مناظره و گفتگوی آزاد!؟ وقتی زن شصت ساله ای  که سالها علیه اشرافی گری خودش و خانواده اش نوشته  شده و گفته شده،  اینها را نمی فهمد و باز با لجبازی جلوی زندانیان فقیر و  یا همدلان آنها با افتخار «خرید های هفتگی از بیرون با خرج از جیب خود» می کندو پزش را می دهد قرار هست  با گفتگو و مناظره بفهمد؟! گلی به جمال آن گیس سفیدان بند که فهمیدند آن مناظره جز افزودن به دلخوری ها و ایجاد تشنج و انحراف از مسئله  حیاتی  ای چون  اعتراض به اعدام زندانیان بیگناه نتیجه ای نخواهد داد.

  

من نمی خواهم پچ پچ را اخلاقی و خوب جلوه دهم و از آن قبح زدایی کنم اما آن قدر هم مسئله بزرگی نیست که در برابر اعتراض شکوهمند زنان در بند به اعدام و نجات جان انسان های بیگناه، بُلد شودو قد علم کند.

از فرصت استفاده کرده و در حمایت از بند زنان می نویسم « شریفه محمدی و پخشان عزیزی را اعدام نکنید.»

 اگر در دورهمی های مردانه پچ پچ کمتر است نه از لارج بودن و دل-گنده بودن آنها بلکه از این هست که به اندازه زنان، نگاه و عملکرد ظریف ندارند. نگاه و عملکرد ظریف زنانه فرهنگ پچ پچ را  لاجرم در مواجهه با افرادی مثل فائزه هاشمی  در پی خواهد داشت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از رفتارهای آنا کرونیستی در جامعه فیزیک بپرهیزیم.

+0 به یه ن

وقتی شاخه ذرات و میدان های انجمن فیزیک حدود ۱۵ سال پیش بنیان گذاشته شد، تعداد کسانی که در کشور در این زمینه فعال بودند بسیار کم بود. نیازی به چنین شاخه ای حس نمی شد. به اجبار، این طفل نارس متولد شد. در آن زمان ها، وضع مالی دانشگاه ها  و موسسات نسبتا خوب بود و ریخت و پاش زیادی در همایش ها صورت می گرفت. از سوی دیگر، فشارها و محدودیت های اجتماعی  از سوی خود جامعه بر جوانان بسیار زیاد بود.  درصد عمده شرکت کننده ها در این همایش ها اسم می نوشتند فقط به دلیل آن که امکان دیگری برای تفریح و تفنن نداشتند! در بسیاری از جمع ها، «سمینار» را به شوخی «سمیناهار» می نامیدند. معمولا هم این افراد سر سخنرانی ها شرکت نمی کردند و جیم می شدند و فقط برای ناهار و پذیرایی حاضر می شدند.

در آن فضا بزرگداشت و گرامیداشت گرفتن و هدیه نفیس دادن  چندان توی ذوق نمی زد. البته همان موقع ها هم  امثال ما علیه آن ریخت و پاش ها، گلو پاره می کردیم و به درستی می گفتیم با این پول می توان کارهای اساسی تری کرد. به هر حال هرچه بود گذشت!

 

الان همه چی فرق کرده. اولا، جامعه فیزیک ایران رشد کرده. همین شاخه ذرات و میدان های انجمن فیزیک اکنون تعداد قابل توجهی پژوهشگر قَدَر دارد که شرکت در سخنرانی هایشان  حتی برای من آموزنده است. مثلا در سر سخنرانی دکتر شاکری از دانشگاه صنعتی اصفهان در کنفرانس  انجمن فیزیک درشیراز متوجه شدم  فراموش نموده ام که حدی آزمایشگاهی را در پروژه در دست اجرایم لحاظ کنم. بعد از سخنرانی نشستم و بخشی از مقاله  مان را تصحیح کردم. (۱۵ سال پیش به ندرت سر سخنرانی های انجمن فیزیک  چنین اتفاقی ممکن  بود بیافتد.)

همین نسل دکتر شاکری و جوان تر از ایشان ‍۱۵ سال پیش اصلا وارد شاخه نشده بودند. الان ولی هستند و  اگر کمیته علمی همایش ها دغدغه کیفیت داشته باشند با دعوت از امثال آنها می توانند  سالانه همایش هایی برگزار کنند که کیفیت کار پژوهشی در کشور را چند پله بالاتر ببرد. با توجه به این که سفر به خارج و شرکت در همایش های خارجی روز به روز سخت تر و سخت تر می شود این گونه همایش های داخلی غنیمت هستند. با هزینه کم و بدون زحمت ویزا و..... از هر دانشکده و یا پژوهشکده چندین نفر می توانند در این همایش ها شرکت کنند. همایش های انجمن فیزیک مکمل همایش های آی-پی-ام می توانند باشند. البته به شرط آن که در برگزاری آنها، دغدغه کیفیت بوده باشد.

 

از نظر اجتماعی و اقتصادی هم خیلی اوضاع فرق کرده. دیگر پولی نیست که بتوان با آن، چنان ریخت و پاشی نمود که جنبه «سمیناهار» به جنبه «سمینار» غلبه کند. به علاوه، فشار های فرهنگی از سوی خود جامعه بر جوانان بسیار سبک تر شده. دیگر کمتر جوانی  برای قضیه« در عنفوان جوانی، چنان که افتد و دانی....» نیازی به شرکت در همایش دارد! هزار و یک جای دیگر می تواند آن قضیه را پیاده کند. الان وقتی جوانان در همایش های با کیفیت شرکت می کنند از سر سمینارها جیم نمی شوند. با حواس جمع تا آخر جلسات می مانند. ما،  گاه، در همایش هایمان در پژوهشکده فیزیک با ساندویچ های آماده با کمترین هزینه، پذیرایی می کنیم اما شرکت کنندگان  تا ساعت آخر می مانند و با دقت سخنرانی ها را دنبال می کنند. در کنفرانس شیراز هم که با دغدغه کیفیت علمی، همایش برگزار شد همین اتفاق افتاد.

 

وضع اقتصادی  نابسامان هست.

 در این شرایط که در همایش های انجمن فیزیک، مینیمم امکانات رفاهی با هزینه گزاف به دانشجویان تحمیل می شود وقتی در حاشیه همایشی به شیوه ۱۵-۲۰ سال پیش به فلان کس هدیه نفیس داده می شود بدجوری توی ذوق می خورد.

وقتی می گویم جامعه پوست انداخته و شورای اجرایی شاخه انجمن فیزیک هم باید پوست بیاندازد منظورم  این است  که باید کسانی را انتخاب کرد که واقعیت تغییر در جامعه را درک کنند نه آن که به شیوه های ۲۰ سال پیش بچسبند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

انتخابات شاخه ذرات و میدان های انجمن فیزیک- قسمت دوم

+0 به یه ن

در انتخابات شاخه ذرات و میدان های  انجمن فیزیک شرکت کردم و به افراد زیر رای دادم.

۱) دکتر محسن خاکزاد از آی-پی-ام.

ایشان  جزو همکاری اطلس سرن هستند. البته جزو دانشجویانی که آی-پی-ام به سرن فرستاده بودند نبوده اند.  مستقل از برنامه دانشجویی آی-پی-ام، در سرن بالیده اند و با فرهنگ سرن  رشد کرده اند. ایشان چند سال هست که مسئول امور دانشجویی پژوهشگاه هستند. در همین مدت به دلیل همین دیدگاه مستقل و داشتن ابتکار عمل، بی سروصدا و بی آن که با کسی درگیر شوند، توانسته اند حرکت های مثبت زیادی  را انجام دهند. تا کنون از هر که با دکتر خاکزاد همکاری کرده تعریف از عملکرد ایشان شنیده ام.

۲)  دکتر رضایی اقدم از دانشگاه شهید مدنی آذربایجان. دکتر رضایی اقدم همان کسی است که در دهه هشتاد و نود  سالانه در تبریز همایش برگزار می کرد. قبلا در مورد اثرات مثبت این همایش ها نوشته ام. پارسال، در برگزاری همایش انجمن فیزیک در شیراز با آقای دکتر رضایی اقدم در کمیته علمی همکاری کردیم. فردی است بسیار دقیق که به واقع دغدغه کیفیت دارد. 

۳)  دکتر رضا خسروی از دانشگاه شیراز. دکتر رضا خسروی دانشجوی سابق آقای دکتر عزیزی است. دکتر خسروی برگزار کننده  اجرایی کنفرانس شیراز در بهمن ۱۴۰۲بود. همه شرکت کننده ها شاهد بودند که چه قدر زحمت کشید و با خوشرویی به چه نیکویی مسایل اجرایی همایش را رتق و فتق کرد. برای کسی چون من که تعداد زیادی همایش برگزار کرده روشن بود که پشت پرده، آقای دکتر خسروی چه قدر زحمت کشیده و چه قدر برنامه ریزی نموده که کار همایش به مشکلی بر نمی خورد.

۴) دکتر حامد عبدالمالکی از دانشگاه ملایر. دکتر عبدالمالکی مدتی پست داک پژوهشکده ذرات آی-پی-ام بود. در این مدت از سرن بازدید طولانی مدت کرد و جزو یکی از کارگروه های سرن شده است. یکی از اعضای بسیار فعال این کارگروه هست و با فرهنگ آنها کار پژوهشی می کند. در دی ماه ۱۴۰۱، دکتر عبدالمالکی وارد گروه ما در پژوهشکده فیزیک شد. حضور ایشان برای ایجاد نشاط علمی در پژوهشکده فیزیک  بسیار مفید بود. خیلی موقع ها من می خواستم به جوانترها راهنمایی کنم اما گمان می کردم که اگر من به عنوان رئیس-آن هم یک رییس زن- چیزی بگویم گارد می گیرند و برعکس عمل می کنند. از دکتر عبدالمالکی خواهش می کردم با زبان  برادرانه طوری که مخاطب گارد نگیرد مطلب را بیان کند. همیشه از عهده آن برمی آمد. اگر ایشان نبود چالش هایی داشتیم که خوشبختانه با حضور ایشان به وجود نیامد. در موضوعات تکنیکی و اقتصادی هم دید و ابتکار عمل هایی دارد که ما در پژوهشکده از آن نفع بسیار بردیم.  در صورت انتخاب ایشان همین  مهارت ها در خدمت انجمن و شاخه فیزیک ذرات در کل کشور قرار خواهد گرفت. آقای دکتر عبدالمالکی به تازگی در دانشگاه ملایر استخدام شده اند. به امید خدا و در سایه زحمات ایشان ملایر در آینده ای نه چندان دور تبدیل به یکی از قطب های فیزیک ذرات کشور خواهد شد. حضور ایشان در شاخه می تواند  بازتاب دهنده چالش های پیشرو ی کارپژوهشی در دانشگاه های شهرهای کوچک (غیر مرکز استان) باشد و درجهت رفع مشکلات گامی برداشته شود. 


این چهار نفر  به عنوان یک تیم در کنار هم می توانند  در رشد شاخه فیزیک ذرات ومیدان ها در کشور در سه سال آتی نقش موثری ایفا کنند. با حضورشان در طول سه سال آینده، دانشجویان وپژوهشگران جوان کشور به یک منبع پرانرژی از انگیزه وشور و اشتیاق پژوهشی متصل خواهند گشت. 

برای رای دادن باید عضو شاخه باشید. در پروفایل خود می توانید این شاخه را انتخاب کنید.


برای رای دادن به سایت زیر مراجعه کنید:

https://www.psi.ir/farsi.asp?page=elec65


پی نوشت:

جامعه فیزیک ایران،  به طور متوسط، در مسایلی مانند حقوق زنان و یا حقوق اقوام از متوسط جامعه امروز ایران  در سال ۱۴۰۳  نه تنها  پیشروتر نیست بلکه چند پله واپسگراتر هست. در این میان، جو فعلی شاخه  ذرات و میدان های انجمن فیزیک از این جهت بارها و بارها از متوسط جامعه فیزیک ایران  هم واپسگراتر هست. در بهمن ۱۴۰۲ در  کنفرانس  شیراز  به هنگام عکس دسته جمعی گرفتن،  آقایان عضو شورای اجرایی شاخه، در وسط ایستادند و پسرها را دور هم جمع کردند و به دختران دانشجو فرمان دادند که زانو بزنند که در کادر قرار گیرند.  باور نمی کردم در بهمن ۱۴۰۲ چنین رفتاری تعمدی باشد و به عمد من هم جلو رفتم و زانو زدم و چند شوخی پراندم که من هنوز جوانم و…. بلکه متوجه شوند که چه کار دور از  هنجار و عرف جامعه انجام می دهند. اما نه تنها متوجه نشدند بلکه با شوخی های تیپیکال (و بی مزه) پیرمردان جامعه فیزیک برنامه عکس گرفتن را چنان کش دادند که زانوهای همه ما که زانو زده بودیم به درد آمد. هیچ کدام از آن مردان ایستاده  هم درک نکردند که  رفتارشان با همین عرف ایران چه قدر ناهنجار هست. محال هست در جامعه ریاضی و یا جامعه مهندسی یا جامعه پزشکی ایران از مردان چنین حرکتی سر زند اما در شاخه ذرات  در بهمن ۱۴۰۲ این اتقاق افتاد و کسی هم درک نکرد چه قدر رفتارشان مخالف هنجارهای جامعه ایران و اغلب جوامع متمدن دیگر است. برخی از مردانی که آنجا  بی تفاوت به صحنه  زانو زدن دختران ایستادند افراد بی نزاکتی نبودند و اگر به خودشان بود محال بود چنین رفتاری از آنها سر زند.  این تجربه نشان می دهد چه طور رفتار و سکنات آتوریته -در این مورد اعضای دوره چهارم شورای اجرایی شاخه فیزیک ذرات و میدان ها-  رفتار جمعی بقیه را تحت تاثیر قرار می دهد. بنابراین مهم هست که در انتخابات شاخه شرکت کنیم. من خودم در انتخابات شاخه در دوره های قبلی شرکت نکرده بودم. نتیجه بی تفاوتی امثال من در دوره های گذشته همین نتیجه  شده است.  یکی از دلایلی که حتما باید اعضای جدیدی برگزینیم  این هست که جو شاخه ذرات و میدان ها اندکی به جو غالب جامعه نزدیک تر شود. امیدوارم با انتخاب افراد با  فرهنگ و نگاه و نگرش به-روز به مسایل اجتماعی، جو شاخه از این حالت  و فرهنگ «شبکه استانی یزد» و «شبکه استانی قم»، دست کم به جو متوسط جامعه فیزیک ایران  تغییر کند. رای ما در انتخابات شاخه فیزیک ذرات و میدان های انجمن فیزیک:

۱) محسن خاکزاد

۲)عادل رضایی اقدم

۳)رضا خسروی

۴) حامد عبدالمالکی.

پی نوشت:

ایده آل من این هست که  این چهار نفر که به آنها رای دادم  (آقایان دکنر خاکزاد، رضایی اقدم، خسروی و عبدالمالکی) انتخاب شوند و آقای دکتر عباسلو هم نفر پنجم و عضو علی البدل  باشد. این طوری می توان به تغییر مثبت در شاخه ذرات و میدان های انجمن فیزیک امیدوار بود.  این افراد با هم به عنوان یک تیم وارد عمل می شوند و ایده های نو و نگرش نو را در این  شاخه از انجمن جا می اندازند. اما اگر تنها دو نفر از آنها در کنار اعضای قبلی شورای اجرایی انجمن انتخاب شوند     آن دو نفر تغییری نخواهند  توانست ایجاد کنند. وضع به همان منوال قبل ادامه خواهد رفت. با توجه که بدنه جامعه ایران به طور کل، بدنه جامعه  فیزیک ایران به طور خاص و  بدنه فیزیکدانان ذرات و  میدان های کشور به طور اخص به سمت جلو می رود درجا زدن شورای اجرایی شاخه و چسبیدن به همان سنت ها فاصله ای عظیم  خواهد انداخت  که خوب نیست.  خوب نیست این همه فاصله بین نگرش جوانان   پژو هشگر در شاخه ذرات و میدان ها و شورای اجرایی این شاخه در انجمن باشه. این چهار نفر می توانند به عنوان یک تیم  شورای اجرایی  شاخه انجمن را به   خواست ها و نگرش های  جامعه  فیزیک  ایران و جامعه فیزیک دنیا اندکی نزدیک تر کنند. اما اگر تیم نباشند  به کار زیادی نخواهند بود. در این صورت زور  کهنه به نو خواهد چربید. نکته این که اگر می خواهید در انتخابات شرکت کنید یک تیم را انتخاب کنید. نه یکی  دو  نفر را. والا فایده نخواهد داشت

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

انتخابات شاخه ذرات و میدان های انجمن فیزیک-قسمت اول

+0 به یه ن

قبلا مفصلا نوشتم که چرا در شرایط کنونی برگزاری همایش های تخصصی انجمن فیزیک- با کیفیت بالا- مهم و حیاتی است.  در آی-پی-ام ما انواع و اقسام همایش ها در زمینه فیزیک ذرات و انرژی های بالا و کیهانشناسی برگزار می کنیم که البته تخصصی تر از همایش های انجمن هستند. اما همایش های انجمن فیزیک، بعدی اجتماعی نیز دارند. همایش های آی-پی-ام نمی توانند جای آنها را بگیرند. در واقع  همایش های انجمن فیزیک و همایش های آی-پی-ام می توانند مکمل هم باشند. 

اگر در این انتخابات شاخه ذرات و میدان های انجمن فیزیک شرکت کنیم و افراد شایسته و بااراده که دغدغه کیفیت کار پژوهشی دارند انتخاب نماییم استانداردها و کیفیت همایش های انجمن فیزیک  تضمین خواهد شد. در سال های اخیر شرکت در همایش های خارجی سخت تر شده است.  همایش ها ی انجمن فیزیک-اگر از کیفیت بالا برخوردار باشند- در کنار همایش های آی-پی-ام تا حد زیادی می توانند کمبود ناشی از عدم شرکت در همایش های خارجی را جبران نمایند. شرکت در هرکدام از این همایش ها تا ماه ها می تواند شور و اشتیاق و انگیزه کار علمی به دانشجویان و سایر محققان جوان بدهد. این گونه برنامه ها پادزهری است دربرابر زهر ناامیدی  و بی انگیزگی کشنده که برخی در جوانان تزریق می نمایند. البته بستگی دارد چه کسی برگزار کننده باشد و بزرگان قوم در همایش چه رفتاری از خود نشان دهند.

نیاز داریم که درانتخابات شاخه ذرات و میدان ها ی انجمن فیزیک شرکت نماییم و افراد تازه نفس با نگاهی نو و رویکردی مدرن را انتخاب کنیم.  

اگر در این دوره، افراد شایسته انتخاب شوند فعالیت های شاخه ذرات و میدان های انجمن فیزیک، در کنار فعالیت های آی-پی-ام در این زمینه می تواند موجب شکوفایی هر چه بیشتر این شاخه در کشور شود و موجب سرافرازی ایرانی در دنیا گردد. کاملا پتانسیل آن در کشور وجود دارد. اگر یک چراغ در این زمینه روشن شود چراغ های دیگر هم به دنبال آن در زمینه های دیگر افروخته خواهد شد و مملکت ما چراغانی می گردد.

ساده ترینش این هست که در جواب آنان که می گویند «ملت لیاقت بیش از این نداره» خواهیم گفت این ملت همان هست که در فلان شاخه فیزیک در دنیا زبانزد هست. الان در جواب چنان حرف چرندی من فقط می گویم این ملت همان هست که مریم میرزاخانی و عباس کیارستمی پروراند. اما این دو فقط دو گل هست. دشتی پرگل  خیلی فرق می کند! شاخه فیزیک ذرات و میدان ها در کشور  پتانسیل آن را دارد که دشتی پرگل شود. دشتی در ردیف دشت لاله های واژگون، بی نظیر در دنیا. این پتانسیل را دریابیم.

---------------



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مرد سال

+0 به یه ن

اندکی بعد از وقایع سال ۸۸،   رسانه ها پوشش وقایع را کنار گذاشتند و روی پرونده  سکینه محمدی آشتیانی، متولد تبریز متمرکز شدند. به او در دادگاه اتهام معاونت در قتل همسر  و زنای محصنه زده بودند. با این که شواهد برای این اتهامات موجود نبود اما قاضی حکم سنگسار صادر کرده بود. این حکم، واکنشی جهانی در پی داشت که البته بعدا به ۱۰ سال حبس تقلیل یافت. ده سال پیش هم این زن آزاد شد.

این زن  دو فرزند به نام های فریده و سجاد داشت. سجاد برای تبرئه مادر می کوشید. سایت های زیادی در آن زمان، کوشش های او را برای تبرئه مادر پوشش می دادند. بیشتر سایت های موسوم به ارزشی بخش نظرات را آزاد می گذاشتند تا کاربران علیه سجاد و مادرش فحاشی و توهین کنند. من بخش نظرات  چند تا از این سایت ها را خواندم. چیزی که نظرم را جلب کرد این بود که اغلب توهین کننده ها به سجاد خود را مردان رشتی معرفی می کردند. سجاد را بی غیرت می خواندند وادعا می کردند که اگر جای او بودند خود، مادر را می کشتند. طبعا سجاد به توهین های آنها وقعی نگذاشت و حامی و پشتیبان مادر ماند. اگر من می خواستم مرد سال انتخاب کنم سجاد را بر می گزیدم.


در همان سال ۸۸، بسیاری از سبز های پایتخت سعی می کردند با ترجمه به زبان ترکی دیالوگ های فیلم هایی نظیر فیلم های مسعود کیمیایی که زیاد دم از غیرت  و مردانگی می زنند ، همشهریان ما را ترغیب کنند که در جنبش جلو بیافتند. (بخوانید سپر بلایشان شوند.) این تحریکات کوچکترین اثری   در آقایان همشهری ما نداشت. فقط سوژه خنده شد.

همشهری های ما با این چیزها تحریک نمی شوند  که خودشان را-یا مادرشان را- فدا کنند. اصلا به آن گوینده و نظرش آن قدر اهمیت نمی دهند که باغیرت یا بی غیرت خوانده شدن توسط  او، انگیزه ای برای انجام دادن یا ندادن کاری به وجود اورد. 

اما اگر زنان خانواده شان یا دختر محبوبشان، در جنبشی جلو بیافتند پشت سر آنها  برای محافظت  راه می افتند  و اگر لازم شد   اقدامات قهرمانانه هم  از آنها سر می زند.   در جنبش مهسا، برعکس جنبش سبز، این اتفاق افتاد

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

زیر سقف آسمان ایران

+0 به یه ن

با کمال تاسف، اخیرا در یکی از روستاهای استان ایلام پدری دختر ۱۸ ساله خود را به بهانه ناموس به قتل رسانده است. در کانال آقای محدثی (جامعه شناس گیلانی)  به این معضل زیاد پرداخته شده است. در مجموع به نظرم می رسد گیلانی ها دوست دارند روی  این مسئله  انگشت بگذارند و در صفحات مجازی به آن بپردازند. فکر کنم  چون در این زمینه گمان می برند که فرهنگشان  از سایر اقوام ایرانی بالاتر است بدشان نمی آید به این موضوع پرداخته شود تا ته دلشان خوش خوشانشان شود که ما برتر از دیگرانیم (دست کم در این مورد!). در مورد این که آیا واقعا گیلانی ها بیشتر از سایرین در کانال ها و وبلاگ هایشان به این مورد می پردازند  می توان تحقیق کرد. در مورد این که آیا واقعا گیلانی ها در مورد مسایل بانوان آزاد اندیش تر هستند هم می توان تحقیق کرد. مشاهدات بسیار محدود من از شمالی ها  روی این ادعا صحه نمی گذارد و اتفاقا عکس آن رانشان می دهد. البته مشاهدات محدود نمی توانند معیار باشند.

در بالا نیت خوانی ای هم کردم که تنها بر حدس و گمان هست و قابل اثبات نیست. خیلی هم بر آن اصرار نمی ورزم.  هرچند می دانم عده ای – به حق- به این نیت خوانی من خرده خواهند گرفت خواستم  آن چه از ذهنم گذشته را بیان دارم تا بلکه قلقلکی داده باشم. رشتی ها خیلی برای خودشان نوشابه باز می کنند که روشنفکریم اما من از همکاران مرد شمالی به خاطر جنسیت ام اذیت و آزار زیاد دیده ام (بیشتر از متوسط سایر همکاران ایرانی). خیلی وقت ها این مردان شمالی با این تصور که دیگه خود را  سرآمد  روشنفکری وبه رسمیت شناختن حقوق زنان در سرزمین ایران می دانند   به خود اجازه می دهند همکاران زن سایر استان ها را آزار کلامی دهند  با این تصور غلط که همین اذیتی که می کنند از رفتاری که سایر مردان ایران با آنها می کنند باز هم بالاتر است چرا که آنها شمالی روشنفکر هستند.   لابد آن قدر اخبار قتل های ناموسی شهرهای دیگر را به هم دیگر بازگو می کنند که گمان می کنند در شهر های غیر شمالی  همه  مردان سر اعضای مونث خانواده را می برند و درنتیجه بر سر  زنی که این جور بزرگ شده، می توان زد! البته- تا جایی که من دیده ام-  در برخورد اول مردان شمالی، معمولا خونگرم تر و مبادی آداب تر از سایر مردان ایرانی هستند اما معمولا (البته نه همیشه) در برخورد دوم و سوم نیششان را می ریزند و در برخورد چهارم (معمولا اما نه همیشه) چنان رفتار می کنند که انگار همکاران زن  از سایر استانها، کلفت خانه زاد این حضراتند بدون هیچ حق و حقوقی. اینها مشاهدات شخصی من هستند که شاید اشتباه باشند.

بگذریم! آقای دکتر محدثی، در کانالش (زیر سقف آسمان)  نوشته های یک خانم به نام خانم نجاتی را هم منتشر می کند. او هم برای خودش پدیده ای است. خود را جامعه شناس معرفی می کند اما متن های سراسر احساسی در اسطوره سازی از «دختران زاگرس» می نویسد. بقیه به او خرده می گیرند که« اگر می خواهی متن احساسی بنویسی بنویس. اما دیگه اسمش را نذار متن جامعه شناسی!»

 داشتم فکر می کردم ذهنیت پشت نوشته های احساسی خانم نجاتی خیلی متفاوت از آن پدر قاتل نیست. هر دو آن قدر به فکر حرف مردم و تصویر خودی در مقابل غیر خودی هستند که اولویت ها را گم می کنند. پدری که وظیفه اصلی اش در زندگی کمک به بالیدن فرزند و حفاظت او در برابر خطرات هست از ترس  حرف های  یاوه مردم دختر معصومش را به قتل می رساند. تاکیدم روی «معصوم» هست. مگر یک دختر ۱۸ ساله چه گناهی می تواند مرتکب شود. حداکثر گناهش عشق هست و عمل به توصیه های سهراب سپهری: «بگذاریم که احساس هوایی بخورد....»

از سوی دیگر کسی که خود را جامعه شناس معرفی می کند چنان دغدغه تصویر قومش و یا به قول خودش، «دختران زاگرس» در پیش چشم دیگران (دیگرانی که ما باشیم)  دارد که به وظیفه اش به عنوان جامعه شناس که همانا آسیب شناسی معضلاتی از این دست هست نمی پردازد.

ما ترک های  آذربایجان عیب و ایراد زیاد داریم. اما دست کم به این مرحله رسیده ایم که با عیب و ایرادهایمان خود را مواجه کنیم و در صدد برطرف نمودن آنها باشیم. نمی آییم از  معضلی در این حد و حدود  به خاطر حرف مردم اسطوره سازی کنیم! ۷ سال پیش در سال  

۱۳۹۶

دخترکی معصوم به نام آتنا اصلانی در پارس آباد مغان  توسط همسایه ربوده شد و به شکل فجیعی به قتل رسید. تمام ایران در بهت  و خشم فرو رفت. مردم آذربایجان بیش از بقیه خشمگین بودند. اما من توجه کردم و خوشبختانه ندیدم هیچ کس بخواهد موضوع را کتمان کند یا «به خاطر حفظ آبرو» زیر فرش کند. همه دنبال آن بودند که راهی بیابند که چنین فاجعه ای تکرار نشود و خانواده مقتول کمتر آسیب ببینند. راه حل هایی که ارائه می شد لزوما علمی نبودند  (اگر  علمی بودند که می شدیم سویس و سوئد- هنوز به آنجا نرسیده ایم.). اما دست کم معضل را زیر فرش نکردیم. شِر و وِر هم نگفتیم که از این موضوع اسطوره بسازیم. دنبال راه حل بودیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Jewish mom: You cannot spoil your child by loving him/her.

+0 به یه ن

یک ضرب المثل قدیمی ییدیش (یهودیان اروپای شرقی) هست که می گه شما با محبت کردن و عشق ورزیدن به بچه ها تون اونها را لوس نخواهید کرد. من با ضرب المثل موافقم. اونهایی که خیلی خوب به بچه هایشان می رسند و خیلی برای خوشی و رفاه آنها به خودشان زحمت می دهند معمولا بچه های لوسی بار نمی آورند. اتفاقا عموم بچه ها این طوری یاد می گیرند  که  مثل والدینشان خودخواهی کمتری داشته باشند و به شیوه آنها  برای دیگران (خود اون والدین یا فرزندان خودشان یا دیگران)  محبت و خوبی کنند. بچه ها، الگو برداری می کنند. بچه هایی که لوس بار می آیند عموما محصول دو نوع دیگر از تربیت هستند که  با این تربیت عاشقانه به اشتباه گرفته می شه:

۱) یکی این که محبت های والدین به فرزندانشان نمایشی باشه. هدفشان این باشه که به دیگران نمایش دهند چه قدر پدر و مادر خاص فداکاری هستند نه آن که واقعا نیازی از فرزندشان برطرف کنند و یا دل او را شاد کنند. یا حتی بدتر از این: فرزند خود را محبت کش می کنند و نمایش می دهند که نشان دهند بهمان والدین که این خدمات را به فرزندان خود نمی دهند چه قدر بی مصرفند. این قبیل والدین هم هستند! اقلیتی ۵-۶ درصدی از والدین را تشکیل می دهند و فرزندانی به لحاظ روانی نابسامان پرورش می دهند.

۲) والدینی که از هنجار جامعه هم کمتر برای رفع نیازهای فرزندانشان به خود زحمت می دهند اما از بقیه انتظار دارند که جور بچه های ایشان را بکشند. اینها کسانی هستند  که لوس ترین بچه ها را بار می آورند و به جان جامعه می اندازند. جامعه هم به اشتباه خیال می کند این والدین خیلی به بچه های خود می رسند.  به اشتباه چنان داوری می کند که وقتی والدین از من که غریبه ام انتظار خدمت رسانی به فرزند خود دارند لابد خودشان خیلی خیلی به فرزند خدمت می رسانند. معمولا این داوری ناصحیح هست.

 به عنوان استاد راهنما گرفتار چند نفر از این جنس شده ام. تا یک مقدار دانشجو سرگرم کار پژوهشی اش می شد از سوی خانم والده دستور صادر می شد که «چرا خودت را خسته می کنی؟! آب  دستت هست زمین بگذار و به خدمت من بشتاب!» از آن سو  خانم والده با من تماس می گرفت که شازده ام را به تو  سپرده ام و تو باید مراقبش باشی. انگار شازده اش یک بچه دو ساله هست که استاد راهنمای دوره کارشناسی ارشد یا دکتری باید مراقب او باشد نه دانشجویی که تحت راهنمایی استاد راهنما باید با تلاش و کوشش کار پژوهشی یاد بگیرد. از منظر این نوع والدین دنیا موظف هست که در خدمت فرزندان آنها باشد تا آن فرزندان در خدمت والدین باشند. من از نزدیک مشاهده کرده ام: اتفاقا دانشجویان تحصیلات تکمیلی  سخت کوش معمولا والدینی دارند که خیلی به فکر آنها هستند. این همه محبت آنها را لوس نمی کند بلکه سخت کوش تر می سازد. اتفاقا چون این والدین همه جوری به فکر فرزندان خود هستند این را هم درک می کنند که وقتی در جامعه خشن یک استاد راهنمایی هم پیدا شده که راه و رسم کار پژوهشی می اموزد و در پیدا کردن شغل آینده به فرزندش کمک می کند به فرزند خود بسپارند که قدرش را بداند نه آن که در گوش فرزند بخوانند که مبادا در راه کار پژوهشی ات خود را خسته کنی و نتوانی به موقع  به من خدمت رسانی نمایی.    

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل