چرا آموزش همگانی جای روشنفکر را نمی تواند پر کند؟

+0 به یه ن

در نوشته قبلی ام ، تاکید کردم که اگر روشنفکران آگاهی داشته باشیم در بزنگاه های تاریخی مردم را اگاه می کنند تا ساختارهای درست و کارآمدی برپا سازند ، همین طور کارکرد ساختارهای مفید را تبیین می کنند و نمی ذارند که در میان شور و هیجان عمومی  این ساختار های مفید، تخریب شوند. یکی از دوستان فیس بوکی چنین نوشت:

 

«من با این ادعا که توده‌ی مردم ناآگاهند و نیازمند روشنفکران هستند که به آن‌ها بیاموزند مشکل دارم. من اصلا مطمئن نیستم مفاهیم استفاده شده در این ادعا معنای معلومی داشته باشند. در این زمانه که اکثر آدم‌ها در حد دیپلم سواد دارند و تخصص/مهارت خودشان را دارند و در عین حال مخاطب جریان سریع و پرفشار اطلاعات هستند، روشنفکر دقیقا یعنی چه؟ همین‌طور در جامعه‌ای که هزار جور تکثر در مجموعه‌ی باورها و ارزش‌ها هست، مردم یعنی چه؟

شاید مفیدتر باشد وقتی موضوع تحلیل وضع فعلی‌ دانش در جامعه و ارائه‌ی راهکار برای بهبود آن است، ارکان اصلی تحلیلمان مفاهیمی مثل «سیستم آموزشی رسمی»، «فرهنگ» و «جریان اطلاعات» باشد»

من  سئوال ایشان را با یک پیچ  از خودشان می پرسم « در این زمانه که اکثر آدم‌ها در حد دیپلم سواد دارند و تخصص/مهارت خودشان را دارند و در عین حال مخاطب جریان سریع و پرفشار اطلاعات هستند، چه نیازی به پزشک هست؟ چه نیازی به وکیل هست؟  چه نیازی به ......؟؟؟  این مردم باسواد از اینترنت سئوال می کنند جواب سئوال هایی که از پزشک و وکیل می پرسیدند می یابند و به کار می بندند!» در واقع خیلی ها این کار را می کنند.  لاف هم می زنند که پول دکتر ندادم و خوددرمانی کردم یا پول وکیل ندادم و خودم کارهای حقوقی ام را انجام دادم. اما بعد از یک مدت، گند این خودکفایی شان می زند بیرون. بارها و بارها شاهد این بوده ایم.

معمولا کم دانستن اما خود را دانا فرض کردن نتایج خیلی فاجعه باری دارد. وقتی تاریخ معاصر را ورق می زنیم همیشه این سئوال مطرح می شود که چه طور زمان جنبش مشروطه که تعداد باسوادان بسیار کم بود مردم خواهان یک نظام پیشرو تر و مدرن تر بودند اما در سال ۵۷ با این که تعداد تحصیلکرده ها به نسبت زمان مشروطه بسیار بیشتر بود........

جوابی که من یافتم این هست در زمان مشروطه مردم بیسواد به بیسوادی خود آگاه بودند و درنتیجه از روشنفکران زمان خود که بسی داناتر و آگاه تر بودند حرف شنوی داشتند.ساختارهای سنتی جامعه مانند ایل و.... هم از میان نرفته بودند. وقتی سران فاضل ایل که فرزندان روشنفکر داشتند، از ایده مشروطه حمایت کردند ایل هم پشت آنها می ایستاد.  اما  اکثر باسوادهای  سال ۵۷ از نوع کسانی بودند که کم می دانستند ولی دور وبرشان را افراد کاملا بیسواد پر کرده بود. در مقایسه باآنها توهم خود دانای-کل-بینی به آنها دست داد و شد آن چه شد.

 بابابزرگ های الان که زمان شاه دیپلم ریاضی گرفته اند را ملاحظه کنید. این تصور را دارند که دانای-کل هستند. با افتخار می گویند در مدرسه به ما درس نقشه کشی آموختند بنابراین به مهندس نیاز ندارم از مهندس های اکنون بیشتر می فهمم. نکته اینجاست که چون بابابزرگ هست  به احترام سنش کسی نمی خواهد دلش را بشکند. ولی واقعیت این هست که آن یک کوچولو درس نقشه کشی که پنجاه شصت سال پیش در مدرسه آموخته در مقابل دانش مهندسی حتی یک فوق دیپلم مهندسی امروز ناچیز هست چه برسد به دانش یکی که  دکتری یا کارشناس ارشد مهندسی دارد. منتهی این را قبول نمی کنند.  تصور کنید این بابابزرگ ها  ۵۰ سال پیش که جوان تر و پر مدعاتر بودند و دور وبرشان هم اغلب بیسواد بودند با ادعاهای توخالی شان چه ها کردند (که اکنون نتیجه اش را می بینیم.)

من هنوز روشنفکر را تعریف نکردم و کارکرد او را برای جامعه توضیح نداده ام. در نوشته بعدی ام به این تعریف خواهم پرداخت.

اما فعلا به جمله آخر دوست مان بپردازیم.اگر درست متوجه شده باشم منظور ایشان این هست به جای اتکا به روشنفکران برای آگاهی بخشی به مردم، باید سیستم آموزش رسمی بهبود یابد، فرهنگ عمومی بالا رود و جریان اطلاعات، آزاد و روان باشد تا تک تک مردم خود تصمیم های درست در ابعاد ملی را بگیرند. در این که همه این اقدامات باید انجام گیرد شکی نیست. اما برای گرفتن تصمیم های درست در سطح ملی، معلومات و توان تحلیلی بسی بیشتر از آن احتیاج هست که آحاد جامعه تمایل به کسب آن در مدارس یا از طریق اینترنت دارند. در همین مدارس  غرولند میلیون ها دانش آموز بلند هست که وقتی فیثاغورث چند هزار سال پیش قضیه اش را اثبات کرده ما چرا دوباره به خودمان زحمت دهیم در کلاس دوباره اثبات نماییم؟ این در حالی است که یک روشنفکر( همین طور مهندس و پژوهشگر فیزیک و....) باید ده ها و صدها قضیه ورای قضیه فیثا غورث اثبات کند تا ذهن او برای تحلیل ها ورزیده گردد. خیلی از مردم حال و حوصله اش را ندارند حتی اگر بهترین کتاب و معلم و ..... دنیا را هم داشته باشند. همین الانش هم فریاد شکایت چندین میلیون دانش آموز بلند هست که وقتی ویکی پدیا هست من چرا باید «حفظ کنم» که کدام سلسله بعد از کدام سلسله آمده و....؟ در صورتی که اطلاعات تاریخی یک روشنفکر که به طور فعال در ذهنش هست باید بسیار بیشتر از اینها باشد تا از آنها الهام بگیرد. جزئیات شاید از یادش رفته باشد ولی آن قدر باید تاریخ خوانده باشد که  هر پدیده نویی اورا به یاد فلان رویداد تاریخی بیاندازد. سپس می رود و از همان ویکی پدیا جزییات را می خواند و به تحلیلی می رسد. اما کسی که از بیخ از آن رویداد خبر نداشته باشد، زمانی که نیاز هست به یاد آن رویداد و به دنبال آموختن از آن رویداد نمی افتد.

الان بیست سال هست که

میلیون ها نفراز همنسلان من و نیز دهه شصتی ها و دهه چهلی ها، مخ ما را می خورند که برای چی در مدرسه آن همه مطالب «بیفایده» در مغزمان کردند که در زندگی مان  «هرگز» به درد نخورد!؟ در صورتی که کسی که قرار هست کار روشنفکری بکند نه تنها از تک تک آن مطالب روزانه استفاده می کند بلکه ده ها برابر آن مقدار، باید مطلب بیاموزد. آموختن  همگانی این همه مطلب که یک روشنفکر نیاز دارد ازیک طرف، هزینه بسیار زیادی بر سیستم آموزش تحمیل خواهد کرد. از سوی دیگر، ورای کشش و خواستن میلیون ها دانش آموز و والدین شان خواهد بود.

 

و اما در مورد گردش آزاد اطلاعات که البته اهمیت بسیاری دارد ولی جای کارکرد روشنفکران را نمی گیرد. بلکه، گردش آزاد اطلاعات ابزار کار روشنفکران هست. همان میلیون ها نفری که ناراضی بودند که چرا باید قضیه فیثاغورث را بعد از چند هزار سال دوباره اثبات کنند در بزرگسالی   از گردش آزاد اطلاعات، بهره نمی گیرند که  بیاموزند چگونه سیستم را درست کنند. بذارید یک مقایسه بکنیم. دنبال کننده های «آیسان اسلامی» ۱۴ میلیون نفرند. دنبال کننده های سریال «عشق ابدی» هم از همین حدودند. اما  دنبال کننده های کانال بی-پلاس علی بندری حداکثر ۲۰۰-۳۰۰ هزار نفر.  (مطالب خودمن بیش از یکی دو هزار نفر خواننده ندارد!)  بدون حضور روشنفکران و تاثیرگذاری آنها، شما انتظار نداشته باشید  که گردش آزاد اطلاعات، خیلی  عموم مردم را آگاه کند که تصمیماتی درست در مورد ساختار حکمرانی و نظایر آن بگیرند. این مسایل را از سریال عشق ابدی یا آیسان اسلامی نخواهند آموخت!

اما اگر روشنفکرانی آگاه باشند که به این مسایل فکر کنند و نتیجه فکر و تحلیل شان را به صورت یک قرص در اختیار توده های مردم قرار دهند می توان به آینده امید داشت. ببینید: قبل از استقلال آمریکا، وضع سواد عموم مردم آمریکا بسیار از اکنون ایران و یا حتی سال ۵۷ پایین تر بود. اما همین مردم ناآگاه توانستند یک قانون اساسی بنویسند که  این همه سال آنها را شوکت داده. علتش این بود که روشنفکران قدری داشتند که ایده ها را ساختند و پرداختند. سپس، پختند و به صورت غذایی قابل هضم به مردم دادند. نوابغی مثل بنجامین فرانکلین و حلقه فیلادلفیای او پشتش بودند. به کانال خوب و آگاهی بخش علی بندری اشاره کردم. در همین رابطه او یک پادکست بسیار آموزنده دارد که توصیه می کنم ببینید:

https://www.youtube.com/watch?v=tYFhMVkZbQc&t=6s

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]