نازنین

+0 به یه ن

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کاز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران

از راست به چپ مریم میرزاخانی، رویا بهشتی زواره، یاسمن فرزان (مینجیق)
نیمه اول سال 73، پاویون فرودگاه مهرآباد، پس از بازگشت از المپیاد جهانی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سیاست متفاوت ایران و ترکیه در جمهوری های تازه استقلال یافته

+0 به یه ن

اتحادیه حماهیر شوروی که فروپاشید ترکیه سعی کرد در کشورهای تازه استقلال یافته که نفت و گاز داشتند نفوذ پیدا کند تا کارآفرینان ترکیه ای سود ببرند. هدفشان بیشتر فروش اجناس تولید ترکیه و بستن قرارداد توسط شرکت های ترکیه ای بود. از این راه هم سود فراوان به دست آوردند. بخشی از توسعه اقتصادی ترکیه مدیون همین اقدام هست. از قضا بیشتر کشورهای نفت و گازدار ترک بودند. ترکیه روی این اشتراک فرهنگی هم زیاد مانور می داد. اما هدف اصلی سود اقتصادی برای شهروندان خود ترکیه بود.  گاهی هم جشنواره موسیقی و لباس محلی مشترک برگزار می کردند. همه اینها هم سود اقتصادی برای ترکیه داشت. جاذبه توریستی بود.
در مقابل ایران رفت سراغ کشورهای فقیر و در آنها کمیته امداد و سازمان تبلیغات اسلامی دایر کرد. نوار سخنرانی های دینی و .... به این کشورها فرستاد. در این میان تاجیکستان بیشتر مورد پسند ایرانی ها بود چون زبانشان فارسی بود. مرتب در صدا وسیما در مورد اشتراکات فرهنگی با تاجیکستان برنامه می ساختند.
به خصوص اگر می دیدند در مراسم تاجیکستان چیزی هست که از جنس توی سر عروس و زن جوان زدن هست
 صدا و سیما کلی رویش مانور می داد و  آن را "رسم آسمانی"  که ریشه ای عمیق دارد می خواند و خواستار احیای این رسم در ایران می شد.
 هر از گاهی هم با تاجیک ها مصاحبه می کردند. مصاحبه با آنها اغلب "سوتی هایی" به همراه داشت که موجب تفریح ملت می شد. مثلا وقتی مجری صدا و سیما از اشتراک فرهنگی می گفت فرد تاجیک ساده دل اشاره می کرد که فیلم ها و آهنگ های گوگوش در تاجیکستان خیلی طرفدار داره یا بر می گشت "دلم می خواد به اصفهان برگردم" معین را می خواند. مجری بینوا هم فوری باید این سوتی را رفع و رجوع می کرد. (این هم از اشتراک فرهنگی مان!)
گاهی سرمایه داران و مبتکران خوش فکری ایرانی در مناقصه های پرسود در کشورهای ثروتمند منطقه مثل آذربایجان و ....برنده می شدند اما بروکراسی ایران آن قدر سنگ جلوی پایشان می انداختند که قرارداد از دست می رفت. طبعا کارآفرینان ایرانی نمی توانستند با رقیبان ترکیه ای خود رقابت کنند چرا که دولت ترکیه همه جوری پست و پناه و حامی آنها بود.

بگذریم! چندی است تاجیکستان به ایران ناز می کند. حتی دفتر کمیته امداد را هم بسته. با عربستان دوست و رفیق جون جونی شده.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است؟

+0 به یه ن

ageism:اخیرا خیلی آدما رو می بینم که با داشتن شغل و سن بالا قصد شرکت در کنکور رو دارند اغلبشونم می خوان پزشکی بخونن فکر می کنن از این طریق به راحتی می تونن به درآمد بالا برسن!اینکه یه آدم بیکار بی پول بخواد با شرکت در کنکور بخواد تحولی در زندگی ش ایجاد کنه برام نسبتا قابل درکه ولی کسی که مثلا دبیر رسمی آموزش پرورشه یه کم قابل هضم نیست . بعد مثلا خانومه با 50 سال و داشتن بچه می خواد کنکور بده نمی خوام بگم دیره ولی به نظرم خیلی خوش خیاله واقعا هدفش چیه؟ اگه صرفا می خواد سوادش بالابره که می تونه به جای تحصیل در دانشگاه و تحمل کلی قانون و محدودیت ، مطالعاتش رو زیاد کنه.
البته به نظر می رسه سن عقلی جامعه ی ما برخلاف سن واقعی ش خیلی کمه مردم یا تا آخر عمرشون خیال پرداز باقی می مونن یا از همون اول جوونی ناامیدند و فکر می کنن از هیچ طریقی به جایی نمی رسن و برای همینم هیچ تلاشی نمی کنن
مینجیق:
چه اشکالی داره؟
ageism:

ظاهرا که اشکالی نداره و به من مربوط نیست زندگی خودشه ولی دیدن این همه آدم سردرگم که تا پیری و میانسالی هنوز هم به جایگاه نسبتا راضی کننده ای در زندگی شون نرسیدند کمی آزارم میده به نظرم می رسه یه جای کار جامعه می لنگه در مورد اون خانم حدود 50 ساله چیزی که نظرم رو بهش جلب کرد اینه که دم کنکور ، کم مونده بود تمام کتابای یه کتابخونه ی عمومی که بیشتر مراجعانش هم کنکوری های نوجوان هستند رو امانت بگیره ببره! این اولین مزاحمتش برای نسل امروز. بعد هم مسوول کتابخانه می گفت خودش میاد اینجا لیست کتاب میده بعد پسر حدودا ده ساله اش رو از یه راه نسبتا دور می فرسته دنبال کتابا که براس ببره خونه. (چه مادر بی فکرو خودخواهی)می گفت حتی یه کیف یا نایلون هم دستش نداده بود که کتابای سنگین رو داخلش بذاره اونم توو این هوای گرم)
در مورد شرایط این خانم اطلاع ندارم ولی هستن افرادی که در این سن با توجه به سهمیه ای که دارند اتفاقا در کنکور قبول می شند و بعدا هم لابد استخدام میشند (نمونه ش رو کم ندیدم) اینم مزاحمت دیگه اش برای نسل جوان .
برای همین به این راحتی نمی تونم بی خیال این قضیه بشم شایدم من خیلی تنگ نظر و بیکارم که از یه مسله ی کوچیک اینقدر ایراد شرعی می گیرم و در مورد مردم قضاوت می کنم
مینجیق:
پدر هشتاد و چند ساله یکی از دوستانم داره باجدیت در دانشگاه حقوق می خوانه. دوستم خیلی به این کار باباش افتخار می کنه و می گه برای دخترش (نوه اون آقا) الگوی خیلی خوبی شده.
ما هم دسته جمعی بر اون مرد کهنسال و بااراده درود می فرستیم.
کار خوبی می کنه.
عوض این که بنشینه و از مرگ حرف بزنه و دل دختر و نوه اش را کباب کنه رفته دنبال دانش.
نفس این عمل ارزشمنده.
چنین گفت پیغامبر راستگوی که از گهواره تا گور دانش بجوی
می ره سر کلاس با جوان ها سر و کله می زنه روحیه اش جوان می شه. همکلاسی های جوان هم با دیدن او تشویق می شوند.
برخی تجاربش را به آنها منتقل کنه کلی در زندگی جلو می افتند

ageism:من مشکلم با اونایی هست که فکر می کنن می تونن در این زمینه کار پیدا کنن و کل زندگی شون رو عوض کنن. شما یه نوع مثبت نگری و امیدواری خاصی داره که برام جالبه ولی به نظرم همیشه هم خوب نیست مثل الن که مشکل اصلی رو نادیده می گیرید و روی مسایل ایده ال و بیربط تمرکز می کنین
مینجیق:
یه چیزی را به یاد داشته باشید: مردم راه خودشان را می روند و زندگی خودشان را می کنند و با نظر ما رویه خود را عوض نمی کنند.
رها:
"من مشکلم با اونایی هست که فکر می کنن می تونن در این زمینه کار پیدا کنن و کل زندگی شون رو عوض کنن"

دلیل این که در هیچ جای دنیا برای تحصیلات آکادمیک در دوره کارشناسی شرط سنی نگذاشته اند اینه که درس خواند در هر سنی کار عجیبی نیست!
در مدارس شرط سنی وجود داره و بزرگسالان نمی توانند در کنار کودکان باشند! در دوره های پست داک هم خیلی وقت ها و در معدودی موارد در دکترای تخصصی شرط سنی وجود داره! ولی دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد شرط سنی نداره تا جایی که می دانم.

مینجیق:"بعد هم مسوول کتابخانه می گفت خودش میاد اینجا لیست کتاب میده بعد پسر حدودا ده ساله اش رو از یه راه نسبتا دور می فرسته دنبال کتابا که براس ببره خونه. (چه مادر بی فکرو خودخواهی)می گفت حتی یه کیف یا نایلون هم دستش نداده بود که کتابای سنگین رو داخلش بذاره اونم توو این هوای گرم) "

این بی ملاحظگی و بی فکری اون مادر غلط بود. اما تنها مادران کنکوری که این طور نیستند! شما بروید مراکز خرید و به خصوص حراجی ها می بینید مادران بسیاری با بی ملاحظی بچه ها را خسته و گرسنه در گرما و سرما این ور و اون ور می کشند تا دوزار در حراجی ارزان تر جنس بگیرند. بچه هم که ناله ای می کند و مثلا می گوید نیاز به دستشویی رفتن دارند یا پایش را کفش زده از سوی مادر پرخاش دریافت می کند. بسیاری از آنها هم واقعا نیازمند از حراجی خرید کردن نیستند. یک نوع طمع هست که حتما از حراجی ها خرید کنند.
زنان زیادی هستند که بعد از مادر شدن به سراغ لیسانس دوم سوم می روند چون فکر می کنند داشتن یک مادر آگاه در دراز مدت برای فرزندشان مفید تر هست. در تصمیمات زندگی آگاهانه تر مشاوره می دهد.

خیلی از شوهرها هم راضی تر ند که خانم شان برود لیسانس دوم سوم بگیرد تا این که بیافتد توی خط معاشرت با کسانی که اهل پز لباس مارکدار هستند و خرج می تراشند. یا بدتر از آن خانمشان را به سمت فال قهوه و تاروت و...... بکشانند و زندگی شان را به هم بزنند. (می دانید که از جمله شگردها ی فالچی دیدن "زن دیگر" در طالع مرد هست.) خانه زندگی ها را این طوری می پاشند. برود یک لیسانس دیگر بگیرد و علم ,و دانشش بیشتر شود بهتر است یا با این چیزها خودش را مشغول کند؟ معمولا مردهای طبقه متوسط نیمه سنتی با درایت خانم خانه دار میانسالشان را تشویق به گرفتن لیسانس و فوق لیسانس دوم سوم می کنند.
(اما اگر توجه کرده باشید کمتر تشویق می کنند در همون رشته خودشان ادامه بدهند و دکتری بگیرند. به نظرم مردهای نیمه سنتی امروزین این طور پیش خودشان حساب می کنند که تا خانمشان دارد لیسانس فوق لیسانس می گیرد کنترل دست خودشان (مرد خانه) هست. اما برود دکتری بگیرد کنترل ممکن است از دست خارج شود. اما این موضوع خارج از موضوع بحث ماست.)
Ageism به رها:

خب در اغلب کشورها تحصیل در دوره ی لیسانس و فوق لیسانس پزشکی و رایگان نیست و سهمیه ای هم برای قبولی و بعد استخدام در کار نیست (در ایران هم تحصیل رایگان کم کم داره از بین میره!)
سال ٩٠ مصوبه ای داشتیم که لیسانسیه های دوره ی روزانه نمی تونستن در دوره های پزشکی به طور رایگان تحصیل کنند ! وگرنه فعلا شاهد سیل کنکور دادن دوباره مهندسین بودیم برای قبولی در رشته ی طبابت.
ageism به مینجیق:
فکر نمی کنم تحصیل در دوره ی لیسانس زیاد تاثیری روی فرد داشته باشه ولی خب بهرحال باعث میشه مشغول بشه و البته بفهمه که درس خوندن خیلی هم اسون نیست و کمتر از فرزندش انتظار داشته باشه



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مهار آتش

+0 به یه ن

 امروز در نیروگاه حرارتی تبریز آتش سوزی شده بود. آتش نشانان  دلاور و کاردان آتش را مهار کردند.
دستان پرتوانشان درد نکند.
ساغ اولسونلار!
به نظرم خوبه امروز  مردم تبریز بیش از پیش  در مصرف برق  صرفه جویی کنند تا برق ها قطع نشود.
لامپی اضافی خاموش. اتو کشیدن , جارو برقی و روشن کردن لباسشویی و ...موکول به چند روز بعد!
به شکرانه آن که الحمدالله  تلفات جانی نداشته است!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کتاب روش های ریاضی در فیزیک

+0 به یه ن

یکی از خوانندگان عزیز از من سراغ کتاب روش های ریاضی در فیزیک گرفته بود. گفتم از دوستم که کتاب شناس هست می پرسم. جواب آن دوست به قرار زیر هست:

اگه به من باشه کتاب نوشته ی رایلی هابسون رو که 1300 صفحه هست و کمبریج چاپ کرده، به هر کتاب دیگه ترجیج میدم برای دوره ی لیسانس. درسته حجمش زیاده، ولی هیچ موضوعی رو جا ننداخته و از صفر شروع کرده.


خواننده میتونه کتاب رو گزینشی هم مبحثی هم بخونه. مطالب رو بسیار ساده توضیح دادن و قابل فهم.در طاهر به نظر میاد سطح اش از ارفکن یا صدری حسنی پایین تر باشه، اما کاربردی تر هست و گستره ی مطالب کاربردی اش بیشتره. این کتاب حسن اش به این هست که دانشجوی لیسانس رو از کتاب های دیگه مثل جبرخطی و معادلات دیفرانسیل معمولی و جزئی و کتاب احتمالات که برای اماری نیاز هست و ... بی نیاز میکنه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جوک جعفر

+0 به یه ن

یارو تو قطب از یه اسکیمو میپرسه اینجا زن سفید پوست هست؟ میگه آره یارو میگه زن سیاه پوست هم هست؟ میگه آره یارو میگه زنی که هم سیاه باشه هم سفید هست؟ میگه نه دیگه اینو نداریم. یارو داد میزنه میگه جعفر نگفتم اون که دیشب بهش شماره دادیم پنگوئن بود😂😂😂 😂 👈دهکده ایرانی


پی نوشت مینجیق:
یک نکته ای را این هموطن نمکدان نابغه مان در ساختن جوک در مورد جعفر متوجه نبوده:
 پنگوئن در قاره قطب جنوب می شه.  اسکیمو در قطب شمال!!!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گرما یک طرف، کنکور یک طرف

+0 به یه ن

این پنجشنبه جمعه کنکور هست. ای کاش مسئولان ساختمان هایی که کنکور قراره درآنها برگزار بشه در چند روز آینده سیستم سرمایش مدرسه را سرویس کنند. دست کم برایشان پنکه تعبیه کنند. به خصوص در اهواز. این را به اشتراک بگذارید تا برسد به دست مسئولان

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رضایت بخش ترین کاری که کرده ام

+0 به یه ن

پنجشنبه گذشته، یکی از مددجویان تحت کفالتم را که الان آقای مهندس رشیدی شده دیدم. بسیار به وجودش افتخار می کنم. همانی شده که آرزویش را داشتم ! شاید هم حتی بالاتر از ان آرزو و ایده آل! شاید بتوانم بگویم در هشت سال گذشته هیچ کدام فعالیت هایی که انجام داده ام (وبسیار هم برایشان انرژی و نیرو صرف کردم) تا این اندازه به بار ننشسته و به من احساس رضایت و خوشنودی نداده است. به همه شما کفالت مددجویی از بنیاد کودک را توصیه می کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم بیش از پیش پرهیز از انتشار مطالب تفرقه افکن قومی

+0 به یه ن

می بینید که وضعیت منطقه چه جوری است؟! "گؤزل آقا چوخ گؤزلی دی وردی بیر چیچک ده چیخارددی!" یکی هارت پورت ولیعهد عربستان را کم داشتیم!

دیده ایم و می دانیم که در فضای مجازی نفرت پراکنان قومی بسیارند. هرگز به تفرقه افکنی آنان پا ندهیم به خصوص در این شرایط.

نمونه هایی از نفرت پراکنی های جهت دار را در سال های اخیر شاهد بوده ایم.

در جریان زلزله قراداغ پسری که ادعا می کرد از شیراز نظر می نویسد در فیس بوک از کشته شدن ترک ها ابراز خوشحالی کرده بود. پی گیری کردند دیدند طرف از ترکیه دارد نظر می گذارد نه از شیراز!

بعد از حادثه دردناک تصادف قطار تبریز به مشهد هم باز یک از خدا بی خبر عکس دختری را از فضای مجازی برداشته بودند و یک اکانت جعلی به نام او ساخته بود که از کشته شدن ترک ها ابراز خوشنودی می کرد. اون دختر بلافاصله ویدئوی تسلیتی منتشر کرد و گفت که اکانت جعلی است و مربوط به او نیست.



در این مورد قبلا هم نوشته ام.
http://yasamanfarzan.arzublog.com/post-72129.html

اگر با چنین نظرات نفرت پراکنانه رو به رو شدید هر گز آن را بازنشر ندهید. چرا که ممکن هست تکذیبیه بعدی به دست مردم نرسد و خیال کنند که واقعا برخی از هموطنان آرزوی مرگ آنها را دارند. این نوع نظرات اگر باور شوند، کینه به وجود می آورند.
اگر دیدید جایی از این نظرات منتشر شده نظری بگذارید و بگویید اغلب اینها جعلی است.
درسته که بین ترک و فارس "کَل کَل" هست. طبیعی است که باشد. از قدیم الایام هم گویا بوده! اما باور کنید اکثریت 99.999درصدی هموطنان فارس هرگز آرزوی شکست و ناکامی و مرگ برای هموطنان ترک نمی کنند.
کاملا برعکس. من در تهران زندگی می کنم و شاهدم که در هرکدام از این سوانح به شدت ناراحت شدند و اگر کاری برای کمک از دستشان بر می آمد دریغ نکردند.

اون جوک ها که در مورد ترک ها می سازند خیلی بد هستند. من خودم مخالف سرسخت جوک های قومیتی هستم. اما خیلی فاصله هست بین گفتن این جوک ها و آرزوی مرگ کردن. حتی اونهایی که از این جوک ها می گویند هم آرزوی مرگ و نابودی ندارند. آن نظرات توسط یک عده مغرض به طور هدفدار برای ایجاد اختلاف قومی منتشر می شود. باید هوشیار باشیم و پا به آن قبیل نظرات نفرت پراکنانه ندهیم.
حالا که صحبت به اینجا رسید یک نظری هم در مورد جوک های " یک ترکه ... یه روزی غضنفر...." بدهم. راستش خیلی وقت ها این جوک ها را هموطنانی این ور و اون ور می گویند که اتفاقا خیلی هم ترک ها را قبول دارند. حتی بیش از آن که ما خودمان خودمان را قبول داریم.
ما ایرادهای خودمان را هم می بینیم اما اونها فقط اتحاد و همت و پیشرو بودن ما در مدرنیته به چشم شان می آید.

برای یک غربی شاید این خیلی قابل فهم نباشد که وقتی کسی کسی را خیلی قبول دارد به او فحش دهد! اما ماایرانی ها اعم بر ترک و فارس همه همین طوریم دیگه. پدر وقتی از یک کار یا اخلاق پسرش خوشش می آید با خنده خنده و خوش خوشان می گوید "کپک اوغلی!" یعنی هم به خودش فحش می دهد هم به پسرش! اما وقتی همون پسر کار بدی می کند که پدر را عصبانی می کند پدر بر می گردد با لفظ قلم و بیش از حد مودبانه می گوید "آقای ...! بفرمایید بنشینید می خواهم با شما صحبت کنم......"
مردم عجیبی هستیم!
خارجی ها از دیدنمان گیج و ویج می شوند. خوب نیست که به قول برره ای ها این قدر "افعال معکوس در وَ می کنیم" و برعکس حرف می زنیم. اما دست کم خودمان بدانیم منظور چیست و به خاطر سو تفاهم از هم کینه نگیریم.

پی نوشت:
منظورم ابدا دست کشیدن از مطالبات مدنی هویتگرایی قومی نظیر آموزش زبان مادری و توجه به هنر و معماری اصیل منطقه ای و نامگذاری اماکن بر اساس هویت محلی و..... نیست. خوشبختانه در ده سال اخیر این نکات را جا انداخته ایم و دیگر نسبت به این گونه مطالبات مقاومت زیادی نیست. هر چند به مطالباتمان به طور کامل نرسیده ایم اما دیگه  به کسی  که این گونه مطالبات را مطرح می کند انگ خیانت به اتحاد ملی و تمامیت ارضی نمی زنند. رنگین کمان فرهنگ های درون ایران و لزوم تکریم آنها و اهمیت آنها در هرچه غنی کردن این مجموعه کمابیش جا افتاده. به عبارت دیگر جا انداخته ایم. این قدم کوچکی نیست. آفرین بر خودمان!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

انتقاد از دولتمردان موجود ایران

+0 به یه ن

در بخش نظرات (باخیش) وبلاگم انتقادات زیادی به رئیس جمهور و هیئت دولت می شه. گرچه نه همه اما بخش نسبتا بزرگی از این انتقادات را هم من خودم وارد می دانم.
انتقادات از جانب طرفداران جناح اصولگرا مطرح نمی شه. به گمانم اکثر کسانی که دارند انتقاد می کنند به جناح اصولگرا انتقادات جدی تری را وارد می دانند.
تیپ استدلال های منتقدان با  استدلال های اپوزیسیون خارج کشور هم فرق داره و به نظر می رسه تغییرات رادیکالی مد نظر این دسته منتقدان نیست.
با توجه به شرایط منطقه ابدا به مصلحت نیست که حرکت رادیکالی صورت بگیره چون در این صورت امنیت کشور ممکنه به خطر بیافته.
اما با غر زدن نسبت به شرایط موجود هم که به جایی نمی رسیم. نظر من این هست که تنها راه حل منطقی در این شرایط تلاش برای ایجاد یک جناح سوم سیاسی در کشور در چارچوب قانون اساسی موجود هست. جناح سومی که  پایگاه اجتماعی اش  جنبش های اجتماعی دو دهه اخیر نظیر جنبش زنان,  جنبش حقوق زبانی، جنبش حفظ محیط زیست،  جنبش حمایت کودکان جنبش های کارگری و ... هست. این جنبش ها  نیروی عظیم اجتماعی دارند. اگر با هم ائتلاف بکنند به جایی می رسند.
اتفاقا الا شرایط برای چنین حرکتی مهیا هست. انصافا دوره روحانی هرچه قدر هم بدی داشته باشه این خوبی را داشته که به ما آزادی کافی در این جهت بده. زمان احمدی نژاد هزینه همین کار هم زیاد بود. قدر این آزادی نسبی را بدانیم و از آن سود ببریم.

من این حرف ها را چند سال هست که می گویم. در آستانه انتخابات امسال خوشبختانه دیدم که افراد بیشتری دارند به این موضوع فکر می کنند. بعد از این هرجا دیدم مقاله ای با این طرز فکر منتشر شده اینجا دوباره منتشر می کنم یا به آن لینک می دهم.
برای این که این رویه به جایی برسه باید سعی کنیم این یه ذره زمان و انرژی ای که برای کارهای سیاسی می گذاریم در جهت مناسب باشه و به هدر نره. در این راستا لازم هست حواسمان به بیراهه های زیر باشه:

1) غر زدن به وضع موجود کمک زیادی برای ایجاد آلترناتیو بهتر نمی کنه. غر زدن برای غر زدن ممنوع! انتقاد به قصد پروراندن آلترناتیوی فاقد آن نقص، آزاد!
2)  غرق نوستالژی نشویم. ما ایرانی ها اغلب گرفتار نوستالژی هستیم. در سال های اخیر هم این شبکه "من و تو" به این پدیده دامن زده! زمان شاه- چه به اندازه آن چه که صدا وسیما می گه بد بوده باشه چه به اندازه آن چه که شبکه "من و تو" می گه خوب بوده باشه- گذشته، تمام شده،  رفته و دیگه بر نمی گرده!  مهم امروز و فردا هست. اون قدر در گذشته غرق نشویم که امروز و فردا را از یاد ببریم.
3) به دعوای زرگری اصلاح طلبان و اصولگرا ها کاری نداشته باشیم. خیلی سنگ اصلاح طلبان را در مقابل اصولگراها به سینه نزنیم. باور کنید اگر من و شما مشکلی داشته باشیم این دوستان اصلاح طلب قدمی برای ما بر نمی دارند. (حتی از این جهت می شه گفت روی دوستان اصولگرا می شه بیشتر حساب کرد.) 
 به قول معروف برای کسی بمیر که دست کم برایت تب کنه!
4) از ترس داعش آزادی های مدنی محدود مان را به آسانی وا ندهیم! اگر جرئت دفاع از اقلیت ها را نداریم   دست کم  ما برای محدود تر شدن حقوق شهروندی اقلیت ها کف و هورا نکشیم!
5) خود را اسیر تئوری های توطئه رنگارنگ نکنیم. خود را مجبور اختیار نیروهای عجیب و سری توطئه گر داخلی و خارجی نبینیم. همه چیز به اختیار و خواست و اراده من و شما نیست و نخواهد بود. اما به اندازه وزن اجتماعی ای که داریم و تلاشی که می کنیم  و هزینه ای که حاضریم بپردازیم به نتیجه خواهیم رسید. گیریم کسانی هستند که می نشینند توطئه می کنند (که قطعا هستند) اما ما نه کم هوش تر از آنهاییم و نه دست و پا چلفتی تر!
6) بپذیریم که ایران کشوری متکثر هست و همه مثل ما فکر نمی کنند. ایده آل من شاید با ایده آل شما یکی نباشد، اما این نکته ما را با هم دشمن نمی سازد. چه بسا در مواردی با هم همنظریم و می توانیم به هم یاری برسانیم.
7) صبور باشیم و آهسته و پیوسته جلو برویم. اگر انتظار داشته باشیم که زود به نتیجه برسیم زود دلسرد خواهیم شد. وقت و انرژی محدودی برای این کار بگذاریم تا وسط کار نبُریم.
8) شبکه های دوستان خود را ایجاد کنیم تا به گاه عمل بتوانیم روی هم حساب باز کنیم. دست تنهایی  کار زیادی نمی شه کرد.
9) در جهت ائتلاف جنبش های مدنی موجود بکوشیم. وقت خود را صرف دعوا بر سر این که به طور مثال  "مبارزه برای حقوق زبانی مهم تر هست یا حقوق زنان"  یا "وقتی کودکان گرسنه اند چرا نگران انقراض حیوانات هستید" تلف نکنیم. اواخر دوره احمدی نژاد اون قدر وقت سر این بحث ها هدر رفت که اگر صرف جنبش ها می شد چه بسا ا همه شان بسی جلو تر می رفتند. بگذاریم هرکه در راستای خوبی که در اولویت می بیند حرکت کند هرچند ما دلیل اولویت آن را درک نکنیم. در عین حال سعی کنیم ائتلافی بین این جنبشها ایجاد شود که در هنگام لزوم در جهت اهداف مشترک هماهنگ عمل کنند.

پی نوشت: این آخری خطاب به کسانی هست که در جمع هایی هستند یا بوده اند به نظرشان خاص هست. مثل جمع  دانشگاه شریف یا جمع پزشکان و یا مدرسه البرز و یا مدارس سمپاد و.....
اصلا فکر نکنید همه دنیا-یا دست کم همه ایران- دور این جمع می گردد. نیروهای اجتماعی بسیار قوی ای خارج از این جمع های محدود وجود دارد. این پیش داوری را که اگر جنبشی پیشرو باشد حتما این جمع محدود شما سرآمد و هدایتگر آن خواهد بود دور بریزید. اتفاقا این جمع ها که از انواع و اقسام گزینش ها رد شده اند عموما محافظه کار تر هستند. conformistتر از متوسط جامعه هستند.
چون فکر می کنند خیییییللللیییی موقعیت ممتازی دارند می ترسند کاری بکنند که آن را از دست بدهند.
اگر دیدید این جمع هیچ همراهی ای نشان نمی دهد گمان نبرید که همراهی در جامعه نخواهید یافت. در جامعه بازتر از این جمع های محدود افراد شجاع تر و با فکر آزادتر و بازتر بسیار می توانید بیابید. به خصوص اگر پزشک هستید از نیروی  عظیم اجتماعی پرستاران و بهیاران غافل نشویدکه عموما بسیار شجاع و در عین حال دنیا دیده   هستند.
در بین خیل عظیم زنان خانه دار هم اقلیتی بسیار شجاع هستند. هرچند در اقلیت هستند اما چون تعداد خانم های خانه دار حدود ده میلیونی است همین اقلیت هم نیروی اجتماعی مهمی به حساب می آیند. باز نشسته ها همین طور. بیشترشان دیگه نگرانی از "گزینش" و امثال آن ندارند. می خواهند در باقی مانده عمر آزاده بزیند. وقت برای کارهای اجتماعی و سیاسی هم زیاد دارند. از این نیروها غافل نشوید و خود را محدود به جمع های خاص که در حرف بسیار روشنفکر می نمایند اما در عمل بسیار محافظه کارند نکنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل